حق بازگشت از منظر حقوق بین‌الملل و نظام حقوقی اسلام (مقاله)

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۲۰ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')
عنوان مقاله حق بازگشت از منظر حقوق بين الملل و نظام حقوقی اسلام
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی

حق باز گشت از منظر حقوق بين الملل و نظام حقوقي اسلام عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که در پژوهشگاه مطالعات تقریبی به رشته تحریر درآمده است. [۱]


چکيده

از جمله حقوق انسانها که مورد اتفاق مجامع جهاني بوده و نظام حقوقي اسلام نيز انرا تاييد نموده است حق بازگشت انسانها به اوطانشان مي باشد . خلاء‌ امنيت و بحران روحي که بعد از جنگ جهاني دوم در فضاي عمومي جهان حاکم گرديد رهبران دنيا را بر ان داشت که اقدام اساسي در حل اين معضل جهاني بنمايند؛ ازاينرو با تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر در سنه 1948 بسياري از حقوق طبيعي انسانها - که از جمله انها حق بازگشت مي باشد – را به رسميت شناخته و از نظامهاي سياسي سراسر جهان خواستند که بدان پايبند باشند . در شريعت اسلام نيز بدليل اهتمام جدي به حقوق انسانها - که از جمله انها حق بازگشت مي باشد – با سلب کنندگان اين حقوق مقابله جدي شده است . اين امر در ايات و روايات متعدد بخوبي مشهود است .

در مقاله حاضر ضمن بررسي حق بازگشت از منظر اسلام - و تبيين ايات و روايات در اين مساله- و حقوق بين الملل ، برتري نظام حقوق اسلام بر منشور جهاني حقوق بشر – حقوق بين المللي – اثبات گرديده است .


کليد واژه: حقوق ، وطن ، قران ، حديث ، بازگشت ، بين الملل ، صهيونيزم


مقدمه

از جمله مباحث برجسته و گرانسنگ در نظامات حقوقي- قطع نظر از مذهب و مرام خاص - مساله حقوق طبيعي انسانهاست . ادميان بدليل برخورداري از نعمت وجود و نيز استعدادهاي گوناگوني که افريدگار جهان در انها به وديعت نهاده است طبعا از سلسله حقوقي که مقتضاي طبيعي امکانات مذکوراست برخوردار خواهند بود .


بديهي است اين حقوق با حقوق قانوني و قراردادي که توسط حاکمان در راستاي نظم اجتماعي تشريع مي گردد متفاوت خواهد بود چون اولا منشا پيدايش حقوق طبيعي اصل خلقت ادميان و استعدادهاي تعبيه شده در وجود انان بوده در حالي که منشا پيدايش حقوق قانوني، اعتبار و جعل حاکمان و سياستمداران جوامع مي باشد .


ثانيا حقوق طبيعي انسانها اموري جهاني بوده و اداب و رسوم خاص جوامع بشري در اثبات ، اصلاح يا نفي ان دخالت ندارد در حالي که حقوق قانوني و اعتباري بوسيله سيستمهاي خاص اجتماعي و سياسي به افراد جامعه اعطا شده و قابليت اصلاح يا سلب را داراست. نکته اساسي در مساله حقوق طبيعي ان است که برغم اتفاق همه مکاتب و مذاهب – ديني و غيرديني – در پذيرش اصل اين حقوق ، نسبت به برخي از موارد و مصاديقش بين انان اختلافاتي ديده مي شود که از جمله انها حق بازگشت مي باشد .


در اين مقاله به تبيين دو ديدگاه حقوقي "اسلام و حقوق بين الملل "در زمينه حق بازگشت بعنوان يکي از مصاديق حقوق طبيعي انسانها خواهيم پرداخت . اما قبل از ورود به مبحث اصلي لازم است به تبيين مفهوم و جايگاه حقوق بين الملل پرداخته شود :‌


حقوق بين الملل

مراد از حقوق بين الملل حقوقي است که در اعلاميه جهاني حقوق بشر به رسميت شناخته شده و همه دولتها موظف به اجراي ان هستند. در اين اعلاميه که مشتمل بر سي اصل مي باشد مهمترين حقوق طبيعي انسانها نظير ازادي بيان ، عقيده و...به رسميت شناخته شده است .


در مقدمه اين اعلاميه امده است :‌ از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان ، اساس آزادی، عدالت و صلح را در جهان تشکیل می دهد؛


از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است بشریت را که رو به عصیان واداشته و ظهور دنیایی که درآن افراد بشر در بیان عقیده، آزاد و از ترس و فقر، فارغ باشند به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است... از آنجا که مردم ملل متحد، ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و مقام و ارزش فرد انسانی حقوق مرد و زن و تساوی مجددا" در منشور، اعلام کرده اند و تصمیم راسخ گرفته اند که به پیشرفت اجتمایی کمک کنند و در محیطی آزادتر وضع زندگی بهتری بوجود آورند ....مجمع عمومی این اعلامیه جهانی حقوق بشر را آرمان مشترکی برای تمام مردم و کلیه ملل، اعلام میکند . [۲]


نگاهي به اعلاميه جهاني حقوق بشر - حقوق بين الملل

بروز جنگ جهاني اول و دوم که به کشته شدن مليونها انسان – قريب 100مليون نفر- منتهي گرديده و جامعه جهاني را بشدت تکان داد از عوامل اصلي تنظيم و تصويب اعلاميه مذکور بود . احساس عدم امنيت و نگراني از بروز مجدد فجايعي اينچنين در فضاي عمومي جهان سبب گرديد مهمترين اصول و حقوق انساني در ان گنجانده شود . هر چند دولتهاي غربي که خود افتخار تدوين چنين اعلاميه اي را داشتند در حيطه عمل از بزرگترين ناقضان ان شمرده مي شوند اما اين امر از طبيعي بودن چنين حقوقي نمي کاهد اعلاميه مذکور معياري است براي ملتهاي جهان که رفتار دولتها و حاکماني را که مدعي طرفداري از حقوق بشرند با ان مورد سنجش قرار دهند.


