شیخ محمد جواد مغنیه، فقیهى نوگرا (مقاله)
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال اول/ شماره سوم/تابستان 1384 |
عنوان مقاله | شیخ محمدجواد مغنیه، فقیهى نوگرا |
تعداد صفحات | 12 |
بخش | پیشگامان تقریب |
زبان | فارسی |
شیخ محمدجواد مغنیه، فقیهى نوگرا عنوان مقالهای برای معرفی اندیشههای وحدتگرایانهء شخصیتها و پیشگامان تقریب است. این عنوان در بخش پیشگامان تقریب فصلنامه اندیشه تقریب، شماره سوم، فصل تابستان، سال 1384 منتشر شدهاست.
آل مغنیه
واژه «مغنیه» اگر به ضم میم و سکون غین و تشدید یاء خوانده شود، اسم فاعل به معناى بىنیازکننده خواهد بود. اما این احتمال نیز وجود دارد که میم آن مفتوح و همانند مهدیه و مرثیه، مصدر میمى باشد به معناى بىنیاز بودن. علت این نامگذارى شاید از آن رو بوده که جد اعلاى این خاندان در قرن ششم هجرى از شهرى در الجزایر که به همین نام است(مغنیه) به جبل عامل آمده است و مردم آن منطقه او را «مغنیه» نام نهادهاند.
به هر حال «آل مغنیه» در بیروت مشهور است. از این بیت علم و فضل و ادب، بزرگان زیادى به عظمت و شرافت معروفاند. یکى از آنها علامه «شیخ عبدالکریم بن شیخ محمود بن شیخ محمد بن شیخ مهدى عاملى» است. وى بزرگوار و فاضل جلیلالقدر بود. جد اعلایش مرحوم شیخ مهدى از علماى عصر خود و از معاصران شیخ عبدالنبى کاظمى ساکن جبل عامل بود. فرزندش شیخ محمد از بزرگان و فرزندزاده او شیخ محمود نیز از علماى معروف آن منطقه به شمار مىرفت.[۱]
پدر شیخ محمدجواد
پدرش «شیخ محمود» از بزرگان لبنان بود. وى در سال 1289 ق. در نجف اشرف چشم به دنیا گشود و با والد خود به جبل عامل آمد و در همان جا پرورش یافت. وى پس از خواندن مقدمات علوم و فقه و اصول به نجف اشرف بازگشت و از محضر علماى نجف مانند آیتالله نائینى، آیتالله اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى بهره برد. آنگاه بار دیگر به لبنان مراجعت نمود و در روستایى به نام «معره» اقامت گزید و مشغول تالیف و ارشاد مردم و أداى وظیفه دینى و وجدانى خویش گردید. شیخ محمود در نجف اشرف به تنظیم اشعار دینى و اسلامى مىپرداخت. در کتاب «تکملة امل الآمل» آمده است شیخ محمود مغنیه از اهل تحقیق در مطالب علمى و حقایق واقعى بود و کمتر کسى از معاصران عرب توانستند به مقام او در درک مطالب برسند.[۲] سرانجام شیخ محمود پس از عمرى نه چندان طولانى در سن 44 سالگى دار فانى را وداع گفت و از خود فرزندانى بر جاى گذاشت که از آنها شیخ احمد مغنیه، شیخ عبدالکریم مغنیه و شیخ محمدجواد مغنیه، صاحب شرح حال جزء علماى عصر خود شدند.[۳]
زادگاه و دوران کودکى
وى در قریه «طیردبا» از توابع فرماندارى صور[۴][۵] لبنان در سال 1324 ق / 1904 م به دنیا آمد. پدرش نام مبارک «محمدجواد» را براى او برگزید.[۶] محمدجواد در سن چهارسالگى مادر مهربانش را که از سلاله فاطمه زهرا(س) بود از دست داد. وى که چهارساله بود پس از مرگ مادر همراه پدر به نجف رفت و در آن جا خط و حساب و زبان فارسى را آموخت. اما بعدها به خاطر استفاده نکردن از زبان فارسى آن را به فراموشى سپرد. پدر محمدجواد پس از چهار سال اقامت در نجف به دعوت مردم منطقه عباسیه به لبنان بازگشت. [۷]
