فضائل امیرمؤمنان (علیهالسلام) به نقل از عمر بن خطاب
فضائل امیرمؤمنان علی (علیهالسلام)
امام علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) فضایل بسیاری دارد و هم در آیات مبارکه قرآن و هم در کلام نبی اکرم(صلیالله علیه وآله وسلّم) اسلام از فضایل و مناقب آن حضرت نقل شده است. ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه میگوید: چه بگویم درباره مرد بزرگى که دشمنانش اعتراف به فضیلت او داشته اند و هرگز نتوانسته اند مناقب و فضایل او را کتمان کنند و از طرفى مى دانیم بنى امیّه بر تمام جهان اسلام تسلّط یافتند و با تمام قدرت و با هر حیلهاى سعى در خاموش کردن نور او و تشویق بر جعل اخبار در معایب او داشتند و او را بر فراز تمام منابر سبّ و دشنام دادند و ستایشکنندگان او را تهدید به مرگ کرده بلکه زندانى کرده و کشتند و حتّى اجازه ندادند یک حدیث در فضیلت او نقل شود و نامى از او برده شود، یا کسى را به نام او بنامند؛ ولى با این حال جز بر بلندى مقام او افزوده نشد... و هرچه بیشتر کتمان مى کردند عطر فضایل او بیشتر منتشر مى شد و همچون آفتاب بود که هرگز نور آن با کف دست پوشانده نمى شود و همانند روشنایى روز که اگر یک چشم از آن محجوب بماند چشمهاى فراوانى آن را مى بینند[۱].
همین معنا به صورت فشرده تر و گویاتر در بعضى از کتب، از شافعى نقل شده است که مى گوید: در شگفتم از مردى که دشمنانش فضایل او را از روى حسد کتمان کردند و دوستانش از ترس، ولى با این حال شرق و غرب جهان را پر کرده است[۲]. و نیز شبیه همین مضمون از عامر بن عبدالله بن زبیر نقل شده است[۳].
با وجود نهی و زجر در مورد بیان مناقب و حتی الزام به هتک و سب ایشان حتی در منابر و خطبهها، نقل های بسیاری از این مناقب و فضایل به دست ما رسیده است که تعدادی از فضایلی را که از خلیفه دوم نقل شده را تقدیم میکنیم.
عقد اخوت پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) و علی (علیهالسلام) و تبریک عمر به ایشان
جمالالدین محمّد موصلی حنفی مشهور به ابن حسنویه (متوفای 680) روایتی با ذکر سند آورده است که انس بن مالک گوید: چون پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله وسلم) مراسم اخوّت بین مهاجران و انصار برقرار کرد، علی (علیهالسلام) در مجلس حاضر بود که بین او و دیگری مراسم اخوت را انجام نداد. پس علی ناراحت شد و به خانه رفت و حتّی به گریه افتاد که مبادا مورد بیاعتنایی پیامبر واقع شده، اما فاطمه گفت: غمگین مباش، شاید مراسم اخوت تو را بهخاطر خودش به تأخیر انداخته. در این موقع بلال از طرف پیامبر به سراغ علی آمد، چون علی به خدمت آن حضرت رسید پیامبر از علّت ناراحتی و گریهاش سؤال فرمود، علی جواب داد: بهخاطر برقراری عقد اخوّت بین افراد مهاجر و انصار و ترک آن نسبت به من. پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: من تو را به فرمان پروردگارم برای خود انتخاب و کار اخوّتت را به تأخیر انداختم. آنگاه فرمود: برخیز ای ابوالحسن. پس دست او را گرفت و بر فراز منبر رفت و فرمود: اللّهمّ إنّ هذا منّی و أنا منه، اِلاّ أنّه بمنزلة هارون من موسی، أیّها النّاس ألست اولی بکم من أنفسکم؟ قالوا بلی. قال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه، و من کنت ولیّه فعلیّ ولیُّه، اللّهمّ إنّی قد بلّغت ما أمرتنی به، ثم نزل و قد سرّ علی (علیهالسلام) فجعل النّاس یبایعونه، و عمر خطاب یقول: بخّ بخ لک یا ابن ابیطالب، أصبحت مولانا و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه، إمرأة من یُعادیک طالق طلقة[۴] خداوندا! این (علی) از من است و من از او، جز آن که او - نسبت به من - به منزله هارون باشد نسبت به موسی. ای مردم! آیا من سزاوارتر از خود شما نسبت به شما نیستم؟ گفتند: بلی. فرمود: هر کسی را که من مولای او و برتر از او نسبت به خودش هستم، پس علی هم مولای اوست، و کسی را که من ولی و صاحباختیار او هستم، علی هم ولی و صاحباختیار او باشد، خداوندا آنچه را که به من دستور داده بودی ابلاغ نمودم. سپس از منبر پایین آمد و علی هم خوشحال و مسرور شد. در این موقع مردم با علی بیعت نمودند و عمر گفت: آفرین بر تو باد ای پسر ابوطالب! که به صبح درآمدی درحالیکه مولای ما و مولای هر مرد و زن مؤمنی باشی، همسر و زن کسی که با تو دشمنی ورزد مطلقه باد.
