حسن بن احمد بن عبدالرحمن البنّا (مقاله)
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال دوم/ شماره ششم/بهار 1385 |
عنوان مقاله | حسن بن احمد بن عبدالرحمن البنّا |
نویسنده | رحیم ابوالحسینی |
تعداد صفحات | 16 |
بخش | اندیشه |
زبان | فارسی |
مقدمه:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ » [۱]
امروز مسلمانان جهان با همه تنوعهای اقليمی، نژادی و مذهبی، نياز جدی به وحدت دارند و بايد برای مبارزه با تفکر سکولاريسم و جدايی دين از سياست، همت بيشتری از خود نشان دهند. گرچه شخصيتهای بزرگ شيعی و سنی در اين راه گامهای مؤثری برداشتهاند، اما بايد اذعان داشت که اين شخصيتها در جوامع اسلامی معمولا ناشناختهاند و معرفی آنان، کمترين تلاشی است که يک نويسنده میتواند انجام دهد. در اين مقاله به بررسی گوشههايی از زندگی مصلح بزرگ «شيخ حسن بنا» پرداخته ايم که در بيداری مسلمانان، نقش عمده ای داشت و همه عمر نه چندان طولانی خود را صرف اين کار کرد.
وی در اين راه فعاليتهای صادقانه ای داشت و با تأسيس جمعيت «اخوانالمسلمين» اين فعاليتها را تکميل کرد و سرانجام جام شيرين شهادت را نوشيد.
تولد و تحصيلات مقدماتی
«حسن بن احمد بن عبدالرحمن بنا» پايه گذار و رهبر جمعيت اخوانالمسلمين در سال 1324قمری در شهرستان محموديه نزديک اسکندريه مصر چشم به جهان گشود (زرکلی، 1410ق، ص183). پدرش «احمدبن عبدالرحمان» از عالمان پرهيزگار و از شاگردان «شيخ محمد عبده» بود و در علوم حديث تأليفاتی داشت که مهمترين آنها «الفتح الربانی لترتيب مسند الامام احمد» بوده است. همچنين پدرش در کنار علم و دانش، به کار صحافی و تعمير ساعت نيز اشتغال داشت و به همين دليل او را «ساعاتی» نيز میگفتند.[۲]
حسن بنا در يک خانواده علمی و مذهبی پرورش يافت و با حمايتهای پدرش علوم مقدماتی را در دبستان دينی رشاد فراگرفت. مدرسه رشاد در سال 1915م تأسيس شد و شبيه مدارس ملی دهات آن زمان بود ولی به سبک دانشسراهای ممتاز امروزی بود که هم آموزشگاه و هم پرورشگاه است.
دانش آموزان اين مدرسه علاوه بر درسهايی که در مدارس مشابه میآموختند، به فراگيری احاديث پيامبر(صلیاللهعليهوآله) میپرداختند؛ هر هفته عصر پنج شنبه حديث تازهای برای دانش آموزان تدريس میشد تا خوب بفهمند و سپس آن قدر آن را تکرار کنند تا از بر شوند. يادگيری هنر انشاء و قواعد نگارش و نيز آموختن و حفظ کردن قطعاتی از نثر و نظم از ديگر تکاليف دانش آموزان اين مدرسه بود.
اين مجموعه تعليمات در مدارس مشابه نظير نداشت و حسن بنا از سن هشت سالگی تا دوازده سالگی در اين مدرسه درس خواند [۳] گفته میشود وی در سال 1920م به دارالمعلمين دمنهور منتقل شد و در آن جا قبل از سن چهارده سالگی، بخش عمدهای از قرآن کريم را حفظ کرد و سپس وارد مرکز پيش دانشگاهی محموديه شد.
وی از همان نوجوانی اهتمام زيادی به مسئله امر به معروف و نهی از منکر داشت و هميشه مردم را به سوی خدا دعوت مینمود. از اين رو با همکاری دوستان و هم فکرانش وارد «جمعيت اخلاق و آداب» شد و پس از آن جزء يکی از اعضای «انجمن منع ناروا» گرديد [۴] به گفته خود وی، فعاليت اين انجمن صرفاً داخلی و محدود به تذکرات و نصايح جزئی بود اما عده ای گرد هم آمدند تا طرح وسيعتری را پی ريزی نمايند. پايه گذاران اين انجمن کسانی چون «محمدعلی بدير» دبير وقت اداره فرهنگ، «لبيب نوار» شخصی بازرگان، «عبدالمتعال سنکل» و «عبدالرحمن ساعاتی» کارمند راه آهن و استاد مهندس «سعيد بدير» بودند. کارهای اجرايی انجمن که بيشتر جنبه امر به معروف و نهی از منکر داشت، ميان اعضا تقسيم شد. مهمترين کار انجمن، تذکرات پندآموزی بود که توسط نامههايی به افراد خاطی میرسيد و در اين کار معمولا از افراد خردسال که حسن بنا نيز جزء آنها بود و هنوز چهارده سالش تمام نشده بود، استفاده میشد.[۵]
ورود به دانشسرای مقدماتی
حسن بنا هنوز به سن کامل چهارده سالگی نرسيده بود که مجبور شد يکی از اين دو راه را برگزيند؛ يا بايد به دانشکده دينی اسکندريه قدم میگذاشت تا بعدها به دانشگاه الازهر راه يابد، و يا میبايست وارد دانشسرای مقدماتی شهر «دمنهور» میگشت تا بعد از سه سال به عنوان معلم مدرسه مشغول خدمت گردد. وی راه دوم را انتخاب کرد و برای امتحان ورودی ثبت نام نمود، اما دو مشکل پيش رو داشت، يکی کمی سن و ديگر اينکه هنوز قرآن را به طور کامل حفظ نکرده بود. با اين حال، مسئول دانشسرا که مردی بزرگوار و خوش اخلاق بود از شرط سن صرف نظر کرد و تعهد وی مبنی بر حفظ تمام قرآن را پذيرفت و به اين صورت وی توانست جزء دانشجويان دانشسرای مقدماتی گردد. [۶]
وی در مدت سه سال اقامت در شهر دمنهور، ضمن اينکه تحصيلاتش را با موفقيت پشت سر گذاشت، به عرفان و عبادت نيز بيشتر رو آورد. وی دراينباره میگويد:
«يکی از دورههای زندگانيم همين سه سال پس از انقلاب مصر است، يعنی سالهای 1920 تا 1923ميلادی. در اين دوره من پيوسته سرگرم پرستش و عرفان بودم. من که با دلی آکنده از عشق به عرفان و تصوف به اين شهر قدم نهاده بودم خود را با آرامگاه «شيخ حسنين حصافی» نخستين پير و پيشوای فرقه حصافيه و جماعتی از پيروان پاکدل او مواجه ديدم. طبعاً با آنان درآميختم و در مسيرشان به راه افتادم» (پيشين، ص32).
