مولا

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۱۵ توسط Mahdi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «کلمه مولی در ادبیات و آثار اسلامی از کلمات بسیار مهم و کلیدی است؛ کاربرد آن در قرآن هم زیاد است و در روایات هم زیاد از ان استفاده شده است در علم رجال معنای آن باید مورد دقت واقع شود و کاربرد ان در قران هم باید مورد مداقه باشد از این موارد مهم تر ک...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

کلمه مولی در ادبیات و آثار اسلامی از کلمات بسیار مهم و کلیدی است؛ کاربرد آن در قرآن هم زیاد است و در روایات هم زیاد از ان استفاده شده است در علم رجال معنای آن باید مورد دقت واقع شود و کاربرد ان در قران هم باید مورد مداقه باشد از این موارد مهم تر کاربرد ان در برخی روایات از جمله خطبه غدیریه حضرت رسول اکرم صلی الله و علیه و اله وو سلم است که معرکع اراء فریقین است و لذا باید کلمه مولی در خطب غدیریه به صورت مجزا و مفصل مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد تا کلام رسول گرامی اسلام صلی اله و علیه و اله و سلم موقفی برای وحدت باشد نه بهانه‌ای برای افتراق جمع مسلمین، لذا این بحث در وقت میسور بیان خواهد شد.

معنای مولی در لغت فارسی

در زبان فارسی بسان لغت تازی مولا در معانی مختلفی به کار می رود، به برخی از معانی آن از بیان مرحوم دهخدا اکتفا می‌کنیم

  • مُعْتِق، آزادکننده، آزادی بخش؛
  • مُعْتَق،آزادکرده، آزادشده، آزادکرده شده؛
  • منعِم،نعمت دهنده؛
  • منعَم علیه، نعمت داده شده؛
  • بنده، عبد، مملوک، غلام، غلام آزادشده؛
  • پرورنده، نگه دارنده؛
  • زنهاردهنده، زینهاردهنده؛
  • یاری دهنده، ناصر، نصیر، یار و یاور، یاری ده، یاور، یار، یاریگر و مددکار؛
  • محب، دوست دارنده، دوست، دوستدار، طرفدار؛
  • پیرو، تابع؛
  • مهربان؛
  • سزاوار؛
  • صاحب و مالک، صاحب، مالک؛
  • رئیس، مهتر، خواجه، سید، سر، سرور، آقا، سالار، مقابل عبد؛
  • ولی، جانشین؛
  • شریک و انباز؛
  • عمو، پسرعم، پسرعمو، برادر پدر، پسرخواهر؛
  • شوی خواهر، صهر؛
  • ندیم، همدم، همنشین؛
  • به مهمانی فرودآینده؛
  • همسایه؛
  • نزیل{در محله و سرزمین طایفه یا قبیله‌ای اسکان گزیده است}؛
  • حلیف، هم پیمان، هم قسم، هم عهد، هم سوگند؛
  • آنکه اسلام آورده و با کسی موالات کرده است. آن کافر که بر دست مسلمان اسلام آورد و ولای او را بپذیرد[۱]

معنای مولی در لغت عربی

اصل معنای ماده «ولی» قرب است [۲] و این قرب می تواند از حیث مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و یا اعتقاد باشد[۳]. و شاید ریشه اصلی آن قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر در کنار هم باشد به گونه‌ای که چیزی که از آنها نیست بین آنها قرار نگیرد: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما[۴]. برخی هم معتقدند که اصل ولی قراردادن چیزی بعد از اولی بون هیچ فاصلی است : أصل الولي جعل الثاني بعد الأول من غير فصل من قولهم هذا يلي ذلك وليا[۵]. موالی عمو زادگان هستند و عمو زادگان از اهل بیت کسانی هستند که صدقه واجبه بر انان حرام است و مَوْلَى‏ به معتق و حليف و ولي گفته می شود [۶]. ابن دريد «ولی» را مخالف دشمن دانسته و وَلْي را همجواری و همسایگی دانسته است [۷]. تهذيب وَلِيّ‏ و «مَوْلى» را تابع و مُحِبّ معنا کرده و مراد از موالی را عموزادگان شمرده است [۸] و مولی را مرادف عَصَبة، حليف و مُعْتَق دانسته است[۹]. و به نقل از ابو هیثم گفته که مولی شش صورت دارد:

  • پسر عموف عمو، برادر، پسر، و دیگر عصبات؛
  • ناصر؛
  • جانشین؛
  • کسی که توسط یک نفر مسلمان شده است‏؛
  • آزاد کننده عبد؛
  • عبد آزاد شده [۱۰].

