وحدت و تقریب مذاهب از منظر شهید مطهری
از جمله شخصیتهای متفکر و اندیشمند تقریبی در جهان معاصر شهید مرتضی مطهری است. ایشان با تبیین عمیق و دقیق برگرفته از منابع اسلامی در زمینه وحدت اسلامی گامهای بلندی را در عینیت بخشیدن به این آرمان بزرگ اسلامی برداشت. در این مقاله مفهوم و فلسفه وحدت و تقریب مذاهب اسلامی از دیدگاه ایشان بیان گردیده است.
وحدت اسلامى
مقصود از وحدت اسلامى چیست؟ آیا مقصود این است: از میان مذاهب اسلامى یکى انتخاب شود و سایر مذاهب کنار گذاشته شود؟ یا مقصود این است که مشترکات همه مذاهب گرفته شود و مفترقات همه آنها کنار گذاشته شود و مذهب جدیدى بدین نحو اختراع شود که عین هیچ یک از مذاهب موجود نباشد؟ یا اینکه وحدت اسلامى به هیچ وجه ربطى به وحدت مذاهب ندارد و مقصود از اتحاد مسلمین اتحاد پیروان مذاهب مختلف در عین اختلافات مذهبى، در برابر بیگانگان است؟
مخالفین اتحاد مسلمین براى اینکه از وحدت اسلامى مفهومى غیر منطقى و غیر عملى بسازند، آن را به نام وحدت مذهبى توجیه مىکنند تا در قدم اول با شکست مواجه گردد. بدیهى است که منظور علماى روشنفکر اسلامى از وحدت اسلامى، حصر مذاهب به یک مذهب و یا اخذ مشترکات مذاهب و طرد مفترقات آنها- که نه معقول و منطقى است و نه مطلوب و عملى- نیست. منظور این دانشمندان متشکل شدن مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترکشان.
این دانشمندان مىگویند مسلمین مایه وفاقهاى بسیارى دارند که مىتواند مبناى یک اتحاد محکم گردد. مسلمین همه خداى یگانه را مىپرستند و همه به نبوت رسول اکرم ایمان و اذعان دارند، کتاب همه قرآن و قبله همه کعبه است، با هم و مانند هم حج مىکنند و مانند هم نماز مىخوانند و مانند هم روزه مىگیرند و مانند هم تشکیل خانواده میدهندو دادوستد مىنمایند و کودکان خود را تربیت مىکنند و اموات خود را دفن مىنمایند و جز در امورى جزئى، در این کارها با هم تفاوتى ندارند. مسلمین همه از یک نوع جهانبینى برخوردارند و یک فرهنگ مشترک دارند و در یک تمدن عظیم و باشکوه و سابقهدار شرکت دارند.
محورهای اشتراک مسلمانان و موانع وحدت
وحدت در جهانبینى، در فرهنگ، در سابقه تمدن، در بینش و منش، در معتقَدات مذهبى، در پرستشها و نیایشها، در آداب و سنن اجتماعى خوب، مىتواند از آنها ملت واحد بسازد و قدرتى عظیم و هایل به وجود آورد که قدرتهاى عظیم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمایند، خصوصاً اینکه در متن اسلام بر این اصل تأکید شده است.
مسلمانان به نصّ صریح قرآن برادر یکدیگرند و حقوق و تکالیف خاصى آنها را به یکدیگر مربوط میکند. با این وضع چرا مسلمین از اینهمه امکانات وسیع که از برکت اسلام نصیبشان گشته استفاده نکنند؟
از نظر این گروه از علماى اسلامى، هیچ ضرورتى ایجاب نمیکند که مسلمین به خاطر اتحاد اسلامى، صلح و مصالحه و گذشتى در مورد اصول یا فروع مذهبى خود بنمایند، همچنان که ایجاب نمیکند که مسلمین درباره اصول و فروع اختلافى فیما بین بحث و استدلال نکنند و کتاب ننویسند.