با اينکه رياضت و عبادت، به ويژه در ماه مبارک رمضان او را بسيار به خود مشغول میداشت، اما هيچ گاه فعاليتهای تبليغاتی خود را فراموش نکرد. هر ظهر و عصر در نمازخانه دانشسرا بانگ اذان بر میداشت و هرگاه زمان درس با وقت نماز مصادف بود از استاد اجازه میخواست تا فريضه نماز را به جا آورد.
دانشسرای عالی
حسن بنا بعد از اتمام دوره مقدماتی، برای نخستين بار در سال 1923م به قاهره سفر کرد و برای شرکت در دانشسرای عالی اين شهر، ثبت نام نمود و با وجود دشواری زياد، توانست از امتحان ورودی اين دانشسرا موفق بيرون آيد. در آن زمان وی هنوز هفده سالگی را کامل نکرده بود، از اين رو استادان و داوطلبان دانشسرا از ديدن او متعجب میشدند. وی يک شب پيش از امتحان ورودی، رؤيای صادقی درباره موفقيت خود در امتحان ديده بود و همين امر باعث اعتماد به نفس او در جلسه امتحان گرديد و آن را مدد الهی دانست.
حسن بنا مدت چهارسال در اين دانشسرا تحصيل کرد و در ژوئيه 1927م با رتبه اول از آن جا فارغ التحصيل گشت.[۷]
شهر اسماعيليه و سنگ بنای جمعيت اخوانالمسلمين
معمولا در مصر شاگردان ممتاز دانشکدهها را برای ادامه تحصيل به خارج میفرستادند، اما آن سال از اين قاعده تخطی شد، به همين دليل حسن بنا پس از اينکه از دانشسرای عالی در سال 1927م فارغ التحصيل شد، به عنوان معلم ابتدايی در شهر اسماعيليه مصر مشغول تدريس شد. روزهايی که حسن بنا خود را آماده رفتن به شهر اسماعيليه میکرد، هيچ گاه از انديشه برنامههای تبليغی خود غافل نبود. وی دوستانی داشت که در شهرهای ديگر همين هدف را دنبال میکردند. «احمد سکری» در محموديه، و «احمد عسکريه» و «احمد عبدالحميد» از جمله اين دوستان بودند، اما تقدير بر اين بود که آنان در جنبش تبليغی خود پراکنده باشند.
تقريباً يک سال بعد، نخستين هسته تشکيلات اخوانالمسلمين و شاخههای آن در شهر اسماعيليه تکوين پذيرفت. وی از همين زمان به تدريج انديشههای خود را در جهت احيای دين و قدرت سياسی و اجتماعی به کار گرفت و به تبليغ آن پرداخت. سپس در سال 1928م جمعيت اخوانالمسلمين را تأسيس کرد و در دروس و سخنرانیها و نوشتههای خود به تبيين اصول بنيادی تفکر جمعيت پرداخت و برای اين کار به مسافرتهايی دست زد و در کنار نشر احکام و شعاير دينی، به طور عملی به مبارزه با فساد و بی دينی پرداخت.[۸]
وی در سال 1932م به عنوان معلم به قاهره منتقل شد و جنبش اخوانالمسلمين هم در اين شهر تمرکز يافت. افکار حسن بنا که در قالب سخنرانیها و نوشتهها در روزنامه اخوانالمسلمين انتشار میيافت و سرانجام در کتابی به نام «مجموعة الرسائل» گردآوری شد، مورد توجه محافل سياسی و دينی واقع شد و مردم نيز از اين جنبش استقبال نمودند. اين امر سبب شد تا حسن بنا همه زندگی خود را وقف اين کار کند تا آنجا که زندگی او را از اين تاريخ بايد در قالب تاريخچه اخوانالمسلمين مطالعه کرد (پيشين).