صحاح ولایت را به معنای مدیریت و سیات کردن دیگران هم ذکر کرده است [۱۱] و ولی را ضد دشمن و مولی را مُعْتِق، مُعْتَق، پسرعمو، ناصر و همسایه معنی کرده است [۱۲] فروق اللغة گفته ولی به عنوان صفت برای مُعین کمک کننده و مُعَان کمک شونده به کار می رود. پس مومنین ولی و معینِ دین و پیامبر خدایند و خداوند هم ولی و حافظ و پشتیبان مومنین است[۱۳].

ولی بودن چند صورت دارد: 
  • ولي مسلمان یعنی اگر مسلمان نیاز داشت برای رفع نیاز او اقدام کند؛
  • ولي الحليف المعاقد یعنی اگر طرف حلف و معاقَد اگر لازم داشت به کمکش بروند؛
  • ولي المرأة یعنی کسی که اگر زن کاری داشت برایش انجام دهد؛
  • ولي المقتول یا ولی دم که باید برای احقاق حق مقتول و انجام قصاص و یا اخذ دیه مطالبه کند[۱۴].

مولی هم چند معنی دارد:

  • سيد؛
  • مملوک و بنده؛
  • حليف و هم قسم؛
  • پسر عمو؛
  • کسی که برای یک امر اولویت دارد؛
  • صاحب[۱۵].

معجم مقاييس اللغه مُعْتِقُ و مُعْتَق، و صاحب و حليف، و پسر عمو و ناصر و همسایه را از معانی مولی برشمرده است [۱۶]. راغب اصفهانی معنای واژه مَوْلَى‏ را معتِقِ، معتَقِ، حليفِ، پسر عمو، همسایه و ولی هر امری می داند. [۱۷]

برخی وَلِى و مولی را صديق و نصير و مالك و عبد، صاحب و قريب مثل پسر عمو و مانند آن دانسته است .   [۱۸]

أساس البلاغة ولي را بمعنی دنو و نزدیکی شمرده و ولی را ولی يتيم و وليّ‏ قتيل و ولی بلد شمرده که متناسب مضاف الیه تعریف می‌شوند [۱۹]

الفائق به نسبت خانوادگی تاکید بیشتری دارد و ولی را پدر و برارد و برادر زاده و عمو و پسر عمو و ... می‌داند[۲۰] لسان العرب وِلايت را مُشعر به تدْبير و قُدرت و فِعل شمرده و فاقد آنها را شایسته این تعبیر نمی داند، و از ابن السكيت نقل کرده که وِلايت از سلطاناست و وَلايت و وِلايت به معنی نصرت هستند و گفته می شوند انها بر یک ولایت هستند یعنی ناصر همدیگرند. [۲۱]. لسان العرب مصداق مولی را پسر عمو و پسر خواهر همسایه و شریک و حلیف و دوست یاور دوست و ... شمرده است.‏ [۲۲] زبیدی برای وَلي چند معنا ذکر کرده، از جمله:

  • مُحِب که ضد دشمن است؛
  • دوست وصَدِيقُ؛
  • نصِيرُ و یاریگر؛ [۲۳].

مَوْلَى‏ هم چند معنا دارد، مثل:

  • مالِك؛‏
  • عَبْد؛
  • مُعْتِق؛
  • مُعْتَق؛
  • پسر و عمو و دیگر عَصَبات؛
  • نَزيل؛
  • شريك؛
  • پسر دختر‏؛
  • کسی که به جای کسی بعد از او کاری را انجام می دهد؛
  • خداوند؛
  • ناصِر؛
  • مُنْعِم؛
  • مُنْعَمُ عليه؛
  • مُحِب؛
  • تابع؛
  • صهر و داماد. [۲۴].

