وضعیت زنان مسلمان در کانادا از نظر حقوق اجتماعی
وضعیت زنان مسلمان در کانادا از نظر حقوق اجتماعی مدخلی است که به یکی از مهمترین دغدغههای زنان مسلمان در غرب میپردازد. این دغدغه همان مبارزه با ارائه تصویر منفی اسلام در رسانههاست که تلاش میکنند تا در تعاملات و رفتارهای خود از هشیاری و احتیاط بیشتری برخوردار باشند.
مسئله تبعیض
به طور کلی، از نظر اجتماعی و فرهنگی تفاوتی میان زنان مسلمان و سایر زنان کانادایی وجود ندارد. به عنوان مثال جایگاههای شغلی مناسب در ارگانهای مختلف اعم از دولتی و خصوصی در دسترس است. همین طور در کارهای فرهنگی مشارکت خوبی از زنان مسلمان دیده میشود و میان زنان مسلمان و غیرمسلمان در کانادا ارتباط و هماهنگی مناسبی وجود دارد. اگرچه از نظر تصدی موقعیتهای سیاسی برای مسلمانان محدودیتهایی اعمال میشود. اگر انواع تبعیض را مد نظر قرار دهیم، باید اذعان کرد که در سطح دولتی، رفتارهای تبعیضآمیز به ندرت به چشم میخورند اما در توده مردم هر از چندگاهی برخوردهای توهینآمیز نسبت به زنان مسلمان به وجود میآید.
از آنجائی که شیعیان کمتر به دنبال دادخواهی برای اعطای جایگاه و حقوق مناسب در ادارات و دفاتر دولتی هستند، در مقایسه با اهل سنت از رفتارهای تبعیض آمیز کمتری رنج میبرند. به عنوان مثال چندی پیش، شورای مسلمانان (اهل سنت) لایحه ای را تقدیم دولت کرد که طی آن خواستار قرار دادن شریعت اسلام در دستگاه قضائی کشور شد. به نظر میرسد که ما شیعیان در مواجهه با مسائل دینی از انعطاف پذیری بیشتری برخوردار هستیم چرا که همواره برای مسائل خود راه حل مییابیم!
حتی شاید بتوان مسئله تبعیض را از نظر جغرافیایی و بر اساس مناطق مختلف تقسیم کرد. یعنی در برخی مناطق و شهرها که تنوع فرهنگی بالایی مشاهده میشود، رفتارهای تبعیضآمیز کمتر و در مناطقی که سفیدپوستان اکثریت را تشکیل میدهند، تبعیض بیشتر احساس میشود. همینطور شدت و ضعف این مسئله به رویکرد رسانه و اخبار مرتبط است. هرجا مسلمانان به خشونت یا ارتکاب جرم متهم میشوند، انعکاس خبری آن در رسانهها باعث تهییج افکار عمومی و تحریک آنها برای عکسالعمل نشان دادن میشود، البته این گونه رفتارها در شهرهایی مثل کبک و مونترال بیشتر مشاهده میشوند. مردم این منطقه تقابل شدیدی با دین به طور کلی و اسلام به طور خاص دارند. حتی آنها تلاش کردند تا همانند فرانسه لایحه منع حجاب در اماکن عمومی و دفاتر دولتی را به تصویب برسانند. بسیاری از جمله برخی از کانادایی ها به نشانه مخالفت و اعتراض به خیابانها آمدند چرا که این لایحه برخلاف قانون اساسی کانادا مبنی بر آزادی عقیده است. در حقیقت منشور حقوق بشر در کانادا حکمفرماست.
اسلام هراسی
یکی از مهمترین دغدغه های زنان مسلمان در غرب، به طور خاص در کانادا، درمان و به عبارتی مبارزه با ارائه تصویر منفی اسلام در رسانههاست و برای درمان این مشکل آنها تلاش میکنند تا در تعاملات و رفتارهای خود از هشیاری و احتیاط بیشتری برخوردار باشند. به نقل از یکی از زنان شیعه ساکن در کانادا، "ما باید بیش از حد به نحوه رفتار، گفتار و تعامل خود با غیرمسلمانان دقت کنیم." به عنوان مثال، اگر زن مسلمان با همسر خود در حال پیاده روی است باید مراقب باشد که هیچ گاه از همسر خود عقب نماند چرا که ممکن است جامعه تصور کند که این کار از روی جزم اندیشی و تعصب انجام میگیرد.
