کرانه باختری
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۱۳:۵۰، ۲۳ اکتبر ۲۰۲۳ (ساعت هماهنگ جهانی) (۱۲ ماه پیش) تغییر یافتهاست؛(الگو:پاکسازی) لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با {{در دست ساخت}} جایگزین میکنید. |
کرانه باختری ناحیهای در غرب رود اردن در غرب آسیا و در منطقه خاورمیانهاست.کرانه باختری رود اردن با مساحتی بالغ بر ۵۸۷۹ کیلومتر مربع بین اردن و فلسطین اشغالی واقع است و اکثریت جمعیت آن را فلسطینیها تشکیل میدهند[۱].
تاریخچه
منطقه حاصل خیر کرانه باختری حدود ۴ قرن از سال ۱۵۱۷ تا ۱۹۱۷ میلادی تحت سلطه امپراتوری عثمانی قرار داشت اما با فروپاشی و تجزیه عثمانی در ۲۵ آوریل ۱۹۲۰ میلادی انگلستان کنترل کرانه باختری را به همراه دیگر سرزمینهای فلسطین برعهده گرفت و با تشکیل یک سیستم حکومتی تحت عنوان قیومیت بریتانیا بر فلسطین به کنترل کرانه باختری و دیگر سرزمینهای فلسطین پرداخت. در ماه اوت ۱۹۴۷ سازمان ملل متحد به تقسیم فلسطین بین اعراب و یهودیان اشغالگر رأی داد و پای صهیونیستها به این منطقه باز شد. پس از جنگ میان اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ میلادی و همچنین تسلط اردن بر آن در نهایت این منطقه با منابع طبیعی فراوان واقع در قسمت غربی رود اردن به خاک کشور پادشاهی اردن هاشمی ضمیمه شد. از حاکمیت اردن بر این منطقه دوری نپایید که در سال ۱۹۶۷ با وقوع یک درگیری نظامی دیگر بین کشورهای عربی و رژیم اسرائیل، این منطقه با مساحت بیش از ۵ هزار و ۶۰۰ کیلومتر مربع به اشغال رژیم صهیونیستی درآمد.این منطقه که ۳۳۰ کیلومتر با سرزمینهای اشغالی و ۱۴۸ کیلومتر مرز با اردن دارد.
کرانه باختری یکی از مناطق مهم مورد مناقشه بین اعراب و رژیم صهیونیستی از زمان آغاز فرآیند اشغال سرزمینهای فلسطینی بوده است.رژیم صهیونیستی که گویا دست بردار این منطقه نیست و حتی پس از شکل گیری توافق اسلو در سال ۱۹۹۳ بین اسرائیل و فلسطینیها نیز با ساخت شهرکهای غیر قانونی به دنبال سایه انداختن بر مناطق بیشتری از کرانه باختری بود.
طبق توافق اسلو که به امضای یاسر عرفات رئیس وقت سازمان آزادی بخش فلسطین و اسحاق رابین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی رسید، کرانه باختری به سه منطقه A و B و C تقسیم شد و براساس آن، منطقه A که تنها ۱۱ درصد از خاک کرانه باختری را تشکیل میداد تحت کنترل کامل تشکیلات خودگردان فلسطین قرار گرفت. منطقه B با ۲۸ درصد از مساحت کرانه باختری به صورت مشترک توسط رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان اداره میشود؛ رژیم صهیونیستی مسئول تامین امنیت و فلسطینیها مسئول اداره امور شهری آن هستند. در نهایت منطقه C تشکیل دهنده دو سوم (۶۱ درصد) مساحت این منطقه به صورت کامل تحت مدیریت رژیم صهیونیستی است.
با اینحال ۲ میلیون و ۹۰۰ هزار فلسطینی ساکن کرانه باختری طی سالهای پس از توافق اصلا از چنین نحوه مدیریتی احساس رضایت نداشتند زیرا منازل آنها به بهانههای واهی امنیتی در جای جای این منطقه تخریب شده است.
