شیخ محمد عبده پرچم دار اصلاح (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵: خط ۵۵:


به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتى که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهم‌ترین شاگردان او «[[رشید رضا|محمد رشید رضا]]» است که در درس‌هاى تفسیر محمد عبده شرکت می‌کرد و آموخته‌هایش را در ضمن کتابى به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده می‌توان به کسانى چون «[[سعد زغلول]]» (متوفاى 1346ق)، «[[طه حسین]]»(متوفاى 1393ق)، «[[شیخ عبدالقادر مغربى]]»، «[[شیخ مصطفى عبدالرزاق]]» و «[[شیخ محمد مصطفى مراغى]]» اشاره کرد. با این که برخى از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگرى با تشیع داشته‌اند.<br>
به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتى که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهم‌ترین شاگردان او «[[رشید رضا|محمد رشید رضا]]» است که در درس‌هاى تفسیر محمد عبده شرکت می‌کرد و آموخته‌هایش را در ضمن کتابى به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده می‌توان به کسانى چون «[[سعد زغلول]]» (متوفاى 1346ق)، «[[طه حسین]]»(متوفاى 1393ق)، «[[شیخ عبدالقادر مغربى]]»، «[[شیخ مصطفى عبدالرزاق]]» و «[[شیخ محمد مصطفى مراغى]]» اشاره کرد. با این که برخى از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگرى با تشیع داشته‌اند.<br>
<ref>نهضت‌هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 45.</ref>، بعضى دیگر از شاگردان او نظیر محمدمصطفى مراغى از بارزترین مردان مکتب فکرى محمد عبده به شمار آمده و تأثیر زیادى از استاد گرفتند.<ref>الامام محمد عبده و منهجه فى التفسیر، صص 332ـ337.</ref><br>
<ref>نهضت‌هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 45.</ref>، بعضى دیگر از شاگردان او نظیر محمدمصطفى مراغى از بارزترین مردان مکتب فکرى محمد عبده به شمار آمده و تأثیر زیادى از استاد گرفتند.<ref>الامام محمد عبده و منهجه في التفسیر، صص 332ـ337.</ref><br>


=مبارزه‌هاى اصلاح طلبانه=
=مبارزه‌هاى اصلاح طلبانه=
خط ۹۱: خط ۹۱:
شیخ محمد عبده که شاگرد سیدجمال بود همانند او روحیه اصلاح‌گرى و مبارزاتى فراتر از محدوده جغرافیایى خود داشت. او به تمام دنیاى اسلام می‌اندیشید. هنگامى که وى در بیروت به سر می‌برد از سوى سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانى دستورى صادر شد که طى آن هیأتى با ریاست شیخ الاسلام عثمانى به اصلاح برنامه‌هاى مدارس اسلامى بپردازد. محمد که روح پر تلاطم او آرام نمی‌گرفت، لایحه‌اى دراین‌باره نوشت و پس از اکمال آن براى شیخ الاسلام عثمانى فرستاد و با این کار خود در اصلاح مدارس اسلامى شریک شد. وى در این لایحه پیشنهادهایى در مورد هر یک از دوره‌هاى تحصیلى و حتى معلمان ارائه داد.<ref>الاعمال الکاملة لامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 75.</ref><br>
شیخ محمد عبده که شاگرد سیدجمال بود همانند او روحیه اصلاح‌گرى و مبارزاتى فراتر از محدوده جغرافیایى خود داشت. او به تمام دنیاى اسلام می‌اندیشید. هنگامى که وى در بیروت به سر می‌برد از سوى سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانى دستورى صادر شد که طى آن هیأتى با ریاست شیخ الاسلام عثمانى به اصلاح برنامه‌هاى مدارس اسلامى بپردازد. محمد که روح پر تلاطم او آرام نمی‌گرفت، لایحه‌اى دراین‌باره نوشت و پس از اکمال آن براى شیخ الاسلام عثمانى فرستاد و با این کار خود در اصلاح مدارس اسلامى شریک شد. وى در این لایحه پیشنهادهایى در مورد هر یک از دوره‌هاى تحصیلى و حتى معلمان ارائه داد.<ref>الاعمال الکاملة لامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 75.</ref><br>