پدر محمدجواد با آن که از عالمان آن دیار بود از لحاظ مالى وضعیت خوبى نداشت. او شروع به ساختن منزلى براى خود کرد و با کمک اهالى عباسیه آن را تا پاى سقف تمام نمود اما براى تکمیل منزلش چارهاى ندید جز این که مبلغى را از زرگرى به نام اسماعیل صائغ قرض کند و در قبال آن منزلش را گرو بگذارد. پس از تکمیل، هنوز یک سال از اقامت او در آن خانه نگذشته بود که در سال 1344 دعوت حق را لبیک گفت و قبل از پرداخت اقساط خانه از دنیا رفت. غم هجران پدر محمدجواد دوازده ساله را بسیار غمناک نمود. پس از مدتى زرگر خانه را به جاى قرضش تصاحب کرد و باقیمانده اموال نیز بین برادر بزرگتر و عموهایش تقسیم گردید و محمدجواد تحت تکفل برادر بزرگ تر خود درآمد و با برادر کوچکتر خود به نام احمد به منزل برادر به طیردبا رفتند [۸]
تغییر مکان و از دست دادن والدین و شرایط پس از مرگ پدر، محمدجواد را سخت آزار مىداد. به تدریج شرایط دشوار زندگى به گونهاى شد که گاه سه روز چیزى براى خوردن پیدا نمىکرد. از این رو مجبور شد سراغ شغلى برود و بساط حلوا فروشى را به راه انداخت.[۹] معلوم نیست وى در این شغل تا چه اندازه موفق بوده، اما قراین نشان مىدهد که وضعیت مادى او بهتر نشد. محمدجواد از ثروت دنیا یک دست رختخواب داشت ولى هنگامى که به منزل برادر آمد و از آنجا جملگى به نجف کوچیدند، آن را هم از دست داد [۱۰] از این پس، محمدجواد بر روى زمین مىخوابید و سرماى زمهریر زمستان پرستار صمیمى وى بود. وى در اثر سرماى زمستان، به مرض روماتیسم مبتلا شد و این عارضه حدود 28سال به طول انجامید. [۱۱]
دوران تحصیل استادان
محمدجواد با آن همه مشکلات، اراده آهنین خود را از دست نداد و مراحل ابتدایى تحصیل خود را در همان لبنان آغاز کرد و کتاب «اجرومیه»[۱۲] و مقدارى از کتاب «قطرالندى»[۱۳] را خواند و تصمیم گرفت براى ادامه تحصیل به نجف اشرف ره سپار گردد و از معدن علم علوى بهره گیرد. اما این تصمیم مشکلاتى داشت: اول آن که بودجه مسافرت را از کجا تأمین کند. دوم مالیاتهاى عقب افتاده زمینهاى پدرش که از وى مطالبه مىکردند او را از سفر رسمى محروم مىساخت. با وجود این، محمد با اراده قوى و توسل به اهل بیت(علیهمالسلام) بر مشکلات چیره شد. او به رانندهاى برخورد کرد که حاضر شد وى را بدون گذر نامه وارد عراق نماید. این راننده نیکوکار از ارمنىهاى اسکندریه بود که در لبنان اقامت داشت. سالها بعد وقتى که مغنیه خاطرات زندگى خود را مىنگاشت، درباره او مىنویسد: «از آن زمان حدود 33سال مىگذرد و من هنوز سپاسگزار او هستم و هیچ گاه او را فراموش نخواهم کرد، چون احساس مىکنم او نخستین انسانى بود که برادر انسانى خود را دوست داشت» [۱۴]
محمدجواد پس از ورود به عراق، راهى نجف اشرف شد و در آن جا استقرار یافت. وى در حوزه علمیه نجف علوم مقدماتى را فرا گرفت و پس از تکمیل دروس مقدماتى از درس آیات عظام محمدحسین کربلایى، سیدحسین حمامى و آیتالله العظمى خوئى استفادههاى فراوان برد [۱۵] محمدجواد با همه سختىها توانست یازده سال در نجف اشرف به تحصیل خود ادامه دهد تا این که در یکى از روزها خبر مرگ برادر بزرگش را براى وى آوردند. به همین خاطر مجبور شد نجف را به قصد موطن خود ترک کند. پس از مراسم تشییع و تدفین برادر، اهالى آن جا از شیخ محمدجواد که اکنون بهرهاى از علم و تقوا داشت، خواستند که به جاى برادر خود امامت آن جا را قبول کند. محمدجواد نیز پاسخ مثبت به آنان داد و در کنار اقامه جماعت، به تدریس قرآن و معارف عمومى مبادرت ورزید.
