|
|
(۳۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| '''جبر و اختیار''' از جمله واژگانی هستند که نیازی به تفسیر و تحلیل ندارند زیرا ذهن بدون هیچ تاملی و صرفا از راه ارتکاز معنای آنها را می فهمد به طوری که چنین واژه هایی حتی معنای کنایی را نیز تحمل نمی کند. مثلا اولین تداعی از کلمه جبر وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه آن فعل با اکراه انجام شود. و یا اولین تداعی در باره اختیار، اختیار فعل و ترک نسبت به هر فعلی است. | | '''جبر و اختیار''' دو واژهای است که فهم آن نیاز به هیچ تاملی ندارد، به طوری که انسان با دیدن این دو واژه، بدون درنگ به معنای آن پی میبرد.و اما اولین تداعی از کلمه جبر در ذهن، وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه او آن فعل را با اکراه انجام دهد. و اولین تداعی درباره اختیار آن است که فاعل در انجام یا ترک فعل مختار باشد. |
| علاوه، این دو موضوع از مباحث بسیار مهم کلامی است که همواره مورد مناقشات جدی میان [[مذاهب اسلامی]] بوده است که به طور مستقیم با اعمال و افعال عباد ارتباط دارد که آیا بندگان در افعال خود مختارند یا مجبور و یا نه مختارند و نه مجبور، به همین دلیل وقتی مباحث مربوط به جبر واختیار مطرح می شود، در پی آن نیز موضوعاتی چون [[قدرت]]، [[استطاعت]]، [[قضا و قدر]]، [[طلب و اراده]] و نیز تفاسیر مربوط به هر یک از مذاهب [[امامیه]]، [[اشاعره]]، [[ماتریدیه]] و [[اهل حدیث]] مطرح می شود. و اما چون قرار است در بحث پیش رو مطالب مربوط به [[معنا شناسی جبر و اختیار]] از منظر لغت و اصطلاح پرداخته شود، به همین دلیل مطالبی که به اشاره ذکر شد، می بایستی در جای خود و به تفصیل بیان شود.
| | |
| | == اهمیت جبر و اختیار در علم کلام == |
| | جبر و اختیار و مباحث مربوط به آن، از موضوعات بسیار مهم کلامی است که همواره مورد مناقشات جدی میان [[مذاهب اسلامی]] بوده است، زیرا به طور مستقیم با افعال عباد ارتباط دارد. با این توضیح که بندگان در افعال خود یا مختارند و یا مجبور و یا افعالشان بین جبر و اختیار قرار دارد. به همین دلیل هنگام طرح این مباحث، موضوعاتی چون قدرت، استطاعت، [[قضا و قدر]]، [[طلب و اراده]] و نیز تفاسیر مربوط به آن که می تواند ناشی از آرای هر یک از مذاهب [[امامیه]]، [[اشاعره]]، [[ماتریدیه]] و [[اهل حدیث]] باشد نیز مطرح میشود. |
|
| |
|
| =معناشناسی جبر و اختیار= | | =معناشناسی جبر و اختیار= |
| واژه جبر از لغات اضداد به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازی اش کاربرد های متفاوتی دارد. همچنین این واژه در [[قرآن]] و منابعی چون [[فقه]]، [[حقوق]]، [[فلسفه]] و [[کلام]] تعریف مربوط به خود را دارد. | | واژه جبر از لغات اضداد و به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازیاش، کاربردهای متفاوتی دارد. همچنین این واژه در [[قرآن]] و منابعی چون [[فقه]]، [[حقوق]]، [[فلسفه]] و [[کلام]] تفسیر مربوط به خود را دارد. |
|
| |
|
| از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست می آید که در معنای جبر نوعی [[اکراه]] شدید یا مضاعف وجود دارد. مثلا شخص را با [[اجبار]] و اکراه وادار به انجام عملی کنند که مطابق میل او نیست. اضافه بر این، جبر به معنای [[سر نوشت]] نیز می آید به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود ندارد تا آن را به نفع خود عوض کند، در نتیجه خود را مسئول هیچ فعلی نمی داند. | | از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست میآید که جبر به معنای نوعی [[اکراه]] شدید یا مضاعف است. مثلا شخص را با [[اجبار]] و اکراه وادار به انجام عملی کنند که مطابق میل او نباشد. اضافه بر این، جبر به معنای سرنوشت نیز میباشد به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود نداشته باشد تا آن را به نفع خود عوض کند، در اینصورت هیچ مسئولیتی متوجه او نخواهد بود. |
| | | اختیار نیز همچون جبر (با حفظ معنای ارتکازیاش) دارای معانی متفاوت اما همسو است. همچنین این واژه در هر علمی تفسیر خاص خود را دارد. مثلا اختیار در فقه مقابل اضطرار، در حقوق مقابل اکراه و در فلسفه مقابل اجبار است و در [[علم کلام]] در کنار [[تفویض]] قرار میگیرد. |
