نقد و بررسی دلائل قائلین به تحریف قرآن

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۱۰ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'میکند' به 'می‌کند')

تحریف قرآن کریم از جمله ادعاهائی است که برخی در نفی اصالت قرآن مطرح کرده‌اند. اعلام فریقین هر یک به گونه‌ای به این ادعا پاسخ داده‌اند که در مقاله ذیل برخی از این آنها تبیین گردیده است.

دلیل اول: روایات تحریف در کتب معتبر فریقین

در پاسخ به دلیل نخست قائلین به تحریف – روایات تحریف - باید گفت اعلام فریقین هر یک بگونه‌ای بدان جواب داده‌اند:

پاسخ فیض کاشانی نسبت به روایات تحریف

ایشان مفاد روایات مذکور را بمعنای وقوع تحریف گسترده در قرآن دانسته که لازمه‌اش عدم انطباق قرآن موجود با قرآن واقعی می‌باشد. [۱]

آنگاه در پاسخ به شبهه مطرح شده نسبت به تحریف قرآن می‌فرماید:

لازمه پذیرش این روایات عدم اعتماد به مجموعه قرآن بوده بگونه‌ای که به هیچ آیه‌ای از قرآن نمی‌توان استناد نمود و در نتیجه قرآن کریم از معرض استفاده مردم خارج خواهد شد؛ در حالی که مقاد بسیاری از روایات این است که قرآن برای همیشه مرجع مسلمانان بوده و لازم است آنان صحت و سقم روایات را با معیار مطابقت و مخالفت قرآن مورد سنجش قرار دهند بعلاوه آنکه مفاد برخی آیات نظیر آیه حفظ و نفی باطل و... مصونیت قرآن از خطر تحریف می‌باشد. [۲]

ایشان راهکار مشکل مطرح شده را این می‌داند که بگوئیم تحریف صورت گرفته بگونه‌ای نیست که به هدف اصلی قرآن – هدایت انسان‌ها- لطمه‌ای وارد سازد بدین معنا که حذف برخی از اسامی در قرآن و تحریفهائی نظیر آن با وجود اهل بیت ع جبران شده است از اینرو عمل به قرآن موجود نیز انسان را به هدایت مطلوب نائل خواهد کرد. [۳]

ایشان شاهد بر صحت پاسخ مذکور را فقره ذیل حدیث طلحه می‌داند که امام ع عمل به قرآن موجود را سبب نجات از دوزخ و ورود به بهشت دانستند:

ویدل علی هذا قوله (علیه السلام) فی حدیث طلحة: إن أخذتم بما فیه نجوتم من النار ودخلتم الجنة فإن فیه حجتنا وبیان حقنا وفرض طاعتنا.

ایشان در ادامه با نفی ادعای تحریف قرآن، برخی از روایات مذکور را از قبیل تفسیر و بیان دانسته و قرائنی را در این زمینه بیان می‌کند از جمله آنکه در روایتی از امام باقر ع آمده است که مراد از تحریف صورت گرفته در کتب اسمانی تحریف معنوی است نه تحریف لفظی. [۴]

پاسخ علامه طباطبائی به روایات تحریف

ایشان با پاسخهای هفتگانه شان به نقد روایات تحریف پرداخته که عبارتند از:

1-تمسک به روایات تحریف مستلزم دور است:

گفتار نخست ایشان در نقد روایت تحریف این است که:

اما اولا فبأن التمسک بالاخبار بما آنها حجة شرعیة یشتمل من الدور [۵] در تبیین دور مذکور باید گفت: تمسک به اخبار تحریف بعنوان اینکه این اخبار حجت شرعی است مبتنی بر اثبات نبوت پیامبر ص است و اثبات نبوت هم مبتنی بر عدم تحریف قرآن است بنابر‌این احتمال وجود تحریف در قرآن سبب عدم اثبات نبوت و در نتیجه عدم حجیت این اخبار خواهد بود.2-روایات تحریف حتی با فرض صحتشان، اخبار احاد بوده و مفید قطع نمی‌باشد:

علامه در این زمینه می‌نویسد:

به روایات تحریف تنها بعنوان اسناد تاریخی می‌توان استناد نمود چون در بین آنها حدیث متواتر یا اخباری که محفوف به قرائن قطعیه باشد دیده نمی‌شود و بندرت می‌توان در بین آنها حدیث صحیح که دلالت تام بر تحریف داشته باشند یافت.

