۸٬۱۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
</div> | </div> | ||
'''حکمیت''' واقعهای تاریخی مربوط به [[جنگ صفین]] است. در این واقعه، [[ابوموسی اشعری]] نماینده و حَکَم سپاه کوفه (سپاه [[امام علی(ع)]] و [[عمرو عاص]] حَکَم سپاه [[شام]] (سپاه معاویه)، برای حل اختلاف میان [[مسلمانان]] با یکدیگر گفتگو کردند و قرار شد رأی آنان طبق قرآن باشد. درخواست '''حکمیت''' با حیله عمرو عاص و معاویه و در پی از هم گسیختن سپاهشان در برابر سپاه [[امیرالمؤمنین(ع)]] مطرح شد و امام علی(ع) از آغاز با آن مخالف بود. عمرو عاص نماینده سپاه شام موفق شد ابوموسی اشعری را بفریبد و بر خلاف قراری که خصوصی و پنهانی با او داشت، معاویه را صاحب حق معرفی کند. ماجرای حکمیت بینتیجه ماند و تنها نتیجه حکمیت، رهایی سپاه شام از شکست قریبالوقوع بود. | '''حکمیت''' واقعهای تاریخی مربوط به [[جنگ صفین]] است. در این واقعه، [[ابوموسی اشعری]] نماینده و حَکَم سپاه کوفه (سپاه [[امام علی(ع)]] و [[عمرو عاص]] حَکَم سپاه [[شام]] (سپاه معاویه)، برای حل اختلاف میان [[مسلمانان]] با یکدیگر گفتگو کردند و قرار شد رأی آنان طبق قرآن باشد. درخواست '''حکمیت''' با حیله عمرو عاص و معاویه و در پی از هم گسیختن سپاهشان در برابر سپاه [[امیرالمؤمنین(ع)]] مطرح شد و امام علی (ع) از آغاز با آن مخالف بود. عمرو عاص نماینده سپاه شام موفق شد ابوموسی اشعری را بفریبد و بر خلاف قراری که خصوصی و پنهانی با او داشت، معاویه را صاحب حق معرفی کند. ماجرای حکمیت بینتیجه ماند و تنها نتیجه حکمیت، رهایی سپاه شام از شکست قریبالوقوع بود. | ||
=ماجرای حکمیت پس از جنگ صفین= | =ماجرای حکمیت پس از جنگ صفین= | ||
جنگ صفین؛ بین سپاه امام علی(ع) – که بیشتر از عراقیان بودند – و سپاه معاویه – که بیشتر از شامیان بودند – درگرفت. سپاه [[عراق]] ضربههای مهلکی بر سپاه [[شام]] وارد کرد و تا پیروزی نهایی فاصلهای نداشت، اما معاویه با حیلهگری و با پیشنهاد عمرو بن عاص، قرآنها را بر نیزه کرد و خواهان حکمیت قرآن شد. برخی از سپاهیان امام علی(ع) با جهالت و برخی دیگر با خیانت، متمایل به پذیرش خواسته معاویه شدند و امام را مجبور کردند تا دست از جنگ بکشد و به حکمیت تن دهد. آنان تهدید نمودند در غیر این صورت، امام(ع) را خواهند کشت و یا به معاویه تحویل خواهند داد! | جنگ صفین؛ بین سپاه امام علی(ع) – که بیشتر از عراقیان بودند – و سپاه معاویه – که بیشتر از شامیان بودند – درگرفت. سپاه [[عراق]] ضربههای مهلکی بر سپاه [[شام]] وارد کرد و تا پیروزی نهایی فاصلهای نداشت، اما معاویه با حیلهگری و با پیشنهاد عمرو بن عاص، قرآنها را بر نیزه کرد و خواهان حکمیت قرآن شد. برخی از سپاهیان امام علی (ع) با جهالت و برخی دیگر با خیانت، متمایل به پذیرش خواسته معاویه شدند و امام را مجبور کردند تا دست از جنگ بکشد و به حکمیت تن دهد. آنان تهدید نمودند در غیر این صورت، امام (ع) را خواهند کشت و یا به معاویه تحویل خواهند داد! | ||
به دنبال آن بود که اختیار انتخاب داور و حَکَم را نیز از امام سلب کردند که نتیجهاش آن شد که داور شام با ترفندی اعلام کند که امام علی(ع) از خلافت خلع شده و معاویه به این مقام برگزیده شده است! | به دنبال آن بود که اختیار انتخاب داور و حَکَم را نیز از امام سلب کردند که نتیجهاش آن شد که داور شام با ترفندی اعلام کند که امام علی (ع) از خلافت خلع شده و معاویه به این مقام برگزیده شده است! | ||