محیط زندگى آن جا به دلیل پایین بودن فرهنگ مردم، براى محمدجواد دردآور بود و از این موضوع نیز که هزینه اش توسط مردم تأمین مىشود، رنج مىکشید. از این رو پس از دو سال و نیم اقامت در آن جا، از مردم خداحافظى کرد و در سال 1358 ق به روستاى «طیرحرفا» رفت و در منطقه «وادى السروه» در جنوب روستا اسکان گرفت. آن جا بیشه زارى بود که از راه سنگلاخى مىگذشت و تپهاى در آنجا به ارتفاع صد متر قرار داشت که پر از درختان سر سبز بود و صدایى جز نواى دلنشین پرندگان به گوش نمىرسید. محمدجواد آن جا را بهترین مکان براى مطالعه و تحقیق دانست و قلم، کاغذ، کتاب و قورى چاى تنها همراهان وى بودند. وى در آن جا توانست کتابهاى دانشمندان و فیلسوفانى چون نیچه، شوپنهاور، ولز، تولستوى، محمود عقاد، طه حسین و توفیق حکیم را مطالعه کند و کم کم به نوشتن روآورد. برخى از آثارى که در این مکان نوشت عبارتاند از: «کمیت و دعبل»، «الوضع الحاضر فى جبل عامل» و «تضحیه». شیخ محمدجواد حدود ده سال از عمر خود را در این منطقه به سر برد و در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود.[۱۶]
محمدجواد در مدت حیات علمى خود در بیروت و نجف اشرف، درس استادان متعددى را درک کرده است که از جمله مىتوان به کسانى چون: «شیخ عبدالکریم مغنیه»(متوفاى 1354 ق، برادر بزرگترش)، «سیدمحمد سعید فضل الله»، «آیتالله سیدابوالقاسم خویى» (1371 ـ 1413 ق)، «شیخ محمدحسین کربلایى» و «سیدحسین حمامى»(متوفاى 1379ق) اشاره کرد.
مسئولیت دولتى
مهمترین مسئولیت و فعالیت اجتماعى محمدجواد هنگامى بود که در سن 43 سالگى در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود و به عنوان قاضى دادگسترى شیعیان بیروت منصوب گشت. [۱۷] در سال 1368 ق مشاور عالى دادگاههاى لبنان گردید و در سال 1370 ق ریاست کل دادگسترى شیعیان لبنان را پذیرفت.[۱۸] وى تا سال 1375 ق در این مقام باقى ماند و طى این مدت، خدمات زیادى انجام داد. اما بعد از این مدت تا سال 1378ق به عنوان مشاور عالى دادگسترى، اشتغال به خدمت داشت و از آن تاریخ به بعد به طور کلى از این گونه مسئولیتها کناره گرفت و به تألیف و تحقیق روى آورد.[۱۹] وى در مدت اشتغال در دادگسترى خدمات شایستهاى انجام داد که از جمله آنها مىتوان به تعیین شرایط براى جذب قضات شیعه و تغییر ماده 240 قانون دادگسترىهاى لبنان اشاره کرد.
مسافرتها
در این زمان محمدجواد به عنوان دانشمندى برجسته در بین عالمان شیعه و اهل سنت شناخته شده بود. استاد محمدجواد صرف نظر از مسافرتهاى تحصیلى، به کشورهاى مختلفى سفر کرده است که غالباً جزئیات این سفرها بر ما پوشیده است. نخستین سفر او در سال 1379ق به کشور سوریه بود که در آن جا با «شیخ ابوزهره» دیدار نموده است. سپس در سال 1382ق به مصر سفر کرد و از آنجا در سال 1383ق به قصد زیارت خانه خدا و اعمال مناسک حج، راهى عربستان شد. در سال 1385ق سفرى به بحرین داشته و ظاهراً ملاقاتهایى با علماى آن جا انجام داده است. وى هم چنین در سال 1390ق به ایران سفر کرد و پس از زیارت مرقد مطهر امام هشتم(علیهالسلام) وارد قم شد و دو سال در این شهر اقامت داشت. وى درباره سفر به ایران مىنویسد: «در حوالى شهر قاهره در این اندیشه بودم که تا آخر عمر در مصر بمانم اما اوضاع جنگى مصر و اسرائیل مرا بر آن داشت که به وطن بازگردم. در بیروت نمىدانستم عمرى را که روز به روز کوتاه تر مىشود چگونه بگذرانم تا این که از طرف آیتالله شریعتمدارى براى تدریس در دارالتبلیغ(دفتر تبلیغات اسلامى) دعوت شدم. با استخارهاى که گرفتم این آیه شریفه آمد: «وَ قالَ إِنِّى ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیهْدِینِ». وقتى به قم آمدم و دارالتبلیغ را دیدم، آن چه مرا متحیر کرد حرکت علمى حوزه در زمینه دروس حوزوى سطح، خارج، تفسیر، نهج البلاغه و جلسات هفتگى بود که براى جوانان برقرار مىشد».[۲۰]
استاد محمدجواد در مؤسسه دارالتبلیغ الاسلامى به تدریس تفسیر و کلام مشغول شد و پس از دو سال توقف در ایران، در سال 1392ق به بیروت بازگشت [۲۱]
نقش شیخ محمدجواد مغنیه در تقریب مذاهب اسلامى
