برکات اخلاقی - فرهنگی بعثت نبوی (مقاله)
برکات اخلاقي - فرهنگي بعثت نبوي
چکيده ==
در مقاله حاضر نخست سيماي جهان در عصر بعثت ترسيم گرديده و آنگاه بهسيماي جهان بعد از بعثت پرداخته شده است. در قسمت اول، فساد حاکم بر جهان،رواج خرافات و عصبيتهاي کور و جنگهاي خونين براساس مستندات تاريخي بيانگرديده و در قسمت دوم آثار و برکات بعثت که به عنوان رستاخيز عظيم در حياتبشريت است تبيين گرديده است. در اين قسمت برخي از اين پيامدها نظير: نهضتتربيتي - اخلاقي - نهضت علمي - فرهنگي و عرفاني، ارائه جهانبيني توحيدي، جهشتکاملي از ديدن به شنيدن، اصلاح بينش متحيرانه نسبت به زن، ترويج فرهنگمشاوره و احترام به افکار عمومي مورد بحث قرار گرفته است.
کليد واژه ها ==
بعثت، قرآن، پيامبرصلي الله عليه وآله، تمدن، تحوّل، اخلاق، علم.
برکات اخلاقي و فرهنگي در بعثت نبوي
در مبعث رسول اکرمصلي الله عليه وآله نوري از افق مکه طلوع نمود که فضاي تاريک جهانرا روشن و نقشه جامع زندگي را براي بشريت در طول زمان و براي هميشه بهارمغان آورد. بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله را بايد نخستين روز انقلاب فکري و اخلاقينابودي کامل قرار داده بود. چون به يُمن اين واقعه بزرگ هستي، برترين اصولانساني: آزادي، برابري و برادري، دوازده قرن قبل از انقلاب کبير فرانسه به جامعهبشري اعلان گرديد؛
از اينرو مبعث را نبايد فقط عيد مسلمانان دانست بلکه بايدآن را عيد بشريت خواند؛ هر چند واسطه ابلاغ پيام بعثت به جوامع انساني،مسلمانان بودند. خداي بزرگ نيز از بعثت رسول اکرمصلي الله عليه وآله به عنوان يکي ازبرترين و بزرگترين نعمتهاي خويش ياد نموده و بر مؤمنين به آن منّت مينهدتا ارزش اين نعمت عظيم را دريابند:
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِوَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ»
(آل عمران: 164)
براي آن که آثار و برکات بعثت نبوي را در دو بعد اخلاقي و فرهنگي در سطحجهان - محيط عربستان و مناطق ديگر دنيا - دريابيم لازم است در آغاز نگاهي هر چند کوتاه به اوضاع جهان در عصر بعثت بنمائيم:
جهان در عصر بعث
از منظر قرآن کريم جهان عصر بعثت بر اثر کردار آدميان غرق در فساد وتباهي بود: «ظهر الفَساد في البر و البحر بما کسبت أيدي الناس»[1] علي عليه السلام نيز در خطبه اول نهج البلاغه در اين زمينه ميفرمايد: خداوند پيامبرصلي الله عليه وآله را زماني فرستاد که از ديرباز پيامبري نيامده بود؛ ملتها درخواب طولاني فرورفته و سررشته کارها از هم گسيخته بود. جنگها در همه جاشعلهور و دنيا در تاريکي، جهل و گناه به سر ميبرد. فريبکاري، آشکار و برگهايدرخت زندگي بشر هدايت خاموش شده بود. اين فساد و تيرهروزي چيزي جز فتنه وآشوب به بار نميآورد. ترس دلهاي مردم را فراگرفته و پناهگاهي جز شمشير خونآشامنداشتند.[2]
و نيز در خطبه 26 نهج البلاغه خطاب به اعراب شبه جزيره عربستان اوضاعمنحط و روبه زوال ساکنان آن را اينگونه توصيف ميکند:
خدا، محمدصلي الله عليه وآله را فرستاد تا جهانيان را از راه و رسمي که در پيش گرفتهاند بيمدهد و او را امين دستورهاي آسماني خود قرار داد. در آن حال شما اي گروه عرببدترين دين را داشتيد و در بدترين سرزمين زندگي ميکرديد. در بين سنگهايخشن و مارهاي گزنده ميخوابيديد و از آب تيره ميآشاميديد. غذاي خوبي نداشتهو خون يکديگر را ميريختيد. پيوند خويش را از نزديکان بريده و با آنان ستيزهميکرديد. بتها در بين شما برپا بود و گناهان دست و بال شما را بسته بود.[3]
مورخان نيز اوضاع جهان را در عصر بعثت، به شدت بحراني توصيف نموده،جوّ حاکم بر دو قدرت مسلط بر دنيا - ايران و روم - را اينگونه تبيين کردهاند:
