جریانهای فکری دینی معاصر در ایران و مصر (مقاله)
جریانهای فکری دینی معاصر در ایران و مصر با توجه به مشترکات فراوان تاریخی، فرهنگی و اجتماعی دو کشور برای تشخیص الگوی مناسب و راهبرد موثر برای پیشرفت جهان اسلام و نیل به آرمان وحدت امت اسلام جای تامل و دقت نظر دارند.
مشترکات ایران و مصر
پیش از تمدن اروپا
دو کشور مصر و ایران مشترکات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی فراوانی با یکدیگر دارند. این مشترکات صرفا به وجود روابط تاریخی و فرهنگی- تمدنی در دوره پیش از اسلام و داد و ستدهای فرهنگی در قرون اولیه و میانی پس از اسلام محدود نمیشود. آن سوابق فرهنگی و تاریخی و دینی بعلاوه عواملی نظیر موقعیت ژئوپولیتیک و جایگاه ویژه دو کشور در جهان اسلام، مشابهتهای فراوانی را در مسیر تحولات اجتماعی سیاسی این دو جامعه تا نیمه دوم قرن اخیر رقم زده است.
پس از تمدن اروپا
هر دو کشور تاریخ جدید خود را با تجربهای مشابه از آشنایی با فرهنگ و مدنیت اروپا آغاز کردند. این آشنایی برای هر دو کشور در شرایطی صورت میپذیرفت که رقابت سه قدرت استعماری بریتانیا، فرانسه و روسیه تزاری مقدرات جهان آن روز را رقم میزد. جنگ و شکست سنگین نظامی و اشغال و در نتیجه آشکار شدن عمق انحطاط و عقب ماندگی، ابعاد مختلف این تجربه را تشکیل میداد.
هم زمانی اشغال مصر توسط فرانسه و اشغال ایران توسط روسیه
مصر در سال ۱۷۹۸ به اشغال فرانسویانی در آمد که سودای دست یافتن به هندوستان و رقابت استعماری با بریتانیا را در سر میپروراندند. تقریبا در همان زمان به فاصله دو دهه، ایران در رویارویی نظامی(۱۸۱۳- ۱۸۲۸) با روسیهای که سودای دستیابی به آبهای آزاد و تامین عمق استراتژیک خود تا منطقه ژئواستراتژیک خلیج فارس در برابر بریتانیا را در سر میپروراند، شکست سنگینی را متحمل شد و بخش وسیعی از اراضی خود را از دست داد. گرچه تقریبا تمامی سرزمینهای مشرقزمین به ویژه جوامع اسلامی در این زمینه سابقه و تجربه یکسانی دارند، آنچه ایران و مصر را متمایز میسازد، همزمانی این تجربه و نیز واکنش تقریبا مشابه بدان است.
مواجهه دو ملت با فرهنگ غرب
هزیمتهای تحقیرآمیز مذکور در هر دو جامعه که تا آن زمان در بیخبری ازتحولات شگرف غرب به سرمیبردند، آثار مهمی را درپی داشت و نتایج پر ادبار رخوت و سستی و روند رو به قهقرای چند قرنه را آشکارا در برابر چشم همگان به نمایش گذاشت. در هر دو کشور، جامعهای که طی چند قرن در شرایط خودبسندگی به سر میبرد، اکنون خود را در برابر دول غربی که تا آن زمان با نام کلی فرنگ میشناخت و در آنها به دیده تحقیر مینگریست، شکست خورده و نیازمند میدید. از این پس مجهول و مطلوب همه دلسوختگان و فرهیختگان، کشف راز و اکسیری بود که چنین پیشرفت شگرفی را برای ملل اروپایی ممکن ساخته بود.
تشابه مصر و ایران در مواجهه با فرهنگ غرب
در مصر اوایل قرن نوزدهم (۱۸۰۵) محمدعلی پاشا پس از خروج فرانسویان قدرت را در دست گرفت و به عنوان سلطانی نیمهمستقل برای عملی کردن پاسخی که به این سئوال یافته بود به نوسازی مصر در حوزههای نظامی، دیوانی و اقتصادی با گرایش بر سلطه و اقتدار دولت بر همه امور همت گماشت.
در ایران نیز تقریبا همزمان، عباسمیرزا، ولیعهد خوشفکر قاجار، دست به نوسازی ارتش و امور دیوانی زد و در کسب دانش و دستاوردهای مدنیت جدید همچون محمدعلی پاشا کوشید. همین سؤال عباسمیرزا شاهزاده جوان و خوشفکر قاجار را بر آن میداشت تا همانند همگنانش در مصر به آگاهی از احوال اروپاییان بپردازد و همانند محمدعلی پاشا دستور ترجمه آثاری نظیر تاریخ پطر کبیر اثر ولتر و ظهور و سقوط امپراتوری روم اثر ادوارد گیبون را صادر کند و با الهام از آنها به ویژه اقدامات پطر کبیر در روسیه به اصلاح امور کشور بپردازد.[۱]
در هر دو کشور نوسازی ارتش، سیستم مالیاتی، نظام آموزش و پرورش و اعزام دانشجو به کشورهای اروپایی که بعدها شتاب بیشتری گرفت، اولین تلاشهای سازمانیافته برای تماس و آشنایی مستقیم با غرب به شمار میآید.
تفاوت مصر و ایران در مواجهه با فرهنگ غرب
تفاوت میان مصر و ایران در چنین تجربه مشترکی، در دو نکته بود:
ورود همهجانبه غرب به مصر
ـ اول آن که بر خلاف روش سرداران و فرماندهان فاتح، ورود ناپلئون به مصر صرفا نظامی نبود. به همراه سپاهیان ناپلئون گروهی بزرگ از دانشمندان و محققان و صنعتگران فرانسوی وارد مصر شدند. در این گروه ۲۱ ریاضیدان، ۳ ستارهشناس، ۱۷ مهندس راه و ساختمان، ۲۲ متخصص چاپ، ۱۰ نویسنده و یک موسیقیدان حضور داشتند. جذابیتهای شرقی و رازآلود مصر، موجب شد نویسندگان و عالمان بزرگی در دوران تسلط فرانسویان به این سرزمین سفر کنند. از جمله این دانشمندان و متفکران میتوان از شاتوبریان، فلوبر، لامارتین، شامپولیون (کاشف خط هیروگلیف) نام برد.[۲] این امر به مصریان امکان میداد تا با وجه فکر و فرهنگ و علم و اندیشه اروپا، مواجههای بیواسطه و از نزدیک داشته باشند. اما در ایران چنین اتفاقی رخ نداد.
عدم سازمان یافتگی نوسازی در ایران
ـ دوم آن که موقعیت ولایتعهدی و عدم برخورداری عباس میرزا از قدرت کامل و نیز مرگ زودهنگام او مانع از آن بود که روند نوسازی در ایران همانند مصر از سامانیافتگی، استمرار، فراگیری و هدفمندی برخوردار باشد.
به عنوان مثال:
- جریان ترجمه در مصر به ویژه در دهههای اولیه به صورتی برنامهریزی شده، زیرنظر حکومت و با سرپرستی شیخ رفاعه طهطاوی پایهگذار نهضت ترجمه دراین کشور، به کتابهای علوم نظامی و فنی و تاریخ و جغرافی جهت آموزش و تربیت نیرو و کادر برای دولت اختصاص داشت. در حالی که در ایران، ترجمه هرگز چنین سازمانی نیافت.
- تاسیس نظام آموزشی جدید و اعزام دانشجو به اروپا در مصر با نظم و برنامه هدفمند ناظر به نیازهای تعیین شده از سوی حکومت و در سطحی گستردهتر صورت پذیرفت. اولین گروه دانشجویان مصری حدود سال ۱۸۰۹م به ایتالیا اعزام شد. در سال ۱۸۱۵م گروهی دیگر به انگلستان اعزام شدند. تعداد دانشجویان اعزامی به اروپا در دوره محمد علی را تا ۳۴۹ تن ذکر کردهاند.[۳] با اقدامات محمدعلی پاشا در نوسازی نظام اداری، اقتصادی و آموزشی، مصر پس از حدود دودهه به کشوری تبدیل شد که پارچه و قند و شیشه و چرم و فرآوردههای شیمیایی مورد نیاز خود را تولید میکرد.[۴]
بنابر گزارشهای تاریخی در این دوره تلاشهایی برای هماهنگی و تبادل تجارب میان این دو سیاستمدار اصلاحطلب صورت پذیرفت که البته به نتیجه نرسید.
نوسازی در ایران و مصر پس از عباس میرزا و محمدعلی پاشا
- در ایران البته اصلاح و نوسازی پس از عباس میرزا توسط نیکاندیشان خوشفکری نظیر قائم مقام فراهانی و امیرکبیر پی گرفته شد و تا نیم قرن بعد ادامه یافت. اما دو عامل استبداد شاه و فساد دربار و کارشکنیها و بدخواهیهای قدرتهای استعماری که نفوذ فراوانی در دربار داشتند، مانع از به نتیجه رسیدن این تلاشها شد.
- در مصر تا مدتی پس از محمدعلی پاشا در میان اکثر مصلحان و متفکران مصر، همچنان امیدواری نسبت به نقشآفرینی مثبت قدرتهای اروپایی برای پیشرفت کشورشان وجود داشت. در عصر طهطاوی به ویژه سالهای جوانی و میانسالی او، هنوز توسعهطلبی و استعمارگری غرب چهرهنمایی نکرده بود و ملل شرق از جمله مسلمانان وجه مدنیت و پیشرفتهای علمی، اقتصادی و اجتماعی غرب را مشاهده میکردند. به قول آلبرت حورانی آن دوران دوره اختراعات و اکتشافات و پیشرفتهای حیرتانگیز فنی و صنعتی بود، دوره غلبه بر طبیعت و وصل کردن دریاها به یکدیگر، دوره ساختن راهآهن سراسری در آمریکا، دوره تلگراف و آغاز ارتباط از راه دور بود. طهطاوی و امثال وی پیشرفتها و دستاوردهای اروپا را سرآغار دوران جدیدی در تاریخ بشریت تلقی میکردند و بر این تصور بودند که ملل دیگر با کمک و همکاری اروپا خواهند توانست همانند آنان به این پیشرفت نائل شده و در صلحی پایدار زندگی کنند. به عقیده طهطاوی و همفکرانش، غرب پس از آشنایی با تمدن پیشرفته اسلامی و اخذ علوم از مسلمانان در طریق پیشرفت و ترقی قرار گرفت و مدنیت خود را مرهون مسلمانان است.[۵] و اکنون این آمادگی را دارد تا وامی که از مسلمانان ستانده باز پس دهد.
سیاست استعماری غرب در مصر
نیمه نخست قرن نوزدهم را برای جامعه مصر که برخوردار از حکومتی خودمختار و وابسته به خلافت عثمانی بود، باید دوران تلاش و تکاپو برای شناخت و آشنایی با فرهنگ و مدنیت غرب و ارزشها و نهادهای اجتماعی اروپا به شمار آورد.
اما از این زمان به بعد مصریان به تدریج میتوانستند آثار و نشانههای سیاستهای توسعهطلبانه استعمار اروپا را در کشور خود مشاهده کنند.
- الگوی غیربومی نوسازی و توسعه برونزای اقتصادی در دوران حکومت محمدعلی نمیتوانست از تناقضات و آثار منفی اقتصادی - اجتماعی ویژه چنین الگویی مصون بماند.
- افزایش قدرت محمدعلی نه برای دول اروپایی که بر سر تصاحب مصر با یکدیگر رقابت میکردند، مطلوب بود و نه برای سلطان عثمانی. بروز نشانههای منفی سیاستهای اقتصادی محمدعلی از یکسو و همکاری پادشاه عثمانی با اروپا در مهار قدرت محمدعلی از سویی دیگر، او را از دستیابی به اهداف بلندپروازانه خویش ناکام ساخت. این تحولات محمدعلی را در سالهای پایانی عمراز تعقیب برنامههای خویش ناامید و دلسرد کرد.
- پس از محمدعلی روابط اقتصادی باز و گسترده با اروپا، سلطه تدریجی اقتصاد قدرتمند اروپا را بر اقتصاد نوپای مصر در پی داشت. مصر به تدریج عرصه فعالیت پرسود تجار و بانکهای اروپایی و بازرگانان مسیحی و یهودی شد. کالاهای تولید اروپا به بازار این کشور سرازیر گشت و سودهای هنگفت فعالیت تجاری به جای گردش در اقتصاد کشور به خارج منتقل شد.