محدّث اهلتسنن احمد حنبل، آورده است که عمر گفت: پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) مراسم اخوّت و برادری را بین مسلمانان برقرار کرد و علی را ترک نمود تا کار به پایان رسید و برادری برای علی معرّفی نشد. پس علی گفت: یا رسولالله! اخوت را بین افراد مسلمانان برقرار نمودی؛ اما مرا ترک کردی! پیامبر فرمود: ازچهرو پنداری تو را ترک کردم؟ همانا تو را ترک نمودم برای خودم. آنگاه فرمود: أنت أخی و أنا أخوک، فإن ذاکرک أحد فقل: أنا عبدالله و أخو رسوله، لایدّعیها بعدی إلاّ کذّاب[۵] تو برادر منی و من برادر تو، پس اگر کسی - در این باره - با تو سخن گفت، بگو: من بنده خدا و برادر رسولش هستم، هرگز کسی بعد از من ادّعای این مقام را نکند مگر کذّاب دروغگو.
علی (علیهالسلام) در تحت عرش الهی
خطیب خوارزمی و دیگران با ذکر سند از عمر بن خطاب نقل کردهاند که گفت: رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: «إنّ علیّا و فاطمة و الحسن و الحسین فی حظیرة القدس، فی قبة بیضاء، سقفها عرش الرّحمان عزّ وجلّ[۶] بهدرستی که علی، فاطمه، حسن و حسین در بالاترین جایگاه بهشت زیر گنبد سفیدرنگی هستند که سقفش عرش خداوند رحمان است.
حدیث منزلت
خطیب بغدادی و دیگر محدّثان و تاریخنگاران با ذکر سند از سوید بن غفله از عمر بن خطاب نقل کردهاند که مردی را دید به علی دشنام میدهد، و در بعض مصادر آمده که با علی مخاصمه و دشمنی میکند، پس عمر گفت: پندارم تو از منافقین باشی، شنیدم رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) میفرمود: «انّما علیّ منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لانبیّ بعدی»[۷] محققاً علی نسبت به من همانند هارون باشد نسبت به موسی (که شریک نبوت موسی، همکار و خلیفه او به هنگام رفتن به کوه طور بود) جز آنکه بعد از من پیامبری نباشد.
دوستی علی (علیهالسلام) سبب رهائی از آتش
ابن شیرویه دیلمی همدانی از اعلام محدّثین سنی با ذکر سند از عمر بن خطاب نقل نموده که رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: «حبُّ علیٍّ براءةٌ من النّار»[۸] دوستی علی سبب رهائی از آتش است.
گسستهشدن پیوندها در قیامت مگر پیوند با پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم)
محدّث عالیقدر طبرانی و دیگر محدّثان و تاریخنگاران از عمر بن خطّاب نقل نموده که گفت: رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: «کلّ سبب و نسب یوم القیامة منقطع إلاّ سببی و نسبی»[۹] هرگونه ارتباط سببی و نسبی روز قیامت ازهمگسیخته خواهد شد، مگر ارتباط سببی و نسبی با من.