=تأسیس «جمعیت مقاصد خیریه» در بیروت=
=تأسیس «[[جمعیة مقاصد خیریة]]» در [[بیروت]]=
شیخ محمد عبده در بیروت احساس کرد فرانسه و انگلیس با نفوذ خود در مراکز قدرت لبنان، تهاجم فرهنگى گسترده اى را براى انحراف فکرى نسل جوان جامعه ترتیب داده اند. به همین دلیل جمعیت خیریه‌اى را ایجاد کرد که در آن، براى تربیت جوانان مسلمان و زنده کردن عقاید دینى در دل هایشان و براى جلوگیرى از نفوذ افکار بیگانه در اذهانشان، تلاش می‌شد. برخى مسیحیان وابسته که ادامه کار این جمعیت را به زیان خود می‌دانستند، با شایعه پراکنى که این جمعیت، آموزشى نیست و سیاسى عمل می‌کند باعث شدند که این جمعیت ملغا شود و به حد مجالس عادى کاهش یابد و سپس به مرور زمان از بین برود.<ref>همان، ج 3، ص 102.</ref><br>
شیخ محمد عبده در بیروت احساس کرد فرانسه و انگلیس با نفوذ خود در مراکز قدرت لبنان، تهاجم فرهنگى گسترده اى را براى انحراف فکرى نسل جوان جامعه ترتیب داده اند. به همین دلیل جمعیت خیریه‌اى را ایجاد کرد که در آن، براى تربیت جوانان مسلمان و زنده کردن عقاید دینى در دل هایشان و براى جلوگیرى از نفوذ افکار بیگانه در اذهانشان، تلاش می‌شد. برخى مسیحیان وابسته که ادامه کار این جمعیت را به زیان خود می‌دانستند، با شایعه پراکنى که این جمعیت، آموزشى نیست و سیاسى عمل می‌کند باعث شدند که این جمعیت ملغا شود و به حد مجالس عادى کاهش یابد و سپس به مرور زمان از بین برود.<ref>همان، ج 3، ص 102.</ref><br>


=بازگشت به مصر و گسترش فعالیت هاى فرهنگى دینى=
=بازگشت به [[مصر]] و گسترش فعالیت هاى فرهنگى دینى=
در سال 1306 ق اوضاع سیاسى مصر اندکى دگرگون شد و ریاض پاشا دوباره به قدرت رسید و به عنوان وزیر کشور منصوب شد. این رویداد از یک سو زمینه بازگشت شیخ محمد را به مصر فراهم ساخت. اما از سوى دیگر در آن زمان نام شیخ محمد عبده زبانزد مردم شده بود و موقعیت وى از لحاظ سیاسى اجازه نمی‌داد که بیش از این در تبعید به سر برد. از این رو برخى از دوستان و شاگردان شیخ محمد مانند سعد زغلول و غازى مختار کوشیدند تا با واسطه هاى گوناگون از خدیو اجازه بازگشت شیخ را بگیرند. توفیق پاشا خدیو مصر با وجود این که بسیار از دست شیخ ناراحت بود، اجازه داد به شرطى که در مسائل سیاسى دخالت نکند به مصر بازگردد.<ref>عبدالحلیم جندى، الامام محمد عبده، ص 49.</ref> شیخ محمد نیز به دلیل این که از روش‌هاى سیاسى محض، نا امید شده بود، با پذیرفتن این شرط به مصر بازگشت و تصمیم داشت از راه بالا بردن سطح آگاهى مردم، جامعه را اصلاح نماید.<br>
در سال 1306 ق اوضاع سیاسى مصر اندکى دگرگون شد و ریاض پاشا دوباره به قدرت رسید و به عنوان وزیر کشور منصوب شد. این رویداد از یک سو زمینه بازگشت شیخ محمد را به مصر فراهم ساخت. اما از سوى دیگر در آن زمان نام شیخ محمد عبده زبانزد مردم شده بود و موقعیت وى از لحاظ سیاسى اجازه نمی‌داد که بیش از این در تبعید به سر برد. از این رو برخى از دوستان و شاگردان شیخ محمد مانند سعد زغلول و غازى مختار کوشیدند تا با واسطه‌هاى گوناگون از خدیو اجازه بازگشت شیخ را بگیرند. توفیق پاشا خدیو مصر با وجود این که بسیار از دست شیخ ناراحت بود، اجازه داد به شرطى که در مسائل سیاسى دخالت نکند به مصر بازگردد.<ref>عبدالحلیم جندى، الامام محمد عبده، ص 49.</ref> شیخ محمد نیز به دلیل این که از روش‌هاى سیاسى محض، نا امید شده بود، با پذیرفتن این شرط به مصر بازگشت و تصمیم داشت از راه بالا بردن سطح آگاهى مردم، جامعه را اصلاح نماید.<br>