البته، امام علی(ع) این نتیجه را نپذیرفت؛ زیرا طرفین متعهد شده بودند که بر اساس قرآن داوری کنند، و این نتیجه برگرفته از قرآن نبود. | البته، امام علی (ع) این نتیجه را نپذیرفت؛ زیرا طرفین متعهد شده بودند که بر اساس قرآن داوری کنند، و این نتیجه برگرفته از قرآن نبود. | ||
جنگ صفین، از مهمترین نبردهای امام علی(ع) بود. سپاه عراق که پیرو حضرتشان بودند، ضربههای مهلکی بر سپاه شام به سرکردگی معاویه زده و تا پیروزی نهایی فاصلهای نداشتند، اما معاویه که خود را در انتهای راه میدید، پیشنهاد عمرو بن عاص را پذیرفت و دستور داد قرآنها را بر سر نیزه کنند<ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.</ref>. | جنگ صفین، از مهمترین نبردهای امام علی (ع) بود. سپاه عراق که پیرو حضرتشان بودند، ضربههای مهلکی بر سپاه شام به سرکردگی معاویه زده و تا پیروزی نهایی فاصلهای نداشتند، اما معاویه که خود را در انتهای راه میدید، پیشنهاد عمرو بن عاص را پذیرفت و دستور داد قرآنها را بر سر نیزه کنند<ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.</ref>. | ||
گذاشتن قرآن بر نیزه، نشان آن بود که بیایید تا قرآن میان ما حَکَم باشد؛ یعنی جنگ بس است و قرآن، حق و باطل میان ما را مشخص خواهد کرد. | گذاشتن قرآن بر نیزه، نشان آن بود که بیایید تا قرآن میان ما حَکَم باشد؛ یعنی جنگ بس است و قرآن، حق و باطل میان ما را مشخص خواهد کرد. | ||
=خیانت در سپاه امام علی(ع) و قبول حکمیت= | =خیانت در سپاه امام علی (ع) و قبول حکمیت= | ||
حیله معاویه هنگامی بود که مالک اشتر پیروزیهایی را به دست آورد و نزدیک بود نتیجه نبرد را به نفع سپاه عراق پایان دهد. اما امام على(ع) که از هر طرف، تحت فشار شدید طرفداران حکمیت بود، یزید بن هانى را به دنبال مالک فرستاد و پیام داد: «نزدم بیا». مالک گفت: برگرد و به امام بگو: اکنون وقتش نیست که مرا از سنگرم برگردانی. عجله نفرما؛ زیرا من امیدوارم که خدا به زودی ما را سازد! یزید نزد امام برگشت … طرفداران حکمیت به امام گفتند: به او فرمانی صریح و محکم بده تا نزدت باز گردد، و گرنه به خدا سوگند تو را عزل میکنیم! امام مجدداً یزید را نزد مالک فرستاد و او دستور امام را رساند. مالک پرسید: آیا به سبب بالا بردن قرآنها چنین کردهاند؟! گفت: آرى! مالک گفت: به خدا سوگند! آن دم که قرآنها را بالا آوردند؛ هرگز نمیپنداشتم که بر اثر آن، اختلاف نظر و پراکندگى روى دهد. آیا مددى را که خداوند به ما رسانده میبینى؟ آیا سزا است که این فرصت دستنیافتنی را رها کنیم و برگردیم؟! پیک امام گفت: آیا خواهی پذیرفت که تو در خط مقدم پیروز شوى، اما در عقبه، خیانتکاران امیر مؤمنان را در خیمهاش تنها گذاشته و او را به دشمن تسلیم کنند؟! مالک گفت: سبحان الله، به خدا چنین نمیخواهم. ابن هانی گفت: آن خائنان به امام گفتند: به دنبال مالک بفرست تا نزدت بیاید و گرنه، همانگونه که عثمان را کشتیم، تو را نیز کشته و یا به دشمن تسلیم میکنیم. به دنبال آن بود که مالک دست از نبرد کشید و به عقب برگشت<ref> نصر بن مزاحم، وقعه صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص ۴۹۰- ۴۹۱، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.</ref>. | حیله معاویه هنگامی بود که مالک اشتر پیروزیهایی را به دست آورد و نزدیک بود نتیجه نبرد را به نفع سپاه عراق پایان دهد. اما امام على (ع) که از هر طرف، تحت فشار شدید طرفداران حکمیت بود، یزید بن هانى را به دنبال مالک فرستاد و پیام داد: «نزدم بیا». مالک گفت: برگرد و به امام بگو: اکنون وقتش نیست که مرا از سنگرم برگردانی. عجله نفرما؛ زیرا من امیدوارم که خدا به زودی ما را سازد! یزید نزد امام برگشت … طرفداران حکمیت به امام گفتند: به او فرمانی صریح و محکم بده تا نزدت باز گردد، و گرنه به خدا سوگند تو را عزل میکنیم! امام مجدداً یزید را نزد مالک فرستاد و او دستور امام را رساند. مالک پرسید: آیا به سبب بالا بردن قرآنها چنین کردهاند؟! گفت: آرى! مالک گفت: به خدا سوگند! آن دم که قرآنها را بالا آوردند؛ هرگز نمیپنداشتم که بر اثر آن، اختلاف نظر و پراکندگى روى دهد. آیا مددى را که خداوند به ما رسانده میبینى؟ آیا سزا است که این فرصت دستنیافتنی را رها کنیم و برگردیم؟! پیک امام گفت: آیا خواهی پذیرفت که تو در خط مقدم پیروز شوى، اما در عقبه، خیانتکاران امیر مؤمنان را در خیمهاش تنها گذاشته و او را به دشمن تسلیم کنند؟! مالک گفت: سبحان الله، به خدا چنین نمیخواهم. ابن هانی گفت: آن خائنان به امام گفتند: به دنبال مالک بفرست تا نزدت بیاید و گرنه، همانگونه که عثمان را کشتیم، تو را نیز کشته و یا به دشمن تسلیم میکنیم. به دنبال آن بود که مالک دست از نبرد کشید و به عقب برگشت<ref> نصر بن مزاحم، وقعه صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص ۴۹۰- ۴۹۱، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.</ref>. | ||
=دلیل پذیرفتن حکمیت توسط امام علی(ع)= | =دلیل پذیرفتن حکمیت توسط امام علی (ع)= | ||
مقتضاى حکمت و سیاست، نپذیرفتن حکمیت بود، ولی امام(ع) بر اساس اسناد متقن تاریخى، به اختیار خود، حکمیت را نپذیرفت، بلکه آنرا بر وى تحمیل کردند و مقاومت او در برابر این پیشنهاد جاهلانه، نه تنها سودى در بر نداشت، بلکه ضررهای بسیاری را فراهم میآورد<ref> محمدى ریشهرى، محمد، دانش نامه امیر المؤمنین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، مترجم، مسعودى، عبدالهادى، ج ۶، ص ۲۸۱ – ۲۸۲، قم، دارالحدیث، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.</ref>. | مقتضاى حکمت و سیاست، نپذیرفتن حکمیت بود، ولی امام (ع) بر اساس اسناد متقن تاریخى، به اختیار خود، حکمیت را نپذیرفت، بلکه آنرا بر وى تحمیل کردند و مقاومت او در برابر این پیشنهاد جاهلانه، نه تنها سودى در بر نداشت، بلکه ضررهای بسیاری را فراهم میآورد<ref> محمدى ریشهرى، محمد، دانش نامه امیر المؤمنین (ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، مترجم، مسعودى، عبدالهادى، ج ۶، ص ۲۸۱ – ۲۸۲، قم، دارالحدیث، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.</ref>. | ||