| اختیار نیز چون جبر (با حفظ معنای ارتکازی اش) دارای معانی متفاوت اما هم سو است. این واژه نیز در هر علمی مطابق با معنای خودش به کار میرود. مثلا اختیار در فقه مقابل [[اضطرار]] است و در حقوق معنایی مقابل [[اکراه]] و در [[فلسفه]] معنایی مقابل [[اجبار]] دارد و در [[علم کلام]] مقابل [[تفویض]] قرار می گیرد. | |
| | | |
| ==معنای جبر در لغت== | | == معنای جبر در لغت == |
| | | جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشتهاند: جبر به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ علی الأَمر یَجْبُرُه جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه أَکرهه» <ref> ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 116</ref> در تعریف دیگری نوشتهاند:«الجَبْر هو أن تَجْبُر إنسانا علی ما لا یرید و تُکْرِهه»<ref> فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 6، ص 115</ref> جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق ارادهاش نیست و درباره آن اکراه دارد. و نیز آوردهاند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».<ref> عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض و القضاء والقدر، ص5</ref> یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است. |
| جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشته اند جبر به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ على الأَمر یَجْبُرُه جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه أَکرهه» <ref> ابن منظور ، لسان العرب ،ج 4، ص 116</ref> | |
| | |
| در تعریف دیگری نوشته اند:«الجَبْر هو أن تَجْبُر إنسانا على ما لا یرید و تُکْرِهه»<ref> فراهیدی خلیل بن احمد ، کتاب العین ،ج 6، ص 115</ref> | |
| | |
| جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق اراده اش نیست و نسبت به آن اکراه دارد. و نیز آورده اند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».<ref> عسکری سید مرتضی ، دراسة حول الجبر والتفویض و[ القضاء والقدر ، ص5</ref> | |
| | |
| یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است. | |
| | |
| ==معنای جبر در اصطلاح==
| |
| | |
| جبر در اصطلاح به این معنا است که خدای متعال بندگانش را نسبت به افعال شان چه خوب و چه بد مجبور کند به گونهای که جز انجام فعل هیچ اختیاری نداشته باشند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه على ما یفعلون، خیراً کان أو شراً، حسناً کان أو قبیحاً، دون أنْ یکون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع »<ref>عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض والقضاء والقدر ، ص5</ref>
| |
| | |
| یعنی جبر در اصطلاح، اجبار خدای متعال نسبت به بندگانش در آن چه انجام میدهند میباشد (چه آن فعل نیکو باشد یا زشت) بدون آن که عبد اراده واختیاری نسبت به ترک و امتناع از انجام فعل داشته باشد.
| |
| | |
| ==معنای اختیار در لغت==
| |
| | |
| اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشته اند: «و الاختیار الاصطفاء، کذلک التَّخَیُّر» <ref> ابن منظور ، لسان العرب ، ج4، ص 267</ref>
| |
| | |
| اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است.
| |
| | |
| ==معنای اختیار در اصطلاح==
| |
| | |
| در معنای اصطلاحی اختیار (به معنای تفویض) نوشته اند:« الاختیار بمعنى التفویض بمعنى أنه لیس للّه سبحانه أی صنع فی فعل العبد... فهو مستقل فی فعله و فی إیجاده و تأثیره حفظا لعدله سبحانه.» <ref> سبحانی جعفر ، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل ، ج2، ص257.</ref>
| |
| | |
| اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خدای متعال در افعال بنده اش دخالت نمی کند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمیشود.
| |
| | |
| ==معنای تفویض در لغت==
| |
| در معنای لغوی تفویض آورده اند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالى فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون على وجه الاستقلال دون أن یکون للَّه سلطان على أفعالهم» <ref> عسکری سید مرتضی ، الجبر و التفویض و القضاء و القدر ، ص6</ref>
| |
| | |
| [[تفویض]] یعنی این که خدای متعال [[افعال عباد]] را به خودشان واگذار کرده است که آن چه می خواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خدای متعال انجام دهند.