ایشان معتقد است حتی اخبار صحیح نیز در این زمینه – اثبات تحریف قرآن – قابل استناد نیست چون احتمال جعل در آنها وجود دارد. [۶]

3-عدم شباهت سیاق و نظم قرآن موجود با مفاد روایات تحریف:

گفتار علامه در این زمینه بشرح ذیل می‌باشد:

روایات تحریف با قطع نظر از ایراد دور، مشتمل بر آیات و سوری است که سیاق و نظمشان شباهتی با قرآن ندارند. [۷].

ایشان در بخش دیگری از گفتارشان به برخی از سور ادعا نظیر سوره خلع و سوره حفد در روایات تحریف اشاره نموده و آنها را در مقایسه با قرآن در سطح بسیار نازل و فاقد هر نوع شباهتی می‌داند. [۸]

علامه طباطبائی علت پذیرش برخی از قائلین به چنین ترهاتی را روحیه اخباری‌گری و عدم عرضه احادیث به قرآن دانسته و می‌فرماید:

.... محدثینی که به چنین سوره‌هایی – نظیر سوره حفد و خلع - اعتناء می‌کنند، بخاطر تعصب و تعبد شدیدی است که نسبت به روایات دارند و در تشخیص صحیح از مجعول آن و در عرضه داشتن احادیث بر قرآن کوتاهی می‌کنند و اگر این تعصب و تعبد نبود، کافی بود در یک نظر حکم کنند به اینکه ترهات مذکور جزو قرآن کریم نیست. [۹]

4-مخالفت روایات تحریف با قرآن

متن گفتار ایشان در این زمینه عبارتست از: ومع الغض عن جمیع ذلک فإنها مخالفة للکتاب مردودة [۱۰]

ایشان در تبیین مخالفت روایات تحریف با قرآن می‌نویسند:

و اما اینکه گفتیم روایات تحریف، به فرضی هم که صحیح باشد مخالف با کتاب است و به همین جهت باید طرح شود. توضیحش این است که مقصود ما مخالفت با ظاهر آیه * («إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَه لَحافِظُونَ») * و ظاهر آیه «وَإِنَّه لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیه الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْه وَلا مِنْ خَلْفِه» نیست، تا بگویید این مخالفت ظنی است، -

چون ظهور الفاظ آیه جزو ادله ظنی است - بلکه مراد مخالفت با دلالت قطعی کتاب است، چون مجموع قرآنی که فعلا در دست ما است به بیانی که در دلیل اول بر نفی تحریف گذشت، دلالت قطعی دارد بر اینکه در قرآن تحریفی رخ نداده است.

و چطور ممکن است در این دلالت خدشه کرد، و حال آنکه قرآنی که در دست ما هست اجزایش در نظم بدیع، و معجزه بودن نظیر یکدیگرند و خودش در دفع اختلافاتی که در به دو نظر به ذهن می‌رسد کافی است. نه در دفع آن اختلافات نقصی دارد، و نه در افاده معارف حقیقی و علوم الهی کلی و جزئیش قصوری، معارفش همه به هم مربوط و فروعش بر اصولش مترتب، و اطرافش بر اوساطش منعطف است، و این خصوصیات که در نظم قرآنی است و خداوند آن را به آن خصوصیات، وصف نموده در همه جای این کتاب مشهود است. [۱۱]

5-عدم امکان صحت روایاتی که دلالت بر حذف بسیاری از آیات قرآن می‌کند:

علامه در نقد دیدگاه کسانی که قائل به حذف بسیاری از آیات قرآن - بر اساس روایات تحریف - می‌باشند می‌فرماید:

چگونه می‌توان پذیرفت که قرآن برغم دواعی فراوان مسلمانان در محافظت از آن و تلاش گسترده پیامبر ص در تعلیم و تبیین ان، هزاران آیه – بر اساس روایات مرسل - از آن حذف شده باشد.. [۱۲]

6- ضعف سندی روایات تحریف

ایشان معتقد است با مراجعه به اسناد روایات تحریف معلوم می‌گردد که بیشتر آنها فاقد سند بوده یا اسنادشان ضعیف می‌باشد [۱۳]

7-ضعف دلالتی روایات تحریف

علامه طباطبائی مفاد در این زمینه می‌فرماید:

بسیاری ازروایاتی که قائلین به تحریف قرآن بدان استناد نموده‌اند در مقام بیان مفهوم، تفسیر و تطبیق آیه بر مصادیق خارجی آیه بوده و ارتباطی به تحریف لفظی قرآن ندارند. [۱۴]

ایشان در ادامه روایاتی را که بیانگر شان نزول برخی آیات می‌باشد از قبیل موارد فوق دانسته و می‌فرماید: روایتی که آیه شریفه "یا أیها الرسول بلغ ما انزل إلیک " را بدینگونه ذکر کرده است: "یا أیها الرسول بلغ ما انزل إلیک فی علی " در حالی که روایت بیانگر آن است که آیه مذکور در شان امام علی ع ذکر شده است نه اینکه "فی علی "جزء آیه باشد و همینطور روایتی که آیه شریفه" إن الذین ینادونک من وراء الحجرات " را این‌گونه ذکر کرده است: "إن الذین ینادونک من وراء الحجرات بنو تمیم أکثرهم لا یعقلون " در حالی که ذیل روایت بیان شان نزول آیه بوده و برخی بدون دلیل انرا جزء آیه پنداشته‌اند.

