عقل
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۰۷:۴۹، ۲۸ ژوئن ۲۰۲۱ (ساعت هماهنگ جهانی) (۳ سال پیش) تغییر یافتهاست؛ لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با در دست ساخت جایگزین میکنید. |
نام | عقل |
---|
عقلیکی از قوای انسانی است و به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می دهد، عقل نام دارد و مقابل آن جنون و سفه و حمق و جهل است که هر کدام به اعتباری استعمال می شود.
عقل یک نیروی درونی انسان است که کنترلکننده و مهارکننده امیال انسان میباشد. عقل، فکر، و حس سه منبع شناخت در فلسفه هستند. افلاطون، دکارت و اسپینوزا از فیلسوفان عقلگرا هستند. در واقع عقل نیروی تشخیص خوب و بد است که در بدن انسان نهاده شدهاست. در کل موجودات زنده جهان، مغز دارند ولی فقط انسان قادر به درک و هوش است که به آن عقل گفته میشود و به سایر جاندارانی که به نظر میآید عقل و درک و فهم زیادی دارند، در واقع آنها ساقه مغز مخصوص هر نژاد جانداران خود را دارند که پس از انجام آن ماموریت ساقه مغز خود در زندگیش، به مرور زمان از بین میرود. تنها انسان عقل دارد که میتواند به علم های زیادی تا کنون، دست پیدا کند.ساقه مغز، در واقع راه رفتن، غذا خوردن، نگاه کردن، شنیدن، وقت جفت گیری و حتی مردن را دستور میدهد.
معنای عقل
عقل هم معنی مصدری دارد و آن عبارت است از درک کامل چیزی، و هم معنی اسمی دارد و آن حقیقتی است که خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخیص می دهد.
اصل در معنای عقل منع و بستن و نگهداشتن است و به این مناسبت ادراکی که انسان بر آن دل ببندد و چیزی را که با آن درک می کند عقل نامیده می شود. [۱]
کاربردعقل در فقه
عقل یکی از منابع اجتهاد[۲] در فقه[۳] شیعه است. حجیت عقل از نظر شیعه به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم اینکه قطعی و یقینی است حجت است. [۴]
مرز عقل با حس
علامه شعرانی می گوید: فرق حس و عقل آن است که باید آنچه ما حس می کنیم مانند نور و حرارت و بوی و غیر آن از جسمی باشد که در یکی از جوانب ما قرار گرفته و در یکی از اعضای ما تأثیر کند، اگر چیزی فعلاً موجود نباشد حس نمی کنیم و اگر در اعضای بدن ما تأثیر نکند بسبب دوری یا حاجب نیز حس نمی کنیم و اگر جوارح و آلات حس ناقص باشد باز حس نمی کنیم. چون چیزی که نیست تأثیر در بدن ندارد و عضو آفت ناک متاثر نمی شود.
وقتی چیزی را حس کردیم همان یکی را حس کرده ایم در همان وقتی که حاضر بود و افراد دیگر احساس دیگر می خواهند و آن فرد هم در وقت دیگر همچنین. اما عقل منحصر به یک فرد و یک وقت نیست، هر معنی کلی را که ادراک کنیم شامل همه افراد در همه زمان می شود و گویند هر چه انسان در کودکی و بزرگی بیش از طفل نوزاد می داند زاید بر حس است زیرا که حس در طفل دو روزه و سه روزه هست و مادرش را می بیند و طعم شیر را می پسندد و از صدا می ترسد اما معنی انسان که مادرش یک فرد آن است نمی داند.
سخن گفتن از لوازم ادراک کلیات است زیرا که کلمات در هر جمله کلی است و این نعمتی است که خداوند خاص انسان فرمود تا علوم را فرا گیرد و از معلومات به مجهولات پی برد و دانش خویش را به دیگران بیاموزد و اگر حس تنها داشت نمی توانست سخن بگوید و نه علم بیاموزد و این نخستین نعمت است که خدای به انسان داد. فرمود: «علم آدم الاسماء کلها» [۵] همه نام ها را به آدم آموخت. «خلق الانسان علمه البیان» [۶] انسان را آفرید به او سخن آموخت. «علم الانسان ما لم یعلم» . [۷] باری همه آنچه ما به حواس درک می کنیم همه حیوانات درک می کنند علت آنکه علوم انسانی را استنباط نکرده اند آن است که حس برای استنباط علوم کافی نیست و نیروئی دیگر می خواهد». [۸]