عبدالمجید سلیم

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۳۳ توسط Wikivahdat (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - '{{جعبه اطلاعات اشخاص' به '{{جعبه اطلاعات شخصیت')
عبدالمجید سلیم
عبدالمجید سلیم.jpg
نام کاملعبدالمجید سلیم
اطلاعات شخصی
سال تولد1302 ق، ۱۲۶۳ ش‌، ۱۸۸۵ م
محل تولدمصر
سال درگذشت1374 ق، ۱۳۳۳ ش‌، ۱۹۵۵ م
دیناسلام، اهل‌سنت
استادان
  • محمد عبده‌
  • احمد ابی‌ خطوه‌

عبدالمجید سلیم در سال 1302ق در یکی از شـهرک‌های‌ «مـدینه الشهداء‌» به نام «میت شهالة» منوفیه مصر به دنیا آمد. عبدالمجید‌ از‌ اوان‌ کودکی بـه تیزهوشی و زیرکی شناخته می‌شد و در سایۀ تربیت والدین، دوران کودکی را در‌ روستای‌ کوچک‌ خود به دور از غوغاهای معمول و تأثیرات ناشی ازتهاجم خارجی و... گـذراند. وی‌ هـمانند‌ دیگـر کودکان روستا با خواندن و نوشتن ابتدایی آشنا شد. با این تفاوت که تربیت‌ و آمـوزش‌ وی‌ بـا علاقه و انگیزه و جدیّت از سوی والدین پی‌گیری شد تا جایی که کل قرآن مجید‌ را‌ حفظ کرد. در سال‌های آغازین قرن نوزدهم هـمزمان‌ بـاگرایش‌ جـوانان‌ عربی و مصری به تحصیل علوم غربی عبدالمجید بار سفر را بست و به سوی دانشگاه الأزهر‌ رهسپار شد.

استادان عبدالمجید ‌‌در‌ الازهر

وی در این‌ دوره از محضر استادان بزرگ و محدثان نامداری‌ سود برد و دروس ادبی‌، کلامی‌، حدیثی، تفسیری، فقهی و... را با موفقیت پشت سر گذاشت. او به درس امام محمد عبده حاضر شد و پنچ سال‌ بر آن مداومت کرد. همچنین به درس شیخ حسن طویل و احمد ابی خطوه و بـزرگان دیگـری از ائمه و محدثان حاضر شـد.
در میان استادان سلیم، شیخ محمد عبده (1905‌ ـ 1849‌م) که در سال 1888م به عنوان مفتی اعظم مصر برگزیده شد، [۱] تأثیرگذارترین استاد در حیات مذهبی و سیاسی عبدالمجید بود.
البته قابل ذکر است با توجه به اینکه عبدالمجید در سال 1882 م. به‌ دنیا‌ آمده و محمد عبده در سـال ‌ ‌1905م وفـات یافته هنگام رحلت استاد، جوانی 23 ساله بوده و بعد از‌ آن‌ هم‌ تا سـه سـال (1908 م.) فـارغ التحصیلی او به طول کشیده است‌، [۲] می‌توان گفت احـتمالاً مدت پنج سال حضور وی‌ در‌ محضر‌ استاد بین سال‌های (1900 تا 1905) بوده است؛ یعنی از 18‌ سـالگی‌ تا 23 سالگی عبدالمجید.
محمد عبده در این دوره به اصلاحات دینی و فرهنگی و حتی اجتماعی دست‌ زده‌ بود‌. او حتی به مقام مفتی مصر هم رسیده بود و در سه زمینه (دانشگاه‌ الازهر‌، اوقاف‌، دادگاه‌های شرعی) فعالیت می‌کرد و از نظر سیاسی به شدت تحت فشار حـکومت خدیو توفیق و فرماندار‌ انگلیسی‌ مصر‌ (لردکرومر) قرار داشت.