وى پس از ورود به مصر تقاضا کرد بار دیگر به او اجازه داده شود تا در مدرسه دارالعلوم تدریس کند، اما توفیق پاشا موافقت نکرد. ولى پزشنهاد داد شیخ محمد به عنوان قاضى در محاکم مصر مشغول به کار شود. او پس از دو سال فعالیت قضایى به عنوان مستشار (رایزن) در محکمه استیناف، تعیین گردید. رؤساى دادگاه ها با حقوق قضایى فرانسه آشنا بودند. از این رو شیخ محمد براى درک بهتر قواعد و احکام قضایى فرانسه تصمیم گرفت زبان فرانسه را بیاموزد. هدف شیخ از یادگیرى زبان فرانسه و فهمیدن حقوق قضایى فرانسه آن نبود که آن اصول را به کار بندد، زیرا او می‌دانست نظام قضایى فرانسه هر چه باشد از احکام نورانى اسلام بهتر نیست. هدف وى از این زبان شناساندن عظمت اسلام و احکام آن بود تا آن جا که برخى از قضات مصر اعتراض کردند که شیخ طبق قوانین قضایى فرانسه عمل نمی‌کند.<ref>عثمان امین، همان، ص 86.</ref><br>
وى پس از ورود به مصر تقاضا کرد بار دیگر به او اجازه داده شود تا در مدرسه دارالعلوم تدریس کند، اما توفیق پاشا موافقت نکرد. ولى پزشنهاد داد شیخ محمد به عنوان قاضى در محاکم مصر مشغول به کار شود. او پس از دو سال فعالیت قضایى به عنوان مستشار (رایزن) در محکمه استیناف، تعیین گردید. رؤساى دادگاه‌ها با حقوق قضایى فرانسه آشنا بودند. از این رو شیخ محمد براى درک بهتر قواعد و احکام قضایى فرانسه تصمیم گرفت زبان فرانسه را بیاموزد. هدف شیخ از یادگیرى زبان فرانسه و فهمیدن حقوق قضایى فرانسه آن نبود که آن اصول را به کار بندد، زیرا او می‌دانست نظام قضایى فرانسه هر چه باشد از احکام نورانى اسلام بهتر نیست. هدف وى از این زبان شناساندن عظمت اسلام و احکام آن بود تا آن جا که برخى از قضات مصر اعتراض کردند که شیخ طبق قوانین قضایى فرانسه عمل نمی‌کند.<ref>عثمان امین، همان، ص 86.</ref><br>


با مرگ توفیق پاشا در سال 1309 ق، فرزندش عباس پاشا، خدیو مصر گشت. مشى سیاسى عباس پاشا بر خلاف پدر بود و در زمان وى بسیارى از مخالفان پدرش دور او گرد آمدند و محمد عبده نیز فرصت را غنیمت شمرد و به عباس پاشا نزدیک شد. شیخ محمد به خدیو مصر پیشنهاد داد تا به جمع استادان دانشگاه الازهر بپیوندد و در پى آن بتواند دست به اصلاحاتى در این دانشگاه بزرگ بیند و تأکید کرد که این کار اصولاً سیاسى به حساب نمی‌آید و یک کار فرهنگى دینى است. خدیو مصر این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد شورایى براى اداره و تنظیم برنامه‌هاى الازهر تشکیل شود. شیخ حسونه به عنوان ریاست آن شورا و شیخ محمد عبده نیز یکى از اعضاى آن به شمار می‌رفت.
با مرگ توفیق پاشا در سال 1309 ق، فرزندش عباس پاشا، خدیو مصر گشت. مشى سیاسى عباس پاشا بر خلاف پدر بود و در زمان وى بسیارى از مخالفان پدرش دور او گرد آمدند و محمد عبده نیز فرصت را غنیمت شمرد و به عباس پاشا نزدیک شد. شیخ محمد به خدیو مصر پیشنهاد داد تا به جمع استادان دانشگاه الازهر بپیوندد و در پى آن بتواند دست به اصلاحاتى در این دانشگاه بزرگ بیند و تأکید کرد که این کار اصولاً سیاسى به حساب نمی‌آید و یک کار فرهنگى دینى است. خدیو مصر این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد شورایى براى اداره و تنظیم برنامه‌هاى الازهر تشکیل شود. شیخ حسونه به عنوان ریاست آن شورا و شیخ محمد عبده نیز یکى از اعضاى آن به شمار می‌رفت.
محمد عبده در این فرصت ابتدا به تنظیم برنامه هاى طلاب و کنترل وضع بهداشتى آنان پرداخت. سپس تصمیم گرفت در زمینه امور درسى به اصلاحاتى دست بزند که فریاد اعتراض از گوشه و کنار دانشگاه بلند شد. وى تصمیم گرفته بود کتاب هاى سودمندى براى دانشجویان انتخاب کرده و از آنان امتحاناتى بگیرد. یکى از شیوخ مصر نامه اى به محمد عبده نوشت و یادآور شد که فراگرفتن حساب به روش عملى، عقل را تباه می‌کند و افراد را از دین باز می‌دارد و امتحان طلاب، از بزرگ ترین موانع تحصیل است.<ref> تاریخ الاستاذ الامام شیخ محمد عبده، ج 3، ص 128.</ref><br>
محمد عبده در این فرصت ابتدا به تنظیم برنامه هاى طلاب و کنترل وضع بهداشتى آنان پرداخت. سپس تصمیم گرفت در زمینه امور درسى به اصلاحاتى دست بزند که فریاد اعتراض از گوشه و کنار دانشگاه بلند شد. وى تصمیم گرفته بود کتاب‌هاى سودمندى براى دانشجویان انتخاب کرده و از آنان امتحاناتى بگیرد. یکى از شیوخ مصر نامه اى به محمد عبده نوشت و یادآور شد که فراگرفتن حساب به روش عملى، عقل را تباه می‌کند و افراد را از دین باز می‌دارد و امتحان طلاب، از بزرگ‌ترین موانع تحصیل است.<ref> تاریخ الاستاذ الامام شیخ محمد عبده، ج 3، ص 128.</ref><br>