علی (علیهالسلام)! علمدار خیبر
خطیب خوارزمی با ذکر سند از عمر بن خطاب نقل نموده که گفت رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) در روز - جنگ - خیبر فرمود:
«لأعطینّ الرّایه غداً رجلاً یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله، کرّاراً غیر فرّار، یفتح اللّه علیه، جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره، فبات المسلمون کلهم یستشرفون لذلک
فلمّا اصبح قال: أین علی بن أبی طالب؟
قالوا: أرمد العین.
قال: آتونی به فلمّا آتاه قال رسولالله (صلیالله علیه و آله وسلم): ادن منی. فدنا منه، فتفل فی عینیه و مسحهما بیده، فقام علی بنابیطالب (علیهالسلام) فی بین یدیه و کأنّه لم یرمد و أعطاه الرایه، فقتل مرحب و اخذ مدینة خیبر[۱۰] فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، او بهطورجدی به رویاروئی دشمن رود، نه اینکه فرار کند، خداوند بهوسیله او پیروزی عنایت فرماید، جبرئیل طرف راستش باشد و میکائیل سمت چپش، پس مسلمانان شب را گذراندند درحالیکه آرزوی تشرف بدین مقام و مأموریت را در سر میپروراندند و چون صبح شد پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: علی بن ابیطالب کجاست؟
گفتند او دچار چشمدرد شده.
فرمود: وی را بیاورید، پس هنگامی که حضرتش را آوردند رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: نزدیک من بیا و چون نزدیک پیامبر شد به آب دهان چشمانش را مسح نمود، در این موقع علی با دیدگان سالم از جا برخاست آنچنان که گویا سابقه چشمدرد نداشته، پس پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) پرچم را به او داد، او هم مرحب بزرگ پهلوانان و جنگجویان یهود در جنگ خیبر را کشت و خیبر را فتح نمود.[۱۱]
جهنمی نبود اگر همه مردم علی (علیهالسلام) را دوست داشتند.
علامه سید علی بن شهابالدین همدانی از عمر بن خطاب نقل میکند که گفت: پیامبر خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: لو اجتمع النّاس علی حبّ علیّ بن ابیطالب لما خلق اللّه النّار[۱۲] اگر همه مردم تجمع بر دوستی علی بن ابیطالب میکردند خداوند آتش (دوزخ) را خلق نمیکرد.
ایمان علی (علیهالسلام) سنگینتر از طبقات آسمان و زمین
ابنعساکر با ذکر دو سند و دیگران با اسناد مختلف نقل کردهاند که در دوران حکومت عمر بن خطاب دو نفر مرد به نزد او رفتند و از تعداد طلاق کنیز (که مانع رجوع میشود) از وی سؤال کردند.
پس وی از جا برخاست و به همراه آنها وارد حلقهای از مردان که در مسجد نشسته بودند و بالای سر مردی اصلع ایستاد و گفت: ای اصلع نظر تو درباره طلاق کنیز چیست؟ آن مرد سر بلند کرد و با اشاره به دو انگشت سبّابه و وُسطی پاسخ داد - دو مرتبه - عمر هم به آن دو مرد گفت: با دو مرتبه طلاق نمیتوان به کنیز رجوع کرد. پس یکی از آنها گفت: سبحانالله ما آمدهایم از تو نظرخواهی و سؤال کنیم که امیرالمؤمنین هستی، و تو به سراغ این مرد رفتی و از وی سؤال کردی و بدون آنکه با تو حرف بزند با اشاره به انگشتانش پاسخ داد و تو به این جوابگوئی راضی شدی!
