چچنستان
چچنستان منطقهای در جنوب روسيه است كه اكثر ساكنان آن را مسلمانان تشكيل میدهند. چچنی ها ملّتی بزرگ و مسلمان هستند با جمعیت 4/1 میلیون نفر. بیش از یک میلیون نفر در چچن، حدود 100 هزار نفر در اینگوش (ایالت همسایه) و حدود 90 هزار نفر در داغستان زندگی می کنند. زبان چچنی به گروه زبان های ناخ از خانواده عبری- قفقازی تعلق دارد. مردمان چچن مسلمانان سنی مذهب هستند.
چچنستان
چچن منطقه اي در جنوب روسيه است كه اكثر ساكنان آن را مسلمانان تشكيل مي دهند.
اين منطقه در سال 1991 میلادی يعنی اندكی پيش از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی اعلام استقلال كرد.
مسكو دو جنگ عليه اين منطقه انجام داد كه اولين مورد در سال 1994 میلادی شروع شد و تا سال 1996 میلادی ادامه داشت. دومين مورد نيز مربوط به سال 1999 میلادی بود. اين دو جنگ با هدف سيطره مجدد بر اين منطقه انجام میگرفت كه اين موضوع باعث كشته شدن قريب به يك صد هزار شهروند غير نظامی گرديد و بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی منابع روسی در اين دو جنگ همچنين ده هزار سرباز روسی نيز كشته شدند.
جنبشهای مسلح
دو جريان، نماينده جنبش مسلح چچن هستند يكی از آنها «امارت اسلامی قفقاز» است. اين جنبش در سال 2007 میلادی ايجاد شد و به عنوان چتری بود كه جنبش های مسلح در شمال قفقاز را در سايه خود جمع میكرد. هدف اين جنبش ايجاد يك كشور واحد آن هم در زير لوای اسلام است.
امارت اسلامی قفقاز يک جنبش اسلامی به رهبری دوكو عمروف میباشد و برخاسته از جنبش جدايیطلب چچن است كه نظاميان روس موفق به شكست آن شدند. رهبران اين جنبش اسلامگرا مستمرا بر مشروع بودن كشتار شهروندان و غير نظاميان روس تاكيد میکنند. این جنبش میكوشد تا تمامی گروههای شورشی فعال در جمهوریهای قفقاز روسيه مانند چچن، اینگوش، داغستان، اوستياي شمالي و ... را در زير پرچم خود قرار دهد.
جريان دوم يک جريان ملیگرا میباشد كه در جهت تشديد درگيریها عليه روسها در چچن میكوشد.
طبق افسانهای چچنی، زمانی که خداوند زمین را در بین اقوام تقسیم میکرد، کوهنشینان به افتخار او بزمی را ترتیب داده بودند و به همین دلیل دیر رسیدند. آنگاه خدا زمینی را به آنها اختصاص داد که برای خود در نظر گرفته بود. از آن زمان تاکنون در کوههای قفقاز، ملت نوخچی که بیشتر به چچن معروف هستند، زندگی می کنند. جایی که امروزه، قسمتی از قفقاز شمالی به شمار میرود (Усманов, 1997, с. 28). چچنها خود را «نوخچی» مینامند. در تاریخ از آنها با نامهای «ناخچی مات»، «دوردزوق»، «کیس تی»، «تسانار» و «اِر» یاد شده است. ترکها از قدیم، چچنها را «ساسان»ها، کاباردیها - «شاشان»ها، اوستیها - «تساتسان»ها و لزگیها آنها را «چاچان»ها مینامیدند. این واژه با املا و تلفظ کنونی از قرن 18 و در نتیجه تماس نزدیک این قوم با روسها متداول شده است. در متون از چچنها اغلب با نام «وایناخها» (ترجمه لفظ به لفظ: ملت ما) و یا «ناخها» (به معنای ملت) یاد شده است.
چچنها نخست در کوهستانها زندگی میکردند، اما از پایان قرن شانزدهم به بعد از کوهها پایین آمدند و در دشتها استقرار یافتند. بر اساس گزارش سفرای شوروی در سال 1587، تعداد بسیاری از چچنها در ساحل رود «سونژا» ساکن بودند. بقایای کلیساها حاکی از آن است که لااقل تعدادی از چچنها قبل از قرن هشتم (به احتمال زیاد از طریق گرجستان) مسیحی بودهاند. در قرن شانزدهم، اسلام توسط آوارها و کومیکها به میان چچنها برده شد (آکینر،1366، ص 213).