تحليل شهيد مطهري از ناکارامدي اعلاميه حقوق بشر

در اينکه چرا اعلاميه مذکور به رغم پشتوانه هاي عريض و طويلش هنوز نتوانسته است در سطح جهان خوشبختي را براي بشريت معاصر به ارمغان اورده و نگراني ها را بزدايد بلکه اينده جهان را بشدت درمعرض تهديد قرار داده است دلائل مهمي مطرح گرديده است که مهمترين ان تناقضي است که بين حقوق مطرح شده دراعلاميه مذکور و مباني فکري تدوين کنندگان – دولتهاي غربي - ان در زمينه انسان شناسي است .

شهيد مطهري در تبيين اين تناقض مي نويسد :‌


تکيه گاه اين اعلاميه «مقام ذاتى انسان» است ، شرافت و حيثيت ذاتى انسان است.از نظر اين اعلاميه انسان به واسطه يک نوع کرامت و شرافت مخصوص به خود داراى يک سلسله حقوق و آزاديها شده است که ساير جانداران به واسطه فاقد بودن آن حيثيت و شرافت و کرامت ذاتى، از آن حقوق و آزاديها بى‏بهره‏اند. ... بايد بپرسيم آن حيثيت ذاتى انسانى که منشأ حقوقى براى انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و کبوتر متمايز ساخته چيست؟ و همين جاست که يک تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يک طرف و ارزيابى انسان در فلسفه غرب از طرف ديگر نمايان مى‏گردد.


ايشان ادامه مي دهد :‌ در فلسفه غرب سالهاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. ...انسان از نظر غربى تا حدود يک ماشين تنزل کرده است، روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است. اعتقاد به علت غايى و هدف داشتن طبيعت يک عقيده ارتجاعى تلقى مى‏گردد....از نظر برخى فلسفه‏هاى نيرومند غربى انسان ماشينى است که محرک او جز منافع اقتصادى نيست. دين و اخلاق و فلسفه و علم و ادبيات و هنر همه رو بناهايى هستند که زيربناى آنها طرز توليد و پخش و تقسيم ثروت است؛ همه اينها جلوه‏ها و مظاهر جنبه‏هاى اقتصادى زندگى انسان است. ... اگر بناست نيک و بد به‏طور کلى مفاهيم نسبى باشند و الهامات فطرى و وجدانى سخن ياوه شمرده شود، اگر انسان جنساً بنده شهوات و ميلهاى نفسانى خود باشد و جز در برابر زور سر تسليم خم نکند، ....چگونه مى‏توانيم از حيثيت و شرافت انسانى و حقوق غير قابل سلب و شخصيت قابل احترام انسان دم بزنيم و آن را اساس و پايه همه فعاليتهاى خود قرار دهيم؟![۳]


نتيجه انکه از منظر ايشان ‌براى غرب لازم بود نخست در تفسير خويش از انسان تجديد نظر نموده آنگاه اعلاميه‏هاى بالابلند در زمينه حقوق مقدس و فطرى بشر صادر کند.

تبیین موضوع اصلی

بعد از بيان مقدمات ذکر شده اينک به تبيين موضوع اصلي مقاله – حق بازگشت از منظر حقوق بين الملل و نظام حقوقي اسلام – مي پردازيم :‌


الف - حق بازگشت به موطن در حقوق بين الملل

از جمله حقوق طبيعي که خالق هستي به همه انسانها کرامت فرموده و در منشور جهاني حقوق بشر ‌[۴]. نيز مورد تصويب قرار گرفته است حق ادميان در انتخاب مکان جهت اقامت و سکني و نيز حق بازگشت به ان است . در ماده13 اعلاميه مذکور امده است : ماده 13- الف) هرکس حق دارد در داخل هر کشور آزادانه نقل مکان کند و هر کجا بخواهد اقامت گزیند.


ب) هرکس می تواند هر کشوری را که بخواهد، من جمله کشور خود را ترک کند

و می تواند به کشور خود باز گردد. [۵]

بر اين اساس ادميان ازادند در هر کجا که بخواهند اقامت داشته و انرا موطن خويش قرار دهند . هيچکس نمي تواند انانرا از موطني که برگزيده اند اخراج نموده و يا مانع بازگشت انان به موطن اصلي شان گردد.