اوضاع ايران ===
ابن جرير طبري در تاريخ خود نسبت به نظام استبدادي حاکم بر ايران وفساد گسترده در دستگاه حکومت خسروپرويز - پادشاه ايران - نوشته است: بخت و اقبال خسروپرويز او را متکبر و مغرور نموده و خودخواهي، استبداد وآزمندي او به نهايت رسيد به چشم طمع به مال و ثروت مردم دوخت. پولهايگزافي را صرف ساختن کاخهاي افسانهاي ميکرد... او هيچگاه از شهوتراني سيرنميشد و علاوه بر هزاران خادم و مغنيّه، هزاران زن در حرمسرا داشت... در جرم وعصيان و فرخ - دستور داد تا همه زندانيان را که تعدادشان سي و شش هزار بودهلاک کند... تبعيض و اختلافات طبقاتي فاحشي در بين طبقات گوناگون مردم رايجبود.[4]
مؤلف کتاب ايران در زمان ساسانيان نيز در زمينه مذاهب منحط رائج در بينايرانيان نوشته است:
مذهب زرتشت به تقويت و شرک در خالقيت قائل است. مذاهب ماني مزدک نيزبراساس وجود دو مبدأ خير و شر و نور و ظلمت بوده و عالم را محصول اختلاط نور وظلمت ميدانست. مزدکيان ميگويند: خدايي بر تخت نشسته و در حضور او چهاردهقوه هستند که آنها بوسيله هفت وزير که در دايره دوازده تن روحاني دور ميزنندجهان را اداره مينمايند.[5]
در همين کتاب نسبت به برخي از احکام ضدفطري و انساني مذهب زرتشتو رواج آن در بين ايرانيان نوشته است:
در زمان ساسانيان و قبل از آن ازدواج با أقارب و محارم از قبيل دختر و خواهر وخواهرزاده و مانند اينها در نظر زردتشتيان امري مستحسن و مورد تشويق بودهاست. کمبوجيه دو خواهرش را به عقد خود درآورد و داريوش با پريساتيس - خواهرخود - ازدواج کرد. اردشير دو دختر خود را به نامهاي أستا و آمسترس به زني گرفت.[6]
در منابع اميد زردشتيان ازدواج با محارم عبادت به شمار رفته و با وعده ثوابو اجر و آثار عالي تشويق شده است از قبيل اين که ازدواج بين خواهر و برادر با فرّايزدي روشن ميشود و ديوان را دور نموده و گناهان کبيره را محو ميکند.[7]
ايران در عصر بعثت از جهت علوم و فنون نيز از ممالک جهان عقب بود.محققين علت اين انحطاط را نفوذ شديد موبدها و استبداد دستگاه حاکم وانحصاري بودن تحصيلات معرفي کردهاند نه بياستعدادي مردم ايران؛ به دليلبود نظير فنون نظامي، اسلحهسازي، هنرهاي موسيقي و رقص و آواز و معماريو... پيشرفتهاي خوبي داشتهاند.[8]
اوضاع روم
اروپا در عصر بعثت، در قرون وسطي که اختناق فکري و قتل عامهايمذهبي، تفتيش عقايد و حاکميت مطلق کليسا مشخصههاي اصلي آن راتشکيل ميداد بسر ميبرد. با اين که مسيحيت مذهب رايج اروپائيان بود امابتپرستي در عقايد آنان به شدّت رسوخ کرده بود. مؤلف کتاب تاريخ کليساي قديم مينويسد: در قرن چهارم بسياري از بتپرستان داخل کليسا شدند. بعضي براي نفعشخصي يا شهرت به مسيحيت توجه پيدا کردند. اين اشخاص بعضي از موهومات ورسومات و اعتقادات بتپرستي سابق خود را نيز همراه آوردند؛ بجاي پرستشخدايان متعدد به عبادت مريم باکره پرداختند. بجاي زيارت بتخانه، قبور شهدايمسيحي را زيارت کردند. درخت و کوه و چاههايي را که در بتپرستي مقدسميشمردند در مسيحيّت نيز عبادت ميکردند. بعضي معتقد شدند که با داشتنصليب ميتوانند خود را از شرارت ارواح پليد مصون دارند. جلوي در نمازخانهها وزيارتگاههاي مقدسه حيوانات را قرباني ميکردند...[9]
از طرفي اوضاع سياسي - اجتماعي روم نيز در اثر جنگهاي داخلي وخارجي و اختلافات مذهبي به حدّي بود که امپراطوري روم را به دو بلوک شرقيو غربي تقسيم کرده بود. نتيجه آن که در عصر بعثت، تحجّر در حوزه سياسي -مذهبي - اجتماعي عمومي بوده و جهان در هرج و مرج و آشفتگي بسر ميبرد.
جهان بعد از بعثت
اخلاقي - فرهنگي در جزيرة العرب و سپس در جهان تحقق يافت. افکارمتحجر و خرافي، اديان ورشکسته که زائيده جهالتها بود فروريخت و سيمايجهان تغيير يافت. در اين قسمت برخي از برکات اخلاقي و فرهنگي بعثت راتبيين ميکنيم:
نهضت تربيتي - اخلاقي
به شواهد متقن تاريخي، جهان عرب در ثلث اخير زندگي رسول اکرمصلي الله عليه وآلهسراپا دگرگون گرديد. تحولات عظيمي که در حوزه اخلاق، اعتقاد و فرهنگاعراب اتفاق افتاد به تدريج آنان را به عنوان امّتي نمونه در دنيا معرفي نمود.مردمي که فاقد هر نوع مدنيت بوده و بهرهاي از علم نداشت تبديل به ملتينيرومند و رشيد در ابعاد گوناگون شد و توانست نظامي بر مبناي قانون اساسيجامع تأسيس نمايد.
برترين دليل بر وقوع چنين تحول عظيمي، سخنانجعفربن ابيطالب است که به نمايندگي از مسلمانان اوليهاي که به حبشهمهاجرت نمودند. او در پاسخ نجاشي که از ماهيت دينشان سؤال کرد اظهارداشت: «شهريارا! ما گروهي از مردم جاهليت بوديم که بت ميپرستيديم. مرتکب فحشاءو کارهاي زشت ميشديم؛ پيوند خويشاوندي را از هم گسسته و با همسايگانبدرفتاري ميکرديم؛ نيرومندان ما ناتوانان را ميبلعيدند. بدين حال بوديم تا خداوندمردي را از ميان ما به پيامبري برانگيخت که نسب و دودمانش را ميشناختيم و بهدرستي و امانتداري و پاکدامني او ايمان داشتيم؛ ما را به سوي خداوند فراخواند تاخدا را يگانه بدانيم و او را بپرستيم و هر چه از سنگ و بت که تا آن زمان خود وپدرانمان به جاي خدا ميپرستيديم فروگذاريم. به ما دستور داد راست بگوئيم؛امانتدار باشيم؛ پيوند خويشاوندي را محترم داريم؛ با همسايه به نيکويي رفتارنمائيم و از آنچه حرام گشته و از خونريزي دست برداريم. به ما نگوئيم؛ مال يتيم رانخوريم و به پاکدامنان تهمت نزنيم. دستور داد فقط خدا را بپرستيم؛ نماز بگذاريم؛زکات بگذاريم و روزه بداريم؛ چون ديديم راست ميگويد پيامبري او را تصديق کردهو به او ايمان آورديم و پيرو تعاليم و مطيع فراميني شديم که خداوند بر او نازل کردهاست.[10]
موج عظيمي که از هدايت فکري - اخلاقي و فرهنگي بعثت نبوي در مدتيکوتاه توانست اين چنين جامعه بدوي و در حال زوال عرب را به جنبش درآورد باسرعتي چشمگير تمام مناطق عرب را فراگرفته و آنگاه امواج اين درياي نور،ايران، روم، اسپانيا و اروپاي تاريک را که در قرون وسطي به سر ميبرد تحت سيطره خود قرار داد.
رهبر و مقتداي اين نهضت تربيتي - اخلاقي شخصيت ممتاز پيامبرصلي الله عليه وآله بودکه فلسفه بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق در سطح جوامع بشري اعلان کردهبود: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». اخلاق او قرآن مجسم بود و رفتارش دردوست و دشمن تأثير ميگذاشت. نکته مهم آن که از منظر قرآن انقلاب اخلاقي وتعالي روح مقدّم بر هر نوع تحول علمي - سياسي و اجتماعي است - يتلوا عليهمأياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه - يا - اتقوااللَّه و يعلمکم اللَّه» چون علم ودانش همانند بذري است که بايد در سرزمين مساعد رويش کند. نفسي کهپيراسته نباشد هيچگاه نميتواند جايگاه مناسبي براي آموزههاي ديگر باشد.