زبیدی معانی نَسَب و نُصْرت و عِتْق را از ریشه وَلایت و امارت و حکومت و سیاست را از ریشه وِلایت دانسته است. [۲۵]

معنای مولی از منظر نحویین اهل‌سنت

مولی در قرآن

معنای مولی در تفاسیر اهل‌سنت

مولی در روایات

مولی در خطبه غدیریه

معنای مولا در رجال

شهید ثانی در مورد کاربرد های لفظ مولی در علم رجال می‌فرماید [۲۶]که کلمه مولی به معانی مختلفی ممکن است به کار رفته باشد، که باید به دلیل قرینه آن را شناخت، این معانی عبارتند از:

  • 1و2- شناخت موالی از هر دو سو با رقیت است؛ یعنی هم آزادکننده یک بنده (معتِق) مولای او محسوب می‌شود و هم آزاد شده (معتَق) مولا گفته می‌شود و هر کدام مولای دیگری است.
  • 3- مولا‌بودن با حِلف و سوگند؛ یعنی دو شخص حقیقی یا حقوقی با هم هم‌قسم می‌شوند که با هم برادری و مساوات و همکاری دوطرفه داشته باشند که این حلف یا بین شخص و قبیله و یا بین دو قبیله است؛ مانند ایجاد حلف بین دو گروه مهاجر و انصار که توسط پیامبر ایجاد شد و هر گروه مولای دیگری است و بین آن دو پیمان مؤاخات و برادری به وجود آمد.
  • 4- مولا‌بودن به اسلام؛ یعنی هر کس به دست دیگری اسلام آورد مولای اوست یعنی اسلام باعث ولایت بین این دو می شود.
  • 5- برخی مواقع هم مولی به معنی غیرعرب و یا غیرخالص در عرب‌بودن به کار می‌رود و گفته می‌شود فلانی مولی است و عرب صریح نیست. مثلاً نجاشی در مورد حماد بن عیسی می‌گوید «مولى، و قيل عربي» یعنی مقابل مولا عربی‌بودن به کار رفته است.
  • این کاربرد هم برای کلمه مولا زیاد است.
  • 6- معنای دیگر ملازمت و باهم بودن دو نفر است هرگاه دو نفر دائماً با هم باشند گفته می‌شود مولای هم هستند مثل‌اینکه گفته می‌شود «مِقْسَمْ، مولى ابن عباس» یعنی دائماً با ابن عباس ملازمت و حشرونشر داشته است.
  • از کلام شهید ثانی برمی آید که لفظ «المولى» بیشتر در مورد آزاد شده و یا آزادکننده به کار می‌رود و نیز در موارد زیادی برای کسی که عرب اصیل نیست، استفاده می‌شود البته اگر اضافه به شخص یا طایفه‌ای شود ظاهر این است که عبد و بنده آنان بوده است؛ اما در تعیین معنای مراد باید مطابق قرائن لفظی و حالی حکم نمود. [۲۷]
  • البته باید کاربرد لفظی مولی به معنای همسایه و نیز نزیل را همیشه در نظر داشت چرا که شرایط اجتماعی آن دوران به مهمانی که بر طایفه‌ای وارد می شده و در جوار آنان سکنی می گزیده و به اصطلاح نزیل آنان بوده هم مولی اطلاق می شده است.
  • از کلام شهید ثانی برمی‌آید که لفظ «المولى» بیشتر در مورد آزاد شده و یا آزادکننده به کار می‌رود و نیز در موارد زیادی برای کسی که عربی نیست استفاده می‌شود البته اگر اضافه به شخص یا طایفه‌ای شود ظاهر این است که عبد و بنده آنان بوده است؛ اما در تعیین معنای مراد باید مطابق قرائن لفظی و حالی حکم نمود. [۲۸].

