۸۷٬۹۳۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می فرماید' به 'میفرماید') |
جز (جایگزینی متن - 'نشانه ها' به 'نشانهها') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
در نهایت و پس از گذشت سیصد و نه سال، خداوند آن ها را بیدار کرد تا ببینند چگونه نجات یافته اند. وقتى همه بیدار شدند، دیدند خورشید، تغییر مکان داده است. یکى از آن ها از دیگران پرسید: چقدر در غار ماندیم؟ بعضى گفتند: یک روز یا قسمتى از یک روز. از آن جا که خورشید تغییر مکان داده بود و آن ها تردید داشتند که آیا شب هم در غار مانده اند یا نه، یکى گفت: خداوند مى داند شما چقدر این جا مانده اید! سپس گفت: شما گرسنه هستید، بهتر است کسى به شهر برود و غذا تهیه کند، ولى هر کس به شهر مى رود، مواظب باشد مردم از موضوع با خبر نشوند; چون اگر بفهمند، یا شما را مى کشند، یا به بت پرستى مجبور مى کنند و شما رستگار نمى شوید. <ref>سوره کهف،آیات 9 ـ 25</ref> | در نهایت و پس از گذشت سیصد و نه سال، خداوند آن ها را بیدار کرد تا ببینند چگونه نجات یافته اند. وقتى همه بیدار شدند، دیدند خورشید، تغییر مکان داده است. یکى از آن ها از دیگران پرسید: چقدر در غار ماندیم؟ بعضى گفتند: یک روز یا قسمتى از یک روز. از آن جا که خورشید تغییر مکان داده بود و آن ها تردید داشتند که آیا شب هم در غار مانده اند یا نه، یکى گفت: خداوند مى داند شما چقدر این جا مانده اید! سپس گفت: شما گرسنه هستید، بهتر است کسى به شهر برود و غذا تهیه کند، ولى هر کس به شهر مى رود، مواظب باشد مردم از موضوع با خبر نشوند; چون اگر بفهمند، یا شما را مى کشند، یا به بت پرستى مجبور مى کنند و شما رستگار نمى شوید. <ref>سوره کهف،آیات 9 ـ 25</ref> | ||
در طول مدتى که آن ها در غار بودند خداوند قوم [[مشرک]] و حاکمان آن ها را منقرض کرده بود و [[خداپرستان]] غلبه یافته بودند و حکومت مى کردند. در آن زمان مردم درباره ى [[معاد]] اختلاف داشتند و خداوند اراده کرد با بیدار کردن اصحاب کهف، | در طول مدتى که آن ها در غار بودند خداوند قوم [[مشرک]] و حاکمان آن ها را منقرض کرده بود و [[خداپرستان]] غلبه یافته بودند و حکومت مى کردند. در آن زمان مردم درباره ى [[معاد]] اختلاف داشتند و خداوند اراده کرد با بیدار کردن اصحاب کهف، نشانههایى از معاد را به آن ها نشان دهد. | ||
شخصى که براى خرید به شهر رفت، گمان مى کرد همان شهرى است که از آن جا خارج شدهاند; اما وقتى وارد شهر شد، دید همه چیز تغییر کرده است، در حیرت فرو رفت. وقتى خواست غذا بخرد، سکه اى داد (سکه ى مربوط به سیصد سال قبل)، مردم درباره ى آن سکه مشاجره کردند و خبر به سرعت در شهر پیچید و مردم زیادى جمع شدند و همراه او به سوى غار حرکت کردند و آنچه را شنیده بودند، مشاهده کردند و امر [[معاد]] برایشان روشن شد. اصحاب کهف پس از مدتى کوتاهى به اراده ى خداوند از دنیا رفتند. <ref>تفسیر على بن ابراهیم، ج 2، ص 3; طبرسى، مجمع البیان، ج 6، ص 311 ـ330</ref> | شخصى که براى خرید به شهر رفت، گمان مى کرد همان شهرى است که از آن جا خارج شدهاند; اما وقتى وارد شهر شد، دید همه چیز تغییر کرده است، در حیرت فرو رفت. وقتى خواست غذا بخرد، سکه اى داد (سکه ى مربوط به سیصد سال قبل)، مردم درباره ى آن سکه مشاجره کردند و خبر به سرعت در شهر پیچید و مردم زیادى جمع شدند و همراه او به سوى غار حرکت کردند و آنچه را شنیده بودند، مشاهده کردند و امر [[معاد]] برایشان روشن شد. اصحاب کهف پس از مدتى کوتاهى به اراده ى خداوند از دنیا رفتند. <ref>تفسیر على بن ابراهیم، ج 2، ص 3; طبرسى، مجمع البیان، ج 6، ص 311 ـ330</ref> |