وقایع دوران تحصیل

در زمانی که کشور مسلمان مصر، تحت حاکمیت خدیو‌ عباس‌ حلمی‌ (1914 ـ 1892م.) و زیر پرچم و سلطه انگلیس قرار داشت و دوران تلخ ذلت را تجربه می‌کرد، عبدالمجید سلیم‌ به‌ آینـده‌ای آزاد‌ و اسـلامی برای مصر می‌اندیشید و با این روحیه تحصیلاتش را ادامه می‌داد تا‌ اینکه‌ با گذر سال‌ها، در سن 26 سالگی (1918 میلادی) توانست با درجه عالی از الأزهر فارغ‌التحصیل شود‌. دراین‌ دوره از زندگی علمیِ عبدالمجید سلیم، الأزهر شـاهد تـغییر و تـحولات عملی و اداری‌ بود‌ و تلاش‌های زیادی صورت مـی‌گرفت تـا این مـرکز‌ تبدیل‌ به‌ مکانی منطبق با شرایط روز و پاسخگو به نیازهای‌ علمی‌، مذهبی و سیاسی روز گردد.[۳] عبدالمجید سلیم در این دوره شاهد وضع قوانینی، نظیر قانون‌ تشکیل‌ مجلس اداره الازهـر، امـتحان گـرفتن‌ از‌ کسانی که‌ می‌خواستند‌ در‌ الأزهر تدریس کنند، نحوهٔ هـزینهٔ شـهریه‌ها‌ در‌ الازهر (در سال 1895 م.)، قانون مدارج علمی و بالأخره قانون جامع الأزهر(در‌ سال‌ 1896 م.) بود.
علاوه بر این امور، عبدالمجید سلیم در‌ این‌ دوره‌ با وقایع تلخی هم روبه رو بود‌؛ درگـذشت‌ اسـتادان بزرگوارش‌ و نـیز‌ شخصیت‌های‌ علمی‌ و اصلاحگر بزرگ در مصرِ تحت سلطه روح او را می‌آزرد. او درسال 1897م. از وفات سید جمال‌الدین اسدآبادی آغـازگر نـهضت اصلاحگری اسلامی مطلع شد و به فاصله پنج سال‌ از این ماجرا، از درگذشت عبدالرحمن کواکبی (1902م.) برجسته‌ترین شـخصیت پیرو مـکتب اتـحاد اسلامی سید جمال الدین و محمد عبده، آگاهی یافت. کواکبی اهل حلب و ایرانی‌الاصل بود او در سال 1899م. بعد از هـجرت‌ بـه‌ مصر، منصب قضاوت شرعی را عهده‌دار شد و بعد از مسافرت به کشورهای دیگر به مـصر بـازگشت و بـا محمد عبده که حاصل افکار جمال‌الدین بود، آشنا شد.[۴] اما‌ بزرگترین‌ مصیبتی که عبدالمجید به آن دچار شـد، درگـذشت استاد فرزانه و پیشوای عزت طلب او شیخ محمد عبده بود که در سال 1905م. روی داد.
ویژگی‌ این‌ دوره از زندگی عـبدالمجید سـلیم‌، تـلاش‌ اندیشمندان و دلسوزان اسلامی برای بازگرداندن عزّت اسلامی به جهان اسلام و ایجاد نهضت‌های اصلاح‌گری دینی است. از اینرو عـبدالمجید در یکی از حـساس‌ترین قـله‌های وقایع مربوط‌ به‌ جهان اسلام قرار داشت‌. در‌ این بین باید به حرکت‌هایی که عبدالمجید بـعدها ادامـه دهنده آن شد، یعنی روند تاریخی تقریب و وحدت اسلامی نیز توجه کرد. زمانی که عبدالمجید دو سال تا فارغ‌التحصیلی فاصله داشـت، عـلامه شرف الدین موسوی‌ عاملی‌ در مصر با سلیم بشری مفتی مصر ارتباطات علمی برقرار کرده و در مـسیر شـناخت و ارتباط بیشتر مذاهب اسلامی، تلاش می‌کرد که حـاصل این تـلاش کتـاب گرانقدر «المراجعات»می‌باشد. [۵] به این‌ تـرتیب، وی بـا رئیس علمای مصر، سلیم بشری (1335 ـ1284 ق) آشنا شد و هر دو برای درد مشترک گام بر می‌داشتند. اهـمیت این رویداد آنجا روشن می‌شود که بدانیم عبدالمجید‌ سلیم‌ دقـیقاً‌ رهنورد همین مـسیری اسـت که در دوران جـوانی و تحصیل او سلیم بشری و سید عبدالحسین شـرف الّدین پی ریخـته‌اند و نهایت ‌‌کار‌ عبدالمجید سلیم هم توسط شاگردش شیخ محمود شلتوت به این آرمان می‌رسد که: «اتـحاد‌ اسـلامی‌ و پیمان‌ برادری وقتی به دست می‌آید که شـما مذهب شیعه را آزاد اعلام کنـید و آن را مـانند‌ یکی از مذاهب چهارگانه بدانید. باید نظر شـافعی و حـنفی و مالکی و حنبلی به شیعه و پیروان‌ آل محمد(ع) مانند نظرشان به‌ یکدیگر باشد‌ تا در اثر این احـترام اخـتلافات مسلمانان برطرف شود»[۶].

