جریان اسلامگرایی سنی در لبنان (مقاله)
جریانات اهل سنت در بستر سیاسی لبنان [۱] موضوعی است که به بحثی جدی در میان خود اهل سنت به خصوص در نتیجه دو تحول کلیدی تبدیل شدهاست: نخست درگیری با «فتح الاسلام» که از سوی رئیس ارتش لبنان به ارتباط با القاعده متهم گردید و دوم رشد فزاینده القاعده در خاک لبنان. مجموعه این تحولات به این ترس دامن زده که مبادا افراطیون مذهبی لبنان را همانند دیگر کشورهای ورشکسته به عنوان سکوی پرش خود انتخاب نمایند. تحقیقات اولیه پلیس دربارهٔ حملات علیه نیروهای سازمان ملل متحد (UNIFILII) در تابستان ۲۰۰۷ و نیز بمبگذاری در اتوبوسی در عین علق، یک منطقه معروف مسیحی نشین، در فوریه همان سال نشان میدهد که هر دو حادثه کار گروهها یا افراد سلفی الهام گرفته از القاعده بودهاست. به گزارش پلیس «فتح الاسلام» در بمبگذاری عین علق دست داشتهاست. ایمن الظواهری نفر دوم القاعده نیز در پیامی ویدئویی حمله علیه نیروهای یونیفل را ستود بدون آن که مسئولیت آن را بپذیرد. افزایش تنشهای قومی و مذهبی در منطقه به دنبال اشغال عراق توسط ایالات متحده توجهات را به نقش ایفا شده از سوی اسلامگرایان در کشورهایی چون لبنان که شیعه و سنی تنشهای حادی را تجربه مینمایند، جلب نمودهاست. پویاییهای داخلی لبنان خود همواره بخشی از روابط و اتحادهای خارجی و منطقهای آن بودهاست؛ همین امر برای اسلامگرایان نیز صادق است. جنگهای غرب در عراق و افغانستان خود از فاکتورهای مهم در شکلگیری بحث بین اسلامگرایان در داخل لبنان و بسیج آنها علیه غرب از ترس مورد حمله قرار گرفتن میباشد. اگرچه برآورد وزن حقیقی اسلامگرایان در صحنه سیاسی لبنان دشوار است اما مقاله حاضر به چند سؤال مهم پاسخ خواهد داد: درحال حاضر مهمترین گروههای اسلامگرای لبنان چه گروههایی میباشند؟ حوزهها و ابزارهای تأثیرگذاری این گروهها چیست؟ تفاوت برنامههای سیاسی و اجتماعی گروههای مختلف اسلامگرا تا چه حدی میباشد؟ منابع مالی گروههای مذکور چیست و مورد حمایت چه کسانی قراردارند؟ معیارهای بنیادگرایان سنی برای اتحاد سیاسی با دیگران چیست و موضع آنها درقبال مناقشه سیاسی کنونی در کشور چه میباشد؟ و از همه مهمتر این که دیدگاه آنان دربارهٔ تنش قومی و مذهبی چیست و نوع رابطه آنها با مهمترین سازمان شیعی لبنان یعنی حزبالله چگونه است؟ پاسخ به این سوالات درک تغییرات سیاسی را در بین اهل سنت لبنان آسانتر میسازد.
بازنمایی اسلامگرایان سنی لبنان
اسلامگرایان سنی لبنان یکپارچه و انعطافناپذیر نیستند. آنها طیف گستردهای از نیروها، از گروههای میانهرو نظیر الجماعه الاسلامیه گرفته تا سلفیهای افراطی الهام گرفته از القاعده مانند «گروه دینیه» (مجموعه الدینیه) که در سال ۱۹۹۹ با ارتش لبنان به زد و خورد پرداخت را دربرمی گیرند. برخی از جنبشها نظیر «حرکت التوحید» دیدگاههای سیاسی افراطی دارند که به خوبی در اشغال تریپولی ازسوی آنها در خلال سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۵ نمایان گردید (طی این اشغال مخالفان سیاسی به قتل رسیدند و غیرمسلمانان وادار به ترک شهر شدند). امروزه این گروه رویکردی میانهرو در سیاست دارد و زیر چتر «جبهه العمل الاسلامی» متحد سیاسی حزبالله به حساب میآید. علاوه براین، اسلامگرایان با مخالفت یا مقاومت جدی ازسوی جامعه اهل سنت که حوزه عمل آنها میباشد، روبه رو نشدهاند. استان شمالی لبنان مهد پیدایش اغلب گروههای مذکور است. شهر تریپولی و مناطق روستایی چون دینیه و عکار مراکز اصلی پرورش اسلامگرایان به حساب میآیند. اغلب از فاکتورهای جمعیت شناختی برای توجیه این امر استفاده میشود چراکه نیمی از اهل سنت لبنان در استانهای شمالی این کشور ساکن میباشند. شرایط اقتصادی سخت، انزوای اجتماعی و نارسایی خدمات دولتی از دلایل عمده ای هستند که اغلب از آنها برای توضیح این که چرا اسلامگرایان اعضای خود را در این مناطق مییابند و به کار میگیرند، استفاده میشود. شبکه گستردهای از مدارس مذهبی و خدمات اجتماعی به افزایش نفوذ و تأثیرگذاری اسلامگرایان در بین اهل سنت کمک کردهاست.
حضور نظامی سوریه برای بیش از سی سال در لبنان را نیز باید یکی دیگر از عوامل تکامل جنبشهای اسلامگرای لبنان به حساب آورد. بسیاری از گروههای اسلامگرا به استثنای الاحباش خود را در دوره حضور نظامی سوریه تحت محاصره میدانستند و بسیاری از آنها دیدگاههایی ضد سوری داشتند. ازاین رو شمار زیادی از گروههای مذکور به فعالیتهای پنهانی روی آوردند که در نتیجه اعضای آنها دستگیر شدند و مدارس مذهبی شان تحت نظر قرار گرفت. با عقبنشینی نیروهای سوری از لبنان، فعالیت اسلامگرایان در استانهای شمالی لبنان به سرعت شکوفا گردید. آنها عرصه و آزادی عمل بیشتری یافتند هرچند که ادعا میکنند مقامات لبنانی به خاطر میراث خصمانه گذشته و رژیم امنیتی آن همچنان دشمن تمام گروههای اسلامگرای سنی میباشند.