نيرنگ صهيونيزم در تصويب " قانون بازگشت"

از شگفتي هاي جهان معاصر ان است که اندکي بعد از تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر و گنجاندن حق بازگشت در ان پارلمان دولت جعلي اسرائيل در برابر ديدگان جهانيان قانوني را بعنوان قانون بازگشت تصويب نمود که تعارض جدي با قانون بازگشت در اعلاميه مذکور داشت. بر اساس اين قانون که در پنج ژوئیه سال ۱۹۵۰ تصویب شد"صراحتا به هر يهودي حق داده است که (پس از سالها غيبت موقت ) به اسرائيل مهاجرت کند يا باز گردد و بطور ضمني اين حق را براي فلسطينيان که در سال 1948از زمين خود مهاجرت کردند- انکار مي کند تا فضاي حياتي براي يهوديان و کشور يهودي فراهم شود و خالي از اعراب باشد. [۶] اين قانون دو بار ابتدا در اوت 1954 و بارديگر در مارس 1970 بدين شکل اصلاح گرديد که هر يهودي در جهان حق دارد که به فلسطين مهاجرت کند و به محض رسيدن به يک شهروند تبديل شود. [۷]


منطق سست و ظالمانه صهيونيزم در عدم حق بازگشت فلسطينيان

قانون بازگشت يهوديان بر اين فرض بنا شده است که "‌فلسطين سرزمين بدون ملت است و اگردر طي دهها قرن گذشته ملتي در ان وجود داشته است اين وجود عرضي و موقتي است و هيچ حقوق ثابتي به اعضاي اين ملت نمي دهد زيرا يهوديان به تنهائي در زمين فلسطين- يا انگونه که در ادبيات صهيونيستي و اسرائيلي و يهودي گفته مي شود - در ارتش يسرائيل از حقوق مطلق اندامي برخوردارند ." [۸]"


بايد گفت صهيونيست ها جهت مشروعيت بخشيدن به اقدام شومشان در اخراج فلسطينيان و اسکان يهوديان مهاجر در سرزمين انها ، از واژه"بازگشت" بجاي واژه " مهاجرت و تابعيت " استفاده نمودند تا مهاجرت يهوديان به فلسطين را امري طبيعي جلوه داده و در سطح دنيا چنين وانمود شود که گويا اينان از نقاط مختلف دنيا به وطنشان باز مي گردند .


صهيونيست ها در تعليل نامگذاري قانون بازگشت معتقدند که :‌" يهوديان يک ملت بدون سرزمين و ملتي اندام وار ارگانيک هستند که دو هزارسال است از ميهن خود فلسطين تبعيد شده اند اما اين تبعيدشدن در اعضاي اين ملت تاثير نداشته است زيرا بر اساس تصور صهيونيسم بيشتر انها پيوند کاملي با ميهنشان دارند و بازگشت به ميهن را مي خواهند تا به حالت پراکندگي پايان دهندو يکپارچگي ملت يهود را با زمين يهودي ان تحقق بخشند نامگذاري اين قانون به قانون بازگشت از همين جا سرچشمه مي گيرد ". [۹] عجيب انکه صهيونيست ها معتقدند که حق بازگشت يهوديان به فلسطين در نهاد هر يهودي نهفته است و قانون بازگشت در صدد ان نيست که حقي را براي يهوديان تشريع کند بلکه "غرض اين قانون مشخص کردن ويژگي کشور صهيونيستي و هدف بي نظير ان است – به اين معنا که - اين کشور از نظر عناصر تشکيل دهنده و اهداف با ديگر کشورها جهان فرق مي کند، حاکميت ان محدود به ساکنانش است اما درهاي ان به روي هر يهودي در هر جائي که باشد باز است ". [۱۰]


نتيجه انکه بر اساس قانون بازگشت ، يهوديان در هر سرزميني که باشند حق مهاجرت به اسرائیل را داشته اما فلسطينياني که در اثر اشغال سرزمين شان توسط صهيونيست ها از خانه پدري و اباء‌ واجدادي شان اواره شده و به کشورهاي مختلف گريخته اند حق بازگشت به سرزمين خود را نخواهند داشت .


ب - حق بازگشت به موطن در اسلام

در نظام اجتماعي اسلام مبحث حقوق ادميان – با قطع نظر از مباني اعتقادي و فکري شان - از اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد . دليل اين امر شواهد متعدد قراني و روايي و نيز سيره عملي رهبران الهي است که در مقاله حاضر به تبيين برخي از انها خواهيم پرداخت .


الف – حق بازگشت در قران

حق باز گشت به موطن از جمله حقوق طبيعي است که در قران کريم بران تاکيد گرديده و با سلب کنندگان چنين حقي ازانسانها بشدت برخورد شده است. در اين مقاله به تبيين برخي از اياتي که بر اثبات چنين حقي دلالت مي کند خواهيم پرداخت :‌


ايه نخست :‌


وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَکُمْ لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِيَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ [۱۱] هر چند خطاب ظاهري ايه مذکور جمعيت بني اسرائيل بوده که متذکر به پيمانهاي الهي شده اند اما وجود قرائن در ايه و نيز ايات قبل و بعد ان بيانگر ان است که نمي توان مخاطبين ايه را خصوص بني اسرائيل دانسته و ديگر ادميان را از پيمانهاي مذکور که اموري انساني و ارزشي هستند مستثني دانست.


در تبيين نکته مذکور بايد گفت :‌ اولا سياق و متن ايه ذکر شده و نيز ايه قبل از ان - وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساکِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ [۱۲] ، بيانگر ان است که خطاب مذکور متوجه همه انسانها بوده و مختص به بني اسرائيل نمي باشد چون پيمانهاي ذکر شده در اين ايه عمومي و جهاني مي باشد .


ثانيا منحصر نمودن خطاب در ايات مذکور به خصوص بني اسرائيل و عدم تعميم ان به سائر انسانها با فلسفه ذکر انها در قران- عبرت گرفتن از خطاها و عواقب پيشينيان - منافات خواهد داشت.


نکات :


برخي از نکاتي را که از ايه مذکور قابل استنباط است عبارتند از :‌

1-در ايه مذکور از دو پيمان الهي با انسانها سخن بميان امده است که در عرض يکديگر قرار دارند :‌ پيمان منع از کشتار و خونريزي و پيمان اجتناب از اخراج مردم از موطنشان- وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَکُمْ لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِيَارِکُمْ-


2- از فقره ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ بدست مي ايد که پيمان مذکورمورد تاييد ادميان نيز قرار گرفته است .