تاريخچه نهضت اخوانالمسلمين
در ذيقعده 1347 ق / مارس 1928م شش تن از دوستان حسن بنا که سخت تحت تأثير درسها و کنفرانسهای او قرار داشتند به ديدار وی آمدند. آنها «حافظ عبدالحميد»، «احمد حصری»، «فؤاد ابراهيم»، «عبدالرحمن حسب الله»، «اسماعيل عز» و «ذکی مغربی» از پايهگذاران اوليه نهضت اخوانالمسلمين بودند. آنان با انگيزه و عشق سرشار از دلسوزی، به حسن بنا گفتند:
«درسهای تو را شنيديم و فراگرفتيم و در ما مؤثر شد اما برای نيرومندی اسلام و بهروزی مسلمانان نمیدانيم چه بايد کرد. از اين زندگی مذلت بار و اسيروار به تنگ آمديم. خودت شاهدی که عربها و مسلمانان اين سرزمين نه منزلتیدارند و نه احترام و عزتی. ما هم چيزی جز خونهايی که در رگهايمان است نداريم ولی آن طور که تو راه مبارزه را میدانی ما نمیدانيم. مقصودمان الآن اين است که اکنون آمادگی خود را برای انجام خدمت اعلام میداريم تا بار مسئوليتی که در پيشگاه خداوند بر دوش داريم فرو نهاده باشيم، زيرا هر جمعيتی که با نيت پاک با خدا عهد ببندد پيروز است هر چند تعدادش اندک و ابزارش ناچيز باشد» ([۹]
اين سخنان گرم و بی پيرايه در بنا اثر کرد و با تأثری عميق گفت:
«خدا از شما خشنود باشد و بر نيت پاکتان فزونی بخشد و همه ما را در خدمت به مردم و آن چه رضای اوست موفق گرداند. ما بايد با خدا بيعت کنيم و سرباز نهضت اسلامی باشيم(پيشين، ص89).
پس از اين ماجرا بين آنان بيعتی صورت گرفت و سوگند خوردند که تا زندهاند برادر يک ديگر باشند و از هيچ کوششی برای اعتلای اسلام عزيز دريغ نورزند. يکی از اعضای اين جمعيت به بنا گفت: نام خودمان را چه بگذاريم؟ بنا گفت: ظاهرسازی و تشريفات را کنار بگذاريم. شالوده و نخستين سنگ بنای اجتماعمان، معنويت، تفکر و فعاليت است و ما يک عده برادريم که در خدمت اسلام میباشيم، بنابراين ما «اخوانالمسلمين» هستيم.
عملکرد اخوانالمسلمين در دوره حسن بنا
اخوانالمسلمين سازمانی اسلامی و سياسی است که ابتدا در شهر اسماعيليه مصر و سپس در قاهره و ديگر کشورهای عربی و اسلامی به فعاليت پرداخته است. در سال 1931م رساله ای دربردارنده اهداف اين جمعيت به وسيله بنا که «مرشد عام» لقب گرفته بود، انتشار يافت. در سال 1932م تشکيلات و رهبری اخوان به قاهره منتقل گرديد و پس از آن کنگرههای مختلفی توسط اخوانالمسلمين برگزار شد.
پس از تشکيل کنگره سوم در سال 1935، گروه سياسی ـ نظامی «الجواله» تأسيس شد و تحت رهبری عالی ستاد فرماندهی هفت نفره قرار گرفت. در سال 1936 به مناسبت آغاز سلطنت ملک فاروق، چهارمين کنگره اخوان برگزار شد و اين سازمان، پادشاه جديد را تأييد کرد. اما مهمترين و پنجمين کنگره اخوان در سال 1938 به مناسبت دهمين سال تأسيس اين سازمان برگزار شد. اين کنگره از جهاتی نقطه عطفی در تاريخ اين جمعيت به شمار میرود، زيرا برنامهها و اهدافی که به وسيله بنا در اين کنگره اعلام شد و نيز تصميماتی که گرفته شد، در واقع اين جمعيت را وارد دوره نوينی کرد. به ويژه پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اينکه اين جمعيت نمیتوانست نسبت به اوضاع سياسی و وقايع نظامی بی اعتنا بماند.
شايد بتوان هدف کلی اخوان را پس از کنگره پنجم، در آزادی وطن اسلامی از سلطه بيگانه و تشکيل دولت آزاد اسلامی در آن خلاصه کرد. احتمالا سه عامل در مواضع سياسیای که اخوانالمسلمين در اين زمان در پيش گرفت، مؤثر بود: 1ـ حاد شدن مسئله فلسطين؛ 2ـ قرارداد 1936م ميان انگلستان و دولت مصر که اخوان با آن به مخالفت برخاست؛ 3ـ شروع جنگ جهانی دوم که آثار سياسی و اجتماعی خاصی در مصر بر جای گذاشت.[۱۰]
به اين صورت میتوان سالهای 1928 تا 1938م را دوره تأسيس و استقرار اخوانالمسلمين به شمار آورد. اما از سال 1938 تا 1948م، اين جمعيت به سرعت گسترش يافت و به صورت حزب نيرومند دينیـ سياسی در مصر خودنمايی کرد و در مبارزات سياسی و تحولات اجتماعی آن کشور نقش مهمی يافت.