نوعی رابطه دوگانه بین گروههای اسلامگرا و نیروهای امنیتی لبنان یعنی ارتش و نیروهای امنیت داخلی وجود دارد. درحالی که ارتش از سال ۱۹۹۹ با گروههای مذکور درگیر است، «نیروهای امنیت داخلی» طرفدار حریری روابط نزدیکی با اسلامگرایان دارند. درگیری با «فتح الاسلام» را باید آخرین و بزرگترین درگیری در فهرست زدوخوردهای ارتش با اسلامگرایان سنی به حساب آورد. البته چنین درگیریهایی مسبوق به سابقه است. اولین شورش این چنینی در سال ۱۹۹۹ وقتی گروهی به نام «مجموعه الدینیه» متشکل از سلفیها و خلافکاران با ارتش به زدوخورد پرداخت، روی داد. رهبر «مجموعه الدینیه» کشته شد و گروه مذکور متلاشی گردید. این سناریو بار دیگر بارها در اردوگاه آوارگان فلسطینی عین الحلوه در صیدا که واحدهای ارتش در آن مستقر میباشند، رخ داد. درگیری با «فتح الاسلام» به خوبی نشان داد که دستگاه امنیتی لبنان و جریان اصلی جنبش اسلامگرا نتوانستهاند به ظرفیت مناسبی که از بروز چنین شورشهایی جلوگیری کند، دست یابند. بهطور کلی تنش سیاسی و فرقه ای در کنار خلأ امنیتی ناشی از قتل رفیق حریری را دو دلیل عمده افزایش تأثیر گروههای اسلامگرا در دو سال گذشته میدانند. جنبشهای اسلامگرای سنی لبنان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: الف) جنبشهای اصلی و سنتی و ب) جنبشهای سلفی.
جنبشهای سنتی اسلامگرا
الجماعه الاسلامیه (جماعت اسلامی)
بنیانگذاران این گروه با الهام از جنبش اخوانالمسلمین و به تبعیت از حسن البنأ با تأسیس یک خیریه کوچک به نام «عباد الرحمن» در تریپولی در سال ۱۹۵۶ پایهگذار یک جنبش بزرگ سیاسی اجتماعی شدند. این جنبش به شکل رسمی در سال ۱۹۶۴ دفتر خود را در بیروت با نام «الجماعه الاسلامیه» افتتاح نمود. در دهه ۱۹۸۰، گروه مذکور یک بازوی نظامی به نام «قوات فجر» برای مقابله با اشغال لبنان ازسوی اسرائیل در سال ۱۹۸۲ تأسیس کرد. «الجماعه الاسلامیه» خود را گروهی لبنانی میداند و اولویت زیادی برای هویت لبنانی خود قائل است. این جماعت خواستار وحدت جامعه لبنان فراسوی مذهب و فرقه است. جماعت مذکور اگرچه خواهان تشکیل یک حکومت اسلامی در لبنان است اما بهکارگیری زور برای نیل به این مقصود در جامعه چندمذهبی لبنان را مردود میداند.
الجماعه الاسلامیه همانند اخوانالمسلمین مصر، خط مشی سیاسی میانه روانه دارد هرچند که سران آن بر روی استقلال سازمانی و سیاسی خود از سازمان مادر، اخوانالمسلمین، تأکید فراوان دارند. الجماعه الاسلامیه، جامعه لبنان را جامعه ای منحصربه فرد میداند لذا در مواضع آن در قبال مناقشه اخیر سیاسی در کشور نوعی دوگانگی به چشم میخورد. این گروه بین وفادار ماندن به اصول بنیادین خود در زمینه حمایت از مقاومت و داشتن مشی ضدآمریکایی و ضداسرائیلی از یک سو و عملگرایی سیاسی که جماعت اسلامی را به سوی اتحاد با جریان ۱۴ مارس که مورد حمایت آمریکا است ازسوی دیگر وامانده است. چنین دیدگاهی باعث بروز شکاف در گروه مذکور شده و در یک سال گذشته الجماعه الاسلامیه یکی از بنیانگذاران کلیدی خود، «شیخ فتحی یکن»، را از دست دادهاست. یکن، الجماعه الاسلامیه را به دو دلیل ترک کرد: اتحاد با المستقبل و دیدگاه خصمانه درقبال حزبالله.
اگرچه رهبران الجماعه الاسلامیه اتحادهای سیاسی خود را فاقد انگیزه مذهبی و طایفه ای میدانند اما گفتارهای آنان از نوعی انسجام مذهبی و طایفه ای خبر میدهد آنجا که میگویند «بعد از ترور حریری ما یتیم شدهایم»، «رهبران سنی هدف حملات سوریه هستند» و «در طول دوران حاکمیت سوریه بی عدالتیهای فراوان در حق سنیها صورت گرفتهاست».
اگرچه گروه مذکور یک حزب سیاسی نیست اما ساختاری حزبی دارد و شمار کارکنان آن به ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر میرسد. در سطح سیاسی جماعت اسلامی مداخله خود در سیاست را یک اجبار میداند و اصرار دارد که فعالیتهای مذهبی و سیاسی جنبش باید توأمان انجام شود. این گروه در اولین انتخابات پارلمانی بعد از پایان جنگ داخلی شرکت کرد و توانست در تریپولی، بیروت ودینیه به کرسیهایی دست یابد. در سال ۱۹۹۶ از میزان نفوذ جماعت اسلامی کاسته شد و تنها توانست به یک کرسی پارلمان برسد. در انتخابات شهرداری ۱۹۹۸، گروه مذکور نتایج چشمگیری را به دست آورد. در سال ۲۰۰۰ هیچیک از کاندیداهای گروه به پارلمان راه نیافتند. الجماعه الاسلامیه انتخابات پارلمانی ۲۰۰۵ را در اعتراض به قانون انتخابات متناقض لبنان تحریم کرد. بااین وجود اما از معرفی نامزد برای انتخابات شهرداری، سندیکاها و اصناف خودداری ننمود.
در سطح منطقهای، الجماعه الاسلامیه مقابله با صهیونیسم را اولویت اول خود میداند و دقیقاً به همین خاطر است که روابط پیچیدهای با حزبالله دارد. ازیکسو حزبالله به نماد مقاومت، از اصول بنیادین الجماعه الاسلامیه، تبدیل شدهاست. از سوی دیگر مناقشه سیاسی داخلی بین حزبالله و متحد الجماعه الاسلامیه یعنی جریان المستقبل شرایط را سخت کردهاست. رهبران جماعت اسلامی تأکید دارند که روابط آنها با حزبالله فرافرقه ای است. به گفته «ابراهیم المصری»، معاون الجماعه الاسلامیه، «ما نه در اتحاد با حزبالله هستیم و نه در مقابل آن». به گفته المصری در طول جنگ ژوئیه علیه اسرائیل، بسیاری از اعضای جماعت در کنار جنگجویان حزبالله در برخی از نقاط مرزی سنی نشین نظیر البوستان، مرواهین و یارین بودهاند و علیه اسرائیل جنگیدهاند. الجماعه الاسلامیه به واسطه مدارس، کلینیکها و انجمنهای خیریه حضور فعالی در سطح جامعه دارد.