توضیح آنکه گروهی از قبیله بنی تمیم بهنگام دیدار با پیامبر ص کناردرب خانه حضرت ایستاده وبی ادبانه به آن حضرت ندا دادند که: اخرج الینا که در این هنگام آیه مذکور نازل گردید و آنها را نسبت به رفتار زشت شان متنبه نمود. [۱۵]

ایشان روایاتی را که از باب جری و تطبیق برخی موارد را بیان نموده‌اند نیز از موارد مذکور می‌داند نظیر روایتی که آیه شریفه: وسیعلم الذین ظلموا را این گونه ذکر کرده است: وسیعلم الذین ظلموا آل محمد حقهم و یا آیه شریفه: ومن یطع الله ورسوله " را این‌گونه بیان کرده است: ومن یطع الله ورسوله فی ولایة علی والأئمة من بعده فقد فاز فوزا عظیما [۱۶]

ایشان در ادامه برخی از روایات را که امام ع در آن کلمه‌ای را نظیر: کذلک الله ربی کذلک الله ربی که امام ع ذیل سوره توحید تلفظ نموده است عده‌ای بعنوان روایت پنداشته را بیان می‌کند [۱۷]

8- تعارض اخبار تحریف با یکدیگر در مواردی که ادعای حذف برخی آیات شده است:

علامه بخشی از روایات تحریف را معارض یکدیگر دانسته که لازمهاش تساقط می‌باشد بعنوان نمونه در روایات تحریف آمده است که آیه‌ای بعنوان آیه رجم شیخ و شیخه در قرآن وجود داشته که ساقط شده است اما در روایات نسبت به چگونگی آن اختلاف می‌باشد. در برخی آمده است که آیه مذکور این‌گونه می‌باشد: إذا زنی الشیخ والشیخة فارجموهما

البتة فإنهما قضیا الشهوة و در برخی دیگر: الشیخ والشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة فإنهما قضیا الشهوة و در برخی: بما قضیا من اللذة ودر بعضی دیگر... نکالا من الله والله علیم حکیم و در برخی دیگر: نکالا من الله والله عزیز حکیم ذکر شده است.

بنابر این تعارض این روایات با یکدیگر دلیل دیگری بر عدم اعتبار و سقوطشان خواهد بود. [۱۸]

دفع توهم: بطلان سخن کسانی که اختلاف روایات تحریف را دلیل بر اصل وقوع تحریف قرآن می‌دانند: علامه طباطبائی در نقد گفتار مدعیان فوق الذکر می‌فرماید: اینکه بعضی از محدثین گفته‌اند که «اختلاف روایات در آیاتی که نقل شد ضرر به جایی نمیرساند چون این روایات در اصل تحریف قرآن اتفاق دارند» مردود و غلط است. چون اتفاق روایات مذکور در تحریف شدن قرآن ضعف دلالت آنها را جبران نمی‌کند و هر یک از آنها دیگری را دفع می‌ کند ref>المیزان ج 12ص 114</ref>

شگفتی علامه از کسانی که اخبار تحریف را پذیرفته‌اند

علامه طباطبائی بعد از نفی اعتبار روایات تحریف شگفتی خویش را از کسانی که روایات تحریف را پذیرفته‌اند اظهار داشته و می‌فرماید: و عجب از این گونه علمای دینی است که در مقام استدلال بر تحریف شدن قرآن بر می‌آیند و آنگاه به روایاتی که به صحابه و یا به ائمه اهل بیت منسوب شده احتجاج می‌کنند و هیچ فکر نمیکنند که چه می‌کنند.

