بدعت
"بدعت' حکمی است که به دین افزوده و یا از آن کاسته شود، بدون اینکه مستندی از کتاب یا سنّت داشته باشد. خداوند متعال دین خود را کامل و بیهیچ گونه کاستی به آدمیان هدیّه فرموده است و جایی برای افزودن یا کاستن در آن نگذاشته است و اعلام فرموده که دین خالص تنها از آنِ خداست و تنها همان را میپذیرد. با این همه، همواره کسانی بودهاند که آگاهانه یا ناآگاهانه آنچه را در دین نبوده است، به آن نسبت دادهاند و در دین بدعت گذاشتهاند. این مقاله ضمن معناشناسی بدعت به ابعاد مختلف آن مانند عوامل پیدایش بدعت، مصادیق بدعت و ... با استفاده از روش تفسیر موضوعی و تحلیل محتوای کیفی پرداخته است. حقیقت بدعت را سه مطلب تشکیل میدهد:
1ـ دستکاری در امور دینی، اعمّ از اصول و فروع با افزودن و کاستن.
2ـ گستردن آن در میان مردم.
3ـ نبود دلیل خاص یا عام بر کاری که به دین نسبت داده شده است.
از این بیان روشن میشود که هر گونه نوآوری که در آن، این عناصر سهگانه وجود داشته باشد، بدعت است و در صورت نبود یک یا همگی آنها، از قلمرو بدعت خارج است. برای مواجهه با بدعتها، اوّلین گام آگاه ساختن مردم از حقیقت دین، دومین گام، جلوگیری از تقلید کورکورانه و سومین گام، برائت از بدعتگذاران است. پیریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر نیز کمک خواهد کرد که بدعتها شناخته گردد و جلوی اجرای آن در جامعه گرفته شود.
تعریف
لغوی
بدعت از نظر لغوی یعنی چیزی را بدون سابقه و الگوی قبلی ایجاد کردن، یا گفتاری را بیپیشینه بر زبان آوردن میباشد. از اینروست که خداوند بدیعِ آسمان ها و زمین است و «بَدیعُ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ...»، [۱] یعنی خداوند آسمانها و زمین را بیالگو و مانندی پیشین آفرید. این آیه نیز در همین معناست: «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ...»[۲]، یعنی بگو من از میان پیامبران نودرآمدی نبودم و پیش از من فرستادگان بسیاری آمدهاند. [۳][۴][۵]
اصطلاحی
بدعت از لحاظ اصطلاحی یعنی امر تازهای که اصلی در کتاب و سنت ندارد، [۶] به عبارت دیگر بدعت آن است که کسی گفتاری یا کرداری در دین وارد کند و در گفتار و کردار خویش به صاحب شریعت و نمونههای متقدم و اصول محکم دینی استناد نورزد [۷] و در یک کلام بدعت یعنی کم و زیاد کردنِ دین و در عین حال این کار را به نام دین انجام دادن. [۸] بدعت یک نوع تصرف در، توحید در تقنین است، بدعت گذار میخواهد حریم توحید را در قلمرو تقنین و تشریع بشکند و در حقیقت، خود را جای خدا بگذارد و قانون جعل کند و در میان مردم رواج بدهد. در واقع بدعت، عبارت است از نوآوری عقیده یا عملی در حوزه دین بدون استناد به منابع پذیرفته شده در استنباط احکام، همچون قرآن و سنت معصومان علیهم السلام که از آن به تشریع در دین نیز تعبیر میشود. مقابل بدعت، « سنّت » قرار دارد که عبارت است از مجموعه عقاید، اخلاقیات و احکام عملی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام، پایهگذاری کردهاند.[۹]
نسبت بین دو تعریف
بدینسان، میتوان گفت که بدعت از لحاظ لغوی هر امر تازه و نوینی را شامل میشود، خواه آن امر مربوط به مسائل دینی باشد، خواه غیردینی؛ ولی بدعتی که در دین از آن نهی شده، معطوف به آن دسته از امور دینی است که تازه باب شده، و سابقهای در دین ندارد. بدین لحاظ، این واژه از نظر لغوی معنایی عامتر از کاربرد اصطلاحی آن دارد [۱۰] و آنچه در این مقاله بررسی میشود، معنای اصطلاحی آن است. معنای اصطلاحی بدعت خالی از هرگونه ابهام و پیچیدگی است. محسن امین گفته است: بدعت یعنی در دین وارد کردنِ آنچه به دین مربوط نیست و تحریم بدعت نیاز به دلیل خاصی ندارد، زیرا عقل خود حکم میکند که جایز نیست چیزی را بر احکام دین افزودن یا چیزی از آن کاستن، چه، چنین کاری فقط به خدا و پیامبر (ص) اختصاص دارد. [۱۱]
اقسام
در کلمات فقهای شیعه و اهل سنت آمده است که بدعت بر دو قسم است؛ بدعت حسنه و بدعت سیئه.
