اصول فقه در مکتب اهل‌سنت (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ،' به '،'
جز (جایگزینی متن - 'گروهها' به 'گروه‌ها')
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
خط ۲۰: خط ۲۰:


=شافعی‌، شخصیتی‌ مؤسس‌ در اصول‌ فقه‌=
=شافعی‌، شخصیتی‌ مؤسس‌ در اصول‌ فقه‌=
شخصیت‌ علمی‌ [[محمد بن‌ ادریس‌ شافعی‌]] (د ۲۰۴ق‌/ ۸۱۹م‌)، در جریان‌ مراحل‌ تحصیل‌ وی‌ در بومهای‌ گوناگون‌ مکه‌، مدینه‌، یمن‌ و عراق‌ ، و در محافل‌ محدثان‌ و رأی‌گرایان‌، به‌ نحوی‌ شکل‌ گرفته‌ که‌ زمینه ارائه طرحی‌ نو و منتظم‌ در اصول‌ را برای‌ او فراهم‌ آورده‌ است‌. شافعی‌ در سفر دوم‌ خود به‌ عراق‌ برای‌ نخستین‌ بار یک‌ نظام‌ مدون‌ و روشمند فقهی‌ را عرضه‌ کرد که‌ از حیث‌ شیوه عمل‌ و نظام‌ اندیشه‌ با روشهای‌ درایی‌ اهل‌ رأی‌ هماهنگی‌ داشت‌ و از نظر یکایک‌ عناصر فکری‌ِ حاکم‌ بر آن‌، بیشتر با اندیشه سنتی‌ اصحاب‌ حدیث‌ قابل‌ انطباق‌ بود. تکیه‌ بر عنصر حدیث‌ و اثر، در نظام‌ فکری‌ شافعی‌ به‌ عنوان‌ اساسی‌ترین‌ مدار فقه‌، خود می‌نماید و این‌ تکیه‌ تا اندازه‌ای‌ است‌ که‌ ظواهر کتاب‌ را نیز تحت‌ الشعاع‌ نهاده‌، با روشی‌ «حدیث‌ مدار»، سنت‌ را مفسر آن‌ می‌شمارد. <ref>شافعی‌، محمد بن ادریس، الرسالة، ج۱، ص۷۳.</ref>
شخصیت‌ علمی‌ [[محمد بن‌ ادریس‌ شافعی‌]] (د ۲۰۴ق‌/ ۸۱۹م‌)، در جریان‌ مراحل‌ تحصیل‌ وی‌ در بومهای‌ گوناگون‌ مکه‌، مدینه‌، یمن‌ و عراق‌، و در محافل‌ محدثان‌ و رأی‌گرایان‌، به‌ نحوی‌ شکل‌ گرفته‌ که‌ زمینه ارائه طرحی‌ نو و منتظم‌ در اصول‌ را برای‌ او فراهم‌ آورده‌ است‌. شافعی‌ در سفر دوم‌ خود به‌ عراق‌ برای‌ نخستین‌ بار یک‌ نظام‌ مدون‌ و روشمند فقهی‌ را عرضه‌ کرد که‌ از حیث‌ شیوه عمل‌ و نظام‌ اندیشه‌ با روشهای‌ درایی‌ اهل‌ رأی‌ هماهنگی‌ داشت‌ و از نظر یکایک‌ عناصر فکری‌ِ حاکم‌ بر آن‌، بیشتر با اندیشه سنتی‌ اصحاب‌ حدیث‌ قابل‌ انطباق‌ بود. تکیه‌ بر عنصر حدیث‌ و اثر، در نظام‌ فکری‌ شافعی‌ به‌ عنوان‌ اساسی‌ترین‌ مدار فقه‌، خود می‌نماید و این‌ تکیه‌ تا اندازه‌ای‌ است‌ که‌ ظواهر کتاب‌ را نیز تحت‌ الشعاع‌ نهاده‌، با روشی‌ «حدیث‌ مدار»، سنت‌ را مفسر آن‌ می‌شمارد. <ref>شافعی‌، محمد بن ادریس، الرسالة، ج۱، ص۷۳.</ref>


اثری‌ که‌ شافعی‌ اندیشه اصولی‌ خود را در آن‌ تبیین‌ کرده‌، الرساله‌ است‌ که‌ به‌ احتمال‌ قوی‌، نخستین‌ تحریر آن‌ در فاصله سالهای‌ ۱۹۵- ۱۹۷ق‌/ ۸۱۱ -۸۱۳م‌ در بغداد سامان‌ یافته‌ است‌. [[شافعی‌]] در این‌ کتاب‌ که‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ اثر مدون‌ در علم‌ اصول‌ شهرت‌ دارد، مباحث‌ گوناگون‌ اصولی‌ را در سطحی‌ نسبتاً گسترده‌ مطرح‌ نموده‌ است‌؛ ولی‌ با بررسی‌ عناوین‌ موضوعی‌ این‌ اثر، دیده‌ می‌شود که‌ هنوز تفکیک‌ دقیقی‌ بین‌ مسائل‌ علم‌ اصول‌ و برخی‌ مسائل‌ مربوط به‌ علوم‌ دیگر چون‌ علم‌ الحدیث‌ صورت‌ نپذیرفته‌ است‌. در نتیجه‌، می‌توان‌ گفت‌ که‌ الرسالة شافعی‌، با صرف‌نظر از برخی‌ نوشته‌های‌ بازمانده‌ و یافت‌ نشده پیشینیان‌ و نیز با چشم‌پوشی‌ از دو کتاب‌ ناشناخته منسوب‌ به‌ ابویوسف‌ و محمد بن‌ حسن‌ شیبانی‌، در واقع‌ نخستین‌ نمونه برجای‌ مانده‌ از تدوین‌ مباحث‌ اصول‌ فقه‌ است‌ که‌ در آثار بعدی‌ تأثیر قابل‌ ملاحظه‌ای‌ نهاده‌ است‌.
اثری‌ که‌ شافعی‌ اندیشه اصولی‌ خود را در آن‌ تبیین‌ کرده‌، الرساله‌ است‌ که‌ به‌ احتمال‌ قوی‌، نخستین‌ تحریر آن‌ در فاصله سالهای‌ ۱۹۵- ۱۹۷ق‌/ ۸۱۱ -۸۱۳م‌ در بغداد سامان‌ یافته‌ است‌. [[شافعی‌]] در این‌ کتاب‌ که‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ اثر مدون‌ در علم‌ اصول‌ شهرت‌ دارد، مباحث‌ گوناگون‌ اصولی‌ را در سطحی‌ نسبتاً گسترده‌ مطرح‌ نموده‌ است‌؛ ولی‌ با بررسی‌ عناوین‌ موضوعی‌ این‌ اثر، دیده‌ می‌شود که‌ هنوز تفکیک‌ دقیقی‌ بین‌ مسائل‌ علم‌ اصول‌ و برخی‌ مسائل‌ مربوط به‌ علوم‌ دیگر چون‌ علم‌ الحدیث‌ صورت‌ نپذیرفته‌ است‌. در نتیجه‌، می‌توان‌ گفت‌ که‌ الرسالة شافعی‌، با صرف‌نظر از برخی‌ نوشته‌های‌ بازمانده‌ و یافت‌ نشده پیشینیان‌ و نیز با چشم‌پوشی‌ از دو کتاب‌ ناشناخته منسوب‌ به‌ ابویوسف‌ و محمد بن‌ حسن‌ شیبانی‌، در واقع‌ نخستین‌ نمونه برجای‌ مانده‌ از تدوین‌ مباحث‌ اصول‌ فقه‌ است‌ که‌ در آثار بعدی‌ تأثیر قابل‌ ملاحظه‌ای‌ نهاده‌ است‌.
خط ۳۶: خط ۳۶:
در گذاری‌ تند بر آثار اصولی‌ معتزله‌ در اواخر سده ۲ و سراسر سده ۳ق‌، باید گفت‌ که‌ نوشته‌های‌ ایشان‌ بیشتر آثاری‌ جدلی‌ در رد بر اصحاب‌ رأی‌ و اصحاب‌ حدیث‌ بوده‌، و صورت‌ تأسیسی‌ نداشته‌اند. موضوع‌ بحث‌ در این‌ آثار دو موضوع‌ خاص‌ اجتهاد الرأی‌ و اجماع‌ بوده‌ که‌ به‌ قلم‌ کسانی‌ چون‌ بشر بن‌ معتمر، ثمامة بن‌ اشرس‌ و ابوموسی‌ مردار نوشته‌ شده‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۱۸۵.</ref><ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۰۷.</ref><ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح‌ نهج‌ البلاغة، ج۱، ص۲۰.</ref><ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح‌ نهج‌ البلاغة، ج۱، ص۳۱.</ref>
در گذاری‌ تند بر آثار اصولی‌ معتزله‌ در اواخر سده ۲ و سراسر سده ۳ق‌، باید گفت‌ که‌ نوشته‌های‌ ایشان‌ بیشتر آثاری‌ جدلی‌ در رد بر اصحاب‌ رأی‌ و اصحاب‌ حدیث‌ بوده‌، و صورت‌ تأسیسی‌ نداشته‌اند. موضوع‌ بحث‌ در این‌ آثار دو موضوع‌ خاص‌ اجتهاد الرأی‌ و اجماع‌ بوده‌ که‌ به‌ قلم‌ کسانی‌ چون‌ بشر بن‌ معتمر، ثمامة بن‌ اشرس‌ و ابوموسی‌ مردار نوشته‌ شده‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۱۸۵.</ref><ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۰۷.</ref><ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح‌ نهج‌ البلاغة، ج۱، ص۲۰.</ref><ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح‌ نهج‌ البلاغة، ج۱، ص۳۱.</ref>


