۸۷٬۸۱۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = منصور عباسی | |||
| تصویر = منصور عباسی.jpg | |||
| نام = ابوجعفر عبدالله ابن محمد ابن علی | |||
| نامهای دیگر = منصور دوانقی | |||
|نام | | سال تولد = | ||
| تاریخ تولد = | |||
| | | محل تولد = حمیمه | ||
| سال درگذشت = ۱۵۸ قمری | |||
| تاریخ درگذشت = ۷ [[ذی الحجه|ذیالحجه]] | |||
| | | محل درگذشت = [[مکه]] | ||
| | | استادان = | ||
| شاگردان = | |||
| دین = [[اسلام]] | |||
| مذهب = | |||
|حمیمه | | آثار = | ||
| | | فعالیتها = دومین خلیفه عباسی | ||
| وبگاه = | |||
}} | |||
'''ابوجعفر، منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس'''، پس از مرگ برادرش [[ابوالعباس سفاح|ابوالعباس سفّاح]] در [[ذی الحجه|ذیالحجه]] سال 136 قمری، به [[خلافت]] رسید. وی دوّمین نفری است که از [[عباسیان|طائفه بنی عباس]] به این مقام رسیده بود. | |||
|[[ | |||
|[[ | |||
| | |||
| | |||
|[[ | |||
| | |||
|آثار | |||
| | |||
| | |||
| | |||
| | |||
در سالهای خلافت منصور رویدادهای مهمی در عالم اسلام به وقوع پیوست و این [[خلیفه]] خشن و سختگیر بسیاری از معاریف و صاحب نفوذان را با بهانههای واهی کشت و بر محرومان و مستضعفان ترحمی نشان نداد و با همه مردم با سنگدلی و سختگیری برخورد میکرد. | |||
منصور به خاطر سکونت [[راوندیه]] (هواداران [[ابومسلم خراسانی]]) در هاشمیه اقامت در این شهر را به مصلحت خویش نمیدید و هم چنین به خاطر [[شیعیان]] و محبان [[اهل بیت|اهلبیت (علیهالسلام)]] در [[كوفه|کوفه]]، انتقال خلافت به این شهر بزرگ اسلامی را ناخوش مىدانست و بدین جهت در صدد ساختن شهری جدید برآمد. وی در سال 145 قمری ساختن شهر [[بغداد]] را آغاز کرد. | |||
منصور | == منصور عباسی (منصور دوانقی) == | ||
عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن [[عبدالمطلب]] در سال ۹۵ق. در حمیمه متولد شد. <ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۲ق، ص۲۷۷</ref> مادرش کنیزی از نژاد بربر بود و سلامه نام داشت. کنیهاش ابوجعفر و لقبش منصور بود<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۲ق، ص۲۷۷؛ زرکلی، الاعلام، ۱۹۹۲م، ج۴، ص۱۱۷</ref>. | |||
در جریان [[جنبش عباسیان]] برای به دست گرفتن خلافت، [[ابراهیم امام]]، [[سفاح]] را با وجود آنکه از منصور کوچکتر بود جانشین خود و نامزد تصدی خلافت قرار داد؛ زیرا مادر منصور [[کنیز]] بود. <ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۵، ص۳۸۲</ref> بدین سبب منصور به ولیعهدی برگزیده شد. منصور در زمان خلافت برادرش سفاح، استاندار جزیره (شمال [[عراق]])، ارمنستان و آذربایجان بود<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشر اساطیر، ج۲، ص۳۵۸</ref>. | |||
== جنایات هولناک منصور == | |||
[[منصور دوانیقی]] در سال ١٥٨ ه. ق از دنیا رفت. او در سالها یا ماههای آخر عمر کلیدهای یکی از خزانههایش را به عروسش همسر [[مهدی عباسی]] به نام <big>ریطه</big> سپرد و به او [[وصیت]] کرد که تا زنده هستم آن خزانه را باز نکن و بعد از من با حضور خلیفهی من (مهدی عبّاسی) آن را باز کن. | |||
در | منصور از دنیا رفت، ریطه گمان میکرد در آن خزانه جواهرات و گنجینههای بسیار و بینظیر وجود دارد، سرانجام پس از مرگ منصور همراه شوهرش به سوی آن خزانه رفت و درِ آن را گشود، ناگاه دیدند پیکر مقدّس بیش از صد نفر از [[علویان|سادات علوی]] که کشته شدهاند در آنجا کنار هم چیده شده و نام و نشان هر کدام در کنار آنها نوشته شده است... | ||