- اخذ وامهای کلان با بهرههای سنگین، بدهکاری مصر به بانکهای بیگانه را در پی داشت و وضع مالیاتهای سنگین برای تامین بودجه دولت و پرداخت دیون خارجی، روستاییان محروم را محرومتر و اقتصاد کشاورزی مصر را ناکارآمدتر میکرد و بر شکاف طبقاتی میافزود. در سال ۱۸۸۰م دیون مصر به بانکهای اروپایی به حدود ۹ میلیون لیره استرلینگ بالغ میشد.[۶]
- در چنین شرایطی اعطای امتیازات چشمگیر و مغایر با استقلال و حاکمیت مصر به شرکتها و سرمایهداران غربی، تحت فشار دول اروپایی اجتنابناپذیر مینمود. روند واگذاری امتیازات به بیگانگان از طرحی کاملا مشابه آنچه در ایران دوره قاجار به اجرا در آمد، پیروی میکرد. واگذاری امتیاز حفر کانال سوئز و حق بهرهبرداری از آن به شرکت انگلیسی «یسترن تلگراف» در زمان اسماعیل پاشا از جمله این امتیازات بود.[۷]
- دیری نپایید که مصر از پرداخت دیون خارجی ناتوان ماند و به تدریج زیر نظر بانکهای اروپایی قرار گرفت و در سال ۱۸۷۶م با اعلام ورشکستگی مالی نظارت اروپاییان بر امور مالی خویش و تعیین کابینه دولت از سوی اروپاییان را پذیرفت.[۸]
- روند رو به افزایش مداخله اروپاییان به ویژه انگلیس در امور داخلی مصر و اوضاع نابسامان سیاسی، رشد نارضایتی و اعتراضات اجتماعی را در پیداشت.
- استبداد و خودکامگی خدیو علاوه بر این که اقدامات و تلاشهای اصلاحگرانه را با شکست و بنبست مواجه میکرد، موجب فاصله گرفتن دربار از روشنفکران و خیرخواهان ملت، تعمیق شکاف میان حکومت و ملت و در نتیجه تنها شدن خدیو در برابر سلطه بیگانه و تمکین و وابستگی بیشتر میشد. این روند جنبش بیداری مصر را وارد مرحله جدیدی کرد.
مصر نیمه قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم نمونه مناسب و کاملی برای مطالعه و شناخت چالشها و بحرانهایی است که در این دوره تاریخی گریبانگیر جوامع اسلامی بوده است. بحرانهای ناشی از اختلاف طبقاتی، شکاف سنت و مدرنیته، دموکراسی و استبداد، استقلال و وابستگی و مهمتر از همه بحران هویت، فهرستی از بحرانهایی است که مصر با ورود به دوران جدید بدان گرفتار آمده بود.
سیاست استعماری غرب در ایران
در ایران نیز همین مسیر طی شد. در نیمه قرن نوزدهم با ازمیان برداشته شدن سیاستمداران اصلاحطلبی همچون قائممقام فراهانی و امیرکبیر استعمار خارجی برای غارت منابع و چپاول ثروت ملی به کمک درباریان وابسته هیچ مانعی در برابر خود نمیدید.
نیمه دوم قرن نوزدهم در ایران را باید دوره حضور چشمگیر کمپانیها و بانکهای خارجی، دوره اخذ وامهای کلان و با بهره گزاف، دور امتیازات و دوره تشدید روند انحطاط اقتصاد ملی دانست. اعطای امتیازات گمرکات شمال و جنوب به روسیه و انگلیس، انحصار تولید و توزیع توتون به شرکت رژی و ... ضربات شدیدی بر پیکره اقتصاد داخلی وارد و بورژوازی ضعیف ملی را تهدید به نابودی میکرد. روند قراردادهای استعماری تا آستانه واگذاری امتیاز بهرهبرداری از کلیه منابع طبیعی و اقتصادی نظیر جنگلها و راهآهن ... به رویتر انگلیسی[۹] پیش رفت.
جنبش احیای اندیشه دینی در ایران و مصر
تعریف احیای اندیشه دینی
در ادبیات دینی معاصر جنبش احیای اندیشه دینی به حرکتی اطلاق میشود که با آغاز دوره بیداری و تحت تاثیر افکار سید جمال اسدآبادی در جهان اسلام شروع شده است. در یادکرد حرکت احیاء معمولا اصطلاحات و عناوینی نظیر جنبش احیاء، جنبش اصلاح اندیشه دینی و جنبش بیداری اسلامی و... به عنوان اصطلاحات و عناوین مترادف به کار میرود و اختلاف و تفاوت ماهوی گرایشهای فکری و دینی موجود در این حرکت، مغفول میماند. حال آن که افکار و اندیشههایی که در ذیل حرکت احیا پدید آمدهاند از نظر مبانی و نوع رویکرد به دین و دنیا و نسبتی که میان انسان و جهان قائلند با یکدیگر تفاوتهای قابل توجهی دارند.
سید جمال الدین اسدآبادی پایه گذار بیداری اسلامی
سید جمال الدین اسدآبادی (۱۸۳۸م-۱۸۹۷م) را بحق باید پایهگذار نهضت بیداری اسلامی در دوران معاصر نامید. او اگرچه در ایران و افغانستان و هند و مصر و ترکیه در بیدی ملل مسلمان از خواب غفلت و تحریک ایشان برای دستیابی به مجد و شکوه گذشته کوشید، اما بذرهای بیداری او بیش از دیگر مناطق جهان اسلام در ایران وار مصر به ثمر نشست. تاثیر انکارناپذیر افکار او در ایران و مصر همزمان با آشکار شدن چهره استعماری اروپا برای مردم دو کشور به دو قیام تقریبا همزمان عرابی پاشا در مصر(۱۸۸۲) و قیام رژی در ایران (۱۸۹۱) انجامید.
در مصر متفکران و فعالان سیاسی بسیاری در مکتب سید تربیت شدند. از میان شاگردان او شیخ محمد عبده پایهگذار نهضت احیای اندیشه دینی در مصر شاخصترین چهره به شمار میآید. در ایران نیز بزرگانی نظیر سید محمد طباطبایی و نیز علامه نایینی از رهبران بزرگ مشروطه، آشکارا از افکار او ملهم بودند. جنبش احیای اندیشه دینی درایران و مصر به علت داشتن منشاء فکری واحد و نیز زمینههای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نسبتا مشابه، علاوه براین که از جنس و سرشت یکسانی برخوردار است، روند تحول یکسانی داشته است.
میراث سید جمال الدین اسدآبادی
میراث سید جمال و ویژگیهای جریان احیای دینی در این دوره را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
۱) اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان و تامین نیرومندی و پیشرفت آنان.
۲) مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشهنشینی و بیتحرکی.
۳) بازگشت به منابع اصلی فکر اسلامی و مبارزه با خرافه و انحراف.
۴) تفسیر عقلی تعالیم اسلام و تاکید بر عنصر اجتهاد و نفی تحجر و قشریگرایی.
۵) مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و فکری مسلمانان.[۱۰]
۶) اتحاد اسلامی به منظور حفظ کیان جهان اسلام در برابر استعمار غرب.
جریانات فکری در جنبش اِحیاء
به طور کلی دو جریان فکری مهم را میتوان در جنبش احیا از یکدیگر بازشناخت.
الف) اندیشه اصلاحی اعتدالی
ب) جریان رادیکال اسلامی
پانویس
منابع
بهنام، جمشید، ایرانیان و اندیشه تجدد، نشر پژوهش فرزان، ۱۳۷۵
عبدالرازق، احمد محمد جاد، فلسفه المشروع الحضاری بین الاحیاء الاسلامی و التحدیث الغربی، ۲ج، المعهد العالمی للفکر الاسلامی، ۱۹۹۵
عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، شرکت سهامی خوارزمی، ۱۳۶۲
لوین، ز. آ، اندیشهها و جنبشهای نوین سیاسی اجتماعی در جهان عرب، ترجمه یوسف عزیزی بنی طرف، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۸
محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم، ۴ج، اقبال
Hourani Albert، Arabic Thought in the Liberal Age، (۱۷۹۸-۱۹۳۹)، London ۱۹۶۲