البته این اتحاد مقدس با حزبالله سبب نشده که الجماعه الاسلامیه انتقادات تند خود را از عملکرد سیاسی حزبالله بعد از جنگ ژوئیه دریغ نماید. بااین وجود جماعت اسلامی همچنان به نشستهای مشترک ماهانه خود با حزبالله در زمینه طیف گستردهای از موضوعات ادامه میدهد. علاوه براین، گروه مذکور در مواقع نیاز به اتحاد انتخاباتی با حزبالله نیز دست زدهاست. المصری اتحاد جماعت اسلامی با المستقبل را «ازدواج منافع» توصیف کرده و هرگونه حمایت مالی حریری از فعالیتهای گروه خود را رد میکند. به گفته او جماعت اسلامی به شکل مستقل منابع مالی مورد نیاز خود را تأمین مینماید. البته بر همگان آشکار است که جماعت مذکور بخشی از منابع خود را از حامیان خود در منطقه خلیج فارس به دست میآورد. کادر رهبری کنونی جماعت اسلامی عبارت است از: «فیصل المولوی»، «علی الشیخ عمار» و «ابراهیم المصری».
جمعیه المشاریع الخیریه الاسلامیه (انجمن طرحهای خیریه اسلامی)
این گروه معروف به «الاحباش» در سال ۱۹۸۰ با هدایت «شیخ عبدالله الهراری»، تأسیس گردید و ساختار سازمانی آن در زمان ریاست «شیخ نزار الحلبی» شکل گرفت. حلبی همچنین خطوط تمایز بین الاحباش با دیگر گروههای اسلامگرا را ترسیم نمود. این گروه مأموریت خود را گسترش دین درست و مبارزه با انحرافات آن به خصوص انحرافات صورت گرفته ازسوی مکتب اخوانالمسلمین عنوان کردهاست. همواره دربارهٔ ریشهها و اصول بنیادین الاحباش از سوی گروههای اسلامگرا با شک و تردید نگریسته شده و این گروه بدون مجوز دارالفتوا به کار خود ادامه میدهد.
به گفته رهبران الاحباش این گروه نیازهای مالی خود را با کمکهای مالی طرفداران و اعضایش تأمین میکند. دربارهٔ تعداد اعضای این گروه اطلاعات دقیقی در دست نیست. در طول یک دهه گذشته «جمعیه المشاریع الخیریه الاسلامیه» دو مدرسه دینی در بیروت، یک مدرسه دینی در تریپولی و یک مدرسه دینی در بقاع تأسیس و چندین دفتر مرکزی در حومه بیروت نظیر برج ابی حیدر افتتاح نمودهاست. در سال ۱۹۹۹ «شیخ نزار الحلبی» به قتل رسید اما الاحباش توانست به حیات خود ادامه دهد و به رهبری شیخ «حسام الدین قراقیره» برنامههای خود را پیش برد. گروه مذکور دیدگاهی متناقض در زمینه مشارکت سیاسی دارد. الاحباش در طول سی سال حضور سوریه در لبنان مورد حمایت آن قرار داشت. علاوه بر این، گروههایی چون الجماعه الاسلامیه و «حرکت التوحید» سوریها را متهم میکنند که با تأسیس الاحباش قصد داشتهاند تا از آن به عنوان ابزاری علیه گروههای اسلامگرا استفاده کنند و سوریه الاحباش را تشویق میکرده که مساجد بیروت و تریپولی را به تصرف خود درآورده و پایگاه اجتماعی خود را گسترش دهد. اگرچه هنوز الاحباش رشد خود را مدیون سوریه است اما ازنظر سیاسی نوعی اتحاد اعلام نشده با المستقبل دارد که بیشتر از عملگرایی سیاسی آن ناشی میگردد.
جبهه العمل الاسلامی
این گروه در اوت ۲۰۰۶ توسط «فتحی یکن» از پیشروان اسلامگرایان سنی سیاسی لبنان و از بنیانگذاران الجماعه الاسلامیه، تأسیس گردید. یکن همانطور که گفته شد به خاطر اختلاف نظر با الجماعه الاسلامیه بر سر اتحاد با المستقبل از این سازمان جدا گردید. او معتقد است که المستقبل به رهبری سعد حریری در خدمت منافع غرب در لبنان است و به جای اتحاد با اردوگاه مقاومت متشکل از حزبالله، ایران، سوریه و حماس که یکن به شدت از آنها طرفداری میکند به اتحاد با آمریکا و متحدان عربش معروف به کشورهای عربی میانهرو، رو آوردهاست. یکن عقیده دارد که المستقبل اهل سنت را از اصول بنیادینش دور می ذکند و با مقاومت در برابر هژمونی آمریکا و دفاع از هویت عربی لبنانی میانه ای ندارد. در بیانیه تأسیس جبهه العمل الاسلامی ضمن تأکید بر ماهیت مستقل این گروه، تقویت هویت ملی و اسلامی، حفاظت از مقاومت و جلوگیری از هرگونه تلاش فرقه گرایانه به عنوان اهداف اصلی ذکر شدهاست.
به گفته ایدئولوگهای این گروه، «جبهه العمل السلامی» تلاش دارد تا فضای بین هرج ومرج ایجاد شده به رهبری آمریکا ازیکسو و هرج ومرج ایجاد شده توسط القاعده ازسوی دیگر را پر کند و بخشهایی از جامعه اهل سنت که با دو جریان مذکور رابطه ای ندارند را به خود جلب نماید. این جنبش هنوز در مراحل اولیه است و نتوانسته دربارهٔ جایگاه خود در بحران سیاسی کنونی لبنان به نتیجه ای برسد. یکن در سخنان خود بارها اعلام کرده که خواهان ایجاد یک جبهه مقاومت اسلامی ورای مذهب و طایفه است؛ به همین خاطر با مخالفت جدی مخالفان حزبالله و کسانی که فتوا علیه شیعیان صادر میکنند، روبه رو میباشد. بااین وجود، یکن همواره از الجماعه الاسلامیه به نیکی یاد کرده و اقدام آن برای پیوستن به حزبالله در جنگ علیه اسرائیل را تحسین نمودهاست.
همانطور که گفته شد «جبهه العمل الاسلامی» خواستار جذب بخشی از اهل سنت است که بر این باورند المستقبل به رهبری حریری جهت اصلی خود را گم کردهاست؛ لذا جنبش مذکور نوعی چتر است که ذیل خود گروههای مختلف اسلامگرا نظیر «حرکت التوحید»، «انجمن امام علی»، «مجمع انجمنهای اسلامی لبنان»، «اسلام بدون مرز» و «نیروهای اقدام اسلامی» را گرد آوردهاست.
حزب التحریر
این گروه شاخهای از حزبی منطقهای به همین نام است که در سال ۱۹۵۳ توسط «شیخ تقی الدین النبهاتی» تأسیس گردید و حضور محدودی در لبنان دارد. این گروه در سال ۲۰۰۶ مجوز فعالیت به عنوان حزب را از دولت سینیوره دریافت کرد. حزب التحریر دومین کنوانسیون خود را در اوت ۲۰۰۷ برگزار نمود و در آن بار دیگر تأسیس حکومت خلیفه ای (دعوت الخلیفه) را خواستار شد. این حزب در اکثر مناطق لبنان حضور دارد و دفتر اصلی آن در تریپولی است. بااین وجود حضور آن بیشتر رسانهای است و نمیتوان آن را یک جنبش خوب سازمان یافته با طرفداران قابل توجه در لبنان دانست. حزب التحریر اگرچه با تحصن اپوزیسیون، گروه ۸ مارس، در بیروت به مخالفت پرداخت اما در عین حال از اصرار المستقبل برای برپایی یک دادگاه بینالمللی در ارتباط با ترور رفیق حریری حمایت نکرد. به گفته یکی از مقامات حزب مذکور «استراتژی برون رفت لبنان از بحران حاکم تنها ایجاد یک حکومت خلیفه ای و پذیرش اسلام به عنوان یک دیدگاه سیاسی جامع است». حزب التحریر مشارکت در انتخابات را ممنوع اعلام کرده اما سوگند یاد نموده که از خشونت و زور برای رسیدن به اهداف خود استفاده ننماید.