منصور عباسی با این [[وصیت]] میخواست، پسرش را بر ضدّ [[علویان]] تحریک کند و به او بگوید که اگر میخواهی در سلطنت باقی باشی، همین سیاست خشن را نسبت به [[امامان]]، اهلبیت (علیهالسلام) و منسوبان آنها اختیار کن<ref>الائمة الاثنی عشر (هاشم معروف)، ص ٣٢٤ و ٣٢٥</ref>. | |||
[[ | == رفتار منصور با امام صادق == | ||
اولین کسی که [[جعفر بن محمد (صادق)|امام ششم]] را <big>ملقب به صادق</big> نمود، منصور بود، زیرا پیشگویی آن حضرت را دربارهی سلطنت خود صحیح یافت و همچنین محمد و ابراهیم دو فرزند عبدالله بن حسن را ـ که حضرت صادق خبر داده بودند منصور میکشد ـ منصور کشت و صدق گفتار آن حضرت روشن گردید<ref> شیعه و زمامداران خودسر، محمد جواد مغنیه، ترجمه مصطفی زمانی، ص۲۷۸٫</ref>. | |||
منصور از | منصور در میان [[علویان]]، از امام صادق (علیهالسلام) بیشتر از همه بیم داشت؛ از این رو با آنکه امام روی مصالحی خود را به ظاهر از مناقشات و کشمکشهای سیاسی دور نگه داشته و به عبادت و تعلیم و تربیت افراد و گسترش فرهنگ اسلامی مشغول بودند، بارها آن حضرت را احضار میکرد و تصمیم به قتل ایشان میگرفت. این در صورتی بود که منصور اعتراف میکرد و میگفت: جعفر بن محمد از آنهایی است که [[خداوند]] درباره آنها فرموده: ﴿ثُمَّ أوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا﴾ وارث کتاب آسمانی بندگانی هستند که ما برگزیدهایم. در هر خاندانی محدّثی وجود دارد، اکنون محدِّت ما جعفر بن محمد است<ref>فراهانی، ولی الله، قانعی، سعید، زندگانی چهارده معصوم، بهار ۱۳۸۷، ص۴۷۳٫</ref>. | ||
منصور | نمونه دیگر از اعترافات منصور نسبت به امام صادق (علیهالسلام) این است که وی در طی نامهای به یکی از علویان، به وضوح به مقام و شأن ومنزلت امام اعتراف کرده است. او در نامهاش خطاب به آن سید علوی چنین نوشته است: | ||
«… در میان شما علویان بعد از [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|رسول خدا]]، بهتر و برتر از علی بن الحسین نیامده که او، از جد تو بهتر بود و بعد از او، در میان شما بهتر از محمد بن علی نبود. که او هم بهتر از پدر تو بود و نه مانندی برای فرزندش جعفر صادق بود، که او هم از تو بهتر بوده و هست<ref>فراهانی، ولی الله، قانعی، سعید، زندگانی چهارده معصوم، بهار ۱۳۸۷، ص۴۷۳٫</ref>». | |||
== رفتار منصور عباسی با مردم == | |||
مردمی که در دوران حکومت فشار و اختناق [[امویان]]، در نهایت سختی و گرفتاری زندگی میکردند و برای سرنگونی آن رنجهای فراوان کشیدند، امیدوار بودند با روی کار آمدن [[عباسیان]] وضع بهتری پیدا کرده و به رفاه و آسایش دست یابند، ولی این پندار و خوابی بیش نبود. | |||
منصور | دکتر احمد محمود صبحی مینویسد: «آن نمونه اعلای عدالت و مساواتی که مردم از عباسیان انتظار داشتند، به خیالی باطل و پوچ تبدیل شد. درنده خویی منصور و رشید و حرص و آزمندی آنان و ستمشان بر فرزندان علی بن عیسی و بازیچه قرار دادن [[بیتالمال]] مسلمانان، ما را به یاد [[حجاج بن یوسف|حجاج]]، [[هشام]] و [[یوسف بن عمر ثقفی]] میاندازد، و پس از آنکه سفاح و منصور به صورتی که پیش از آن دیده نشده بود، به افراط و زیادهروی در خونریزی دست و پا زدند، تباهی دامنگیر همه افراد ملت شد<ref>نظریهًْ الامامه، ص۳۸۱، به نقل الحیاهًْ السیاسهًْ للامام الرضا، ص۱۰۸٫</ref>». | ||