3-گناه اخراج انسانها از موطنشان معادل کشتن و ريختن خون انان مي باشد.


4- از فقره وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِيَارِکُمْ بدست مي ايد که سلب حق طبيعي ديگران مستلزم سلب حق خويش نيز خواهد بود بدليل انکه جامعه انساني وجودي مستقل از افراد داشته و افراد هر جامعه از روحي واحد و جمعي برخوردارند از اينرو هر نوع ظلم به ديگران در واقع ظلم به خويشتن – ظلم کننده - خواهد بود بهمين جهت اخراج انسانها از موطن خود در واقع ظلم به همه افراد جامعه – که از روح واحدي برخوردارند- از جمله ظلم به نفس اخراج کنندگان نيز خواهد بود.


5-ميل انسانها به وطن و مکان اقامتشان امري طبيعي بوده و اخراج انان از وطنشان برخلاف طبيعت و ضد ارزش مي باشد. ايه دوم :‌ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْکَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِيرًا ۗ وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ [۱۳]


برخي از مفسرين شان نزول ايه مذکور را مهاجريني مي دانند که بناحق از خانه و کاشانه اشان از مکه اخراج گرديده و بسوي مدينه هجرت گزيدند[۱۴]

اما شکي نيست که اين شان نزول مانع ان نيست که مفادش را مطلق کساني بدانيم که توسط حاکمان جور از مناطق خويش ظالمانه اخراج گرديده و به سرزميني ديگر مهاجرت نموده اند بخصوص انکه تعليل ذکر شده در ايه "وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ... "مبني بر لزوم دفاع در برابر متجاوزين به حقوق انسانها ، قرينه بر تعميم و عدم اختصاص ايه به خصوص مهاجريني است که ظالمانه از موطنشان در مکه اخراج گرديده اند .


نکات :‌ برخي از نکاتي که از ايه مذکور قابل استنباط است عبارتند از :‌ ‌ 1- مشروعيت ديني جهاد با متجاوزين و اشغالگران :‌ از فقره أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا بدست مي ايد که خداوند به کساني که مورد ستم و تجاوزقرار گرفته و از موطنشان بناحق اخراج گرديده اند اذن داده است که به جهاد با مهاجمين و اشغالگران برخيزند.


2- ترک قتال با متجاوزين سبب نابودي دين و شعائر ديني مي گردد :‌ از فقره وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْکَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِيرًا بدست مي ايد که عدم مبارزه و جهاد با اشغالگران و سلب کنندگان حق طبيعي بازگشت به موطن سبب زوال شعائر ديني و امنيت عمومي خواهد گرديد.


3- وعده الهي به نصرت و ياري کساني که به جهاد در برابر اشغالگران مي پردازند :‌ از فقرات وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ و وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ که از مضمون واحدي برخوردار مي باشند بدست مي ايد که مدد ونصرت خداوند در نبرد مذکور با کساني است که به نداي الهي در جهاد با متجاوزان و اشغالگران لبيک گفته و در صدد بازگشت به موطن شان مي باشند.


4- قداست جهاد با اشغالگران و متجاوزين :‌ از فقرات وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ و وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ بدست مي ايد همه کساني که در مبارزه با اشغالگران و اخراج کنندگان مردم ازسرزمين شان پيکارمي کنند درزمره کساني هستند که به ياري خدا برخاسته و خداوند نيز به انها وعده نصرت داده است . بنابراين جهاد با متجاوزين و اشغالگران علاوه بر مشروعيت از قداست نيز برخوردار مي باشد که در نتيجه چنين عملي سبب تقرب مجاهدان به حضرت حقتعالي خواهد بود.


5- بازگشت به وطن امري ذاتي و طبيعي است :‌ از مجموع ايه مذکور بدست مي ايد که بازگشت به وطن حق طبيعي انسانها بوده و اخراج انان از موطنشان امري قبيح ، ظلمي اشکارو عمل ضد ارزشي مي باشد.


ايه سوم :‌

لایَنْهاکُمْ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِى الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»؛[۱۵]


‌در اين ايه نيز همانند ايات پيشين طبق نقل مفسرين مخاطبين ان مهاجريني هستند که بزور از ديارشان - مکه – رانده شده و در مدينه اقامت گزيدند[۱۶] اما شکي نيست که مفاد ان همه کساني را که ظالمانه در اخراج انسانها از ديارشان اقدام مي کنند شامل مي گردد. سيد قطب در تفسير في ظلال القران به اين تعميم تصريح کرده و معتقد است ايه مذکور بيانگر لزوم نفي رابطه مودت اميز و ولايت پذيري با کساني است که با مسلمانان بجهت عقائد ديني شان پيکار نموده و انان را از سرزمين شان اخرا ج نموده اند .[۱۷]


برخي ديگر از انديشمندان اسلامي نيز ضمن پذيرش تعميم - در ايه مذکور- يکي از مصاديق بارز ايه " إِنَّما يَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِيارِکُمْ" در جهان معاصر را صهيونيست ها و دولتهائي مي داند که به حمايت از اشغالگران فلسطين اقدام نمودند :‌ بايد از وجدان بشريت معاصر پرسيد :‌ امروزه چه کساني با مسلمانان پيکار نموده و انان را از ديارشان اخراج نموده اند ؟چه کساني از اشغالگران فلسطين در جهت نابودي مسلمانان و مردم فلسطين حمايت مي کنند...در چنين شرائطي بر هر انسان دينداري لازم است به ايه «قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَکُمْ» که دستور مبارزه با متجاوزين را مي دهد عمل نمايد.[۱۸]،


نکات :‌ 1-از تقارن فقرات قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ بدست مي ايد اخراج مردم از موطنشان معادل جنگ اعتقادي با انان مي باشد.