علاوه بر این زندگی بیش از ۴۱۸ هزار یهودی شهرک نشین (۱۰ هزار نفر از آنها ساکن دره اردن هستند) منطقه مورد مناقشه هم برای اعراب فلسطینی کم دردسر ساز نبوده و هفتهای نبوده که تعرض شهرک نشینها به اراضی فلسطینیها گزارش نشود.
حتی در برخی موارد در تنشهای بین طرفین آتش زدن زمینهای زراعی فلسطینیها گزارش شده و اکثر موارد با حضور نظامیان صهیونیست در صحنه درگیری غائله به نفع شهرک نشینها پایان پیدا میکرد.
اما فشارهای همه جانبه صهیونیستها در مدت یک قرن برای اخراج فلسطینیها از سرزمین مادریشان با ارائه طرح های مختلفی پی گیری می شود در این راستا، تلآویو همواره طرحهای متعددی برای الحاق کرانه باختری ارائه کرده است که تمامی این طرحها پس از اشغال قدس در سال 1967 ارائه شدهاند و تاکنون به نتیجه نرسیدهاند. معامله قرن از سوی دولت دونالد ترامپ رئیس جمهور وقت آمریکا یکی از مهمترین این طرح ها است که با افزایش فشار بر فلسطینیان فرصتی برای رژیم صهیونیستی بمنظور الحاق کرانه باختری فراهم آورده بود.
طبق آمار این منطقه حاصلخیر در غرب رود اردن دارای ۴۳ درصد زمین کشاورزی است و رژیم صهیونیستی قصد دارد مناطقی که بیش از نیمی از زمینهای حاصلخیز را در بر دارد تحت حاکمیت خود به رسمیت بشناسد. مراتع چشم نواز دائمی، زمینهای زراعی و جنگلها در کنار ۲۲۰ کیلومتر مربع از دریای مرده (بحر المیت) نیز از منابع غنی کرانه باختری است که مورد توجه اشغالگران صهیونیست قرار گرفته است.
دلیل دیگر الحاق بخشهایی از کرانه باختری به سرزمینهای اشغالی تمرکز شهرکهای غیر قانونی یهودی نشین در شمال شرقی و شمال کرانه باختری و همچنین اطراف شهر قدس است.
به رغم تمامی چشم اندازهایی که رژیم صهیونیستی برای الحاق سرزمین فلسطینیها به اراضی تحت اشغال خود دارد، جامعه جهانی با فشارهای روز افزون خود اجازه چنین اقدام غیر قانونی را به تل آویو نخواهد داد[۲].
جایگاه اردن
چندی پیش یک تاجر اردنی ساکن امارات متحده عربیدر مقالهای توصیه کرده بود اردن دوباره کرانه باختری را الحاق کند. اشاره اسماعیک به اتحاد مجدد کرانه باختری با اردن بود که از سال 1950 تا 1967 وجود داشت. این اقدام شامل بازگرداندن شهروندی اردن به حدود 3 میلیون فلسطینی کرانه باختری و همچنین ارائه شهروندی اردن به تعداد قابلتوجهی از یهودیان اسرائیلی میشود که در کرانه باختری باقی میمانند.سعی شده به سیاستهای اردن در قبال کرانه باختری از بدو اشغالگری تا کنون، و منافع امان در این خصوص پرداخته شود.
نگاه تاریخی اردن به کرانه باختری طی دهههای گذشته، حق حاکمیت امان بر این منطقه را به یکی از مباحث مهم داخلی این کشور تبدیل کرده است. در طول جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948، اردن کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی را اشغال و این اراضی را در سال 1950 ضمیمه کرد. اردن به فلسطینیهای ساکن این سرزمینها از جمله پناهندگان، شهروندی اردن را پیشنهاد داد و بر کرانه باختری تا زمانی که در سال 1967 آن را به نفع اسرائیل از دست داد، حکومت کرد. در طول جنگ اگرچه کرانه باختری بهطور رسمی در حیطه پادشاهی گنجانده شده بود، توافقنامه الحاق در سال 1950 حاکمیت اردن را بهعنوان یک ترتیب موقتی که تا زمان حل نهایی مسئله فلسطین در امانت نگه داشته شد، مشروط کرد.