در نیمه نخست‌ سده ۳ق‌، جعفر بن‌ مبشر (د ۲۳۴ق‌/ ۸۴۸م‌) - که‌ در واقع‌ نظریه‌ پرداز یک‌ نظام‌ فقهی‌ مدون‌ در میان‌ معتزله‌ به‌ شمار می‌آید - به‌ یک‌ سلسله‌ مباحث‌ منظم‌ اصولی‌ روی‌ آورد که‌ حاصل‌ آنها در تک‌نگاریهایی‌ تأسیسی‌ - جدلی‌ با عناوین‌ الاجتهاد، الاجماع‌ ما هو، و کتاب‌ علی‌ اصحاب‌ القیاس‌ و الرأی‌ عرضه‌ شده‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۰۸.</ref> از دیگر عالمان‌ معتزلی‌ در عصر جعفر، باید ابوعبدالرحمان‌ شافعی‌ ، <ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح‌ نهج‌ البلاغة، ج۱، ص۲۶۷‌.</ref> شاگرد معمر بن‌ عباد <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۸۰.</ref> را نام‌ برد که‌ افزون‌ بر رساله‌ای‌ با عنوان‌ الاجماع‌ و الاختلاف‌، کتابی‌ با عنوان‌ المقالات‌ فی‌ اصول‌ الفقه‌ نوشته‌ که‌ بر پایه نام‌، ظاهراً کتابی‌ تطبیقی‌ در علم‌ اصول‌ بوده‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۶۷.</ref>
در نیمه نخست‌ سده ۳ق‌، جعفر بن‌ مبشر (د ۲۳۴ق‌/ ۸۴۸م‌) - که‌ در واقع‌ نظریه‌ پرداز یک‌ نظام‌ فقهی‌ مدون‌ در میان‌ معتزله‌ به‌ شمار می‌آید - به‌ یک‌ سلسله‌ مباحث‌ منظم‌ اصولی‌ روی‌ آورد که‌ حاصل‌ آنها در تک‌نگاریهایی‌ تأسیسی‌ - جدلی‌ با عناوین‌ الاجتهاد، الاجماع‌ ما هو، و کتاب‌ علی‌ اصحاب‌ القیاس‌ و الرأی‌ عرضه‌ شده‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۰۸.</ref> از دیگر عالمان‌ معتزلی‌ در عصر جعفر، باید ابوعبدالرحمان‌ شافعی‌، <ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح‌ نهج‌ البلاغة، ج۱، ص۲۶۷‌.</ref> شاگرد معمر بن‌ عباد <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۸۰.</ref> را نام‌ برد که‌ افزون‌ بر رساله‌ای‌ با عنوان‌ الاجماع‌ و الاختلاف‌، کتابی‌ با عنوان‌ المقالات‌ فی‌ اصول‌ الفقه‌ نوشته‌ که‌ بر پایه نام‌، ظاهراً کتابی‌ تطبیقی‌ در علم‌ اصول‌ بوده‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۶۷.</ref>


از میانه سده ۳ق‌، مذهب‌ متقدمان‌ معتزله‌ در فقه‌ و اصول‌، به‌ تدریج‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ می‌شد و در نیمه دوم‌ آن‌ سده‌، صاحب‌نظران‌ معتزلی‌، در اصول‌ فقه‌ تا حد زیادی‌ به‌ مواضع‌ اصولیان‌ غیر متکلم‌ گرایش‌ یافته‌ بودند. در مکتب‌ بغداد، ابوالحسین‌ خیاط را باید دارای‌ موضعی‌ میانی‌ تلقی‌ کرد که‌ از سویی‌ خود را سخت‌ نسبت‌ به‌ مواضع‌ اصولی‌ جعفر بن‌ مبشر پایبند نشان‌ می‌داد و همچون‌ پیشینیان‌، حجیت‌ اخبار آحاد را به‌ نقد می‌گرفت‌ <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۱۰۳.</ref><ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، ص۸۰.</ref> <ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، ص۱۰۸.</ref> و از دیگر سو، نسبت‌ به‌ دلیل‌ اجماع‌، چنان‌ با نظر موافق‌ می‌نگریست‌ که‌ عدول‌کننده‌ از آن‌ را درخور تکفیر می‌شمرد. <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۹۳.</ref><ref>ارموی، محمود، التحصیل‌ من‌ المحصول‌، ج۲، ص۷۵.</ref>
از میانه سده ۳ق‌، مذهب‌ متقدمان‌ معتزله‌ در فقه‌ و اصول‌، به‌ تدریج‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ می‌شد و در نیمه دوم‌ آن‌ سده‌، صاحب‌نظران‌ معتزلی‌، در اصول‌ فقه‌ تا حد زیادی‌ به‌ مواضع‌ اصولیان‌ غیر متکلم‌ گرایش‌ یافته‌ بودند. در مکتب‌ بغداد، ابوالحسین‌ خیاط را باید دارای‌ موضعی‌ میانی‌ تلقی‌ کرد که‌ از سویی‌ خود را سخت‌ نسبت‌ به‌ مواضع‌ اصولی‌ جعفر بن‌ مبشر پایبند نشان‌ می‌داد و همچون‌ پیشینیان‌، حجیت‌ اخبار آحاد را به‌ نقد می‌گرفت‌ <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۱۰۳.</ref><ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، ص۸۰.</ref> <ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، ص۱۰۸.</ref> و از دیگر سو، نسبت‌ به‌ دلیل‌ اجماع‌، چنان‌ با نظر موافق‌ می‌نگریست‌ که‌ عدول‌کننده‌ از آن‌ را درخور تکفیر می‌شمرد. <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۹۳.</ref><ref>ارموی، محمود، التحصیل‌ من‌ المحصول‌، ج۲، ص۷۵.</ref>
خط ۵۴: خط ۵۴:


=طبری‌ در سالهای‌ گذار به‌ سده ۴ق‌=
=طبری‌ در سالهای‌ گذار به‌ سده ۴ق‌=
محمد بن‌ جریر طبری‌ (د ۳۱۰ق‌/ ۹۲۲م‌)، عالم‌ جامع‌ الاطراف‌ ایرانی‌ و ساکن‌ بغداد که‌ خود پیشوای‌ مذهبی‌ فقهی‌ با عنوان‌ «جریریه‌» به‌شمار می‌آید، بر مذاهب‌ گوناگون‌ عصر خود واقف‌ بوده‌، و به‌خصوص‌ تعالیم‌ داوود را از شخص‌ وی‌ فرا گرفته‌ بوده‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۹۱.</ref> وی‌ را باید عالمی‌ از طیف‌ اصحاب‌ حدیث‌ انگاشت‌ که‌ در برخی‌ ابعاد به‌ شیوه‌های‌ معتدل‌ ملهم‌ از آموزشهای‌ اصحاب‌ حدیث‌ِ متقدم‌ گرایش‌ یافت‌ و در پاره‌ای‌ ابعاد به‌ تعالیم‌ داوود نزدیک‌ شد. گرایش‌ طبری‌ به‌ شیوه‌های‌ اصولی‌ اهل‌ ظاهر، دست‌ کم‌ به‌ حدی‌ بود که‌ محمد پسر داوود را واداشت‌ تا در اثری‌ با عنوان‌ الانتصار من‌ ابی‌جعفر الطبری‌ ، <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۷۲.</ref> نسبت‌ به‌ وی‌ ادای‌ دین‌ کند و به‌ دفاع‌ از مواضع‌ او برخیزد. از ویژگیهای‌ مذهب‌ طبری‌ که‌ او را به‌ ظاهریان‌ نزدیک‌ ساخته‌ است‌، می‌توان‌ گرایش‌ به‌ ظواهر کتاب‌، برخورد نقادانه‌ با حدیث‌ و پرهیز نسبی‌ از قیاس‌ را برشمرد.
محمد بن‌ جریر طبری‌ (د ۳۱۰ق‌/ ۹۲۲م‌)، عالم‌ جامع‌ الاطراف‌ ایرانی‌ و ساکن‌ بغداد که‌ خود پیشوای‌ مذهبی‌ فقهی‌ با عنوان‌ «جریریه‌» به‌شمار می‌آید، بر مذاهب‌ گوناگون‌ عصر خود واقف‌ بوده‌، و به‌خصوص‌ تعالیم‌ داوود را از شخص‌ وی‌ فرا گرفته‌ بوده‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۹۱.</ref> وی‌ را باید عالمی‌ از طیف‌ اصحاب‌ حدیث‌ انگاشت‌ که‌ در برخی‌ ابعاد به‌ شیوه‌های‌ معتدل‌ ملهم‌ از آموزشهای‌ اصحاب‌ حدیث‌ِ متقدم‌ گرایش‌ یافت‌ و در پاره‌ای‌ ابعاد به‌ تعالیم‌ داوود نزدیک‌ شد. گرایش‌ طبری‌ به‌ شیوه‌های‌ اصولی‌ اهل‌ ظاهر، دست‌ کم‌ به‌ حدی‌ بود که‌ محمد پسر داوود را واداشت‌ تا در اثری‌ با عنوان‌ الانتصار من‌ ابی‌جعفر الطبری‌، <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۷۲.</ref> نسبت‌ به‌ وی‌ ادای‌ دین‌ کند و به‌ دفاع‌ از مواضع‌ او برخیزد. از ویژگیهای‌ مذهب‌ طبری‌ که‌ او را به‌ ظاهریان‌ نزدیک‌ ساخته‌ است‌، می‌توان‌ گرایش‌ به‌ ظواهر کتاب‌، برخورد نقادانه‌ با حدیث‌ و پرهیز نسبی‌ از قیاس‌ را برشمرد.


برجسته‌ترین‌ ویژگی‌ِ مذهب‌ طبری‌ در اصول‌، نظریه خاص‌ او در باب‌ اجماع‌ است‌ که‌ او را به‌ متقدمان‌ اصحاب‌ حدیث‌ نزدیک‌ و از ظاهریان‌ دور ساخته‌ است‌. اگرچه‌ طبری‌ در این‌ باب‌ و به‌ طور کلی‌ در زمینه‌های‌ اصولی‌ تألیفی‌ شناخته‌ ندارد، اما با عنایت‌ به‌ این‌ نکته‌ که‌ تنها نوشته‌های‌ شناخته‌ شده‌ از اصولیان‌ جریری‌ در سده ۴ق‌/ ۱۰م‌، دو اثر در تبیین‌ نظریه طبری‌ در باب‌ دلیل‌ سوم‌ است‌، جایگاه‌ مهم‌ اجماع‌ در اندیشه طبری‌ آشکار می‌گردد. آثار یاد شده‌، نوشته‌هایی‌ با عنوان‌ مشترک‌ الاجماع‌ فی‌ الفقه‌ از احمد بن‌ یحیی‌ منجم‌ و ابوالحسین‌ ابن‌یونس‌ متکلم‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۹۲.</ref>
برجسته‌ترین‌ ویژگی‌ِ مذهب‌ طبری‌ در اصول‌، نظریه خاص‌ او در باب‌ اجماع‌ است‌ که‌ او را به‌ متقدمان‌ اصحاب‌ حدیث‌ نزدیک‌ و از ظاهریان‌ دور ساخته‌ است‌. اگرچه‌ طبری‌ در این‌ باب‌ و به‌ طور کلی‌ در زمینه‌های‌ اصولی‌ تألیفی‌ شناخته‌ ندارد، اما با عنایت‌ به‌ این‌ نکته‌ که‌ تنها نوشته‌های‌ شناخته‌ شده‌ از اصولیان‌ جریری‌ در سده ۴ق‌/ ۱۰م‌، دو اثر در تبیین‌ نظریه طبری‌ در باب‌ دلیل‌ سوم‌ است‌، جایگاه‌ مهم‌ اجماع‌ در اندیشه طبری‌ آشکار می‌گردد. آثار یاد شده‌، نوشته‌هایی‌ با عنوان‌ مشترک‌ الاجماع‌ فی‌ الفقه‌ از احمد بن‌ یحیی‌ منجم‌ و ابوالحسین‌ ابن‌یونس‌ متکلم‌ است‌. <ref>ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۹۲.</ref>
به‌ بیانی‌ مختصر، در پیرامون‌ نظریه اجماع‌ طبری‌ باید گفت‌ که‌ او شافعی‌ را در پیروی‌ از اجماع‌، به‌ شدت‌ مورد انتقاد قرار داده‌، <ref>ابن حزم‌، علی بن احمد، ، الاحکام‌، ج۴، ص۵۷۴.</ref> و نظریه‌ای‌ بر این‌ مبنا مطرح‌ نموده‌ است‌ که‌ اجماع‌ چیزی‌ جز توافق‌ اکثریت‌ قاطع‌ نیست‌ و مخالفت‌ یک‌ یا چند تن‌ در تحقق‌ آن‌ خللی‌ وارد نمی‌سازد. ریشه این‌ نظریه‌، اگرچه‌ در آموزشهای‌ پیشین‌ اصحاب‌ حدیث‌، به‌ ویژه‌ در آثار ابوعبید قاسم‌ بن‌ سلام‌ وجود داشت‌، ولی‌ طبری‌ از آن‌ رو در منابع‌ اصولی‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ قائل‌ شاخص‌ این‌ قول‌ شناخته‌ شده‌ است‌ <ref>ابن حزم‌، علی بن احمد، الاحکام‌، ج۴، ص۵۳۸.</ref> که‌ نخستین‌بار آن‌ را در قالب‌ بحثی‌ اصولی‌ و تدوین‌ یافته‌، تبیین‌ کرده‌ است‌. بُعدی‌ دیگر در نظریه اجماع‌ طبری‌ که‌ خاستگاهی‌ ظاهرگرایانه‌ دارد، آن‌ است‌ که‌ او برخلاف‌ معمول‌ِ اصول‌نویسان‌، به‌ ویژه‌ اصولیان‌ شافعی‌، اجماع‌ را در صورت‌ حصول‌ بر پایه قیاس‌ و رأی‌ به‌ عنوان‌ حجت‌ نمی‌شناخت‌ و تنها اجماعی‌ را معتبر می‌شمرد که‌ بر نصوص‌ شرعی‌ مبتنی‌ بود. <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ج۱، ص۳۷۲.</ref>
به‌ بیانی‌ مختصر، در پیرامون‌ نظریه اجماع‌ طبری‌ باید گفت‌ که‌ او شافعی‌ را در پیروی‌ از اجماع‌، به‌ شدت‌ مورد انتقاد قرار داده‌، <ref>ابن حزم‌، علی بن احمد،، الاحکام‌، ج۴، ص۵۷۴.</ref> و نظریه‌ای‌ بر این‌ مبنا مطرح‌ نموده‌ است‌ که‌ اجماع‌ چیزی‌ جز توافق‌ اکثریت‌ قاطع‌ نیست‌ و مخالفت‌ یک‌ یا چند تن‌ در تحقق‌ آن‌ خللی‌ وارد نمی‌سازد. ریشه این‌ نظریه‌، اگرچه‌ در آموزشهای‌ پیشین‌ اصحاب‌ حدیث‌، به‌ ویژه‌ در آثار ابوعبید قاسم‌ بن‌ سلام‌ وجود داشت‌، ولی‌ طبری‌ از آن‌ رو در منابع‌ اصولی‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ قائل‌ شاخص‌ این‌ قول‌ شناخته‌ شده‌ است‌ <ref>ابن حزم‌، علی بن احمد، الاحکام‌، ج۴، ص۵۳۸.</ref> که‌ نخستین‌بار آن‌ را در قالب‌ بحثی‌ اصولی‌ و تدوین‌ یافته‌، تبیین‌ کرده‌ است‌. بُعدی‌ دیگر در نظریه اجماع‌ طبری‌ که‌ خاستگاهی‌ ظاهرگرایانه‌ دارد، آن‌ است‌ که‌ او برخلاف‌ معمول‌ِ اصول‌نویسان‌، به‌ ویژه‌ اصولیان‌ شافعی‌، اجماع‌ را در صورت‌ حصول‌ بر پایه قیاس‌ و رأی‌ به‌ عنوان‌ حجت‌ نمی‌شناخت‌ و تنها اجماعی‌ را معتبر می‌شمرد که‌ بر نصوص‌ شرعی‌ مبتنی‌ بود. <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ج۱، ص۳۷۲.</ref>