الف) اگر بدعت را به معنای لغوی بگیرییم، یعنی کار نو و کار بیسابقه و به شریعت هم نسبت ندهیم ، این دو گونه است بدون این که به شرع نسبت دهیم؛ گاهی به ضرر انسان است به آن «بدعت سیئه» میگوییم مانند بمب های اتمی، وسایل جنگی کشتار جمعی و گاهی به نفع انسان است که آن را «بدعت حسنه» مینامیم مانند دستگاههای تهویه که در زمان ما درست کردهاند که بشر را تا حدی از گرما حفظ میکنند.
ب) اگر بدعت را از نظر شریعت در نظر بگیریم ، بدعت فقط یک قسم است یعنی بدعت حسنه نداریم، بلکه تمام بدعتها سیئه و گناهان کبیرهای هستند که در حد شرکاند. مثلاً صلاة تراویح از نظر برخی از خلفاء گفته اند بدعت حسنه است. در حالی که اگر صلاة تراویح را امر شریعت بدانیم که ریشه در دین و سنت دارد، دیگر بدعت نیست بلکه« سنت »است اما اگر صلاة تراویح ، ریشه در شریعت نداشته باشد،بدعت حسنه نیست بلکه بدعث سیئه است.
دیدگاه قرآن
اصطلاح بدعت از جمله مفاهیمی است که مبنایی قرآنی دارد. در اینجا به چند نمونه از آیات مرتبط با آن اشاره میشود: خداوند آیینی به نام رهبانیت را به عنوان یک رسم دینی برای مسیحیان مقرر نکرد و خود راهبان این رسم را باب کردند و بدعت گذاشتند: «... وَ رَهْبانیَّةً ابْتَدَعوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ...». [۱۲] در آیهای دیگر خداوند به منکران پیامبر اسلام (ص) میگوید: در آیین خدایی، رسالت دادن به شخصی چون محمد (ص) امری تازه و بدعت نیست، بلکه خداوند پیش از آن حضرت هم، به کسانی این مقام را واگذارده است. [۱۳] نمونه دیگری نیز از آیات وجود دارد که با اینکه واژه بدعت یا هم خانوادههایش در متن آنها نیست، اما محتوای آیات به روشنی گویای این است که بدعتگذاری در دین امری ناپسند و نارواست؛ از جمله اینکه خداوند به مؤمنان میگوید: از خدا و فرستادهاش فرمان ببرند و اگر در امری دینی اختلاف نظر داشتند، به کتاب خدا و (سنت) پیامبر (ص) باز گردند، [۱۴] یا به آنان میگوید: هر آنچه پیامبر (ص) بر ایشان آورده است، بگیرند و از هر آنچه او نهی کرده است، دست بکشند [۱۵] و پیوسته فرمانبردار پیامبر (ص) باشند و از او پیروی کنند [۱۶][۱۷] همچنین میگوید: هیچ کس را در کاری که خدا و فرستادهاش فرمان دهند، اختیاری نیست. [۱۸] خداوند در نکوهش مشرکان میگوید: از روزیی که خدا بر ایشان فرود آورده است، چرا بخشی را حرام و بخشی را حلال گردانیدهاند؛ آیا خدا به آنان چنین اجازهای داده است، یا بر خدا دروغ میبندند؟. [۱۹] در آیهای دیگر به پیامبر (ص) میگوید: که به کسانی که از او خواستهاند تا دینش را تغییر بدهد، اینگونه پاسخ دهد که مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم و از چیزی جز آنچه بر من وحی میشود، پیروی نمیکنم. [۲۰] در جای دیگر خداوند به مسلمانان میگوید: شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام کرده، به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید. [۲۱] افزون بر اینها، خداوند کسانی را که حکمهایشان مطابق حکم خدا نیست، کافر ظالم و فاسق میخواند. [۲۲] در آیهای دیگر خداوند کسانی را که بدون اجازه خداوند دینی را از ناحیه خود بسازند، سخت نکوهش میکند. [۲۳] مجموع این آیات نشان میدهد که دین خداوند قواعد و احکام مشخص و معینی دارد و هیچ کس حق ندارد که آن را تغییر دهد و کم و زیاد کند، یا چیزی را از نزد خویش حلال، یا حرام اعلام نماید و اگر کسی به چنین کاری مبادرت ورزد، گناهی بزرگ و نابخشودنی مرتکب شده است. [۲۴]