بهطور کلی چهار گروهی که از آنها یاد شد، ویژگیهای مشترکی دارند که آنها را میتوان این گونه برشمرد:
۱. تمام آنها یک برنامه کلی اسلامگرایانه دارند اما وضعیت خاص لبنان را به خوبی درک کردهاند و میدانند که تحقق برخی از اهداف آنها در کوتاه مدت میسر نمیباشد. ۲. اگرچه اغلب آنها ساختار حزبی ندارند، به جز حزب التحریر تمام آنها در روند سیاسی مشارکت دارند. ۳. سیاست خارجی و وابستگیهای طایفه ای و مذهبی عناصر تعریف کننده اتحادهای سیاسی این گروهها هستند. منطق عملکرد این گروهها بر روی سه هدف اصلی متمرکز است: اتحاد ملی و اسلامی، مقاومت در برابر اسرائیل و مخالفت با غرب و هژمونی آمریکا. ۴. موضع گروههای مذکور در قبال سیاست بینالمللی مرز جدایی آنها از یکدیگر است. تفاوت بین الجماعه الاسلامیه و جبهه العمل الاسلامی به عنوان دو نیروی کلیدی و رقیب در متحدان سیاسی داخل آنهاست. در حالی که الجماعه متحد المستقبل است، جبهه العمل در گروه ۸ مارس قرار دارد. دو گروه باقیمانده یعنی حزب التحریر و الاحباش راه سومی را برگزیده اند و موضعی مبهم دارند. ۵. تمام این گروهها در تلاش اند تا با جذب نفراتی از اهل سنت که از المستقبل روی گردانند، پایگاه اجتماعی خود را توسعه دهند. این امر رفته رفته در استان شمالی لبنان در حال تحقق است و وفاداران سابق المستقبل به روی گردانی از آن پرداختهاند. ناکامی المستقبل در عمل به قولهای انتخاباتی خود باعث شده تا بسیاری از گروهها در اتحاد خود با آن تردید کنند.
جنبشهای سلفی
جریان اصلی سلفیگری در لبنان
از زمان تأسیس جریان اصلی سلفیگری توسط شیخ «سالم الشهال» در سال ۱۹۴۶ در طرابلس با تأسیس گروه جوانان محمد، این جنبش معروف به «الحرکه السلفیه» به جنبشی متشکل از پنجاه سازمان تبدیل شده که همگی به عنوان انجمن خیریه یا مدرسه مذهبی فعالیت میکنند و اکثراً در شمال لبنان متمرکز شدهاند که گاه در بیروت و صیدا نیز شعبه دارند. الشهال نماد معنوی جنبش باقیمانده و دو پسر او رهبری «جمعیه الهدایه و الاحسان» را در دست دارند. همانند دیگر انجمنهای سازنده جنبش سلفی، جمعیت مذکور یک جنبش سلفی الهام گرفته از القاعده است که اولویت زیادی برای فعالیتهای مرتبط با مدارس مذهبی قائل است و اعضای جنبش با تأکید بر کار خیریه و اجتماعی به آموزش قرآن و حدیث میپردازند. جمعیت مذکور دیدگاهی متناقض دربارهٔ دولت لبنان و دیدی محافظهکارانه در زمینه سیاست و جامعه دارد. برخی از دیگر گروههای سلفی «جمعیه الهدایه و الاحسان» را غیرقانونی میدانند. به طور کلی سازمانهای اصلی سلفیگری همگی مدعی هستند که بدون استفاده از زور و خشونت خواهان اصلاحات میباشند و با کاربرد خشونت به عنوان ابزار تغییر سیاسی و اجتماعی مخالف هستند.
در ده ه ۱۹۸۰ تریپولی خیزش نفوذ سلفیگری را تجربه کرد. این خیزش با اشغال شهر تریپولی در سال ۱۹۸۴ توسط «حرکت التوحید» و به رهبری «شیخ سعید شعبان» پایان یافت. تلاش آنها برای اسلامیکردن تریپولی بعد از حمله سنگین نیروهای سوری با شکست روبه رو و به سلطه شعبان در سال ۱۹۸۵ پایان داده شد. در این حین دیگر گروههای سلفی توجه خود را به جنگ با اسرائیل معطوف کرده بودند. جنبش الشهال همزمان با جنگ داخلی لبنان شاخهای نظامی به نام «هستههای ارتش اسلام» تأسیس کرد که عمر کوتاهی داشت و جنبش از بلندپروازیهای نظامیخود دست کشید. در سال ۱۹۹۰ جنبش به واسطه جمعیه الهدایه و الاحسان به کار خود ادامه داد و اصلاح جامعه، ساخت مساجد و مدرسهها برای آموزش قرآن و کمک به مردم نیازمند و محتاج را اهداف خود اعلام نمود.
در سال ۱۹۹۶ دولت لبنان انجمن مذکور را متهم به ترویج تنفر مذهبی ازطریق مطالب درسی و آموزشی کرد و آن را منحل ساخت. پسر بزرگ الشهال به نام «داعی الاسلام الشهال» که رهبری جنبش را در دست داشت تصمیم گرفت که سازمان خیریه دیگری به نام «موقوفه احیای اسلام» یا «الاحیأ الاسلامی» و با تمرکز بر کار اجتماعی تأسیس نماید. او در سال ۲۰۰۶ انجمن دیگری را به نام «مؤسسه زادالاخره» تأسیس کرد. این سازمانها در کنار دیگر انجمنها و موسسات آموزشی و مذهبی سلفی، بستر اصلی پیشبرد برنامهها، توسعه پایگاه اجتماعی و بسیج سرمایه سیاسی سلفیهای لبنان هستند هرچند که ماهیت و عملکرد سیاسی ندارند. سلفیها همواره از عرصه سیاسی لبنان دور نگه داشته شدهاند. هرچند بعد از ترور حریری تغییری چشمگیر در این زمینه به وجود آمده و سازمانهای سلفیمختلف نیروهای خود را که اکثر آنها ساکن مناطق محروم شمال هستند برای شرکت در انتخابات بسیج نمودهاند.