مهمترین نگرانى شیخ محمدجواد در بحران کنونى، وحدت ملى و وحدت اسلامى بود. وى تلاش گستردهاى براى وحدت اسلامى انجام داد و در هر فرصتى با عالمان دینى اهل سنت مذاکره مىکرد و راههاى وحدت را بررسى مىنمود. در سال 1960م با شیخ محمد ابوزهره در دمشق دیدار نمود و در سال 1970م نیز دکتر مصطفى محمود به دیدار وى آمد (الوردانى، 1376: 144). وى هم چنین با «شیخ نمام» از شیوخ راحل الازهر و «شیخ شرباصى» دیدار نمود، و یک بار نیز در شهر قم میزبان «شیخ حصرى» بود [۲۲] شیخ محمدجواد با هدف تقریب بین مذاهب اسلامى، در سال 1382ق به مصر مسافرت و با امام مسجد الازهر گفت وگو کرد و از او خواست تا عکس و تصویر دانشگاه الازهر را در اختیار وى نهد. امام مسجد گفت: کعبه یکى است و الازهر نیز یکى است. مغنیه گفت: و خدا نیز یگانه است بنابراین ما سه اصل داریم، خدا، کعبه، الازهر، هم چنان که مسیحیان مىگویند. سپس استاد مغنیه به او گفت: آیا چیزى از شیعه مىدانى؟ وى گفت: آنان گمراه اند. مغنیه گفت: از کجا دانستى که آنان گمراهاند؟ وى گفت: این طور مىگویند. مغنیه به او گفت: من مىگویم تو گمراهى آیا مىتوانى کلام مرا رد کنى؟ در این هنگام امام مسجد گفت پس باید فاتحه یک دیگر را بخوانیم.[۲۳]
شیخ محمدجواد در سال 1382ق با شیخ محمود شلتوت(متوفاى 1384ق) نیز دیدارى داشت و گفت وگوهایى میان آنان در مورد وحدت اسلامى و راههاى آن انجام گرفت. شیخ محمود شلتوت از بانیان دارالتقریب بین المذاهب و از منادیان وحدت اسلامى به شمار مىرود. محبوبیت او در بین علماى شیعه به خاطر فتواى او مبنى بر جواز عمل به فقه شیعه است. روابط شیخ محمدجواد با شیخ محمود شلتوت به سال 1368ق برمىگردد که از آن زمان نامههاى زیادى بین آن دو رد و بدل شد و این موضوع مىتواند نشانه نزدیکى افکار آنان در رابطه با وحدت اسلامى بوده باشد. اما دیدار حضورى وى با شیخ شلتوت در سال 1382ق وقتى که مغنیه به مصر رفت اتفاق افتاد. او در اینباره چنین مىنویسد: «به خانه شلتوت رفتم. از من استقبال کرد و خوش آمد گفت. وقتى سخن از شیعه به میان آمد، او گفت شیعیان الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهى علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس مىشد، تا این که بپادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهر را از نور خیره کننده و فواید آن محروم کردند. من به او گفتم: علماى شیعه شما را محترم مىشمارند چون از خدمات شما نسبت به دین آگاه اند و جرئت شما را در بیان حق و عدل که از ملامت هیچ کس نمىهراسید، مىستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیغمبر را حق امام على(علیهالسلام) مىدانند، ولى عقیده دارند که نباید به اختلافى دامن زد که موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد، همان طور که امام على(علیه السلام) این کار را کرد. او به حاضران در جلسه گفت: سنیان این حقیقت را نمىدانند». [۲۴]
شیخ محمدجواد در راه استحکام تقریب مذاهب، نقش آگاهى عالمان دینى از مذاهب یک دیگر را نیز نادیده نمىگرفت و در این راه گام مؤثرى برداشت. وى معتقد بود بسیارى از عالمان اهل سنت از حقیقت تشیع خبرى ندارند و فقط از روى تعصبات و شایعاتى که مىشنوند با شیعه دشمنى مىورزند در حالى که هدف همه مذاهب یکى است و آن رسیدن به کمال و تقرب به سوى خداوند است. یکى از عادات شیخ محمدجواد این بود که از حریم شیعه در برابر این گونه اتهامات دفاع مىکرد و با این کار پایههاى تقریب مذاهب را مستحکم مىنمود. وقتى وى ردى بر کتابى مىنگاشت معلوم مىشد که حقیقت چیز دیگرى است و شیعه به آن شبهات و خرافات اعتقادى ندارد. وى نخستین کسى بود که «رد کتاب «الخطوط العریضة»(تألیف محب الدین الخطیب) مطالبى نوشت.
الخطوط العریضة نخستین کتابى بود که بر ضد شیعه در کشور مصر به چاپ رسید و شیخ محمدجواد به سبب نوشتن این ردیه، نامههاى تهدیدآمیز فراوانى دریافت کرد. [۲۵]
مبارزهها
شیخ محمدجواد بیشتر از راه قلم و هجوم به مبانى اعتقادى قوم یهود مبارزه مىکرد. وى با مطالعه کتاب و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)از همان ابتدا به ماهیت پلید رژیم صهیونیستى پى برد. در اکثر نوشتههاى او که به موضوع استکبار ارتباط دارد، از اسرائیل نیز نام مىبرد و آمریکا را حامى آنان معرفى مىکند. وى در معرفى خداى یهودیان با اشاره به آیاتى از تورات[۲۶] و ماجراى کشتى گرفتن خدا با یعقوب[۲۷] مىگوید: این خرافه به این مسئله اشاره دارد که حتى خدا در برابر شخص یهودى ناتوان است و یعقوب که مظهر یهود بود بر خدا چیره گشت. اما در قرآن ما آمده است: «وَ قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا[۲۸]؛ یهود گفتند دست خدا به زنجیر بسته است، دستهایشان بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت الهى دور شوند».
او که به حقیقت یهود پى برده بود، درباره ماهیت نژادپرستى یهود مىگوید آنها عموماً عقیده نژادپرستانه دارند و خود را ملت برگزیده خداوند مىدانند. هر یهودى حق دارد هر که را از شرق و غرب بخواهد، تملک کند و در اختیار گیرد و آن چه را بخواهد در مورد او انجام دهد. در کتاب تلمود از تورات آمده است: «ما ملت برگزیده خدا به دو نوع حیوان نیاز داریم: یکى جنبندگان، چهارپایان و پرندگان و نوعى دیگر از حیوانات انسانى که آن سایر امتها و ملتهاى شرق و غرب هستند». [۲۹]
شیخ محمدجواد در مقاله دیگرى با اشاره به جمعیت زیاد مسلمانان و در اختیارداشتن منبع مهم دنیا یعنى نفت، به تسلیم شدن مسلمانان در برابر خواستههاى اسرائیل اشاره مىکند و آنان را سخت مورد نکوهش قرار مىدهد. وى در این مقاله با انتقاد از رهبران کشورهاى عربى، سازش آنان با اسرائیل را مایه ننگ امت اسلام معرفى مىکند.[۳۰]
نوشتهها و مقالات شیخ محمدجواد، آن چنان وحشت در دل آمریکا به وجود آورد که سفارت آمریکا را وادار کرد تا به هر شکل ممکن او را از مبارزه بر حذر دارند. در همین راستا وقتى آمریکایىها از او خواستند تا با رئیسجمهور وقت «روزولت» دیدار و مذاکره نماید. در جواب گفت: «آمریکا سختترین دشمن اسلام و امت عربى است. آمریکا اسرائیل را به وجود آورد و دستش به خون فلسطینیان آلوده است. برادران ما با اسلحههایى که آمریکا به اسرائیل داده، کشته مىشوند. پس با همه اینها، مرا به دیدار ناوگان ششم دعوت مىکنید». [۳۱]
این حرکت شجاعانه و غیرت مندانه او بازتاب وسیعى در میان مردم داشت به طورى که روزنامه «محرر» از حرکت او به «هذا عربی عزیز» یاد کرده است. [۳۲]
اندیشههاى شیخ محمدجواد مغنیه
نوگرایى در اجتهاد، ضرورت اصلاح حوزههاى علمیه، به کارگیرى شیوههاى نوین در تبلیغ دین و دموکراسى اسلامى جزء اندیشههاى شیخ محمدجواد بود. او به این واقعیت رسیده بود که زندگى در حال دگرگونى و تغییر است و اسلام، برخى از مسائل عصر جدید را مىپذیرد و برخى را رد مىکند. شهید سید محمدباقر صدر(متوفاى 1400ق) درباره اندیشه فقهى و اجتهادى او مىنویسد: «اکنون براى نخستین بار ملاحظه مىکنیم که عنصر فهم اجتماعى نصوص به صورتى مستقل مطرح مىشود و هنگامى که بخشهایى از کتاب «فقه الامام الصادق»(نوشته استاد محمدجواد مغنیه) را مىخوانم، مىبینم استاد بزرگ ما شیخ محمدجواد مغنیه در این تألیف خود، این موضوع را طرح کرده و با دست خویش، فقه جعفرى را به شکلى زیبا و با شیوهاى نو در آورده است. با آن که من اکنون درباره فهم اجتماعى نص، با احتیاط سخن مىگویم باز هم ایمان دارم قاعده اى که استاد ما مغنیه براى این موضوع وضع کرده است، گره بزرگى را در فقه مىگشاید» [۳۳]
وى درباره ضرورت اصلاح حوزههاى علمیه، مقاله اى با عنوان «معرکة فی الازهر بین المجددین و المحافظین» نوشت که در مجله «عرفان» در سال 1954م به چاپ رسید. در این مقاله وى ضمن خشنودى از روح تجدید و اصلاح در دانشگاه الازهر، خواستار حرکت اصلاحى مشابه در حوزههاى علمیه شیعى شد. خطاب او در این مقاله به همه حوزهها و مؤسسات دینى اعم از شیعه و سنى بود. او بدون تعصب نسبت به شیعه یا سنى، دشمنان حوزهها و مؤسسات دینى را دو نوع داخلى و خارجى دانست. دشمنان داخلى همان عده اى هستند که به نام دین، یأس و ناامیدى را در میان جوانان تقویت مىکنند و دشمن خارجى نیز با استفاده از غفلت حوزه، درسهاى غربى را به نام مباحث اجتماعى و علوم انسانى، در جامعه رواج مىدهند [۳۴]