در سال 1310 ق محمد عبده براى اصلاح تفکر آموزگاران و استادان مدارس مختلف مصر، در تأسیس مرکزى به نام «جمعیت خیریه اسلامى» مشارکت نمود. <ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 27؛ عثمان امین، همان، ص92.</ref> و در سال 1313 ق به ریاست دانشگاه الازهر برگزیده شد و در این سال‌ها توانست به اقداماتى از جمله تغییر برخى متون درسى دست بزند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 65ـ69.</ref> وى در تاریخ 24 محرم 1317 مفتى‌اعظم مصر شد و توانست از این موقعیت استفاده کرده، دامنه اصلاحات خود را گسترش دهد.<ref>عثمان امین، همان، ص 218.</ref> از همان تاریخ به بعد دروس تفسیر خود را در الازهر آغاز کرد و در 18 صفر همان سال عضو مجلس شوراى قوانین شد. در سال 1318 ق جمعیتى به نام «[[جمعیة احیاء العلوم العربیة]]» را تأسیس کرد که تحقیق و نشر آثار اسلامى را بر عهده داشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 27.</ref><br>
در سال 1310 ق محمد عبده براى اصلاح تفکر آموزگاران و استادان مدارس مختلف مصر، در تأسیس مرکزى به نام «جمعیت خیریه اسلامى» مشارکت نمود. <ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 27؛ عثمان امین، همان، ص92.</ref> و در سال 1313 ق به ریاست دانشگاه الازهر برگزیده شد و در این سال‌ها توانست به اقداماتى از جمله تغییر برخى متون درسى دست بزند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 65ـ69.</ref> وى در تاریخ 24 محرم 1317 مفتى‌اعظم مصر شد و توانست از این موقعیت استفاده کرده، دامنه اصلاحات خود را گسترش دهد.<ref>عثمان امین، همان، ص 218.</ref> از همان تاریخ به بعد دروس تفسیر خود را در الازهر آغاز کرد و در 18 صفر همان سال عضو مجلس شوراى قوانین شد. در سال 1318 ق جمعیتى به نام «[[جمعیة احیاء العلوم العربیة]]» را تأسیس کرد که تحقیق و نشر آثار اسلامى را بر عهده داشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 27.</ref><br>
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
محمد عبده همان دردهایى را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس می‌کرد. چیزى که وى را از سیدجمال متمایز می‌سازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبى مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربى و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگى درستى براى مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایى از سیدجمال آزار می‌داد، جست وجوى راه معتدلى بود که بین جمود فکرى و قشرى مآبى برخى علماى دینى و افراط کارى هاى روشنفکران ناپخته وجود داشت. عبده بر خلاف سید جمال، آن نوع مسئولیتى را احساس می‌کرد که یک عالم دینى احساس می‌کند، از این رو عبده مسائلى را طرح کرد که سیدجمال مطرح نکرده بود; از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانى فلسفه حقوقى در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقى جدید در فقه که پاسخ گوى مسائل روز باشد. وى که مانند سیدجمال در پى وحدت دنیاى اسلام بود و با تعصب هاى فرقه اى میانه خوشى نداشت، وقتى که به قول خودش نهج البلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتى وقتى به خطبه هایى رسید که علیه خلفاى صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بى مانند [[امام على (ع)|على(علیه السلام)]] خوددارى ننمود.<ref>مرتضى مطهرى، نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 36.</ref><br>
محمد عبده همان دردهایى را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس می‌کرد. چیزى که وى را از سیدجمال متمایز می‌سازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبى مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربى و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگى درستى براى مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایى از سیدجمال آزار می‌داد، جست وجوى راه معتدلى بود که بین جمود فکرى و قشرى مآبى برخى علماى دینى و افراط کارى هاى روشنفکران ناپخته وجود داشت. عبده بر خلاف سید جمال، آن نوع مسئولیتى را احساس می‌کرد که یک عالم دینى احساس می‌کند، از این رو عبده مسائلى را طرح کرد که سیدجمال مطرح نکرده بود; از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانى فلسفه حقوقى در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقى جدید در فقه که پاسخ گوى مسائل روز باشد. وى که مانند سیدجمال در پى وحدت دنیاى اسلام بود و با تعصب هاى فرقه اى میانه خوشى نداشت، وقتى که به قول خودش نهج البلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتى وقتى به خطبه هایى رسید که علیه خلفاى صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بى مانند [[امام على (ع)|على(علیه السلام)]] خوددارى ننمود.<ref>مرتضى مطهرى، نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 36.</ref><br>