از دیدگاه حدیث
روایات بسیاری در مجموعههای حدیثی اهل سنت و شیعه وجود دارد مبنی بر اینکه بدعت گناهی بزرگ و حرامی آشکار است و مسلمانان جداً باید از این کار پرهیز کنند. فشرده آنچه در روایات درباره بدعت آمده، چنین است: از امور تازه درست کردن در دین باید پرهیز کرد، زیرا هر بدعتی گمراهی است [۲۵][۲۶][۲۷] [۲۸] هیچ قومی بدعتی را درست نکردند، مگر آنکه سنتی از میان رفت. [۲۹] [۳۰] کسی که در دین چیز تازهای بیاورد که از دین نیست، مردود است. [۳۱][۳۲] اگر کسی در اسلام سنت خوبی را پایهگذاری کند، هم اجر این کار را میبرد و هم اجر کسانی را که به این سنت عمل کردهاند؛ و اگر کسی سنت بدی را پیریزی نماید، هم گناه اینکار به دوش اوست و هم گناه کسانی که به اینکار عملکردهاند. [۳۳] [۳۴] بدعت گناهی بسیار هولناک و غیرقابل بخشش است [۳۵] [۳۶] گناهی همدوش با کفر [۳۷][۳۸] چندان که توبه بدعتگذار پذیرفته نیست. [۳۹] بدعت فتنه ها را آغاز میکند [۴۰] و با توحید هیچ سازگاری ندارد. [۴۱] اگر بدعتی در میان مسلمانان ظهور کند، عالِم باید علم خود را اظهار نماید و اگر عالمی این کار را نکند، لعنت خدا بر او باد. [۴۲][۴۳][۴۴][۴۵] روایات بسیاری در نکوهش بدعت وارد شده است. برخی از آنها عبارتند از: ۱)« هر بدعتی گمراهی، و فرجام هر گمراهیای آتش است.»[۴۶] ۲)« هیچ بدعتی نهاده نشده مگر آنکه در کنار آن سنّتی ترک شده است.»[۴۷]
تعاریف مختلف بنا بر مبانی
صاحبنظران تعریفهای مختلفی از بدعت ارائه کردهاند که با یک نظر کلی میتوان این تعریفها را از هم جدا کرد:
عدم تقسیم
تعریفات مبتنی بر عدم تقسیم بدعت: ۱.امر تازهای که در شریعت مبنایی ندارد؛ بر این اساس، بر امور تازهای که در شریعت دارای مبنایی هستند، شرعاً نمیتوان نام بدعت نهاد، هرچند از لحاظ لغوی میتوان آنها را بدعت نامید. [۴۸] ۲. امر تازهای در دین که هیچ پیشینهای در آن ندارد و در مقابل سنت است. [۴۹] [۵۰] ۳.امر تازهای در دین که پس از پیامبر (ص) باب شده، ولی نصی به طور خاص برایش نیامده باشد و در عین حال نتوان آن را مصداق قواعد عام و کلی شریعت دانست، یا آنکه اساساً آن کار به طور خاص یا عام مورد نهی واقع شده باشد. بدینقرار، ساختن مدرسه و مانند آن بدعت نیست؛ چه، قواعد عام شرعی دلالت میکنند که باید مؤمنان را جای و مسکن داد. همینطور نوشتن کتابهای علمی یا درست کردن لباسها و غذاهایی که در روزگار پیامبر (ص) باب نبوده است، بدعت نیست، زیرا کارهایی از این دست، در شریعت مشمول قاعده عام حلال بودن هستند. از سوی دیگر اگر ما کارهایی را که مشمول احکام عام دین هستند، به صورت خاص به جا بیاوریم، بدعت به شمار میآید. مثلاً در شریعت، نماز کار ستودهای است و مستحب است که در هر زمانی آن را به جای آوریم، اما اگر کسی رکعتهای خاصی در اوقات خاص تعیین کند، بدعت محسوب میگردد و خلاصه بدعت یعنی نو درآوردن امری در شریعت که نصی در مورد آن نیامده باشد، خواه اصل آن کار نوآوری باشد، خواه خصوصیتش [۵۱] ۴.