رشد جریان سلفیگری در لبنان تا حد زیادی به خاطر تغییر پایگاه مذهبی اهل سنت این کشور از الازهر مصر به عربستان سعودی میباشد. بااینحال واعظان لبنانی که تحصیلات خود را در مصر گذراندهاند همچنان در دستگاه مذهبی اهل سنت لبنان حضور دارند. تحصیل این واعظان در مصر اغلب به دوره ناصر بازمیگردد که بورسهای تحصیلی زیادی در اختیار لبنانیها گذاشته میشد. حال آنکه بعد از روی کار آمدن سادات این کمکها قطع شد و عربستان به محل جدید آموزش واعظان لبنانی تبدیل گردید. بدینشکل وهابیت به درون لبنان راه یافت و رفته رفته دارالفتوایی در لبنان شکل گرفت که بسیاری آن را مسئول خیزش اسلامگرایان افراطی در این کشور میدانند.
ترور حریری و عقبنشینی نیروهای سوری از لبنان در آوریل ۲۰۰۵ دو عامل اصلی افزایش قدرت چشمگیر سلفیها هستند که سالها توسط نیروهای مذکور سرکوب میشدند. آنها نهتنها به رسم خود مبنیبر عدم مشارکت در انتخابات پایان دادند و «حسن الشهال» یک شخصیت سلفی معروف در شمال لبنان برای عضویت در پارلمان نامزد گردید، بلکه نیروهای خود را برای تقویت المستقبل بسیج نمودند. سلفیها متأثر از مرگ حریری و به خاطر نفرت عمیق از سوریه، طرفداران خود را تشویق به رأی دادن به فهرست سعد حریری نمودند که در آن حتی نفراتی از «حزب نیروهای لبنانی» (القوات اللبنانیه) حزب مسیحی افراطی به رهبری سمیر جعجع حضور داشتند. مهمترین نتیجه انتخابات این بود که حسن الشهال به پارلمان راه نیافت (سلفیها حریری را به او ترجیح دادند) و فهرست حریری ۲۸ کرسی شمال را از آن خود نمود. سلفیها از این راه توانستهاند در زمان بروز تنشهای سیاسی و فرقه ای دایره نفوذ خود را گسترش دهند.
در حال حاضر یکی از شخصیتهای مهم سلفیگری در شمال لبنان یعنی داعی الاسلام الشهال، جنبش سلفی را چهره ناب اسلام مینامد. او به گفته خودش برنامه یا دیدگاهی سیاسی برای لبنان ندارد و تنها به دنبال گسترش دعوت در جامعه است. داعی الاسلام هدف خود را ازطریق مدارس مذهبی، سازمانهای خیریه، موسسات مذهبی و یک رادیو دنبال میکند که تحت هیچگونه نظارت دولتی قرار ندارند. حتی مدارس مذهبی آنها توسط «دارالفتوا» کنترل نمیگردد.
اگرچه سلفیهای سنتی نظیر داعی الاسلام دوست دارند که نشان دهند علاقه ای به سیاست ندارند اما سخنان آنان با واقعیت همخوانی ندارد. آنها همانند دیگران بسیار درگیر سیاست هستند و به همینخاطر از قطبی شدن فضایسیاسی لبنان در چند سال گذشته در امان نماندهاند. این سلفیها آشکارا به حمایت از جریان ۱۴ مارس پرداخته و در قلب تنشهای فزاینده ای طایفه ای و مذهبی بین شیعه و سنی در لبنان جای گرفتهاند.
سلفیهای اصلاحطلب
پیکره انجمنهایی که سازنده جنبش سلفی در شمال لبنان هستند، یکپارچه نیست و گروههای سلفی متفاوتی در این جنبش حضور دارند. درحالیکه شخصیتهای سلفی چون الشهال سعی دارند که منکر وجود انشعاب در جنبش سلفیگری شوند اما به نظر میرسد که نوعی جنبش سلفی اصلاحطلب درحال ظهور است که هنور در مراحل آغازین میباشد. این جنبش، متشکل از کارشناسان و واعظان جوان، اعلام کرده که دیدگاههای سنتی سلفیگری دربارهٔ دو موضوع مهم را قبول ندارد: رویکرد آنان درقبال شیعه و حزبالله و روابط با المستقبل.
«شیخ محمد الخدر» یکی از این شخصیتهای اصلاحطلب سلفی است. او مدیر سازمانی به نام «مجمع اسلامیلبنان برای گفت وگو و دعوت» است. شیخ محمد منتقد جدی وضعیت کنونی جنبش اسلامگرای لبنان میباشد و تلاش میکند تا زمینه مشترکی را برای رسیدن به یک دیدگاه و برنامه اسلامی مشترک پیدا کند. او جنبشهای اسلامگرای اهل سنت لبنان را بازیچه دست نیروهای سکولار یا آنهایی که اهدافشان با واقعیت بسیار متفاوت است میداند و معتقد است که سلفیگری سنتی اگرچه پیروانی در بین جوانان دارد اما نتوانسته به عنوان یک جنبش اسلامی دیدگاهی شفاف برای تغییر اجتماعی و سیاسی ارائه دهد و آن را هدایت نماید.
شیخ محمد مروج نوعی سلفیگری است که جامعه چند مذهبی ای چون جامعه لبنان آن را میپذیرد. چالش جدی فراروی شیخ محمد و دیگر سلفیهای اصلاحطلب تغییر درک و دیدگاههای پیروانشان است که دچار جمود مذهبی میباشند. به گفته او اگرچه سلفیگری تفاوتهای اعتقادی با شیعه دارد اما علمای سلفی شیعیان را مرتد نخواندهاند. شیخ محمد بزرگترین تهدید فراروی لبنان را هژمونی آمریکا و اسرائیل میداند که در تلاش برای تغییر هویت و فرهنگ منطقه هستند. او خود را در جبهه مشترک با حزبالله برمیشمارد اما از ترس سلفیهای سنتی حاضر به اعلام آشکار این مطلب نیست.
جریان المستقبل و سلفیها: ازدواج منافع
اتحاد سیاسی بخشهای بزرگی از جنبش سلفیگری با نیروهای تحت حمایت غرب ۱۴ مارس اگرچه تعجب آور است اما در چارچوب وابستگیهای فرقه ای و به خصوص روابط با جریان المستقبل سعد حریری قابل درک میباشد. اول اینکه اکثریت اهل سنت لبنان سعد حریری را جانشین پدرش میدانند. سلفیها علیرغم عدم توافق با سعد بر سر مسائل کلیدی که به شکل خصوصی اعلام داشتهاند خواهان برهم خوردن سلسله مراتب سنی به خاطر مقابله با او نیستند. دوم اینکه هم سلفیها و هم حریری ادعا دارند که بنا به دلایل خود در برابر دشمن مشترکی به نام حزبالله قرار دارند. درحالیکه حریری آشکارا رابطه خود با سلفیها را اعلام نکرده اما هرگز متحدان خود را از استفاده ابزاری از گفتمان فرقه ای برای بسیج اهل سنت به بهانه دفاع از سنت برحذر نداشته و حتی خود زمانی که دیگر راهها به نتیجه نینجامیده به استفاده از چنین ابزاری دست زدهاست.