2- از فقره ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ بدست مي ايد حمايت وهمکاري با سلب کنندگان حق طبيعي انسانها - زيستن درموطن خويش - و اخراج انان از ديارشان ادمي را در رديف کساني قرار خواهد داد که نقش اصلي را در اخراج انسانها از خانه و کاشانه شان داشته اند.


3- مسلمانان مامور به اجتناب از ولايت پذيري ، رابطه محبت اميز و همکاري با هر دو گروه- اخراج کنندگان و حاميانشان - گرديده اند -...وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ.-


4- از فقره وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ بدست مي ايد که ولايت پذيري و همکاري با اخراج کنندگان انسانها از وطنشان حرام شرعي بوده و تخلف از اين دستور الهي ادمي را در رديف ستمکاران به حقوق انسانها قرار خواهد داد.


ايه چهارم :


‌أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَيْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ [۱۹]


تبيين  :‌

در ايه مذکور از زبان گروهى از بنى اسرائیل نقل شده است انگاه که از پيامبرخويش خواستند تا فرماندهي براي انان جهت پيکار با اشغالگران سرزمين شان تعيين نمايد به انان ابلاغ شد که ايا در نبرد با متجاوزين مصمم هستيد ؟ انان گفتند : وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ چگونه با دشمنانمان پيکار ننمائيم درحالي که انان ما را از ديار و فرزندانمان جدا نموده و سرزمين مان را اشغال نموده اند .


در ايه مذکور اخراج ظالمانه بني اسرائيل از سرزمين شان" وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا" علت وجوب پيکار انان با متجاوزين شمرده شده است "وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ" بنابراين از تقارن ايندو - علت و معلول - بدست مي ايد که اقامت در وطن و بازگشت بدان ازجمله حقوق طبيعي و قطعي ادميان مي باشد از اينرو هيچ قدرتي حق سلب انها را داشته و طبق ايه مذکور پيکار با سلب کنندگان اين حقوق واجب خواهد بود.


نکات :‌

1-جهاد با متجاوزين و اخراج کنندگان انسانها از اوطانشان نيازمند داشتن فرماندهي لائق و داناست- ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ-

2- وجود رهبر و فرمانده لائق در هر جامعه اي مانع سلطه اشغالگران و اخراج افراد ان جامعه از سرزمين شان خواهد بود.

3- پيکار با متجاوزين به حقوق انسانها – ودفاع از حق طبيعي بازگشت به وطن – از قداست معنوي برخوردار بوده و از مصاديق جهاد في سبيل الله خواهد بود . -وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ-[۲۰]


ايه پنجم :


إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد»؛ (آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت باز مى گرداند)[۲۱]. درشان نزول ايه مذکور امده است :‌ پيامبرص در مسير هجرت از مکه به مدينه انگاه که به جحفه رسيد شوق به وطن – مکه - در دلش راه يافت ايه مذکور ان حضرت را تسلي داده و به او م‍‍‍ژده بازگشت مجدد به مکه را داد. [۲۲]


در تفسير نمونه ذيل ايه مذکور امده است که خداوند پيامبرش را بهنگام خروج از مکه اينچنين بشارت داد که :‌ غم مخور همان خدايى که موسى را در طفوليت به مادرش بازگرداند، همان خدايى که او را بعد از يک غيبت ده ساله از مصر به زادگاه اصليش بازگردانيد تا چراغ توحيد را برافروزد و حکومت مستضعفان را تشکيل دهد و قدرت فرعونيان طاغوتى را درهم بشکند، همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مکه باز مى‏گرداند، و چراغ توحيد را با دست تو در اين سرزمين مقدس‏برمى‏افروزد.همان خدايى که قرآن را بر تو نازل کرد و ابلاغش را فرض نمود و احکامش را واجب گردانيد، آرى خداى قرآن، خداى با عظمت زمين و آسمان اين امور در برابر قدرتش سهل و آسان است. [۲۳]


نکات

1- تعلق و ميل انسانها به وطن - محيط اقامت - و نيز بازگشت به ان امري طبيعي است .


2-نگاه تمدني قران به مساله بازگشت  :‌ در زمينه ارتباط صدر و ذيل ايه – بين فرض قران بر پيامبرص و بازگشت ان حضرت به مکه – در تفسير "من هدي القران" امده است :‌ تعبير خاص قران در ايه مذکور إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْکَ الْقُرْآنَ‏» و عدم بکار گيري "ان اللّه العزيز مثلا "بيانگرنگاه تمدني قران در مهاجرت پيامبر از مکه به مدينه است بدين معنا که همانگونه که خداوند با نزول قران بر پيامبرص منهج عمل به دستورات الهي و التزام قلبي به پيامبر و مسلمانان اموخت قطعا بوسيله همين قران، حق او - و سائر مسلمانان - را در بازگشت پيروزمندانه به وطن -مکه - تضمين خواهدکرد .[۲۴]