| |
| | |
| ==معنای تفویض در اصطلاح==
| |
| | |
| نوشته اند: تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1.معنای اول تفویض به معنای واگذاری امور به خدا است یعنی این که شخص تمام امور زندگانی اش را به خدای متعال می سپرد که البته این نوع تفویض میتواند مرتبه ای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خدا باشد و شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم می شود.«فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوکل، ثم التفویض و هو أدق من التوکل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» <ref> طباطبایی، سید محمد حسین ، المیزان فی تفسیر القرآن ، جلد 17، ص 334</ref> یعنی [[عبودیت]] دارای سه مقام است.اول [[توکل]] دوم تفویض که دقیق تر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیق تر است. [[مومن آل فرعون]] بعد از انجام رسالت خویش نسبت به [[آل فرعون]] امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد«وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. غافر(40) 44 » یعنی من امور خود را به خداوند واگذار میکنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا که به دو قسم [[تشریعی]] و [[تکوینی]] تقسیم می شود. بنا بر این، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم و به معنای کلامی آن است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار میرود. به همین دلیل در تفسیر تفویض این موضوع لحاظ خواهد شد.
| |
| | |
| ==معنای جبر و تفویض در کلام==
| |
| | |
| جبر در علم کلام نیز معنای خاص خودش را دارد. نوشته اند:« الجبر عند أهل الکلام یستعمل کثیرا بمعنى إسناد فعل العبد إلى اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلى اللّه تعالى. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلى اللّه تعالى بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلک بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و کلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعه.»<ref> تهانوی محمد بن علی بن محمد ، کشاف اصطلاحات الفنون ، ج1، ص 549</ref>یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بنده به خدای متعال است آن گونه که عبد همانند جماد فرض می شود که هیچ گونه اختیار و اراده ای از خود ندارد و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خدای متعال است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشته اند:«الجبر و هو اسناد فعل العبدالى اللّه» .<ref> جرجانی میر سید شریف ، التعریفات ، ص 33</ref> جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض ( اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» <ref> سعدی ابوحبیب ، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا ، ص 290</ref>تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشته اند: و«التَّفْویض رد الأمر إلى الغیر»<ref> سعدی ابوحبیب ، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا ، ص 290</ref> تفویض ارجاع امر به غیر است. هم چنین نوشته اند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخصی دیگر است:« فَوَّضَ إلیه الأمرَ أى ردَّه إلیه.» <ref> جوهری ، صحاح اللغه ، جلد سوم، ص 1099</ref>و «فوَّضَ إلیه أمرَه، إذا ردَّه»<ref> ابن فارس ، معجم مقاییس اللغه ، جلد چهارم، ص 460</ref> و «فَوَّضَ أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه» <ref>فیومی احمد بن محمد ، مصباح المنیر ، ص 483</ref> .معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه می شود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است.
| |
|
| |
|
| | == معنای جبر در اصطلاح == |
| | جبر در اصطلاح یعنی اینکه خداوند بندگانش را بر افعال خوب و بد مجبور کند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه علی ما یفعلون، خیراً کان أو شراً، حسناً کان أو قبیحاً، دون أنْ یکون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع»<ref>عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض والقضاء والقدر، ص5</ref> یعنی جبر در اصطلاح، یعنی اینکه خداوند بندگانش را مجبور کند تا فعلی انجام دهند چه آن فعل خیر باشد یا شرّ، نیکو باشد یا زشت، بدون آن که بندگان اختیاری بر امتناع از انجام فعل داشته باشند. |
|
| |
|
| [[شیخ مفید]]( محمد بن محمد بن نعمان 336-413) از اعاظم علما و [[متکلمان]] نامدار [[امامیه]] است. این شخصیت محوری [[جهان اسلام]] با مرام تقریبی در قرن پنجم هجری می زیست و شاهد این ادعا در آثاری که از وی بر جای مانده است قابل مشاهده است.