مسئله هویت
در انتخاب میان هویت اسلامی و هویت کانادایی، گزینه دوم برای مسلمانان، و از جمله زنان مسلمان، از اولویت بیشتری برخوردار است. در واقع جامعه مسلمان، اعم از شیعه و سنی، بیشتر به دنبال جا گرفتن در بدنه اصلی جامعه است تا بتواند خود را از بند "مهاجر غیرکانادایی" بودن رهایی بخشد و با ورود در باشگاه شهروندان کانادایی، حقوق خود را استیفاء کند، تا حرف او شنیده شود و رفتار او مورد قبول واقع شود. هویت اسلامی اگرچه ملاک اتحاد مسلمانان در کانادا خواهد بود، اما از طرف دیگر باعث میشود تا کماکان به عنوان یک بیگانه و خارجی مورد ملاحظه و ارزیابی قرار گیرند.
مشکلات درونی
آنچه که بعضا باعث تقویت تفرقه میان مسلمانان و کاناداییها میشود رفتارهای سنتگرایانه برخی از مهاجرین مسلمان به خصوص رویکرد سلفی میباشد. به طور ویژه برخی از مسلمانان خواستار پوشش نقاب بر چهره زنان هستند، در حالی که در بسیاری از موارد برای تشخیص هویت، مجبور به برداشتن نقاب خود هستند. نکته جالب توجه اینکه، هنگامی که این گروه در برخورد با مقامات دولتی مجبور به برداشتن نقاب خود شدند، هیاهوی بزرگی را در کانادا بهراه انداختند و این حرکت سبب شد تا مسلمانان یک دنده و لجوج معرفی شوند.
لازم به ذکر است که زنان مسلمان به خاطر زن بودن، بیشتر از ناحیه دولت پشتیبانی میشوند و این مسئله در دسترسی به شغل و نوع تعامل همکاران با آنها در محل کار بارز است. در دانشگاه نیز به دلیل حضور تعداد زیادی از دختران و زنان محجبه، مسلمانان با مشکل خاصی مواجه نیستند. در واقع میتوان ادعا کرد که جوانان کانادایی که در رده سنی 18 تا 30 سال قرار دارند، به درک اجتماعی مناسب نسبت به همزیستی مسالمتآمیز با سایر فرهنگها به خصوص مسلمانان رسیدهاند و این نیست مگر به علت تعاملات روزمره با این قشر از زمان کودکی. این گروه سنی بهره بیشتری از آزادیِ اندیشه دارند و حتی نسبت به گزارشهای خصمانه رسانه ها واکنش نشان میدهند.
چالشهای اجتماعی
همان طور که قبلا بیان شد، یکی از معضلات زنان مسلمان که به نوعی به تفاوت میان جامعه اسلامی و غربی نیز برمیگردد، مراقبت و احتیاط دوچندانی است که باید مسلمانان در غرب نسبت به رفتار خود در جامعه داشته باشند. چراکه برداشت اکثریت مسیحی جامعه از اسلام، مبتنی بر رفتار مسلمانان در این جوامع است. اگرچه شاید این حس در مسلمانان، تنها نوعی حساسیت درونی به جهت مهاجر بودن باشد، اما به هر حال این پدیده در میان مسلمانان کشورهای اسلامی خاورمیانه وجود ندارد. البته به طور واقع بینانه، زنان مسلمان با چالشهایی نیز در محل کار مواجه هستند. اصلی ترین معضل آنها به ویژه در بعضی از جایگاه های شغلی، مسئله "احوال پرسی و دست دادن" است. افرادی که در دفاتر دولتی مشغول هستند، به طور روزانه مراجعه کنندگان زیادی دارند و کاناداییها به رسم ادب در وهله اول به دست دادن عادت دارند این در حالی است که زنان شیعه، به طور خاص، باید به کرات برای امتناع و خودداری از دست دادن عذرخواهی کنند. این مشکل زمانی دو چندان خواهد شد که از زن مسلمان برای مصاحبه کاری دعوت به عمل میآید و او باید در میان تمامی متقاضیان کار، بهترین عملکرد را داشته باشد و امتناع از این سنت، به نوبه خود، باعث تردید و دودلی خواهد شد. مسئله دیگر بحث مشروبات الکلی است. در کشورهای غربی، مشروبات الکلی تقریبا در همه جا عرضه میشود و از آنجایی که حضور مسلمان در این مکانها حرام است، در ساعات غیرکاری و استراحت از تعامل با مدیر و سایر همکاران محروم میشوند و در برخی موارد باید دعوت آنها را نیز رد کنند.
دین و سکولاریسم
بر اساس آمار فعلی، مسیحیت کاتولیک در کانادا رایج ترین تفکر دینی در میان مردم است. علیرغم اینکه بسیاری خود را مسیحی مینامند اما حدود 50 درصد از مردم، به ویژه در شهرهای بزرگ، به شیوه سکولار و لیبرال زندگی میکنند، البته در شهرهای کوچک و روستاها، مردم بیشتر به کلیسا میروند.