عمر گفت: آیا شناختید که او کیست؟ گفتند: نه. گفت: این علی بن ابیطالب است. گواهی میدهم از رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) شنیدم که فرمود: «لو أن السّماوات السّبع و الأرضین (السبع) وُضِعن فی کفّة میزان و وُضِعَ ایمان علیٍّ فی کفةِ میزان، لَرَجَّح بها ایمان علیّ»[۱۳] ایمان علی سنگین تر از طبقات هفتگانه آسمان و زمین را در یک کفه ترازو نهند و را در کفّه دیگر، پس ایمان علی برتری و سنگینی کند. توضیح: عدهای از محدّثین تنها کلام پیغمبر (صلیالله علیه و آله وسلم) را از عمر بدون سؤالوجواب نقل کردهاند [۱۴]
غیرقابلشمارش بودن فضائل علی (علیهالسلام)
علامه سید علی بن شهابالدین همدانی (متوفای 687) از عمر بن خطاب نقل کرده است که پیامبر خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) به علی فرمود: «لو کان البحر مداداً، و الرّیاض اقلاماً و الانس کُتّاباً و الجنّ حساباً، ما أحصو ا فضائلک یا أبا الحسن»[۱۵] اگر دریاها مرکب شود و روئیدنی ها (از جمله درختان) قلم گردد و انسانها همه نویسنده و جنها همه حسابگر، نتوانند فضائل تو را محاسبه کنند ای ابوالحسن .
عبادتبودن نگاه به صورت علی(علیهالسلام)
ابن کثیر دمشقی به نقل از بعضِ صحابه از جمله عمر بن خطاب آورده است که رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) فرمود: «النظر اِلی وجه علیٍّ عبادة»[۱۶]
علی(علیهالسلام)مردی مثل پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله وسلم)
امام احمد بن حنبل با ذکر سند نقل کرده است: هنگامی که گروهی از قبیله ثقیف به خدمت پیامبر رسیدند، حضرتش فرمود: «واللّه لتسلمِنَّ أو لأبعثنّ إلیکم رجلاً منّی - أو قال مثل نفسی - فلیضربن أعناقکم و لیسبینَّ ذراریکم ولیأخذنَّ اموالکم» به خدا سوگند باید تسلیم شوید و گرنه مردی از خودم (یا همانند خودم) را میفرستم که گردنهای شما را بزند و زن و فرزندان شما را اسیر کند و اموال شما را تصرف نماید. بعداً عمر که حاضر در مجلس بود - پس از نقل قضیه - گفت: فواللّه ما تَمَنَّیتُ الإمارة إلاّ یومئذ. واللّه هیچگاه تمایل به امارت و فرماندهی پیدا نکرده بودم مگر در آن روز که پیامبر قبیله ثقیف را این گونه مورد تهدید قرار داد. پس من سینه پیش داده بودم به امید آن که مرا بهعنوان آن مرد معرفی کند، که متوجه علی شد و با گرفتن دست او فرمود: این همان باشد که گفتم. این همان باشد که گفتم: - با شمشیر گردن های شما را بزند[۱۷] ابن ابیالحدید نیز این قضیه را برای قبیله بنی ولیعه یمن آورده و شاید هر دو به حقیقت پیوسته باشد[۱۸].
علی (علیهالسلام) برادر، خلیفه، وصی و وارث پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم)
علامه سیّد علی بن شهاب همدانی و دیگران قضیه وصایت را نیز از قول عمر بن خطاب بدین گونه نقل کردهاند که گفت: هنگامی که رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) عقد اخوت و برادری بین اصحاب خود جاری کرد [با اشاره به علی] فرمود: «هذا علیّ أخی فی الدّنیا و الآخرة، و خلیفتی فی أهلی، و وصیّی فی أمتی، و وارث علمی، و قاضی دینی، ما له منّی، مالی منه، نفعه نفعی، و ضَرّه ضرّی، من أحبّه فقد احبّنی و من ابغضه فقد ابغضنی[۱۹] این علی برادر من در دنیا و آخرت است، و خلیفه من در بین خاندانم، و وصیّ من در میان اُمتم، و وارث علمم و ادا کننده دِین و بدهیم، آنچه برای اوست متعلق به من باشد و آنچه برای من است متعلق به اوست، نفع او نفع من است و ضرر و زیانش هم مربوط به من، کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و کسی که با او کینه توزی نماید بدون شک با من کینه توزی نموده.