اگر حجیت قرآن باطل گردد، نبوت خاتم الأنبیاء باطل شده، و معارف دینی لغو و بی اثر می‌شود، و در چنین فرضی این سخن به کجا می‌رسد که در فلان تاریخ مردی دعوی نبوت نموده و قرآنی به عنوان معجزه آورد، خودش از دنیا رفت، و قرآنش هم دستخورده شد، و از او چیزی باقی نماند مگر اجماع مؤمنین به وی، بر اینکه او به راستی پیغمبر بوده، و قرآنش هم به راستی معجزه ای بر نبوت او بوده است، و چون اجماع حجت است - زیرا همان پیغمبر آن را حجت قرار داده، و یا از اجماع مجمعین کشف می‌کنیم که قول یکی از جانشینانش در آن هست- پس باید نبوت او و قرآنش را قبول کنیم ؟!! [۱۹]

ایشان احتمال جعل روایات تحریف را قوی دانسته و انرا موید به شواهدی می‌دانند: و کوتاه سخن آنکه احتمال دسیسه و جعل حدیث که احتمال قوی هم هست و شواهد و قرائن آن را تایید می‌کند، وقعی و اعتباری برای روایات مذکور باقی نمیگذارد، و با در نظر گرفتن آن، دیگر نه حجیت شرعی بر آن اخبار باقی می‌ماند، و نه حجیت عقلانی، حتی صحیح السندترین آنها هم از اعتبار ساقط می‌گردد.

زیرا حجیت سند، معنایش این است که رجال حدیث دروغ عمدی نمی‌گویند، و اما اینکه فریب نمیخورند، و در اصول روایتی آنان هم دست برده نمیشود، ربطی به صحت سند ندارد. [۲۰]

دیدگاه علامه محمد تقی حکیم در زمینه روایات تحریف

ایشان در الاصول العامه بعد از بیان آنکه نقل روایات تحریف در کتبی نظیر کافی و.... دلیل بر پذیرش مولفان آنها نمی‌باشد می‌نویسد:

شبهه تحریف قرآن از شبهاتی است که شایسته نیست در بطلان آن – بجهت بدیهی بودن - بحثی شود. روایات تحریف قرآن نیز علاوه بر تعارضی که بین آنها وجود دارد اخبار احاد بوده و توان مقاومت در برابر ثبوت تواتر و قطع به عدم تحریف قرآن را ندارد.

از طرفی ایشان سورو آیاتی را که برخی ادعای حذف آن را از قرآن دارند در مقایسه با قرآن موجود بسیار سخیف می‌داند. [۲۱]

ایشان معتقد است بر فرض مفاد روایاتی که بیانگر وجود تحریف به نقیصه در قرآن است را بپذیریم طبعا مسئولیت این عمل بعهده عثمان خواهد بود چون در عصر عثمان این عمل – توحید مصاحف - صورت گرفته است در این صورت سکوت مسلمانان دیگر را در برابر عمل عثمان چگونه پاسخ خواهیم داد

درحالی که تاریخ هیچگونه اعتراضی از صحابه و مسلمانان را در برابر عمل عثمان ثبت نکرده است. [۲۲]

ایشان عمل عثمان را در تجمیع مردم بر مصحف واحد مورد تایید مسلمانان آن عصر دانسته و می‌نویسد: بنظر می‌رسد بسیاری از این روایات تحریف در صدد مخالفت و بدجلوه دادن عمل عثمان در توحید مصاحف باشد. [۲۳]

پاسخ اهل سنت نسبت به روایات تحریف درمنابع حدیثی

بیشتر اعلام اهل سنت مفاد روایات تحریف را بعنوان نسخ تلاوت پذیرفته و معتقدند که آیات حذف شده گر چه از ناحیه خداوند نازل شده‌اند اما در زمان رسول اکرم ص تلاوتشان منسوخ شده گرچه حکمشان باقی مانده است.

جلال‌الدین سیوطی در کتاب "الاتقان فی علوم القرآن"

ایشان بعد از بیان انواع سه گانه نسخ: نسخ تلاوت و حکم، نسخ حکم بدون نسخ تلاوت و نسخ تلاوت بدون نسخ حکم در مورد نوع اول نسخ – نسخ تلاوت و حکم – می‌نویسد: از عائشه در این زمینه روایتی نقل شده است که آیه‌ای بصورت (عشر رضعات معلومات در قرآن کریم وجود داشته که بعد از مدتی با " عشر رضعات بخمس معلومات" نسخ گردیده است و بعد از پیامبر ص این آیه– ناسخ و منسوخ - بدلیل عدم اگاهی مردم از نسخ تلاوت و حکم آن، همچنان در بین مردم قرائت می‌شد.

مولف الاتقان در زمینه نوع دوم نسخ – نسخ حکم بدون نسخ تلاوت – می‌نویسد: بسیاری از مواردی را که برخی از مصادیق این نوع نسخ شمرده‌اند نمی‌توان از این نوع دانست نظیر آنکه ادعا شده است که آیه شریفه(ومما رزقناهم ینفقون) و (أنفقوا من ما رزقناکم) با آیه تشریع زکات نسخ شده است در حالی که این دو آیه ارتباطی با نسخ ندارند بدین معنا که آیه دوم را می‌توان تفسیر آیه نخست قرار داد.

