زنادقه

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۱۵ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')

زنادقه جمع زنديق است، و زنديق در اصطلاح به مسلمان ملحدى می گويند که تفسيرهاى او از نصوص شرعيه قرآن و سنت، موجب گمراهى مسلمانان می شود.

معنا شناسی

کلمه زنديق،از ريشه پهلوى زنديک مى ‏آيد که به معنى مفسّر «اوستا» کتاب زرتشت است و چون مانويان و مزدکيان جرأت اظهار عقايد دينى خود را نداشتند به تفسير اوستا پرداخته مى ‏گفتند: منظور ما از اين سخنان شرح و تفسير «اوستا» مى‏ باشد، از آن جهت ايشان را «زنديک» ناميدند.

تاریخچه

نخستين زنديقان از مواليان ايرانى در کوفه و حيره بودند که خود را به قبايل عرب نسبت داده و عقايد کفرآميز خويش را اشاعه مى‏ دادند.اولين کسى که اظهار زندقه کرد، جعد بن درهم در عراق بود (مقتول در 125 ه)، سپس بشّار بن برد و صالح بن عبد القدوس و ابن راوندى و ابن المقفع اظهار زندقه کردند. [۱] زنادقه، طبقة متجدد و تحصیل کردة آن عصر بودند، طبقه ای بودند که با زبان های زنده آن روز دنیا آشنا بودند. زبان سُریانی را که در آن زمان بیشتر زبان علمی بود می دانستند. بسیاری از آن ها زبان یونانی می دانستند. بسیاری شان ایرانی بودند و زبان فارسی می دانستند. بعضی زبان هندی می دانستند و زندقه را از هند آورده بودند، که این هم یک بحثی است که اصلاً ریشة زندقه در دنیای اسلام از کجا پیدا شد؟ بیشتر معتقدند که ریشه زندقه از مانوی ها است.زنادقه از اساس منکر خدا و ادیان بودند و این طبقه ـ حال روی هر حسابی بود ـ آزادی داشتند. حتی در حرمین مکه و مدینه و حتی در مسجدالحرام و مسجدالنبی می نشستند و حرف های شان را می زدند، البته به عنوان اینکه بالاخره فکر یا شبهه ای است که برای ما پیدا شده و باید آن را بیان کنیم.[۲] زنادقه سخت مورد تعقيب خلفاى عباسى بودند، و علماى اسلام گناه زندقه را قابل بخشش نمى‏ دانستند چنانکه غزالى در کتاب «فيصل التفرقه بين الاسلام و الزندقه» در تأويل حديث تفرقه درباره نجات فرق اسلام قايل به تسامح شده مى ‏نويسد: «کلها فى الجنة الا الزنادقه». این گروه غالبا قائل به اباحه و شک در دين و نوعى آزادانديشى و اغلب «ثنوى» بودند مانند صالح بن عبد القدوس که قائل به دو اصل قديم «نور» و «ظلمت» بود. در سال 163 هجرى مهدى خليفه عباسى شديدا به تعقيب زنادقه پرداخت و به محتسب معروف آن زمان عبد الجبار که او را صاحب الزنادقه مى ‏گفتند مأموريت داد که در بلاد اسلام جستجو کند و هرجا به اين طايفه برخورد، آنان را تعقيب و به قتل رساند. اين سخت‏ گيري ها ما بين سالهاى 166 و 170 هجرى به اوج شدت رسيد و به اندک گمانى که درباره دين کسى مى ‏بردند او را متهم به زندقه مى کردند. غالبا براى امتحان کسى که گمان مى ‏کردند او از زنادقه است به وى امر مى ‏نمودند که بر صورت مانى که در آن زمان تصويرى از او موجود بود خيو(آب دهان) بيندازد، اگر امتناع مى‏ کرد او را متهم به زندقه مى ‏کردند و يا مى ‏گفتند مرغى دريايى را که نام او تذرگ (تذرو) بود بکشد و ظاهرا مانويان از قتل حيوانات ابا داشتند به خصوص از قتل اين پرنده.