علی (علیهالسلام) برترین ایمان آورندگان
حافظ شهیر ابنعساکر دمشقی و دیگر اعلام حدیثی و تاریخی با ذکر سند از ابراهیم بن سعید جوهری (وصی مأمون) نقل نمودهاند که گفت:
مأمون برای من نقل کرد از هارون الرشید و او از مهدی و او از منصور و او از پدرش از جدش از عبداللّه بن عبّاس که گفت شنیدم:
عمربن خطاب (درحالیکه عدهای نزد وی جمع بودند و سخن از سابقین و پیشقدمان در اسلام مطرح بود) گفت: امّا علی، پس شنیدم رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) میفرمود: در علی سه خصلت است که من - عمر بن خطاب - دوست داشتم یکی از آنها متعلق به من باشد و اگر [یکی از آن خصلتها در من] بود از آنچه خورشید بر آن تابیده در نزد من محبوب تر بود.
- پس اضافه کرد - من و ابوعبیده و ابوبکر و گروهی از صحابه در حضور پیامبر بودیم که دست به شانه علی زد و فرمود:
«یا علی أنت اوّل المؤمنین ایماناً و اوّل المسلمین إسلاماً و أنت منّی بمنزلة هارون من موسی»[۲۰]ای علی تو نخستین ایمان آور از مؤمنین باشی و اولین اسلام آور از مسلمانان و تو نسبت به من همانند هارونی نسبت به موسی.
و ابن صباغ مالکی به نقل از «خصایص العلویه علی سائر البریه» ابوالفتح، محمّد نطنزی - باضافه: «کذب من زعم اَنّه یحبنی وهو مبغضک. یا علی من أحبّک فقد أحبّنی و من أحبّنی أحبّه اللّه و من أحبّه اللّه أدخله الجنّة، و من أبغضک فقد أبغضنی، و من أبغضنی أبغضه اللّه تعالی و أدخله النّار»[۲۱] آن را آورده است که به طور خلاصه حبّ و بغض علی را حبّ و بغض با خدا و رسولش بیان کرده و سرنوشت دوستان علی را بهشت و دشمنان و کینه توزان علی را جهنّم اعلام فرموده.
علی (علیهالسلام) خاتم اولیاء
علامه عینی به روایت از تاریخ ابنعساکر از عمر بن خطاب نقل نموده که رسول خدا (صلیالله علیه و آله وسلم) به علی فرمود: «أنا خاتم الأنبیاء و أنت یا علی خاتم الأولیاء» ؛ من خاتم پیامبرانم و تو ای علی خاتم اُولیاء[۲۲]
دست علی (علیهالسلام) در دست پیامبر در قیامت
ابنعساکر دمشقی و دیگران از ابن عمر روایت نموده و او از پدرش عمر که گفت: شنیدم پیامبر به علی میفرمود: «یا علی یدک فی یدی تدخل معی یوم القیامة حیث أدخل»[۲۳]ای علی روز قیامت درحالیکه دست تو در دست من باشد، داخل شوی با من هر کجا که من داخل شوم.
منابع
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 17.
- ↑ علىّ فى الکتاب و السنة، ج 1، ص 10.
- ↑ الغدیر، ج 10، ص 271
- ↑ درّ بحر مناقب: ص43، نسخه مخطوط موجود در کتابخانه آیتالله مرعشی (ملحقات احقاق الحق: ج6 ص468 و469)، ارجح المطالب امرتسری: ص425، چاپ لاهور، به نقل از طریق ابن مغازلی با کمی اختلاف.
- ↑ فضائل الصحابه: 2/617 شماره حدیث 1055، ریاض النضره: 2/112 به نقل از مناقب احمد حنبل.
- ↑ مناقب: ص214، فصل 19 تاریخ دمشق ابنعساکر، بخش امام حسن، ص122، به نقل از علی بن عمر دار قطنی، فرائد السمطین حموینی: 1/49 شماره 14 کنز العمّال متقی هندی - به شرح مندرج در منتخب آن چاپ حاشیه مسند احمد 5/92 به روایت از ابنعساکر القول الفصل سید علوی حداد حضرمی، ص29، چاپ جاوه به نقل از ابنعساکر، دار قطنی، و طبرانی اهلالبیت توفیق ابوعلم مصری، ص 125 مناقب سیدنا علی، عینی حنفی، ص20 ارجح المطالب امرتسری، ص311.
