confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۰: | ||
تحولات فرهنگی که در عصر عمر بن عبدالعزیز صورت گرفت محدود به این موارد نیست و برای تذکر به اهمیت آن به چند مورد اشاره کردیم. اگر چه خلفای بعد از عمر بن عبدالعزیز تا سال 132 هـ، آن قدر خلیفههای با کفایتی نبودند ولی به نظر میرسد مسیر خلافت مروانی بعد از عمر بن عبدالعزیز تا حد قابل ملاحظهای همین مسیر است. | تحولات فرهنگی که در عصر عمر بن عبدالعزیز صورت گرفت محدود به این موارد نیست و برای تذکر به اهمیت آن به چند مورد اشاره کردیم. اگر چه خلفای بعد از عمر بن عبدالعزیز تا سال 132 هـ، آن قدر خلیفههای با کفایتی نبودند ولی به نظر میرسد مسیر خلافت مروانی بعد از عمر بن عبدالعزیز تا حد قابل ملاحظهای همین مسیر است. | ||
پس تمام تلاش خلفا - البته آنهایی که عرضه داشتند - در 30 سال آخر عمر حکومت اموی این بوده که مسیر عمر بن عبدالعزیز را ادامه بدهند. بنابراین در حد فاصل سالهای 100 هـ تا 132 هـ با گرایش حکومت مرکزی به هم گرایی مواجه هستیم. | پس تمام تلاش خلفا - البته آنهایی که عرضه داشتند - در 30 سال آخر عمر حکومت اموی این بوده که مسیر عمر بن عبدالعزیز را ادامه بدهند. بنابراین در حد فاصل سالهای 100 هـ تا 132 هـ با گرایش حکومت مرکزی به هم گرایی مواجه هستیم. | ||
=دعوتهای فرقهای= | |||
از حدود سال 100 هـ به بعد دعوتهای فرقهای آغاز شد که به تأسیس چندین دولت سایه تبدیل شد. فرقههای مختلفی که در این دوره زمینه مناسبی برای فعالیت فرهنگی میدیدند، مردم را در قسمتهای مختلفی از جهان اسلام به [[مذهب]] خود دعوت کردند ولی نه در حد این که بگویند تو را به خدا بیایید به قرقه ما بپیوندید بلکه یک حرکت کاملاً سازمان یافته و یک سازمان دعوت به وجود آوردند. آنها تشکیلات مالی به وجود آوردند و [[بیت المال]] تأسیس کردند. خیلی از افراد را با کمکهای مالی به محافل خود میکشاندند و به فرقه خود متصل میکردند که نمونههای متعددی را از این مسأله داریم. | |||
دعوت عباسی از همین دوره آغاز شد. جریانی که در نهایت منجر به شکل گیری قیام [[ابومسلم خراسانی]] شد. دعوت عباسی از حدود سال 100 هـ در [[خراسان]] آغاز شد. دعوت اباضی هم از حدود سال 100 هـ آغاز شد. [[ابوعبیده مسلم بن ابی کریمه تمیمی]]، امام اباضیه در این دوره آغاز به تأسیس یک نظام و سازمان دعوت کرد و افرادی را که به آنها میگفت «حَمَلهیُ العِلم» به قسمتهای مهم جهان اسلام میفرستاد تا [[مذهب اباضی]] را در مناطق مختلف تبلیغ کنند. | |||
دعوت صفریه در همین زمان آغاز شد و افرادی به قسمتهای مختلف جهان اسلام فرستاده شدند که مردم را به مذهب صفریه دعوت کنند که ما یکی از این افراد را در خراسان به نام عبیده یشکری میشناسیم که در منطقه هرات مردم را به مذهب صُفری دعوت میکرد. البته گزارشها خیلی مبهم است چون همه این کارها زیرزمینی و مخفی بوده است ولی در بعضی مدارک این اتفاقات ثبت شده است. صفریه و اباضیه از فرقههای خوارج هستند. عباسیه هم یک فرقه شبه شیعی هستند که بعدها به تأسیس دولت عباسی منجر شد. | |||
