قدریه
فرقه قدریه با محوریت افعال اختیاری انسان ایجاد شده است. آنان فکر مى کردند که اعتقاد به قدر پیشین الهى در افعال اختیارى انسان، با مختار و مرید بودن او در انجام این کارها سازگار نیست، و در این صورت تکلیف و مجازات افراد خطا کار عادلانه نخواهد بود. و از طرف دیگر هر گاه افعال انسان متعلق قدر و قضاى الهى باشد، کارهاى نارواى او به خدا نسبت داده خواهد شد، و این امر با تنزه و پیراستگى خداوند از قبایح و ناروایى ها منافات دارد.
خلاصه باور قدریه
الف: مسئله مورد بحث نزد قدریه، افعال اختیارى انسان، و قدر پیشین خداوند بوده است.
ب: عقیده آنان این بوده است که افعال اختیارى انسان از دایره قدر پیشین الهى بیرون است، لذا «قدریه » به معنى نافیان قدر الهى در کارهاى اختیارى بشر است.
ج: انگیزه آنان از ابراز این عقیده دفاع از اختیار انسان و عدل الهى بود.
تاریخ پیدایش و رهبران
قدریه یکى از کهن ترین فرق کلامى است که در جهان اسلام پدید آمد. تاریخ دقیق ظهور آنان روشن نیست، ولى قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن نخست هجرى این فرقه مطرح بوده و فعالیت داشته است،[۱] زیرا نویسندگان ملل و نحل از معبد جهنى به عنوان یکى از پیشتازان قدریه یاد مى کنند. و تاریخ وفات او را هشتاد هجرى نگاشته اند، وى به دست عبد الملک مروان یا حجاج به قتل رسید.
از دیگر رهبران و مروجان اندیشه قدرى غیلان دمشقى است. وى در سال 112ه به دست هشام بن عبد الملک کشته شد، و سومین پیشواى قدریه جعد بن درهم است که در سال 124ه به دست خالد بن عبد الله قسرى به قتل رسید.
بغدادى در این باره گفته است: «ثم حدث فى زمان المتاخرین من الصحابة خلاف القدریة فى القدر و الاستطاعة من معبد الجهنى و غیلان الدمشقى و الجعد بن درهم. . . ».[۲]
شهرستانى نیز تاریخ پیدایش قدریه را عصر متاخرین صحابه دانسته، و از معبد جهنى و غیلان دمشقى و یونس اسوارى به عنوان پیشوایان قدریه یاد کرده است. (3) از روایتى که طبرسى در کتاب احتجاج نقل کرده به دست مى آید که حسن بصرى (متوفاى 110 ه) نیز از طرفداران اندیشه قدر بوده است، زیرا در آن روایت آمده است که حسن بصرى به ملاقات امام باقر علیه السلام رفت، امام به او فرمود: «شنیده ام تو بر این عقیده اى که خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار کرده است » . آنگاه او را از چنین عقیده اى بر حذر داشت و فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض. . . » (4) و حسن بصرى سکوت اختیار کرد و چیزى نگفت. سکوت وى در چنین موقعیتى گواه این است که وى آن عقیده را قبول داشته است.
سید مرتضى نیز از داود بن ابى هند روایت کرده که حسن بصرى مى گفت: «کل شى ء بقضاء الله و قدره الا المعاصى ».(5)
قدریه و امویان
رابطه قدریه با حاکمان اموى رابطه اى قهرآمیز و خصمانه بود، و این بدان جهت بود که امویان معمولا قضا و قدر الهى را به گونه اى تفسیر مى کردند که مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنین تفسیر جبر آمیزى از قضا و قدر الهى- که متاسفانه عوام پسند نیز بود- سیاست هاى استبدادى خود را توجیه مى کردند. به نقل ابن قتیبه (متوفاى 276) هنگامى که معاویه، با تطمیع و تهدید، گروهى از مهاجران و انصار را به بیعت با یزید وادار کرد، و مورد اعتراض عایشه واقع شد، در پاسخ گفت: «ان امر یزید قضاء من القضاء» . (6) دیگر حاکمان اموى نیز این روش معاویه را به کار مى بردند، چنانکه ابو على جبایى گفته است: «اولین کسى (از حکام اموى) که از عقیده جبر طرفدارى کرد معاویه بود. وى همه کارهاى خود را به قضاء و قدر الهى مستند مى کرد و بدین وسیله در برابر مخالفان عذر مى خواست. پس از وى این اندیشه در میان زمامداران اموى رواج یافت.(7)
صواب و خطاى قدریه
قدریه در مخالفت با عقیده جبر و دفاع از اختیار انسان و عدل الهى بر صواب بودند، ولى در روشى که انتخاب کرده بودند، یعنى انکار قدر الهى در افعال انسان، بر خطا بودند، چرا که لازمه اش این است که انسان در انجام کارهاى خود مستقل از مشیت و قدر خداوند عمل کند، که با اصل توحید در خالقیت و تدبیر منافات دارد. و به عبارت دیگر دایره سلطنت و قدرت الهى را محدود مى سازد، و به نوعى ثنویت و شرک در مقام خلق و تدبیر مى انجامد.
نقد قدریه در روایات معصومین
نقد بر قدریه در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام وارد شده است که برخى را یادآور مى شویم:
1- شیخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال از امام على علیه السلام روایت کرده که فرمود: «لکل امة مجوس، و مجوس هذه الامة الذین یقولون لا قدر» . (8)
2- امام باقر علیه السلام به حسن بصرى فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض، فان الله عز و جل لم یفوض الامر الى خلقه وهنا منه و ضعفا. . . » . (9)
3- از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: «مساکین القدریة ارادوا ان یصفوا الله عز و جل بعد له فاخرجوه من قدرته و سلطانه » . (10)
نکات قابل توجه
1- در مکتب اهل بیت علیهم السلام عقیده جبر و تفویض هر دو باطل است، و عقیده صحیح همان اختیار است که از طریق امر بین الامرین تفسیر شده است.
2- از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام عمومیت قدرت و خالقیت خداوند مستلزم استناد قبایح افعال انسانها به خدا نیست، زیرا در این جا باید میان قدر و مشیت تکوینى، و قدر و مشیت تشریعى فرق گذاشت.
3- در مکتب اهل بیت علیهم السلام هم عقیده نافیان قدر به عقیده مجوس تشبیه شده است، و هم عقیده معتقدان به جبر، نافیان از آن جهت که انسان را فاعل مستقل کارهاى خود مى دانستند و لازمه آن اعتقاد به دو آفریدگار است مانند (خدا و انسان) مجوس به دو مبدا (یزدان و اهریمن) عقیده داشتند. و جبرگرایان از آن جهت که به سان مجوس نکاح با مادران و دختران را جایز مى دانستند، و آن را به خدا نسبت مى دادند، و افعال نارواى بشر را به خداوند نسبت مى دادند.
4- قدریه، چون با بنى امیه روشى سازش ناپذیر و ماجراجویانه داشتند، چندان دوام نیاوردند، ولى نظریه آنان درباره قدر مورد قبول معتزله قرار گرفت و ادامه یافت.