در تفسير انوار درخشان نيز در تبيين وجه ارتباط بين صدر و ذيل ايه امده است :‌... مفاد آيه‏ (إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ) تعليق حکم بر وصف است ؛ از جمله لوازم نزول آيات قرآنى برسول آنستکه شهر مکه را فتح نمايد و پروردگار آنرا در اختيار وى درآورد استفاده مى‏شود که رکن انجام رسالت رسول و بناگذارى مکتب عالى قرآن در جهان آنستکه شهر مکه در تصرف اسلام و مسلمانان درآيد و در نتيجه دعوت رسول از شهر مکه و کانون توحيد صادر و باقطار جهان انتشار يابد. [۲۵]


ايه ششم :


‌يَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ کَبِيرٌ ۖ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ۗ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ" [۲۶]


تبيين :‌


مفاد ايه مذکور ان است که شدت قبح و حرمت برخي از گناهان بيشتر از گناه بزرگ جنگيدن در ماههاي حرام شمرده شده است؛ ازجمله اين گناهان اخراج نمودن انسانها از موطنشان مي باشد وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ. بجهت انکه صدمه اي که بر اخراج انسانها از اوطانشان مترتب مي گردد بمراتب بيشتر از صدمه قتالي است که در ماه حرام تحقق مي يابد. طبق ديدگاه مفسرين ايه مذکورزماني نازل شد که مشرکين مسلمانان را بجهت انکه در ماه حرام مرتکب قتلي شده بودند مورد سرزنش قرار داده و به انان مي گفتند که حرمت ماه حرام توسط شما شکسته شد . با نزول ايه مذکور پيامبراکرم در پاسخ انان اظهار داشت که هر چند عمل برخي مسلمانان در کشتن يکي از مشرکين گناه بزرگي است اما گناه شما در اخراج نمودن مسلمانان از مکه بمراتب بزرگتر از گناه انان مي باشد . [۲۷]


بر اين اساس مي توان از ايه مذکور استنباط نمود که اقامت در وطن از جمله حقوقي است که خداوند به انسانها موهبت نموده بگونه اي که سلب چنين حقي از انان بزرگترين گناه محسوب مي گردد.


ايات ديگري که حق طبيعي بازگشت از انها استنباط مي گردد :‌


علاوه بر ايات ذکر شده به ايات ديگري نيز مي توان در اثبات حق اتخاذ وطن و بازگشت بدان استناد نمود که برخي از انها به شرح ذيل مي باشد :‌


- أَ لاَ تُقَاتِلُونَ‌ قَوْماً نَکَثُوا أَيْمَانَهُمْ‌ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ‌ الرَّسُولِ‌ وَ هُمْ‌ بَدَءُوکُمْ‌ أَوَّلَ‌ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ‌ فَاللَّهُ‌ أَحَقُ‌ أَنْ‌ تَخْشَوْهُ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ مُؤْمِنِينَ‌ [۲۸]


- فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ [۲۹]


- إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ [۳۰]


-وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِکُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ ۖ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا [۳۱]


- وَإِن کَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوکَ مِنْهَا ۖ وَإِذًا لَّا يَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِيلًا [۳۲]


وَکَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِکَ الَّتِي أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ [۳۳]


-...يُرِيدُ أَن يُخْرِجَکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِۦ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ [۳۴]


-وَقَالَ الَّذِينَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا ۖ فَأَوْحَىٰ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِينَ [۳۵]


ب- "حق بازگشت "در منابع حديثي

بطور کلي احاديثي را که بحث وطن در انها مطرح گرديده است مي توان به چند طائفه تفسيم نمود :‌


1- رواياتي که علاقه به وطن را از اثار ايمان مي داند ؛ نظير روايت نبوي ص :‌ حب الوطن من الايمان [۳۶]؛ ‌


وطن در لغت به محل اقامت و مکاني که زادگاه ادمي بوده و در ان رشد و نما کرده است اطلاق مي گردد.[۳۷] هر چند برخي از عالمان و عارفان واژه وطن در روايت مذکور را بمعناي ديگري غير از معناي متعارف ان گرفته [۳۸] – وطن اسلامي و يا بمعناي بازگشت گاه حقيقي انسان – معاد – اما بايد گفت تا زماني که حمل الفاظ در معناي حقيقي مستلزم تالي فاسدي نباشد انصراف از ان صحيح نخواهد بود.


بر اين اساس مي گوئيم مفاد روايت مذکور و استعمال وطن در معناي متعارف منطبق با معيارهاي متني در سنجش روايات بوده و هيچ معناي منفي بر ان مترتب نمي باشد بدليل انکه اولا ميل ادميان به مکان اقامت و زادگاهشان امري طبيعي و غريزي بوده و با معارف اسلام که بر اساس فطرت انساني بنا شده است منافاتي ندارد. ثانيا اياتي که در زمينه اثبات حق بازگشت به وطن در بخش نخست مقاله مطرح گرديد - نظير اياتي که دفاع از وطن در برابر اشغالگران را امري لازم مي داند- مويد مضمون ان مي باشد . در نتيجه بين ايمان به شريعت و عشق به وطن و زادگاه تضادي نخواهد بود.


لازم به ذکر است که وطن دوستي غير از وطن پرستي است که امري مذموم مي باشد بدليل انکه وطن پرستي ناشي از تعصب بوده که سبب فاصله گرفتن از اصول و حقائق انساني و ديني مي گردد بدين معنا که چه بسا دفاع تعصب اميز از وطن مستلزم اشغال سرزمين ديگران و پايمال نمودن حقوق انان مي باشد .