غیر از این سه فرقه یعنی عباسیه، صفریه و اباضیه، فرقههای دیگری را هم داریم که در جریان دعوت مداخله کردند ولی اهمیتشان به اندازه اینها نبوده و این سه فرقه فعالترین آنها بودهاند. فعال بودن این جریانها به این دلیل بود که از سازماندهی و پشتوانه مالی برخوردار بودند. آنها حتی بیت المال تأسیس کرده بودند، به طوری که گفته میشود بیت المال اباضیه در [[بصره]] در این دوره، صدها هزار دینار پول داشته است که میتوانسته آن را در مصارف مختلفی هزینه کند. گاهی تقریباً دارایی اباضیان بصره بیشتر از دارایی خزانه اصلی بصره بوده است که توسط حکومت مرکزی اداره میشد. به این ترتیب میتوان تصور کرد که چنین پولی تا چه اندازه میتوانست شرایط را به نفع این فرقهها دگرگون کند. این فرقهها در عین این که با هم رقابت داشتند، سعی میکردند مریدان همدیگر را به خود جذب کنند. بیشترین رقابت آنها با دولت مرکزی بود و جالب است که در یک پهنه خیلی وسیعی عمل میکردهاند. تصور کنید جریان دعوت عباسیه، اباضیه و صفریه که با مرکزیت [[عراق]] بود، از یک طرف از ماوراءالنهر، [[سمرقند]] و بخارا تا جنوب [[چین]] و از طرف دیگر تا مغرب اقصی و مناطق [[مراکش]] کنونی گسترش داشت. حمله العلم در این مناطق پراکنده بودند و مردم را به مذهبشان دعوت میکردند. این فرقهها در مناطقی طرفدار پیدا میکردند و در مناطقی هم شکست میخوردند. | |||
وقتی میبینید چطور یکی از این دعوتها مثل دعوت عباسیه در خراسان عملاً یک قیام عظیمی را مثل قیام ابومسلم خراسانی به وجود میآورد که میتواند دولت اموی را کاملاً ساقط کند و یک دولت جدید را تأسیس کند، میتوانید حدس بزنید که این دعوتها، چه قدر مهم بودهاند<ref>البته عباسیها در این میان پیروز نشدند بلکه شرقیها و عراقیها برنده شدند. عباسیها موج سواری کردند یعنی در این جریان توانستند خراسانیها را فریب دهند و بعد از حرکت نظامی ابومسلم خراسانی به نفع خودشان استفاده کنند. و بلافاصله بعد از آن هم ابومسلم را کشتند و حکومت را قبضه کردند.</ref>. در واقع اینها دولتهای در سایهای بودند که میتوانستند مقتدرانه یک کشور را اداره کنند. دقیقاً به همین دلیل است که منصور خلیفه عباسی در سال 136 هـ وقتی احساس کرد پایههای دولت عباسی مستحکم شده، اولین کاری که کرد این بود که ابومسلم را کشت. علتش این است که میدانست یک دولت در سایه چقدر میتواند برای خود دولت عباسی خطرناک باشد. | |||
بنابراین باید این دولت در سایه از بین برود و نابود شود. بنابراین معلوم شد یک مرور کوتاه بر روی تاریخ سیاسی اهمیت دارد و باید اینها را مورد توجه داشت که چطور در فاصله بین سالهای 100 هـ تا 132 هـ، این همه تحول مهم در جهان اسلام صورت میگیرد. از طرفی دعوتهای مذهبی در مناطق مختلف شروع شدند که به شدت سازماندهی شده بودند و کار فرهنگی میکردند و از طرف دیگر دولت مرکزی بنی امیه در دمشق، ماهیت فرهنگی پیدا کرد یعنی او هم تمام سرمایه گذاریهای خود را روی جنبههای فرهنگی برد. | |||
بنابراین در طول سالهای 100 هـ تا 132 هـ، با یک جنگ تمام عیار فرهنگی در پهنه وسیعی از جهان اسلام مواجه هستیم که مسأله بسیار مهمی است. یکی از مسائل بسیار تعیین کننده در این جنگها، این است که - با این که مرکز خلافت در دمشق است - پشتوانه فرهنگی خلافت مدینه است و دشمن خلافت بصره و کوفه است. | |||