رابطه نزدیکی میان مسلمانان و مسیحیان متعهد در کانادا برقرار است و همین امر باعث شده تا مسلمانان چندان از سکولاریسم به عنوان یک جنبش بیطرف که به دنبال برقراری تساوی در حقوق است، استقبال نکنند. در حقیقت، مسلمانان به دلیل هماهنگی با مسیحیان در اعتقاد به خدا و لزوم دنبال کردن مسیر سعادت به سوی او، تعاملات عمیق و صمیمی را با این گروه تشکیل دادهاند. از طرفی، سکولاریسم برای مسلمانان به عنوان یک تهدید بزرگ به حساب میآید چرا که این پدیده به دنبال جدائی انسان از خداست. به عنوان مثال، در مدارس دولتی که نظام آموزشی و محتوای آن بر اساس سکولاریسم طراحی میشود، فرزندان مسلمان در معرض خطر مادی گرایی محض و فاصله گرفتن از معنویت قرار دارند.
علیرغم تقابل سکولاریسم با اعمال هر گونه تعصبات دینی در سطوح مختلف جامعه به خصوص در مدارس، اما تصویب و گنجاندن عناوین جدید مانند مطالعات جنسیت و ارتباطات جنسی در مواد آموزشی مدارس ابتدایی باعث به وجود آمدن خسارات جبران ناپذیری برای جامعه مسلمانان شده است.
از دیگر مسائلی که تحت تأثیر سکولاریسم در حال پیشرفت است، تهی کردن جامعه حتی از گفتگو درباره دین است. اختیاری بودن حضور در کلاسهای اعتقادی و دینی در مدارس خود نمونه بارزی از این سیاست کلی است. به عبارت دیگر، تعلیم دین در نظام آموزشی مدارس، از واحدهای اختیاری به حساب میآید که باعث شده بسیاری از دانشآموزان در این کلاسها شرکت نکنند. از جمله دلائل عدم استقبال از کلاسهای آموزش دین، مقدماتی بودن مباحث مطروحه، مدیریت برخی کلاسها توسط اساتید سکولار و هدف دار بودن مواد درسی میباشد.
فشارهای اجتماعی برای رابطه دختر و پسر
در مدارس آمریکای شمالی به ویژه کانادا، نگرانی خاصی از سوی مسلمانان در مورد روابط دختر و پسر وجود ندارد. دغدغه اصلی با جشن فارغالتحصیلی از دبیرستان شروع میشود. این جشن که در میان جوانان به آن پرام گفته میشود به معنای ورود به سن بلوغ اجتماعی و مستقل بودن در تصمیمگیری میباشد. بسیاری از دانشآموزان از جمله مسلمانان علاقه مند به شرکت در این جشن هستند. طبیعی است که هر یک از دانش آموزان باید توسط یکی از دوستان جنس مخالف خود در این مراسم همراهی شود. این نمونهای از نوعی فشار اجتماعی برای ارتباط دختر و پسر در فضای کشورهای آمریکای شمالی است.
فمینیسم و تأثیر آن بر مسلمانان
بسیاری از زنان جوان مسلمان در کانادا بر این باورند که اسلام فمینیستی ترین دین در جهان است. این گروه که در حال گذراندن دهه سوم عمر خود هستند، معتقدند که گونه صحیح فمینیسم نه در میان طرفداران این جنبش بلکه در اسلام یافت میشود. آنها با تکیه بر تاریخ مدافعه اسلام از حقوق زنان در زمانی که جامعه جهانی برای زنان ارزش انسانی قائل نبود، اسلام را سمبل دفاع از حقوق و اموال زنان ارزیابی میکنند.
به هر حال، فمینیسم در هر معنایی که از آن تفسیر کنیم در جامعه کانادا بروز زیادی داشته است. امروزه، زنان کانادایی در اکثر پروندههای طلاق و حضانت فرزندان در دادگاه پیروز هستند. زنان در دسترسی به موقعیتهای شغلی در سطوح مختلف از حقوق مساوی با مردان برخوردارند. آنها مطابق با میل خود به صورت کامل مستقل تصمیم میگیرند و هیچ کس حتی همسر آنها نمی تواند آنها را بر انجام یا ترک فعل وادار کند. زنان کانادایی به راحتی میتوانند از همسر خود جدا شوند بدون اینکه دغدغه ای برای زندگی شخصی بعد از طلاق داشته باشند چرا که دولت از آنها حمایت میکند.
در کنار این تلقی رایج از فمینیسم، رویکردهای افراطی فمینیسم نیز در کانادا دیده میشود. جنبش فمن یکی از نمونه های فعال افراطی در صحنه سیاسی است. آنها به ادعای خود به دنبال آزادی و رهایی زنان هستند و البته زنان مسلمان در موقعیتهای مختلف اعلام کردهاند که به دنبال تأمین آزادی خود از طریق چنین جنبشهای افراطی نیستند.
