معنای مومن و مسلم در قرآن و روایات

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۰ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')

مفهوم ایمان و اسلام در قرآن

الف - در قران کریم خطاباتی که بصورت یا ایها الذین آمنوا آمده است مراد از آن مطلق کسانی هستند که اسلام را بعنوان دین برگزیده اند اعم از آنکه از مرتبه نازله ایمان برخوردار باشند و یا اینکه در مراتب برتری قرار داشته باشند

به عبارت دیگر در این نوع خطابات مراد از مومنین همه مسلمانان هستند و قول به اینکه مخاطب در این نوع آیات امامیه فقط هستند بدیهی البطلان می باشد چون در عصر رسالت هنوز این مرزبندی مذاهب مشخص نشده بود و همه مسلمانان با محوریت قران و رسول اکرم متمایز از پیروان دیگر ادیان بودند


ب- در برخی از آیات هر چند واژه مومن و ایمان در برابر اسلام قرار دارد اما همانگونه که از آیه 14سوره حجرات بدست می آید مراد از اسلام همان مرتبه ظاهری دینداری و مراد از ایمان مرتبه قلبی آن خواهد بود :

قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم

نتیجه آنکه طبق آیه مذکور اسلام همان امری است که تمام مسلمانان در آن شریک بوده و احکام عمومی اش بر همه آنان جاری می می گردد که آن عبارتست از اظهار شهادتین

اما ایمان عبارتست از تصدیق قلبی و باطنی آن که بر مبنای آن پاداش داده می شود.

بنابر این همه کسانی را که گرایش و تصدیق قلبی به اسلام داشته و معتقد به جمیع ما انزل الله می باشند اما در برخی مسائل دینی نظیر امامت شبهاتی داشته و همانند شیعیان نمی اندیشند نمی توان غیر مومن اطلاق نمود حتی نسبت به شیعیان که برخی ازمراتب امامت را منکر یا لااقل نسبت به آن تردید دارند نمی توان آنان را غیر مومن دانست.


سلسله مراتب ایمان در آیات

آیاتی که ایمان را دارای مراتب می داند نیز نافی اصطلاحی است که فقیهان نسبت به این واژه برگزیده اند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ - [۱]

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَکَّلُونَ [۲]

همینطور آیاتی که اسلام را دارای مراتب می داند :

إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ [۳]


گفتار مرحوم خوئی بر اطلاق واژه مومن به شیعه در عصر صادقین

ایشان معتقد است که واژه مومن در صدر اسلام و زمان نزول قران بر کسانی اطلاق می شده که معتقد به صانع و نبوت پیامبر بودند اما در عصر صادقین ع این واژه فقط به شیعیان اطلاق می شد:

واختصاص المؤمن في اصطلاح اليوم بالشيعة إنما هو من زمان الصادقين ( عليهما السلام ) بإرادة الايمان بالولاية ، وأن من لا يؤمن بالولاية فلا ايمان له ، ونحو ذلک من المؤمن الوارد في الروايات کقولهم ( عليهم السلام ) : المؤمن لا يتزوج بالمخالف ، فإن المراد منه هو المؤمن بالولاية قطعا ، إلا أنه اصطلاح من زمان الصادقين ( عليهما السلام ) کما عرفت ، وهذا لا يوجب إرادة ذلک من الآيات القرآنية ، مع التصريح في القرآن بإرادة غير ذلک حيث قال : من لم يؤمن بالله وبرسوله...- انتهی- [۴]


مفهوم ايمان و اسلام در روایات

در برخی روایات ایمان بمعنای اعتقاد قلبی و اسلام بمعنای اظهار شهادتین آمده است:

حمران بن أعين ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قال : سمعته يقول : الايمان ما استقرّ في القلب ، وأفضى به إلى الله ، وصدّقه العمل بالطاعة إلى الله ، والتسليم لأمر الله ، والاسلام ما ظهر من قول أو فعل ، وهو الذي عليه عامّة الناس من الفرق کلّها ، وبه حقنت الدماء ، وعليه جرت المواريث ، وجاز النکاح ، واجتمعوا على الصلاة والزکاة والصوم والحجّ ، فخرجوا بذلک من الکفر ، وأُضيفوا إلى الايمان والاسلام لا يشارک الايمان ، والايمان يشارک الاسلام ، وهما في القول والفعل يجتمعان ، کما صارت الکعبة في المسجد ، والمسجد ليس في الکعبة ، وکذلک الايمان يشرک الاسلام ، والاسلام لا يشرک الايمان ، وقد قال الله تعالى ( قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا ولمّا يدخل الايمان في قلوبکم فقول الله عزّ وجلّ أصدق القول .

قلت : فهل للمؤمن فضل على المسلم في شيء من الفضائل والأحکام والحدود وغير ذلک ؟ فقال : لا ، هما يجريان في ذلک مجرى واحد ، ولکن للمؤمن فضل على المسلم في أعمالهما وما يتقرّبان به إلى الله تعالى .

قلت : أليس الله تعالى يقول : من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها ) وزعمت أنّهما يجتمعان على الصلاة والزکاة والصوم والحجّ مع المؤمن . قال : أليس قد قال الله تعالى : ( فيضاعفه له أضعافاً کثيرة ) فالمؤمنون هم الذين يضاعف الله تعالى لهم حسناتهم لکلّ حسنة سبعون ضعفاً ، فهذا فضل المؤمن ( 5 ) ، ويزيده الله في حسناته على قدر صحّة ايمانه أضعافاً کثيرة ، ويفعل الله بالمؤمنين ما يشاء من الخير .

قلت : أرأيت من دخل في الاسلام أليس هو داخلاً في الايمان ؟ فقال : لا ،ولکنّه قد أُضيف إلى الايمان وخرج من الکفر –الحديث- [۵]

تبیین :‌

1 - روایت مذکور تفاوت بین ایمان و اسلام را در التزام و عدم التزام قلبی و عملی به آموزه های دینی می داند بدین معنا که مومن کسی است که ایمان به خداوند و رسول در قلبش رسوخ نموده و تسلیم اوامر الهی باشد اما اسلام اعم از آن است بدین معنا که اسلام حتی با اظهار ظاهری بدان حتی با عدم التزام قلبی به معارف دینی هم قابل جمع خواهد بود.

بر این اساس تمام کسانی که اظهار اسلام می کنند حتی اگر قلبا مخالف ان باشند در فرهنگ دینی مسلمان شمرده می شوند و تنها کسانی که اظهار مخالفت با اسلام نموده اند حکم به کفر آنان خواهد شد.

2- با اینکه روایت مذکور از امام صادق نقل گردیده است و به گواهی تاریخ در عصر آن حضرت مذاهب اسلامی شکل گرفته و مذهب امامیه از سائر مذاهب متمایز بوده است اما امام علیه السلام از کسانی که اسلام حداقلی را دارا هستند بعنوان مسلمان نه مخالف تعبیر می فرماید و مومنان را نیز همه کسانی می داند که ایمان در قلبشان استقرار یافته است و آنها را به التزام عملی معتقداتشان کشانده است

3- روایت مذکور بیانگر این است که ایمان و اسلام دارای مراتبند. از اینرو به کسانی که حتی مرتبه نازله ایندو را دارا هستند اطلاق اسلام و مومن بر آنان صحیح خواهد بود

4- اجرای یکسان تمامی احکام فقهی اسلام(قضائی و...) بر مسلمانان و مومنان اعم از اینکه در نازلترین یا عالیترین مرحله ایمان و اسلام باشند

4- کلمه اسلام عنوان جامعی است که بیانگر هویت مسلمانان و مومنان – به رغم همه فرقی که در آنها وجود دارد- خواهد بود و کلمه ایمان نیز تنها به کسانی اطلاق می گردد که قلبشان هماهنگ با گفتار ظاهری شان است اعم از اینکه از امامیه باشند یا از سائر فرق اسلامی