توصيه هاي فراوان دين به رعايت اصول اخلاقي حتي نسبت به دشمنان -لايجرمنکم شنآن قوم علي أن لاتعدلوا اعدلوا هو أقرب للتقوي - آنچنان قلوبمسلمانان را تحت تأثير قرار داد که حتي در جنگها نيز بدان پايبند بودند.چنانکه ويل دورانت در تاريخ تمدن خويش نوشته است: مسلمانان مردتر از مسيحيان بودند. پيمانها را بهتر رعايت ميکردند و بامغلوبان رحيمتر بودهاند. در تاريخ خود به ندرت مانند موقعي که شريعت اسلاممقداري مقررات قانوني مترقي داشت که به وسيله قاضيان روشنفکر اجرا ميشدقانون مسيحي طريقه داوري الهي را بوسيله جنگ تن به تن يا آب و آتش به کارميبرد.[11]
در کشور پيامبرصلي الله عليه وآله - مدينه - به تدريج عصبيتها و جمعيّتهاي جاهلانه کهگاه موجب جنگهاي چندين ساله ميگرديد فروريخت و آن چنان اخوت والفتي بين اعراب مسلمان پديدار شد که در بسياري از مواقع ديگران را بر خودمقدم ميداشتند. چنانکه انصار حتي يک مهاجر را به اراده و خواست خويشنتوانستند ميهمان کنند بلکه يگانه افتخار پذيرايي هر مهاجر از طريق قرعهنصيب ميشد. خداوند نيز در مدح چنين روحيهاي انصار را اينگونه معرفيميکند:
«وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلاَ يَجِدُونَ فِيصُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَشُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر: 9)
و بدينسان جامعه اي بر مبناي اخلاق و ارزشهاي انساني به عنوان برترينالگوي جوامع انساني در جهان شکل گرفت.
تحول علمي - فرهنگي - عرفاني
در طول نهضت و بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله قوانيني براي بشريت تنظيم گرديد کهمواد آن در هر عصري قابل اجرا ميباشد. در اثر بعثت مبارزهاي عميق بر ضدجمود فکري و تعصّبات قبيلگي و نژادي آغاز گرديد که نتيجه آن پيريزيتمدّني باشکوه در زمينههاي علمي - عرفاني در سطح جهان بود. امامخمينيرحمهم الله در اين رابطه فرموده است: «مسأله بعثت يک تحول علمي - عرفاني در عالم ايجاد کرد که آن فلسفههايخشک يوناني را که به دست يونانيها تحقق پيدا کرده يک شهود واقعي براي اربابشهود».[12]
در تبيين تحول علمي - عرفاني که در اثر بعثت بوقوع پيوست بايد گفت:دستور صريح قرآن به خواندن - که در اولين پيام آسماني به پيامبرصلي الله عليه وآله اعلانگرديد - اقرا باسم ربک الذي خلق... - و تأکيد بر به دست گرفتن قلم و نامگذارييکي از سورههاي قرآن به نام «قلم» و نيز سوگند به آن «ن، والقلم» علم و کتابت، ازارج و منزلت ويژهاي برخوردار گرديد. چون در اثر قلم و کتابت است که روحتمدنها و افکار بشر در گذشته و آينده حفظ ميگردد.
از اينرو ميبينيم به دنبال اين توصيه هاي قرآني و هدايتهاي معنوي پيامبرصلي الله عليه وآله که «نوک قلمدانشمندان و نويسندگان حق را بر شمشير مجاهدان و خون شهيدان برترميدانست» اعراب درس ناخوانده به سوي خواندن و نوشتن قيام نموده و پس ازنيم قرن ايران و مناطق ديگر جهان - قسمتهاي مختلف اروپا - نهضت وسيعي را درعرصه علم و فرهنگ آغاز کردند. استاد محمدرضا حکيمي در زمينه ايجاد جوّپژوهشي و شناختي در پرتو بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله نوشته است:
هنگامي که انسان از راه تاريخ و کتابها سفر ميکند و به آغاز سالهاي هجريميرود و در ميان صفوف مسلمانان پا مينهد مينگرد که مسجدها، بازارها و حتي درميدانهاي جنگ همواره بحث و گفتگو مطرح است: سؤال از صفات خداست و ازچگونگي فعل خدا در عالم؛ از جبر و تفويض و اختيار؛ از چگونگي روح و بقاي آن، ازفلسفه سياسي و اصل رهبري و امانت؛ از رويش مجدّد اجسام و زنده شدن مردمان - معاد- از تجسّم اعمال؛ از روز بزرگ، روز رسيدگي به کردارها و پاداشها و کيفرها - قيامت-؛ ازابديت و بقاء در سايه رحمت خدايي؛ از احکام شرع و تفصيل قانونهاي الهي از تربيتنفس و اخلاق ديني و دهها و صدها مسأله از اينگونه که همه در سطح اجتهاد و ردّ وقبول مطرح است و اين فضاي علمي صد سال بلکه پنجاه سال پيش از نقل و پديد آمدهبود و اين فضاي علمي و جوّ پژوهشي و شناختي آفريده اسلام و مخلوق قرآن کريمبود.[13]
بايد گفت: اين تحوّل شگفت معلول آن بود که در نظام تربيتي اسلام تحصيلعلم لازم و واجب بود چون دعوت مردم به ايمان، در واقع دعوت به تحصيل علمبود. به دليل آن که علم مقدمه ايمان است و از آنجا که علم، امري استغيرمتناهي، از اينرو لزوم تحصيل علم نيز امري مستمر بوده و هيچگاه متوقفنخواهد شد. فيض کاشانيرحمهم الله در تحصيل حديث معروف طلب العلم فريضة علي کل مسلم و مسلمه فرموده است:
فکلّما حصل الانسان مرتبة من العلم وجب عليه تحصيل مرتبه أخري فوقها اليمالا نهاية له:
انسان به هر مرتبه اي از دانش برسد و آن را به دست آورد واجب است مرتبه بالاتر ازآن را تحصيل کند و اين وجوب تحصيل - تا آدمي زنده است - پايان يافته و نهايتيندارد.[14]
در پرتو اين معارف عاليه و نيز توصيههاي پيامبرصلي الله عليه وآله و معصومينعليه السلام بهتأليف کتاب نظير: «قيد والعلم بالکتابه» يا «احفظوا بکتبکم فانکم سوفتحتاجون اليها»، دانشمندان بزرگي در جهان اسلام درخشيدند و مدارس وکتابخانههاي عظيمي بنا گرديد؛ به گونهاي که بايد مسلمانان را رهبران علمي دنياخواند؛ ادعاي مذکور آن چنان قطعي است که حتي مورخان بيگانه نيز به اينحقيقت آشکار اذعان کردهاند.
جان برنال مؤلف کتاب علم در تاريخ نوشته است:
شميم تازه اي از علم وزيدن گرفتن و آنگاه در پرتو لواي اسلام ترکيبي شکوهمنديافت و از اين طريق بود که علم و فن به اروپاي قرون وسطي راه يافت. پيشرفت علمدر قرون وسطي اگرچه در ابتدا کُند بود ولي فعاليتها و خلاقيتهاي عظيمي راباعث شد و مآلاً به پيدايش علوم جديد منجر گرديد...[15]
در کتاب اسلام از نظر ولتر آمده است:
در دوران توحش و ناداني، پس از سقوط امپراطوري روم مسيحيان همه چيز رامانند هيئت، شيمي، طب، رياضيات و غيره از مسلمانان آموختند و از همان قروناوليه هجري ناگزير شدند براي گرفتن علوم متداوله آن روزگار به سوي آنان رويآوردند. دين اسلام وجود خود را به کشورگشاييها و جوانمرديهاي بنيان گذارانشمديون است؛ در صورتي که مسيحيان به ياري شمشير و تل آتش آيين خود را بهديگران تحميل ميکنند... پروردگارا! کاش همه ملتهاي اروپا ترکان مسلمان راسرمشق قرار ميدادند.[16]
نکته جالب در گفتار ولتر آن است که ايشان گفتار نارواي برخي از کشيشان رانسبت به اسلام که ناشي از جهل و تعصّب آنان بود، به شدت مورد انتقاد قرار داده وآنان را افرادي احمق ميداند:
مبلغان مسيحي، فتوحات اسلام و پيشرفتهاي علمي و معنوي پيروانش راهماره مسکوت ميگذاشتند. زيرا ستون فضايل رقيب موقعيت آنان را متزلزل ميکردو براي بدگويان سلاحي جديد پديد ميآورد. از اينرو بوسوئه اسقف بزرگ پاريس درتاريخ جهانياش محمد و محمديان را فراموش ميکند... من و خانم شاتله از تعصباحمقانه مسيحيان شکست خورده و مورخان بيمايهاي که حقايق را واژگون کرده ونارواييهاي بسياري به محمد نسبت دادهاند سخت بيزار شديم.[17]
به اين ترتيب نهضت علمي اسلام به برکت بعثت، پايهگذار تمدن عظيم اسلامي درجهان گرديد.