تنها چیزى که وحدت اسلامى، از این نظر، ایجاب میکند، این است که مسلمین- براى اینکه احساسات کینه توزى در میانشان پیدا نشود یا شعله ور نگردد- متانت را حفظ کنند، یکدیگر را سبّ و شتم ننمایند، به یکدیگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق یکدیگر را مسخره نکنند و بالاخره عواطف یکدیگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند و در حقیقت- لااقل- حدودى را که اسلام در دعوت غیر مسلمان به اسلام لازم دانسته است، درباره خودشان رعایت کنند: ادْعُ الى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ [۱].
براى برخى این تصور پیش آمده که مذاهبى که تنها در فروع با یکدیگر اختلاف دارند، مانند شافعى و حنفى، مىتوانند با هم برادر باشند و با یکدیگر در یک صف قرار گیرند، اما مذاهبى که در اصول با یکدیگر اختلافنظر دارند به هیچ وجه نمىتوانند با یکدیگر برادر باشند. از نظر این دسته، اصول مذهبى مجموعهاى بهم پیوسته است و به اصطلاح اصولیون از نوع «اقل و اکثر ارتباطى» است، آسیب دیدن یکى عین آسیب دیدن همه است.
على هذا آنجا که مثلًا اصل «امامت» آسیب مىپذیرد و قربانى مىشود، از نظر معتقدین به این اصل، موضوع وحدت و اخوّت منتفى است و به همین دلیل شیعه و سنى به هیچ وجه نمىتوانند دست یکدیگر را به عنوان دو برادر مسلمان بفشارند و در یک جبهه قرار گیرند، دشمن هرکه باشد.
گروه اول به این گروه پاسخ مىدهند، مىگویند: دلیلى ندارد ما اصول را در حکم یک مجموعه بهم پیوسته بشماریم و از اصل «یا همه یا هیچ» در اینجا پیروى کنیم. اینجا جاى قاعده «الْمَیْسورُ لا یَسْقُطُ بِالْمَعْسور» و «ما لا یُدْرَکُ کُلُّهُ لا یُتْرَکُ کُلُّه» است.
سیره وحدت بخش امیر المومنین علیه السلام
سیره و روش شخص امیرالمؤمنین على علیه السلام براى ما بهترین و آموزندهترین درسهاست. على علیه السلام راه و روشى بسیار منطقى و معقول که شایسته بزرگوارى مانند او بود اتخاذ کرد.
او براى احقاق حق خود از هیچ کوششى خوددارى نکرد، همه امکانات خود را به کار برد که اصل امامت را احیا کند، اما هرگز از شعار «یا همه یا هیچ» پیروى نکرد. برعکس، اصل «ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه» را مبناى کار خویش قرار داد.
على در برابر ربایندگان حقش قیام نکرد و قیام نکردنش اضطرارى نبود، بلکه کارى حسابشده و انتخابشده بود. او از مرگ بیم نداشت، چرا قیام نکرد؟ حد اکثر این بود که کشته شود. کشته شدن در راه خدا منتهاى آرزوى او بود. او همواره در آرزوى شهادت بود و با آن از کودک به پستان مادر مأنوستر بود. على در حساب صحیحش بدین نکته رسیده بود که مصلحت اسلام در آن شرایط، ترک قیام و بلکه همگامى و همکارى است. خود کراراً به این مطلب تصریح میکند.
در یکى از نامه هاى خود به مالک اشتر [۲] مىنویسد: فَأمْسَکْتُ یَدى حَتّى رَأیْتُ راجِعَةَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْاسْلامِ، یَدْعونَ الى مَحْقِ دینِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَخَشیتُ انْ لَمْ انْصُرِ الْاسْلامَ وَ اهْلَهُ انْ ارى فیهِ ثَلْماً اوْ هَدْماً تَکونُ الْمُصِیْبَةُ بِهِ عَلَىَّ اعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلایَتِکُمُ الَّتى انَّما هِىَ مَتاعُ ایّامٍ قَلائِلَ.
من اول دست خود را پس کشیدم، تا دیدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودى دین محمد صلى الله علیه و آله دعوت مىکنند. پس ترسیدم که اگر به یارى اسلام و مسلمین برنخیزم شکاف یا انهدامى در اسلام خواهم دید که مصیبت آن از فوت خلافت چندروزه بسى بیشتر است.
در شوراى شش نفرى پس از تعیین و انتخاب عثمان به وسیله عبدالرحمن بن عوف، على علیه السلام شکایت و هم آمادگى خود را براى همکارى اینچنین بیان کرد:
لَقَدْ عَلِمْتُمْ انّى أَحَقُّ النّاسِ بِها مِنْ غَیْرى، وَ وَ اللَّهِ لَاسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ امورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَکُنْ فیها جَوْرٌ الّا عَلَىَّ خاصَّةً [۳]
شما خود مىدانید من از همه براى خلافت شایستهترم، و حال به خدا قسم مادامىکه کار مسلمین روبهراه باشد و رقیبان من تنها به کنار زدن من قناعت کنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد، مخالفتى نخواهم کرد و تسلیم خواهم بود.
اینها مىرساند که على اصل «یا همه یا هیچ» را در این مورد محکوم مىدانسته است. نیازى نیست درباره روش و سیره على علیه السلام در این موضوع بیشتر بحث شود، شواهد و دلایل تاریخى در این زمینه فراوان است. (ادامه دارد)
علامه امینى
اکنون نوبت آن است که ببینیم علامه بزرگوار آیتاللَّه امینى، مؤلف جلیلالقدر الغدیر، از کدام دسته است و چگونه مىاندیشیده است؟ آیا ایشان وحدت و اتحاد مسلمین را تنها در دایره تشیع قابل قبول مىدانستهاند، یا دایره اخوّت اسلامى را وسیعتر مىدانسته و معتقد بودهاند اسلام که با اقرار و اذعان به شهادتین محقق مىشود، خواه ناخواه حقوقى را به عنوان حق مسلمان بر مسلمان ایجاد میکند و صله اخوّت و برادرى که در قرآن به آن تصریح شده، میان همه مسلمین محفوظ است.
علامه امینى به این نکته که لازم است نظر خود را در این موضوع روشن کنند و اینکه نقش الغدیر در وحدت اسلامى چیست، آیا مثبت است یا منفى، خود کاملًا توجه داشتهاند و براى اینکه از طرف معترضان- اعمّ از آنان که در جبهه مخالف خودنمایى مىکنند و آنهایى که در جبهه موافق خود را جا زدهاند- مورد سوء استفاده واقع نشود، نظر خود را مکرّر توضیح داده و روشن کردهاند.
علامه امینى طرفدار وحدت اسلامى هستند و با نظرى وسیع و روشنبینانه بدان مىنگرند. معظمله در فرصتهاى مختلف در مجلدات الغدیر این مسئله را طرح کردهاند و ما قسمتى از آنها را در اینجا نقل مىکنیم:
در مقدمه جلد اول اشاره کوتاهى مىکنند به اینکه الغدیر چه نقشى در جهان اسلام خواهد داشت. مىگویند: «و ما اینهمه را خدمت به دین و اعلاى کلمه حق و احیاى امت اسلامى مىشماریم.»
در جلد سوم، صفحه 77، پس از نقل اکاذیب ابن تیمیّه و آلوسى و قصیمى، مبنى بر اینکه شیعه برخى از اهل بیت را از قبیل زید بن على بن الحسین دشمن مىدارد، تحت عنوان «نقد و اصلاح» مىگویند:
... این دروغها و تهمتها تخم فساد را مىکارد و دشمنیها را میان امت اسلام برمىانگیزد و جماعت اسلام را تبدیل به تفرقه مىنماید و جمع امت را متشتّت مىسازد و با مصالح عامه مسلمین تضاد دارد.
نیز در جلد سوم، صفحه 268، تهمت سید رشید رضا را به شیعه، مبنى بر اینکه «شیعه از هر شکستى که نصیب مسلمین شود خوشحال مىشود تا آنجا که پیروزى روس را بر مسلمین در ایران جشن گرفتند» نقل مىکنند و مىگویند:
این دروغها ساخته و پرداخته امثال سید محمّد رشید رضاست. شیعیان ایران و عراق که قاعدتاً مورد این تهمت هستند و همچنین مستشرقان و سیّاحان و نمایندگان ممالک اسلامى و غیرهم که در ایران و عراق رفت و آمد داشته و دارند خبرى از این جریان ندارند. شیعه بلااستثنا، براى نفوس و خون و حیثیت و مال عموم مسلمین اعمّ از شیعه و سنى احترام قائل است. هر وقت مصیبتى براى عالم اسلام در هرکجا و هر منطقه و براى هر فرقه پیش آمده است، در غم آنها شریک بوده است. شیعه هرگز اخوّت اسلامى را که در قرآن و سنت بدان تصریح شده محدود به جهان تشیع نکرده است و در این جهت فرقى میان شیعه و سنى قائل نشده است.
نیز در پایان جلد سوم، پس از انتقاد از چند کتاب از کتب قدما از قبیل عِقد الفرید ابن عبد ربّه، الانتصار ابوالحسین خیّاط معتزلى، الفرق بین الفِرَق ابو منصور بغدادى، الفصل ابن حزم اندلسى، الملل و النحل محمّد بن عبدالکریم شهرستانى، منهاج السنه ابن تیمیّه و البدایة و النهایه ابن کثیر و چند کتاب از کتب متأخرین از قبیل تاریخ الامم الاسلامیة شیخ محمّد خضرى، فجر الاسلام احمد امین، الجولة فى ربوع الشرق الادنى محمّد ثابت مصرى، الصراع بین الاسلام و الوثنیه قصیمى و الوشیعه موسى جار اللَّه مىگویند:
هدف ما از نقل و انتقاد این کتب این است که به امت اسلام اعلام خطر کنیم و آنان را بیدار نماییم که این کتابها بزرگترین خطر را براى جامعه اسلامى به وجود مىآورد، زیرا وحدت اسلامى را متزلزل میکند، صفوف مسلمین را مىپراکند، هیچ عاملى بیش از این کتب صفوف مسلمین را از هم نمىپاشد و وحدتشان را از بین نمىبرد و رشته اخوّت اسلامى را پاره نمیکند.
علامه امینى در مقدمه جلد پنجم تحت عنوان «نظریة کریمة» به مناسبت یکى از تقدیرنامههایى که از مصر درباره الغدیر رسیده است، نظر خود را در این موضوع کاملًا روشن مىکنند و جاى هیچ تردیدى باقى نمىگذارند، مىگویند:
عقاید و آراء درباره مذاهب آزاد است و هرگز رشته اخوّت اسلامى را که قرآن کریم با جمله انَّمَا الْمُؤْمِنونَ اخْوَةٌ بدان تصریح کرده پاره نمیکند، هرچند کار مباحثه علمى و مجادله کلامى و مذهبى به اوج خود برسد. سیره سلف و در رأس آنها صحابه و تابعین همین بوده است.
ما مؤلفان و نویسندگان در اقطار و اکناف جهان اسلام، با همه اختلافى که در اصول و فروع با یکدیگر داریم، یک جامع مشترک داریم و آن ایمان به خدا و پیامبر خداست. در کالبد همه ما یک روح و یک عاطفه حکمفرماست و آن روح اسلام و کلمه اخلاص است. ما مؤلفان اسلامى همه در زیر پرچم حق زندگى مىکنیم و تحت قیادت قرآن و رسالت نبىّ اکرم انجام وظیفه مىنماییم. پیام همه ما این است که: انَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلامُ و شعار همه ما لا اله الّا اللَّه و محمّدٌ رسولُ اللَّه است. آرى ما حزب خدا و حامیان دین او هستیم.
علامه امینى در مقدمه جلد هشتم تحت عنوان «الغدیر یوحّد الصفوف فى الملأ الاسلامى» مستقیماً وارد بحث نقش الغدیر در وحدت اسلامى مىشوند. معظمله در این بحث، اتهامات کسانى را که مىگویند الغدیر موجب تفرقه بیشتر مسلمین مىشود، سخت رد مىکنند، و ثابت مىکنند که برعکس، الغدیر بسیارى از سوء تفاهمات را از بین مىبرد و موجب نزدیکتر شدن مسلمین به یکدیگر مىگردد.
آنگاه اعترافات دانشمندان اسلامى غیر شیعه را دراینباره شاهد مىآورند و در پایان، نامه شیخ محمّد سعید دحدوح را به همین مناسبت نقل مىکنند. ما براى پرهیز از اطاله بیشتر، از نقل و ترجمه تمام گفتار علامه امینى تحت عنوان بالا که همه در توضیح نقش مثبت الغدیر در وحدت اسلامى است صرفنظر مىکنیم، زیرا آنچه نقل کردیم براى اثبات مقصود کافى است.