پس از جنگ 1967، اردن تلاش کرد کرانه باختری را از طریق کانالهای دیپلماتیک خصوصی و سازکارهای بینالمللی مانند سازمان ملل بازیابی کند. در سال 1972، ملکحسین اردن از تشکیل فدراسیونی بین کرانه باختری و اردن بهنام پادشاهی متحده عربی حمایت کرد که به فلسطینیان خودمختاری میداد. اما در آن زمان طرح شکست خورد و سازمان آزادیبخش فلسطین تنها در سال 1974 توسط اتحادیه عرب به عنوان تنها نمایندۀ قانونی مردم فلسطین معرفی شد. اسرائیلیها و فلسطینیها هر دو این طرح را رد کردند؛ اما تلاشهای اردن برای بازسازی کرانه باختری تا زمانی که حسین در سال 1988 تمامی روابط قانونی و اداری خود را با این سرزمین قطع کرد، ادامه داشت. در همین راستا، انصراف از ادعای حاکمیت بر کرانه باختری توسط امان، بهنفع سازمان آزادیبخش فلسطین در سال 1988 با این قصد انجام شد تا راه را برای فلسطینیان برای ایجاد یک کشور مستقل در کرانه باختری و نوار غزه هموار کند. جدایی اردن از کرانه باختری همچنین بهدنبال تأکید بر این بود که اردن فلسطین نیست و پادشاهی نمیپذیرد که به یک سرزمین جایگزین برای فلسطینیها تبدیل شود.
اسماعیک معتقد است اولاً اردن مایل است و میتواند کرانه باختری رود اردن را مجدداً الحاق کند و هر دو کرانه رود اردن را در یک ادغام سیاسی که از 1950 تا 1967 وجود داشت، دوباره متحد کند. دوم، فلسطینیها از اتحاد مجدد با اردن حمایت میکنند، میپذیرند که تحت حاکمیت هاشمی زندگی کنند، تابعیت اردن را میپذیرند و از هدف تشکیل کشور مستقل فلسطین دست میکشند. سوم، اسرائیل حاکمیت خود را بر کرانه باختری به اردن واگذار میکند و شهرکنشینان اسرائیلی باقیمانده، زندگی تحت حاکمیت هاشمی را میپذیرند. پیشنهاد اسماعیک با واکنش منفی روبهرو شد؛ زیرا پیشنهادی رادیکال است و از حمایت گستردهای در میان سه حوزه انتخابیه هدف برخوردار نیست: اردنیها، فلسطینیها و اسرائیلیها؛ اما بهدلیل بحثهای عمدتاً داخلی، این موضوع قابلتوجه است.
اردنیها بنبست در موضوع فلسطین را تهدیدی برای امنیت ملی خود میدانند. بدون تحرک جدی برای ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی، اردنیها نگراناند که اسرائیل ممکن است کرانه باختری را الحاق کند و برای همیشه از راهحل «دو دولتی”» جلوگیری کند، فلسطینیان در کرانه باختری را مجبور به فرار به کرانه شرقی کند و جامعه بینالمللی را متقاعد کند که اردن بهعنوان وطن فلسطینیها و کشور قانونی فلسطین شناخته شود. این امر توضیح میدهد که چرا گهگاه، برخی از اردنیها از جمله مقامات برجسته این کشور، طرحهایی درباره نقش مجدد در کرانه باختری ارائه میکنند.