ایشان در زمینه حکمت نوع سوم نسخ– نسخ تلاوت بدون نسخ حکم – به نقل از صاحب الفنون می‌نویسد: این امر بجهت آن است که میزان طاعت و تعبد مکلف نسبت به فرامین الهی مشخص گردد نظیر اقدام ابراهیم ع در ذبح فرزندش [۲۴]

باید گفت اغلب مولفان علوم قرآن اهل سنت نظیر سیوطی در کتب خویش نوع سوم نسخ را تایید نموده و روایات زیادی را در اثبات این نوع نسخ – نسخ تلاوت بدون نسخ حکم - بیان نموده‌اند که برخی از آنها را دراینجا از الاتقان فی علوم القرآن بیان می‌کنیم:

در روایتی از عبدالله بن عمر نقل شده است که هیچگاه فردی از شما ادعا نکند که تمام قرآن در اختیار من است چون بسیاری از آیات و سور قرآنی که از جانب خداوند نازل شده است در قرآن موجود وجود ندارد. [۲۵]

از عائشه نقل شده است که سوره احزابی که در زمان پیامبر ص قرائت می‌شد 200آیه بود در حالی که در زمان عثمان تعداد آیات فقط بمقدار قرآن کنونی ثبت گردید.. [۲۶]

در روایتی دیگر از ابی بن کعب نقل شده است که سوره احزاب بمقدار سوره بقره بود و ما در آن آیه رجم را (إذا زنی الشیخ والشیخة فارجموهما البتة نکالا من الله والله عزیز حکیم) قرائت می‌کردیم. [۲۷]

سیوطی روایت دیگری را بعنوان آیه الرجم که از نوع سوم نسخ انرا می‌شمرد نقل کرده است. الاتقان فی علوم القرآن ج 2ص 66- این روایت در سائر منابع اهل سنت نیز با اندک تفاوتی نقل شده است [۲۸]

از خلیفه دوم در زمینه آیه رجم شیخ و شیخه نقل گردیده است که می‌گفت: اگر مردم اتهام زیادتی قرآن را بمن نمی‌زدند بدست خودم آیه رجم را در قرآن وارد می‌کردم [۲۹]

باید گفت نظیر مباحث مطرح شده در الاتقان در سائر کتب دیگر اهل سنت نظیر: البرهان، زرکشی و....نیز بیان شده است.

گفتار علامه طباطبائی در نقد دیدگاه مذکور- نسخ تلاوت

علامه در نقد و بررسی چنین دیدگاهی می‌فرماید لازمه این دیدگاه پذیرش وقوع تحریف در قرآن می‌باشد:

اهل سنت می‌گویند:....آیاتی بر اساس احادیث مرسل در سوره نساء در میان جمله «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی» و جمله «فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ» بوده و به اندازه یک ثلث قرآن یعنی بیش از دو هزار آیه می‌شده و افتاده. و نیز آن آیاتی که محدثین سنی گفته‌اند از سوره برائت ساقط شده، مانند «بسم اللَّه» آن و صدها آیه که سوره مذکور را مساوی با سوره بقره می‌کرده و اینکه سوره احزاب بزرگتر از سوره بقره بوده و دویست آیه از آن ساقط شده. و یا آن آیاتی که روایات مجعوله مذکور می‌گوید منسوخ التلاوه شده است. ایشان ادامه می‌دهد:

جمعی از مفسرین اهل سنت هم برای دفاع از یک حدیث که گفته «پاره‌ای از قرآن را خدا از یادها برد و تلاوتش را منسوخ کرد» پذیرفته‌اند، سئوال این است که اینهمه آیات کجا رفته‌اند؟ و چطور مفقود شده‌اند، که حتی یک نفر هم سراغ یکی از آن هزارها را نگرفته است ؟!.

و اگر شما هم همان حدیث را سند قرار دهید، و بگویید خدا از یادها برده می‌پرسیم از یاد بردن خدا چه معنا دارد؟ و مقصود از نسخ تلاوت چه می‌تواند باشد؟ آیا نسخ تلاوت بخاطر این بوده که عمل به آن آیات منسوخ شده؟ پس چرا آیات منسوخه دیگری که هم اکنون در قرآن کریم است منسوخ التلاوه نشد؟ و تا کنون در قرآن کریم باقی مانده ؟! مانند آیه صدقه و آیه نکاح زانیه و زانی، و آیه عده، و غیر آن؟

و جالب اینجاست که آقایان آیات منسوخ التلاوه را دو قسم می‌کنند، یکی آنها که هم تلاوتش نسخ شده و هم عمل به آن، و قسم دیگر آن آیاتی که تنها تلاوتش نسخ شده است مانند آیه رجم.