در سال 1941م، کنگره ششم در قاهره برگزار شد و طی آن اخوانالمسلمين تصميم به شرکت در انتخابات مجلس مصر گرفت. پس از جنگ و حادترشدن مسئله فلسطين و چيرگی صهيونيستها بر آن سرزمين، اخوانالمسلمين از نظر سياسی، مالی و نظامی به ياری فلسطينيان شتافت و بسياری از اعضای آن در نبرد فلسطين شرکت کردند. حضور اخوان در اين ماجرا از يک سو بر محبوبيت آن در جهان اسلام افزود و از سوی ديگر دربار مصر و دولت بريتانيا را به شدت نگران کرد. به خصوص مسلح شدن و آمادگی نظامی اخوان بر اين نگرانی میافزود. از اين رو، به فرمان ملک فاروق، دولت نقراشی پاشا فرمان انحلال اين جمعيت را در دسامبر 1948م صادر کرد. بسياری از اعضای آن بازداشت شدند و اموال جمعيت مصادره شد. پس از آن، تبليغات گسترده ای بر ضد آنان از هر سو آغاز شد. اندکی پس از انحلال، در 28دسامبر 1948م، نقراشی نخست وزير به دست يکی از اعضای اخوانالمسلمين کشته شد و چندی بعد نيز، حسن البنا به قتل رسي.[۱۱]
عوامل موفقيت تشکيلات اخوانالمسلمين و نقش بنا
عمدهترين عوامل دوام مبارزه اخوان و پايدارترين شيوههای مبارزه آنان که بنا در رهبری و تحقق آنها نقش اساسی داشته است به قرار زير است:
1ـ تشکيلات نيرومند و منسجم اخوانالمسلمين از مؤثرترين عوامل رواج انديشهها و توفيق آنان در زمينههای مختلف بود. بیگمان اين سازماندهی مرهون هوشمندی و بينش تشکيلاتی حسن البنا و نيز نفوذ او در ميان پيروانش بود. بخشی از اصول و ارکان تشکيلاتی اخوانالمسلمين، در کتاب «رسالة التعليم» ذکر شده است.[۱۲]
بر اثر همين سازماندهی نيرومند بود که گفتهاند اخوان در سال 1948م حدود دو هزار و پانصد شعبه و حدود نيم ميليون عضو در مصر داشت.[۱۳] شايد مهمترين بخش تشکيلاتی اخوانالمسلمين «سازمان سری» بود که تاريخ تأسيس آن را به اختلاف، از ابتدای شکل گيری اخوان تا سال 1942م گفتهاند. اعضای اين سازمان سری و ويژه، از ميان افراد زبده و کارآزموده و وفادار اخوان انتخاب میشدند و بر اطاعت از مرشد عام و جهاد در راه اسلام سوگند ياد میکردند. آنان همواره آماده استفاده از سلاح بودند و فقط رهبر تشکيلات که در آن زمان بنا عهدهدار آن بود، از مأموريت آنان اطلاع داشت [۱۴]
2ـ تبليغات گسترده و جهانی اخوان يکی ديگر از عوامل موفقيت آنان بوده است. بنا از آغاز تأسيس اخوانالمسلمين، توجه زيادی به تبليغات و گسترش انديشههای جمعيت در داخل و خارج از مصر داشت. او میکوشيد ارتباط فکری و تشکيلاتی جدی بين مسلمانان و اخوان پديد آورد و برای عملی کردن اين هدف در سه زمينه به فعاليت پرداخت: 1ـ تبليغات داخلی در مصر؛ 2ـ ارسال پيام به فرمانروايان کشورهای اسلامی؛ 3ـ تأسيس شاخههای اخوان در جهان اسلام.
در تبليغات داخلی، نخستين گام مهم او، تأسيس مجله الاخوان المسلمون بود که از سال 1933م به عنوان ارگان رسمی اخوان منتشر شد و انتشار آن چهارده سال ادامه يافت. پس از آن نيز نشريات هفتگی و ماهنامه و فصل نامه در سطوح مختلف برای طبقات گوناگون و صدها کتاب برای تبليغ افکار اين جمعيت انتشار يافت. هفته نامههای «النذير»، «الدعوه» و «المسلمون» از معروفترين آنها است خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد
3ـ هماهنگی شعارها و آرمانهای اخوان که از سر خلوص و اسلامخواهی بود با رفتار و سيره آنان، يکی ديگر از عوامل موفقيت جمعيت اخوانالمسلمين بوده است. سراسر رسالههای بنا پر از شعارهايی است که با مبانی قرآن و اسلام منطبق است و از اين جهت توده مردم که اعتقاد به دينداری و اسلامخواهی داشتند، از اين شعارها استقبال کرده و به همکاری وسيع با اين جمعيت پرداختند. شعارهايی نظير: اخوت، عزت، غيرت، وحدت، قدرت، حکومت، معيشت، اطاعت از خدا در پرتو قرآن و سنت، با مردم بودن، سادگی و بسياری ديگر از اين شعارها، پيامهايی بود که روز به روز بر محبوبيت اخوانالمسلمين میافزود.
نقش بنا در جنبشهای اسلامی معاصر
مطالعه تاريخ سياسی زندگی حسن البنا به خوبی نشان میدهد که وی نقش بسزايی در تحرک و خيزش جنبشهای اسلامی داشته است. بنا در شرايطی پا به عرصه وجود گذاشت که محل تولدش محموديه در اشغال انگليس بود؛ تب و تاب جنبش ملی بر ضد سلطه خارجی اوج گرفته بود؛ احزابی تشکيل يافته و تظاهرات و تلاشهای سياسی و اجتماعی وسيعی شکل گرفته بود و روح حماسه و مبارزه ملی حاکم گرديده بود. در مقابل، مبلغان مسيحی نيز بر کوششهای تبليغی خود افزوده بودند؛ قبطيان مصر به رهبری برخی از نويسندگان و روشنفکران خود، مانند سلامه موسی، مردم را به ناسيوناليسم مصر و به تعبير ديگر، قبطیگرايی دعوت میکردند. غرب زدگی و تفکر غربی، رواج آداب و سنتهای فرنگی به ويژه در ميان طبقات اشراف و نفوذ اقتصاد سرمايهداری از ديگر خصوصيات جامعه مصر شده بود. برخی از روشنفکران مسلمان مانند لطفی سيد، طه حسين و علی عبدالرزاق از جدايی دين از حکومت سخن میگفتند. مهمتر از همه، با الغای خلافت عثمانی در سال 1924م و تقسيم قلمرو آن دولت به کشورهای کوچک و متعدد، بحران سياسی بزرگی در مصر و ساير کشورهای عربی ايجاد شده بود. هر چند کوششهايی از سوی الازهر و سازمانهای ديگر برای احيای خلافت صورت گرفت، اما عوامل متعدد، از جمله رقابت برخی مدعيان خلافت، اين کوشش را بیثمر ساخت [۱۵]
در چنين اوضاع آشفتهای جنبش جديد اسلامی آغاز شد. شمار جمعيتهايی که در سالهای پيش و پس از جنگ جهانی اول با انگيزههای اسلامی و به قصد عملی کردن احکام شريعت پديد آمدند، به 135 جمعيت میرسيد. شايد مهمترين اين جمعيتها «جمعية الشبان المسلمين» (گروه جوانان مسلمان) بود که در سال 1927م تأسيس شد و جمعيتی دينی ـ سياسی به شمار میرفت. حسن البنا درست در متن اين بحران و نابسامانی متولد شد و رشد کرد. وی از يک سو شاهد فروپاشی خلافت اسلامی و پريشانی مسلمانان بود و از سوی ديگر از نهضت سلفی و جنبش دينیـ سياسی پيشينيان خود در مصر اثر پذيرفته بود.
