زنادقه
زنادقه جمع زنديق است، و زنديق در اصطلاح به مسلمان ملحدى گويند كه تفسيرهاى او از نصوص شرعيه قرآن و سنت، موجب گمراهى مسلمانان گردد. كيفر زنديق بنا به آيه: «إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا ...» مائده/ 33. قتل و صلب ايشان يا بريدن دست و پا از چپ و راست مىباشد، زيرا آنان با خدا و رسولش جنگ كرده و در زمين فساد نمودهاند. كلمه زنديق، از ريشه پهلوى زنديك مىآيد كه به معنى مفسّر «اوستا» كتاب زرتشت است و چون مانويان و مزدكيان جرأت اظهار عقايد دينى خود را نداشتند به تفسير اوستا پرداخته مىگفتند: منظور ما از اين سخنان شرح و تفسير «اوستا» مىباشد، از آن جهت ايشان را «زنديك» ناميدند. نخستين زنديقان از مواليان ايرانى در كوفه و حيره بودند، كه خود را به قبايل عرب نسبت داده و عقايد كفرآميز خويش را اشاعه مىدادند. اولين كسى كه اظهار زندقه كرد جعد بن درهم در عراق بود (مقتول در 125 ه)، سپس بشّار بن برد و صالح بن عبد القدوس و ابن راوندى و ابن المقفع اظهار زندقه كردند. زنادقه سخت مورد تعقيب خلفاى عباسى بودند، و علماى اسلام گناه زندقه را قابل بخشش نمىدانستند چنانكه غزالى در كتاب «فيصل التفرقه بين الاسلام و الزندقه» در تأويل حديث تفرقه درباره نجات فرق اسلام قايل به تسامح شده مىنويسد: «كلها فى الجنة الا الزنادقه». زنادقه غالبا قائل به اباحه و شك در دين و نوعى آزادانديشى و اغلب «ثنوى» بودند مانند صالح بن عبد القدوس كه قائل به دو اصل قديم «نور» و «ظلمت» بود. در سال 163 هجرى مهدى خليفه عباسى شديدا به تعقيب زنادقه پرداخت و به محتسب معروف آن زمان عبد الجبار كه او را صاحب الزنادقه مىگفتند مأموريت داد كه در بلاد اسلام جستجو كند و هرجا به اين طايفه برخورد، آنان را تعقيب و به قتل رساند. اين سختگيريها ما بين سالهاى 166 و 170 هجرى به اوج شدت رسيد و به اندك گمانى كه درباره دين كسى مىبردند او را متهم به زندقه مىكردند. غالبا براى امتحان كسى كه گمان مىكردند او از زنادقه است به وى امر مىنمودند كه بر صورت مانى كه در آن زمان تصويرى از او موجود بود خيو بيندازد، اگر امتناع مىكرد او را متهم به زندقه مىكردند و يا مىگفتند: مرغى دريايى را
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 212
كه نام او تذرگ (تذرو) بود بكشد و ظاهرا مانويان از قتل حيوانات ابا داشتند بخصوص از قتل اين پرنده. اتفاقا در آن زمان كه مصادف با سال 1239 م بود كاتارهاى serahtaC مانوى كه از توسكانيها بودند (اترورياى قديم كه اتروسكا منسوب به آن ناحيه است و از بلاد ايتاليا به شمار مىرود) مورد تعقيب پاپ ژرژ چهارم قرار گرفتند و ايشان را وادار مىكردند در پيش اسقفان گوشت بخورند، زيرا مانويان از خوردن گوشت ابا مىكردند. در زمان خلفاى عباسى، تنها مانويان را تعقيب نمىكردند بلكه هاشميان را كه از اولاد على (ع) بودند و دعوت خلافت داشتند متهم به زندقه مىكردند، چنان كه عبد اللَّه بن معاويه را از زندقيان مىشمردند، يا بعضى از مخالفان خود را به اتهام زندقه مىكشتند. از جمله كسانى كه خلفاى عباسى بعنوان زندقه مورد تعقيب قرار دادند ابو على سعيد، ابو على رجا و ابو يحيى يزدانبخت بودند. ظاهرا زنادقه حقيقى از دين مزدكى و مانوى خود بر نمىگشتند و تن به مرگ مىدادند. از مشاهير و متكلمان زنادقه ابن طالوت و نعمان نامى بودند كه هر دو استاد ابن راوندى زنديق مشهور به شمار مىرفتند. زنادقهاى كه در بين سالهاى 153 و 170 ه به امر مهدى و هادى دو خليفه عباسى مورد تعقيب قرار گرفتند غالبا مانوى بودند و از قائلين بدو اصل قديم «نور» و «ظلمت» به شمار مىرفتند و ذبح حيوانات و خوردن گوشت آنها را حرام مىشمردند. شعوبيه يعنى ايرانيانى كه قايل به برترى عجم بر عرب بودند اغلب از زنادقه بودند. از شخصيتهاى بارز زنادقه عبد الكريم بن ابى العوجاء بود. ابو على ورّاق معتزلى نيز از ايشان به شمار مىرفت، و او را از زنادقه و شيعه رافضى مىشمردند و معتقد به اصالت نور و ظلمت بود. در ميان ادبا و شعرا ابان بن عبد الحميد لاحقى كه كليله و دمنه ابن المقفع را به شعر درآورده بود نيز از زنادقه به شمار مىرفت و مانند بشّار بن برد از ملىگرايان ايرانى بود. ابو العتاهيه را نيز از زنادقه شمردهاند، زيرا در اشعار خود به اصالت دو اصل خير و شر و نور و ظلمت قايل بود. وليد بن يزيد اموى را كه خليفهاى بىاعتقاد بود و به قرآن كريم جسارت كرد و با انداختن تيرى آن را پاره كرده و بسوزانيد نيز زنديق مىخواندند. ديگر كسانى را كه زنديق خواندهاند معن بن زائده شيبانى و ديگرى عبد السلام رعبان بود.
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 213