و یا بخاطر این بوده که واجد صفات کلام خدایی نبوده و بدین جهت خداوند خط بطلان بر آنها کشیده، و از یادهایشان برده است. اگر چنین بود پس در حقیقت جزو کلام خدا و کتاب عزیز که «لا یَأْتِیه الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْه وَلا مِنْ خَلْفِه» نبوده، منزه از اختلاف نبود، قول فصل و‌هادی به سوی حق و به سوی صراط مستقیم، و معجزه ای که بتوان با آن تحدی نمود و... نبوده. و کوتاه، سخن بگو قرآن نبوده، زیرا خدای تعالی قرآن را به صفاتی معرفی نموده است که آن را نازل شده از لوح محفوظ، و نیز آن را کتاب عزیزی خوانده که در عصر نزولش و در اعصار بعد تا قیام قیامت باطل در آن راه ندارد، و آن را قول فصل، هدایت، نور، فرقان میان حق و باطل، معجزه و... نامیده است.

آیا با چنین معرفی باز هم می‌توانیم بگوییم این آیاتی که قرآن را معرفی می‌کند مخصوص به پاره‌ای از قرآن بوده که هم اکنون در دست ما است و تنها این باقیمانده از یادها نمی‌رود، و منسوخ التلاوه و دستخوش بطلان نمی‌شود؟ آیا تنها این باقیمانده است که قول فصل، هدایت، نور، فرقان و معجزه جاودانه است؟

و یا می‌گویید منسوخ التلاوه شدن و فراموش شدن بطلان نیست؟ چطور بطلان نیست؟ مگر بطلان غیر از این است که کلام ناقصی از اثر و خاصیت بیفتد و هیچ چیز نتواند آن را اصلاح نموده و برای ابد از کار بیفتد؟ و آیا با اینکه برای ابد از کار افتاده باز هم ذکر و یاد‌آورنده خداست. پس حق همین است که به خود جرأت داده برای رهایی از این همه اشتباه بگوییم روایاتی که از طرق شیعه و سنی در تحریف و یا نسخ تلاوت رسیده بخاطر مخالفتش با کتاب خدا، مردود است. [۳۰]

نقد و بررسی مباحث مطرح شده در الاتقان

باید گفت: علاوه بر پاسخ‌های جامع علامه طباطبائی در نقد قائلین به نسخ تلاوت، نکات دیگری را نیز در زمینه انواع نسخ- که در کتاب الاتقان مطرح گردیده است - می‌توان بدان ضمیمه نمود:

1-در زمینه قسم اول نسخ – نسخ تلاوت و حکم – باید گفت هرگاه تحقق چنین امری در عصر حیات پیامبر ص پذیرفته شود -چنآنکه از روایت عائشه استفاده می‌شود - در اینصورت این سئوال مطرح می‌گردد که: آیا می‌توان بوسیله خبر واحد نسخ تلاوت و حکم آیات نازل شده را اثبات کرد؟

و هر گاه چنین نسخی بعد از وفات پیامبر ص باشد در اینصورت مفهومش آن است که آیاتی از قرآن در حیات رسول اکرم ص بر ایشان نازل شده اما بعد از رحلت آن حضرت تلاوت و حکم آن نسخ گردیده است. در اینصورت آیا لازمه پذیرش چنین امری وقوع نقصان در قرآن موجود نخواهد بود؟ بدیهی است با تبدیل واژگان – گفتن نسخ تلاوت بجای تحریف - نمی‌توان معنا و مفهوم چیزی را تغییر داد.

2-در زمینه قسم سوم نسخ – نسخ تلاوت بدون نسخ حکم - علاوه بر نقد نخست - این سئوال مطرح می‌گردد که حکمت نسخ تلاوت بدون نسخ حکم چیست؟ شکی نیست که هدف از نزول آیات الهی بیان احکامی است که بشریت بدان نیاز دارد. بنابر‌این وقتی بناست حکمی استمرار داشته باشد در اینصورت نسخ آیاتی که بیانگر آن حکم است چه مفهومی‌خواهد داشت؟

سئوال دیگر آن است که: آیا خروج آیاتی – از قرآن - که تلاوتش نسخ شده است به اذن الهی بوده است یا توسط رسول الله صورت گرفته است؟ بدیهی است قائلین به چنین نسخی، شق نخست را پذیرفته و معتقدند این کار به اذن الهی صورت گرفته است در این صورت می‌گوئیم:

اولا چگونه ادعای مذکور قابل اثبات است؟ آیا با خبر واحد می‌توان چنین امر مهمی را – نسخ تلاوت منهای نسخ حکم - ثابت نمود؟ آیا بازگشت این سخنان به تحقق تحریف در قرآن نیست؟ آیا کسانی که قائل به تحریف قرآن هستند جز این را می‌گویند؟

و اگر این امر – خروج برخی از آیات نازل شده از قرآن - بعد از رحلت آن بزرگوار صورت گرفته است در اینصورت لازمه پذیرش چنین امری وقوع تحریف در قرآن امر خواهد بود.