داخل کردن امری در دین که معلوم باشد که از دین نیست و آن را به امر شارع نسبت دادن. [۵۲] ۵.وارد کردن چیزی در دین که از دین نیست؛ مثل مباح ساختن یک حرام ، یا حرام کردن یک مباح، یا واجب کردن چیزی که واجب نیست و مانند آن. [۵۳] ۶.راه و روشی در دین ایجاد کردن که ساختگی و شبیه امور دینی باشد؛ با این آهنگ که در عبادت کردن خدا مبالغه گردد (این تعریف فقط شامل بدعت در امور عبادی میشود)، یا راه و روشی در دین ایجاد کردن که ساختگی و شبیه به امور دینی است و با این قید که قصد انجام دادن آن کار همان قصدی باشد که درمورد یک روش شرعی به کار میرود. [۵۴]
مبتنی بر تقسیم
پیش از ذکر نمونههایی از تعریفهای دسته دوم که مبتنی بر تقسیم بدعت هستند، گفتن این نکته لازم است که پایه و مایه این تعریفها را یک رویداد تاریخی مربوط به خلیفه دوم تشکیل میدهد. عمر در زمان خلافتش چون دید که مردم در ماه رمضان نمازهای مستحبی را به طور انفرادی میخوانند، از این کار خوشش نیامد و دستور داد که این نمازها را به صورت جماعت برگذار کنند (نماز تراویح). آنگاه خلیفه گفت: البته به جماعت خواندن این نماز با اینکه بدعت است، اما بدعت خوبی است. [۵۵][۵۶] بدینسان، برخی از صاحب نظران کوشیدهاند که مفهوم بدعت را براساس تقسیمبندی تعریف کنند.
تقسیمات دو بخشی
۱.بدعت دو گونه است: اگر امر تازهای با کتاب ، سنت یا اجماع مخالف باشد، این کار بدعت گمراه کننده است. اما اگر امر تازهای باشد که موجب خیر شود و هیچ کس با آن امر مخالفت نورزد، این بدعت یک نوآوری تازهای است که نکوهیده نیست. [۵۷] [۵۸] ۲.بدعت در دین همه آن امور تازهای را شامل میشود که در قرآن و سنت نیامده باشد، اما خود این امور دو گونه است: گاهی بدعتی است که از رهگذر نیت خیری که بدعتگذار داشته، او را در معرض اجر خدایی قرار داده، و وی معذور است. گاهی هم بدعت نکوهیده است و بدعتگذار را معذور نمیدارد و این نوع از بدعتهایی است که بر فساد آن دلیل وجود دارد. [۵۹][۶۰] ۳.هر بدعتی موردنهی قرار نگرفته است، بلکه تنها آن بدعتی موردنهی است که با یک سنت ثابت در تضاد باشد و امری شرعی را از میان بردارد. [۶۱] ۴.بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت گمراهی: بدعت گمراهی آن امور تازهای است که برخلاف دستور خدا و پیامبر (ص) بوده، و در عین حال موردنکوهش و انکار باشد؛ اما بدعت هدایت، آن امور تازهای است که مشمول احکام عمومی مستحبات خدا بوده، و موردتشویق خدا و پیامبر (ص) باشد و این بدعتی ستوده است. [۶۲] ۵.باید دانست که هر آنچه پس از پیامبر (ص) پدیدار شد، بدعت بود. آن دسته اموری که با اصول و قواعد سنت آن حضرت موافق است، بدعتی نیکوست و هرآنچه با آن قواعد مخالف است، بدعت بد و گمراهی است. [۶۳][۶۴]
تقسیمات پنج بخشی