2- رواياتي که حب به وطن را امري غريزي و طبيعي در وجود انسان مي داند نظير روايت "عمرت البلاد لحب الاوطان."[۳۹] در اين روايت حب انسانها به اوطانشان سبب اباداني انها شمرده شده است چون حب وطن انگيزه انسان را در انجام اقدامات رفاهي و خدماتي در موطن خويش شدت مي بخشد . اين امر نشانه انست که ميل و گرايش به وطن بعنوان امري طبيعي و غريزي در وجود انسان تعبيه شده است .


3- رواياتي که عشق به وطن را از نشانه هاي کرامت انساني مي داند نظيرروايت : من کرم المرء‌بکائه علي ما مضي من زمانه و حنينه الي اوطانه و حفظه قديم اخوانه [۴۰]


بنابر اين عشق به وطن و ارزوي برگشت به ان و ريختن اشک تاثر از دوري ان نشانه طبيعي بودن حق انسان در بازگشت به موطنش مي باشد. در روايتي ديگر از حالات پيامبر ص نقل شده است که ان حضرت برغم انکه در مدينه موفق به تاسيس نظم اسلامي گرديدند اما همچنان شوق بازگشت به وطن اصلي شان – مکه – را داشتند :‌ وکان رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) يهتم لعشرة أشياء فآمنه الله منها وبشره بها : لفراقه وطنه ، فأنزل الله ( إن الذي فرض عليک القرآن لرادک إلى معاد )[۴۱]


4-‌ رواياتي که امر به لزوم دفاع از وطن در برابر اشغاگران و مهاجمين بدان مي کند :‌ ألا وإني قد دعوتکم إلى قتال ( حرب ) هؤلاء القوم ليلا ونهارا ، وسرا وإعلانا ، وقلت لکم : اغزوهم قبل أن يغزوکم ، فوالله ما غزي قوم قط في عقر دارهم إلا ذلوا ، فتواکلتم وتخاذلتم حتى شنت عليکم الغارات ، وملکت عليکم الأوطان [۴۲]


در اين سخن امام ع علاوه بر اينکه مردم را در دفاع از وطنشان تحريک نموده و از انان مي خواهدمانع نفوذ و تجاوز بيگانگان به سرزمينشان گردند . بايد گفت اين گفتارحضرت نيز بيانگر طبيعي بودن ميل ادمي به وطن خويش مي باشد .


5- رواياتي که بي تفاوتي و عدم پيکار با متجاوزين به مکان اقامت را مبغوض الهي مي داند :‌

از پيامبر ص نقل شده است که :‌ إن الله عز وجل يبغض رجلا يدخل عليه في بيته ولا يقاتل [۴۳] 6- رواياتي که مرگ ادمي در غير وطن خويش - ديار غربت- را بمنزله شهادت مي داند نظير روايت :‌ موت الغريب شهاده [۴۴] مفاد روايت مذکور ان است که مرگ در غربت بدليل زجر اور بودن و سختي اش شهادت تلقي شده است. 7- رواياتي که مردم را به ماندن در وطن خويش توصيه کرده است نظير شعري که به امام علي منسوب است که :‌ يا قوم لاترغبوا في غربه ابدا ان الغريب غريب حيث ما کانا – [۴۵]


8-‌ رواياتي که اخراج انسانها از ديارشان را کفر بما انزل الله مي داند :‌ امام صادق ع در تفسير ايه شريفه وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ....مي فرمايد :‌ اخراج مردم از سرزمين شان کفر به خداوند بوده و خداوند شديدترين عذابها را بر مرتکبين ان در قيامت اعمال خواهد کرد .


9-رواياتي که گناه اخراج انسانها از اوطانشان را گناهي بزرگ مي داند :‌


از قتاده در تفسير ايه شريفه وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ منه أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ‏ امده است [۴۶]  :‌ إخراج محمد و أصحابه من مکة، أکبر عند الله من القتال في الشهر الحرام.[۴۷] و از ابن عباس نيز نقل شده است که : و اخراج اهله منه ‌ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ‏ يعني :‌ أکبر من القتال الذي أصاب أصحاب محمد صلى الله عليه و سلم.[۴۸] ‌از مجموع روايات ذکر شده بدست مي ايد که اقامت در وطن و زادگاه از حقوق طبيعي انسانها بوده و اخراج انان از اوطانشان ظلمي بزرگ خواهد بود.


نتيجه :‌ در مقاله حاضر حق بازگشت از منظر حقوق بين الملل و نظام حقوقي اسلام تبيين گرديد . هر چند در نظام بين الملل حقوق انسانها از جمله حق بازگشت به رسميت شناخته شده اما بدليل تناقض اين حقوق با مباني فکري تدوين کنندگان غربي ان - نگرش مادي به انسان و جهان - تصويب اين حقوق نتوانسته است امنيت جهاني را تامين کند درحالي که در نظام حقوقي اسلام که بر مبناي نگرش توحيدي و کرامت انساني بنا گرديده است اين حق همانند سائر حقوق طبيعي ضمانت اجرائي داشته و بين مباني و حقوق مذکور تناقضي وجود نخواهد داشت . و السلام