یوسف کارست ، مورخ مشهور آلمانی، معتقد است که چچنها از نظر نژادی و زبان شناختی تفاوت فاحشی با سایر ملل کوهنشین قفقاز دارند. زبان چچنی به خانواده زبانی ایبری- قفقازی تعلق دارد که ریشه این زبان در کتیبههای حکومتهای باستانی مشرقزمین، پادشاهی میتانی (9 تا 14 قرن قبل از میلاد) و اوراتو (6 تا 9 قرن قبل از میلاد)، ثبت شده است (Усманов, 1997, с. 29).
حیات نژاد چچن از قوم باستانی هورّی که در 2 تا 3 هزار سال قبل از میلاد در قفقاز و آسیای صغیر میزیسته، آغاز میشود. به هر صورت، ریشه فرهنگ و دین باستان چچن به این دوره باز میگردد و در آثار مکتوب تمدن هورّی است که اولین نشانههای زبان و فرهنگ چچن مشاهده میشود. نزدیک به 300 سال است که مبارزه وایناخها برای استقلال ادامه دارد. مبارزه ملی آزادیخواهانه به رهبری شیخ منصور در فاصله سالهای 1791-1785 بیش از همه در تاریخ شناخته شده است. هنگامی که گفته میشود جنگ چچنها با روسها بیش از 300 سال به طول انجامیده است، مبدا این تاریخ، سال 1707 میلادی در نظر گرفته میشود که در آن چچنها در نخستین جنگ خود دژ تارکی روسی را تصرف و نابود کردند (اومالاتوف، 1382، .(ص 45 در نخستین سالهای قرن نوزدهم در حالی که تنها بیست سال از مرگ شیخ منصور میگذشت، بار دیگر آتش جنگ در سرزمین چچنیا برافروخته شد. در آن هنگام فرماندهی سپاهیان روس بر عهده ژنرال یرملوف بود که قفقازیها او را «شیطان روسی» مینامیدند (منفرد، 1374، صص23-21). «وقتی یک چچن را میبینم خون چشمانم را فرا میگیرد و من تنها زمانی آرام خواهم گرفت که آخرین فرد چچن بمیرد» (اومالاتوف، 1382، ص83) این سخنان که بر پیکره یرملوف که در میدان اصلی شهر گروزنی قرار داشت، حک شده بود، بیانگر میزان نفرت او از چچنها است.
یرملوف با خشونت و حملههای برقآسا آرامش را در منطقه برقرار میکرد، اما این موفقیتها در قفقاز به کین و نفرت عمومی دامن زد و ریشههای خصومت اهالی را عمیقتر کرد. این خشونت و افزونطلبی در شمال قفقاز، سبب بالا رفتن ظرفیت قیام در کوهنشینان از جمله چچنها شد. بهنامترین فرماندهان ارتش تزاری، فاتحان نبردهای روسیه با ناپلئون، امپراتوری عثمانی و ایران دوره فتحعلی شاه، به نوبت برای تسخیر چچنیا و سرزمینهای صعبالعبور شمال قفقاز، راهی این دیار شدند. چچنها نیز خیزش تازهای را به رهبری مشایخ نقشبندی آوار، غازی محمد، حمزه بک و سرانجام شیخ شامل آغاز کردند که سالهای مقاومت همزمان با رهبری شیخ شامل شاخص بود (منفرد، 1374، صص 28-21).
شیخ شامل در حالی که فقط 35 سال داشت به امامت برگزیده شد. شامل موفق شد تا ملتهای قفقاز را برای مبارزه و در راه استقلال متحد کند و ارتش چند هزار نفری تشکیل دهد. روسیه مجبور شد 20 سال تمام با امام شامل بجنگد تا اینکه سرانجام در اوت سال 1859 شامل را به اسارت در آورد (اومالاتوف، 1382، ص 131). پس از شکست شامل آرامشی کوتاه برقرار شد که البته دیری نپایید. در فاصله سالهای 1863-1862 موج ناآرامیهای جدید آغاز شد. اما در دهههای آخرین قرن نوزدهم و آستانه قرن بیستم تا انقلاب اکتبر، آرامشی نسبی در شمال قفقاز بر قرار بود. با وقوع انقلاب بلشویکی، سلطه حکومت مرکزی سست شد. در پی آن روسیه در اغتشاش کامل فرو رفت و ملتهای شمال قفقاز گامهایی به سوی اعلام استقلال برداشتند (منفرد، 1374، صص 51-48).