- ↑ ( تاریخ بغداد 7/453حافظ ابوعلی، محمّد بن احمد صواف (متوفای 359) در فوائدش مخطوط ظاهریه شام حافظ عبداللّه بن عدی (متوفای 365) در الکامل فی الجرح و التعدیل 1/301 علامه خطیب خوارزمی در مقتلالحسین ص48 با نقل آن از بیست و چهار نفر از صحابه از جمله عمر بن خطاب حافظ محبالدین طبری (694) در ریاض النضره 2/163 - به نقل از ابن سمان - حافظ ابنعساکر دمشقی (571) در تاریخ دمشق - بخش امام علی بن ابیطالب - 1/360 بشماره 398 و بسند دیگر شماره 399 و بسند ثالث ص361 شماره 400 حافظ ابن حجر عسقلانی در فتح الباری شرح صحیح بخاری 7/74 یا 8/76 از عمر و بعداً از سیزده نفر دیگر حموینی در فرائد السمطین 1/361 - 360 با سه سند از عمر متقی هندی (975) در کنز العمّال (ترتیب جامع الاحادیث سیوطی) 11/607 بشماره 32934 - به نقل از خطیب - علامه بدخشی (1126) در مفتاح النجا خطی، از طریق خطیب علامه اسماعیل بن عبداللّه اسکواری نقشبندی (1182) در مناقب العشرة - به نقل ملحقات احقاق الحق 16/24 از نسخه کتابخانه ظاهریه شام - مولوی سید شاه تقی علی کاظمی (1280) در روض الازهر ص98.
- ↑ ( فردوس الاخبار، حدیث شماره 2723، ج2 کنز الحقائق مناوی، ص67، چ پولاق مودة القربی همدانی، ص63، چ لاهور ینابیع الموده قندوزی چاپ اسلامبول، ص180 وص 302، چ نجف نزل السائرین سید محمود درگزینی تفرشی [احقاق الحق 7/148].
- ↑ فضائل الصحابه احمد حنبل 2/625 - 626 شمارههای 1069، 1070 معجم کبیر طبرانی 3/ شماره 2634 معجم اوسط او - به نقل مجمع الزوائد - مصنف عبدالرزاق صنعانی 6/163 طبقات الکبری ابن سعد واقدی 8/340 ط لیدن و 463 ط بیروت مستدرک حاکم 3/142 شواهد التنزیل حسکانی 177 حلیة الاولیاء ابونعیم 2/34 و7/314 تاریخ اصفهان او 1/199 - 200 مناقب ابن مغازلی ص108 - 110 به سه سند شمارههای 150، 152، 153 تاریخ خطیب بغدادی 6/182 با اضافه جعلی سنن بیهقی 7/63 - 64 شرح ابن ابیالحدید 2/431 و 3/124 چهارجلدی تذکرة الحفاظ ذهبی 3/910 شماره 873 ذخائر العقبی محب طبری ص168 - به نقل از مناقب احمد - باضافه داستان جعلی مجمع الزوائد هیثمی 4/272، 273 و9/173 تلخیص الحبیر عسقلانی 2/143 - به نقل از معرفة الصحابه ابونعیم - مطالب العالیه او 4/80 و 177 کنز العمال متقی - به نقل از معرفة الصحابه ابونعیم و تاریخ ابنعساکر - سراج المنیز - شرح جامع صغیر - عزیزی ص89 الف باء ابوالحجاج بلوی 2/347 فیض القدیر محمّد حسن ضیف اللّه 2/61 ازالة الخفاء شاه ولی اللّه دهلوی 2/68 ط کراچی.