به اعتقاد شیخ محمدجواد، کتابهاى حوزوى متأسفانه یک بعدى است و به زوایاى دیگر علمى که در جامعه مطرح است، توجه نمىشود و غالباً طلاب حوزهها از علوم روز دنیا مطلع نیستند. وى درباره حوزه علمیه نجف مىگوید: «از ویژگىهاى این حوزه آن است که علوم جدید را نمىداند، بلکه نمىخواهد در مواد درسى و اسلوب حوزوى بگنجاند. حوزه در برابر قضایاى مسلمین و مردم عالم از حرکت ایستاده و در برابر مثلاً نهضت الجزایر یا جنگهاى استعمارى و سلاحهاى مرگ بار آنان هیچ صدایى از آن شنیده نشد. حوزه نجف نیاز به اصلاح دارد و این مسئله را شیوخ و طلاب آن حوزه فهمیده اند». [۳۵]
استاد مغنیه پس از نقل مطالب فوق درباره علل آن سخن مىگوید و اذعان دارد که در نجف و قم علماى بزرگى هستند که تلاش و دستاوردهاى آنان کم تر از تلاش مخترعان و دانشمندان علوم تجربى نیست، اما چرا تا کنون نسبت به مسائل جدید موفق نبوده است؟ علت این ناکامى، مطالب نظرى محض حوزوى است، اما در تطبیق عملى و حل مشکلات آن ناموفق است. وى مىپرسد چرا باید طلاب حوزه در نجف نام «سنهورى»[۳۶] را نشنیده باشند. او مىگوید روزى طلبهاى مرا دید که مجله و روزنامهاى خریدهام. تعجب کرد و گفت خریدن اینها بر تو حرام است. گفتم حرام آن است که خداوند حرام کرده است. من با خواندن این مجلهها، دشمنم را مىشناسم و مىدانم که چه کسانى چه توطئههایى براى مسلمان دارند.[۳۷] وى عقیده داشت که حوزهها باید تلاش فرهنگى گستردهاى داشته باشند. باید از حوزهها مجلهها و نشریات گوناگون و متنوع به بلاد اسلامى صادر شود. باید از امکانات جدید مثل تلویزیون و غیره بهرهگیرند. باید دروس حوزه منظم شود و امتحانات برگزار گردد. باید حوزه خود را به بلاد اسلامى معرفى کند. حوزهها باید بخش ادارى و بخش إفتا داشته باشند.
وى معتقد بود که شیعه صاحب گنجهاى پر ارزشى است و با هر عصر و زمانى طبق مقتضیات زمان پیش مىرود و این، فقه پویاى شیعه است که در تمام مسائل روز صاحب نظر است. او عقیده داشت که مجتهد امروز از قواعد عامه و مبادى شرعى، حکمى جدید و متناسب با اوضاع روز صادر مىکند که مجتهدان سابق آن را بیان نکرده اند و آن مسئله را نمىدانستند، نه به خاطر این که مجتهد امروز فقیه تر از گذشتگان است بلکه به این خاطر است که در عصر دیگر زندگى مىکند. [۳۸] فقیهان معاصر باید مشکلات جدیدى را که همگان گرفتار آن اند در قالب قوانین جدید درآورند تا پشتوانه اجرایى هم داشته باشد. باید این فتواها بر اساس دید سالم از شریعت و نصوص اسلام باشد. اینان باید هر قضیه اى را که پیشینیان درباره آن بحث کرده اند، اما ربطى به زندگى امروز ندارد کنار بگذارند [۳۹] وى خود براى تحقق این هدف، دست به تألیف کتابهایى نظیر «فقه الامام الصادق(علیه السلام)» و «تفسیر کاشف» زد. هم چنین با توجه به این که از افکار و آراى امام خمینى(قدس سره) تأثیرات زیادى گرفته بود کتاب «الخمینی و الدولة الإسلامیة» را نیز تألیف نمود [۴۰]
استاد مغنیه در جاى دیگر ضمن این که حکومت اسلامى را برترین نوع حکومت مىداند از دموکراسى غربى انتقاد مىکند و معتقد است دموکراسى غربى شیوهاش به نحوى است که حیات
و سرنوشت یک کشور به دست عدهاى از سرمایهداران مىافتد و عدهاى دیگر در فقر و بىخبرى به سر مىبرند. با آن که در کشورهایى که داراى رژیم سرمایهدارى هستند بیش از احتیاج آنان لباس، غذا و سایر وسایل زندگى تولید مىشود، در میان آنان گرسنگان و برهنگان بسیارند. علت این است که این نوع دموکراسى به اقلیت کمى، مجال زیادى براى احتکار ثروت و منابع ثروتها بخشیده و زندگى و سرنوشت مردم را در دست آنان قرار داده است.[۴۱]
آثار استاد مغنیه
از میان نوشتههاى متعدد شیخ محمدجواد مغنیه تعدادى به زبان فارسى ترجمه شده و بخشى از آنها جزء متون درسى دانشگاههاى ایران است. آثار ترجمه شده او به ترتیب حروف الفبا عبارتاند از:
- احوال شخصیه، ترجمه مصطفى جبارى و حمید مسجدسرایى، تهران، ققنوس، 1379، 431صفحه.
