بحث کاربر:Hamzeh/صفحه تمرین

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۱۲ توسط Hamzeh (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «=مرز= مرز که با واژه‌های ثغر و حد قرابت معنایی دارد، فارسی معرب بوده (زبیدی، 1414 ق، ج 8، ص 148) و به معنای خط فاصل و نشانه‌ای است که دو حوزه را از همدیگر جدا ساخته و حدود آن را معین می‌نماید (طریحی، 1375 ق، ج 3، ص 236؛ فارس، 1371 ق، ج 5، ص 310). ویژگی مرز تقطیع...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مرز

مرز که با واژه‌های ثغر و حد قرابت معنایی دارد، فارسی معرب بوده (زبیدی، 1414 ق، ج 8، ص 148) و به معنای خط فاصل و نشانه‌ای است که دو حوزه را از همدیگر جدا ساخته و حدود آن را معین می‌نماید (طریحی، 1375 ق، ج 3، ص 236؛ فارس، 1371 ق، ج 5، ص 310). ویژگی مرز تقطیع و چندتکه کردن یک‌چیز است. برخی آن را زمینی که به شکل مربع می‌سازند و کناره‌های آن را بلند کرده و در میانش چیزها می‌کارند، معنا کرده‌اند (خلف تبریزی، 1380 ق، ج 4، ص 1986)؛ اما حد را وصفی نامیده‌اند که موجب فصل و جدایی بین هر چیزی می‌شود (فراهیدی، 1409 ق، ج 3، ص 19) که ازاین‌جهت حد با مرز مترادف بوده و هر دو برای تمییز بین هر چیزی استفاده می‌شوند. ثغر در لغت به رخنه، شکاف و منفذ معنا شده است (ابن منظور، 711 ق، ج 4، ص 103). همچنین ثغر به محلی که ترس از حمله دشمن در آن محل وجود دارد معنا می‌شود (طریحی، 1375، ج 3، ص 236) و از آن به محلی که دشمن ازآنجا وارد می‌شود، یاد می‌شود (ب‍اق‍ری‌ک‍ب‍ورق، 1370، 196). ثغر ازآن‌جهت با مرز قرابت معنایی دارد که محل ورود و رخنه دشمن مرزها هستند. هرچند مرز برای تفکیک هر حوزه‌ای از هم استعمال می‌شود، اما ثغر تنها بر نوعی از مرز که انصراف به مرزهای جغرافیایی دارد، دلالت دارد. مرز در اصطلاح برای تفکیک بین دو حوزه سیاسی استعمال می‌شود. برخی آن را به مرزهای ملی اختصاص داده و عاملی برای تشخیص و جدایی یک واحد متشکل سیاسی و یـک کـشور از دیگر واحدهای مجاور آن می‌دانند (حافظ نیا، 1378، 190). در این تعریف نیت و اغراض در نوع تقسیم‌بندی کشورها نادیده گرفته‌شده، درحالی‌که مرز معلول اغراضی است که این جدایی‌ها بر اساس آن اغراض حاصل می‌شود. در یک اصطلاح دیگر مرز یک مفهوم اعتباری است تا بین دو حوزه سیاسی تفکیک ایجاد کند. وصف تقطیع کنندگی، موجب تقطیع دو یا چند حوزه سیاسی از هم می‌شود، ازاین‌رو می‌توان این اصطلاح را به خطوطی اعتباری که با اغراض ایدئولوژیکی و استراتژیکی انواع قلمرو و حوزه نفوذ دولت را به وجود می‌آورد، تعریف کرد.

مرز ملی

مرز ملی خطوطی است که حدود نفوذ سیاسی سرزمین تحت حکومت یک دولت ملی را مشخص می‌کند. این نوع تقسیم‌بندی در قرن هجدهم و نوزدهم تأسیس و پس از فروپاشی نظام دوقطبی و جنگ سرد در جهان تقویت شدند (مجتهد زاده، 1389، 158). عامل اصلی افتراق در مرزهای ملی، ملیت ساکنان یک سرزمین است که امروزه به‌عنوان سرچشمه جدایی‌ها، واگرایی‌ها، همگرایی‌ها، دوستی‌ها، دشمنی‌ها و نظایر آن عمل کرده و مناسبات انسانی را شکل می‌دهند (حافظ نیا، 1390، 110). ویژگی این تقسیم‌بندی کشورها، تشکیل هویت‌های ملی در مقابل هویت دینی است. این پدیده نو محصول اجتناب‌ناپذیر گسترش امپریالیسم جهان‌نگر بوده است (مجتهد زاده، 1389، 158).