اوضـاع فـرهنگی مصر در زمـان عـبدالمجید سـلیم

وقوع جنگ جهانی‌ بـین‌ سالهای 1939 تا 1945، وضع کشور مصر را نیز آشفته ساخت و این کشور اسیرِ دست انگلیس را با تلاطم دیگـر روبـه‌رو کرد. در این سال‌ها حزب وفد که با امضای مـعاهده‌1936‌ بـا انـگلیس، مـصر را دربـند نمود و به جـدایی حـزب سعد زغلول از مردم انجامید، در سال 1942 با پشتیبانی تانک‌های انگلیس به قدرت رسید و با ویژگی غیرمذهبی ظاهر شـد و شـعار‌ «دین‌ برای خدا و وطن برای همه و حق مـافوق قـدرت و مـلّت بـرتر از حـکومت اسـت» سرداد. [۷]
برخی از استفتاهایی که از شیخ عبدالمجید سلیم می‌شد و پاسخ‌های‌ وی‌ گوشه‌هایی‌ از اوضاع فرهنگی آن دوره را‌ نشان‌ می‌دهد‌. در یکی از استفتاها (24 رجب 1362) بانویی از خانواده‌ای مذهبی می‌نویسد: «شوهرم که اوایل مرا دعوت به حجاب کامل و... مـی‌کرد، اینک زنان‌ فریبکار‌ را بیرون خانه می‌بیند و از من می‌خواهد بدون روسری‌ و جوراب‌ و... در گردش‌ها و... حاضر شوم و در صورت امتناع مرا تهدید به طلاق می‌کند». این استفتا به تنهایی می‌تواند نشان‌دهنده اوضاع دینی‌ و فرهنگی‌ بخشی‌ از جامعه مـصر آن روز بـاشد؛ دوره‌ای که در آن‌ به تدریج استحاله فرهنگی آغاز می‌شد.
عبدالمجید در پاسخ به این استفتا ضمن اعلام حرمت خروج زن با حالت‌ آشکار‌ کردن‌ زینت‌ها به آیه 31 نور تمسّک می‌کند و می‌نویسد: «خِمار، مقنعه است‌ که‌ زن بـر سرش می‌اندازد... زنان باید گردن و سینه خود را از نامحرم بپوشانند و اگر شوهر چنان امر‌ کند‌، اطاعتش‌ حرام است چون امر به معصیت کرده و رسول اکرم (ص) فرموده: لا طاعة لمـخلوق فـی‌ معصیة‌ الخالق‌. اطاعت زوجه از زوج درجـایی اسـت که زوج حقی داشته باشد و آشکار کردن زینت‌ سر‌ و گردن‌ به اجنبی از حقوق او نیست و واجب است تقوا و تحمل اذیت‌های شوهر». در نهایت‌ نیز‌ او را به نصیحت نمودن و امر بـه مـعروف ونهی از منکر شوهرش فـرا‌ خـوانده‌ و آیات‌ امر به معروف و نهی از منکر را به او یادآوری می‌کند[۸].

ریشـهابی افکار ضد استعماری عبدالمجید

عبدالمجید سلیم بعد از فراغت از تحصیل‌، اوقات خود را به تحقیق و تدریس و... گذراند و در واقع سال‌های بین 1909 تا 1926 م. ، یعنی از 27 سالگی تا 44 سالگی را به تکمیل شخصیت علمی و اندوختن تجربه‌های لازم گـذراند. او‌ در‌ این سـال‌ها با تاریخی‌ترین دوران مصر و در عین حال تلخ‌ترین ایام آن روبه‌رو بود. مصر همچنان زیر سیطره انگلیسی‌ها قرار داشت تا این که در سال1914 م شعله‌های جنگ جهانی‌ اول‌ مصر را هم در برگرفت.
انگلیسی‌ها به دلیل تمایل خدیو عباس حلمی به آلمـانی‌ها او را بـرکنار کرده و سـلطان حسین کامل (1917 ـ 1914 م.) را‌ به‌ سلطنت رساندند و انـگلیس کشـور مـسلمان‌ مصر‌ را تحت‌الحمایه خود اعلام کرد [۹] و در سال 1917 م. قیمومیت خود برمصر را به جای سلطه عثمانی تثبیت‌ نمود‌.
سقوط عثمانی در سال 1924 م. و به قدرت رسیدن آتاترک، تـشکیل حـکومت وهـابی در عربستان و... وضعیت‌ مذهبی، فرهنگی و اجتماعی مصر را تیره کرد و در همین دوره عبدالمجید سلیم عزم خود را برای مبارزه بـا اسـتعمار جزم کرد و با دیدن این همه ضعف و زبونی مسلمین، به راز آن یعنی تفرقه‌ پی‌ برد و در تمام این دوران، الأزهر تـا حـد تـوان به ایفای نقش می‌پرداخت و علما وطلاب آن می‌کوشیدند بنیان‌های اسلامی محفوظ بماند. همکاری با سیاسیون مـصر دقـیقاً در همین راستا قابل ارزیابی‌ است‌، علاوه بر این که بعدها شخصیت‌هایی مثل حسن‌البنا را نـیز تـحویل جـامعه مصر داد. دکتر محمد رجب البیومی در‌این‌باره می‌نویسد: الأزهر در قیام 1919 شرکت کرد و علمای الأزهر به‌ عنوان‌ استقلال‌خواهی و وحـدت‌طلبی قـیام کردند که مـصطفی القادیانی، محمود ابوالعیون، عبدربه مفتاح، محمد عبداللطیف دراز و علی سرورزنکلویی از آن جمله بودند».[۱۰] جـالب این‌ که‌ عبدالمجید‌ سلیم بعد از دستیابی بـه مـراحل بـالاتر علم‌ و حضور‌ در جماعت کبار علما، با همین شـخصیت‌های مـبارز هم‌ردیف و هم‌مسلک می‌شود، هم در «کبار العلما» و مبارزات برای اصلاح امور اجتماعی و هم در‌ «جماعت‌ تقریب» ‌.