=آثار اصولی‌ِ جدلی‌ در سده ۴ق‌=
=آثار اصولی‌ِ جدلی‌ در سده ۴ق‌=
خط ۷۲: خط ۷۲:
در نگرشی‌ به‌ موضوعات‌ مورد تنازع‌ در مباحث‌ ادله فقهی‌، باید یادآور شد که‌ گستره مناقشات‌ اصولی‌ حنفیان‌ با شافعیان‌ که‌ رقیبان‌ اصلی‌ ایشان‌ در عالم‌ اصول‌ بوده‌اند، در مورد دو دلیل‌ کتاب‌ و سنت‌ به‌ مراتب‌ محدودتر بوده‌ است‌. از جمله مواردی‌ که‌ استواری‌ اصولیان‌ متقدم‌ حنفی‌ بر مواضع‌ ضد شافعی‌ در آن‌ دیده‌ می‌شود، مسأله پر سابقه تخصیص‌ کتاب‌ به‌ خبر واحد است‌ که‌ در باره آن‌ ابوبکر رازی‌، ملقب‌ به‌ جصّاص‌ بر عدم‌ امکان‌ تخصیص‌ پای‌ فشرده‌ است‌، <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۵، ص۹۴.</ref>اما به‌ تدریج‌ اقوال‌ معتدل‌تری‌ از سوی‌ دیگر اصولیان‌ حنفی‌ در این‌ باره‌ ابراز شده‌ است‌، <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۳، ص۲۹۴.</ref> در مسأله تعارض‌ خبر و قیاس‌ که‌ اصحاب‌ حدیث‌، حنفیان‌ را به‌ ترک‌ اخبار نکوهش‌ می‌کردند، اصولیان‌ حنفی‌ عموماً موضعی‌ به‌ وفق‌ اخبار گرفته‌ بودند؛ در این‌میان‌، ابوالحسن‌ کرخی‌ (د ۳۴۰ق‌/ ۹۵۱م‌) بر تقدم‌ خبر نسبت‌ به‌ قیاس‌ به‌ طور مطلق‌ تکیه‌ ورزیده‌ است‌ و برخی‌ دیگر ترجیح‌ خبر را به‌ وجود صفاتی‌ چون‌ فقاهت‌ در شخصیت‌ راویان‌، منوط دانسته‌اند. <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۲، ص۳۷۷- ۳۷۸.</ref>
در نگرشی‌ به‌ موضوعات‌ مورد تنازع‌ در مباحث‌ ادله فقهی‌، باید یادآور شد که‌ گستره مناقشات‌ اصولی‌ حنفیان‌ با شافعیان‌ که‌ رقیبان‌ اصلی‌ ایشان‌ در عالم‌ اصول‌ بوده‌اند، در مورد دو دلیل‌ کتاب‌ و سنت‌ به‌ مراتب‌ محدودتر بوده‌ است‌. از جمله مواردی‌ که‌ استواری‌ اصولیان‌ متقدم‌ حنفی‌ بر مواضع‌ ضد شافعی‌ در آن‌ دیده‌ می‌شود، مسأله پر سابقه تخصیص‌ کتاب‌ به‌ خبر واحد است‌ که‌ در باره آن‌ ابوبکر رازی‌، ملقب‌ به‌ جصّاص‌ بر عدم‌ امکان‌ تخصیص‌ پای‌ فشرده‌ است‌، <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۵، ص۹۴.</ref>اما به‌ تدریج‌ اقوال‌ معتدل‌تری‌ از سوی‌ دیگر اصولیان‌ حنفی‌ در این‌ باره‌ ابراز شده‌ است‌، <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۳، ص۲۹۴.</ref> در مسأله تعارض‌ خبر و قیاس‌ که‌ اصحاب‌ حدیث‌، حنفیان‌ را به‌ ترک‌ اخبار نکوهش‌ می‌کردند، اصولیان‌ حنفی‌ عموماً موضعی‌ به‌ وفق‌ اخبار گرفته‌ بودند؛ در این‌میان‌، ابوالحسن‌ کرخی‌ (د ۳۴۰ق‌/ ۹۵۱م‌) بر تقدم‌ خبر نسبت‌ به‌ قیاس‌ به‌ طور مطلق‌ تکیه‌ ورزیده‌ است‌ و برخی‌ دیگر ترجیح‌ خبر را به‌ وجود صفاتی‌ چون‌ فقاهت‌ در شخصیت‌ راویان‌، منوط دانسته‌اند. <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۲، ص۳۷۷- ۳۷۸.</ref>