- ↑ (مناقب، ص105 فصل16 کنز العمّال 13/123 به شرح فوق عیناً و به نقل از سنن دار قطنی، تاریخ بغداد خطیب، و تاریخ دمشق ابنعساکر و در ص 116 بشماره 36377 به طور مختصر و نقل از تاریخ اصبهان ابن منده بریقة المحمودیه ابوسعید خادمی 1/211 چ قاهره
- ↑ توضیحاً روایت اعطاء پرچم از طرف پیامبر به علی و نقش علی در قتل مرحب یهودی و فتح قلعه خیبر با اسناد فراوانی به طور مفصل در مصادر حدیثی و تاریخی شیعه و سنی نقل شده و جلد نهم عبقات الانوار علامه محقق میر حامد حسین به بحثوبررسی اسناد و دلالت آن بر خلافت بلافصل امام امیرمؤمنان از دیدگاه اهلتسنن اختصاص یافته؛ ولی ظاهراً چاپ نشده، همچنان که در ملحقات احقاق الحق به نقل از دهها نفر از صحابه و بیش از صد مصدر حدیثی و تاریخی نقل شده.
- ↑ مودة القربی، موده ششم حدیث 8، ص57، چاپ لاهور و در چاپ مندرج در ینابیع الموده، ص299 کوکب الدری محمّد صالح کشفی ترمذی، ص122 چ پاکستان.
- ↑ (تاریخ دمشق - بخش امام علی - 2/365 - 364 بشماره های 871 و 872 از فضائل الصحابه دار قطنی مناقب خوارزمی، فصل سیزدهم، ص77 - 78 با دو سند به نقل از ابن سمان و دار قطنی مناقب ابن مغازلی، ص 289 شماره 330 کفایة الطالب گنجی شافعی باب 62، ص 258 به نقل از دار قطنی مودة القربی همدانی، موده هفتم ص 73، چ لاهور و چاپ ضمن ینابیع الموده باب 56 ص 302 سعد الشموس و الاقمار شیخ عبد القادر و ردیفی مصری، ص 211 چ قاهره شرح وصایا ابوحنیفه، ابوسعید محمّد خادمی، ص 177 چ اسلامبول ارجح المطالب امرتسری، ص476 - به روایت از ابن سمان و حافظ سلفی و فضائلی و دیلمی و خوارزمی جامع الاحادیث عباس احمد صقر و احمد عبد الجواد 5/411، چ دمشق.
- ↑ فردوس دیلمی 3/363 شماره 1500 نهجالبلاغه شرح ابن ابیالحدید، ج3 ص170 چ چهارجلدی قاهره و مقایسه ایمان علی را با ایمان اهل زمین میزان الاعتدال ذهبی، 3/494 شماره 2788 به نقل از دار قطنی ذخائر العقبی طبری، ص100 و ریاض النضره او 2/181 به نقل از منابع ارجح المطالب وص 204 به طور اشاره کنز العمّال متقی هندی 11/617 به نقل از دیلمی و منتخب آن - چاپ حاشیه مسند احمد 5/34 لسان المیزان ابن حجر 5/111 ذیل نام محمّد بن تسنیم وراق - به نقل از دار قطنی مناقب المرتضویه محمّد صالح کشفی حنفی، ص 118 نزهة المجالس صفوری 2/207 و ص240 ط مصر 1320 و ص176 ط مصر 1307 فتح المبین زینی دحلان، در حاشیه سیره او، 2/166 به نقل از حافظ سلفی و ابن سماک مناقب سیّدنا علی عینی حیدرآبادی، ص 46 بریقة المحمودیه محمّد خادمی، 1/211، چ حلبی مصر و دیگر مصادر حدیثی و عقیدتی اهلتسنن و مندرج در ملحقات احقاق الحق 21/580 - 585 .
- ↑ (مودة القربیّ موده پنجم، ص55، چ لاهور، حدیث 6 و در چاپ مندرج در ینابیع المودة ص297.
- ↑ (البدایة والنهایة، 7/358 کفایة الطالب گنجی شافعی باب 34، ص161 - به نقل از تاریخ دمشق ابنعساکر - لسان المیزان عسقلانی 1/263 بلفظ النظر إلی علیّ عبادة و به نقل از عایشه.)