ارائه جهانبيني توحيدي
ارائه جهانبيني توحيدي و سقوط خدايان زر و زور و تزوير از پيامدهاي ديگرميباشد. در آيين شرک، برخي انسانها هستند که مدعي داشتن صفات الهيبوده و خود را فعال ما يشاء و مسؤوليتناپذير در برابر عملکرد خويش ميدانند؛چنانکه کاهنان در عصر بعثت خود را واسطه بين خالق و مخلوق دانسته وکشيشان نيز با همين تفکّر خود را نمايندگان خداوند در زمين معرفي ميکردندبا بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله تمامي اين عقايد شرکآلود فروريخت و توحيدي ناب وخالص به بشريت عرضه گرديد.
ارائه اين بينش عميق و بسيط در سطح جهانبرخي از دانشمندان غربي را وادار نموده است که به عظمت آن اعتراف کنند.چنانکه گوستاولبون در تاريخ تمدن اسلام و عرب نوشته است: راستي، اين است که در ميان تمام مذاهب دنيا فقط اسلام است که اين تاجافتخار را بر سر نهاده و اول از همه وحدانيت صرفه و خالص را در عالم انتشار دادهاست.[18]
در قسمت ديگر علت اصلي قوام دين اسلام را در ارائه چنين بينشي دانسته وميگويد:
«تمام سادگي و شأن و مقام اسلام روي همين وحدانيت مطلقه قرار گرفته وهمين سادگي باعث قوت و استحکام اين دين گرديده است. اين توحيد خالصمحض را چون در آن هيچگونه پيچيدگي و معمايي نيست به آساني ميتوان فهميد وايمان به امور متضادي که در اديان ديگر تعليم داده شده و عقلِ سليم أبداً نميتواندآن را قبول کند هيچ يک در اين ديانت وجود ندارد. خداي واحد مطلق معبود، تماممخلوقات در نظر او مساوي و عدّه خيلي کمي از ارکان دين که فرض شده...[19]
ايشان در ادامه مقايسهاي بين اسلام و مسيحيت در زمينه نگرش اين دو بهخداوند و عقايد ديگر آنها نوشته است:
ملاحظه کنيد کدام مذهبي از اين مذهب سادهتر و روشنتر و فرقه و صنفي کهبوده باشد از عقايد مذهبي خود به خوبي واقف است و ميتواند آن عقايد را در يکسلسله الفاظي خيلي ساده و روشن بيان کند. برعکس اگر راجع به مسأله تثليث ياتبديل جنس[20] و امثال آن از عقايد مرموز پيچ در پيچي که در مذهب مسيحياست سؤال شود تا وقتي که آن بيچاره در علم کلام ماهر نباشد... هيچ وقت نميتوانداز عهده جواب برآيد.
بساطت و سادگي و وضوح عقايد اسلامي به علاوه رفتارباخلايق به عدل و احسان که آن روي سکه اين مذهب است سبب عمدهاي گرديد که تمام روي زمين را تسخير نمايند و همين بساطت و وضوح و حسن رفتار بود که به وسيله آن اقوامي مثل مصريان که از زمان امپراطوران قسطنطنيه پيرو مسيح بودندبه مجرد دعوت به دين محمدي، ديانت مسيح را ترک گفته قبول اسلام نمودند وحال آن که از هيچ قوم مسلماني اعم از غالب يا مغلوب ديده نشده که به واسطه دين مسيح، اسلام را ترک گفته باشند.
از طرفي ديگر قرآن کريم با آيات و دلايل ويرانگر خود خدايان سنگي و چوبيرا نيز که مشرکين آنان را مظهر ارواح پدران و رؤساء قبيله خود دانسته که درگردش روزگار صاحب اختيار نيک و بد هستند، يکي پس از ديگري فروريخت وعقايد اصيل توحيدي را به جاي آن قرار داد.
قرآن کريم از شگفتي مشرکين دردعوت پيامبرصلي الله عليه وآله به خداي واحد و رهانمودن خدايان ديگر اين چنين سخن بهميان آمده است:
«وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ أَجَعَلَ الْآلِهَةَإِلهاَ وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ»[21] کافران در شگفت شدند از اين که بيمدهندهاي از (نژاد و نوع) ايشان آمد.اينان گفتند: اين، جادوگري دروغساز است آيا خدايان واحد را به يک خدابرميگرداند -حقيقتاً اين چيز عجيبي است -
جهش تکاملي از ديدن به انديشيدن
از مشخصه هاي برجسته بعثت رسول اکرمصلي الله عليه وآله نسبت به انبياء گذشته آناست که در اين مرحله اراده الهي بر اين تعلق گرفت که بشريت برخلاف اعصارقبل که به ديدن معجزات حسّي انبياء بسنده ميکردند به انديشيدن و تفکّرتکيه کنند.
دعوت فراوان قرآن را به تعقّل و تدبر در آموزههاي ديني و هر آنچهخداوند آفريده است و معرفي انسانهاي غيرانديشمند به عنوان بدترينجنبندگان روي زمين - ان شرالدواب عنداللَّه الصم البکم الذين لايعقلون - بايدمبدأ رستاخيز فکري بشر دانست. در عصر پيامبرصلي الله عليه وآله به معجزه حسّي تنها اکتفانشد؛ بلکه در کنار آن بزرگترين معجزه معنوي - قرآن - ظاهر گرديد که ازانسانها ميخواست به محتواي اين پيام آسماني تأمل کنند و در صورتي که آنرا با فطرت خويش منطبق ديدند بپذيرند: فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئک الذين هديهم اللَّه واولئک هم الوالالباب.
نکته مهم آن است که در قرآن کريم پيامبرصلي الله عليه وآله از اين که چرا حسرت ايمانآوردن مشرکين را از طريق معجزههاي حسّي به قلبش راه داده اين چنين موردعتاب الهي قرار ميگيرد:
«وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَيْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماًفِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ إِنَّمَايَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ» (انعام: 36- 35)
گرچه روبرتافتن آنان از دين چندان بر تو گران ميآيد که اگر بتواني معجزهايبرايشان بياوري - اما بدان که - اگر خداوند ميخواست بيدرنگ آنان را بر هدايت -دين راستين - قرار ميداد. پس هرگز از نادانان مباش. خدا فقط کساني را هدايتميکند که پند گيرند و مردگان را خدا برميانگيزاند تا به سوي او بازيابند.
مفهوم آيه شريفه اين است که مشرکان جهت ايمان آوردن نياز به معجزاتحسي نداشته بلکه ديدهاي بينا لازم دارند تا با تعمق و تفکّر به حقايق دين پي ببرند.
در همين جهت ميبينيم در آموزههاي ديني تقليد در اصول دين حرام بودهحتي رجوع تقليدي به مرجع ديني در فروعات بايد براساس اجتهاد و تحققصورت گيرد. تفقّه در دين و فهم عميق آن به حدّي در اسلام مورد تأکيد قرارگرفته که دين بدون آن، فاقد هر نوع خير و برکتي تعلقي گشت: لادين لمن لاتفقّهله و امام صادقعليه السلام فرموده است:
لوددت أن أصحابي ضربت روسهم بالسياط حتي يتفقّهوا
دلم ميخواست کسي تازيانه بر شاگردانم فرود آورد تا در دين آگاه شوند و درفهم درست آن بکوشند.
شکّي نيست که تأکيد فراوان قرآن و اهلبيتعليه السلام در اين زمينه به دليلخطرات فراواني است که در اثر غفلت مسلمين از آن، متوجه آنان خواهد شد کهنمونههاي بارز آن تزلزل و بيثباتي است که در برخي از مسلمانان درگذشته وحال ديده شده و ميشود.
اصلاح بينش متحيرانه نسبت به زنان
در نگاه اعراب عصر بعثت، زن کالايي بود که جزء دارايي پدر يا شوهر يا پسربه شمار ميرفت و او را با اموال و ثروتي که باقي ميماند به ارث ميبردند.[22]برخي از قبايل عرب مخصوصاً بنياسد و تميم احياناً دختران خود را زنده به گورميکردند. در ساير نقاط جهان نيز وضعيت زنان برتر از جامعه عرب نبود. بايداين زمان حتي استقلال مالي نيز نداشتند.
چنانکه دکتر شايگان در شرح قانونمدني ايران نوشته است: «استقلالي که زن در دارايي خود دارد و فقه شيعه از ابتدا آن را شناخته است درحقوق يونان و رم و ژاپن و تا چندي پيش هم در حقوق غالب کشورها وجود نداشتهيعني زن مثل صغير و مجنون، محجور و از تصرف در اموال خود ممنوع بوده است.در انگلستان که سابقاً شخصيت زن کاملاً در شخصيت شوهر محو بود و قانون: يکي در سال 1870 و ديگري در سال 1882 ميلادي به اسم قانون مالکيت زن شوهرداراز زن رفع حجر نمود. در ايتاليا قانون 1919 ميلادي زن را از شمار محجورين خارجکرد. در قانون مدني آلمان (1900 ميلادي) و در قانون مدني سوييس(1907) زن مثل شوهر خود اهليت دارد ولي زن شوهردار در حقوق پرتغالو فرانسه هنوز در عداد محجورين است...»