در باره اقوال‌ صحابه‌، باید گفت‌ که‌ کرخی‌ در موضعی‌ نزدیک‌تر به‌ شافعی‌، ضمن‌ نفی‌ وجوب‌ تقلید از صحابیان‌، کاربرد اقوال‌ ایشان‌ در فقه‌ را محدود به‌ امور تعبدی‌ دانسته‌ است‌ که‌ قیاس‌ و رأی‌ بدان‌ راه‌ ندارد، ولی‌ برخی‌ دیگر از اصولیان‌ حنفی‌، چون‌ ابوسعید بردعی‌ به‌ طور کلی‌ بر لازم‌ الاتباع‌ بودن‌ اقوال‌ صحابه‌ تأکید نموده‌اند. <ref>پزدوی‌، علی ، اصول‌ الفقه‌(در حاشیه کشف‌ الاسرار)، ج۳، ص۲۱۷.</ref><ref>سرخسی‌، محمد، اصول‌، ج۲، ص۱۰۵.</ref>
در باره اقوال‌ صحابه‌، باید گفت‌ که‌ کرخی‌ در موضعی‌ نزدیک‌تر به‌ شافعی‌، ضمن‌ نفی‌ وجوب‌ تقلید از صحابیان‌، کاربرد اقوال‌ ایشان‌ در فقه‌ را محدود به‌ امور تعبدی‌ دانسته‌ است‌ که‌ قیاس‌ و رأی‌ بدان‌ راه‌ ندارد، ولی‌ برخی‌ دیگر از اصولیان‌ حنفی‌، چون‌ ابوسعید بردعی‌ به‌ طور کلی‌ بر لازم‌ الاتباع‌ بودن‌ اقوال‌ صحابه‌ تأکید نموده‌اند. <ref>پزدوی‌، علی، اصول‌ الفقه‌(در حاشیه کشف‌ الاسرار)، ج۳، ص۲۱۷.</ref><ref>سرخسی‌، محمد، اصول‌، ج۲، ص۱۰۵.</ref>


در آثار اصولی‌ سده‌های‌ ۴ و ۵ق‌/ ۱۰ و ۱۱م‌، از مهم‌ترین‌ مباحث‌ پرتداول‌ بحث‌ از اجماع‌ و به‌ ویژه‌ اقسام‌ خاصی‌ از آن‌، چون‌ نظریه اجماع‌ سکوتی‌ است‌. در این‌ باره‌ بیشتر اصولیان‌ حنفی‌ در کنار شافعیان‌، توسعه‌ دادن‌ مفهوم‌ اجماع‌ و حجت‌ شمردن‌ اجماع‌ سکوتی‌ را پذیرا بوده‌اند، اما کسانی‌ چون‌ ابوعبدالله‌ بصری‌ از حنفیان‌ معتزلی‌، اساساً اجماع‌ بودن‌ آن‌ را منکر شده‌اند و گروهی‌ چون‌ ابوالحسن‌ کرخی‌ در کنار برخی‌ شافعیان‌ و معتزلیان‌، با اتخاذ موضعی‌ میانه‌، اجماع‌ سکوتی‌ را بدون‌ آنکه‌ آن‌ را مصداق‌ حقیقی‌ اجماع‌ شمارند، به‌ عنوان‌ حجتی‌ شرعی‌ پذیرفته‌اند. <ref>آمدی، علی‌، الاحکام‌، ج۱، ص۲۱۴.    </ref>
در آثار اصولی‌ سده‌های‌ ۴ و ۵ق‌/ ۱۰ و ۱۱م‌، از مهم‌ترین‌ مباحث‌ پرتداول‌ بحث‌ از اجماع‌ و به‌ ویژه‌ اقسام‌ خاصی‌ از آن‌، چون‌ نظریه اجماع‌ سکوتی‌ است‌. در این‌ باره‌ بیشتر اصولیان‌ حنفی‌ در کنار شافعیان‌، توسعه‌ دادن‌ مفهوم‌ اجماع‌ و حجت‌ شمردن‌ اجماع‌ سکوتی‌ را پذیرا بوده‌اند، اما کسانی‌ چون‌ ابوعبدالله‌ بصری‌ از حنفیان‌ معتزلی‌، اساساً اجماع‌ بودن‌ آن‌ را منکر شده‌اند و گروهی‌ چون‌ ابوالحسن‌ کرخی‌ در کنار برخی‌ شافعیان‌ و معتزلیان‌، با اتخاذ موضعی‌ میانه‌، اجماع‌ سکوتی‌ را بدون‌ آنکه‌ آن‌ را مصداق‌ حقیقی‌ اجماع‌ شمارند، به‌ عنوان‌ حجتی‌ شرعی‌ پذیرفته‌اند. <ref>آمدی، علی‌، الاحکام‌، ج۱، ص۲۱۴.    </ref>


سرانجام‌، باید از مبحث‌ استحسان‌ یاد کرد که‌ از اختلافات‌ کهن‌ میان‌ حنفیان‌ و شافعیان‌ بوده‌ است‌ و با وجود گرایش‌ به‌ تقریب‌، وظیفه دفاع‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ مشخصه‌ای‌ نمادین‌ برای‌ فقه‌ حنفی‌، بر دوش‌ تمامی‌ اصولیان‌ حنفی‌ سنگینی‌ می‌کرده‌ است‌. در چنین‌ شرایطی‌، تنها راه‌ دفاع‌ از مشروعیت‌ استحسان‌ به‌ نحوی‌ که‌ برای‌ غیرحنفیان‌ ناپذیرفتنی‌ نباشد، موشکافی‌ در تعریف‌ اصطلاح‌ بود؛ بر همین‌ پایه‌ است‌ که‌ برخی‌ اصولیان‌ حنفی‌ با تعریف‌ کردن‌ استحسان‌ به‌ هر گونه‌ عدول‌ از قیاس‌ به‌ لحاظ صارفی‌ شرعی‌، شامل‌ عدول‌ به‌ قیاسی‌ دقیق‌تر یا عدول‌ به‌ دلیلی‌ منصوص‌ <ref>سرخسی، محمد، المبسوط، ج۱، ص۱۴۵.</ref><ref>پزدوی‌، علی ، اصول‌ الفقه‌(در حاشیه کشف‌ الاسرار)، ج۴، ص۳.</ref> راه‌ انکار را بر مخالفان‌ بستند و در نهایت‌، محققانی‌ از سده‌های‌ پسین‌ را متقاعد ساختند که‌ نزاع‌ گذشتگان‌ درباره استحسان‌، نزاعی‌ لفظی‌ بوده‌ است‌. <ref>ابن حاجب، عثمان، منتهی‌ الوصول‌، ج۱، ص۲۰۸.</ref><ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول‌، ج۱، ص۲۴۱.</ref> باید افزود که‌ابوبکر رازی‌، در تبیین‌ اجتهاد الرأی‌ِ حنفی‌ آن‌ را از سه‌ معنا خارج‌ ندانسته‌ است‌: نخست‌ قیاس‌ شرعی‌، دیگر اجتهاد در موضوعاتی‌ چون‌ تعیین‌ وقت‌ و قبله‌، و سوم‌ «استدلال‌ به‌ اصول‌». <ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول‌، ج۱، ص۲۵۰.</ref><ref>ابن حزم‌، علی بن احمد، الاحکام‌، ج۶، ص۱۹۵.</ref>
سرانجام‌، باید از مبحث‌ استحسان‌ یاد کرد که‌ از اختلافات‌ کهن‌ میان‌ حنفیان‌ و شافعیان‌ بوده‌ است‌ و با وجود گرایش‌ به‌ تقریب‌، وظیفه دفاع‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ مشخصه‌ای‌ نمادین‌ برای‌ فقه‌ حنفی‌، بر دوش‌ تمامی‌ اصولیان‌ حنفی‌ سنگینی‌ می‌کرده‌ است‌. در چنین‌ شرایطی‌، تنها راه‌ دفاع‌ از مشروعیت‌ استحسان‌ به‌ نحوی‌ که‌ برای‌ غیرحنفیان‌ ناپذیرفتنی‌ نباشد، موشکافی‌ در تعریف‌ اصطلاح‌ بود؛ بر همین‌ پایه‌ است‌ که‌ برخی‌ اصولیان‌ حنفی‌ با تعریف‌ کردن‌ استحسان‌ به‌ هر گونه‌ عدول‌ از قیاس‌ به‌ لحاظ صارفی‌ شرعی‌، شامل‌ عدول‌ به‌ قیاسی‌ دقیق‌تر یا عدول‌ به‌ دلیلی‌ منصوص‌ <ref>سرخسی، محمد، المبسوط، ج۱، ص۱۴۵.</ref><ref>پزدوی‌، علی، اصول‌ الفقه‌(در حاشیه کشف‌ الاسرار)، ج۴، ص۳.</ref> راه‌ انکار را بر مخالفان‌ بستند و در نهایت‌، محققانی‌ از سده‌های‌ پسین‌ را متقاعد ساختند که‌ نزاع‌ گذشتگان‌ درباره استحسان‌، نزاعی‌ لفظی‌ بوده‌ است‌. <ref>ابن حاجب، عثمان، منتهی‌ الوصول‌، ج۱، ص۲۰۸.</ref><ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول‌، ج۱، ص۲۴۱.</ref> باید افزود که‌ابوبکر رازی‌، در تبیین‌ اجتهاد الرأی‌ِ حنفی‌ آن‌ را از سه‌ معنا خارج‌ ندانسته‌ است‌: نخست‌ قیاس‌ شرعی‌، دیگر اجتهاد در موضوعاتی‌ چون‌ تعیین‌ وقت‌ و قبله‌، و سوم‌ «استدلال‌ به‌ اصول‌». <ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول‌، ج۱، ص۲۵۰.</ref><ref>ابن حزم‌، علی بن احمد، الاحکام‌، ج۶، ص۱۹۵.</ref>


در باره موضوع‌ استصحاب‌ که‌ در اصول‌ سده‌های‌ ۴ و ۵ق‌، زمینه مساعدی‌ برای‌ گسترش‌ یافته‌ بود، گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ اصل‌ به‌ طور سنتی‌ در محافل‌ حنفیان‌ از جایگاهی‌ برخوردار نبوده‌، و رویارویی‌ اصولیان‌ حنفی‌ با آن‌، نه‌ برخوردی‌ خلاق‌، بلکه‌ واکنشی‌ با هدف‌ تحریر مسأله‌ و محدود کردن‌ کاربرد بوده‌ است‌. از جمله‌، از متکلمان‌ حنفی‌ ابومنصور ماتریدی‌ (د ۳۳۳ق‌/ ۹۴۵م‌) با اتخاذ موضعی‌ خاص‌ میان‌ اصولیان‌، عمل‌ به‌ استصحاب‌ را تنها در صورت‌ نیافتن‌ دلیلی‌ از کتاب‌ و سنت‌، بر مکلف‌ واجب‌ می‌شمرد <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۳، ص۳۷۷- ۳۷۸.</ref> و در جانب‌ دیگر، اصولیانی‌ حنفی‌، چون‌ ابوزید دبوسی‌، بر آن‌ بودند که‌ استصحاب‌ نمی‌تواند برای‌ اثبات‌ حکمی‌ مورد استناد قرار گیرد و تنها برای‌ «دفع‌ حکم‌» صلاحیت‌ دارد. <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۳، ص۳۷۸.</ref>
در باره موضوع‌ استصحاب‌ که‌ در اصول‌ سده‌های‌ ۴ و ۵ق‌، زمینه مساعدی‌ برای‌ گسترش‌ یافته‌ بود، گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ اصل‌ به‌ طور سنتی‌ در محافل‌ حنفیان‌ از جایگاهی‌ برخوردار نبوده‌، و رویارویی‌ اصولیان‌ حنفی‌ با آن‌، نه‌ برخوردی‌ خلاق‌، بلکه‌ واکنشی‌ با هدف‌ تحریر مسأله‌ و محدود کردن‌ کاربرد بوده‌ است‌. از جمله‌، از متکلمان‌ حنفی‌ ابومنصور ماتریدی‌ (د ۳۳۳ق‌/ ۹۴۵م‌) با اتخاذ موضعی‌ خاص‌ میان‌ اصولیان‌، عمل‌ به‌ استصحاب‌ را تنها در صورت‌ نیافتن‌ دلیلی‌ از کتاب‌ و سنت‌، بر مکلف‌ واجب‌ می‌شمرد <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۳، ص۳۷۷- ۳۷۸.</ref> و در جانب‌ دیگر، اصولیانی‌ حنفی‌، چون‌ ابوزید دبوسی‌، بر آن‌ بودند که‌ استصحاب‌ نمی‌تواند برای‌ اثبات‌ حکمی‌ مورد استناد قرار گیرد و تنها برای‌ «دفع‌ حکم‌» صلاحیت‌ دارد. <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین‌، کشف‌ الاسرار، ج۳، ص۳۷۸.</ref>


از تألیفات‌ صاحب‌نظران‌ برجسته حنفی‌ در این‌ دوره‌، می‌توان‌ مأخذ الشرائع‌ از ابومنصور ماتریدی‌ ، <ref>حاجی‌ خلیفه‌، کشف‌، ج۱، ص۱۵۷۳.</ref><ref>نسفی، ابوالمعین‌، تبصرة الادلة، ج۱، ص۳۵۹.</ref> الاصول‌ ابوالحسن‌ کرخی‌ الاصول‌ ابوعبدالله‌ بصری‌ (د ۳۶۹ق‌/ ۹۷۹م‌)، <ref>قاضی‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌، ج۱، ص۳۲۶.</ref> اصول‌ الفقه‌ ابوبکر رازی‌ (د ۳۷۰ق‌) و تقویم‌ الادله از ابوزید دبوسی‌ (د۴۳۰ق‌/ ۱۰۳۹م‌) را نام‌ برد. در نیمه دوم‌ سده ۵ق‌ نیز، اصول‌ الفقه‌ فخرالاسلام‌ پزدوی‌ به‌ عنوان‌ مختصری‌ تعلیمی‌ در اصول‌ حنفی‌، و اصول‌ سرخسی‌ به‌ عنوان‌ اثری‌ جامع‌ِ نوشته‌های‌ پیشین‌، از جایگاهی‌ مهم‌ برخوردارند.
از تألیفات‌ صاحب‌نظران‌ برجسته حنفی‌ در این‌ دوره‌، می‌توان‌ مأخذ الشرائع‌ از ابومنصور ماتریدی‌، <ref>حاجی‌ خلیفه‌، کشف‌، ج۱، ص۱۵۷۳.</ref><ref>نسفی، ابوالمعین‌، تبصرة الادلة، ج۱، ص۳۵۹.</ref> الاصول‌ ابوالحسن‌ کرخی‌ الاصول‌ ابوعبدالله‌ بصری‌ (د ۳۶۹ق‌/ ۹۷۹م‌)، <ref>قاضی‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌، ج۱، ص۳۲۶.</ref> اصول‌ الفقه‌ ابوبکر رازی‌ (د ۳۷۰ق‌) و تقویم‌ الادله از ابوزید دبوسی‌ (د۴۳۰ق‌/ ۱۰۳۹م‌) را نام‌ برد. در نیمه دوم‌ سده ۵ق‌ نیز، اصول‌ الفقه‌ فخرالاسلام‌ پزدوی‌ به‌ عنوان‌ مختصری‌ تعلیمی‌ در اصول‌ حنفی‌، و اصول‌ سرخسی‌ به‌ عنوان‌ اثری‌ جامع‌ِ نوشته‌های‌ پیشین‌، از جایگاهی‌ مهم‌ برخوردارند.