پانويس

  1. نویسنده: سید مصطفی حسینی رودباری
  2. https://www.aihrc.org.af/media/files/Laws/Elamia%20ha/Elamiya%20huquqe%20bashar.pdf26/6/1398
  3. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏19، ص: 153-150
  4. اعلامیه حقوق بشر شامل یک دیباچه و 30 ماده، در تاریخ 10 دسامبر 1948 مطابق با 19 آذر 1327 شمسی در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد و همه ساله جهانیان این روز را به نام " روز حقوق بشر" جشن می گيرند
  5. https://www.aihrc.org.af/media/files/Laws/Elamia%20ha/Elamiya%20huquqe%20bashar.pdf
  6. دانشنامه صهيونيسم و اسرائيل ج 2ص 71
  7. همان ص 70
  8. همان ص 70.
  9. همان ص 70
  10. همان ص 71-72
  11. بقره ايه 84
  12. بقره :‌83
  13. آیه 40 سوره حج
  14. التبيان في تفسير القران ج 7ص 321:‌: این آیه درباره مهاجرینى نازل شده که اهل مکه آن‌ها را از وطن خویش بیرون کرده بودند و وقتى که قوى شدند، خداوند آن‌ها را به جهاد امر نمود .جامع البيان ج 17ص 124
  15. آیات 8 و 9 سوره ممتحنه
  16. الميزان ج 13ص 334- الکشف و البيان ج 9ص 294
  17. في ظلال القران ج 6ص 3545
  18. تفسير الکاشف، ج‏7، ص: 304-305 نقل از کتاب الدين في خدمة الشعب،- المطبوع سنة 1963
  19. بقره ايه 246
  20. رک به تفسير نمونه ج 2ص 235
  21. سوره قصص، آیه 85
  22. مجمع البيان في تفسير القران ج 7ص 420- جامع البيان ج 20ص 80 – الکاشف ج 6ص 90 – في ظلال ج 5ص3715
  23. تفسير نمونه، ج‏16، ص: 186-185
  24. من هدي القران ج 9ص 394
  25. انوار درخشان ج‏12 ص 291
  26. بقره ايه 217
  27. الميزان ج 2ص 167-166؛ الدرالمنثور ج 1ص 250
  28. توبه :‌13
  29. ال عمران:‌ 195
  30. مائده ايه 33
  31. نساء‌66
  32. اسراء‌:‌76
  33. محمد ص :‌13
  34. شعراء‌35
  35. ابراهيم 13-14
  36. ميزان الحکمه ج 4ص 3566
  37. لغت نامه دهخدا :‌ وطن ‌: جای اقامت . محل اقامت . مقام و مسکن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جائی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد. شهر زادگاه . میهن و نشیمن . (ناظم الاطباء).
  38. نظير شيخ بهائي در نان و حلوا که ضمن اشعاري مراد از وطن در روايت مذکور را معاد مي داند:‌اين وطن مصر و عراق و شام نيست اين وطن شهري است کو را نام نيست زان که از دنياست اين اوطان تمام مدح دنيا کي کند خير الانام رک به :‌ حياه الشيخ البهائي رض ،ص 209
  39. مستدرک سفينه البحار ج 10ص 375
  40. ميزان الحکمه ج4 ص3566
  41. بحارالانوار ج 43ص 34
  42. نهج البلاغه خطبه 27
  43. ميزان الحکمه ج 4ص 3568
  44. من لايحضره الفقيه ج 1ص 139
  45. ديوان امام علي ع ص 172
  46. لازم به ذکر است از منظر بيشتر اهل سنت به روايات تابعين و صحابه نيزحديث اطلاق مي گردد.
  47. تفسير القرآن العظيم ج‏2 386
  48. همان

منابع ‌

صفاتاج مجيد دانشنامه صهيونيسم و اسرائيل ناشر انتشارات ارون چاپ دوم 1391چاپخانه حيدري

طبرسى، فضل بن حسن مجمع البيان فى تفسير القرآن‏ ناشر: انتشارات ناصر خسرومکان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1372 ش

‏ طبرى ابو جعفر محمد بن جرير جامع البيان فى تفسير القرآن‏ ناشر: دار المعرفه‏ مکان چاپ: بيروت سال چاپ: 1412 ق

‏ مغنيه، محمد جواد تفسير الکاشف‏ ناشر: دار الکتب الإسلامية مکان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1424 ق

سيد بن قطب بن ابراهيم شاذلي‏ فى ظلال القرآن‏ ناشر: دارالشروق‏ مکان چاپ: بيروت- قاهره‏ سال چاپ: 1412 ق

‏ طوسى، محمد بن حسن‏ التبيان فى تفسير القرآن‏ ناشر: دار احياء التراث العربى مکان چاپ: بيروت‏ نوبت چاپ: اول

‏ طباطبايى، سيد محمد حسين‏ الميزان فى تفسير القرآن‏ ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏ مکان چاپ: قم

‏ سيوطى، عبدالرحمن بن ابى‏بکر الدر المنثور فى تفسير المأثور ناشر: کتابخانه آية الله مرعشى نجفى‏ مکان چاپ: قم‏سال چاپ: 1404 ق‏

ثعلبى نيشابورى ابو اسحاق احمد بن ابراهيم‏الکشف و البيان عن تفسير القرآن‏ ناشر: دار إحياء التراث العربي‏ مکان چاپ: بيروت‏ سال چاپ: 1422 ق

‏ مکارم شيرازى، ناصر تفسير نمونه‏ ناشر: دار الکتب الإسلامية مکان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1374 ش‏ حقى بروسوى اسماعيل‏تفسير روح البيان‏ ناشر: دارالفکر مکان چاپ: بيروت‏ نوبت چاپ: اول

‏ عروسى حويزى عبد على بن جمعه‏ تفسير نور الثقلين‏ ناشر: انتشارات اسماعيليان‏ مکان چاپ: قم‏ سال چاپ: 1415 ق

‏ ابن کثير، اسماعيل بن عمرتفسير القرآن العظيم‏ ناشر: دار الکتب العلمية مکان چاپ: بيروت سال چاپ: 1419 ق‏