مرز ایدئولوژیک

اساس تقسیم‌بندی در مرزهای ایدئولوژیکی، عقیده حاکم بر یک سرزمین است. این رویکرد که در فقه سیاسی از آن به دارالاسلام تعبیر می‌شود، سرزمینی است که اتباع حکومت اسلامی در آن زندگی می‌کنند و مرز املاک ایشان با توابع و لواحق مرز دارالاسلام خواهد بود (مصباح یزدی، 1375/1، 84). حدود دارالاسلام با عوامل طبیعی مانند دریا و کوه و یا با علائم قراردادی مشخص می‌شود اما شاخصه اصلی در مرزهای ایدئولوژیکی یا همان دارالاسلام، نه عوامل طبیعی که فکر و عقیده حاکم بر آن سرزمین است. در ادبیات فقهی انواع «دار» مبین حالتی است که مردمشان ازنظر عقیدتی و سیاسی برگزیده‌اند، این نوع تقسیم‌بندی برای مرز، ما را به مفاهیم دارالاسلام، دار الکفر، دار الحرب و ... رهنمون می‌کند. مفاهیم دار و انواع آن از صدر اسلام در متون سیاسی و فقهی علما و حکام اسلامی مورداستفاده بوده است. سه رویکرد در تبیین مفهوم دارالاسلام، میان آراء فقهای شیعه وجود دارد: اول رویکردی که شیخ طوسی داشته و آن را به سه قسم تقسیم می‌کند، اولاً سرزمین‌های بناشده در حکومت اسلامی که کفار به آن‌ها دسترسی ندارند، ثانیاً سرزمینی از کفار که مسلمین بر آن تسلط پیدا کردند، ثالثاً سرزمین مسلمین که کفار بر آن تسلط پیدا کردند (طوسی، 1387 ق، ج 2، ص 45). دوم رویکردی است که آن را به سرزمین‌های تأسیس‌شده و فتح‌شده توسط مسلمین تقسیم می‌کند (حلی، 1414 ق، ج‌17، ص 349). سوم رویکرد دیگر در بررسی مفهوم سرزمین اسلام، در تبیین موثوقه اسحاق بن عمار از حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) است که ایشان می فرماید: لَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ فِی الْفِرَاءِ الْیمَانِی- وَ فِیمَا صُنِعَ فِی أَرْضِ الْإِسْلَامِ- قُلْتُ فَإِنْ‌ کانَ فِیهَا غَیرُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ- قَالَ إِذَا کانَ الْغَالِبُ عَلَیهَا الْمُسْلِمِینَ فَلَا بَأْسَ. «نماز در پوستین یمانی و هر چیزی که در زمین اسلام ساخته شده است اشکال ندارد. به حضرت گفتم اگر در آن سرزمین غیر مسلمانان باشند؟ حضرت فرمود اگر در آن سرزمین مسلمانان غالب باشند اشکال ندارد». دو احتمال در عبارت «اذا کان الغالب علیها المسلمین» مطرح است، اول اینکه منظور حضرت، غلبه افرادی نسبت به غیر مسلمانان باشد، همچنان که شهید ثانی این نظر را مطرح می کند(شهید ثانی، 1402ق، ج 2، ص 571)؛ دوم اینکه مراد از غلبه، حکومت و سلطنت مسلمین و حکومت اسلامی در یک سرزمین باشد، همچنان که ظهور «الغالب علیها المسلمین»، غلبه حاکمیتی است و موید این احتمال است. شهید اول این احتمال را پسندیده و دارالاسلام را سرزمینی می داند که تحت تصرف مسلمانان بوده و احکام اسلام در آن، جاری باشد، هرچند مسلمانان در آنجا زندگی نکنند (شهید اول، 1417 ق، ج 3، ص 78). همچنین آیت‌الله بروجردی در بیان این حدیث مراد از «اذا کان الغالب علیها المسلمین» را غلبه، حکومت و تسلّط مسلمانان می‌داند (بروجردی، 1416 ق، ج 1، ص 114). اسلام تنها عقیده را باعث جدایی نوع حکومت‌ها می‌داند و براین‌اساس در وهله اول تقسیمات دیگری که بر کشورهای اسلامی عارض شده است، مورد تأیید اسلام نیست، سؤال مهم برای اندیشمندان جهان اسلام استفاده از این مفاهیم در عصر جدید و دوران بعد از وستفالی است، سخن از مشروعیت این مرزها به مجالی دیگر احتیاج دارد و از عهده این نگاشته خارج است. حاصل سخن آنکه در تعیین محدوده جغرافیایی جهان اسلام باید آن را به سرزمین‌هایی اطلاق کرد که تحت سیطره حکومت اسلامی باشد؛ در این مرزها ملیت‌ها نقشی نداشته و سرزمین واحد اسلامی بر اساس عقیده حاکم در آن دارالاسلام نامیده می‌شود.