شاگردان عبدالمجید

در مورد شاگردان او از افـراد معینی غیر از محمود شلتوت نام برده نشده است‌، اما کثرت شاگردانش از نوشته‌های اهل تراجم و گزارشگران روشن می‌شود. خفاجی درباره وفات وی می‌گوید: «خلأ بزرگی ایجاد کرد که چیزی آن را پر نمی‌کند گرچه شاگردان و مریدانی بـجا گـذاشت که از‌ او بـه‌ خیر و شکوه و وفا یاد می‌کنند.»
شلتوت درباره استاد خود عـبدالمجید سـلیم می‌گوید: «آرزو داشتم می‌توانستم تصویری ارایه‌ دهم همچون‌... مرحوم استاد اکبر شیخ عبدالمجید‌ سلیم‌، مـردی‌ بـا ایمان و عالم‌ به‌ علوم مـختلف اسـلامی و مـسلط‌ به‌ مذاهب فـقهی در اصـول و فروع. او همچون کوهی عـظیم و پایدار بـود، مردی که در‌ تأسیس پایه‌های‌ تقریب، گام‌های بسیار مؤثری برداشت [۱۱].

سلیم‌ در‌ هیئت کبار العلما

هیئت کبار العلما‌ مـجموعه‌ای مـتشکل از نـخبگان‌ علمی‌ الازهر است که رئیس الازهر‌ را‌ انتخاب می‌کند. شرط ورود به این هیئت، داشتن ویژگی‌های برجسته علمی و مذهبی اسـت که عـبدالمجید سلیم‌ از آن برخوردار بود. وی‌ در‌ زمان‌ ریاست مصطفی مراغی‌ جزء‌ هیئت کبار العلما بوده‌ است‌.
او در این موقعیت نـیز نـبوغ علمی خود را نشان داد و در شمار برجستگان‌ این‌ هیئت درآمد. در این هیئت عبدالمجید سلیم‌ علاوه‌ بـر امـور‌ مـعمول‌، به‌ مشکلات و معضلات اجتماعی و مذهبی‌ نیز توجه داشت و در صورت بروز پیش آمدی خاص، برای حل آن تـلاش مـی‌نمود. نمونه آن را‌ می‌توان‌ درمبارزه با مفاسد اخلاقی در جامعه‌ دانست‌. ورود‌ عبدالمجید‌ به‌ هیئت کبار العـلما‌ هـمزمان‌ بـا اوج انحطاط مصر از لحاظ اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی بود. جوانان جذب مخالفان دین می‌شدند و مکاتب الحادی‌ با‌ رنـگ‌های‌ فـریبنده آنان را از دین منحرف می‌کردند‌. در‌ بعد‌ فرهنگی‌، بی‌اعتنایی‌ به مظاهر‌ اسلامی همچون حجاب و اصول اخـلاقی اوج گـرفته بـود. رواج شرابخواری، مجالس مختلط، مراسم وقیحانه ملکه زیبایی و ده‌ها مفاسد اخلاقی، جلوه‌ای زشت از جامعه مصر آن دوره تـرسیم کرده‌ بـود.
در این ایام علامه شیخ مرتضی آل‌یاسین از عـلمای بـزرگ نجف اشرف بعد‌ از‌ اطلاع از تحریم مشروبات الکلی در‌ هندوستان‌ توسط دولت هند، نامه‌ای از سوی علمای نـجف اشـرف به جماعت کبار‌العلمای الازهر فـرستاد و آنـان را به تـبادل رأی و ایجـاد نـهضتی همگانی جهت مبارزه‌ با مشروبات‌ الکلی دعوت کرد. وی‌ این‌ نـامه را در رجب 1369 ق به الازهر ارسال کرد. جماعت تقریب الأزهر با دو شخصیت بزرگ، شیخ عـبدالمجید سـلیم و شیخ محمود شلتوت، ازاعضای هیئت کبـار علما، ارتباط برقرار نـمود و بـا‌ آنان‌ گفتوگو کرد، آنان هم از پیشـنهاد عـلامه آلیاسین استقبال نموده و قول همکاری دادند. چند روز بعد با همکاری عبدالمجید سلیم، جلسه‌ای تـاریخی در جـامع الازهر برگزار شد و بـه این نـتیجه رسیدند که به صورت دسته‌جمعی نامه‌ای به رییس مجلس‌ و وزرای مصطفی نحاس پاشا بفرستند و از وی بخواهند برای تـحریم مـشروبات الکلی‌ در‌ مصر‌ اقدام نماید. همچنین مقرر شد هـمزمان نـامه‌ای به پادشـاه مـصر بـنویسند و اهمیت تحریم مشروبات الکلی را بـرای وی توضیح ‌‌دهند. ‌ هر دو نامه نگاشته شد و ارسال گردید و در 25 شعبان 1369 در دو‌ نوبت‌ در‌ رادیوی دولتی مصر قرائت شد. چند تـن از کبـار العلمای الازهر در این مورد با علمای نجف‌ اشـرف هـمکاری بـیشتری داشـتند که عبارت‌اند از: شیخ عبدالمجید سـلیم، شـیخ محمود شلتوت، شیخ‌ محمد عبداللطیف دراز، شیخ‌ محمد‌ الفتاح العنانی، شیخ عیسی منون و شیخ محمد محمد مدنی.

گام‌‌های نخستین تقریب و همبستگی

در سال‌ 1938‌م. استاد محمدتقی‌ قمی وارد‌ مصر‌ شد. وی یک روحانی‌ ایرانی بود که برای انجام امورفرهنگی از سـوی دولت ایران بـه مصر اعزام شده بود‌، اما‌ او با الازهر تماس گرفت و در‌ نتیجه‌، با شیوخ‌ بزرگواری‌ چون‌ عبدالمجید سلیم، محمود‌ شلتوت‌، محمد فحام، محمد ابوزهره، محمد غزالی، حسن البنا و... آشنا شد. او موضوع تـقریب را بـه عـنوان‌ استراتژی‌ در‌ نظر داشت و برای دسـتیابی بـه آن تـحمل زیادی‌ از‌ خود‌ نشان‌ می‌داد‌ و بعد از 9 سال تلاش اساسنامه تقریب در سال 1947م. به تصویب رسید. در این دوره مصطفی مراغی ریاست الازهـر رابـه عـهده داشت‌.
دعوت تقریب، اندیشه‌ای اصلاحی بود و در چارچوب اصـلاح‌طلبی دینـی جای داشت که از رهبران بزرگ اصلاحی دینی، چون سید جمال و محمد عبده الهام گرفته و از مواضع قوی سنّتی و فقهی و جنبه‌های قـوی‌ اصـلاحی‌ از جـمله در مسئله اجتهاد و فکر تقریب برخوردار بود.

مرحله مقدماتی تقریب

مرحله آغـازین تـقریب از سال 1938م. (ورود قمی به مصر) تا سال 1946م. به طول کشید. دراین دوره ریاست الازهر‌ تا‌ سـال 1944‌م. بـا مـراغی و بعد از آن (1945 تا 1948م.) با مصطفی عبدالرزاق بود. در این زمان جنگ جهانی دوم‌ به فاصله یک سال پس از آغاز دعـوت تـقریب، تا سال‌1945‌م. تداوم‌ یافت و در کار تقریب وقفه پیش آورد. در این دوره عبدالمجید همچنان مفتی دیار مصر بود و هر دو ‌‌رئیس الازهـر، بـا وی ارتباطات گرمی داشتند و در مراحل تمهید و تکوین از او یاری جستند‌.
خـدمت بـزرگی که مصطفی‌ مراغی‌ به جریان تـقریب کرد، بـرگزیدن و شـناساندن افرادی بود که می‌توانستند در مـسیر تقریب مفید واقع شـوند و البـته در این میان‌ شخصیت‌ علمی‌ عبدالمجید سلیم چنان برجسته بود که در صدر فهرست پیشنهادی مراغی‌ قرار گرفت.
بـر اسـاس یکی از مقالات و گزارش‌های دارالتقریب، مصطفی مراغی، خـود شـیخ عبدالمجید سـلیم را بـه دارالتـقریب‌ معرفی‌ کرد‌ و احترام بسیار زیادی بـرای او قائل بود و معتقد بود اگر بتوانیم‌ شیخ‌ سلیم را وارد جماعت تقریب کنیم، قدم بسیار مهمی بـرداشته‌ایم.[۱۲] به این ترتیب عبدالمجید‌ از‌ همان‌ مرحله اول وارد تـقریب شـد. از جـمله اتـفاقات این دوره مـی‌توان به‌ جشن‌ هـزارمین سال‌ تـأسیس الازهر اشاره کرد که قرار شد در آن فعالیتی در مورد تقریب انجام‌ گیرد‌. البته‌ این جشن به سال بعد موکول شد و گـسترش جـنگ جـهانی مانع برگزاری آن گردید. [۱۳]

مرحله تکوین‌ و تجهیز‌ تقریب

نقش‌ دادن‌ شیخ‌ مراغی در مرحله تکوین و تـجهیز تـقریب‌ به‌ اشخاصی چون عـبدالمجید سـلیم ومصطفی عبدالرزاق همواره مورد تشویق و اعجاب محمدتقی قمی‌ بانی‌ و مؤسس تقریب بود. با این حال او‌ عبدالرزاق را قهرمان مرحله‌ دوم‌، یعنی تکوین و پیدایش تقریب می‌داند‌. این‌ مرحله را باید ازسال 1946، زمان بازگشت محمدتقی قـمی بـه مصر، تا حمایت‌ علنی‌ عبدالرزاق از تقریب دانست که موجب‌ رسمیت‌ یافتن‌ آن شد. وی‌ می‌نویسد‌:
این مرحله با تصویب قانون تقریب در‌ سال‌ 1947‌ م. با موفقیت به پایان رسید که از‌ افراد‌ دخیل در‌ آن‌ مـی‌توان‌ ‌ ‌بـه‌ عبدالمجید سلیم رئیس هیئت فتوای دانشگاه الازهر اشاره کرد. به گفته مرحوم قمی، در این مرحله شیخ مـصطفی عـبدالرزاق رئیس الازهـر در کنار این دعوت ولی خارج از‌ جمعیت تقریب باقی ماند تا هنگام بحران بهتر بتواند آنان را کمک کند و در واقـع نقش سپر دفاعی را به شیخ عبدالمجید سلیم واگذار کرد.