گفتار امام خمینی در نقد ادعای تفاوت مفهوم اسلام و ایمان در قرآن و روایات ائمه علیهم السلام

ایشان در دفع توهم حادث بودن تفاوت معنای ایمان و اسلام از یکدیگر در عصر ائمه ع با عصر نزول می فرماید :‌

ادعای اینکه اختلاف بین معنای ایمان و اسلام در عصر ائمه و توسط آنان ایجاد شده است توهمی فاسد است :

وتوهم أن اختلاف الايمان والإسلام اصطلاح حادث في عصر الأئمة عليهم السلام دون زمان نزول الآية الکريمة فاسد جدا .

ایشان در تبیین نکته مذکور می فرماید :

اولا هیچگاه ائمه به خود اجازه نمی دادند که در برابر مفاهیم قرانی جعل اصطلاحی دیگر نموده و کلمات قرانی را در معنائی دیگر بکار ببرند بنابر این ایمان عصر نزول با عصر ائمه از جنبه معنا تفاوتی نخواهند داشت:

أما أولا فلأن الأئمة لا يقولون بما لا يقول به الله تعالى ورسوله صلى الله عليه وآله کما هو من أصول المذهب ، وتدل عليه الروايات فلا يکون الايمان عند الله ورسوله صلى الله عليه وآله غير ما عند الأئمة ( ع ).


ایشان ادامه می دهد :

ثانیا گرچه متعلق ایمان در عصر نزول با عصر ائمه متفاوت است اما این دلیل بر تفاوت معنائی ایندو نمی گردد بدین معنا که خطابات قرانی بعنوان یا ایها الذین آمنوا متوجه مومنین واقعی است در اینصورت مومنین حقیقی در عصر نزول که مساله ولایت اهل بیت مطرح نبود همان تصدیق به رسالت پیامبر و در عصر ائمه علاوه بر آنها تصدیق به امامت و ولایت اهل بیت نیز خواهد بود بنابر این معنای این کلمه در عصر ائمه هماهنگ با فرهنگ عصر نزول خواهد بود:


وأما ثانيا فلأن الايمان کان قبل نصب رسول الله صلى الله عليه وآله عليا عليه السلام للولاية عبارة عن التصديق بالله ورسوله ، ولم يکن قبل نصبه أو قبل وفاته على احتمال مورد التکليف الناس ومن الأرکان المتوقف على الاعتقاد بها الايمان ، لعدم الموضوع له ، وإما بعد نصبه أو بعد وفاته صلى الله عليه وآله صارت الولاية والإمامة من أرکانه ، فقوله تعالى : إنما المؤمنون إخوة هو جعل الأخوة بين المؤمنين الواقعيين غاية الأمر أن في زمان رسول الله صلى الله عليه وآله کان غير المنافق مؤمنا واقعا لايمانه بالله ورسوله صلى الله عليه وآله ، وبعد ذلک کان المؤمن الواقعي من قبل الولاية وصدقها أيضا ،


ایشان ادامه می دهد :‌

فيکون خطاب يا أيها المؤمنون متوجها إلى المؤمنين الواقعيين وإن اختلفت أرکانه بحسب الأزمان ، من غير أن يکون الخطاب من أول الأمر متوجها إلى الشيعة حتى يستبعد ، سيما إذا کان المراد بالمؤمن الشيعة الإمامية الاثني عشرية .[۶]

نتیجه :

واژه مومن در قرآن اختصاص به شیعه و معتقدین به امامت معصومین علیهم السلام نداشته و هیچ شاهدی از قران و روایات اهل بیت علیهم السلام بر عدم صحت کاربرد آن به مسلمانان غیر امامیه وجود ندارد.


منابع

پانویس

  1. سوره نساء آیه 136
  2. انفال 2
  3. بقره 131
  4. مصباح الفقاهه ج 3ص 352-355
  5. کافی ج 2ص 26
  6. المکاسب المحرمه ج 1ص 376-377