البته برخی از حامیان المستقبل با چنین دیدگاهی موافق نیستند و اتحاد با سلفیها را برخلاف برنامه سیاسی خود میدانند. این افراد مخالفت خود را با حزبالله را نه به خاطر دلایل مذهبی و طایفه ای بلکه به خاطر متحدان منطقهای آن عنوان میکنند. درحالیکه جریان المستقبل در ظاهر تلاش میکند تا فاصله خود را با سلفیها حفظ نماید اما نمایندگان پارلمانی وابسته به آن در شمال همواره در صدد هستند تا با جنبش سلفی ارتباط نزدیکی داشته باشند چراکه معتقدند جریان سلفی به خاطر پایگاه اجتماعی گسترده میتواند در خدمت منافع المستقبل در زمان انتخابات یا افزایش تنشهای سیاسی باشد. نمونههای زیادی از استفاده ابزاری المستقبل از دیدگاه ضدشیعی مفتیهای سلفی برای بسیج اهل سنت در طول مناقشه سیاسی با حزبالله وجود دارد که موید نظر فوق میباشد.
با این وجود اتحاد المستقبل با جنبش سلفی چندان بدون مشکل نبودهاست. درگیری ارتش لبنان با فتح الاسلام و این واقعیت که سه شخصیت برجسته اهل سنت یعنی فؤاد سینیوره، سعد حریری و مفتی رشید قبانی از این درگیری و پایان دادن به عمر گروهی که دیگر سلفیها آن را همکار خود میدانستند حمایت کردند، نارضایتی و تنشهایی بین آنها ایجاد کرد. برخی از سلفیها بر این باورند که آنها آلت دست المستقبل شدهاند. آنها از دو واقعه به عنوان دلیل گفتههای خود نام میبرند. واقعه اول به زمانی برمیگردد که سلفیها به دعوت دارالفتوا در اعتراض به کاریکاتورهای موهن یک روزنامه دانمارکی به خیابانها ریختند و ضمن آتش زدن سفارت این کشور به چندین کلیسا در اشرفیه، محله مسیحی نشین حومه بیروت، حمله نمودند. نیروهای امنیتی برای سرکوب این شورشها وارد عمل شدند و بسیاری از تظاهرکنندگان را که اغلب سلفی بودند دستگیر نمودند. سلفیها در این واقعه به خوبی احساس کردند که توسط حریری و دارالفتوا تنها گذاشته شدند و اقدامی برای آزادسازی آنها صورت نگرفت. واقعه دوم نیز به زمانی بازمیگردد که سلفیهای جوان در حمایت از المستقبل و علیه حزبالله و جنبش امل به خیابانها ریختند و ارتش برای سرکوب آنها وارد کار شد. در این واقعه نیز بسیاری از سلفیها بازداشت شدند اما باز حریری برای آزاد کردن آنها علیرغم اینکه افراد دستگیر شده به تحریک اعضای المستقبل و به بهانه تنش بین شیعه و سنی به خیابانها کشانده شده بودند اقدامی نکرد. چنین وقایعی به این باور فزاینده در بین سلفیها انجامیده که حریری به خوبی از حقوق اهل سنت لبنان دفاع نمیکند.
حمایت مالی از سلفیها یکی از بحث انگیزترین مسائل کنونی لبنانی است. طبق چندین گزارش منتشر شده، حریری بارها از سلفیها برای جلب وفاداری آنها حمایت مالی نموده و مینماید. برخی حتی بر این باورند که حمایتهای مالی مذکور با انگیزههای فرقه ای و با هدف ایجاد یک ارتش سنی برای مقابله با حزبالله در صورت بروز یک درگیری احتمالی صورت میگیرد. رهبران سلفی همواره دریافت کمک ازسوی حریری را رد میکنند و تأکید میورزند که منابع مالی آنها ازسوی طرفدارانشان و انجمنهای خیریه خلیجفارس تأمین میشود تا سازمانهای دولتی. به عنوان مثال الشهال با چندین انجمن خیریه در عربستان سعودی مرتبط میباشد.
سلفیهای الهام گرفته از القاعده
گروههای افراطی سنی لبنان ازنظر لجستیک و منابع مالی از القاعده مستقل میباشند. این گروهها یک پدیده نوظهور نیستند و از چهارده سال پیش تا به امروز در قالب گروههای کوچک مستقل وجود داشتهاند. این گروهها انگیزههای متفاوتی دارند. برخی از آنها از بیعدالتی موجود علیه مسلمانان در سراسر دنیا در رنجند و برخی دیگر به دلایل سیاسی دست به عملیات میزنند. حمله به کاروان اسقفها در شمال لبنان در اعتراض به قتل عام مسلمانان در بوسنی توسط نیروهای صرب را میتوان نشأت گرفته از انگیزه اول و ترور شیخ نزار الحلبی در سال ۱۹۹۵ توسط عصبه الانصارالاسلامیه به خاطر این باور که الاحباش از سوریه برای ترور رهبران سنی کمک دریافت میکند را نشأت گرفته از انگیزه دوم نامید. این گروهها ارتباطی با القاعده ندارند و تنها آشنایی آنها با القاعده ازطریق نفراتی است که در عراق و افغانستان در کنار القاعده بودهاند و سپس به لبنان بازگشته اند. از ویژگیهای مشترک این گروهها میتوان موارد زیر را برشمرد:
- آنها به فرایند سیاسی و مشارکت در انتخابات اعتقادی ندارند؛
- آنها به دنبال حاکمیت خدا بر زمین میباشند و با کسانی که به مسلمانان آسیب میرسانند به جنگ میپردازند؛
- برخلاف دیگر گروههای سلفی علاقه ای به آشکار کردن فعالیتهایشان ندارند و به ندرت مسئولیت بمبگذاریها را برعهده میگیرند.
مجموعه الدینیه (گروه دینی)
رهبر این گروه «بسام کنج» معروف به «ابوعیشه بود». او گروه مذکور را پس از بازگشت از افغانستان تأسیس کرد و با الهام از القاعده تلاش نمود تا گروهی شبیه به آن را در لبنان به وجود آورد. بسیاری از جوانانی که به مجموعه الدینیه پیوستند اطلاعی از اصول اعتقادی القاعده نداشتند و حتی نام آن را به ندرت شنیده بودند. بسیاری از این افراد خلافکارانی بودند که از دست پلیس تریپولی فرار کرده بودند. تعداد انگشتشماری از آنها نیز اعضای سابق حرکت التوحید بودند. گروه دینیه در دسامبر ۱۹۹۹ با ارتش به زدوخورد پرداخت و در نتیجه آن کنج و بسیاری از افراد گروه کشته شدند و شماری نیز دستگیر گردیدند. شورش مجموعه الدینیه را باید اولین شورش بنیادگرایان اسلامی لبنان نامید.
عصبه الانصارالاسلامیه (گروه انصار اسلامی
این گروه یک سازمان سلفی فلسطینی است و توسط «احمد عبدالکریم السعدی» معروف به «ابومحجن» رهبری میشود. عصبه الانصار در سال ۱۹۸۵ در اردوگاه آوارگان فلسطینی عین الحلوه در جنوب لبنان توسط «هشام الشریری» تأسیس گردید که توسط افراد جنبش فتح ترور شد. اندیشه این گروه نیز برقراری خلافت اسلامی است و اقدامات تروریستی زیادی انجام داده که مهمترین آنها ترور نزار الحلبی و چهار قاضی لبنانی در دادگاه است. گروه مذکور همچنین شامل گروهی به نام «جماعه الضنیه» میباشد که متشکل از جنگجویان سلفی است و در سال ۲۰۰۰ با ارتش لبنان در منطقه الضنیه در شمال این کشور درگیر شد. جماعه الضنیه اقدام به حمایت نظامی و لجستیکی گروه القاعده میکند و ریاست آن را اکنون شخصی به نام «ابودجانه» برعهده دارد که به عضویت در القاعده و جنگیدن در صف آن در عراق افتخار میورزد. با این وجود عصبه الانصار مدعی است که تنها ازنظر فکری با القاعده مرتبط است و ارتباط سازمانی با آن ندارد. اخیراً به گروه مذکور ازسوی نیروهای امنیتی لبنان مأموریت داده شد تا بین ارتش و جندالشام قرار گیرد و درواقع آن را کنترل نماید. این بدین معنی است که تسلیحات غیرقانونی الانصار به واسطه مأموریت فوق مشروعیت قانونی یافتهاند.
عصبه النور
عصبه النور را «عبدالله الشریدی» فرزند «هشام الشریدی» مؤسس عصبه الانصار پس از جدا شدن از گروه مذکور، تأسیس نمود. این گروه تاکنون به ترور برخی از اعضای جنبش فتح ازجمله «امین کاید» اقدام کرده که وی را متهم به ترور هشام الشریدی میکردند.
جندالشام
این گروه کار خود را به عنوان یکی از شاخههای عصبه الانصار آغاز کرد. درواقع پس از آنکه عصبه النور یکی از اعضای خود را که سه نظامی لبنانی را کشته بودند به ارتش لبنان تحویل داد، یک گروه از آن جدا شد و نام خود را جندالشام گذاشت. نام جندالشام از نام یک اردوگاه آموزشی در افغانستان گرفته شده که ابومصعب الزرقاوی سال ۱۹۹۹ آن را تأسیس کرد و اعضایی از بلاد شام (لبنان، سوریه، اردن و فلسطین) در آن حضور داشتند. پایگاه اصلیگروه مذکور اردوگاه عین الحلوه است و در همین اردوگاه توسط «محمد احمد شرقیه» «معروف به ابویوسف» تأسیس گردید و سپس ریاست آن به ابودجانه (رهبر جماعه الضنیه با نام حقیقی اسامه الشهابی) منتقل شد. جندالشام خشونت را ابزار تغییر دانسته و تمام اعضای کنونی دولت و ارتش را کافر اعلام نمودهاست. این گروه بعد از اشغال عراق توسط آمریکا فعالیت خود را علنی نمود و پس از ترور حریری در سال ۲۰۰۵ گفته شد که مسئولیت ترور را برعهده گرفتهاست. در همین ارتباط یک نوار ویدئویی پخش شد که طی آن یک فرد مسئولیت ترور را برعهده گرفت که به گفته دستگاههای اطلاعاتی لبنان این فرد فلسطینی بود و «احمد ابوعدس» نام داشت. جندالشام به اتهام برنامهریزی برایعملیات انفجاری علیه منافع آمریکا و ایجاد تشکیلات تروریستی در اردن تحت پیگرد دستگاههای دولتی این کشور است. این گروه بنیادگرای سلفی سابقه تهدید به ترور شخصیتهای برجسته شیعه لبنان از جمله «نبیه بری»، «عبدالامیر قبلان»، «سیدمحمدحسین فضلالله»، «محمد رعد»، «محمد یزبک»، «شیخ نبیل قاووق» و «سیدعلی الامین» را در کارنامه خود دارد.
فتح الاسلام
وقتی از یکی از شیوخ برجسته سلفی که ارتباط مستقیمی با «شاکر العبسی»، رهبر فتح الاسلام، داشت دربارهٔ ماهیت فتح الاسلام پرسیده شد او جواب داد: «گروهی متشکل از مردان جوان که در طول جنگ ژوئیه با اسرائیل وارد لبنان شدند با این فکر که جبهه جدیدی گشوده شده تا جنگ خود را علیه آمریکا و اسرائیل ادامه دهند». شاکر العبسی معروف به «ابوحسین» فردی فلسطینی اردنی است که به جرم ترور لورنس وی، دیپلمات آمریکایی در سال ۲۰۰۲ محکوم به اعدام شده و ازسوی دستگاههای امنیتی اردن تحت پیگرد میباشد. العبسی به جرم قاچاق اسلحه به بلندیهای جولان سه سال را در سوریه در زندان گذراند و پس از آزادی به لبنان رفت و به آموزش نظامی اعضای گروهی به نام «فتح الانتفاضه» پرداخت. او سپس از گروه النتفاضه برید و با اشغال دفاتر آن در نهرالبارد در نوامبر ۲۰۰۶ گروه سلفی فتح الاسلام را تأسیس کرد.
درگیری ارتش لبنان با فتح الاسلام که به نابودی آن و بروز فاجعه انسانی برای بیش از چهل هزار آواره فلسطینی انجامید برای بسیاری به خصوص سلفیها غیرمنتظره بود. در مه همان سال سرقتی از بانکی انجام شده بود که آن را به فتح الاسلام نسبت دادند. در این سرقت نیروهای امنیتی با سارقان در خیابانهای تریپولی به زدو خورد پرداختند و دو نفر از سارقان کشته شدند. فتح الاسلام برای انتقام خون آنها حداقل پانزده سرباز لبنانی را در نزدیکی اردوگاه نهرالبارد به قتل رساند. ارتش در واکنش به این حادثه تصمیم گرفت تا برای دستگیری عاملان به اردوگاه حمله کند. حمله ای که انتظار میرفت مدت زیادی طول نکشد سه ماه به درازا کشید و به بحثهای بسیاری در بین نیروهای سلفی دامن زد.
فتح الاسلام متهم به ترور سربازان لبنانی، غیرنظامیان و انفجار دو اتوبوس در منطقه عینعلق است. دربارهٔ شمار اعضای این گروه اطلاعات متناقضی ارائه شده و گفته میشود پیش از درگیری نهرالبارد ۴۰۰ عضو آموزش دیده داشتهاست. العبسی که درحالحاضر متواری است اگرچه ادعا کرده که سازمانش با القاعده ارتباطی ندارد اما گزارشاتی وجود دارد که نشان میدهد بین فتح الاسلام و القاعده در عراق تماسهای ابتدایی ای برقرار شدهاست. گفته میشود که این گروه در عضوگیری دقیقاً از الگوهای القاعده استفاده گروه و افراد متعددی با ملیتهای عربی مختلف در کادر آن حضور داشتهاند. بنا به گزارشات منتشر شده ازجمله گزارش ارائه شده ازسوی «جورج خوری» به کابینه لبنان در ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۷ بخش عمده منابع مالی فتح الاسلام ازسوی سازمانهای خیریه سعودی یا اتباع سعودی تأمین شدهاست.