باید گفت پذیرش نسخ تلاوت - که مستلزم تحریف قرآن است - حتی بر عده‌ای از مولفان علوم قرآنی نظیر زرکشی دشوار بوده از اینرو در ذیل حدیث رجم شیخ و شیخه که از عمر نقل گردیده است می‌نویسد:

ظاهر گفتار عمراین است که او از خوف اینکه مردم به او نسبت تحریف قرآن را بدهند از کتابت آیه رجم در قرآن خودداری کرده است. باید گفت لازمه چنین سخنی آن است که آیه رجم کتابتش در قرآن جائز و در نتیجه ثابت خواهد بود که این شان هر مکتوبی است.

ایشان در ادامه می‌نویسد: پذیرش ملازمه فوق – جواز کتابت حدیث رجم بعنوان قرآن و نسخ تلاوت آن – مشکل است بنابر‌این با حدیث مذکور نمی‌توان نسخ تلاوت را ثابت نمود و در توجیه گفتار عمر نسبت به خودداری او از کتابت آیه رجم در قرآن می‌توان گفت: از آنجا که اثبات قرآنیت آیه یا سوره فقط با خبر متواتر قابل اثبات است او بدلیل آنکه حدیث رجم خبرواحد بود از اینرو از کتابت آن خودداری نمود.[۳۱]

نتیجه آنکه چون لازمه پذیرش نسخ تلاوت و حکم و نیز نسخ تلاوت بدون حکم، وقوع تحریف در قرآن می‌باشد دلیل نخست قائلین به تحریف در تمسک به روایات تحریف و نسخ تلاوت تمام نمی‌باشد.

دلیل دوم بر تحریف قرآن: اختلاف مصاحف

قائلین به تحریف قرآن می‌گویند: اختلاف بین مصاحف زمان ابوبکر و زمان عثمان و تجمیع آن توسط غیر معصوم دلالت بر وقوع تحریف در قرآن دارد.

تبیین:

علامه طباطبائی در تبیین دلیل دوم قائلین به تحریف می‌فرماید:

وقتی قرآن متشتت و متفرق از طریق غیر معصوم جمع گردد امکان تحریف در آن وجود خواهد داشت و محال است که عادتا همه آن موافق با واقعی باشد.. [۳۲]

نقد علامه به دلیل دوم قائلین به تحریف – تعدد مصاحف -:

ایشان در نقد دلیل مذکور می‌نویسد: ادعای مذکور، سخن خرافی بیش نیست، بلکه مطلب به عکس است، زیرا عقل مخالفت نوشته شده را با واقعش ممکن می‌داند، نه اینکه موافقت آن دو را بعید و مخالفت آن را واجب شمارد پس هر جا که دلیل و قرینه ای باشد بر اینکه نوشته شده با واقعش موافق است آن را می‌پذیرد و ما به جای یک دلیل و یک قرینه دلیلهایی ارائه دادیم که همه موافقت این قرآن را با واقعش اثبات می‌کردند [۳۳]

دلیل سوم: تفاوت مصحف امام علی با مصاحف دیگر

علامه طباطبائی در تبیین دلیل سوم قائلین به تحریف در نقیصه می‌فرماید:

بدون شک امام علی ع بعد از رحلت پیامبر ص سعی در جمع اوری قرآن داشت و بعد از انمام آن قرآنش را به مردم عرضه کرد اما حاکمان وقت انرا نپذیرفته و به جمع زیدبن ثابت روی اوردند بنابراین بین قرآنی که امام ع انرا جمع نمود با قرآن زیدبن ثابت قطعا اختلافاتی وجود داشت چون در غیر اینصورت امام ع هیچگاه قرآن خودش را به مردم عرضه نمی‌نمود. [۳۴]

نقد دلیل سوم

علامه در نقد دلیل سوم قائلین به تحریف قرآن -تفاوت قرآن جمع شده امام علی با مصاحف دیگر - اظهار می‌دارد مصحف امام علی ع تفاوت جدی با مصاحف دیگر نداشته و تنها تمایزش این بوده که این مصحف بر خلاف مصاحف دیگر مشتمل بر بیان برخی تغییرات در ترتیب سور و آیات بوده است

... اگر امام علی ع مصحف خود را مخالف مصاحف دیگر می‌‌دانست قطعا در برابر آنها به معارضه برخاسته و لا اقل در دوران حکومت خویش مصحف خود را معیار قرار می‌داد. [۳۵]

دلیل چهارم: روایاتی که مفادشان اخبار از تحقق همه حوادث امتهای پیشین در امت اسلام می‌باشد که از جمله آنها تحریف کتب اسمانی آنان بود.