نکته کلیدی که در مورد فمینیسم باید دانست، ترکیب گرایشهای این نهضت با مفاهیمی همچون آزادی است. هنگامی که یک زن، به عنوان مثال، میگوید: "من در تصمیم گیری مختار هستم، من آزاد هستم که کار کنم یا تحصیل کنم و ..." شاید در وهله اول به نظر برسد که او یک فمینیسم است در حالی که او بر اساس اصل آزادی فردی چنین جمله ای را بازگو میکند. بنابراین از این منظر او یک فمینیسم نیست. این سوء تفاهم باعث بروز مشکلات عدیده ای میان زوجهای مسلمان شده است. به طور کلی، دولت کانادا برای زنان چنین حقی را قائل است و از آن به شدت پشتیبانی میکند در حالی که بسیاری از مسلمانان از جوامعی مهاجرت کرده اند که حتی عرف جامعه این سطح از آزادی را برای زنان مجاز نمی داند.
افرادی که اسلام را بیشتر از نظرگاه فرهنگ شناخته اند و آداب و رسوم ملی و رایج در آن کشور نیز بخشی از دین به حساب آمده است (کشورهایی که به عنوان مثال مردسالاری در آنها و تفوق مرد بر زن جزء دین به حساب میآید) بیشترین گرایش را به فمینیسم داشته اند. زنان سومالیایی نمونه های خوبی برای این مطلب هستند. اما افرادی که با اسلام ناب آشنا هستند و افراط گرایی را از آن زدوده اند، بر این باورند که اسلام حقوق و آزادی زنان را تعالی بخشیده است و در نتیجه به حرکتهای فمینیستی اعتقادی ندارند.
میزان رضایتمندی مسلمانان از زندگی در کانادا
این موضوع را میتوان از سه جنبه مورد بررسی قرار داد:
خدمات عمومی ـ رفاهی: خدمات عمومی-رفاهی به مثابه بهداشت، آموزش، شغل، امکانات رفاهی، فرهنگی و تفریحی و دسترسی آسان به این موارد. از این منظر باید اعتراف کرد که اکثر مسلمانان به کشورهای خود بازنمی گردند.
جنبه اجتماعی: جنبه اجتماعی به معنای تعامل با دوستان و حتی سایر مردم در کانادا. اکثر مهاجرین اولین نتوانستند خود را با شرایط اجتماعی کانادا وفق بدهند چرا که در مواجهه اول، به معنای تام کلمه بیگانه و فاقد حمایتهای خانوادگی بودند.
از سوی دیگر، زنان باید مسئولیتهای زندگی اعم از تربیت فرزندان، خرید، انجام کارهای منزل را شخصاً به دوش بکشند که این مسئله برای آنها چالش برانگیز است.
جنبه فردی: شامل اموری مثل دینداری که یک امر شخصی است، میشود. از این نظر، هیچ رویکرد قطعی وجود ندارد. مسلمانان، از یک سو، به راحتی میتوانند به مناسک و آیین خود پایبند باشند اما از سوی دیگر، فضای دینی کانادا فاقد معنویت لازم برای تهییج مسلمانان است. در عین حال، برخی بر این باورند که حضور در کانادا باعث شده تا حس دینداری در آنها در تقابل با سایر ادیان و حتی سکولاریسم بیدار شود. از نظر این گروه، اسلام زمانی برای یک مسلمان به معنای واقعی ظهور پیدا میکند که در خارج از یک کشور اسلامی زندگی کند. از آنجائی که متدین بودن در کشورهای غربی، مثلا کانادا، یک هنجار اجتماعی به حساب نمی آید. بنابراین تعهد دینی از فضیلت و شاید حتی معنویت بیشتری برخوردار خواهد بود. بنابراین این جنبه از زندگی مسلمانان، کاملا شخصی است اما به طور کلی میتوان ادعا کرد که معنویت موجود در کشورهای اسلامی در غرب وجود ندارد.
در این میان، خدمات عمومی ـ رفاهی و همچنین آموزش و تحصیلات فرزندان بیشترین اولیت را برای مسلمانان دارد. جنبه فردی در رتبه بعدی قرار دارد. آنها از جنبه اجتماعی صرف نظر میکنند تا به اولیت اول خود دست یابند. آنها تلاش میکنند تا برای اولویت دوم و سوم جایگزین پیدا کنند. مثلا برای دینداری، مسجد، حسینیه و جوامع کوچک تشکیل میدهند یا گه گاه به هدف زیارت، به اماکن مقدس سفر میکنند.
به طور کلی، اصل بر اقامت دائم مسلمانان است مگر مواردی نادر که به خاطر تأثیراتی فرهنگی غرب بر فرزندانشان (مسائلی همچون دین، زبان و آداب خانوادگی) مجبور به ترک آن کشور میشوند.