=فراگیر شدن‌ اصول‌ فقه‌ در میان‌ مذاهب‌=
=فراگیر شدن‌ اصول‌ فقه‌ در میان‌ مذاهب‌=
سده‌های‌ ۴ و۵ق‌/ ۱۰ و ۱۱م‌ را باید اوج‌ بررسیهای‌ اصولی‌ در تاریخ‌ فقه‌ اسلامی‌ ارزیابی‌ کرد، چه‌ تدوین‌ علم‌ اصول‌ که‌ از سده ۲ق‌ باب‌ آن‌ گشوده‌ شده‌ بود، جز از سده ۴ق‌ صورت‌ جدی‌ و فراگیر به‌ خود نگرفت‌. از سده ۴ق‌، دست‌کم‌ در مشرق‌ بلاد اسلامی‌، اصول‌ فقه‌ دیگر زمینه‌ای‌ اختصاصی‌ برای‌ برخی‌ مذاهب‌ نبود و به‌ عنوان‌ مقدمه‌ای‌ ضروری‌ بر دانش‌ فقه‌ مقبولیتی‌ عام‌ یافته‌ بود. پیش‌ از هر توضیح‌، باید به‌ بخش‌ آغازین‌ مفاتیح‌العلوم‌ خوارزمی‌ (د۳۸۷ق‌/ ۹۹۷م‌) اشاره‌ کرد که‌ به‌ عنوان‌ اثری‌ جامع‌الاطراف‌ در باب‌ علوم‌ اسلامی‌، بخشی‌ را نیز به‌ فقه‌ اختصاص‌ داده‌، و در نخستین‌ باب‌ از ابواب‌ این‌ علم‌، فصلی‌ را در «اصول‌ فقه‌» گشوده‌ است‌. وی‌ در این‌ فصل‌، مذاهب‌ گوناگون‌ فقهی‌ را به‌ گرد بیرق‌ اصول‌ فقه‌ انگاشته‌، و از ادله (به‌ تعبیر مؤلف‌: اصول‌) ششگانه مورد بحث‌ در محافل‌ فقهی‌، سه‌ دلیل‌ کتاب‌ و سنت‌ و اجماع‌ِ امت‌ را محل‌ اتفاق‌، و سه‌ دلیل‌ قیاس‌ و استحسان‌ و استصلاح‌ را محل‌ اختلاف‌ مذاهب‌ دانسته‌ است‌. <ref>خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، ج۱، ص۲۱-۲۳.    </ref> همچنین‌ باید به‌ برخورد ابوبکر ابهری‌ (د ۳۷۵ق‌/ ۹۸۵م‌)، بزرگ‌ مالکیان‌ مشرق‌، با فقاهت‌ هم‌مذهبان‌ خود در مغرب‌ اشاره‌ کرد که‌ آنان‌ را به‌ سطحی‌ بودن‌ آموزشها و دور بودن‌ از اصول‌ نظری‌، نکوهش‌ کرده‌ است‌. <ref>ابن حزم‌، علی بن احمد، ، الاحکام‌، ج۵، ص۱۲۲.</ref>
سده‌های‌ ۴ و۵ق‌/ ۱۰ و ۱۱م‌ را باید اوج‌ بررسیهای‌ اصولی‌ در تاریخ‌ فقه‌ اسلامی‌ ارزیابی‌ کرد، چه‌ تدوین‌ علم‌ اصول‌ که‌ از سده ۲ق‌ باب‌ آن‌ گشوده‌ شده‌ بود، جز از سده ۴ق‌ صورت‌ جدی‌ و فراگیر به‌ خود نگرفت‌. از سده ۴ق‌، دست‌کم‌ در مشرق‌ بلاد اسلامی‌، اصول‌ فقه‌ دیگر زمینه‌ای‌ اختصاصی‌ برای‌ برخی‌ مذاهب‌ نبود و به‌ عنوان‌ مقدمه‌ای‌ ضروری‌ بر دانش‌ فقه‌ مقبولیتی‌ عام‌ یافته‌ بود. پیش‌ از هر توضیح‌، باید به‌ بخش‌ آغازین‌ مفاتیح‌العلوم‌ خوارزمی‌ (د۳۸۷ق‌/ ۹۹۷م‌) اشاره‌ کرد که‌ به‌ عنوان‌ اثری‌ جامع‌الاطراف‌ در باب‌ علوم‌ اسلامی‌، بخشی‌ را نیز به‌ فقه‌ اختصاص‌ داده‌، و در نخستین‌ باب‌ از ابواب‌ این‌ علم‌، فصلی‌ را در «اصول‌ فقه‌» گشوده‌ است‌. وی‌ در این‌ فصل‌، مذاهب‌ گوناگون‌ فقهی‌ را به‌ گرد بیرق‌ اصول‌ فقه‌ انگاشته‌، و از ادله (به‌ تعبیر مؤلف‌: اصول‌) ششگانه مورد بحث‌ در محافل‌ فقهی‌، سه‌ دلیل‌ کتاب‌ و سنت‌ و اجماع‌ِ امت‌ را محل‌ اتفاق‌، و سه‌ دلیل‌ قیاس‌ و استحسان‌ و استصلاح‌ را محل‌ اختلاف‌ مذاهب‌ دانسته‌ است‌. <ref>خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، ج۱، ص۲۱-۲۳.    </ref> همچنین‌ باید به‌ برخورد ابوبکر ابهری‌ (د ۳۷۵ق‌/ ۹۸۵م‌)، بزرگ‌ مالکیان‌ مشرق‌، با فقاهت‌ هم‌مذهبان‌ خود در مغرب‌ اشاره‌ کرد که‌ آنان‌ را به‌ سطحی‌ بودن‌ آموزشها و دور بودن‌ از اصول‌ نظری‌، نکوهش‌ کرده‌ است‌. <ref>ابن حزم‌، علی بن احمد،، الاحکام‌، ج۵، ص۱۲۲.</ref>


در آثار اصولی‌ این‌ دوره‌، اشتراکی‌ وسیع‌ در شیوه طرح‌ مباحث‌ و تا حد قابل‌ ملاحظه‌ای‌ در موضع‌گیریها، میان‌ مذاهب‌ گوناگون‌ دیده‌ می‌شود. از نظر موضوعات‌ مورد بحث‌ در این‌ آثار، باید گفت‌ افزون‌ بر تفصیل‌ مباحث‌ کهن‌ در مبانی‌ استدلال‌ فقهی‌ چون‌ بحث‌ در نحوه احتجاج‌ به‌ کتاب‌، اخبار و آثار، اجماع‌ و نیز مباحث‌ قیاس‌ و استحسان‌، بحثهایی‌ در مقام‌ تحریر و تحدید برخی‌ مبادی‌ فقهی‌ چون‌ اقسام‌ واجب‌، امر و نهی‌، و برخی‌ مباحث‌ لفظی‌ مشتمل‌ بر عام‌ وخاص‌، مجمل‌ و مفصل‌ و حقیقت‌ و مجاز جای‌ داشته‌ است‌. مباحث‌ تحلیلی‌ و استدلالی‌ مربوط به‌ خبر واحد از حجم‌ گسترده‌ای‌ برخوردار است‌ و در ردیف‌ آن‌، اجماع‌ با گسترشی‌ در مفهوم‌، بخش‌ وسیعی‌ از مباحث‌ ادله‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌.
در آثار اصولی‌ این‌ دوره‌، اشتراکی‌ وسیع‌ در شیوه طرح‌ مباحث‌ و تا حد قابل‌ ملاحظه‌ای‌ در موضع‌گیریها، میان‌ مذاهب‌ گوناگون‌ دیده‌ می‌شود. از نظر موضوعات‌ مورد بحث‌ در این‌ آثار، باید گفت‌ افزون‌ بر تفصیل‌ مباحث‌ کهن‌ در مبانی‌ استدلال‌ فقهی‌ چون‌ بحث‌ در نحوه احتجاج‌ به‌ کتاب‌، اخبار و آثار، اجماع‌ و نیز مباحث‌ قیاس‌ و استحسان‌، بحثهایی‌ در مقام‌ تحریر و تحدید برخی‌ مبادی‌ فقهی‌ چون‌ اقسام‌ واجب‌، امر و نهی‌، و برخی‌ مباحث‌ لفظی‌ مشتمل‌ بر عام‌ وخاص‌، مجمل‌ و مفصل‌ و حقیقت‌ و مجاز جای‌ داشته‌ است‌. مباحث‌ تحلیلی‌ و استدلالی‌ مربوط به‌ خبر واحد از حجم‌ گسترده‌ای‌ برخوردار است‌ و در ردیف‌ آن‌، اجماع‌ با گسترشی‌ در مفهوم‌، بخش‌ وسیعی‌ از مباحث‌ ادله‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌.


به‌ عنوان‌ نکته‌ای‌ ویژه‌ در بررسیهای‌ مالکیان‌، باید به‌ تقویت‌ مبانی‌ نظری‌ قیاس‌ اشاره‌ کرد که‌ گاه‌ مالکیان‌ صاحب‌حدیث‌ را هم‌موضع‌ تندروان‌ صاحب‌ رأی‌ نهاده‌ است‌؛ چنانکه‌ از مالکیان‌ عراق‌ ، ابوالفرج‌ قاضی‌ و ابوبکر ابهری‌ در نظریه‌ای‌ مشترک‌، قیاس‌ را در مقام‌ تعارض‌، بر خبر واحد اولی‌ شمرده‌اند. <ref>ابن حزم‌، علی بن احمد، ، الاحکام‌، ج۱، ص۳۸۵، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۷م‌.</ref> در مقایسه‌ باید به‌ نظریه‌ای‌ بحث‌انگیز از ابوبکر باقلانی‌، متکلم‌ و اصولی‌ مالکی‌ اشاره‌ کرد که‌ در تعریفی‌ از قیاس‌، آن‌ را عبارت‌ از «حمل‌ معلومی‌ بر معلوم‌ در اثبات‌ حکمی‌ بر هردو، بر پایه حکم‌ یا صفتی‌ جامع‌ میان‌ آن‌ دو» دانسته‌، و این‌ تعریف‌ پس‌ از او، مورد پذیرش‌ بسیاری‌ از اصولیان‌ قرار گرفته‌ است‌. <ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول‌، ج۱، ص۱۹۸.</ref><ref>شیخ‌ الاسلامی‌، اسعد، شرح‌ حال‌ آثار و آراء باقلانی‌، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۶.</ref>
به‌ عنوان‌ نکته‌ای‌ ویژه‌ در بررسیهای‌ مالکیان‌، باید به‌ تقویت‌ مبانی‌ نظری‌ قیاس‌ اشاره‌ کرد که‌ گاه‌ مالکیان‌ صاحب‌حدیث‌ را هم‌موضع‌ تندروان‌ صاحب‌ رأی‌ نهاده‌ است‌؛ چنانکه‌ از مالکیان‌ عراق‌، ابوالفرج‌ قاضی‌ و ابوبکر ابهری‌ در نظریه‌ای‌ مشترک‌، قیاس‌ را در مقام‌ تعارض‌، بر خبر واحد اولی‌ شمرده‌اند. <ref>ابن حزم‌، علی بن احمد،، الاحکام‌، ج۱، ص۳۸۵، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۷م‌.</ref> در مقایسه‌ باید به‌ نظریه‌ای‌ بحث‌انگیز از ابوبکر باقلانی‌، متکلم‌ و اصولی‌ مالکی‌ اشاره‌ کرد که‌ در تعریفی‌ از قیاس‌، آن‌ را عبارت‌ از «حمل‌ معلومی‌ بر معلوم‌ در اثبات‌ حکمی‌ بر هردو، بر پایه حکم‌ یا صفتی‌ جامع‌ میان‌ آن‌ دو» دانسته‌، و این‌ تعریف‌ پس‌ از او، مورد پذیرش‌ بسیاری‌ از اصولیان‌ قرار گرفته‌ است‌. <ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول‌، ج۱، ص۱۹۸.</ref><ref>شیخ‌ الاسلامی‌، اسعد، شرح‌ حال‌ آثار و آراء باقلانی‌، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۶.</ref>


اصل‌ برائت‌ در سده ۵ق‌، در قالبی‌ اصولی‌ شکل‌ گرفته‌، و به‌ خصوص‌ در آثار شافعیان‌ در باره آن‌ نظریه‌پردازی‌ شده‌ است‌. ابواسحاق‌ شیرازی‌ در یک‌ جا، «استصحاب‌ برائت‌ ذمّه‌» را بر پایه دلالت‌ عقل‌ واجب‌ شمرده‌، <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ص۵۲۹.</ref> و در موضعی‌ دیگر اصل‌ برائت‌ را با تعبیر «استصحاب‌ حال‌ العقل‌»، ابزاری‌ برای‌ مجتهد به‌ گاه‌ نبود دلیلی‌ شرعی‌ شمرده‌ است‌ <ref>شیرازی، ابراهیم، اللمع‌، ص۱۱۶.</ref><ref>جوینی، عبدالملک‌، الورقات‌، ج۱، ص۵۰.</ref><ref>کلوذانی، محفوظ، التمهید، ج۴، ص۲۵۱-۲۵۲.</ref> در حالی‌ که‌ نفس‌ استصحاب‌ در سده ۵ق‌، به‌ شدت‌ در معرض‌ نقد اصولیانی‌ با مذاهب‌ گوناگون‌ بوده‌ است‌.
اصل‌ برائت‌ در سده ۵ق‌، در قالبی‌ اصولی‌ شکل‌ گرفته‌، و به‌ خصوص‌ در آثار شافعیان‌ در باره آن‌ نظریه‌پردازی‌ شده‌ است‌. ابواسحاق‌ شیرازی‌ در یک‌ جا، «استصحاب‌ برائت‌ ذمّه‌» را بر پایه دلالت‌ عقل‌ واجب‌ شمرده‌، <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ص۵۲۹.</ref> و در موضعی‌ دیگر اصل‌ برائت‌ را با تعبیر «استصحاب‌ حال‌ العقل‌»، ابزاری‌ برای‌ مجتهد به‌ گاه‌ نبود دلیلی‌ شرعی‌ شمرده‌ است‌ <ref>شیرازی، ابراهیم، اللمع‌، ص۱۱۶.</ref><ref>جوینی، عبدالملک‌، الورقات‌، ج۱، ص۵۰.</ref><ref>کلوذانی، محفوظ، التمهید، ج۴، ص۲۵۱-۲۵۲.</ref> در حالی‌ که‌ نفس‌ استصحاب‌ در سده ۵ق‌، به‌ شدت‌ در معرض‌ نقد اصولیانی‌ با مذاهب‌ گوناگون‌ بوده‌ است‌.
Writers، confirmed، مدیران
۸۸٬۰۰۹

ویرایش