نقش مثبت الغدیر در وحدت اسلامى از این نظر است که:
اولًا منطق مستدل شیعه را روشن میکند، و ثابت میکند که گرایش در حدود صد میلیون مسلمان به تشیع- برخلاف تبلیغات زهرآگین عدهاى- مولود جریانهاى سیاسى یا نژادى و غیره نبوده است، بلکه یک منطق قوى متکى به قرآن و سنت موجب این گرایش شده است. ثانیاً ثابت میکند که پارهاى اتهامات به شیعه- که سبب فاصله گرفتن مسلمانان دیگر از شیعه شده است- از قبیل اینکه شیعه غیر مسلمان را بر مسلمانِ غیر شیعه ترجیح مىدهد و از شکست مسلمانان غیر شیعه از غیر مسلمان شادمان مىگردد، و از قبیل اینکه شیعه به جاى حج به زیارت ائمه مىرود، یا در نماز چنین میکند و در ازدواج موقت چنان، بکلى بىاساس و دروغ است.
ثالثاً شخص شخیص امیرالمؤمنین على علیه السلام را که مظلومترین و مجهولالقدرترین شخصیت بزرگ اسلامى است و مىتواند مقتداى عموم مسلمین واقع شود، و همچنین ذرّیّه اطهارش را به جهان اسلام معرفى میکند.
برداشت دیگران از «الغدیر»
برداشت بسیارى از دانشمندان بىغرض مسلمان غیر شیعه از الغدیر همین است که ما گفتیم. محمّد عبدالغنى حسن مصرى در تقریظ خود بر الغدیر که در مقدمه جلد اول، چاپ دوم، چاپ شده است مىگوید:
از خداوند مسئلت مىکنم که برکه آب زلال شما را سبب صلح و صفا میان دو برادر شیعه و سنى قرار دهد که دست به دست هم داده، بناى امت اسلامى را بسازند.
عادل غضبان، مدیر مجله مصرى «الکتاب» - در مقدمه جلد سوم- مىگوید: این کتاب، منطق شیعه را روشن میکند و اهل سنت مىتوانند به وسیله این کتاب، شیعه را به طور صحیح بشناسند. شناسایى صحیح شیعه سبب مىشود که آراء شیعه و سنى به یکدیگر نزدیک شود و مجموعاً صف واحدى تشکیل دهند.
دکتر محمّد غلاب، استاد فلسفه در دانشکده «اصول دین» جامع ازهر، در تقریظى که بر الغدیر نوشته و در مقدمه جلد چهارم چاپ شده مىگوید: کتاب شما در وقت بسیار مناسبى به دستم رسید، زیرا اکنون مشغول جمعآورى و تألیف کتابى درباره زندگى مسلمین از جوانب مختلف هستم، لهذا خیلى مایلم که اطلاعات صحیحى درباره شیعه امامیه داشته باشم. کتاب شما به من کمک خواهد کرد و من دیگر مانند دیگران درباره شیعه اشتباه نخواهم کرد.
دکتر عبدالرحمن کیالى حلبى در تقریظ خود که در مقدمه جلد چهارم الغدیر چاپ شده، پس از اشاره به انحطاط مسلمین در عصر حاضر، و اینکه چه عواملى مىتواند مسلمین را نجات دهد، و پس از اشاره به اینکه شناخت صحیح وصىّ پیغمبر اکرم یکى از آن عوامل است، مىگوید:
کتاب الغدیر و محتویات غنى آن، چیزى است که سزاوار است هر مسلمانى از آن آگاهى یابد، تا دانسته شود چگونه مورخان کوتاهى کردهاند و حقیقت کجاست. ما به این وسیله باید گذشته را جبران کنیم و با کوشش در راه اتحاد مسلمین به اجر و ثواب نایل گردیم.
آرى آن بود وجهه نظر علامه امینى درباره مسئله مهم اجتماعى عصر ما، و این است عکس العمل نیکوى آن در جهان اسلام. رضوان اللَّه علیه.
پانویس
منابع
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى(«الغدیر» و وحدت اسلامى(شش مقاله))؛ ج25؛ ص35-26-