علامه طباطبائی در تبیین دلیل چهارم قائلین به نقیصه در قرآن می‌نویسد:

در مضامین بسیاری از روایات است که تمام اتفاقاتی که برای امتهای پیشین واقع گردید در امت اسلام نیز واقع می‌گردد بدیهی است از جمله اموری که در امتهای سابق بوقوع پیوست تحریف کتب اسمانی آنها بود بنابر‌این در قرآن نیز چنین اتفاقی واقع شده است. ایشان آنگاه روایاتی را از کتب فریقین نقل می‌کند [۳۶]

پاسخ علامه طباطبائی:

ایشان در نقد وجه چهارم می‌نویسد: مراد از مماثلت حوادث امت اسلام با امتهای پیشین، مماثلت در همه جهات نبوده بلکه مراد مماثلت فی‌الجمله در امور کلی نظیر تفرق مذهبی و اثار و نتائج عملکردهای آنها می‌باشد.

ایشان عامل مهم انشعابات مذهبی بین مسلمانان را - که مفاد روایات فوق می‌باشد - عدم عرضه احادیث با قرآن و تفسیر به رای و اجتهادات شخصی در قرآن دانسته و برخی از روایات مذکور – وقوع تمام حوادث امتهای سابق در امت اسلام - را مخالف با قرآن می‌داند.

نکته مهم: عدم تمامیت استناد به اجماع بر نفی تحریف در قرآن

در اثبات عدم تحریف زیاده قرآن نمی‌توان به اجماع تمسک نمودچون حجیت اجماع مبتنی بر صحت نبوت و آن نیز مبتنی بر عدم تحریف قرآن است واز طرفی مفروض این است که ادعای مذکور مبتنی بر اجماع است بنابر‌این ادعای اجماع بر عدم تحریف قرآن مستلزم دور است. [۳۷]

نتائج

1- ادعای نسخ تلاوت در قرآن مستلزم قول به تحریف قرآن می‌باشد.

2- دلائل تاریخی، عقلی و نقلی - آیات و روایات – فراوانی در کتب تفسیری وعلوم قرآنی فریقین در تحریف ناپذیری قرآن بیان شده است.

3- از ناحیه علمای فریقین نسبت به روایات تحریف که در منابع روائی شان ذکر شده است پاسخهای متعددی داده شده است.

4- استناد به اجماع بر عدم تحریف قرآن تمام نیست چون مستلزم دور می‌باشد.

پانویس

  1. التفسیر الصافی ج 1ص 49
  2. التفسیر الصافی ج 1ص 51
  3. التفسیر الصافی ج 1ص 51
  4. التفسیر الصافی ج 1ص 52-51
  5. المیزان ج 12ص 112
  6. المیزان ج 12ص
  7. المیزان ج 12ص 112
  8. المیزان ج 12ص 115
  9. همان
  10. المیزان ج 12ص 112.
  11. المیزان ج 12ص 115-116
  12. المیزان ج 12ص 116
  13. المیزان ج 12ص 112
  14. همان
  15. المیزان ج 12ص 113
  16. همان
  17. المیزان ج 12ص 114
  18. المیزان ج 12ص -113- 114
  19. المیزان ج 12ص 114
  20. المیزان ج 12ص- 114-115
  21. الاصول العامه للفقه المقارن ص 116.
  22. الاصول العامه ص 116- 117
  23. الاصول العامه ص 116- 117
  24. الاتقان ج 2ص 58-66.
  25. الاتقان ج 2ص 66
  26. الاتقان فی علوم القرآن ج 2ص 66-67
  27. الاتقان فی علوم القرآن ج 2ص 66
  28. السنن الکبری ج 4ص 272-
  29. صحیح البخاری ج 8ص 113
  30. المیزان ج 12ص 117-116
  31. البرهان ج 2ص 36..
  32. المیزان ج 12ص116
  33. همان
  34. المیزان ج 12ص 109-110
  35. المیزان ج 12ص 116-
  36. المیزان ج 12ص 117
  37. المیزان ج 12ص 110-111