وضعیت سیاسی آینده کرانه باختری یک موضوع حساس است؛ زیرا بسیاری از اردنیها نگراناند که اسرائیل بهدنبال تحمیل راهحلی برای مسئله فلسطین به هزینه اردن باشد. متقاعدکردن اردن برای از سرگیری مسئولیتش در مورد کرانه باختری، قبل از تعیین سرنوشت و استقلال فلسطین، خطرناک تلقی میشود. به همین دلیل، مقامات دولت اردن حتی با طرح این موضوع مخالف هستند. جمعه غنیمت، سخنگوی دولت در سال 2018 گفت: «بحث درباره ایده کنفدراسیون با مناطق کرانه باختری امکانپذیر نیست.» سال بعد، عبدالله تأکید کرد: «آینده فلسطین خط قرمزی برای اردن است» و پادشاهی، تلاشها برای ایجاد یک سرزمین جایگزین برای فلسطینیها را رد میکند.
با توجه به حق تصمیمگیری درباره سرنوشت سیاسی، فلسطینیها علاقه چندانی به کنفدراسیون یا برقراری مجدد پیوندها با اردن نشان نمیدهند. یک نظرسنجی در سال 2018 که توسط مرکز تحقیقات سیاست و نظرسنجی فلسطین انجام شد، نشان داد دوسوم فلسطینیها با کنفدراسیون فلسطین و اردن مخالف هستند. علیرغم محبوبیت عبدالله در میان فلسطینی ها، یک نظرسنجی در سال 2019 نشان داد که کمتر از 10 درصد فلسطینیان در کرانه باختری، نوار غزه و بیتالمقدس شرقی، از اتحادیه یا کنفدراسیون با اردن حمایت میکنند.
از طرفی، اسرائیلیها از بازگرداندن کرانه باختری به اردن حمایت نمیکنند. در سال 2020، یک نظرسنجی توسط اندیشکده موسسه دموکراسی اسرائیل که 771 یهودی و عرب اسرائیلی را مورد بررسی قرار داد، نشان داد که تقریباً نیمی از اسرائیلیها از الحاق بخشی از کرانه باختری حمایت میکنند. اگرچه 20 درصد از شرکتکنندگان در این نظرسنجی تصمیم نگرفته بودند، این مفهوم که اسرائیل به اردن اجازه میدهد کرانه باختری رود اردن را مجدداً به خاک خود الحاق کند و اسرائیلیها موافقت میکنند که تحت حاکمیت هاشمی زندگی کنند، موضوعی غیرقابلقبول برای یهودیان است. بهزبان ساده، در حالی که یهودیها ممکن است بر سر الحاق رسمی کرانه باختری به اسرائیل یا اشغال یا اعطای بخشی از کرانه باختری به یک کشور فلسطینی احتمالی توافق کنند، هیچ حمایت مردمی برای بازگرداندن اراضی به اردن وجود ندارد.
با این حال، اگرچه ولیعهد هاشمی الحاق مجدد کرانه باختری را رد میکند، نگرش اردن در مورد چگونگی آزادسازی کرانه باختری از سلطه اسرائیل یکپارچه نیست. با گذشت نزدیک به 30 سال از امضای توافقنامه اسلو بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین، برخی از اردنیها بهطور فزاینده نگران شدهاند که فلسطینیها حداقل بهتنهایی نمیتوانند به حاکمیت اسرائیل در کرانه باختری پایان دهند و یک کشور مستقل ایجاد کنند.
اظهارات بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر سابق اسرائیل، در مورد طرحهایی برای الحاق بخشی از کرانه باختری و همچنین طرح «صلح» دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا، نگرانیهای اردن را در مورد کنترل دائمی اسرائیل بر کرانه باختری رود اردن تشدید کرده است. رهبران اردن معتقدند که آمریکا و رژیم صهیونیستی قصد دارند در آینده، بار حل مسئله فلسطین را بر اردن تحمیل کنند و امنیت این کشور را تضعیف نمایند. اردنیها همچنین تمایل برخی کشورهای عربی و مسلمان برای عادیسازی روابط با اسرائیل، بدون پیشرفت در موضوع فلسطین را تهدیدی برای ثبات بلندمدت پادشاهی هاشمی میدانند[۳].