در نهایت، امام علی(ع) و معاویه، معاهدهای میان خود نوشتند که در تاریخ به صورت مفصل نقل شده است<ref>ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، تحقیق، شیری، علی، ج ۱، ص ۱۵۱، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ۴، ص ۲۰۱، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.</ref>. و متعهد شدند «آنچه دو حَکَم در قرآن یافتند، بدان پایبند باشند و آنچه در کتاب [[خداوند]] نبود از سنّت عادلی که همه بر آن اتفاق دارند، پیروی نمایند»<ref> ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۲۷۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.</ref>. | در نهایت، امام علی (ع) و معاویه، معاهدهای میان خود نوشتند که در تاریخ به صورت مفصل نقل شده است<ref>ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، تحقیق، شیری، علی، ج ۱، ص ۱۵۱، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ۴، ص ۲۰۱، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.</ref>. و متعهد شدند «آنچه دو حَکَم در قرآن یافتند، بدان پایبند باشند و آنچه در کتاب [[خداوند]] نبود از سنّت عادلی که همه بر آن اتفاق دارند، پیروی نمایند»<ref> ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۲۷۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.</ref>. | ||
سؤال دیگری در اینجا مطرح میشود که؛ چرا سپاه امام علی(ع) به ایشان وفادار نماندند، اما در مقابل، سپاه شام تا آخرین لحظه به معاویه وفادار بودند؟ | سؤال دیگری در اینجا مطرح میشود که؛ چرا سپاه امام علی (ع) به ایشان وفادار نماندند، اما در مقابل، سپاه شام تا آخرین لحظه به معاویه وفادار بودند؟ | ||
در پاسخ میتوان گفت؛ عوامل مختلفی در این موضوع نقش داشتند؛ مانند آنکه سپاهیان هر دو طرف از قبیلههایی تشکیل شده بود که تقریباً اختیار کامل آنها در دست رئیس قبیله بود. سپاه معاویه بیشتر بَرده پول و مقام بودند؛ لذا دقت چندانی در شناخت حق و باطل نداشتند؛ اما گروهی از سپاه امام علی(ع) دنیاطلبانی بودند که در این سپاه به خواسته خویش دست نمییافتند، ولی معاویه به آنان وعده داد تا این نیازشان را برطرف کند. بخش وسیع دیگری از سپاه عراق، به [[دین]] معتقده بوده و در پی منافع دنیوی نبودند، ولی آشنایی عمیقی نسبت به دین نداشتند؛ لذا برای آنان جنگیدن در مقابل گروه به ظاهر مسلمانی که آنها را دعوت به قرآن میکردند، بسیار دشوار بود. این فهم نادرست از دین، آنان را واداشت تا رهنمودهای امام را نپذیرفته، حتی ایشان را تهدید به قتل کنند. | در پاسخ میتوان گفت؛ عوامل مختلفی در این موضوع نقش داشتند؛ مانند آنکه سپاهیان هر دو طرف از قبیلههایی تشکیل شده بود که تقریباً اختیار کامل آنها در دست رئیس قبیله بود. سپاه معاویه بیشتر بَرده پول و مقام بودند؛ لذا دقت چندانی در شناخت حق و باطل نداشتند؛ اما گروهی از سپاه امام علی (ع) دنیاطلبانی بودند که در این سپاه به خواسته خویش دست نمییافتند، ولی معاویه به آنان وعده داد تا این نیازشان را برطرف کند. بخش وسیع دیگری از سپاه عراق، به [[دین]] معتقده بوده و در پی منافع دنیوی نبودند، ولی آشنایی عمیقی نسبت به دین نداشتند؛ لذا برای آنان جنگیدن در مقابل گروه به ظاهر مسلمانی که آنها را دعوت به قرآن میکردند، بسیار دشوار بود. این فهم نادرست از دین، آنان را واداشت تا رهنمودهای امام را نپذیرفته، حتی ایشان را تهدید به قتل کنند. | ||
=انتخاب [[ابوموسی اشعری]]= | =انتخاب [[ابوموسی اشعری]]= | ||