هر چند پدر بنا از شاگردان «شيخ محمد عبده» بود و بنا نيز تحت تأثير او قرار داشت، اما بايد گفت بيشتر، از «سيد جمال الدين اسدآبادی» و پس از او از «رشيد رضا» اثر پذيرفته بود. جمالالدين به منزله پدر روحانی اخوان بود و اينکه اخوان، بنا را سيد جمال عصر خود میدانستند، ميزان اثرپذيری اخوانالمسلمين از سيد را نشان میدهد. اما بنا، رشيد رضا را ديده و از او به طور مستقيم بهره گرفته بود و از اين رو تفکر سلفی و سنت گرايی رضا سخت در وی اثر گذاشته بود.[۱۶]
به اين ترتيب میتوان گفت ظهور اخوانالمسلمين به رهبری حسن البنا پاسخی به پريشانی اوضاع عمومی مسلمانان ـ به ويژه اوضاع مصر ـ و اثبات ناتوانی حکمرانان کشورهای اسلامی و جهان عرب بود. اما اينکهتفکر و روشهای عملی اخوان و جريان منسوب به آن تا چه حد توانسته است به حل بحرانهای جهان اسلام و کشورهای عربی کمک کند، مسئلهای است که بايد بررسی شود. در واقع جنبش اخوان، سرآغاز نهضت جديد فکری و سياسی اسلامی است و آثار آن در همه جای جهان اسلام مشهود است. پس از تأسيس اخوان در مصر و شعبههای آن در سوريه، سودان، اردن، لبنان، فلسطين، اندونزی، پاکستان، تونس، الجزاير، مراکش، ليبی، عربستان، عراق و کشورهای عربی حوزه خليج فارس، جنبشهای اسلامی در همه جای جهان اسلام و حتی مسلمانان کشورهای غربی، کم و بيش تحت تأثير آن قرار گرفتند و وابستگی تشکيلاتی با اخوانالمسلمين برقرار کردند.
با اينکه ايران و ديگر شيعيان کشورهای اسلامی و عربی استقبال رسمی و مستقيمی از اخوان به عمل نياوردند، اما حرکت اخوان در خيزش سياسی و انقلابی شيعی معاصر عراق و ايران، بیتأثير نبودهاست. به گفته برخی، تأسيس جماعة العلما در عراق به وسيله آيتالله سيدمحسن حکيم در سال 1377ق و نيز تشکيل حزب الدعوة الاسلاميه به وسيله آيتالله سيدمحمدباقر صدر در سال 1376ق، با توجه به مبارزات اخوانالمسلمين بودهاست.[۱۷]
اين تأثيرپذيری را از طريق نزديکی فکری و شعارها و خواستههای تقريباً يکسان اجتماعی و سياسی شيعيان بنيادگرا و نيز برخی روابط آشکار بين اين دو نوع جنبش میتوان مشاهده کرد. چنان که مقايسه گروه فدائيان اسلام در ايران با اخوانالمسلمين، تا حدودی اين ارتباط و تأثيرپذيری را نشان میدهد. مسافرت نواب صفوی به مصر در سال 1954م و سخنرانی او در تظاهرات اخوان و حتی وساطت او بين اخوان و جمال عبدالناصر و سرانجام ادعای ارتباط تشکيلاتی اين جمعيت ايرانی با اخوان مصر [۱۸] دليل بر اين ادعا است. شايد به همين دليل برخی از نويسندگان معاصر عرب، در همان سالها، يعنی سالهای 1955 و 1956م، به شعبههای اخوانالمسلمين در ايران اشاره کردهاند (حسينی، 1955م، ص154)؛ و نيز شايد به همين دليل، از زمان تشکيل و فعاليت سازمان فدائيان اسلام تاکنون، بسياری از کتابهای مهم و آموزشی اخوانالمسلمين توسط پيروان فدائيان اسلام به زبان فارسی ترجمه شدهاست.
ريشه تفکرات اصلاحی حسن بنا
حسن از آن جا که از شاگردان و مريدان شيخ عبدالوهاب حصفی از مشايخ صوفيه بود، از افکار و تعاليم طريقه حصافيه تأثير پذيرفته، با جمعيت خيريه حصافيه واقع در محموديه که در جهت نشر تعاليم اسلامی و مبارزه با منکرات و مقابله با تبليغات هيئتهای مسيحی فعاليت داشت، به همکاری برخاست. پس از انتقال به قاهره، به «جمعيت مکارم اخلاق اسلامی» پيوست و در آنجا ضمن آشنايی با محافل مذهبی و جمعيتهای دينی، با شخصيتهای علمی و مذهبی آن روزگار چون محب الدين خطيب، محمد خضر حسين، محمدغمراوی و احمد تيمور آشنا شد و در مجالس درس و بحث رشيد رضا شرکت کرد و از نزديک با جمعيت «نهضة الاسلام» (که شيخ يوسف دجوی آن را تأسيس کرده بود) به همکاری پرداخت. از اين ميان، تأثير رشيد رضا و مجله المنار بر افکار حسن بنا بيشتر بودهاست.