در برابر چنين تفکّر ضدانساني - که هنوز نيز در برخي نقاط اروپا وجود دارد -بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله مبدأ تحولي ديگر در جهان گرديد. اسلام زن را همسان مردشمرد و شخصيت انسانياش را به او بازگرداند. رابطه ظالمانه مردان با زنان را کهبه عنوان کالا با او برخورد ميکردند تغيير داد و زن را مايه رحمت و برکت و مودتدر حيات انساني برشمرد:
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَکُم مَوَدَّةًوَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِکَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ»[23]
با اين نگرش و حمايتهاي بيبديغ پيامبرصلي الله عليه وآله و اولياي الهي از حقوق زنان،به تدريج نگاه عمومي جوامع به زنان تغيير يافت.
رواج فرهنگ مشاهده و احترام به افکار عمومي
جامعه اسلامي شمرد و حتي سورهاي را به نام «شوري» در قرآن کريم قرارداد. در اجراي اين اصل مهم قرآني پيامبرصلي الله عليه وآله خود بارها در موضوعاتي که بهوسيله نصّ و وحي الهي حکمش بيان نشده بود به مشورت با مسلمانان پرداختتا آن را در بين پيروانش و نسلهاي بعدي نهادينه کند.
پيامبرصلي الله عليه وآله در مسائلاجتماعي براي مسلمانان حق اظهارنظر محفوظ داشت و هيچگاه با رأي فرديخويش با آنان مستبدانه رفتار نمينمود. در جنگ بدر در سه مرحله اصحابش رابه مشاوره دعوت نمود و از آنان خواست تا نظر خويش را پيرامون سه موضوع:اقدام به جنگ با قريش، محلّ اردوگاه بعد از آن که اصحاب جنگ را ترجيحدادند، رفتار با اسراي جنگي در پايان جنگ، ابراز نمايند و آنگاه خود نيز همانندسايرين نظرش را بيان نمود و در پايان از نظر اکثريت تبعيت نمود.[24]
در جنگ احد نيز شيوه مبارزه با مشرکين را با اصحاب در ميان گذاشت کهبرخي با خارج شدن از شهر و هجوم بردن به دشمن موافقت نموده و برخي نيز باماندن داخل شهر و تقويت بنيه دفاعي اصرار داشتند که نظر نخست تصويبگرديد. در جنگ احزاب و تبوک نيز همين سيره اجراء شده و پيامبرصلي الله عليه وآله از افکاراصحاب در راهبرد اهداف مقدس خويش بهره برد.
نکته مهم آن است که پيامبرصلي الله عليه وآله با اين که از نعمت عصمت و مصونيت از خطاو اشتباه برخوردار بود و مسلمانان نيز به آن حضرت با چنين نگرشي رفتارميکردند هيچگاه از انتقاد اصحاب متأثر نشده بلکه در کمال سعه صدر با آنانبرخورد مينمود. منشأ اين سيرت رسول اکرم آن بود که آن حضرت ميديدخداوند به انسانها حق سخن گفتن و انديشه کردن داده است پس چگونهميتوان اين حق را از آنان سلب نمود. به ويژه آن که دستور داده است در برابرتخلّف زمامداران از قانون عدل، اعتراض نموده و آنها را نهي از منکر نمايد.
درهمين رابطه ميبينيم رسول اکرمصلي الله عليه وآله به لشکري از مسلمانان مأموريت جنگيداد و شخصي را از انصار به فرماندهي آنان نصب نمود فرمانده در عرض راه بر سربيفروزند همين که آتش برافروخته شد گفت: آيا رسول اکرم به شما تأکيد نکردهاست که از اوامر من اطاعت کنيد؟ گفتند: بلي، گفت: فرمان ميدهم خود را در اينآتش بيندازيد. آنها امتناع کردند رسول اکرم از اين ماجرا مستحضر شد فرمود:اگر اطاعت ميکردند براي هميشه در آتش ميسوختند (مخصوص آتشبيدادگري است) اطاعت در موردي است که زمامداران مطابق قانون دستوريبدهند.[25]
آري ترويج چنين سيرتي که تفسير عملي قرآن کريم بود در بين مسلمانان ونيز ديگر ملکات عالي پيامبرصلي الله عليه وآله آن چنان تحولي در آناان ايجاد کرد که مبدأرستاخيزي عظيم در دنيا گرديدند. گرچه برکات فرهنگي - اخلاقي بعثت نبويبيش از مواردي است که ذکر گرديد اما به جهت پرهيز از تطويل به همين مقداربسنده نموده و طالبان پيگيري اين بحث را به منابعي که در اين زمينه تأليفيافته است ارجاع ميدهيم.