همانگونه که بیان شد، اصل پذیرش حکمیت از سوی امام علی(ع) تحت اجبار گروه وسیعی از سپاهیانش بود، اما کار به اینجا نیز خاتمه نیافت. امام در ابتدا خواست [[ابن عباس]]<ref> یعقوبی، احمد بن أبییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۹، بیروت، دارصادر، چاپ اول، بیتا.</ref> و یا [[مالک اشتر]]<ref>ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج ۵، ص ۱۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.</ref> را به حکمیت برگزیند که هر دو مورد، مخالفت آنها را به همراه داشت و آنان خواهان این بودند که خود، حَکَم را انتخاب کنند و شخص مورد نظر آنها ابوموسی اشعری بود. امام خطاب به آنان چنین گفت: «شما در آغاز این کار، از من سرپیچی کردید؛ پس اکنون دیگر گوش فرا دهید. رأى من آن نیست که ابوموسى را برگزینم». آنان گفتند: ما تنها به ابوموسی اشعری راضی میشویم. امام(ع) گفت: «وای بر شما! او انسان قابل اعتمادی نیست؛ مردم را از من دور میکرد و کارها علیه من انجام داده است»<ref> مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج ۲، ص ۳۹۱، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>. | همانگونه که بیان شد، اصل پذیرش حکمیت از سوی امام علی (ع) تحت اجبار گروه وسیعی از سپاهیانش بود، اما کار به اینجا نیز خاتمه نیافت. امام در ابتدا خواست [[ابن عباس]]<ref> یعقوبی، احمد بن أبییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۹، بیروت، دارصادر، چاپ اول، بیتا.</ref> و یا [[مالک اشتر]]<ref>ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج ۵، ص ۱۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.</ref> را به حکمیت برگزیند که هر دو مورد، مخالفت آنها را به همراه داشت و آنان خواهان این بودند که خود، حَکَم را انتخاب کنند و شخص مورد نظر آنها ابوموسی اشعری بود. امام خطاب به آنان چنین گفت: «شما در آغاز این کار، از من سرپیچی کردید؛ پس اکنون دیگر گوش فرا دهید. رأى من آن نیست که ابوموسى را برگزینم». آنان گفتند: ما تنها به ابوموسی اشعری راضی میشویم. امام (ع) گفت: «وای بر شما! او انسان قابل اعتمادی نیست؛ مردم را از من دور میکرد و کارها علیه من انجام داده است»<ref> مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج ۲، ص ۳۹۱، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>. | ||
اما در نهایت با اصرار آنها، ابوموسی به حکمیت انتخاب شد، در حالیکه از مخالفان امام بود و همین انتخاب، پیروزی طرف مقابل را هموارتر کرد. امام در بیان این حادثه چنین فرمودند: «من دیروز فرمانده و امیر شما بودم، ولى امروز فرمانم میدهند، دیروز باز دارنده بودم که امروز مرا باز میدارند»<ref> شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، خطبه، ۲۰۸، ص ۳۲۴، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.</ref>. | اما در نهایت با اصرار آنها، ابوموسی به حکمیت انتخاب شد، در حالیکه از مخالفان امام بود و همین انتخاب، پیروزی طرف مقابل را هموارتر کرد. امام در بیان این حادثه چنین فرمودند: «من دیروز فرمانده و امیر شما بودم، ولى امروز فرمانم میدهند، دیروز باز دارنده بودم که امروز مرا باز میدارند»<ref> شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، خطبه، ۲۰۸، ص ۳۲۴، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.</ref>. | ||