مورخان، استواری پایههای حکومت منصور را مرهون کشتارهای فراوان وی دانسته و نوشتهاند: منصور افراد زیادی را کشت تا حکومتش استقرار یافت<ref>تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص۲۵۹٫</ref>. | |||
وی برای کشتن مردم روشهای مختلفی در پیش میگرفت؛ نوشتهاند او یک پزشک [[مسیحی]] را به کار گرفته بود و به کمک او افرادی را که نمیتوانست آشکارا بکشد، از طریق سمّ، تحت پوشش دارو آنان را به قتل میرسانید. برادر زاده خود، محمد بن سفاح را با این حیله کشت<ref>الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج ۱، ص۴۲٫</ref>. | |||
وی برای کشتن مردم روشهای مختلفی در پیش میگرفت؛ نوشتهاند او یک پزشک [[مسیحی]] را به کار گرفته بود و به کمک او افرادی را که نمیتوانست آشکارا بکشد، از طریق سمّ، تحت پوشش دارو آنان را به قتل میرسانید. برادر زاده خود، محمد بن سفاح را با این حیله کشت | |||
یکی دیگر از فشارهایی که در زمان منصور بر مردم وارد شد، فشار کشتار و شکنجه بود. منصور علاوه بر فشار اقتصادی، موجی از کشتار و شکنجه به وسیله عمال و دژخیمان خود به راه انداخت و هر روز گروهی قربانی این موج خون میشدند. | یکی دیگر از فشارهایی که در زمان منصور بر مردم وارد شد، فشار کشتار و شکنجه بود. منصور علاوه بر فشار اقتصادی، موجی از کشتار و شکنجه به وسیله عمال و دژخیمان خود به راه انداخت و هر روز گروهی قربانی این موج خون میشدند. | ||
«روزی عموی منصور به وی گفت: تو چنان با عقوبت و خشونت به مردم هجوم آوردهای که انگار کلمه <big>عفو</big> به گوش تو نخورده است! وی پاسخ داد: هنوز استخوانهای [[بنی مروان]] نپوسیده و شمشیرهای | «روزی عموی منصور به وی گفت: تو چنان با عقوبت و خشونت به مردم هجوم آوردهای که انگار کلمه <big>عفو</big> به گوش تو نخورده است! وی پاسخ داد: هنوز استخوانهای [[بنی مروان]] نپوسیده و شمشیرهای آل ابیطالب در غلاف نرفته است، و ما در میان مردمی به سر میبریم که دیروز، ما را اشخاص عادی میدیدند و امروز خلیفه، بنابراین هیبت ما جز با فراموشی عفو و به کارگیری عقوبت، در دلها جا نمیگیرد<ref>پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۳۹۴٫</ref>». | ||
== ساختن شهر بغداد بدستور منصور عباسی == | |||
منصور به خاطر سکونت [[راوندیه|راوندیه]] (هواداران ابومسلم خراسانی) در هاشمیه، اقامت در این شهر را به مصلحت خویش نمیدید و هم چنین به خاطر شیعیان و محبان اهلبیت (علیهالسلام) در [[کوفه]]، انتقال خلافت به این شهر بزرگ اسلامی را ناخوش مىدانست و بدین جهت، در صدد ساختن شهری جدید برآمد. | |||
وی در سال 145 قمری، ساختن شهر بغداد را آغاز کرد و پس از آمادگی نسبی آن، خلافتش را بدان مکان، منتقل نمود و از آن پس، بغداد دارالخلافه عباسیان گردید<ref> تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 283</ref>. | |||
منصور دوانقی، پس از بیست و دو سال خلافت، در ششم ذی | == هلاکت منصور عباسی == | ||
منصور دوانقی، پس از بیست و دو سال خلافت، در ششم [[ذی الحجه|ذی حجه]] سال 158قمری، در بازگشت از [[حج|مراسم حج]]، در مکانی به نام بئر میمون بر اثر بیماری سوء هاضمه که مدتها بدان مبتلا بود به هلاکت رسید و جنازهاش را به [[مکه|مکه معظمه]] حمل کرده و در آن جا به خاک سپردند<ref>تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 319</ref>. | |||
=پانویس= | == پانویس == | ||
{{پانویس | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:شخصیتها]] | ||
[[رده: | [[رده:تاریخ]] | ||
[[رده: | [[رده:خلفای عباسی]] |