بنا فعاليت خود را پس از سقوط خلافت عثمانی، که در نظر بسياری از متفکران اهل سنت، عصر سياسی و تا اندازهای دينی امت اسلامی شناخته میشد، آغاز کرد و به همين دليل، برای وی بيش از هر چيز بازسازی مرجعيت و رهبری امت اسلام که منجر به وحدت و استمرار حرکت اسلامی میشد، اهميت داشت. وی چاره را در طرح دولت اسلامی به عنوان جانشين خلافت از يک سو، و حافظ و ضامن وحدت امت اسلامی، از سوی ديگر ديد. اما رويکرد استعماری کشورهای اروپايی، گفتمان اصلاحطلبی اسلامی را که کسانی چون جمال الدين اسدآبادی و محمد عبده در مصر پی ريزی کردند و به دنبال ايجاد آشتی ميان ارزشهای اسلامی و فرهنگ جديد غرب بودند، سخت دچار بحران کرده بود. در واقع، رويه استعماری غرب، موجبات بدبينی نسبت به اين وجهه از تفکر اصلاحطلبی را در ميان متفکران اسلامی، از جمله محمدرشيد رضا که به تدريج روی به سلفیگری نهاد، فراهم کرد. بنا هم به عنوان شاگرد رشيد رضا و کسی که از او تأثير بسيار پذيرفته بود، در حقيقت از آغازگران سنت گرايی و دارای عقيده سلف خالص بود.[۱۹]
در همين راستا با آنکه شرايط سياسی و اجتماعی مصر، زمينههای مساعد را برای شکل گيری جمعيت اخوانالمسلمين فراهم نموده بود و به سبب همين شرايط، به ويژه اشغال مصر توسط انگلستان، احزاب مختلف دچار رقابت و کشمکشهای گسترده شده بودند، با اين وصف اخوانالمسلمين خود را «حزب» نخواند و حسن بنا خود نسبت به احزاب مصری به دليل تأثيرات منفی آنها بدبين بود. وی میگفت:
«اگر طرفداران وطن خواستار تقسيم ملت به گروههای مختلف باشند، اين کار به مصلحت دشمن است و بر آتش عناد و دشمنی در بين مردم افزوده میشود و امت بر سر حق، متفرق میشوند و بر باطل اجتماع میکنند و پيوندهای دوستی از هم میگسلد و مردم به شکلی تربيت میشوند که هر کس جز به فکر خانه خود نيست». [۲۰]
بنا معتقد بود که بايد همه احزاب مصری منحل و همه نيروهای ملت در يک جا جمع شوند تا زمينه برای تحقق استقلال و آزادی ملت و شکل گيری بنيادهای اصلاحات دينی فراهم گردد. وی البته به بازسازی امت برای دست يابی به کمالات اجتماعی سخت اهميت میداد، ولی طريق رسيدن به اين هدف را نه تمدن غرب، بلکه تمسک به تعاليم اسلام میدانست. اين اعتقاد به اين معنا نبود که بنا در بازسازی جامعه اسلامی، با همه شيوههای غربی مخالف است، بلکه تفکر بنا ريشه در سنتگرايی و اصلاح جامعه بر اساس موازين دينی داشت. از اين رو بر اهميت نظام نمايندگی غربی تأکيد میکرد و معتقد بود اين نظام تعيين کننده مسئوليت حاکم و سلطه امت است و تضادی با قواعد حکومت اسلامی ندارد.
مخالفت نکردن بنا با قانون اساسی مصر نيز ريشه در همين باور داشته است. همچنين با وجود اهتمامی که بنا از ديدگاهی سلفی گرايانه، در اسلامی کردن حکومت و جامعه داشت و حتی نام «حزب» را از اخوانالمسلمين برداشت، اما از مشارکت در نظام سياسی و رقابت با احزاب ديگر خودداری نمیکرد و در همين راستا بود که خود را دوبار نامزد نمايندگی مجلس مصر کرد و گاهی نيز با پادشاه همکاری میکرد تا جايی که برای انتخاب رئيس الوزرا با وی مشورت شد و پس از انتخاب اسماعيل صدقی به عنوان رئيس الوزرا، با وی همکاری نمود. همه اين موارد نشاندهنده فعاليت باز و گسترده بنا، دستکم در بخشی از تاريخ اخوانالمسلمين است. [۲۱]
اساتيد و مرشدان تأثيرگذار در بنا
بنا بيشتر عمر خود را صرف فعاليتهای عملی نمود و با توجه به اينکه عمر او نيز کوتاه بود، فرصت جلوس در محضر اساتيد متعدد، و تقويت مايههای علمی و پژوهشی خويش را نيافت. شايد دليل ديگر اين امر، گرايشهای صوفيانهای بود که بنا در آغاز نوجوانی گرفته بود و سخت به آن پایبند بود. يکی از مرشدان طريقت او «شيخ زهران» بود که بنا در سالهايی که در دانشسرای مقدماتی در «دمنهور» درس میخواند، با وی آشنا شد. شيخ زهران مردی عابد، اهل دل و از پيروان «شيخ عبدالوهاب حصافی» بود و بنا هر شب بين نماز مغرب و عشا در درس او حضور میيافت و در حلقه ذکر آن جماعت همراه میشد.