انتخاب ابوموسی، ناشی از چند عامل بود که یکی از آنها وجهه اجتماعی او نزد اهل کوفه بود؛ زیرا او مدت زیادی فرمانروای این شهر بود. عامل دیگر، اصرار اهل [[یمن]] بود که حکم باید یَمَنی باشد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبدالسلام، ج ۳، ص ۵۴۷، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>. | انتخاب ابوموسی، ناشی از چند عامل بود که یکی از آنها وجهه اجتماعی او نزد اهل کوفه بود؛ زیرا او مدت زیادی فرمانروای این شهر بود. عامل دیگر، اصرار اهل [[یمن]] بود که حکم باید یَمَنی باشد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبدالسلام، ج ۳، ص ۵۴۷، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
=مذاکره دو حَکَم برای انتخاب [[خلیفه]]= | =مذاکره دو حَکَم برای انتخاب [[خلیفه]]= | ||
ابوموسی اشعری به همراه چهارصد نفر از سپاه کوفه به ریاست شریح بن هانی و همراهی عبدالله بن عبّاس که برای اقامه جماعت با آنها بود، راهی «دومه الجندل» که محل مذاکرات بود شدند و در طرف مقابل، عمرو عاص نیز با همین تعداد وارد شد<ref>ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحاده، ج ۲، ص ۶۳۵، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.</ref>. | ابوموسی اشعری به همراه چهارصد نفر از سپاه کوفه به ریاست شریح بن هانی و همراهی عبدالله بن عبّاس که برای اقامه جماعت با آنها بود، راهی «دومه الجندل» که محل مذاکرات بود شدند و در طرف مقابل، عمرو عاص نیز با همین تعداد وارد شد<ref>ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر (تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحاده، ج ۲، ص ۶۳۵، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.</ref>. | ||
مذاکرات طولانی و مختلفی میان ابوموسی و عمرو صورت گرفت که در اینجا به مختصری از آن اشاره میکنیم: | مذاکرات طولانی و مختلفی میان ابوموسی و عمرو صورت گرفت که در اینجا به مختصری از آن اشاره میکنیم: | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
اگر خواهى نام عمر بن خطاب را زنده کنیم. به خدا! اگر میتوانستم نام عمر بن خطاب را زنده میکردم. (یعنی با عبدالله بن عمر بیعت کنیم و او را به عنوان خلیفه معرفی کنیم). | اگر خواهى نام عمر بن خطاب را زنده کنیم. به خدا! اگر میتوانستم نام عمر بن خطاب را زنده میکردم. (یعنی با عبدالله بن عمر بیعت کنیم و او را به عنوان خلیفه معرفی کنیم). | ||
عمرو بن عاص گفت: اگر میخواهى با عبدالله بن عمر بیعت کنى؛ چرا با عبدالله پسر من بیعت نمیکنى که فضیلت و صلاح وى را میدانى؟ گفت: پسر تو مردى درست است، ولى او را به این فتنه آلودهاى. | عمرو بن عاص گفت: اگر میخواهى با عبدالله بن عمر بیعت کنى؛ چرا با عبدالله پسر من بیعت نمیکنى که فضیلت و صلاح وى را میدانى؟ گفت: پسر تو مردى درست است، ولى او را به این فتنه آلودهاى. | ||
در نهایت یکی پیشنهاد داد که هم امام علی(ع) و هم معاویه را از خلافت خلع کرده و شورایی در میان مسلمانان تشکیل دهیم تا خلیفه مسلمانان را انتخاب کنند. این پیشنهاد، مورد پذیرش قرار گرفت و قرار شد که به صورت علنی اعلام شود<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج ۵، ص ۶۸ – ۷۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.</ref>. | در نهایت یکی پیشنهاد داد که هم امام علی (ع) و هم معاویه را از خلافت خلع کرده و شورایی در میان مسلمانان تشکیل دهیم تا خلیفه مسلمانان را انتخاب کنند. این پیشنهاد، مورد پذیرش قرار گرفت و قرار شد که به صورت علنی اعلام شود<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج ۵، ص ۶۸ – ۷۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.</ref>. | ||
=اعلام علنی نتیجه مذاکرات= | =اعلام علنی نتیجه مذاکرات= | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
عمرو عاص مرد زیرکی بود. او در تمام مدت مذاکره، ابوموسی را در [[نماز]] و کلام مقدم میداشت و به او احترام بسیار میکرد و به او چنین میگفت: تو همراه و مصاحب پیامبر بودی<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۲، ص ۳۵۰، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.</ref>! به همین دلیل، هنگامی که عمرو عاص برای اعلان نتیجه، ابوموسی را مقدم کرد، او هرگز در ذهنش تصور نمیکرد که شاید حیلهای در کار باشد و شد آنچه نباید میشد! | عمرو عاص مرد زیرکی بود. او در تمام مدت مذاکره، ابوموسی را در [[نماز]] و کلام مقدم میداشت و به او احترام بسیار میکرد و به او چنین میگفت: تو همراه و مصاحب پیامبر بودی<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۲، ص ۳۵۰، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.</ref>! به همین دلیل، هنگامی که عمرو عاص برای اعلان نتیجه، ابوموسی را مقدم کرد، او هرگز در ذهنش تصور نمیکرد که شاید حیلهای در کار باشد و شد آنچه نباید میشد! | ||
«مردم در [[مسجد جامع]] جمع شدند و ابوموسى به عمرو گفت: به [[منبر]] برو و سخن بگو. عمرو گفت: تو از من برتر و مسنترى و زودتر از من هجرت کردهاى، ابوموسى نخست به منبر رفت و پس از حمد و ستایش خداوند گفت: | «مردم در [[مسجد جامع]] جمع شدند و ابوموسى به عمرو گفت: به [[منبر]] برو و سخن بگو. عمرو گفت: تو از من برتر و مسنترى و زودتر از من هجرت کردهاى، ابوموسى نخست به منبر رفت و پس از حمد و ستایش خداوند گفت: | ||
اى مردم! ما به کارى توجه کردیم که خداوند به وسیله آن میان این امت الفت ایجاد فرماید و کارش را اصلاح کند و هیچ چیزى را بهتر از آن ندیدیم که این هر دو مرد را از حکومت خلع کنیم و کار را به شورایى واگذاریم که مردم براى خود هرکس را شایسته بدانند انتخاب کنند و من؛ على(ع) و [[معاویه]] را از خلافت خلع کردم، شما به کار خود روى آورید و هر که را دوست دارید بر خود خلیفه کنید. | اى مردم! ما به کارى توجه کردیم که خداوند به وسیله آن میان این امت الفت ایجاد فرماید و کارش را اصلاح کند و هیچ چیزى را بهتر از آن ندیدیم که این هر دو مرد را از حکومت خلع کنیم و کار را به شورایى واگذاریم که مردم براى خود هرکس را شایسته بدانند انتخاب کنند و من؛ على (ع) و [[معاویه]] را از خلافت خلع کردم، شما به کار خود روى آورید و هر که را دوست دارید بر خود خلیفه کنید. | ||
ابوموسی از منبر پایین آمد، آنگاه عمرو عاص به منبر رفت و خداوند را ستایش کرده و گفت: آنچه این شخص گفت را شنیدید. او سالار خود را از خلافت خلع کرد، همانا من هم سالار او را همانگونه که او خلع کرد خلع میکنم و سالار خودم معاویه را بر خلافت مستقر و پایدار میدارم که او صاحب خون [[عثمان]] و خونخواه او است و سزاوارترین فرد به مقام او است. | ابوموسی از منبر پایین آمد، آنگاه عمرو عاص به منبر رفت و خداوند را ستایش کرده و گفت: آنچه این شخص گفت را شنیدید. او سالار خود را از خلافت خلع کرد، همانا من هم سالار او را همانگونه که او خلع کرد خلع میکنم و سالار خودم معاویه را بر خلافت مستقر و پایدار میدارم که او صاحب خون [[عثمان]] و خونخواه او است و سزاوارترین فرد به مقام او است. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
=ثمرات حکمیت= | =ثمرات حکمیت= | ||
حکمیت به پایان رسید؛ شامیان بر بیعت خود با معاویه باقی ماندند. در مقابل؛ امام علی(ع) حکم حکمیت را خلاف قرآن دانست و در نتیجه آنرا نپذیرفت و فرمود: «همانا رأى بزرگانتان بر این قرار گرفت که دو نفر را براى داورى انتخاب کنند، ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از قرآن تجاوز نکنند، امّا افسوس که آنها عقل خویش را از دست دادند، حق را ترک کردند در حالیکه آنرا به خوبى میدیدند، چون ستمگرى با هواپرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پیش از داورى ظالمانهشان با آنها شرط کردیم که به عدالت داورى کنند و بر اساس حق حکم نمایند، امّا به آن پایبند نماندند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷، ص ۱۸۵٫.</ref>. | حکمیت به پایان رسید؛ شامیان بر بیعت خود با معاویه باقی ماندند. در مقابل؛ امام علی (ع) حکم حکمیت را خلاف قرآن دانست و در نتیجه آنرا نپذیرفت و فرمود: «همانا رأى بزرگانتان بر این قرار گرفت که دو نفر را براى داورى انتخاب کنند، ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از قرآن تجاوز نکنند، امّا افسوس که آنها عقل خویش را از دست دادند، حق را ترک کردند در حالیکه آنرا به خوبى میدیدند، چون ستمگرى با هواپرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پیش از داورى ظالمانهشان با آنها شرط کردیم که به عدالت داورى کنند و بر اساس حق حکم نمایند، امّا به آن پایبند نماندند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷، ص ۱۸۵٫.</ref>. | ||
در نتیجه؛ معاویه از شکست در [[صفین]] رها شد؛ با فریبهای دیگر و [[شهادت]] امام علی(ع) حکومتی قدرتمند تشکیل داد که تمام سرزمینهای اسلامی را در بر میگرفت و از سایه مرگ در صفین به تخت حکومت بر [[جهان اسلام]] رسید. در مقابل؛ سپاه کوفه از پیروزی در صفین به فتنه بزرگ خوارج رسید؛ فتنهای که جنگی دیگر برای امام علی(ع) رقم زد و در نهایت سپاه بزرگ کوفه را به اضمحلال کشاند. قضیه حکمیت برای جاهلان کوفی، نه تنها عبرت نشد، بلکه سرآغاز فتنههای بعدی گشت. | در نتیجه؛ معاویه از شکست در [[صفین]] رها شد؛ با فریبهای دیگر و [[شهادت]] امام علی (ع) حکومتی قدرتمند تشکیل داد که تمام سرزمینهای اسلامی را در بر میگرفت و از سایه مرگ در صفین به تخت حکومت بر [[جهان اسلام]] رسید. در مقابل؛ سپاه کوفه از پیروزی در صفین به فتنه بزرگ خوارج رسید؛ فتنهای که جنگی دیگر برای امام علی (ع) رقم زد و در نهایت سپاه بزرگ کوفه را به اضمحلال کشاند. قضیه حکمیت برای جاهلان کوفی، نه تنها عبرت نشد، بلکه سرآغاز فتنههای بعدی گشت. | ||
=منبع= | =منبع= |