- پیامبران از دیدگاه عقل، ترجمه ناشر، بى جا، نشر توحید، 1367. 80صفحه.
- خورشید ایمان، ترجمه و نگارش صدیق عربانى، رشت، دهسرا، 1380. 201صفحه. عنوان اصلى: کتاب على و القرآن.
- رویکردى دوباره به اسلام، ترجمه علیرضا اسماعیل آبادى، مشهد، شرکت به نشر، 1381. 152صفحه. عنوان اصلى: الاسلام بنظرة عصریة.
- زمامداران خودسر، ترجمه مصطفى زمانى، تحقیق تصحیح و ویرایش محمدباقر مقدسیان و کاظم ملایى، قم، برگ شقایق، 1381. 423ص. عنوان اصلى: الشیعة و الحاکمون.
- شیعه و زمامداران خودسر، ترجمه مصطفى زمانى، قم، شهید گمنام، 1343. 262صفحه. عنوان اصلى: الشیعة و الحاکمون.
- فقه تطبیقى مذاهب پنجگانه: جعفرى، حنفى، مالکى، شافعى، حنبلى، ترجمه کاظم پورجوادى، بى جا، دانشمند، بنیاد علوم اسلامى، 1366. 460صفحه. عنوان اصلى: الفقه على المذاهب الخمسة.
- فقه دانشگاهى، ترجمه مرتضى فهیم کرمانى، قم، مهر امیرالمؤمنین(علیه السلام)، 1381. عنوان اصلى: فقه الامام الصادق(علیه السلام) عرض و استدلال.
- فقه مقارن: ترجمه و توضیح بخشهایى از الفقه على المذاهب الخمسة، ترجمه هادى عظیمى گرگانى، تهران، گنجینه فرهنگ، 1380. 425صفحه.
- فلسفه مبدأ و معاد: پژوهشى ژرف و کاوشگرانه همراه با استدلالهاى فطرى علمى و فلسفى پیرامون وجود خدا و معاد، ترجمه لطیف راشدى، قم، نشر مرتضى، 1371. 240صفحه.
- قرآن حسین شهادت، ترجمه محمدرسول دریایى، تهران، بنیاد قرآن، 1381. 226صفحه. عنوان اصلى: الحسین و القرآن.
- کلیات علوم عقلى، ترجمه محمدرضا عطایى، مشهد، شرکت به نشر، 1380. 112صفحه. عنوان اصلى: معالم الفلسفة الالهیة.
- گزیده متون فقه(1ـ2ـ3ـ4): برنامه درسى دوره کارشناسى حقوق، گردآورنده ابوالحسن محمدى، ویرایش3، تهران، میزان، 1381. 331صفحه.
- مردان پاک از نظر امام(علیه السلام)، ترجمه مصطفى زمانى، قم، پیام اسلام، 1368. 175صفحه.
- یادگار خیمههاى سوخته، ترجمه و نگارش علیرضا رجالى تهرانى، قم، دار الصادقین، 1379. 158صفحه. عنوان اصلى: مع بطلة کربلا.
وفات شیخ محمدجواد مغنیه
سرانجام علامه استاد شیخ محمدجواد مغنیه پس از عمرى تلاش صادقانه در راه اعتلاى اسلام عزیز و تلاش بى وقفه براى نزدیکى بین مذاهب پنجگانه، ساعت 10 شب 19 محرم الحرام سال 1400 در سن 76سالگى به رحمت ایزدى پیوست. وى دو سال پیش از آن، مبتلا به بیمارى قلبى شده بود. هنگامى که پیکر پاک این عالم ربانى را به نجف اشرف انتقال دادند، بسیارى از عالمان دینى و اقشار مختلف مردم، در تشییع جنازه او شرکت کردند و بازار نجف به طور کلى بسته شد. پس از تشییع، آیتالله العظمىخوئى(رحمةالله) بر او نماز گزارد و در یکى از حجرههاى حرم مطهر علوى به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
منابع و مآخذ
- الوردانى، صالح، شیعه در مصر، ترجمه قاسم مختارى، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1376.
- اندیشههاى سیاسى مغنیه.
- تورات، سفر دوم، اصحاح هفتم و سى و یکم.
- شریف رازى، محمد، گنجینه دانشمندان، تهران، چاپ اسلامیه، 1352.
- صدر، حسن، تکملة أمل الآمل، حسن صدر، قم، مکتبه آیتالله مرعشى.
- کسار، جوادعلى، محمدجواد مغنیه حیاته و منهجه فى التفسیر.
- گلشن ابرار: خلاصه اى از زندگى اسوههاى علم و عمل، قم، نشر معروف.
- مغنیه، محمدجواد، شیعه و زمامداران خودسر، ترجمه مصطفى زمانى.
- ـــــــــــــــ، مقدمه فلسفة التوحید و الولایة.
- ـــــــــــــــ، من اعلام المفسّرین.
- ـــــــــــــــ، الاسلام بنظریة عصریة.
- ـــــــــــــــ، الاسلام مع الحیاة.
پانویس
- ↑ رازى، 1352: 3/271.
- ↑ صدر: 396 و مغنیه: 17.
- ↑ رازى: 1352: 3/271
- ↑ صور شهرى است در ساحل مدیترانه و یکى از شهرهاى فینیقیه قدیم که به سبب تجارت خود مشهور بود. این شهر در حمله اسکندر در سال 333ق مقاومتی سخت از خود نشان داد و امروز جزء کشور لبنان است.
- ↑ فرهنگ فارسی معین:1039.
- ↑ شیعه و زمامداران خودسر: 17.
- ↑ الاسلام مع الحیاة: ص279.
- ↑ همان.
- ↑ گلشن ابرار: 3 به نقل از: تجارب محمدجواد مغنیه: 25.
- ↑ الاسلام مع الحیاة: 279
- ↑ شیعه و زمامداران خودسر: 18.
- ↑ کتابى کوچک در علم نحو است که محمدبن محمدبن آجروم(متوفاى 723ق) آن را تألیف کرده و تا کنون شرحهاى متعددى بر آن نگاشته شده است. این کتاب بیشتر در مدارس علمیه اهل سنت تدریس مى شود.
- ↑ کتابى معتبر درباره علم نحو است که عبدالله بن یوسف بن هشام(متوفاى 761ق) آن را تألیف کرده و جزء دروس مقدماتى حوزه هاى علمیه به شمار مى آید.
- ↑ گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.
- ↑ شیعه و زمامداران خودسر: 19.
- ↑ گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.
- ↑ کشور لبنان داراى جمعیت هاى مختلفى از جمله شیعه، سنى و مسیحى است که هر کدام براى خود دادگاه جداگانه اى دارند و طبق قوانین خود حکم صادر مى کنند.
- ↑ شیعه و زمامداران خودسر: 20.
- ↑ گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.
- ↑ مقدمه فلسفة التوحید و الولایة: 6.
- ↑ رازى، 1352: 3/272.
- ↑ همان: 150.
- ↑ همان: 144.
- ↑ گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.
- ↑ الوردانى، 1376: 145.
- ↑ تورات، سفر یوشع، اصحاح 6، آیه 24: «شهر را با آن چه در آن است به آتش زنید، اما نقره و طلا و ظرف هاى مسى و آهنى را به خزانه پروردگارتان بسپارید». هم چنین در سفر تثنیه، اصحاح 14 آمده است: «قهراً خدا شما را ملت برگزیده خود قرار داده تا بر دیگر ملت هاى روى زمین برترى داشته باشید». نیز در سفر عدد، اصحاح 31، آیه 12 چنین مى خوانیم: «همه را غارت کنید و غنیمت ها را اعم از این که انسانى باشد یا حیوانى به چنگ آورید».
- ↑ یعقوب در طول شب با خدا کشتى گرفت و خدا براى رها شدن و گریز از دست یعقوب ناتوان آمد. سرانجام چارهاى نیافت جز این که براى رهایى به دامن یعقوب متوسل شود و با حالت تضرع و التماس به یعقوب گفت: مرا آزاد کن چرا که سپیده سحر در حال دمیدن است. یعقوب به خدا گفت: من تو را آزاد نمى کنم تا این که مرا مبارک گردانى. پروردگار نیز او را پر برکت گردانید و نامش را اسرائیل(یعنى نیروى ضد خدا) نهاد.
- ↑ مائده: 64
- ↑ تورات، سفر دوم، اصحاح 7 و 31؛ به نقل از: اندیشههاى سیاسى مغنیه: 36.
- ↑ اندیشههاى سیاسى مغنیه: 32 و33.
- ↑ گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.
- ↑ همان.
- ↑ کسار: 150.
- ↑ همان: 122 و 133.
- ↑ همان: 126
- ↑ عبدالرزاق احمد سنهورى(متوفاى 1971م) از حقوق دانان مصرى است که به ادیان الهى تسلط داشته و کتاب مشهورى به نام «الوسیط» در دوازده جلد نگاشته است.
- ↑ گلشن ابرار، ج3، مقاله محمدجواد مغنیه.
- ↑ کسار: 145 و148.
- ↑ الاسلام بنظریة عصریة: 101.
- ↑ کسار: 134، 142 و 145.
- ↑ گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.