ظاهراً نخستین کسی که این تقسیم بندی را مطرح کرد، ابن عبدالسلام (ه م) بود. او بر آن است که بدعت را میتوان براساس احکام خمسه فقهی وجوب، استحباب، حرمت، کراهت و اباحه تقسیمبندی کرد: مثلاً خواندن نحو برای فهمیدن کلام خدا بدعتی واجب است. ساختن مهمانسرا و مدرسه و خواندن نماز تراویح از زمره بدعتهای مستحب است. پدیدار شدن مذاهبی همچون جبریه و قدریه از بدعتهای حرام است. آراستن مسجدها از بدعتهای مکروه ، و مصافحه پس از نماز صبح و عصر از بدعتهای مباح است. [۶۵][۶۶][۶۷] گفتنی است که شهید اول از فقهای مشهور امامیه نیز معتقد به همین تقسیم بندی درمورد بدعت است. [۶۸] محمدباقر مجلسی با استناد به یک روایت، نظر شهید اول را موردانتقاد قرار میدهد و میگوید: هر بدعتی بدون استثناء حرام و افترا بر خدا و رسول است. [۶۹]
شاطبی نیز به این تقسیمبندی معترض است. او میگوید: کسانی مثل ابن عبدالسلام و قرافی که به چنین تقسیمی قائلند، مبنایشان این است که ادله تحریم بدعت کلی و عام نیست و مختص دارد. به نظر شاطبی خود این تقسیمبندی بدعت است و هیچ دلیل دینی و شرعی بر این تقسیم دلالت نمیکند و این تقسیمبندی فی نفسه متناقض است، زیرا بدعت آن چیزی است که هیچ دلیل شرعی بر آن دلالت نکند؛ چه، اگر چیزی وجود داشته باشد که بر وجوب، استحباب یا اباحه آن دلیل شرعی داشته باشیم، دیگر آن چیز بدعت به حساب نمیآید و آن عمل مصداق قواعد کلی دستورات شرعی یا مباحات میشود.
پس جمع کردن میان اینکه این اشیاء را بدعت بدانیم با آنکه این ادله بر وجوب، استحباب یا اباحه آن دلالت کند، جمع میان دو امرِ متنافی است. [۷۰] به هر حال، به نظر میرسد که صاحبنظرانی که طرفدار این تقسیمبندی بودند، معنای لغوی بدعت را با معنای اصطلاحی آن خلط کردهاند. بدعت از لحاظ تقسیم تاریخی: برخی از سلفی گرایان( سلفیه ) با عنایت به اینکه تقسیمات دو بخشی و پنج بخشی را مردود دانستهاند، با استناد به حدیثی منسوب به پیامبر (ص) که فرمودهاند: «بهترین مردم میان امت من مردم قرنیند که در آن میزیم، آنگاه پس از آن و آنگاه پس از آن» [۷۱] برآنند که معیار تعریف بدعت و بازشناسی آن از سنت ۳ قرن اول هجری است. آنان معتقدند که هر آنچه در این ۳ قرن رخ داده، در زمره سنت است و هر آنچه پس از این ۳ قرن روی داده، بدعت است. [۷۲]
گذشته از تفسیرهای مختلفی که در باب حدیثِ یاد شده وجود دارد، دادههای روشن تاریخی گویای این است که مسلمانان در ۳ قرن اول بر یک مشی واحد نبودهاند تا بتوان باورها و کردارهای آنان را از مسلمانان قرنهای بعدی متمایز ساخت. بدینسان، گذشته از اینکه تناقضات موجود در این روایت صحت آن را خدشهدار میسازد، نمیتوان مفهوم «سلف» را که برساخته از آن روایت است، به صورت یک عنوان مشخص به حساب آورد که فرقه معینی از مسلمانان را با اندیشهای معین شامل شود. [۷۳]
بدعت حقیقی و نسبی