در واقع از آن روز به بعد، نام «شيخ حصافی» در گوش بنا طنين انداز شد و زيباترين احساسات را در اعماق جانش پديد آورد. در حلقه درس شيخ زهران کتاب «المنهل الصافی» که در فضايل «شيخ حسنين حصافی» نخستين پير فرقه حصافيه و پدر شيخ عبدالوهاب حصافی است، تدريس میشد و آشنايی بنا با سيره عملی شيخ حسنين، او را شيفته خود گردانيد و با انگيزهای تمام، تحت تأثير افکار او قرار گرفت. هنگامی که بنا در دانشسراهای مقدماتی و عالی درس میخواند، پيوسته سرگرم مطالعه کتاب منهل الصافی بود و در آن ايام، رؤيايی در خواب بر او نمودار گشت که دلبستگی او را به شيخ حصافی دو چندان کرد. وی در اين رؤيا به مقابله با ديو شيطان صفتی بر میخيزد که مردم را به کارهای حرام فرا میخواند و سرانجام در اين مقابله، شيخ حصافی به کمک او میآيد و به اين وسيله بر شيطان چيره میگردد.
بنا در همين محافل، با استاد «احمد سکری» (که بعدها از مسئولين ايالتی اخوانالمسلمين گشت و مقام رياست انجمن خيريه حصافيه را نيز داشت) آشنا شد و اين آشنايی در زندگی هر دو اثری پايدار گذاشت. همچنين شخصی به نام «شيخ محمد ابوشوشه» از ديگر استادان او به شمار میآيد که به گفته بنا، حق تربيت معنوی بر گردن وی دارد. [۲۲]
بنا با اينکه به سختی شيفته عرفان و تصوف گشته بود، و در دانشسرا با استادانی که بر شيوه صوفیگری اعتراض میکردند، به مخالفت بر میخاست، اما هيچگاه تحت تأثير رفتارهای غلط زاهدانه و خرافی قرار نگرفت و هميشه در متن اجتماع قرار داشت و از انجام فعاليتهای سياسی و تلاش برای کسب آگاهی از مسايل روز دريغ نمیکرد. شاهد اين مدعا فعاليتهای مداوم و وطنخواهانه او است که به خاطر آن بارها به زندان افتاد. در بخشی از خاطرات بنا آمدهاست:
«برخی از اساتيد پارسايم که در طريق حصافيه بودند و جلساتی داشتند، مرا که دانشجويی کم سن و سال بودم با خود به آرامگاه پيشوای حصافيه میبردند و در آنجا با گروهی ديگر از دانشمندان، هم صحبت میشدم و همگی مرا به راه عشق و عرفان تشويق مینمودند. اما از ياد نمیبرم که با استاد شريعت و تفسير و حديثمان، بر سر اعتراضاتی که بر صوفیگری و پيران طريقت مینمود، بحثها داشتم» (پيشين، ص33).
استاد حسن بنا هنگامی که به قاهره رفت. مهمترين شخصی که مبانی اعتقادی بنا را پس از مراجعت به مصر شکل داد «محمدرشيد رضا» بود که يک سلفی خالص و سنتگرای محض بود. به همين دليل، بخش مهمی از سخنرانیها و نوشتههای بنا، مربوط به تربيت اسلامی و سنت رسول خدا(صلیاللهعليهوآله) میباشد (دراينباره ر.ک: «رسالة التعليم» و «تربيت اسلامی و مدرسة الحسن البنا»).
آثار و تأليفات
بنا در طول حيات خود در جريان تحولات مصر، به طور عام، و اخوانالمسلمين، به طور خاص، سخنرانیهای متعددی انجام داد و رسالهها و مقالات زيادی نوشت که بسياری از آنها در زمان او انتشار يافت و پس از مرگ او هم بارها تجديد چاپ شد. «مجموعة الرسائل» کتابی است که اکثر رسالههای حسن بنا در آن جمع است و هر کدام به اندازه يک کتابچه است. برخی از عناوين مقالات و رسالههای استاد بنا به اين قرار است:
- احاديث الجمعه؛
- الاخوان المسلمون تحت رأية القرآن؛
- إلی أی شیء ندعو الناس؛
- بين الامس و اليوم؛
- دعوتنا؛
- دعوتنا فی طور جديد؛
- رسالة التعليم؛
- رسالة الجهاد؛
- رساله المؤتمر الخامس؛
- رسالة المؤتمر السادس؛
- السلام فی الاسلام؛
- العقايد؛
- فی مؤتمر رؤساء المناطق و الشعب؛
- مشکلاتنا فی ضوء النظام الاسلامی؛
- نحو النور؛
- نظام الأسر؛
- النظام الاقتصادی؛
- نظام الحکم؛
- هل نحن قوم عمليون؛
همچنين بنا با اينکه به گفته خودش چندان به نوشتن خاطراتش علاقه نداشت، کتابی با عنوان «مذکرات الدعوة و الداعية لحسن البنا» نوشت که بارها تجديد چاپ شد و توسط آقای جلال الدين فارسی به زبان فارسی نيز ترجمه شدهاست. از اين کتاب در مقاله حاضر، زياد استفاده شدهاست.
آخرين روزهای زندگی
در مسئله فلسطين، جمعيت اخوانالمسلمين در رأس مبارزه با يهودیهای اشغالگر قرار داشت و از شروع اين مبارزات در سال 1936م، پرچمدار آن در دنيای عرب بود و به ويژه در سال 1948م، هنگامی که ارتش کشورهای عربی وارد فلسطين شدند، از سوی اخوانالمسلمين نيز ضربات مؤثری از جبهههای غربی، مانند مصر، و شرقی مانند سوريه و اردن، بر رژيم صهيونيستی وارد شد و به اين صورت، اخوانالمسلمين ضمن اينکه از حساسترين آزمايش تاريخ مصر و فلسطين سربلند بيرون آمد، محبوبيت آن در نزد مردم روز به روز افزايش يافت و حسن البنا که در رأس اخوانالمسلمين قرار داشت، بيش از همه مورد احترام و تکريم توده مردم قرار گرفت.
به همين دليل، دولتهای بزرگ غربی از جمله انگلستان که مصر را در آن زمان اشغال کرده بودند، دستور انحلال جمعيت اخوان را صادر نمودند. در پی اين دستورالعمل و در همين ايام، گروه اخوان، دست به ترور نخست وزير مصر «نقراشی پاشا» زد و با اين کار خشم دولتمردان مصری و غربی را برانگيخت. از اين رو آنان همه مردان اخوانالمسلمين را که تازه از جنگ فلسطين برگشته بودند، دستگير و زندانی نمودند، اما شيخ حسن بنا در خارج زندان تنها مانده بود و به اين وسيله زمينه ترور و قتل او فراهم گشت.
استاد حسن بنا که مردی شجاع بود هيچگاه ترسی به دل راه نداد و جسورانه در ملأ عام ظاهر میشد که همين امر باعث شد وی سر انجام در چهاردهم ربيع الثانی1368قمری برابر با 12 فوريه 1949ميلادی [۲۳] در يکی از خيابانهای قاهره به دست عوامل انگليس ترور شود و به آرزويش، شهادت، برسد.
در پايان، جملهای از بنا در مورد علاقهاش به مرگ شرافتمندانه و فضيلت شهادت، بيان میشود:
«بدانيد که مرگ حتمی است و يک بار نيز بيشتر نخواهد آمد، بنابراين اگر آن را در راه خدا قرار دهيد سود دنيا و ثواب آخرت نصيبتان خواهد شد. چرا در اين گفتار خداوند تفکر نمیکنيد که فرمود: ثم أنزل عليکم من بعد الغم أمنة نعاسا يغشی طائفة منکم وطائفة قد أهمتهم أنفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية يقولون هل لنا من الامر من شئ قل إن الامر کله لله يخفون فی أنفسهم ما لا يبدون لک يقولون لو کان لنا من الامر شئ ما قتلنا هاهنا قل لو کنتم في بيوتکم لبرز الذين کتب عليهم القتل إلی مضاجعهم وليبتلی الله ما فی صدورکم وليمحص ما فی قلوبکم والله عليم بذات الصدور]آل عمران 154[ بنابراين برای مرگ شرافتمندانه قدم برداريد تا به سعادت کامل برسيد».[۲۴]
منابع و مآخذ
- بنا، حسن، خاطرات خودنوشت حسن البنا بنيانگذار نهضت اخوانالمسلمين، ترجمه جلال الدين فارسی، انتشارات برهان، تهران، 1358.
- ــــــــــ، مجموعة رسائل الامام الشهيد حسن البنا، دار الحضار الاسلامية، قاهره، بیتا.
- بيومی، زکريا سليمان، الاخوان المسلمون و الجماعات الاسلامية، بینا، قاهره، 1979م.
- حسينی، اسحاق موسی، الاخوان المسلمون کبری الحرکات الاسلامية الحديثة، بینا، بيروت، 1955م.
- رفعت، سعيد، قادة العمل السياسی في مصر، بینا، قاهره، 1977م.
- زرکلی، خيرالدين، الاعلام: قاموس تراجم، دارالعلم للملايين، بيروت، چاپ پنجم، 1410ق، ج2.
- عنايت، حميد، انديشه سياسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدين خرمشاهی، تهران، 1362.
- قرضاوی، يوسف، تربيت اسلامی و مدرسه حسن البنا، ترجمه مصطفی اربابی، مشهد، بینا، 1367.
- موسوی بجنوردی، کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1383، ج 7 و 12.
- ويلی، جويس، نهضت اسلامی شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامی، تهران، 1373.
- مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره ششم، بهار 1385 میباشد.
پانویس
- ↑ آل عمران/169.
- ↑ بنا، مجموعة الرسائل، بی تا، ص5.
- ↑ بنا، خاطرات، 1358، ص7.
- ↑ بنا، مجموعة الرسائل، ص5.
- ↑ بنا، خاطرات، ص14.
- ↑ پيشين، ص16.
- ↑ پيشين، ص69.
- ↑ موسوی بجنوردی، 1383ش، ج12، ص561.
- ↑ بنا، خاطرات، ص88.
- ↑ موسوی بجنوردی، 1377ش، ج7، ص271.
- ↑ پيشين، ص272.
- ↑ بنا، مجموعه الرسائل، رسالة التعليم، ص356.
- ↑ رفعت، 1977م، ص81.
- ↑ موسوی بجنوردی، پيشين، ص275.
- ↑ بيومی، 1979م، ص60ـ58 و موسوی بجنوردی، پيشين، ص279.
- ↑ بجنوردی، پيشين.
- ↑ ويلی، 1373ش، ص56ـ54؛ به نقل از دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص279.
- ↑ عنايت، 1362ش، ص171ـ170؛ بجنوردی، پيشين، ص280
- ↑ قرضاوی، 1367ش، ص76.
- ↑ پيشين، ص81.
- ↑ بجنوردی، پيشين، ج12، ص562.
- ↑ بنا، خاطرات، ص32ـ16.
- ↑ زرکلی، پيشين، ص183.
- ↑ بنا، مجموعه الرسائل، ص437.