شیخ محمد عبده در رویایى با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامى حل خواهد شد. وى دراین‌باره با «تولستوى» (از ادیبان روسى که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبان هاى زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوى که هم عصر عبده بود می‌گفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین می‌دانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامى و حتى فراتر از آن ادیان الهى، جزء آرزوهاى شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وى در دوران میان سالى، آن هنگام که در بیروت به سر می‌برد و کانونى به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عده ی زیادى از علما و ادبا در این کانون شرکت می‌کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می‌آمدند. وى در این کانون در باره وحدت ادیان الهى سخن می‌گفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهى (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیساى انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتى درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.</ref><br>
شیخ محمد عبده در رویایى با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامى حل خواهد شد. وى دراین‌باره با «تولستوى» (از ادیبان روسى که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبان هاى زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوى که هم عصر عبده بود می‌گفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین می‌دانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامى و حتى فراتر از آن ادیان الهى، جزء آرزوهاى شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وى در دوران میان سالى، آن هنگام که در بیروت به سر می‌برد و کانونى به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عده ی زیادى از علما و ادبا در این کانون شرکت می‌کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می‌آمدند. وى در این کانون درباره وحدت ادیان الهى سخن می‌گفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهى (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیساى انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتى درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.</ref><br>


محمد عبده تا زمانى که سیدجمال در مصر می‌زیست چونان سازه‌اى افکار او را پى می‌گرفت اما در شیوه‌ها و نوع برخورد، با سیدجمال همگون نبود. در دوره حیات فکرى، عبده خط سیرى معتدل و اصلاح طلبانه را تعقیب می‌کرد، گرچه هرگاه درکنار سید قرار می‌گرفت، اسلوب و شیوه آتشین سید در او آثارى می‌آفرید و به بیان و قلمش، جان و حرارت تازه اى می‌بخشید. با این حال، نمی‌توان محمد عبده را در فعالیت‌هاى سیاسى که مد نظر سیدجمال بود، فردى محافظه کار دانست، زیرا وى اصلاح درونى و حرکت گام به گام را توصیه می‌نمود.<br>
محمد عبده تا زمانى که سیدجمال در مصر می‌زیست چونان سازه‌اى افکار او را پى می‌گرفت اما در شیوه‌ها و نوع برخورد، با سیدجمال همگون نبود. در دوره حیات فکرى، عبده خط سیرى معتدل و اصلاح طلبانه را تعقیب می‌کرد، گرچه هرگاه درکنار سید قرار می‌گرفت، اسلوب و شیوه آتشین سید در او آثارى می‌آفرید و به بیان و قلمش، جان و حرارت تازه اى می‌بخشید. با این حال، نمی‌توان محمد عبده را در فعالیت‌هاى سیاسى که مد نظر سیدجمال بود، فردى محافظه کار دانست، زیرا وى اصلاح درونى و حرکت گام به گام را توصیه می‌نمود.<br>
۱٬۷۴۱

ویرایش