- ↑ فضائل الصحابه احمد، 2/593 شماره 1008 نیز مراجعه شود به: مصنف عبد الرزاق 11/226 انساب الاشراف بلاذری شماره حدیث 85 استیعاب ابن عبدالبر 2/462 و در چاپ ذیل اصابه 8/171 مناقب علی بن ابیطالب از مسند ابن اخی تبوک - چاپ ضمیمه مناقب ابن مغازلی ص428 مناقب خوارزمی، باب 14، ص81، حدیث 4 شرح ابن ابیالحدید، 9/167 مجمع الزواد هیثمی 9/134 به نقل از ابویعلی ذخائر العقبی، ص64 - به نقل از جامع عبدالرزاق و ابوعمر ثمری و ابن سمان ریاض النضره محب طبری 3/153 به نقل از عبدالرزاق و ابوعمر (ابن عبدالبر) وابن اسحاق مطالب العالیه ابن حجر 4/57 به نقل از ابن ابی شیبه از عبدالرحمن بن عوف.
- ↑ ( شرح ابن ابیالحدید، 1/296.
- ↑ مودة القربی، موده ششم حدیث 4، ص60، و در چاپ مندرج در ینابیع الموده، ص299 مناقب المرتضویه محمّد صالح کشفی ترمذی حنفی، ص129، چ بمبئی کوکب الدری او، ص134.
- ↑ ( تاریخ دمشق، ج1، ص361، شماره 401 فردوس دیلمی، ج5، بشماره 8299 باب الیاء بدون ذکر اسامی خلفای راوی حدیث - الأسماء والکنی محمّد نیشابوری کرابیسی معروف به حاکم کبیر، ج4، ورق 18/ب/ [تاریخ دمشق، ج1، ذیل ص361]. مناقب خطیب خوارزمی، فصل چهارم، ص19، شماره 6 خالصة الحقائق عماد الدین محمود فاریانی (درگذشته 607)، این کتاب مختصرش بنام «اخلص الخالصه» یا «خلاصة الخالصة» بقلم علی رائض بدخشانی در سنه 1851 م در قازان روسیه چاپ شده [معجم المطبوعات، ص540 اعلام زرکلی 5/20] ریاض النضره محب طبری 2/163 از طریق حافظ ابن سمّان و ذخائر العقبی او، ص58 - کنزالعمّال متقی هندی 13/124 شماره 36395 به نقل از ذیل تاریخ بغداد ابن نجار و در ص122 شماره 36392 به نقل از «فیما رواه الخلفاء» حسن بن بدر و «ألاسماء و الکنی» حاکم کرابیسی و «الالقاب» شیرازی و ذیل «تاریخ بغداد» ابن النجار با اضافه جمله «و کذب علیّ من زعم أنّه یحبنی و یبغضک»سمط النجوم اللئالی، عبدالملک عصامی 2/476 از طریق ابن سمان، شماره 6 مناقب الثلاثه یوسف حسین عبداللّه مصری (درگذشته بعد 1352) ص107.
- ↑ ( فصول المهمة، ص126.
- ↑ مناقب سیّدنا علی، ص26 شماره 126.
- ↑ تاریخ دمشق - بخش امام علی - 2/337 و ج18، ص160 ضمن شرححال زبیر و ج50 ص687 ضمن معرفی محمّد بن عبداللّه بن سلیمان اربعین الطوال ابنعساکر - به نقل محب طبری - ذخائر العقبی محب طبری، ص89 ریاض النضره او 2/160 - به نقل از اربعین ابنعساکر کفایة الطالب گنجی شافعی باب 41، ص182 با اضافه جمله هذا حدیث حسن عال و فیه فضیله سامیه و رتبة عالیه لعلی (علیهالسلام) مطالب العالیه ابن حجر 4/82 کنز العمال متقی هندی 11/627 شماره 33056 و منتخب آن (چاپ حاشیه مسند احمد) 5/35 - به نقل از الغیلانیات ابوبکر شافعی، و فضائل الصحابه ابو نعیم اصفهانی و ابنعساکر - وسیلة المآل باکثیر حضرمی، ص131 [ملحقات احقاق 17/40] القول الفصل سیّد علوی حداد حضرمی 2/30 چ جاوه، روض الأزهر شاه تقی کاظمی، ص98، مناقب عینی، ص90 .