در اوایل حکومت شوروی، نظام طایفهای، بخصوص در میان چچنها هنوز بسیار قدرتمند بود. حق استفاده از زمین بر اساس مالکیت مشترک طایفهای بود. با لغو این حق و جایگزینی «مالکیت جمعی» چچنها به طور جدی به مخالفت برخاستند. آنان به راهزنی پرداختند و اقدامهای گسترده سیاسی برای تصفیه، اوضاع را وخیمتر کرد (آکینر، 1366، صص 215-214). نبردهایی میان مریدان صوفیه به رهبری شیوخ نقشبندی از جمله اوزون حاجی و ارتش سرخ در گرفت که در تاریخ منطقه به «آخرین غزوات» معروف شد. اوزون حاجی از جمله شیوخی بود که از تمام روسها نفرت داشت و معتقد بود که: «باید تمام کسانی را که از چپ به راست مینویسند، اعدام کرد» (منفرد، 1374، ص 55).
پس از حمله آلمان به شوروی به دستور مسکو چندین قوم، از جمله شش قوم در روسیه جنوبی که مظنون به همدستی با اشغالگران بودند، به طور دسته جمعی و برای «درس عبرت» دادن به دیگران، «مجازات» و به طور گستردهای تبعید شدند. در نخستین مرحله 400 هزار چچنی که قربانیان دایمی روسها بودند، تبعید شدند (برتون، 1380، ص 194). در سال 1944 کل جمعیت چچن و اینگوش (از جمله چچن و اینگوشهایی که در جمهوری خودمختار داغستان یا سایر مناطق شوروی زندگی میکردند) به آسیای مرکزی و قزاقستان تبعید شدند. منطقه آنان به مهاجران جدید واگذار شده و کلیه اسامی مکانها به اسامی روسی تغییر پیدا کرد (آکینر، 1366، ص 215).
به ظاهر همه این مسائل ناشی از هراس استالین از وجود عناصر بیگانه در نزدیکی مرزها بخصوص در دورههای تنش بود. به علاوه، واکنشهای ضد اسلامی او و الگوهای ملی که در نهان و به همراه بسیاری دیگر دنبال میکرد نیز در این مورد مؤثر بودند. بازماندگان و کودکان بازماندگان این تبعیدیها به وسیله خروشچف در 1957 آزاد شده و زمینهایشان به آنها باز گردانده شد. در نوامبر 1989 بود که از تمام «مردم مورد مجازات» اعاده حیثیت شد و توانستند از حقوق کامل بهرهمند شوند (برتون، 1380، ص 195).
با روی کار آمدن گورباچف و اعلام سیاستهای گلاسنوست و پرسترویکا، طوفان سیاسی در شوروی آغاز شد. بسیاری از خصومتهای پنهانی به کینه آشکار و مقاومتهای مسلحانه تبدیل شد (منفرد، 1374، صص 69-68). در شمال قفقاز نیز همانند دیگر نقاط شوروی، تحولاتی که به صورت سیاستهای جدید گورباچف فضای سیاسی مسکو را دگرگون کرد، سبب بروز موجی از احساسهای سرکوبشده قومی و ملی شد که برخی همچون خواست خودمختاری بیشتر قره چایها، بالکارها، آدیغهها، کومیکها و لزگیها در چهارچوب واحدهای اداری موجود، تا کنون بروز مسالمتآمیز و به نسبت آرامی داشته و برخی نیز همانند مناقشات آبخازیها و اوستها با گرجستان به جنگهای شدید و گسترده منجر شدهاند.
در این میان مللی چون چچن (و تا حدودی اینگوش) که علاوه بر تحمل خط مشیهای کلی مسکو برای روسیگردانی قفقاز، ضایعات ناشی از کوچ اجباری به آسیای مرکزی را نیز متحمل شده بودند(56-1944)، گرایشهای ضد روسی به مراتب شاخصتری نشان دادند. تا حدی که این موضوع به اعلام استقلال در چچن انجامید. ژنرال جوهر دودایف قبل از فروپاشی اتحاد شوروی، در تابستان 1991 استقلال جمهوری چچن را اعلام کرد و در آغاز پاییز 1991 توانست با کسب 87 درصد از آرای عمومی، موقعیت سیاسی خود را در چچن محکم کند. او در ایجاد کنفدراسیون خلقهای قفقاز در سال 1993 نقشی جدی داشت. این کنفدراسیون برای کمک به جداییطلبان آبخازیا که برای جدا شدن از گرجستان میجنگیدند، تلاش میکرد. هدف این کنفدراسیون ایجاد جمهوریهای فدراتیو خلقهای قفقاز بود. در هفتمین کنگره خلقهای قفقاز، جدایی چچن و اینگوش مطرح و تصویب شد (جنایی، 1382، ص 175).
پس از اعلام استقلال، هرج و مرج به شکل ملموسی این جمهوری را فرا گرفت و دیپلماسی مذاکره بین قوای مجریه روسیه و چچن نیز به بن بست انجامید. با بی نتیجه ماندن اقدامهای دیپلماتیک و آغاز سال 1993 شایعه احتمال استفاده روسیه از اهرمهای نظامی و تهاجم گسترده به خاک چچن قوت گرفت. چیزی نگذشت که اختلافهای مرزی بین چچن و اینگوش بهانه مناسب را در اختیار روسیه قرار داد (راسخ، 1374، صص 66-64) و این سرآغازی بود برای بحران 1994 و دو دوره جنگ بین روسیه و چچن که جنگ اول در زمان یلتسین که «در حملات خود علیه چچنها آنها را به اتهامهایی چون مافیایی، راهزن، آدمکش، مزدور، قاچاقچی، همدست بیگانگان، خائن و غیره موصوف میکرد» (برتون، 1380، ص 195) توفیقی برای روسیه به همراه نداشت.
در نخستین بحران چچن (1996-1994) انتقادهای گستردهای نسبت به اقدامهای دولت صورت میگرفت که این انتقادها دولت را وا داشت تا یک قرارداد صلح با مبارزان چچن امضاء کند (کرمی، 1381، ص143). طبق قرارداد امضاء شده، چچن به عنوان «دولتی مستقل، دموکراتیک و قانونی در چهارچوب فدراسیون روسیه» باقی ماند. مدتی از امضای این قرارداد نگذشته بود که گروهی از فعالان چچنی که همواره بر جداییطلبی از مسکو پافشاری میکردند اعلام استقلال کردند و در سال 1997 با نظارت نیروهای بینالمللی برای برگزاری انتخابات اقدام کردند که در نتیجه آن اصلان مسخدوف که با حاکمیت روسیه بر چچن مخالف بود، به ریاست جمهوری رسید.
در تابستان 1999 بر اثر بمبگذاریهای انجام شده در روسیه، چند صد نفر کشته شدند. دولت روسیه که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 قرار داشت، با تبلیغات گسترده، این اعمال تروریستی را به گروههای چچنی نسبت داد، به طوری که افکار عمومی روسیه، خواهان اقدامهای جدی علیه تروریستها شد. در ماه اوت 1999 گروههای مسلح چچن با هدف آزادی مردم داغستان از سلطه روسیه، به رهبری شامل باسایف و حبیب عبدالرحمان به این جمهوری حمله کردند که البته به دلیل نبود حمایت مردم داغستان عقبنشینی کردند. در آغاز ماه سپتامبر 1999 نیز بار دیگر دست به حمله زدند که با عکسالعمل شدید روسیه مواجه شد.
پوتین، نخست وزیر که خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده میکرد، با وعده حل بحران چچن از طریق زور، امور مربوط به بحران چچن را پیگیری کرد و با عنوان مبارزه با تروریسم و اعاده کنترل بر جمهوری چچن گام به گام مرزهای میان مبارزان چچنی و رهبران جنبش همچون باسایف، دولت منتخب رئیس جمهور مسخدوف و غیر نظامیان چچنی را از میان برداشت. در 30 سپتامبر، نیروهای روسی از مرزهای شمالی چچن عبور کردند و در عرض چند روز یک سوم جمهوری را تصرف کردند. آنگاه نیروهای روسی به سمت جنوب حرکت کرده و شروع به محاصره گروزنی کردند. حادثه 11 سپتامبر 2001 آمریکا و اولویت پیدا کردن مبارزه با تروریسم، فرصت مناسبی برای پوتین ایجاد کرد. حضور برخی از رزمندگان عرب در صفوف نیروهای جداییطلب در چچن و همچنین حضور نیروهای چچنی در افغانستان در دوران طالبان و همکاری آنان با گروه القاعده سبب شد تا افکار عمومی کشورهای غربی علیه چچنیها بر انگیخته شود.
حادثه گروگانگیری در تئأتر شهر مسکو که در اکتبر سال 2002 به وقوع پیوست و طی آن مبارزان چچنی عده زیادی از مردم را در تأتر شهر مسکو به گروگان گرفتند، از سوی مقامهای روسی مانند یک «حادثه یازدهم سپتامبر روسی» تبلیغ شد و مجوز عامهپسندی برای مقابله با گروههای چچنی در اختیار آنان قرار داد. این حادثه که به کشته شدن بیش از 160 نفر از شهروندان روسی و تمامی گروگانگیران چچنی منجر شد، همه امیدها را برای دستیابی به یک راهحل صلحآمیز در بحران چچن به ناامیدی تبدیل کرد (واعظی، 1383، صص 24-20). اکنون به نظر میرسد که بحران چچن مانند آتش زیر خاکستری است که در صورت شدت گرفتن اختلافها، بار دیگر اوج گرفته و دامنگیر روسیه شود.