اتفاقا در آن زمان که مصادف با سال 1239 م بود کاتارهاى مانوى که از توسکاني ها بودند، مورد تعقيب پاپ ژرژ چهارم قرار گرفتند و ايشان را وادار مى ‏کردند در پيش اسقفان گوشت بخورند، زيرا مانويان از خوردن گوشت ابا مى‏ کردند. در زمان خلفاى عباسى، تنها مانويان را تعقيب نمى‏ کردند بلکه هاشميان را که از اولاد على (ع) بودند و دعوت خلافت داشتند متهم به زندقه مى ‏کردند، چنان که عبد اللَّه بن معاويه را از زندقيان مى ‏شمردند، يا بعضى از مخالفان خود را به اتهام زندقه مى‏ کشتند.از جمله کسانى که خلفاى عباسى بعنوان زندقه مورد تعقيب قرار دادند، ابو على سعيد، ابو على رجا و ابو يحيى يزدان بخت بودند. ظاهرا زنادقه حقيقى از دين مزدکى و مانوى خود بر نمى ‏گشتند و تن به مرگ مى‏ دادند. از مشاهير و متکلمان زنادقه ابن طالوت و نعمان نامى بودند که هر دو استاد ابن راوندى زنديق مشهور به شمار مى‏ رفتند. زنادقه‏ اى که در بين سالهاى 153 و 170 هجری قمری به امر مهدى و هادى دو خليفه عباسى مورد تعقيب قرار گرفتند غالبا مانوى بودند و از قائلين به دو اصل قديم «نور» و «ظلمت» به شمار مى‏ رفتند و ذبح حيوانات و خوردن گوشت آنها را حرام مى ‏شمردند. شعوبيه يعنى ايرانيانى که قايل به برترى عجم بر عرب بودند اغلب از زنادقه بودند. از شخصيت هاى بارز زنادقه عبد الکريم ابن ابى العوجاء بود. ابو على ورّاق معتزلى نيز از ايشان به شمار مى ‏رفت، و او را از زنادقه و شيعه رافضى مى ‏شمردند و معتقد به اصالت نور و ظلمت بود. در ميان ادبا و شعرا ابان بن عبد الحميد لاحقى که کليله و دمنه ابن المقفع را به شعر درآورده بود نيز از زنادقه به شمار مى‏رفت و مانند بشّار بن برد از ملى‏ گرايان ايرانى بود.ابو العتاهيه را نيز از زنادقه شمرده‏ اند، زيرا در اشعار خود به اصالت دو اصل خير و شر و نور و ظلمت قايل بود. وليد بن يزيد اموى را که خليفه‏ اى بى ‏اعتقاد بود و به قرآن کريم جسارت کرد و با انداختن تيرى آن را پاره کرده و بسوزانيد نيز زنديق مى ‏خواندند. ديگر کسانى را که زنديق خوانده‏ اند، معن بن زائده شيبانى و ديگرى عبد السلام رعبان بود.

عقاید

زنادقه معتقدند که هیچ کسی نمی تواند برای خویش خدایی را ثابت کند چرا که اثبات هر شئ ای تنها پس از ادراک حسی آن ممکن است، در حالی که چیزی که با حواس درک شد، خدا نیست و چیزی که درک نشد قابل اثبات نیست.[۳] [۴] [۵]

کیفر زندیق

کيفر زنديق بنا به آيه «إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا ...» [۶] قتل و صلب ايشان يا بريدن دست و پا از چپ و راست مى ‏باشد، زيرا آنان با خدا و رسولش جنگ کرده و در زمين فساد می کنند. [۷]

پانویس

  1. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ دوم، ص 211
  2. مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار(ع) صفحه71 ـ 72. با ویرایش واصلاح عبارات
  3. تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص41
  4. فرق الشیعة، حسن بن موسی نوبختی، ص46
  5. المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص64 / هفتاد و سه ملت، ص 40
  6. سوره مائده، آیه 33
  7. محمد جواد مشکور، تاریخ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی،چاپ دوم، ص 210 با ویرایش و اصلاح عبارات