فضایل علی بن ابیطالب به نقل از ابو بکر
فضایل امیرمؤمنان علی بن ابیطالب (علیهالسلام)
امام علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) فضایل بسیاری دارد و هم در ایات مبارکه قرآن و هم در کلام نبی اکرم اسلام از فضایل و مناقب آن حضرت نقل شده است. ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه می گوید: چه بگویم درباره مرد بزرگى که دشمنانش اعتراف به فضیلت او داشته اند و هرگز نتوانسته اند مناقب و فضایل او را کتمان کنند و از طرفى مى دانیم بنى امیّه بر تمام جهان اسلام تسلّط یافتند و با تمام قدرت و با هر حیله اى سعى در خاموش کردن نور او و تشویق بر جعل اخبار در معایب او داشتند و او را بر فراز تمام منابر سبّ و دشنام دادند و ستایش کنندگان او را تهدید به مرگ کرده بلکه زندانى کرده و کشتند و حتّى اجازه ندادند یک حدیث در فضیلت او نقل شود و نامى از او برده شود، یا کسى را به نام او بنامند؛ ولى با این حال جز بر بلندى مقام او افزوده نشد... و هرچه بیشتر کتمان مى کردند عطر فضایل او بیشتر منتشر مى شد و همچون آفتاب بود که هرگز نور آن با کف دست پوشانده نمى شود و همانند روشنایى روز که اگر یک چشم از آن محجوب بماند چشمهاى فراوانى آن را مى بینند[۱].
همین معنا به صورت فشرده تر و گویاتر در بعضى از کتب، از امام شافعى نقل شده است که مى گوید: در شگفتم از مردى که دشمنانش فضایل او را از روى حسد کتمان کردند و دوستانش از ترس، ولى با این حال شرق و غرب جهان را پر کرده است[۲]. و نیز شبیه همین مضمون از عامر بن عبدالله بن زبیر نقل شده است[۳].
علی (علیهالسلام)بهترین کسی که خورشید بر او تابیده
حافظ ابن حجر عسقلانی از ابوالاسود دوئلی نقل نموده که گفت: شنیدم ابوبکر صدیق میگوید: ایّها النّاس، علیکم بعلیّ بن ابیطالب، فانّی سمعت رسولالله (صلیالله علیه و آله وسلم)، یقول: علیّ خیر من طلعت علیه الشّمس و غربت بعدی[۴]ای مردم، بر شما باد به علی بن ابیطالب علیهماالسلام، پس همانا که من شنیدم رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) میفرماید: علی (علیهالسلام) بعد از من بهترین کسی باشد که خورشید بر او تابیده و غروب نموده است.
عبادتبودن نظر به صورت علی (علیهالسلام)
ابن مغازلی و دیگران با ذکر سند از عایشه نقل کردهاند که گفت: دیدم (پدرم) ابوبکر زیاد به چهره علی (علیهالسلام) نگاه میکند، پس گفتم: ای پدر! ازچهرو میبینم زیاد به صورت علی نگاه میکنی؟ گفت: دخترم! شنیدم رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) میفرمود: «النّظر الی وجه علیّ عبادة» [۵]؛ همانا که نگاه به صورت علی (علیهالسلام) عبادت است.
علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، عترت رسولالله
عبد الرؤف مناوی در «فیض القدیر» شرح جامع صغیر سیوطی، ذیل حدیث «من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه» مینویسد: دیلمی آن را به لفظ «من کنت نبیّه فعلیّ ولیّه» روایت کرده و به همین دلیل (بر مبنای استخراج و نقل دارقطنی) ابوبکر گفته است: علی عترة رسولالله صلیالله علیه (وآله) و سلّم. علی از آن کسانی باشد که پیامبر امّت را ملزم به تمسک و پیروی از آنها فرمود، چون آنان ستارگان هدایتند و کسی که به آنها اقتدا نماید هدایت خواهد شد[۶] ابن باکثیر نیز به روایت از صحابی معروف معقل بن یسار، گفتار ابوبکر را به نقل از کتاب «فضائل» دار قطنی آورده است [۷]
برترین فرد نزد پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم)
محبالدین طبری به روایت از حافظ ابن سمان از شعبی نقل نموده که ابوبکر به علی بن ابیطالب نگاه کرد و گفت: من سرّه أن ینظر الی أقرب النّاس قرابةً من رسولالله (صلیالله علیه و آله وسلم )و أعظمهم عنه غنیً، واحظّهم عنده منزلةً، فلینظر الی علی بن ابیطالب[۸] کسی که خرسند و خوشحال گردد از نگاهکردن به نزدیکترین نزدیکان پیامبر و بالاترین بینیازشونده از ناحیه حضرتش (دررابطهبا بهرهبرداری از مقام نبوّتش) و برخوردارترین آنها از حیث مقام و منزلت در نزد او، پس باید به علی بن ابیطالب نگاه کند.
و محدث شهیر دارقطنی (به نقل مصادر زیر و به روایت از شعبی) این روایت را بدینگونه آورده: من سرّه أن ینظر الی اعظم النّاس منزلة عند رسولالله (صلیالله علیه و آله وسلم) فلینظر الی هذا الطّالع[۹] کسی که مسرور و خوشحال شود از نظر نمودن به بالاترین مردم از نظر مقام و منزلت در پیشگاه رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) پس نظر کند به این طلوع کننده یعنی علی بن ابیطالب علیهماالسلام که در حال آمدن بود و نمایان شد.
همرتبه بودن علی با پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم)
شیخ ابوالمکارم علاء الدین سمنانی (736) در «عروة الوثقی» (پس از نقل حدیث «منزلت» و حدیث «من کنت مولاه...» مربوط به غدیر خم و دعای «اللهمّ وال من والاه...» و اعتراف بهاتفاق بر صحّت آنها) مینویسد: فصار (علیٌّ) سید الاولیاء و کان قلبه علی قلب محمّد علیه (وآله) التّحیة و السّلام. سپس مینویسد: و به همین سرّ اشاره کرد سید صدیقین رفیق غار پیغمبر، ابوبکر، هنگامی که ابوعبیده جراح را برای احضار علی فرستاد و گفت: یا أبا عبیده، أنت أمین هذه الاُمّة، أبعثک الی من هو فی مرتبة من فقدناه بالامس، ینبغی أن تتکلّم عنده بِحُسن الادب...[۱۰] ای ابوعبیده تو امین این امّتی(!)، به دنبال کسی می فرستمت که در مرتبه کسی بود که دیروز از دست دادیم (یعنی پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله وسلم))، سزاوار است که با حسن ادب در نزد او سخن بگویی.
ارجاع یهودیان به علی (علیهالسلام)
محبالدین طبری از پسر عمر بن خطّاب نقل نموده که گروهی از یهود به نزد ابوبکر آمده و گفتند: صاحب خود یعنی پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) را برای ما توصیف کن. ابوبکر گفت: ای گروه یهود، من با او در غار (ثور) همانند این دو انگشت سبابه و وسطی (که بههمپیوسته است) بودم، و با او از کوه حرا بالا رفتیم، امّا سخن از چگونگی وی کار دشواری است و این علی بن ابیطالب باشد (که دارای صلاحیت پاسخگویی بدین سؤال است) بروید به سراغ او تا خواسته شما را انجام دهد. پس آنها به نزد علی (علیهالسلام) رفتند و گفتند: یا اباالحسن! پسر عمّت را برای ما توصیف نما. علی (علیهالسلام) هم آن طوری که بایدوشاید حضرتش را برای آنها توصیف و عباراتی بیان فرمود که بیانگر خصوصیات و ویژگیهای جسمی و روحی و اخلاقی و... آن حضرت بود که خوانندگان میتوانند به آن مراجعه کنند [۱۱] راستی
ممانعت از علی (علیهالسلام) برای خروج مدینه
شیخ محمّد مخلوف مالکی مصری مینویسد: ابوبکر به هنگام اعزام نیرو بیشتر بدان چه علی (علیهالسلام) اشاره مینمود عمل میکرد و بهخاطر حرص و علاقه به بقا حضرتش و بهرهبرداری از نظریه و مشورت با او اجازه نمیداد وی به همراه مجاهدان (از حجاز و یا مدینه) خارج گردد[۱۲].
مراجعه به علی (علیهالسلام) در مسائل سخت
ابن درید در کتاب «المجتنی» با ذکر سند از انس بن مالک نقل کرده: بعد از وفات پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) مردی یهودی داخل مسجد شد و سراغ وصی پیغمبر (صلیالله علیه و آله وسلم) را گرفت، پس مردم ابوبکر را معرفی کردند. مرد یهودی به نزد او رفت و گفت: میخواهم سؤالهایی مطرح کنم که جز پیامبر یا وصیاش آنها را نمیدانند. ابوبکر گفت: هر چه میخواهی سؤال کن. یهودی گفت: به من خبر ده از آن چه برای خدا نیست و از آنچه در نزد خدا یافت نمیشود و از آن چه خدا نمیداند؟ ابوبکر گفت: ای یهودی، اینها سؤالهای زنادقه و منکران خدا است و او را طرد کردند. پس ابن عبّاس که حاضر در مجلس بود، گفت: شما با این مرد یهودی به انصاف عمل نکردید. ابوبکر گفت: مگر نشنیدی چه میگوید؟ ابن عبّاس گفت: اگر جوابی برای او دارید که هیچ، وگرنه وی را به نزد علی (علیهالسلام) ببرید تا به سؤالهای او پاسخ دهد، زیرا من خود شنیدم که رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) درباره علی فرمود: اللهمّ اهد قلبه و ثبّت لسانه؛ خدایا دلش را (بدان چه حق است) رهنمود کن و زبانش را (از خطا و لغزش) بازدار.
پس ابوبکر و حاضران برخاسته به اتّفاق مرد یهودی به سراغ علی (علیهالسلام) رفتند و اجازه گرفته بر حضرتش وارد شدند، آنگاه ابوبکر گفت: ای ابوالحسن، این مرد یهودی از من سؤالهای زندیقان را میپرسد. امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمود: ای یهودی، چه میگویی؟ یهودی گفت: من سؤالهایی از شما میکنم که جز پیامبر یا وصیاش آنها را ندانند. علی (علیهالسلام )فرمود: بگو. یهودی همان سه سؤال را مطرح نمود.
امام فرمود: امّا آن چه را که خدا نمیداند، مضمون گفتار شما مردم یهود است که میگویید: عزیر پسر خدا است و خدا برای خود فرزندی نمیشناسد. و امّا آنچه نزد خدا یافت نمیشود، پس آن ظلم به بندگان است که خدا منزّه از آن میباشد. و امّا آنچه برای خدا نیست، شریک است.
آن مرد یهودی با شنیدن این جوابها گفت: أشهد أن لا إله الاّ اللّه وأنّ محمّدا رسولالله. ابوبکر و مسلمانان حاضر در مجلس همه به امیرمؤمنان گفتند: یا مفرّج الکروب؛ ای زداینده افسردگیها و برطرفکننده غم و غصهها[۱۳] و در روایت ابن حسنویه حنفی موصلی آمده است که در این موقع صدای فریاد مردم بلند شد و ابوبکر گفت: «یا کاشف الکُرُبات أنت یا علیّ فارج الهمّ». آنگاه بر بالای منبر رفت و گفت: «أقیلونی فلست بخیرکم و علیّ فیکم» ؛ مرا به خود واگذارید، زیرا تا علی در میان شماست من بهترین شما نیستم (که کرسی خلافت را اشغال کنم). چون عمر این مطلب را شنید برخاست و گفت: ای ابوبکر، این چه سخنی بود گفتی؟! ما تو را برای خود برگزیدیم و وی را از منبر به زیر آورد [۱۴]
جایگزینی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) به جای ابوبکر برای ابلاغ برائت از مشرکین
امام احمد حنبل و دیگر اعلام محدّثین و تاریخنگاران سنّی، از ابوبکر نقل نمودهاند که: پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله وسلم) نخست او را برای رفتن به مکّه و شرکت در مراسم حج و ابلاغ تعدادی از آیات سوره توبه - مبنی بر برائت و بیزاری خدا و رسولش از مشرکین و ممنوعیت آنان، از شرکت در مراسم حج و طواف کعبه مقدّسه، عریان و برهنه و دیگر دستوراتی که در مصادر مربوطه بهتفصیل ذکر شده - مأمور فرمود. آنگاه پس از سه روز از رفتن ابوبکر به سمت مکّه برای انجام این مأموریت، حضرتش علی (علیهالسلام) را مأمور رفتن به سمت مکّه و برگردانیدن ابوبکر و انجام این ابلاغهای سرنوشتساز فرمود و چون ابوبکر برگشت و به خدمت پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) رسید از روی ناراحتی و در حال گریه از علّت این عزل و نصب سؤال کرد. پیغمبر خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: « امرت أن لایبلغها اِلاّ أنا أو رجلٌ منّی« به من امر شد که این مأموریت را کسی جز من یا کسی که از من باشد، ندهد[۱۵].
به شرحی که علاّمه امینی نوشتهاند، حدّاقل تعداد 73 نفر از علما و مفسّرین و تاریخنگاران سنّی ماجرای این عزل و نصب را نقل و ثبت نمودهاند. اضافه بر آن تعداد زیادی از دیگر علما و مؤلّفین سنّی که در ملحقات احقاق الحق معرّفی شدهاند. همچنان که غیر از ابوبکر دوازده نفر از بزرگان صحابه آن را روایت کردهاند و به اعتراف خود ابوبکر وی از یک مأموریت سرنوشتساز اسلامی و افتخارآمیز از طرف پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله وسلم) به امر الهی کنار گذاشته شد، و انجام آن به امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) واگذار شد، و علی (علیهالسلام) هم به بهترین وجه آن را انجام داد [۱۶].
مراجعه به امیرمؤمنان (علیهالسلام) در قضاوت
سیوطی و دیگران آوردهاند که: خالد بن ولید به ابوبکر نوشت: مردی در نواحی عربنشین پیدا شده که همانند زنان به همخوابگی مردها درمیآید و شاهد بر این موضوع اقامه گردیده و از چگونگی رفتار با او سؤال کرد. ابوبکر با صحابه رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) به مشورت پرداخت. علی بن ابیطالب فرمود: این گناهی است که هیچ امّتی خدا را بدان عصیان و نافرمانی نکرد مگر یک امّت (قوم لوط) که میدانید خدا با آن چه کرد، رأی من این است که او را با آتش بسوزانی.
پس صحابه پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) هم رأی شدند بر این که او به آتش سوزانده شود و بدین ترتیب ابوبکر به خالد نوشت این شخص را با آتش بسوزان و ازآنپس زبیر در ایام امارت و سپس هشام بن عبدالملک با چنین افرادی به همینگونه مجازات عمل کردند [۱۷]
مشورت ابوبکر با امیرمؤمنان (علیهالسلام) در مورد جنگ با رومیان
ابن واضح یعقوبی مینویسد: ابوبکر خواست با روم بجنگد، پس با احضار گروهی از صحابه رسولالله شورای جنگی تشکیل داد و هر یک چیزی گفتند، آنگاه از شخص علی بن ابیطالب علیهماالسلام نظرخواهی و مشورت کرد پس علی (علیهالسلام) فرمود: اگر اقدام کنی پیروز خواهی شد که بالاخره طبق پیشنهاد و پیشگویی امیرمؤمنان کار جنگ به پیروزی مسلمانان و شکست رومیان و فتح سرزمین یهودینشین بیتالمقدس انجامید. این قضیه در سال سیزدهم هجری بود[۱۸] ابنعساکر نیز به طور مختصر سؤال ابوبکر از دلیل پیروزی و پاسخش را نقل کرده است[۱۹]
منابع
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 17.
- ↑ علىّ فى الکتاب و السنة، ج 1، ص 10.
- ↑ الغدیر، ج 10، ص 271
- ↑ لسان المیزان: 6/91، مناقب سیّدنا علیّ، عینی: ص15.
- ↑ مناقب علی بن ابیطالب: ص210 با دو سند به شمارههای 252 و253، المجالسة و جواهر العلم ابوبکر احمد بن مروان دینوری: ص514 چاپ معهد علوم عربی فرانکفورت، مناقب خطیب خوارزمی: فصل 23 ص261، تاریخ دمشق ابنعساکر - بخش امام علی (علیهالسلام)- 2/391، 393 با دو سند، مسلسلات ابوالفرج ابن جوزی، ورق 17 شماره 31 مخطوط (پاورقی تاریخ ابنعساکر: 2/391)، نهایة العقول فخر الدین رازی، به نقل ملحقات احقاق الحق: 7/110، به لفظ «النظر الی علی عبادة وجواز علی الصّراط»، ریاض النظره محب طبری: ج2 ص172 و173 چاپ بیروت و 219 چاپ مصر به نقل از موافقه ابن سمان و به مضمون دیگر به دو سند نقل از خجندی، ذخایر العقبی محب طبری: ص95، تاریخ دمشق، کفایة الطالب گنجی شافعی: باب 34 ص161، به نقل از تاریخ دمشق ابنعساکر، سیر اعلام النبلاء ذهبی: 15/542، البدایة والنّهایة ابن کثیر: 7/358، تاریخ الخلفاء سیوطی: 1/96 به نقل از ابنعساکر، مناقب المرتضویه مولی صالح ترمذی حنفی: ص83، صواعق المحرقه ابن حجر: ص106، لئالی المصنوعه سیوطی: 1/177، به نقل از تاریخ ابن نجار وتأیید صحت آن، التعقیبات سیوطی: ص57 چاپ نولکشور (ملحقات احقاق: 7/109)، فتح المبین ذینی دحلان: 157 به نقل از ابن سمان، مناقب العشره نقشبندی: ص34 و36 مخطوط (محلقات احقاق: 27/152)، مناقب سیدنا علی عینی: ص19 از طریق حاکم و ابنعساکر، وسیلة المآل حضرمی: ص134، روض الازهر مولوی سید شاه تقی علی: ص97.
- ↑ فیض القدیر: 6/218.
- ↑ وسیلة المآل ابن باکثیر (الغدیر: ج1 ص303 و398).
- ↑ ریاض النضرة: 2/107 چاپ بیروت، مناقب خوارزمی، پایان فصل چهاردهم: ص98، نظم درر السمطین زرندی: ص129، تاریخ دمشق ابنعساکر: 1/162 وج3 ص70 شماره 1100، کنز العمّال متّقی هندی: 13/115 - به نقل از الاثرات ابن ابی الدنیا و ابن مردویه و حاکم، صواعق المحرقه ابن حجر: ص106، فتح المبین ذینی دحلان، چاپ حاشیه سیرة النّبویّة او: ج2 ص160 و161.
- ↑ ( مفتاح النجا بدخشی: ص29، روض الاظهر سید شاه تقی علی کاظمی هندی: ص362، ارحج المطالب آمرتسری: ص467 - به نقل از ابن سمان -، مناقب علی، علامه عینی: ص49، به نقل از ابن ابن سمان از طریق دارقطنی.
- ↑ الغدیر: 1/297.
- ↑ ریاضی النضره: 2/143، ذخائر العقبی: ص80، ذیل لئالی سیوطی: ص49.
- ↑ طبقات المالکیة: ج2 ص41 چاپ مصر.
- ↑ ( علی بن ابیطالب امام العارفین، تألیف احمد بن صدیق غماری: ص99، المجتنی: ص35 چاپ،(الغدیر: 7/179، ملحقات احقاق الحق: ج7 ص73 و74.
- ↑ کتاب «درّ بحر مناقب»: ص76 (ملحقات احقاق الحق: 8/240).
- ↑ مسند احمد: ج1 ص3 ح4. ابن خزیمه، ابوابانه و دار قنطی (به نقل کنز العمّال). کفایة الطّالب، گنجی شافعی: باب 63، ص254، به نقل از احمد حنبل و حافظ ابونعیم و ابنعساکر، تاریخ ابن کثیر: ج7، ص357 و358، البیان و التّعریف، سید ابراهیم حسین حنفی دمشقی (متوفّای 1120) ج1، ص168 چاپ حلب به نقل از احمد حنبل، ابن خزیمه، ابوابانه وإفراد دارقنطی.
- ↑ جهت آگاهی بر تفصیل موضوع بحث و مصادر فراوان آن مراجعه شود به الغدیر: ج2 ص338 - 350، فهرست ملحقات احقاق الحق: ص17.
- ↑ مسند علی بن ابیطالب: ص256 شماره 779، درّ المنثور: 3/346 به نقل از «ذم الملاهی» ابن ابی الدنیا، ابن منذر و «شعب الایمان» بیهقی - نیز کنز العمّال متّقی هندی 5/469 بهواسطه نامبردگان بالا و برخی دیگر از حفاظ حدیث، اعلام الموقعین ابن قیم جوزیه: 4/378 و الطرق الحکمیّة نیز از وی ص15، والداء والدواء: ص248 والجواب الکافی لمن سئل الدواء الشافی: ص146 (ملحقات احقاق الحق: 8/229)، الکبائر شمسالدین ذهبی: ص58 (ملحقات احقاق الحق: 8/229)، سنن الکبری بیهقی: 8/232 به طور کوتاه، المدخل محمّد بن محمّد عبدری قیروانی مالکی (مشهور به ابن الحاج فارسی درگذشته اواخر قرن 8): ج3، ص119 (ملحقات احقاق: 17/446).
- ↑ تاریخ یعقوبی: 2/122، چاپ نجف.
- ↑ تاریخ دمشق، چاپ لندن: ص444 (ملحقات احقاق الحق: 8/237).