شاطبی در الاعتصام (که یکسره به بحث درباره بدعت اختصاص دارد) بدعت را به حقیقی و نسبی تقسیم کرده است. بدعت حقیقی آن است که هیچ دلیل شرعی اعم از کتاب، سنت، اجماع و استدلال به طور اجمالی یا تفصیلی بر آن دلالت نکند و به همین سبب بدعت نامیده شده که امری تازه و بدون پیشینه است (هر چند شخص بدعتگذار خود ادعا میکند که آن چیز را از دلایل شرعی برگرفته، و از چارچوب شریعت خارج نشده است). اما بدعت نسبی امری دو سویه است؛ چه، نسبت به یک اعتبار، مستند به ادله شرعی است و از اینرو، نمیتوان آن را بدعت شمرد؛ اما نسبت به اعتباری دیگر فاقد هرگونه سند شرعی است و هیچ تفاوتی با بدعت حقیقی ندارد. از اینروست که میتوان آن را بدعت نسبی نامید؛ مثل نماز نافله که فی نفسه مشروع است، اما اگر کسی آن را واجب تلقی کند، بدعت میشود؛ گرچه بدعت نسبی هم به نوبه خود دو گونه است: یک نوعش بدعتی است که سخت نزدیک به بدعت حقیقی است و نوع دیگرش بدعتی است که از بدعت حقیقی چندان دور است که سخت شبیه به یک سنت ناب است. [۷۴] "
- ↑ بقره/سوره۲، آیه۱۱۷.
- ↑ احقاف/سوره۴۶، آیه۹.
- ↑ محمد ابن درید، جمهرة اللغة، ج۱، ص۲۹۸، به کوشش رمزی منیر بعلبکی، بیروت، ۱۹۸۷م.
- ↑ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۲، ص۲۴۰-۲۴۱، به کوشش محمدعلی نجار، قاهره، الدار المصریه.
- ↑ حسن ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغة، ج۱، ص۳۵۳- ۳۵۴، به کوشش محمد علویمقدم و ابراهیم دسوقی شتا، مشهد، ۱۳۶۳ش.
- ↑ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش محمود عادل، تهران، ۱۴۰۸ق/ ۱۳۶۷ش.
- ↑ حسین راغب اصفهانی، المفردات، ج۱، ص۳۹، به کوشش محمد سیدکیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
- ↑ علی سیدمرتضی، «الحدود و الحقائق»، الذکری الالفیة للشیخ الطوسی، ص۱۵۴، مشهد، ۱۳۹۲ق/۱۳۵۱ش، ج ۲.
- ↑ عوائد الایام،ج۱، ص۱۱۳.
- ↑ ابراهیم شاطبی، الاعتصام، ج۱ ص۲۱، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
- ↑ محسن امین، کشف الارتیاب، ج۱، ص۹۸، قم، کتابخانة بزرگ اسلامی.
- ↑ حدید/سوره۵۷، آیه۲۷.
- ↑ احقاف/سوره۴۶، آیه۹.
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۵۹.
- ↑ حشر/سوره۵۹، آیه۷.
- ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۵۶- ۱۵۸.
- ↑ آلعمران/سوره۳، آیه۳۲.
- ↑ احزاب/سوره۳۳، آیه۳۶.
- ↑ یونس/سوره۱۰، آیه۵۹.
- ↑ یونس/سوره۱۰، آیه۱۵.
- ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۶.
- ↑ مائده/سوره۵، آیه۴۴-۴۷.
- ↑ شوری/سوره۴۲، آیه۲۱.
- ↑ ابراهیم شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۳۳- ۴۵، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
- ↑ محمد ابن ماجه، سنن، ج۱، ص۱۶-۱۷، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۲- ۱۹۵۳م.
- ↑ عبدالله دارمی، سنن، ج۲، ص۴۵، دمشق، ۱۳۴۹ق.
- ↑ احمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۳۱ش.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۲۶۳، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۱۰۵، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، استانبول، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
- ↑ حسن ابن شعبه، تحف العقول، ج۱، ص۱۵۱، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۷۶ق.
- ↑ عبدالله دارمی، سنن، ج۲، ص۴۵، دمشق، ۱۳۴۹ق.
- ↑ مسلم بن حجاج، صحیح، ج۲، ص۱۳۴۳، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۳۵۷، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، استانبول، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
- ↑ شیخ مفید، الامالی، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش استاد ولی و علیاکبر غفاری، قم، ۱۴۰۳ق.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۲۹۷، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
- ↑ احمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۳۱ش.
- ↑ محمد ابنبابویه، معانی الاخبار، ج۱، ص۳۹۳، به کوشش علیاکبر غفاری، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
- ↑ ابراهیم شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۱۱۳-۱۱۷، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
- ↑ محمد ابنبابویه، ثواب الاعمال، ج۱، ص۵۸۶ -۵۸۷، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۷ش.
- ↑ احمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۳۳۰، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۳۱ش.
- ↑ محمد کلینی، الاصول من الکافی، ج۱، ص۵۶، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۸ق.
- ↑ محمد کلینی، الاصول من الکافی، ج۱، ص۵۴، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۸ق.
- ↑ محمد ابن ابی جمهور، مجلی، ج۱، ص۵۷۹، چ سنگی، تهران، ۱۳۲۹ق.
- ↑ ابراهیم شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۵۱، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
- ↑ ابراهیم شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۷۲-۹۱، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
- ↑ وسائل الشیعه،ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ وسائل الشیعه،ج۱۶، ص۱۷۵.
- ↑ عبدالرحمان ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج۱، ص۲۵۲، بیروت، دارالمعرفه.
- ↑ احمد ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۲، ۱۵۸، بیروت، دارالمعرفه.
- ↑ احمد ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۴، ص۲۱۹، بیروت، دارالمعرفه.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۲۰۲-۲۰۳، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
- ↑ محمد حسن، آشتیانی، بحر الفوائد، ص۸۰، قم، ۱۴۰۳ق.
- ↑ محسن امین، کشف الارتیاب، ج۱، ص۱۴۳، قم، کتابخانة بزرگ اسلامی.
- ↑ ابراهیم شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۲۲، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
- ↑ محمد بخاری، صحیح، ج۲، ص۲۵۲، به کوشش مصطفی دیب بغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
- ↑ مالک بن انس، الموطأ، ج۱، ص۱۱۴- ۱۱۵، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
- ↑ بیهقى، احمد، مناقب الشافعى، ج۱، ص۴۶۹، به كوشش احمد صقر، قاهره، مكتبة دارالتراث.
- ↑ احمد ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۲، بیروت، دارالمعرفه.
- ↑ علی ابن حزم، الاحکام، ج۱، ص۴۳، قاهره، ۱۴۰۴ق.
- ↑ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۸۷، بیروت، ۱۹۶۵م.
- ↑ محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۲، ص۴- ۵، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
- ↑ مبارک ابن اثیر، النهایة، ج۱، ص۱۰۶، به کوشش طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
- ↑ جریر بن عطیه، دیوان، ج۱، ص۱۹۷- ۱۹۸، شرح یوسف عید، بیروت، ۱۹۹۱م.
- ↑ محمد اعلی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش محمد وجیه و دیگران، استانبول، ۱۴۰۴ق.
- ↑ عبدالعزیز ابن عبدالسلام، قواعد الاحکام، ج۲، ص۲۰۴- ۲۰۵، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
- ↑ محییالدین نووی، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- ↑ احمد قرافی، الفروق، ج۴، ص۲۰۲- ۲۰۵، بیروت، دارالمعرفه.
- ↑ محمد شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۶، به کوشش عبدالهادی حکیم، قم، مکتبة المفید.
- ↑ محمد باقر مجلسی، مرآة العقول، ج۱، ص۱۹۳، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، تهران، ۱۴۰۴ق/۱۳۶۳ش.
- ↑ ابراهیم شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۱۳۰، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
- ↑ احمد ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، باب فضائل اصحاب النبیبیروت، دارالمعرفه.
- ↑ محسن امین، کشف الارتیاب، ج۱، ص۱۴۲، قم، کتابخانه بزرگ اسلامی.
- ↑ جعفر سبحانی، البدعة و آثارها الموبقة، ج۱، ص۴۶- ۵۵، قم، ۱۴۱۵ق.
- ↑ ابراهیم شاطبی، الاعتصام، ج۱، ص۹۷-۲۰۰، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.