القاعده در لبنان
القاعده از مدتها پیش لبنان را به عنوان محل مناسبی برای عضوگیری و دریافت کمکهای لجستیک درنظر گرفتهاست. بااین وجود سال ۲۰۰۵ را باید نقطه عطفی در نقش القاعده در لبنان دانست. در این سال چندین تحول فعالیت گروههای الهام گرفته از القاعده را مد توجه قرار داد. نخست اینکه ترور حریری وجود یک خلأ امنیتی گسترده در لبنان را به نمایش گذاشت. دوم اینکه فشار نیروهای آمریکایی علیه نیروهای القاعده در لبنان به خصوص عناصر عرب این گروه را وادار کرد تا به فکر جای دیگری باشند و لبنان برای این کار مناسب بود. سوم اینکه خیزش موج فرقهگرایی در منطقه برخی از گروههای سنی را به این فکر انداخت تا خواستار کمک القاعده شوند. در این سال بیانیههایی با امضای القاعده در لبنان منتشر گردید که تهدید به کشتن شخصیتهای شیعه میکردند. هرچند صحت وابستگی این بیانیهها به القاعده محل تردید است و به گفته یک کارشناس لبنانی در زمینه نیروهای سلفی، نام القاعده حربه ای است که بسیاری از گروههای ناشناخته محلی و حتی سازمانهای جاسوسی خود را در ورای آن مخفی میسازند تا به اهداف مشخص سیاسی و حتی افزایش تنش بین شیعه و سنی در لبنان دست یابند.
در سال ۲۰۰۶ افراد متعددی به جرم ارتباط با القاعده دستگیر شدند. درحالحاضر ۲۵۰ نفر در زندانهای لبنان به خصوص زندان «رومیه» حضور دارند که به گروههای سلفی شبیه القاعده یا همان سلفیهای جهادی تعلق دارند. با این وجود باز نمیتوان این دستگیریها را نشان حضور القاعده در لبنان عنوان کرد. به گفته اشرف ریفی، مدیرکل نیروهای امنیتی داخلی لبنان، آنچه در لبنان وجود دارد القاعده جعلی است. ریفی، از نزدیکان سعد حریری، روابط خوبی با سلفیهای لبنان دارد. او حتی در درگیری بین نیروهای امنیتی و فتح الاسلام تلاش کرد تا شخصیتهای سلفی را به میانجیگری وادارد. به گفته یکی از این افراد نه فتح الاسلام و نه نیروهای امنیتی دوست نداشتند که وارد درگیری علیه یکدیگر شوند، اما برخی از اعضای فتح الاسلام این درگیری را به دو طرف تحمیل نمودند. به اعتقاد بسیاری روابط نزدیک نیروهای امنیتی داخلی با بسیاری از رهبران سلفی باید از بروز حوادثی چون درگیری نهرالبارد جلوگیری میکرده اما چنین اتفاقی روی ندادهاست.
خطر افراطی شدن و بروز تنش مذهبی طایفه ای
همانطور که گفته شد، اسلامگرایان سنی لبنان به شکل یکپارچه عمل نمیکنند و به واسطه اهداف سیاسی و اجتماعی متفاوت از یکدیگر متمایز میباشند. در حالی که گروههای اصلی اسلامگرای سنی نظیر الجماعه الاسلامیه، الاحباش و جبهه العمل الاسلامیه همچنان به عنوان گروههای سنی مهم به ایفای نقش در عرصه سیاسی لبنان ادامه خواهند داد، اما بدتر شدن اوضاع سیاسی و امنیتی لبنان تنها باعث تقویت بنیادگرایان افراطی بین نیروهای سنیخواهد شد. در شمال لبنان به وضوح شکافی بین نیروهای اسلامگرا دیده میشود و برخی از آنها در اتحاد با المستقبل و برخی دیگر در برابر آن قرار دارند. دقیقاً همین شکاف است که با ایجاد خلأ فضای لازم برای مانور عناصرالهام گرفته از القاعده را فراهم ساختهاست. چندین عامل در افراطی شدن جوانان سنی لبنان نقش دارند: در وهله اول فقر اقتصادی، بیکاری فزاینده، نبود خدمات اولیه و انزوای اجتماعی جای میگیرد. هدف قرار دادن، دستگیری و شکنجه جوانان سنی در شمال به بهانه شناسایی افراطیون تنها به افزایش حس قربانی بودن و مورد تبعیض قرار گرفتن بین آنها انجامیده و به افزایش تنشها کمک کردهاست.
عامل مهم دیگر نقشی است که دستگاه مذهبی اهل سنت لبنان ایفا میکند. مشروعیت این دستگاه به رهبری قبانی ازسوی بسیاری از اهل سنت مورد تردید است و به عنوان آلت دست المستقبل نگریسته میشود. ضعف دستگاه مذکور باعث بروز ضعف رهبری مذهبی و سرگردانی جوانان سنی لبنان شدهاست. دستگاه مذهبی اهل سنت لبنان همچنان به برخی از واعظان خود اجازه میدهد که سخنان ضدشیعی بر زبان آورند و مبلغ شیعه ستیزی باشند. از همه مهمتر اینکه دارالفتوا هیچگونه نظارتی بر کار مدارس مذهبی و مواد درسی آنها ندارد و در کل به شکل مستقیم و غیرمستقیم به افراطی شدن جوانان سنی کمک میکند.
همین مطلب دربارهٔ رهبری سیاسی المستقبل نیز صادق است. المستقبل سلفیها و حتی افراطیون آنها را به عنوان ابزاری برای مقابله با رقبای خود در زمان بروز تنشهای سیاسی میبیند. این امر با افزایش تردید سلفیها دربارهٔ اتحادشان با المستقبل و وفاداری به سعد حریری درحالیکه او نتوانسته در مواقع نیاز پوشش سیاسی لازم را برای آنها فراهم سازد، نتیجه عکس به بار آورده و ادامه حملات نیروهای امنیتی علیه سلفیها این تردیدها را دوچندان ساختهاست. گروههای مذکور از تضعیف دیگر رهبران سیاسی سنی در شمال توسط المستقبل استفاده کرده و درحال گسترش گستره و حوزه نفوذ خود میباشند؛ بنابراین تا وقتی دولت لبنان استراتژی خود را در قبال سلفیها عوض نکند، در مناطق فقیر شمال حضور بیشتری نیاید و به قولهای انتخاباتی خود عمل نکند، خطر تبدیل شدن جوانان سلفی به اعضای القاعده یا شبیه آن خطری بسیار جدی است. بدون شک چنین اتفاقی باعث افزایش تنشهای مذهبی طایفه ای شده و به راحتی میتواند شعلههای یک جنگ داخلی دیگر را مشتعل سازد.