اصلیترین پایگاههای دشمنان که حکومتهای در سایه را تشکیل دادند بصره و کوفه است یعنی ما مجدداً 3 منطقه اصلی عراق، شام و حجاز را داریم که درگیر این مسائل هستند. | |||
غیر از این مناطق یک منطقه وسیعی در دو طرف حاشیهی جهان اسلام باقی میماند، یکی شرق عراق شامل ایران و [[ماوراءالنهر]] و یکی غرب [[حجاز]] یعنی [[مصر]] و [[شمال آفریقا]]. با وجود این که دعوا بر سر این سه قسمت اصلی است (عراق، شام و حجاز)، اما حکومت مرکزی به خوبی میداند که بزرگترین تهدید قسمتهای حاشیهای هستند و عملاً هم همین طور بود. لشکری که دولت بنی امیه را در عراق شکست داد و به آن حکومت پایان داد، یک لشکر خراسانی بود، پس این نگرانی دولت بنی عباس میتوانست کاملاً واقعی باشد که تمام خطر از خراسان و مصر به آن طرف است و علت آن این است که افرادی هستند که دلیلی ندارد نسبت به شام، مدینه یا عراق تعصب خاصی از خودشان نشان بدهند بلکه اینها بیرون بازی هستند. توجه کنید چون جنگ، جنگ فرهنگی است، باید دید که در این سه قطب اصلی، کدام یک از قطبها برنده میشود. اینجاست که اهمیت این جنگِ فرهنگی خیلی زیاد میشود، تقریباً شبیه مسابقهای که بین دولتهای اروپایی انگلستان، فرانسه و اسپانیا در مورد مستعمرات بوجود آمده بود که در یک قسمت کوچکی در [[اروپا]] با هم در حال نبرد بودند، اما موضوع رقابت سرزمینهای دور مثل آسیا و آفریقا بود. | |||
در این دوره جنگ فرهنگی بین شام، مدینه و عراق در گرفت، اما موضوع این جنگ فرهنگی خودِ شام و مدینه و عراق نیست. بنی امیه از این نگران نبودند که فرهنگ عراقی در شام نفوذ کند چون میدانستند که نفوذ نمیکند. همچنین علمای بصره، مبلغین و صاحبان دعوت بصره و کوفه نگران این نبودند که افکار شامی در عراق نفوذ کند چون از زمان جنگ صفین به بعد تمام صف بندیها انجام شده بود و آنها نسبت به همدیگر حساسیت داشتند. | |||
بنابراین طبیعی بود که این نفوذ صورت نخواهد گرفت، بلکه جنگ بر سر مناطق و بر سر تصرف سرزمینهای دیگر بود که گرایش آنها به اسلام دیرتر اتفاق افتاده بود. یک ویژگی و پتانسیل خیلی مهم در آن سرزمینها وجود داشت و آن این که بنی امیه به دلیل سیاستهای نژاد پرستانهای که در فاصله سالهای 40 تا 100 هـ در متصرفات حاشیهای - یعنی ایران و شرق آن، مصر و غرب آن - انجام داده بودند، به شدت مردم را نسبت به خود بدبین کرده بودند. | |||
این مسأله شرایط بسیار خوبی را برای دولتهای در سایه بوجود آورده بود که بتوانند شرایط را به نفع خود تغییر دهند. اما آنها احتیاج به تئوری داشتند، یعنی باید این مسائل در قالب آموزشهای مذهبی خود را نشان میداد. از طرف دیگر بنی امیه هم اگر قرار بود شروع به دفاع از خود کنند و خود را حفظ کنند، مجبور بودند در قالب آموزشهای مذهبی این کار را انجام دهند. حال شاید بهتر بتوان فهمید که چرا بنی امیه از حدود سال 100 هـ به بعد، رویکرد فرهنگی به خودشان گرفته بودند چون اصلاً راه دیگری، برای مبارزه با سلاحِ فرهنگی وجود ندارد. نمیتوان با ابزار نظامی با یک جریان فرهنگی مبارزه کرد پس این قدر عقلشان میرسید که باید از ابزار مناسب این کار استفاده کنند. | |||
=پانویس= | =پانویس= |