| | == معنای اختیار در لغت == |
| این متکلم در توضیح [[جبر و اختیار]] مطابق با تعالیم اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین در تفسیر جبر و اختیار مسیر [[امر بین الامرین]] را انتخاب کرده است و البته در تفسیر این نظریه نگاه خاص به [[توحید]] در خالقیت افکنده و مطابق با همین نگاه از به کار بردن واژه خلق برای انسان پرهیز کرده آن را مکروه می داند. به نظر نگارنده این کراهت در [[علم کلام]] به معنای کراهت در [[فقه]] نیست، بلکه کراهت در تفسیر کلامی به معنای نوعی پرهیز الزام آور است.
| | اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشتهاند: «و الاختیار الاصطفاء، کذلک التَّخَیُّر» <ref> ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 267</ref> اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است. |
|
| |
|
| =معنا شناسی جبر و اختیار از نگاه شیخ مفید= | | == معنای اختیار در اصطلاح == |
| | در تعریف اختیار اصطلاحی به معنای تفویض نوشتهاند:«الاختیار بمعنی التفویض بمعنی أنه لیس للّه سبحانه أی صنع فی فعل العبد... فهو مستقل فی فعله و فی إیجاده و تأثیره حفظا لعدله سبحانه.» <ref> سبحانی جعفر، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج2، ص257.</ref> اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خداوند در افعال بندهاش دخالت نمیکند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمیشود. |
|
| |
|
| شیخ مفید در توضیح حد وسط میان جبر و اختیار نوشته است:«و الواسطه بین القولین ان الله اقدر الخلق علی افعالهم و مکنهم من اعمالهم و حد لهم الحدود فی ذلک رسم لهم الرسوم و نهاهم عن القبایح با الزجر و التخویف و الوعد و الوعید .... فلم یکن بتمکینهم من الاعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض الاعمال الیهم لمنعهم من اکثرها و وضع الحدود لهم فیها و امرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها ثم قال فهذا هو الفصل بین الجبر و التفویض...» ( شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه،ص 46 ) یعنی قول وسط میان دو قول این است که خدای متعال مخلوقاتش را قادر و متمکن کرده است تا بتوانند افعال و اعمال خود را انجام دهند و برای آن ها نسبت به افعال شان مرزهایی ترسیم کرده است و آن ها را با [[وعده و وعید]] از زشتی ها و نیز ترس(از عذاب [[جهنم]]) باز داشته است. از طرفی چنین نبوده است که چون خلق را قادر و متکمن بر اعمال کرده آن ها را بر انجام کار مجبورشان کرده باشد، همان طور به خلق تفویض نداده است چون از بسیاری از اعمال منع شان کرده است. و برای خلق حدود را وضع کرده و به نیکی امر کرده و از بدی باز داشته و معنای امر میان دو امر ([[جبر و تفویض]]) همین است.
| | == معنای تفویض در لغت == |
| | تفویض در لغت به معنای واگذاری، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن است. نوشتهاند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالی فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون علی وجه الاستقلال دون أن یکون للَّه سلطان علی أفعالهم» <ref> عسکری سید مرتضی، الجبر و التفویض و القضاء و القدر، ص6</ref> [[تفویض]] یعنی این که خداوند [[افعال عباد]] را به خودشان واگذار کرده است که آنچه میخواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خداوند انجام دهند. |
|
| |
|
| این متکلم شیعی اعتقاد خود را در باره خلق افعال عباد این گونه بیان می کند:«القول فی کراهة إطلاق لفظ خالق على أحد من العباد و أقول إن الخلق یفعلون و یحدثون و یخترعون و یصنعون و یکتسبون و لا أطلق القول علیهم بأنهم یخلقون و لا أقول إنهم خالقون و لا أتعدی ذکر ذلک فیما ذکر الله تعالى و لا أتجاوز به مواضعه من القرآن» (شیخ مفید، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص 58 ) یعنی مسئله در باره ناخوشایند بودن استفاده از لفظ [[خالق]] برای بندگان خدا است. اعتقاد من این است که بندگان انجام میدهند، احداث میکنند، اختراع میکنند، صنعت و کسب میکنند،( اما خلق نمیکنند) و من برای آن ها کلمه خلق را اطلاق نمی کنم و از آن چه که در [[کتاب خدا]] نسبت به این موضوع بیان و حدود آن تعیین شده است، تعدی نمی کنم. | | == معنای تفویض در اصطلاح == |
| | تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1. تفویض به معنای واگذار کردن امور به خداوند است، یعنی این که شخص تمام امور زندگانیاش را به خداوند میسپرد که البته این نوع تفویض میتواند مرتبهای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خداوند باشد که شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم میشود. «فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوکل، ثم التفویض و هو أدق من التوکل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» <ref> طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 17، ص 334</ref> یعنی [[عبودیت]] دارای سه مقام است. اول [[توکل]]، دوم تفویض که دقیقتر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیقتر است. [[مومن آل فرعون]] بعد از انجام رسالت خویش نسبت به آل فرعون، امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد: «وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. سوره غافر(40)آیه 44» یعنی من امور خودم را به خداوند واگذار میکنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم میشود. بنا براین، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم آن و به معنای کلامی است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار میرود. به همین دلیل در تفسیر تفویض، این موضوع لحاظ خواهد شد. |
|
| |
|
| ==تشابه و تفاوت نظریه کسب اشاعره با نظریه امر بین الامرین امامیه== | | == معنای جبر و تفویض در کلام == |
| | جبر در علم کلام معنای خاص خودش را دارد. نوشتهاند:«الجبر عند أهل الکلام یستعمل کثیرا بمعنی إسناد فعل العبد إلی اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلی اللّه تعالی. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلی اللّه تعالی بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلک بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و کلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعة.»<ref> تهانوی محمد بن علی بن محمد، کشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص 549</ref>یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بندگان به خداوند است آنگونه که عبد همانند جماد فرض میشود که هیچگونه اختیار و ارادهای از خود ندارد. و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خداوند است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشتهاند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الی اللّه».<ref> جرجانی میر سید شریف، التعریفات، ص 33</ref> جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض (اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» <ref> سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290</ref>تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشتهاند: و«التَّفْویض رد الأمر إلی الغیر»<ref> سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290</ref> تفویض ارجاع امر به غیر است. همچنین نوشتهاند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخص دیگر است:«فَوَّضَ إلیه الأمرَ أی ردَّه إلیه.» <ref> جوهری، صحاح اللغه، جلد سوم، ص 1099</ref>و «فوَّضَ إلیه أمرَه، إذا ردَّه»<ref> ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، جلد چهارم، ص 460</ref> و «فَوَّضَ أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه» <ref>فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 483</ref> معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه میشود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است. |
|
| |
|
| حتی اگر به این جملات کوتاه و اختصار گونه شیخ مفید بنگریم، متوجه می شویم که اشاعره نیز در واقع چیزی جدای از سخن ما نمی گویند. آن ها نیز از به کار بردن کلمه خلق برای انسان به شدت پرهیز میکنند و معتقدند انسان خالق نیست. در واقع این نگرش همه مکاتب اهل سنت و جماعت میباشد.با این حال تفاوتی در این نگاه دیده می شود با این بیان که در کلام شیخ مفید از جمله «إن الخلق یفعلون» استفاده و به انسان منسوب شده است که میتواند پاسخی برای انکار برخی از اشاعره ([[ابوالحسن اشعری]]) نسبت به واقعی بودن انتساب افعال به عباد باشد زیرا که در نگاه اشاعره جهت خلقی فعل به انسان مستند نمیشود، بلکه انسان صرفا فعل خلق شده را کسب و با آن، فعل را دارای جهت و عنوان می کند. شیخ مفید در ادامه به جمله «یصنعون و یکتسبون» که در آن به کسب و صنعت پرداخته شده هم توجه می کند و میتوان تفسیر کرد که مقصود اصلی وی از به کار بردن این نوع جملات، استناد خلق فعل به انسان نیست، بلکه ایشان انسان را واسطه انجام افعال معرفی می کند، ولی عبارات مذکور به گونهای بیان شده است که گویی عبد، آفریننده فعلی است که مسبوق به عدم بوده است. است یعنی چیزی را که مسبوق به عدم بوده می آفریند در حالی که از صنعت و کسب هیچ گاه معنای خلق فهمیده نمیشود و آفریننده واقعی خدای متعال است و انسان افعال آفریده شده را ابزار عمل و کسب ( صنعت) خود قرار میدهد، همان گونه که آیات فراوانی از قرآن، به این موضوع اشاره می کند. نکته پایانی این که به نظر میرسد که مقصود شیخ مفید از صنعت همان کسب است.
| |
|
| |
|
| =پانویس= | | == پانویس == |
| {{پانویس|2}} | | {{پانویس}} |
| [[رده: مفاهیم اسلامی]] | | [[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]] |
| | | |
| [[رده: مقالات]] | | [[رده:مقالهها]] |