مرحله اجرایی و نهایی تقریب

بخشی از‌ چهره‌ سیاسی‌ عبدالمجید سلیم را باید در دارالتـقریب جـستجو کرد، همانگونه که بخشی دیگر نیز از مطالعه‌ حضور‌ وی‌ در الازهر به دست می‌آید. با اینکه عبدالرزاق از نظر سیاسی اختلاف نظرهایی بـا‌ سـلیم‌ داشت، اما سلیم عبدالرزاق را شخصیتی صاحب علم و تقوا و مورد اطمینان می‌دانست و توسط وی‌ بـه‌ دارالتـقریب‌ راه یافته بود. شیخ سلیم با حضور در دارالتـقریب مـنشأ آثـار زیادی شد، هم از‌ لحاظ‌ علمی و اجتماعی، هم از لحـاظ جـلب شخصیت‌های جدید به دارالتقریب که پشتوانه آینده آن‌ شدند‌، مانند‌ شاگردش شیخ شلتوت و هـم از جـهت دفاع مستحکم در برابر حمله برخی شـیوخ الازهـر به انـدیشه‌ اصـلاح‌گرایانه‌ در بـاب تقریب بین مذاهب اسلامی. [۱۴]
مـصطفی عـبدالرزاق بعد‌ از‌ زحمات‌ زیاد و اتمام این بخش حیاتی از پروژه تقریب، دار فانی را وداع گفت و از آن پس‌ بود‌ که‌ مـرحله اجـرایی آغاز شد. عالمان بزرگ در پی طرح‌ریزی فـردایی متحد برای امّت‌ اسلام‌ بـودند. تـا این مرحله از تقریب را عمدتاً محمدمصطفی مـراغی (1945 ـ 1935) و مـصطفی عبدالرزاق (1947 ـ 1945) با‌ همراهی‌ و مجاهدت مردانی چون شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمدحسین کاشف الغطا راهبری و هدایت کرده و بـه‌ سـلامت‌ به سرمنزل مقصود رسانده بـود و اکنـون (1948‌) نـوبت‌ مردانی‌ دیگر بـود که این راه را بـپیمایند‌.
شخصیت‌هایی‌ از‌ رؤسای الازهـر که بـه صورت مستقیم و غیر مستقیم در دعوت تـقریب سـهیم بوده‌اند، عـبارت‌اند‌ از‌: مـحمدمصطفی مـراغی، مصطفی عبدالرزاق، عـبدالمجید‌ سـلیم‌.
مدتی‌ بعد از آغاز‌ فعالیت‌ تقریب، انقلاب مصر (1952‌) به‌ وقوع پیوست و فاروق از قدرت برکنار شد. هر چند عـبدالمجید سـلیم و هـمکارانش به تلاش‌های خود‌ ادامه‌ می‌دادند، اما حـکومت جـدید تـا حدود یک سـال‌ و نـیم نـسبت‌ به‌ تقریب‌ نظر مساعدی نشان نمی‌داد‌ و می‌خواست بداند «این دعوت چیست، از کجا آمده و چه نقشه‌ای دارد و چطور شده که این چنین‌ کارش‌ گرفته و این شخصی که از ایران آمده‌ و این‌ تشکیلات‌ را‌ راه‌ انداخته هم شیعه‌ اسـت‌ و هم غیر مصری، چطور شده که تمام رجال را به دور خود‌ جمع کرده و بالأخره نیرویش چیست و از کجا تقویت می‌شود». [۱۵] این وضع به جایی رسید که رفت و آمد افراد دارالتقریب را کنترل مـی‌کردند. در هر صورت، دارالتقریب همچنان به فعالیت خود ادامه داد و افـراد مـهمی مثل‌ ابراهیم‌ الطحاوی از هم‌قطاران نـاصر را هـم به امور مذهبی جذب کرد، به گونه‌ای که وی بعدها رییس هیئت شباب‌المسلمین مصر شد.
در چنین موقعیت‌ مهم‌ و حساسی بیشترین کمک‌ها از سوی‌ شیخ‌ عبدالمجید سلیم بود. دوره اصلی تـلاش‌های عـبدالمجید سلیم در تقریب بین مـذاهب، مـربوط به دوران ریاست وی در الازهر است. وی در این مقطع خدمات زیادی‌ به‌ اندیشه تقریب بین مذاهب‌ نمود‌.

شیخ‌ سلیم در برابر فـتنه‌ تـفرقه‌

از آغـاز فعالیت دارالتقریب بیش از همه مخالفان، دو جریان در پیوند با هم، علیه این جمعیت وهمبستگی آن وارد عمل شدند؛ یکی اسـتعمار و سیاست‌های استعماری و دیگری دولت سعودی باکمک عوامل‌ سیاسی و وهابی و نویسندگان مزدور وابسته به اسـتعمار که انواع کتاب‌ها و تبلیغات دورغ را عـلیه شیعه نشر می‌دادند. به خصوص این که وهابی‌ها و سعودی‌ها به تأثیر از سیاست‌های استعماری غرب، فکر می‌کردند با وجود‌ دارالتقریب‌، تبلیغات ضد شیعی آنان خنثی می‌شود. همچنین حضور حسن البنا رهبر اخوان‌المسلمین در دارالتقریب برای آنان بـسیار گران آمده بود، زیرا این امر مانع پیشرفت دعوت و تبلیغ وهابی‌گری در میان اخوان‌المسلمین می‌شد‌. از‌ این رو تلاش می‌کردند حسن البنا را مجبور به کناره گیری از دارالتقریب کنند.
در حالی که شیخ سلیم در راستای اهداف مقدس دارالتقریب مشغول تهیه مقدمات صدور فـتوای جواز پیروی از‌ مـذهب‌ شیعه بود، ایادی استعمار و دشمنان مشترک شیعه و سنی کتابی را از یکی ازعلمای شیعه دوره صفویه علیه اهل سنت و شیخین ـ ظاهراً کتاب منسوب به شیخ علی کرکی است از‌ طریق‌ پست‌ برای تمام اعضای دارالتقریب فرستادند‌. این‌ کتـاب‌ در بسته‌هایی با عنوان «نفحات اللاهوت فی وجوب سبّ الجبّ و الطاغوت» ارسال گردید، بدون این که تاریخ چاپ یا نام چاپخانه یا کشور‌ محل‌ چاپ‌ در آن معلوم باشد. به علاوه، هر کدام‌ از‌ بسته‌ها از کشورهای مختلف اروپایی فـرستاده شـده بود و معلوم نبود که مبدأ، کدام یک از این کشورها است. کار ارسال‌ این‌ بسته‌ها‌ هم جهت اطمینان از رسیدن آن به دست اعضای تقریب، دوبار‌ صورت گرفته بود. توزیع این کتاب، فتنه و هنگامه‌ای برپا کرد، به خصوص برای جـمعیت تـقریب که بـا زحمت‌ در دارالتقریب‌ شرکت‌ می‌کردند و مـورد مـلامت مـردم و متعصّبان بودند.
رجال تقریب در اولین جلسه‌ای‌ که‌ به دنبال این جریان گرفتند، با عصبانیت زیاد نسخه‌ای از این کتاب را به یکدیگر نشان داده‌ و گفتند‌: «ما‌ آمـده‌ایم اینجا چـه کار کنیم؟ ما چه الزامی داشتیم که با دچار کردن خود‌ به‌ انـواع‌ گـرفتاری‌ها از شیعه‌ای دفاع کنیم که این چنین نسبت به اصحاب بدگویی می‌کند و تا این‌ حد‌ پیش‌ رفته است؟»
پس از پایان سخنان مخالفین، شیخ عبدالمجید سلیم بـرخاست و گـفت: «ای بـرادران! اگر‌ کسی پدران‌ شما را سب و لعن کند او را از اسلام خارج می‌دانید؟ برادری دینـی خود‌ را‌ با‌ او قطع می‌کنید؟ گفتند: نه. شیخ گفت: اصحاب نیز پدران روحانی ما هستند و اگر کسی نسبت‌ به‌ بعضی از آنها دچـار بـدبینی بـوده و به آنها ناسزا گوید، موجب خروج وی از‌ اسلام‌ و برادری‌ اسلامی نخواهد گشت. بـه عـلاوه، اگر این مصائب و تفرقه و جدایی‌ها نبود که لزومی نداشت ما در‌ اینجا‌ دور هم جمع شویم. ما در اینجا گرد هم آمـده ایم تـا مـشکلات و بیماری‌های‌ اجتماعی‌ را‌ بررسی کنیم و به درمان اساسی آنها بپردازیم. بالأخره شیخ عـبدالمجید سـلیم آنها را آرام ساخت‌ اما‌ این‌ توطئه باعث شد که شیخ نتواند فتوای تاریخی خود را مبنی بر جواز‌ پیروی‌ از مـذهب شـیعه صـادر کند و این کار چندین سال به تأخیر افتاد تا این که به‌ دست‌ شاگرد توانایش شیخ محمود شـلتوت انـجام گرفت.[۱۶]

ارتباط‌ سلیم با آیت‌الله بروجردی

گام‌ دیگری که عبدالمجید سلیم‌ و دیگر‌ ارکان تقریب در مـسیر گـسترش‌ تقریب‌ برداشتند ایجاد ارتباط‌های گسترده با عالمان دیگر کشورها و مذاهب بود. این ارتباطات بـا عـلمای‌ کشـورهای‌ گوناگون مانند پاکستان، برخی کشورهای آفریقایی‌ و... ادامه‌ یافت‌ و بارها تا مراحل‌ حل‌ مشکلات آنان پیشرفت. در‌ این‌ مـیان ارتـباط عبدالمجید سلیم و بعد از وی شاگردش شیخ محمود شلتوت با علمای شیعه به‌ عنوان‌ صـاحبان فـقه پویا و مجتهدان آزاداندیش، توجه‌ محققان‌ را به‌ خود‌ جلب‌ می‌کند. ارتباطات از طرق‌ مختلف مانند مکاتبه، اعزام نماینده، مـلاقات و... انـجام می‌گرفت. در یکی از این نامه‌ها شیخ سلیم به‌ آیت‌الله‌ بروجردی که پیامی شفاهی برایش فرستاده‌ بـود‌ مـی‌نویسد‌: پیام‌ شفاهی‌ از طریق آقای‌ قمی‌ رسید. از حـمایت‌ها و اعـتماد حـضرت عالی به اینجانب و از اینکه فکر تقریب بین مـذاهب اسـلامی مورد عنایت‌ فراوان‌ شماست‌ تشکر می‌کنم». [۱۷]

آثار عبدالمجید سلیم

از این شخصیت مذهبی، علمی و اجتماعی، آثار زیادی ‌‌در‌ حوزه‌های مذهبی و اجتماعی بر جای مانده که مجموعه سخنرانی‌ها و فتواهای وی از آن جمله‌ است‌. محمد‌ عبدالمنعم خفاجی می‌نویسد: «آثار زیادی در الازهـر بـر جای گذاشت». [۱۸]
1. فتواها: از این‌ عالم بزرگ نزدیک به پانزده هزار فتوای شرعی برجای مانده است که بی‌گمان گردآوری‌ آن در بازشناسی شخصیت‌ علمی‌ و مذهبی وی تأثیری اساسی خواهد داشت.
2. نوشته‌ها پیرامون تقریب: در این بخش نـیز نـوشته‌ها، نامه‌ها و رساله‌های مختلفی از وی بر جای مانده است. رساله‌های خطی به جای‌مانده از او گویای ابعاد دیگری از‌ شخصیت وی مانند شجاعت در قول حق و آشکارکردن آن است. [۱۹]

در‌گذشت

عبدالمجید سلیم، سرانجام در صبح پنـجشنبه دهـم صفر 1374ق. (7 اکتـبر 1954 م.) در سن 72سالگی به رحمت الهی‌ پیوست‌ و مسلمانان‌ را از وجود عالمی فرهیخته و اندیشمندی اصلاح‌گر محروم نمود‌. مجله‌ رسالة الاسلام در ضمن مـقالات خود به مناسبت درگذشت وی آورده است: شیخ الاسلام عبدالمجید سلیم در روز پنجشنبه 9 صفر 1374‌ ه (7 اکتـبر‌ 1954‌ م.) وفـات یافـت. خداوند او را نزد خویش برد؛ بنده صالح‌، تقواپیشه، پاکیزه، شیخ اسلام، علم اعلام، مغفور له، استاد بزرگ، شیخ عبدالمجید سلیم.

پانویس

  1. رسالة الاسلام، سال 6، ص 431، به نقل از الاهرام.
  2. پیشین، ص 306 و موسوعة اعلام مصر فى قرن العشرین، جلد4،ص318.
  3. در قرن نوزدهم، جنبشى‌ فرهنگى و آموزشى در مصر‌ پدید‌ آمد و جـوانان بـه سـوى فرهنگ‌ نوین‌ گرایش پیدا کردند و صدها نفر براى تحصیل عازم اروپا شـدند و مدارس جدید در‌ مصر‌ تأسیس شد. با این وضع‌، الأزهر‌ با‌ روش قدیمى نمی‌توانست‌ در‌ جذب جوانان موفق باشد‌. به‌ همین دلیل مـدتى مـتروک مـاند. در پى اقدامات اصلاحگرایانه که سالها از 1872 تا‌ 1936‌ به طول کشید، به صورت مدرن‌ و مـتشکل‌ از سـه‌ دانشکده‌ (اصول‌ دین، حقوق اسلامى و زبان‌ و ادبیات عرب) درآمد و دانشجویان قبل از ورود به رشته‌هاى تخصصى، دروس مقدماتى و عمومى را در‌ دو‌ دورهٔ مـقدماتى و مـتوسطه مـی‌گذرانند. هنوز هم‌ برخى‌ کلاسها‌ به‌ روش‌ سابق، یعنى نشستن‌ دور‌ استاد، اداره می‌شود. (بـی‌آزار شـیرازى، 1377، ص 391؛ خـفاجى، ج 1، ص181).
  4. (موثقى، 1371، ج 2، ص 57ـ52).
  5. ر. ک: پیشین، ص 272‌ـ260.
  6. پیشین، ص28.
  7. احزاب سیاسى در مصر، ص109.
  8. الفتاوى الجدیدة، ص 423‌ تا‌ 428.
  9. دانشگاه الأزهر، تاریخ هزار ساله تعلیمات اسلامى، ص 164.
  10. بـیومى، ص 68.
  11. بی‌آزار‌ شیرازى‌، 1377، ص 52‌، به‌ نقل‌ از شیخ شلتوت درمـقاله‌ تـاریخچه فشرده تقریب
  12. مـوثقى، 1371، ص 147.
  13. بی‌آزار‌ شیرازى‌، 1377، ص 65.
  14. ر. ک: موثقى، 1371،ص 148.
  15. بی‌آزار شیرازى،1378، ص 31 و 30
  16. بی‌آزار شیرازى، 1379، ص 194ـ191 و بی‌آزار شیرازى، 1377،ص343‌.
  17. بی‌آزار شیرازى،1377، ص 7 و 276.
  18. خفاجى، ج 1، ص 257.
  19. خفاجى، ج 1، ص 257.