پانویس

  1. لغت نامه دهخدا
  2. جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص246؛ تهذيب اللغة ؛ ج‏15 ؛ ص321؛ الصحاح ؛ ج‏6 ؛ ص2528؛ الصحاح، ج‏6، ص: 2530؛ معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏6 ؛ ص141؛ معجم مقاييس اللغه، ج‏6، ص: 142؛ مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885؛ المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج‏10 ؛ ص457؛ لسان العرب، ج‏15، ص: 411؛ تاج العروس ؛ ج‏20 ؛ ص310.
  3. مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.
  4. مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.
  5. الفروق في اللغة ؛ ص278.
  6. كتاب العين ؛ ج‏8 ؛ ص365.
  7. جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص246.
  8. تهذيب اللغة ؛ ج‏15 ؛ ص321.
  9. تهذيب اللغة، ج‏15، ص: 324.
  10. تهذيب اللغة، ج‏15، ص: 324.
  11. الصحاح، ج‏6، ص: 2529.
  12. الصحاح، ج‏6، ص: 2529.
  13. الفروق في اللغة ؛ ص278.
  14. الفروق في اللغة ؛ ص278.
  15. الفروق في اللغة؛ ص278.
  16. معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏6 ؛ ص141.
  17. مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.
  18. المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص: 458.
  19. أساس البلاغة ؛ ص689
  20. الفائق ؛ ج‏3 ؛ ص378.
  21. لسان العرب، ج‏15، ص: 407
  22. لسان العرب، ج‏15، صص: 409تا 411.
  23. تاج العروس ؛ ج‏20 ؛ ص310.
  24. تاج العروس، ج‏20، ص: 311.
  25. تاج العروس، ج‏20، ص: 312.
  26. الشهيد الثاني، الرعايه في علم الدرايه ،ج1، ص389
  27. اقتباس از مقياس الرواة ؛ صص284تا 289.
  28. اقتباس از مقياس الرواة ؛ صص284تا 289 .


منابع

فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، 9جلد، نشر هجرت - قم، چاپ: دوم، 1409 ه.ق. ابن دريد، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملايين - بيروت، چاپ: اول، 1988 م. ازهرى، محمد بن احمد، تهذيب اللغة، 15جلد، دار احياء التراث العربي - بيروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق. جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، 6جلد، دار العلم للملايين - بيروت، چاپ: اول، 1376 ه.ق. عسكرى، حسن بن عبدالله، الفروق فى اللغة، 1جلد، دار الافاق الجديدة - بيروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، 6جلد، مكتب الاعلام الاسلامي - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بيروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن (راغب)، 4جلد، مرتضوي - تهران، چاپ: دوم، 1374 ه.ش. ابن سيده، على بن اسماعيل، المحكم و المحيط الأعظم، 11جلد، دار الكتب العلمية - بيروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق. زمخشرى، محمود بن عمر، أساس البلاغة، 1جلد، دار صادر - بيروت، چاپ: اول، 1979 م. زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فى غريب الحديث، 4جلد، دار الكتب العلمية - بيروت، چاپ: اول، 1417 ه.ق. ابن اثير، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، 5جلد، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان - قم، چاپ: چهارم، 1367 ه.ش. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، 15جلد، دار صادر - بيروت، چاپ: سوم، 1414 ه.ق. طريحى، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، 6جلد، مرتضوي - تهران، چاپ: سوم، 1375 ه.ش. تهانوى، محمدعلى بن على، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 2جلد، مكتبة لبنان ناشرون - بيروت، چاپ: اول، 1996 م. الالباني، محمد ناصر الدين، سلسلة الأحاديث الضعيفة و الموضوعة و أثرها السيئ في الأمة، ط 4، بيروت، المكتب الإسلامي، 1398 ه، مرتضى زبيدى، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، 20جلد، دار الفكر - بيروت، چاپ: اول، 1414 ه.ق. ابن دريد، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملايين - بيروت، چاپ: اول، 1988 م. عسكرى، حسن بن عبدالله، الفروق فى اللغة، 1جلد، دار الافاق الجديدة - بيروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، 6جلد، مكتب الاعلام الاسلامي - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بيروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق.