ویژگی های امام علی در منابع اهل سنت (مقاله)
صحبتکردن در زمینه فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام کار دشواری است. صحبتکردن در باب مقام کسی که خدای متعال در آیات فراوانی او را مدح میکند و به بیان کمالات او میپردازد، جز با بیان همان آیات و ترجمه کردن آن ممکن نیست. حداقل صدها آیه از قرآن در مدح وجود امیرالمؤمنین نازل شده است. ابن حجر که یکی از معتمدین اهلسنت است میگوید: «سیصد آیه قرآن در مدح امیرالمؤمنین است»، ولی آنچه از روایات استفاده میشود بیش از اینها است. در روایت آمده است: «وَلَایَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ قُطْبَ الْقُرْآن وَ قُطْبَ جَمِیعِ الْکُتُب»[۱] محور سنگآسیای قرآن که معارف حول او میچرخد ولایت اهلبیت است و نهتنها محور معارف قرآن، بلکه محور همه معارفی که در همه کتب نقل شده ولایت اهلبیت است. بعضی از علمای شیعه آیاتی را که در مورد فضائل امیرالمؤمنین است گردآوری کردند که در مجموع حدود هزار آیه میشود، بنابراین واضح است که ما نیز هنگام توصیف چنین شخصیت بزرگواری چارهای نداریم جز اینکه با زبان قرآن یا معصومین (ع) به وصف ایشان بپردازیم. در حدیثی رسول اکرم به امیرالمؤمنین میفرمایند: «وَ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارى فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ، لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلًا لَاتَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذلِکَ الْبَرَکَة»[۲]، علی جان! اگر نبود که طایفهای در امت من همان سخنی که نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند را بازگو کنند امروز مطلبی را درباره تو میگفتم که بهواسطه آن در جمع مسلمین مرور نمیکردی مگر اینکه خاک کف کفش تو را بهعنوان تبرک بردارند؛ یعنی بسیاری از آنچه درمورد فضائل امیرالمؤمنین نقل کردهاند و به نحو عمومی به دست ما رسیده است، معارف دمدستی است و اگر آن معارف بلند را میگفتند قابلتحمل نبود.
آنچه در پی میآید برخی از ویژگیهای امام علی علیهالسلام است که در منابع برادران اهلسنت نقل شده است:
برخی از ویژگیهای امام علی علیهالسلام در منابع برادران اهلسنت
نخستین اسلام آورنده
- نسائی از زید بن ارقم نقل میکند: نخستین کسی که اسلام آورد علی [علیهالسلام] بود. [۳]
- نسائی از زید بن ارقم نقل میکند: نخستین کسی که اسلام آورد و با رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم نماز گزارد، علی [علیهالسلام] بود. [۴]
نخستین نمازگزار با پیامبر
- حبّه عرنی میگوید: از علی علیهالسلام شنیدم که فرمود: «من نخستین کسی هستم که با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم نماز گزاردم». [۵]
- زید بن ارقم میگوید: نخستین کسی که با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم نماز گزارد، علی [علیهالسلام] بود. [۶]
اولین مومن
- زید بن ارقم میگوید: نخستین کسی که به رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ایمان آورد، علی بن ابیطالب [علیهالسلام] بود. [۷]
جزء سه مسلمان نماز جماعت خوان
- عفیف میگوید: در زمان جاهلیت به مکه آمدم و میهمان عباس بن عبدالمطلب شدم. چون خورشید برآمد و در آسمان بالا آمد، من در حالی که به کعبه مینگریستم، جوانی را دیدم که پیش آمد و به آسمان چشم دوخت و سپس بهطرف قبله ایستاد چیزی نگذشت که نوجوانی آمد و در سمت راست او ایستاد، باز چیزی نگذشت که زنی آمد و پشت سر آن دو ایستاد. پس آن جوان [نماز گزارد و] به رکوع رفت و آن نوجوان و زن نیز به رکوع رفتند. جوان سر از رکوع برداشت، آنان نیز سر از رکوع برداشتند. جوان به سجده رفت آنان نیز با او به سجده رفتند. [با شگفتی] به عباس گفتم: رخدادی بزرگ است؟! رو به من کرد و گفت: [آری] رخدادی بزرگ است! گفت: آیا این جوان را میشناسی؟
گفتم: نه. گفت: این محمّد فرزند عبداللَّه فرزند عبدالمطلب، برادرزاده من است.
آیا آن نوجوان را میشناسی؟
گفتم: نه. گفت: او نیز علی فرزند ابیطالب فرزند عبدالمطلب برادرزاده من است. آیا آن زنی که پشت سر آنان ایستاده، میشناسی؟
گفتم: نه. گفت: این خدیجه دختر خویلد همسر برادرزاده من است. برادرزادهام به من میگوید، پروردگار تو، پروردگار آسمانها و زمین است، و او را به این آیین که بر آن است، فرمان داده، به خدا سوگند بر روی تمام زمین هیچکس بر این آیین جز این سه نفر نیستند. [۸]
هفت سال مقدم بر دیگران در نماز
علی [علیهالسلام] فرمود: «منم بنده خدا و برادر رسول او، منم صدّیق اکبر. این [اوصاف] را غیر از من جز دروغگو، نمیگوید؛ من هفت سال پیش از دیگران [با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و سلم] نماز گزاردم». [۹]
علی [علیهالسلام] فرمود: «غیر از پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم هیچکس از این امت را نمیشناسم که، پیش از من خدا را عبادت کرده باشد؛ من هفت سال پیش از آن که کسی از این امت خدا را عبادت کند، او را پرستیدهام». [۱۰]
حب و غضب خدا در حب و غضب علی
سعد میگوید: از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم [در غدیر خم] در جحفه درحالیکه دست علی [علیهالسلام] را گرفته بود، چنین شنیدم: حضرت پس از ستایش و ثنای خدا فرمود: «ای مردم، آیا من ولی و پیشوای شمایم؟» گفتند: آری ای رسول خدا. پس دست علی را گرفت و بالا برد و فرمود: «این دوست من و اداکننده وظایف من است، و بهراستی خداوند دوستدار کسی است که او را دوست، و دشمن کسی است که او را دشمن دارد». [۱۱]
محبوبترین خلائق
انس بن مالک میگوید: نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم پرندهای [بریان شده] بود، حضرت دعا کرد و فرمود: «خداوندا، محبوبترین آفریدهات را نزد من فرست تا با من این پرنده را تناول کند». ابوبکر آمد، پیامبر وی را نپذیرفت، عمر آمد حضرت وی را نیز نپذیرفت و علی [علیهالسلام] آمد و به او اجازه ورود داد. [۱۲]
اعتراف دشمن به فضیلت خاص
· ابن سعد میگوید: معاویه به [پدرم] سعد بن ابیوقاص دستور داد تا علی [علیهالسلام] را دشنام دهد. چون سعد امتناع کرد به وی گفت: چرا ابوتراب را دشنام نمیدهی؟ سعد گفت: هرگز علی [علیهالسلام] را دشنام نمیدهم، چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم سه ویژگی در باره علی [علیهالسلام] گفته که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سرخموی نزد من دوستداشتنیتر بود. [یک] از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم که چون در برخی از جنگها علی را جانشین خود [در مدینه] کرد و رهسپار جنگ شد علی [علیهالسلام] گفت: «ای رسول خدا، آیا من را با زنان و کودکان وامیگذاری میگذاری؟» حضرت فرمود: «آیا تو خشنود نیستی برای من همانند هارون برای موسی باشی جز آن که پس از من پیغمبری نخواهد بود».
[دو] باز از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در روز [جنگ] خیبر شنیدم که فرمود: «پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند»، ما سر کشیده به پرچم چشم دوختیم [و در انتظار آن بودیم که به ما دهد] آنگاه حضرت فرمود: «علی را نزد من خوانید». علی درحالیکه چشمانش درد میکرد نزد پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم آمد، پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در چشمان وی از آب دهان مالید [و علی علیهالسلام بهبود یافت] سپس پرچم را به وی سپرد.
[سه] و چون آیه - بنا به روایت هشام - ... إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ[۱۳] ... «همانا خدا میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهلبیت ببرد ...» نازل شد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: «خدایا، اینان اهلبیت من هستند». [۱۴]
· سعد بن ابیوقاص میگوید: در میان جمعی نشسته بودم آنان بر علی [علیهالسلام] عیبجویی میکردند، [به آنان] گفتم: از رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم برای علی سه ویژگی شنیدم که اگر یکی از آنان برای من میبود از شتران سرخموی نزد من دوستداشتنیتر بود.
شنیدم که فرمود: «تو برای من همانند هارون برای موسی، هستی جز آن که پیامبری پس از من نخواهد بود».
شنیدم که فرمود: «فردا [در جنگ خیبر] پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند [و پرچم را به دست علی علیهالسلام داد]». شنیدم که فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست». [۱۵]
فاتح خیبر
نسائی با سند از سعد بن ابیوقاص چنین نقل میکند: «رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «فردا [در جنگ خیبر] پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند و خدا فتح و پیروزی را به دست او جاری میکند». ما سر کشیده، به پرچم چشم دوختیم [در انتظار آن که به ما دهد] حضرت آن را به علی علیهالسلام سپرد. [۱۶]
مصون از سرما و گرما
· ابی لیلی میگوید- با علی [علیهالسلام] راه میرفتیم- به علی گفتم: مردم [لباس] شما را غیر عادی میبینند شما در سرما با دو قطعه پارچه و در گرما با لباس زیاد و ضخیم بیرون میآیید، فرمود: «آیا با ما در [جنگ] خیبر نبودی؟» گفتم: آری.
فرمود: « [در آن روز] رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم پرچم را به دست ابا بکر داد و او را روانه میدان کرد، او [کاری از پیش نبرد و] برگشت سپس پرچم را به دست عمر داد او نیز [کاری از پیش نبرد] با سپاهش برگشت، سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و سلّم فرمود: پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، وی هرگز [از معرکه] نمیگریزد؛ آنگاه مرا فراخواند و من مبتلا به چشم درد بودم پس آبدهانشان را در چشمم مالید و فرمود: خدایا او را گزند سرما و گرما حفظ کن، پس از آن هرگز احساس سرما و گرما نمیکنم». [۱۷] · ابی بریده میگوید: [قلعه] خیبر در محاصره ما بود، ابوبکر پرچم را گرفت، ولی [کاری از پیش نبرد و] پیروزی نصیبش نشد، فردا عمر پرچم را گرفت وی نیز [کاری از پیش نبرد] برگشت و باز پیروزی نصیبش نشد، مردم در آن روز به رنج و سختی گرفتار بودند پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «فردا پرچمم را به دست مردی میسپرم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، وی تا پیروزی نصیبش نشود برنمیگردد». ما شب با آرامش خاطر خوابیدیم به این امید که فردا روز پیروزی است، پس صبح فردا پیامبر خدا نماز گزاردند و بعد از نماز برخاستند و پرچم را طلبیدند و مردم در صفهایشان بودند. هیچکس از یاران خاص رسول خدا نبود جز آن که امیدوار بود پرچم به او سپرده شود، پس حضرت، علی بن ابیطالب را فراخواند و او چشم درد داشت. آب دهان در چشم وی کرد و دست مالید و پرچم را به دست او سپرد و خداوند فتح و پیروزی را نصیب وی کرد. ابی بریده میگوید: من نیز جزو کسانی بودم که برای گرفتن پرچم سرکشیدم. [۱۸] · بریده اسلمی میگوید: چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در سرزمین اهل خیبر فرود آمد، پرچم را به عمر داد و گروهی از مردم با او روانه کارزار شدند، چون با اهل خیبر روبرو شد با یارانش پا به فرار گذاشت و نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم برگشت، پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند». چون فردا شد ابوبکر و عمر [برای گرفتن پرچم] از یکدیگر پیشی میگرفتند پس پیامبر خدا، علی را که به چشم درد مبتلا بود فراخواند حضرت در چشمان او آب دهان مالید و پرچم را به وی سپرد و گروهی از مردم با او روانه کارزار شدند، پس وی با اهل خیبر روبرو شد، مرحب [از یهودیان خیبر] رجزخوانی میکرد و میگفت: اهل خیبر میدانند که من مرحب هستم، ... با سلاح کامل، پهلوانی کار آزموده گاه با نیزه میزنم و گاه با شمشیر، ... شیران که [به من] روی آورند [میهراسند و] چون شعله آتش بر خود میلرزند پس دو بار مرحب با علی [علیهالسلام] در گیر شدند، علی [علیهالسلام] چنان بر فرق مرحب ضربه زد که شمشیر بر سفیدی سر او نشست و لشکریان صدای ضربه شمشیرش را شنیدند، هنوز آخر لشکر، گرد علی [علیهالسلام] نیامده بودند که خداوند پیروزی را نصیب او و لشکر اسلام کرد. [۱۹] · سهل بن سعد میگوید: رسول خدا در روز [جنگ] خیبر فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا پیروزی را نصیب او میکند آن مرد خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند». پس چون صبح شد همه مردم نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رفتند و هر کس امیدوار بود پرچم به او داده شود پس حضرت فرمود: «علی بن ابیطالب کجاست؟» گفتند: ای رسول خدا، از درد چشمانش مینالد. حضرت فرمود: «کسی را به نزد او فرستید». پس [کس را فرستادند و] علی [علیهالسلام] آمد، رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و اله] در چشمان او آب دهان مالید و در حق او دعا کرد پس علی [علیهالسلام] خوب شد بهگونهای که هیچ دردی احساس نمیکرد. حضرت پرچم را به وی داد، علی [علیهالسلام] گفت: «آیا با آنان پیکار کنم تا مانند ما شوند [و به اسلام در آیند]؟» فرمود: «به مأموریت خود رهسپار شو تا به آستانه آنان رسی، سپس آنان را به اسلام دعوت کن و آنان را از حق خدا که بر گردن دارند آگاه نما. به خدا سوگند، اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت کند از اینکه شتران سرخموی داشته باشی برای تو بهتر است». [۲۰] · نسائی از ابو هریره چنین نقل کرده است: رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و آله در جنگ خیبر] فرمود: «امروز پرچم را به دست مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند». [۲۱] · ابو هریره میگوید: رسول خدا در روز خیبر فرمود: «این پرچم را به مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، خدا او را به پیروزی میرساند». [در این هنگام] عمر بن الخطاب گفت: هرگز فرماندهی را نمیپسندیدم جز آن روز [که پرچم به من داده شود] پس رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم علی بن ابیطالب را فراخواند و پرچم را به او داد و فرمود: «برو و روی بر مگردان تا خداوند تو را به پیروزی رساند». پس علی [علیهالسلام] اندکی رفت و سپس ایستاد و گفت: «ای رسول خدا، برای چه چیزی با مردم بجنگم؟» حضرت فرمود: «با آنان بجنگ تا به یگانگی خدا و رسالت محمّد [صلّی اللَّه علیه و آله] شهادت دهند، پس چون چنین کردند خونشان و داراییهایشان را از تو بازداشتهاند جز حقی که در آن قرار دارد و حسابشان با خداست». [۲۲]
همراهی شدن با جبرئیل و میکائیل از سمت راست و چپ
· هبیرة بن یریم میگوید: حسن بن علی [علیهماالسلام پس از شهادت امام علی علیهالسلام] درحالیکه عمامهای سیاه بر سر داشت در میان ما آمد و فرمود: «دیروز در میان شما مردی بود که هیچکس از پیشینیان بر او سبقت نگرفته و هیچکس از پسینیان به [بلندای مقام] او نمیرسند، رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم [در باره وی در جنگ خیبر] فرمود: فردا پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست میدارند و او هم خدا و رسولش را دوست میدارد. جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ او را در جنگ همراهی میکنند. هرگز [پرچم] اش برنمیگردد جز آن که خداوند او را به پیروزی رساند. او هیچ درهم و دیناری از خود بر جا نگذاشت جز هفتصد درهمی که از حق خود به وی عطا شده بود و میخواست خادمی برای خانوادهاش بخرد». [۲۳]
ویژگیهای دهگانه امام علی
· عمرو بن میمون میگوید: با عبداللَّه بن عباس نشسته بودم افرادی که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با ابن عباس تنها گذارید. این ماجرا زمانی بود که ابن عباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابن عباس گفت: من با شما میآیم [آنان به گوشهای رفتند و] با ابن عباس مشغول گفتوگو شدند. من نمیفهمیدم چه میگویند. پس از مدتی عبداللَّه بن عباس درحالیکه لباسش را تکان میداد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردی دشنام میدهند و از او عیبجویی میکنند که ده ویژگی برای اوست؛
[یک]- رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «مردی را روانه میدان میکنم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند هرگز خدا او را خوار نمیکند». برخی سرکشیدند [و امید داشتند مدنظر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله باشند] حضرت فرمود: «علی کجاست؟» به ایشان گفته شد، در آسیاب، گندم آرد میکند، حضرت فرمود: «از شما کسی نیست آرد کند؟» پس علی [علیهالسلام] را فراخواند، علی [علیهالسلام] به چشم درد مبتلا بود بهگونهای که نمیتوانست ببیند، پس حضرت آب دهان در چشمان او مالید و پس از آن که سه بار پرچم را تکان داد آن را به علی [علیهالسلام] سپرد. علی [علیهالسلام] صفیه دختر حیی را به اسارت گرفت. [دو]- رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ابا بکر را برای ابلاغ سوره توبه فرستاد، سپس علی [علیهالسلام] را در پی او روانه کرد تا آن را از ابوبکر بگیرد و ابلاغ کند. پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در این باره فرمود: «این سوره را جز مردی که از من است و من از اویم نمیبرد و ابلاغ نمیکند». [سه]- رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به بنیهاشم فرمود: «کدامیک از شما دوست و همراه من در دنیا و آخرت خواهید بود؟» در آن جا علی [علیهالسلام] حاضر بود و گفت: «من دوست و همراه شما در دنیا و آخرت خواهم بود». رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم تأیید کرد و فرمود: «تو در دنیا و آخرت دوست و همراه من هستی». [چهار] - رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم حسن و حسین و علی و فاطمه [علیهمالسلام] را فراخواند و پارچهای بر روی آنان انداخت و فرمود: «خدایا، اینان اهلبیت من هستند. از آنان رجس و پلیدی را ببر و از هر نوع آلودگی پاکشان کن». [پنج]- علی [علیهالسلام] نخستین کسی بود که پس از خدیجه اسلام آورد. [شش]- علی [علیهالسلام] لباس رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم را بر تن کرد و به جای ایشان خوابید. مشرکان همان گونه که رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم را ناسزا میگفتند، به ناسزاگویی پرداختند به گمان اینکه وی پیامبر خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم است. ابوبکر رسید و گفت: ای پیامبر خدا. علی [علیهالسلام] به وی گفت: پیامبر بهطرف چاه میمون رفتهاند. ابوبکر را چاه میمون را در پیش گرفت و با حضرت به درون غار شد، مشرکان نیز همچنان به ناسزاگویی خود ادامه میدادند. [هفت]- رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم برای جنگ تبوک با اصحاب خود [از مدینه] بیرون رفتند علی [علیهالسلام] به حضرت صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم گفت: «آیا با شما بیایم؟» حضرت فرمود: «نه». علی [علیهالسلام] گریست، پس حضرت صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «آیا تو خشنود نیستی که برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز آن که تو [برخلاف هارون] پیامبر نیستی؟» سپس فرمود: «تو جانشین من - در میان مؤمنان - پس از من خواهی بود». [هشت]- رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم تمام درهای مسجد جز در علی [علیهالسلام] را بست. راهی جز راه مسجد برای علی [علیهالسلام] نبود، علی [علیهالسلام] با آن که جنب بود وارد مسجد میشد [و این امر تنها به ایشان و رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله اختصاص داشت]. [نه]- رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «هر کس من، ولی و پیشوای اویم علی نیز ولی و پیشوای اوست». [ده]- خداوند در قرآن ما را از خشنودی خود نسبت به آنان که زیر درخت در بیعت الرضوان با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم، بیعت کردند، آگاه کرده است[2]. آیا پس از آن از خشم خود نسبت به آنان سخنی گفته است؟ [نه هرگز، و علی علیهالسلام جزو افرادی است که با حضرت در آن جا بیعت کرد افزون بر آن] رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم نیز هنگامیکه عمر از حضرت صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم اجازه گرفت تا گردن حاطب را بزند فرمود: «تو چه میدانی شاید خدا اهل بدر را [مسلمانانی که در جنگ بدر شرکت داشتند] موردنظر قرار داده و فرموده: هر چه میخواهید انجام دهید شما را بخشیدم» [و علی علیهالسلام جزو اصحاب بدر است]. [۲۴]
آمرزیده بودن
· علی [علیهالسلام] میفرماید: «رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: آیا به تو کلماتی نیاموزم که هرگاه بگویی خدا تو را بیامرزد با آن که تو آمرزیدهای؟ [گفتم: آری، فرمود بگو:] نیست معبودی جز او بلندمرتبه بزرگ، پاک و منزه است خداوندی که پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش کریم است، حمد و ستایش مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است». [۲۵] · علی علیهالسلام میفرماید: «پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: ای علی، آیا به تو کلماتی نیازمودم که هر گاه بگویی، خدا تو را بیامرزد با آن که تو آمرزیدهای؟ [گفتم: آری فرمود] میگویی: نیست خدایی جز خداوند بردبار بزرگوار، نیست معبودی جز او بلند مرتبه بزرگ، پاک و منزه است خداوندی که پروردگار آسمانهای [هفتگانه] و پروردگار عرش با کرامت است حمد و ستایش مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است». [۲۶] · علی [علیهالسلام] میفرماید: «کلمات گشایش عبارتند از: نیست خدایی جز خداوند بلند مرتبه بزرگ، نیست خدایی جز خداوند بردبار بزرگوار، پاک و منزه است خداوندی که پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش با کرامت است، و حمد و ستایش مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است». [۲۷] · علی [علیهالسلام] میفرماید: پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «آیا به تو کلماتی نیاموزم که هر گاه بگویی خدا تو را بیامرزد با آن که تو آمرزیدهای؟ [گفتم: آری، فرمود: بگو:] نیست خدایی جز خداوند بلندمرتبه بزرگ، نیست خدایی جز خداوند بردبار بزرگوار، پاک و منزه است خداوندی که پروردگار عرش بزرگ است، حمد و ستایش مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است».[۲۸] · علی [علیهالسلام] میفرماید: پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «آیا به تو دعایی یاد ندهم که هر گاه آن را بخوانی خداوند تو را بیامرزد هر چند تو آمرزیدهای؟ گفتم: آری، فرمود [بگو]: نیست معبودی جز خداوند بلند مرتبه بزرگ، نیست معبودی جز [خداوند] بردبار بزرگوار، نیست معبودی جز خداوند، پاک و منزه است خداوندی که پروردگار عرش بزرگ است». [۲۹]
قلب علی با ایمان آزموده شده و وی سرکوبگر برخی از قریش بهخاطر دین است
علی [علیهالسلام] میفرماید: گروهی از قریش نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم آمدند و گفتند: ای محمد، ما همسایگان و همپیمانان تو هستیم، برخی از بردگان ما نزد تو آمدهاند [و به اسلام گرویدهاند] آنان نه به دلیل علاقه به دین و نه برای فهم و اندیشه آمدهاند از [نگهداری] کالاها و داراییهای ما گریختهاند آنان را نزد ما برگردان. حضرت به ابوبکر فرمود: «نظر تو چیست»؟ گفت: حق با قریش است آنان همسایگان و همپیمانان تو هستند [بردگان را برگردان]. در این هنگام چهره پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم دگرگون [و برافروخته] شد و به عمر فرمود: «تو چه میگویی»؟ وی نیز گفت: حق با قریش است آنان همسایگان و همپیمانان تو هستند [بردگان را برگردان]. پس چهره پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم [بار دیگر] دگرگون شد و رو به قریش فرمود: «ای گروه قریش، به خدا سوگند، خداوند مردی از شما را برای سرکوبی شما برمیانگیزد. خداوند دل آن مرد را با ایمان آزموده است. وی بهطورقطع شما (یا برخی از شما) را بهخاطر دین سرکوب میکند». ابوبکر گفت: آیا آن مرد که میگویید منم ای رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم؟ فرمود: «نه». عمر گفت: آیا آن مرد منم؟ فرمود: «نه، آن [مرد] کسی است که هماکنون نعل را وصله میزند» و حضرت [رسول صلّی اللَّه علیه و آله] نعل خود را به علی علیهالسلام داده بودند تا وصله زند. [۳۰]
قضاوت بدون شک
· علی [علیهالسلام] فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم من را که جوانی نورس بودم [برای قضاوت] به یمن فرستاد. به حضرت گفتم: ای رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم، من را بهسوی قومی میفرستید که اموری نوظهور در میان آنان رواج دارد و من در ابتدای جوانیام، فرمود: «بهراستی خداوند قلب تو را هدایت میکند و زبانت را ثابت و استوار میسازد». علی [علیهالسلام] میفرماید: پس از این [دعا از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] هرگز در قضاوت بین دو نفر شک نکردم. [۳۱] · علی [علیهالسلام] میفرماید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم من را به یمن فرستاد [تا در میانشان قضاوت کنم]. گفتم: شما من را به سوی قومی میفرستید که از من کهنسالترند، چگونه بین آنان قضاوت کنم؟ فرمود: «به راستی خداوند قلب تو را هدایت میکند و زبانت را ثابت و استوار میسازد». [علی علیهالسلام میفرمود] پس از این [دعا] هرگز در قضاوت درمانده نشدم». [۳۲] · علی [علیهالسلام] میفرماید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم من را به یمن فرستاد تا در میان آنان قضاوت کنم، گفتم: ای رسول خدا [صلی اللَّه علیه و آله] من دانش قضا نمیدانم، حضرت دست مبارک بر سینه من زد و فرمود: «خداوندا دلش را هدایت کن و زبانش به صواب و درستی، استوار ساز». [علی علیهالسلام میفرمود:] پس از این تاکنون که اینجا نشستهام هرگز در قضاوت بین دو نفر شک نکردهام. [۳۳] · علی [علیهالسلام] میفرماید: جوان بودم رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و آله] من را به یمن فرستاد گفتم: ای رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و اله]، من که جوانم برای قضاوت بهسوی قومی میفرستید که [در میانشان] کهنسالان هستند و دانش قضاوت هم نمیدانم. حضرت دست مبارک بر سینه من گذاشت و فرمود: «بهراستی خداوند قلب تو را هدایت میکند و زبانت را [بر صواب] استوار میسازد. ای علی، هنگامیکه دو نفر که با یکدیگر اختلاف دارند، نزد تو نشستند بهمحض شنیدن سخن اوّلی، بین آنان قضاوت نکن تا سخن دیگری را نیز بشنوی، هنگامیکه چنین کردی قضاوت [حق] برای تو آشکار میشود». علی [علیهالسلام] میفرماید: پس از این هیچ قضاوتی برای من دشوار نشد. [۳۴]
· علی [علیهالسلام] میفرماید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم من را به یمن فرستاد، به ایشان گفتم: شما من را بهسوی قومی میفرستید که در میانشان قضاوت کنم، آنان سنشان از من بیشتر است، فرمود: «بهراستی خداوند قلبت را هدایت میکند و زبانت را [بر صواب] استوار میسازد». [۳۵] · علی [علیهالسلام] میفرماید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم من را به یمن فرستاد [تا در میانشان قضاوت کنم]. گفتم: ای رسول خدا [صلی اللَّه علیه و آله]، شما من را بهسوی کهنسالانی که عمری را سپری کردهاند میفرستید، میترسم در این کار موفق نشوم، فرمود: «بهراستی خداوند زبانت را [بر حق] ثابت و قلبت را هدایت خواهد کرد». [۳۶]
خداوند فرمود همه درها به مسجد بسته شوند جز در خانه علی
· زید بن ارقم میگوید: درهای خانه گروهی از یاران رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به مسجد گشوده میشد پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «تمام این درها جز در [خانه] علی را ببندید». برخی از مردم در این باره به بگومگو پرداختند، پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به پا خواست و حمد و ستایش خدا را بهجای آورد و سپس فرمود: «اما بعد، من دستور دارم تمام این درها جز در خانه علی را ببندم، برخی از شما زبان اعتراض گشودهاند، به خدا سوگند، من از پیش خود، دری را نبستم و نگشودم، بلکه [از ناحیه خدا] دستور گرفتم و پیروی کردم». [۳۷] · سعد بن ابی وقّاص میگوید: نزد پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم با گروهی نشسته بودیم چون علی [علیهالسلام] وارد شد دیگران بیرون رفتند [یا حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و اله به دیگران فرمود: بیرون شوید] چون بیرون آمدند، یک دیگر را سرزنش کردند و گفتند: به خدا سوگند، روا نیست ما را بیرون کند و وی را بپذیرد. پس برگشتند و داخل شدند. پس [رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] فرمود: «به خدا سوگند، من از پیش خود، او را وارد و شما را بیرون نکردم، بلکه خدا او را وارد و شما را بیرون کرد». [۳۸] · حارث بن مالک میگوید: به مکه آمدم و در آن جا سعد بن ابی وقّاص را ملاقات کردم به وی گفتم: آیا در باره علی [علیهالسلام] منقبتی شنیده ای؟
گفت: [آری] نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در مسجد نشسته بودیم، شبانگاه بود که کسی بانگ زد: «هر کسی در مسجد است جز آل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم و آل علی از مسجد بیرون رود». ما بیرون رفتیم، چون صبح شد [عباس] عموی حضرت نزد ایشان آمد و گفت: ای رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و اله]، یاران و عموهایت را [از مسجد] بیرون میکنی و این جوان را جای میدهی؟! رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «من از ناحیه خود به اخراج شما و جای دادن این جوان دستور ندادم. خداوند خود به این کار، دستور داد». · نسائی از سعد بن ابی وقاص نقل می کند: [عباس عموی حضرت] نزد پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم آمد و گفت: تمام درهای ما جز در علی را بستی؟ حضرت فرمود: «من از ناحیه خود نگشودم و نبستم». [۳۹] · ابو بلج میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم دستور داد تمام درهای مسجد [که به خانهها گشوده میشود] جز در علی [علیهالسلام] بسته شود. س[۴۰]
منزلت علی نسبت به پیامبر مثل منزلت هارون به موسی
· سعد بن ابی وقاص میگوید: چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم عازم جنگ تبوک شدند، علی را در مدینه جانشین خود کرد، مردم در این باره میگفتند، وی [پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله] از علی علیهالسلام به ستوه آمده، همراهیاش را نمیپسندد. پس علی به دنبال پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم روانه شد و در راه به ایشان [رسید و] گفت: ای رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و آله]، آیا من را در مدینه با کودکان و زنان وامیگذارید تا بگویند: از او به ستوه آمده، همراهیاش را نمیپسندد! پس پیامبر صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم به ایشان فرمود: «ای علی، من تو را بر اهل خود جانشین کردم. آیا تو خشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی [که جانشین او بود] جز آن که پیغمبری پس از من نخواهد بود». [۴۱] · سعد بن ابی وقاص میگوید: پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی [علیهالسلام] فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی». [۴۲] · رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی فرمود: «آیا خشنود نیستی تو برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز پیغمبری؟». [۴۳] · چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم عازم تبوک شدند، علی [علیهالسلام] به دنبال حضرت بیرون شد پس درحالیکه گریان گفت: ای رسول خدا، آیا مرا با باقیماندگان [در مدینه]، وامیگذارید؟! پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «ای علی، آیا خشنود نیستی تو برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز پیغمبری». مسند بزّار: ج 3، ص 287، ح 1068؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 641، ح 3731، مناقب کوفی: ج 1، ص 518، ح 460؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 44، ح 8139؛ معجم صغیر طبرانی: ج 2، ص 22، ح 824؛ طبقات المحدثین: ج 4، ص 264، ح 1020؛ حلیة الاولیاء: ج 7، ص 196.تاریخ کبیر: ج 1، ص 115، رقم 333. ·
- رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی [علیهالسلام] فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز آن که پیغمبری پس از من نیست.» [۴۴] ·
- سعید بن مسیب میگوید: از ابراهیم بن سعد [بن ابی وقاص] شنیدم که از پدرش چنین شنیده است، پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] به علی فرمود: «آیا تو خشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی، جز پیغمبری». سعید بن مسیب میگوید: به این خبر اکتفا نکردم تا به نزد سعد [بن ابی وقاص] آمدم و گفتم: فرزندت از تو چیزی برای من گفته است. گفت: چه چیزی؟ آیا مرا سرزنش کرد؟ گفتم: نه، در این مورد نیست.
گفت: پس چه گفته، ای برادرزادهام؟ گفتم: آیا تو از پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدهای که در باره علی چنین و چنان گفته است؟ گفت: آری، و به دو گوش خود اشاره کرد و گفت: و إلّا این دو گوش کر شود، من خودم شنیدهام. [۴۵] ·
- سعید بن مسیب میگوید: از عامر بن سعد شنیدم که از سعد [بن ابی وقاص] چنین خبر داد: «پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی [علیهالسلام] فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز آن که پیغمبری پس از من نخواهد بود». سعید [بن مسیب] میگوید: دوست داشتم این حدیث را از خود سعد به طور مستقیم بشنوم، نزد او آمدم و گفتم: این حدیثی که عامر از تو نقل میکند چیست؟ پس وی دو انگشتانش را در گوشش گذاشت و گفت: من خودم از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] شنیدم و إلّا این دو گوش کر شود[3]. [۴۶] · سعید بن مسیب از قول سعد [بن ابی وقاص] میگوید: «رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی فرمود: «آیا تو خوشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی؟» پس [در نخستین واکنش به سخن پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله] گفت: خشنودم خشنودم پس دوباره که از ایشان پرسیدم دو بار فرمود: آری [خشنودم]. [۴۷] · پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی [علیهالسلام] فرمود: «آیا خشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی؟». [۴۸]
- معاویه به سعد بن ابیوقاص گفت: چه چیز تو را از دشنام دادن به علی بن ابیطالب بازمیدارد؟
سعد گفت: تا زمانی که سه چیز را به یاد میآورم، او را دشنام نمیدهم، آن سه چیز را رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در باره او فرمود که اگر یکی از آنها در باره من میبود از شتران سرخموی نزد من محبوبتر بود. [یک] او را دشنام نمیدهم تا زمانی که به یاد میآورم وحی [یعنی آیه تطهیر] بر پیغمبر [صلّی اللَّه علیه و آله] نازل شد، حضرت دست علی و دو پسرش و فاطمه [علیهمالسلام] را گرفت و در زیر پوشش خود درآورد و فرمود: «خداوندا، اینان اهل من و اهلبیت من هستند [که آنان را از هر پلیدی پاک گرداندی]».
[دو] او را دشنام نمیدهم تا آن گاه که یاد میآورم، در جنگی از جنگها علی را جانشین خود [در مدینه] قرار داد علی فرمود: مرا با کودکان و زنان وامینهی؟ حضرت فرمود: «آیا خشنود نیستی که، تو برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز آن که نبوت پس از من نیست؟». [سه] او را دشنام نمیدهم تا آن زمان که به یاد میآورم روز خیبر، رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «این پرچم را به مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست میدارد (و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند) و خداوند به دست او [لشکر اسلام را] پیروز میکند». ما همه سرکشیدیم [به طمع آن که پرچم به ما سپرده شود] حضرت فرمود: «علی کجاست؟» گفتند: به چشم درد مبتلاست، فرمود: «او را بخوانید». او را خواندند، پس حضرت آب دهان خود در چشمان وی کرد سپس پرچم را به او سپرد، پس خداوند پیروزی را نصیب او کرد. سعد میگوید: معاویه پس از این هیچ سخنی نگفت تا از مدینه بیرون رفت. [۴۹] ·
- نسائی با سند آورده است: پیامبر صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم علی بن ابیطالب را در جنگ تبوک جانشین خود [در مدینه] قرار داد. [علی علیهالسلام] گفت: ای رسول خدا، آیا مرا در میان زنان و کودکان وامینهید؟ حضرت فرمود: «آیا خشنود نیستی تو برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز آن که پیغمبری پس از من نخواهد بود؟». [۵۰] ·
- نسائی با سندی دیگر نقل کرده است، رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی [علیهالسلام] در جنگ تبوک میفرماید: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز آن که پیغمبری پس از من نیست». [۵۱] ·
- نسائی با سندی دیگر نقل کرده است: پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم رهسپار جنگ تبوک بودند علی با پیامبر صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم بود تا نوبت به خداحافظی رسید. علی شکوه کرد و گفت: آیا مرا با باقیماندگان وامینهید؟ پیغمبر صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «آیا خشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز در امر نبوت؟». [۵۲]
- نسائی نقل کرده است: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم برای جنگ تبوک [از مدینه] بیرون رفتند و علی [علیهالسلام] را جانشین خود قرار دادند. پس علی [علیهالسلام] به حضرت فرمود: آیا من را وامینهی حضرت به ایشان فرمود: «آیا خشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز آن که پس از من پیغمبری نخواهد بود؟». [۵۳]
- نسائی نقل میکند: پیغمبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی». [۵۴] · سعد بن مالک میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم بر شتر گوشبریده خود سوار شدند و آهنگ جنگ کردند و علی را جانشین خود قرار داد. علی آمد و رکاب شتر را گرفت و گفت: ای رسول خدا، قریش گمان میکنند شما من را جا گذاشتید، چون [همراهی] من را گران یافتهاید و همراهیام را نمیپسندید و گریان شد. پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در میان مردم چنین بانگ برآوردند: «هیچ کسی از شما نیست جز آن که خواصی برای اوست [و علی علیهالسلام از خواص من است]. ای فرزند ابوطالب، آیا خشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز آن که پس از من پیغمبری نخواهد بود؟». [۵۵] · نسائی آن را از اسماء دختر عمیس نقل میکند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی [علیهالسلام] فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز آن که پس از من پیغمبری نیست». [۵۶] · نسائی با سندی دیگر از اسماء دختر عمیس نقل میکند: از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم که فرمود: «ای علی، تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز آن که پس از من پیغمبری نخواهد بود.» [۵۷]
- از اسماء دختر عمیس نقل شده است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی میفرماید: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز آن که پس از من پیغمبری نخواهد بود». [۵۸]
برادر و وزیر و جانشین پیامبر [ص]
· علی [علیهالسلام] در زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم میفرمود: «خداوند میفرماید: پس آیا اگر (محمد صلّی اللَّه علیه و اله) بمیرد یا کشته شود، شما به همان آیین قبلی برمیگردید و کسی که برگردد ... [آل عمران/ 144]. به خدا سوگند، پس از آن که خداوند ما را هدایت کرد هرگز به آیین قبلی برنخواهیم گشت به خدا سوگند اگر او [پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و اله] بمیرد یا کشته شود بهطورقطع بر همان هدفی که وی تا پایان عمر پیکار میکرد، پیکار خواهم کرد به خدا سوگند من برادر، دوست، وارث و عموزاده اویم و چه کسی به ایشان از من سزاوارتر است؟». [۵۹] · مردی به علی [علیهالسلام] گفت: ای امیرمؤمنان، چرا شما وارث پسر عموی خود [رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] شدید و عموی شما [یعنی عباس ابن عبدالمطلب که در ظاهر نزدیکتر از شماست] وارث ایشان نشد؟ فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرزندان عبدالمطلب را فراخواند برای آنان غذایی آماده کرد آنان خوردند تا سیر شدند با این حال غذا هم چنان باقی بود گویی هنوز دستنخورده بود. سپس [پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله] قدحی کوچک از نوشیدنی طلبید و آنان از قدح نوشیدند تا سیراب شدند و نوشیدنی همچنان باقی بود گویی هنوز دستنخورده یا ننوشیدهاند. سپس فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب، من به طور خاص برای شما و به طور عام برای همگان به رسالت مبعوث شدهام. شما معجزه مرا در غذا و نوشیدنی دیدید اکنون کدامیک از شما با من بیعت کرده [رسالت من را باور میکنید] تا برادر، همراه و وارث (و وزیر) من باشد؟». هیچکس در این باره اقدامی نکرد پس من که از همه کوچکتر بودم، برخاستم تا بیعت کنم. حضرت [صلّی اللَّه علیه و آله و سلم] فرمود: «بنشین» سپس همان سخن را سه بار تکرار کرد و هر بار من برمیخاستم و حضرت دوباره میفرمود: «بنشین». تا بار سوم شد آنگاه حضرت دست بر دست من زدند و فرمود: «تو برادر، همراه و وارث و وزیر من خواهی بود». از این روست که من وارث پسرعمویم هستم و عمویم از آن بیبهره است. [۶۰] · ابو سلیمان جهنی میگوید: شنیدم علی [علیهالسلام] بر فراز منبر فرمود: «من بنده خدا، برادر رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم هستم هیچکس غیر از من این ادعا نمیکند جز آن که دروغگوی افترازننده است». مردی با ریشخند گفت: من بنده خدا و برادر رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم هستم! در این هنگام گلویش گرفت و خفه شد، پس برگرفته [و از مجلس بیرون برده شد]. [۶۱]
علی از من(پیامبر) است و من از علی هستم
· رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «علی از من است و من از اویم و او پس از من پیشوای هر مؤمنی است». [۶۲]
· حبشی فرزند جناده سلولی میگوید: از رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم که فرمود: «علی از من است و من از اویم». [۶۳]
· رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم به علی فرمود: «تو از من و من از تو هستم». [۶۴]
علی جان پیامبر (ص)
· ابوذر میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «باید بنو ولیعة [حاکمان سرزمین حضرموت] از این شیوه دست بردارند، در غیر این صورت مردی را بهسوی آنان روانه میکنم که مانند خودم است. وی در میان آنان امر من را به اجرا درآورد، جنگجویانشان را میکشد و فرزندانشان را به اسارت میگیرد». [ابوذر میگوید:] شگفتزده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت [ابا بکر] نیست. گفت: پس چه کسی است؟ گفتم: کسی که نعل را وصله میزند و علی [علیهالسلام] مشغول وصله زدن نعل بود. [۶۵]
برگزیده و امین پیامبر (ص)
· علی [علیهالسلام] میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «اما تو ای علی، برگزیده و امین من هستی». [۶۶]
به انجام رساننده وظایف پیامبر
· رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «علی از من و من از علی هستم و کسی جز من، یا علی وظایفم را به انجام نمیرساند». [۶۷]
برگزیده پیامبر (ص) برای ابلاغ سوره برائت
· انس میگوید: پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ابوبکر را برای ابلاغ سوره برائت (توبه) فرستاد سپس او را فراخواند و فرمود: «سزاوار نیست کسی از جانب من این سوره را ابلاغ کند جز مردی از اهل بیتم» سپس امام علی را فراخواند و سوره را به ایشان داد. [۶۸] · رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ابوبکر را برای ابلاغ سوره برائت نزد اهل مکه فرستاد سپس علی را در پی او روانه کرد و به وی فرمود: «نوشته را از او بگیر و آن را به اهل مکه برسان». علی گفت: به ابوبکر رسیدم و نوشته را از او گرفتم. ابوبکر با اندوه بازگشت و گفت: ای رسول خدا، آیا در باره من چیزی نازل شده [که از این کار منصرف شدید]؟ حضرت فرمود: «نه، به من امر شده یا خودم یا مردی از اهل بیتم آن را ابلاغ کند». [۶۹] · سعد میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ابا بکر را با سوره برائت روانه مکه کرد مقداری از راه را که پیمود، علی را فرستاد پس آن را از ابوبکر گرفت و رهسپار مکه شد. ابوبکر غمگین شد. سعد میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم [به وی] چنین فرمود: «کسی جز من یا مردی که از خودم است این [وظیفه] را ادا نمیکند». [۷۰] · جابر میگوید: چون پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم از عمره [ای که از محل] جعرّانه [محرم شده بودند] بازگشتند، ابوبکر را برای حج فرستادند. ما با وی بودیم میخواست در [مکانی به نام] عرج، نماز صبح گزارد سپس ایستاد تا تکبیر نماز گوید، صدای شتری از پشت سر شنید، پس، از تکبیر بازایستاد و گفت: این صدای ناقه رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم، [به نام] جدعا است، حضرت تصمیم به حج گرفتهاند. اگر رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] باشند با ایشان نماز میگزاریم. پس ناقه از راه رسید و علی بر آن سوار بود. ابوبکر به ایشان گفت: امیر حاجی یا فرستاده و پیکی؟ فرمود: پیکم. رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] مرا فرستاده تا سوره برائت را برای مردم در مواقف حج بخوانم. ما به مکه رفتیم، یک روز پیش از ترویه [روز هشتم ذیالحجه] ابوبکر برخاست و برای مردم سخن گفت و آداب حج را برای آنان گفت چون سخنش تمام شد علی برخاست و سوره برائت را تا پایانش برای مردم خواند. سپس با ابوبکر [از مکه] بیرون آمدیم تا روز عرفه شد. ابوبکر برخاست و برای مردم سخن گفت و آداب حج را برای آنان گفت، چون سخنش تمام شد علی برخاست و سوره برائت را تا پایانش برای مردم خواند. سپس روز قربانی [دهم ذیالحجه] رسید ما به منی کوچ کردیم. چون ابوبکر بازگشت برای مردم خطبه خواند و برای آنان در باره چگونگی کوچشان، قربانیشان و آداب حجّشان سخن گفت، پس چون سخنش به پایان رسید علی ایستاد و سوره برائت را برای مردم خواند. پس چون روز کوچ نخست فرارسید ابوبکر برخاست و خطبه خواند و در باره چگونگی کوچشان و رمیشان سخن گفت و مناسکشان را به آنان یاد داد پس چون سخنش به پایان رسید علی ایستاد و سوره برائت را برای مردم تا پایانش خواند. [۷۱]
ولی هر کس که پیامبر (ص) ولی اوست
· ابو طفیل به نقل از زید بن ارقم میگوید: چون رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم از حجة الوداع بازگشتند در غدیرخم فرود آمدند و دستور دادند در آن مکان که درختانی بزرگ و پر شاخه بود، جاروب زنند سپس فرمود: «گویی [برای سفر ابد] فراخوانده شدم پس اجابت کردم [کنایه از اینکه وفات من نزدیک است] من در میان شما دو چیز گرانبها (سنگین) را میگذارم یکی از دیگری بزرگتر است؛ کتاب خدا و عترتم اهلبیت من، پس نیک بنگرید پس از من در باره آن دو چگونه رفتار میکند؛ آن دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض [کوثر] نزد من باز آیند». سپس فرمود: «هر کس من ولی اویم پس علی ولی اوست. خداوندا، هر کس او را دوست دارد دوست بدار، و هر کس او را دشمن دارد دشمندار».
ابو طفیل [راوی حدیث] میگوید: به زید بن ارقم گفتم: آیا تو خود از رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم چنین شنیدی؟ گفت: [آری] هیچکس در آن مکان نبود جز آن که رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم را با چشمانش دید و سخنانشان را با گوشهایش شنید. [۷۲]
· بریده میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ما را برای جنگی فرستادند و علی را فرمانده ما قرار داد، چون بازگشتیم حضرت از ما پرسید: «همراهی همراهتان را چگونه یافتید؟» پس من و دیگران لب به شکایت گشودیم، پس چون سرم را در میان جمع بلند کردم چهره رسول خدا را دیدم که از [ناراحتی] سرخ شده و فرمود: «هر کس من ولی او هستم علی هم ولی اوست». [۷۳]
· بریده میگوید: پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم مرا با علی به یمن فرستاد من از وی [به خیال خودم] ستمی دیدم چون بازگشتم نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم شکوه کردم، پس حضرت رو به من کرد و فرمود: «ای بریده، هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست». [۷۴]
· بریده میگوید: با علی به سوی یمن رفتیم من از او [به خیال خودم] ستمی دیدم نزد پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم که آمدیم از علی یاد کردم و بر او خرده گرفتم، پس چهره رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم دگرگون شد و فرمود: «ای بریده، آیا من از مؤمنان سزاوارتر از خودشان نیستم؟» گفتم: آری ای رسول خدا، فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی هم مولای اوست». [۷۵]
· سعد میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست». [۷۶]
· زید بن ارقم میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] برخاستند و سپاس و ستایش خدا را به جای آوردند و سپس فرمودند: «آیا شما نمیدانید من از هر مؤمنی از خودش به او سزاوارترم؟» گفتیم: آری، گواهی میدهیم که شما از هر مؤمنی از خودش سزاوارترید، آنگاه حضرت دست علی را گرفت و فرمود: «پس هر کس من مولای اویم پس این [علی] مولای اوست». [۷۷]
· علی [علیهالسلام] در مکانی به نام رحبة در میان مردم سوگند یاد کرد و گفت: هر کس از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیده که فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست» [گواهی دهد]. پس افرادی که از ده نفر بیشتر بودند بهپا خاستند و گواهی دادند. [۷۸]
· سعید بن وهب میگوید: چون علی [علیهالسلام] آنان را سوگند داد پنج یا شش نفر از اصحاب پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم گواهی دادند که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدهاند که فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست». [۷۹]
· نسائی از سعید بن وهب آورده که میگوید: نزدیک من شش نفر به پا خاستند و زید بن یثیع هم میگوید و نزدیک من نیز شش نفر به پا خاستند و گواهی دادند که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدهاند که فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی نیز مولای اوست». [۸۰]
· زید بن یثیع میگوید: شنیدم که علی بن ابیطالب [علیهالسلام] بر منبر کوفه میگفت: من کسی را به خدا سوگند میدهم- و جز اصحاب محمّد صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم را سوگند نمیدهم- که از رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیده که در روز غدیر خم فرمود: «هر کس من مولای اویم علی مولای اوست. خدایا، دوست دار هر کس او را دوست میدارد، و دشمندار کسی که او را دشمن میدارد» [به پا خیزد و گواهی دهد]. پس شش نفر [از اصحاب] ازیکسوی منبر و شش نفر از سوی دیگر به پا خاستند و گواهی دادند که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم این را شنیدهاند.
شریک بن عبداللَّه [یکی از راویان این حدیث] میگوید: من به ابو اسحاق [راوی دیگر حدیث] گفتم: آیا از براء بن عازب [از صحابه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله] شنیدهای که وی از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم این را نقل کند؟ گفت: آری. [۸۱]
ولی و پیشوای هر مؤمنی پس از پیامبر (ص)
· عمران بن حصین میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم سپاهی را با فرماندهی علی بن ابیطالب فرستادند پس وی [علی علیهالسلام] وارد نبرد شد [و اسیرانی گرفت] در این میان کنیزکی را برای خود برداشت پس [برخی] کار او را نپسندیدند و بر آن خرده گرفتند و چهار نفر از اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم پیمان بستند همین که رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم را ملاقات کنند، حضرت را از کار ایشان آگاه کنند. عادت مسلمانان این بود که هر گاه از سفر بر میگشتند در آغاز خدمت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شرفیاب میشدند و بر ایشان سلام میکردند سپس به سوی بار و بنه خود میرفتند.
پس چون سپاه از راه رسید خدمت پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رسیدند و سلام کردند آنگاه یکی از آن چهار نفر برخاست و گفت: یا رسول اللَّه، آیا علی بن ابیطالب را نمینگرید که چه کرده است؟ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم از آن شخص روی برگرداند، آنگاه نفر دوم برخاست و همان را گفت، سپس نفر سوم برخاست و همان سخن را تکرار کرد و همینطور نفر چهارم برخاست و همان که دیگران گفتند، گفت، رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم روی به آنان کردند و در حالی که خشم در چهرهشان نمودار بود فرمود: «از علی چه میخواهید؟! علی از منومن از علیام و او ولی هر مؤمنی پس از من است». [۸۲]
پیامبر (ص) فرمود: علی [ع] ولی و پیشوای شما پس از من است
· بریده میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ما را با فرماندهی خالد بن ولید و سپاهی دیگر را با فرماندهی علی به یمن فرستاد و فرمود: · «اگر دو سپاه هم دیگر را ملاقات کردید علی فرمانده همه است و اگر جدا بودید هر کدام با فرماندهی خود». ما با طایفه بنی زبید از یمن روبرو شدیم و پس از نبرد، مسلمانان بر مشرکان چیره شدند، افراد جنگجو را کشتیم و فرزندانشان را به اسارت گرفتیم. · علی [علیهالسلام] بنا به مصالحی کنیزکی را از میان اسیران برای خود برداشت. خالد بن ولید [از سر شکایت] این ماجرا را برای پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم نوشت و به من مأموریت داد در باره علی گلایه کنم. پس من نامه را به حضرت صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم دادم و در باره علی گلایه کردم در این هنگام رنگ چهره رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم دگرگون شد پس گفتم: من مأمورم و معذور! شما من را با خالد بن ولید فرستادید و دستور دادید اطاعتش کنم من تنها مأموریتم را میرسانم، رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «ای بریده، در باره علی عیبجویی نکن. علی از من است و من از علیام و این علی، ولی شما پس از من است». [۸۳]
ناسزاگویی به علی ناسزاگویی به پیامبر (ص) است
· عبداللَّه بن جدلی میگوید: نزد أمّ سلمة [یکی از همسران رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم] رفتم، گفت: آیا کسی در میان شما رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم را ناسزا میگوید؟! گفتم: سبحان اللَّه!- یا پناه به خدا!- أمّ سلمه گفت: [پس چرا به علی ناسزا میگویید؟] من از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم که فرمود: «هر کس علی را ناسزا گوید من را ناسزا گفته است». [۸۴] · ابوبکر فرزند خالد میگوید: سعد بن مالک را در مدینه دیدم گفت: خبردار شدم شما علی را ناسزا میگویید. گفتم: آری، چنین میکردیم. گفت:
شاید هنوز هم چنین باشی؟! گفتم: پناه به خدا! گفت: هرگز به علی ناسزا مگو اگر بر فرق سر من اره نهند [و بخواهند آن را دوتکه کنند] تا علی را ناسزا گویم هرگز چنین نمیکنم پس از آن که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم آن چه باید [در باره علی] بشنوم، شنیدم [که فرمود: هر کس علی را ناسزا گوید من را ناسزا گفته است].
خدا دوست دوستداران و دشمن دشمنان علی
· أبو طفیل عامر بن واثلة میگوید: علی [علیهالسلام] مردم را در مکانی به نام رحبة گرد آورد و گفت: شما را به خدا سوگند میدهم هر کس در روز غدیر آن چه از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم [در باره من] شنیده است [بگوید]. پس جمعی از مردم برخاستند و چنین گواهی دادند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در روز غدیر خم فرمود: «آیا شما میدانید من به [جان و مال] مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟» پس در حالی که ایستاده بود دست علی را گرفت و فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. خدایا، هر کس او را دوست دارد، دوست دار و هر کس دشمنش دارد، دشمن دار». ابو طفیل گوید: از جمع بیرون آمدم و در دلم در این باره چیزی بود، زید بن ارقم را دیدم وی را از آن چه در دلم بود آگاه کردم گفت: چه جای برای انکار است؟! من نیز از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم. [۸۵] · سعد میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم برای مردم خطبه خواند و فرمود: «اما بعد، ای مردم [آیا] من ولی شما هستم؟». گفتند: آری، درست میگویید؛ سپس دست [حضرت] علی را گرفت و بالا برد و فرمود: «این علی محبوب من و انجامدهنده وظایف من است. خداوند هر کس او را دوست دارد، دوست دار و هر کس دشمنش دارد دشمنش دار». [۸۶] · سعد میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم دست علی را گرفت و خطبهای خواند و حمد و ثنای خدا را بهجای آورد سپس فرمود: «آیا نمیدانید من از [جان و مال] شما به خودتان سزاوارترم؟» گفتند: آری، درست میگویید ای رسول خدا؛ آنگاه دست علی را گرفت و بالا برد و فرمود: «هر کس من ولی و پیشوای اویم پس این [علی] پیشوای اوست. به تحقیق خداوند دوست میدارد هر که علی را دوست بدارد و دشمن میدارد هر کس او را دشمن بدارد». [۸۷] · سعد میگوید: ما با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در راه مکه به مدینه در حرکت بودیم پس چون [رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله] به محل غدیر خم رسید، مردم را متوقف کرد، هر کس پیش رفته بود بازگرداند و هر کس عقبمانده بود [رسید] و به حضرت ملحق شد، چون مردم گرد حضرت جمع شدند فرمود: «ای مردم، آیا [هر چه از ناحیه خدا بود] رساندم؟» گفتند: آری. سه بار فرمود: «خداوندا، شاهد باش» سپس فرمود: «ای مردم، ولی شما کیست؟» سه بار گفتند: خدا و رسولش. · سپس دست علی را گرفت و او را بلند کرد و فرمود: «هر کس خدا و رسولش ولی اوست پس این علی هم ولی اوست[6]، خدایا هر کس او را دوست دارد، دوست دار، و هر کس دشمناش دارد، دشمن دار». [۸۸] · ابو اسحاق به نقل از سعید بن وهب میگوید: علی در مکانی به نام رحبه [در میان مردم] چنین گفت: «شما را به خدا سوگند، هر کس از رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم در روز غدیر خم شنیده که فرمود: «خداوند ولی من و من ولی مؤمنانم و هر کس من ولی اویم پس این [علی] هم ولی اوست. خدایا، دوست دار هر کس او را دوست میدارد و دشمن دار هر کس دشمنش دارد و یاری کن هر کس یاریاش کند» [به پا خیزد و گواهی دهد].
ابو اسحاق میگوید: سعید بن وهب به من گفت: در این هنگام کنار من شش نفر و زید بن یثیع هم گفت: کنار من نیز شش نفر برخاستند [و گواهی دادند]. عمرو ذو مرّ، به جای [اللهم] وال من والاه ... عبارت «أحبّ من أحبّه و أبغض من أبغضه؛ [خدایا،] دوست دار هر کس او [علی] را دوست دارد و مبغوض دار هر کس بغض او را دارد» را نقل کرده است. [۸۹] · عمرو ذو مرّ میگوید: علی را در مکانی به نام رحبه دیدم که اصحاب محمد صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم را سوگند داد و فرمود: کدامیک از شما از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم آن چه را در روز غدیر خم فرمود، شنیده است؟ جمعی به پا خاستند و گواهی دادند که از رسول خدا شنیدهاند که فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. خدایا دوست دار هر کس او را دوست دارد و دشمن دار هر کس دشمنش دارد و دوست دار هر کس او را دوست دارد و مبغوض دار هر کس بغض او را دارد و یاری کن هر کس او را یاری کند». [۹۰]
محبت علی ع مرز میان مؤمن و منافق
· علی [علیهالسلام] فرمود: «سوگند به کسی که دانه را میشکافد و هستی را میآفریند، پیامبر أمّی صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم با من چنین در میان گذاشت و سفارش فرمود: جز مؤمن من را دوست نمیدارد و جز منافق به من کینه نمیورزد». [۹۱] · علی [علیهالسلام] فرمود: «پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم با من چنین در میان گذاشت و سفارش فرمود: جز مؤمن من را دوست نمیدارد و جز منافق به من کینه نمیورزد». [۹۲] · علی [علیهالسلام] فرمود: «پیامبر امّی صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم با من چنین در میان گذاشت و سفارش کرد که جز مؤمن تو را دوست نمیدارد و جز منافق کینه تو را ندارد». [۹۳]
علی علیهالسلام شبیه عیسی
· علی [علیهالسلام] فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمودند: «ای علی، در تو شباهتی با عیسی است؛ یهود [آنقدر] بغض او را به دل گرفتند تا آن که به مادرش بهتان زدند و نصارا [آنقدر] دوستش داشتند تا آن که وی را [پروردگار پنداشتند و] در جایگاهی نشاندند که شایسته وی نبود». [۹۴]
محبوب خاص پیامبر
· جمیع بن عمیر میگوید: نوجوان بودم با مادرم نزد عایشه رفتیم مادرم نزد وی سخن از علی [علیهالسلام] به میان آورد، عایشه گفت: هیچ مردی را نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم محبوبتر از او، و هیچ زنی را نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم محبوبتر از همسر او [فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها] ندیدم. [۹۵]
· نسائی با سندی دیگر جمیع بن عمیر چنین آورده است: جمیع بن عمیر میگوید: نوجوان بودم با مادرم نزد عایشه رفتیم، از پشت پرده شنیدم مادرم در باره علی [علیهالسلام] از عایشه پرسید، عایشه گفت: از مردی میپرسی که هیچ کسی را محبوبتر از او و همسرش [فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها] نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم نمیشناسم. [۹۶] · ابن بریدة میگوید: مردی از پدرم پرسید: چه کسی محبوبترین مردم نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم بود؟ گفت: محبوبترین زنان نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم، فاطمه و محبوبترین مردان نزد ایشان، علی بود. [۹۷]
شرفیابی دائم سحرگاهی خدمت پیامبر
· عبداللَّه بن نجی از علی [علیهالسلام] چنین شنیده است که فرمود: «من خدمت پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شرفیاب میشدم؛ اگر حضرت در حال نماز بودند، [نشانه اجازه ورود این بود که] در نماز تسبیح میگفتند، وارد میشدم و اگر در حال نماز نبودند اجازه میدادند تا وارد شوم». [۹۸] · نسائی با سندی دیگر از همان عبداللَّه بن نجی چنین نقل میکند: علی [علیهالسلام] فرمود: «برای من در سحرگاه ساعتی مقرر بود تا خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شرفیاب شوم؛ اگر حضرت در حال نماز بودند، تسبیح میگفتند و این نشانه اجازه ورود بود و اگر در نماز نبودند، اجازه میدادند تا وارد شوم». [۹۹] · نسائی باز با سندی دیگر از قول همان عبداللَّه بن نجی چنین نقل میکند: علی [علیهالسلام] فرمود: «در سحرگاه ساعتی برای من مقرر بود که در آن ساعت خدمت رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم شرفیاب میشدم؛ چون میآمدم از حضرت اجازه ورود میخواستم اگر ایشان را در حال نماز مییافتم، تسبیح میگفتند، پس [این نشانه اجازه ورود بود و] وارد میشدم، و اگر در نماز نبودند، اجازه میدادند تا وارد شوم». [۱۰۰] · علی [علیهالسلام] فرمود: « [در هر شبانهروز] دو وقت برای من مقرر بود تا خدمت پیامبر صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم شرفیاب شوم؛ وقتی در شب و وقتی در روز. در شبانگاه که میخواستم خدمت حضرت برسم [نشانه عدم اجازه ورود] چند بار سرفه تصنّعی حضرت بود». [۱۰۱]
· علی [علیهالسلام] فرمود: «من منزلتی اختصاصی نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم داشتم که برای هیچکس نبود، [و آن این بود که] در هر سحر خدمتشان میرسیدم و میگفتم: السلام علیک یا نبی اللَّه. اگر حضرت سرفهای تصنّعی میکردند، به خانه بازمیگشتم گر نه شرفیاب میشدم». [۱۰۲]
· علی [علیهالسلام] فرمود: «چون [خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله شرفیاب میشدم] از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم میپرسیدم به من پاسخ میدادند و چون ساکت میشدم حضرت [سخن را] آغاز میکردند». [۱۰۳]
· علی [علیهالسلام] فرمود: «چون [خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شرفیاب میشدم] میپرسیدم پاسخ میشنیدم و چون ساکت میشدم، حضرت آغاز میفرمود». [۱۰۴]
· نسائی با سندی دیگر آورده که: علی [علیهالسلام] فرمود: «به خدا سوگند، هر گاه [از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] میپرسیدم پاسخ میشنیدم و چون ساکت میشدم حضرت آغاز میفرمود». [۱۰۵]
علی [ع] بت شکن همراه پیامبر (ص)
· علی [علیهالسلام] میگوید: با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رفتیم تا به کعبه رسیدیم. [کنار کعبه نشستم] رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم بر شانههای من بالا رفتند [برخاستم] و حضرت را برپا کردم. چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ناتوانی من را احساس کردند فرمود: «بنشین» نشستم، پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم پایین آمدند و نشستند و فرمود: «بر شانههای من بایست». پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم [برخاستند] من را برپا کردند گویی آن قدر بالا رفته بودم که اگر میخواستم، به افق آسمان دست مییافتم، پس بر فراز کعبه آمدم. بر آن تندیسی از روی یا مس بود پس دست به کار شدم به راست و چپ، روبرو و پشت آن را تکان دادم تا از جای برکنم چون [از جای کنده شد و] بر آن فایق آمدم، پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «آن را پرت کن»، پرت کردم پس آن را مانند بلور شکستم و تکه تکه کردم، آن گاه پایین آمدم و با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شتابان رفتیم تا در خانهها پنهان شویم مبادا کسی ما را ببیند. [۱۰۶]
همسری با فاطمه [ع] دختر رسول خدا (ص)
· ابوبکر و عمر از فاطمه [علیهاالسّلام] خواستگاری کردند رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «ایشان کوچک است». پس علی [علیهالسلام] خواستگاری کرد، ایشان را به همسری علی [علیهالسلام] درآوردند. [۱۰۷]
منابع:
ویژگیهای امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیهالسلام: ترجمه و تحقیق «خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، ترجمه فارسی، صص23 تا 129
- ↑ (تفسیرالعیاشی، ج1، ص: 5)
- ↑ ( الکافی، ج15، ص: 149)
- ↑ طبقات کبری 3/ 12 و 21؛ مسند طیالسی: 93 ح 678؛ مسند احمد 4/ 368؛ فضائل احمد: 85 ح 126 و 110 ح 162؛ اوائل ابن أبی عاصم: 30 ح 86؛ انساب الأشراف 2/ 8 ح 10؛ سنن کبری 6/ 206؛ تاریخ طبری 2/ 310؛ مناقب ابن مغازلی: 14 ح 18؛ معجم بغوی: 418؛ ترجمة الإمام علی من تاریخ دمشق 1/ 78 و 79 ح 110 و 111؛ تهذیب الکمال 13/ 449؛ مناقب خوارزمی: 56 ح 22؛ معجم کبیر طبرانی 5/ 176 ح 5002 و ترجمة الإمام علی من تاریخ دمشق 1/ 75 ح 101.
- ↑ طبقات کبری 3/ 12 و 21؛ مسند طیالسی: 93 ح 678؛ مسند احمد 4/ 368؛ فضائل احمد: 85 ح 126 و 110 ح 162؛ اوائل ابن أبی عاصم: 30 ح 86؛ انساب الأشراف 2/ 8 ح 10؛ سنن کبری 6/ 206؛ تاریخ طبری 2/ 310؛ مناقب ابن مغازلی: 14 ح 18؛ معجم بغوی: 418؛ ترجمة الإمام علی من تاریخ دمشق 1/ 78 و 79 ح 110 و 111؛ تهذیب الکمال 13/ 449؛ مناقب خوارزمی: 56 ح 22؛ معجم کبیر طبرانی 5/ 176 ح 5002 و سنن کبری نسائی 5/ 43- 44 ح 8137.
- ↑ مسند طیالسی: 24 ح 188؛ مصنف ابن ابی شیبه 6/ 370 ح 32076؛ مسند احمد 2/ 165 ح 1191 و 1192؛ فضائل احمد: 82 ح 121، و 84 ح 125، و 208 ح 286؛ مسند أبو یعلی 1/ 348 ح 447؛ الآحاد و المثانی: 179؛ اوائل ابن أبی عاصم: 30؛ مسند بزّار: 3 ح 751؛ مناقب کوفی 1/ 269 ح 180؛ معارف ابن قتیبه: 169؛ انساب الأشراف: 8 ح 9؛ اوائل عسکری: 91؛ کامل ابن عدی 5/ 4؛ تاریخ بغداد 2/ 274 و 4/ 233؛ مستدرک حاکم 3/ 112؛ معجم اوسط طبرانی 2/ 444 ح 1767؛ مناقب خوارزمی: 57 ح 23؛ مناقب ابن مغازلی: 14 و 15 ح 20 و 21؛ ترجمة الإمام علی من تاریخ دمشق 1/ 54- 60 ح 80- 87؛ شرح ابن أبی الحدید 13/ 229، ذیل خطبه 238؛ تهذیب الکمال 5/ 354؛ استیعاب 3/ 1905.
- ↑ طبقات کبری 3/ 12 و 21؛ مسند طیالسی: 93 ح 678؛ مسند احمد 4/ 368؛ فضائل احمد: 85 ح 126 و 110 ح 162؛ اوائل ابن أبی عاصم: 30 ح 86؛ انساب الأشراف 2/ 8 ح 10؛ سنن کبری 6/ 206؛ تاریخ طبری 2/ 310؛ مناقب ابن مغازلی: 14 ح 18؛ معجم بغوی: 418؛ ترجمة الإمام علی من تاریخ دمشق 1/ 78 و 79 ح 110 و 111؛ تهذیب الکمال 13/ 449؛ مناقب خوارزمی: 56 ح 22؛ معجم کبیر طبرانی 5/ 176 ح 5002.
- ↑ مسند احمد 4/ 371؛ فضائل احمد 83 ح 122؛ سنن ترمذی 5/ 642 ح 3735؛ تاریخ طبری 2/ 310؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق 1/ 76 ح 103.
- ↑ سیره ابن اسحاق: 123؛ طبقات کبری 8/ 17؛ مسند احمد 3/ 306 ح 1787؛ تاریخ کبیر 7/ 74؛ مناقب کوفی 1/ 271 ح 183 و 272، ح 184 و 261، ح 173؛ تاریخ طبری 2/ 311 و 312؛ مسند ابو یعلی 3/ 117 ح 1547؛ معجم صحابه 5/ 135؛ کامل ابن عدی 1/ 399 و 419؛ معجم کبیر طبرانی 18/ 100 ح 181 و 101 ح 182؛ شواهد التنزیل 1/ 116؛ استیعاب 3/ 1095؛ دلائل بیهقی 2/ 162؛ شرح ابن ابی الحدید 13/ 226.
- ↑ فضائل احمد: 78 ح 117؛ کتاب السنه 2/ 584 ح 1324؛ مصنف ابن ابی شیبه 6/ 370 ح 20؛ سنن ابن ماجه 1/ 44 ح 120؛ الآحاد و المثانی 1/ 148 ح 178؛ مناقب کوفی 1/ 260 ح 172 و 275 ح 187 و 308 ح 230 و 314 ح 237 و 331 ح 257؛ تاریخ طبری 2/ 310؛ اوائل عسکری: 91؛ مستدرک حاکم 3/ 111؛ معرفة الصحابه: 1 ورق 22؛ استیعاب 3/ 1098؛ تهذیب الکمال 22/ 514؛ میزان الاعتدال 3/ 101.
- ↑ مسند طیالسی: 26 ح 188؛ مسند احمد 2/ 166 ح 776؛ مسند ابو یعلی 1/ 348 ح 447؛ مستدرک حاکم 3/ 112.
- ↑ کتاب السنه: 551 ح 189؛ مناقب کوفی 1/ 451 ح 355 و 454 ح 356؛ مسند بزّار 4/ 41 ح 1203.
- ↑ سنن ترمذی 5/ 636 ح 3721؛ مسند ابو یعلی 7/ 105 ح 4052؛ کامل ابن عدی 6/ 457؛ مستدرک حاکم 3/ 131؛ مناقب ابن مغازلی: 172 ح 205 و 206؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق 2/ 124 ح 633.
- ↑ (فتح 18)
- ↑ مسند احمد 3/ 160 ح 1608؛ صحیح مسلم 4/ 1871 ح 32؛ سنن ابن ماجه 1/ 45 ح 121؛ مصنف ابن ابی شیبه 6/ 369 ح 15؛ کتاب السنه: 587 ح 1336 و ح 1338 و 596 ح 1387؛ سنن ترمذی 5/ 638 ح 3728؛ مسند ابو یعلی 12/ 310 ح 6883؛ مناقب کوفی 1/ 528 ح 474 و 2/ 501 ح 1006؛ تفسیر طبری 22/ 6 ح 8؛ صحیح ابن حبّان 15/ 15 ح 6643؛ معجم کبیر طبرانی 1/ 146 ح 328 و 23/ 377 ح 892؛ تفسیر الوسیط واحدی 1/ 441؛ مستدرک حاکم 3/ 108 و 147 و 150؛ سنن بیهقی 7/ 63؛ ترجمه الامام علی من تاریخ دمشق 1/ 226 ح 271 و 273 و 274؛ أمالی طوسی: 306 ح 616.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 369، ح 15؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 45، ح 121؛ کتاب السنه: ص 596، ح 1387 و ص 610، ح 1454؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 225، ح 270 و ص 232 و 234، ح 276 و 277؛ البدایة و النهایه: ج 7، ص 431.
- ↑ کتاب السنه: ص 587، ح 1341 و ص 591، ح 1359؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 116.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 370، ح 320؛ مسند احمد: ج 2، ص 168، ح 778 و ج 2، ص 342، ح 1117؛ فضائل احمد: ص 47، ح 73 و ص 141، ح 206؛ تاریخ کبیر: ج 7، ص 263؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 43، ح 117؛ مسند بزّار: ج 2، ص 135، ح 496؛ معجم کبیر طبرانی: ج 7، ص 77؛ معجم اوسط طبرانی: ج 3، ص 151، ح 2307 و ج 6، ص 368، ح 5785؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 37؛ دلائل النبوه: ص 463، ح 391؛ مناقب ابن مغازلی: ص 74، ح 110؛ ترجمه الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 219، ح 260- 264.
- ↑ مسند احمد: ج 5، ص 353 و 355؛ فضائل احمد: ص 88، ح 131؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 179، ح 8601؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 508، ح 1008؛ مناقب ابن مغازلی: ص 188، ح 224، أسد الغابه: ج 4، ص 21.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه، ج 7، ص 393، ح 36863؛ مسند احمد: ج 5، ص 358؛ فضائل احمد: ص 103، ح 156؛ کتاب السنه: ص 594، ح 1379 و 1380؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 178، ح 8600؛ تاریخ طبری: ج 3، ص 11 و 12؛ مسند شامیین طبرانی: ج 3، ص 347؛ مستدرک حاکم:
- ↑ مسند احمد: ج 5، ص 333؛ فضائل احمد: ص 107، ح 159؛ صحیح بخاری: ج 4، ص 57 و 73 و ج 5، ص 22 و 171، ح 3701؛ صحیح مسلم: ج 4، ص 1872؛ سنن سعید بن منصور:ج 2، ص 178، ح 2472 و 2473؛ سنن ابن ابی داود: ج 3، ص 322، ح 3661؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46، ح 14؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 291، ح 94 و ج 13، ص 522، ح 18 و ص 531، ح 28؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 507، ح 1007؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 377، ح 6932؛ مسند رویانی: ص 124، ح 1023.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 7، ص 396، ح 36884؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46، ح 15؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 379، ح 6923.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 7، ص 394، ح 36871؛ فضائل احمد: ص 101، ح 153 و ص 113، ح 178 و ص 173، ح 244؛ صحیح مسلم: ج 4، ص 1871، ح 6؛ کتاب السنه: ص 594، ح 1377 و 1378؛ سنن سعید بن منصور: ج 2، ص 179، ح 2474؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 179، ح 8603؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 502، ح 1005 و 1006؛ تاریخ بغداد: ج 8، ص 5، امالی طوسی: ص 52، ح 68. و نیز انساب الاشراف: ج 2، ص 8، ح 11؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 177، ح 222 و 223 و مسند طیالسی: ص 320، ح 2441؛ طبقات کبری: ج 2، ص 110؛ مسند احمد: ج 13، ص 499، ح 8163 و ج 14، ص 540، ح 8990؛ فضائل احمد: ص 101، ح 152؛ مناقب ابن مغازلی: ص 181، ح 217 و سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 501، ح 103؛ معجم کبیر طبرانی: ج 18، ص 227، ح 594- 595 و ص 238، ح 596- 599؛ مناقب ابن مغازلی: ص 181، ح 216 و ص 180، ح 215؛ تهذیب الکمال: ج 21، ص 454.
- ↑ طبقات کبری: ج 3، ص 38؛ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 372، ح 32085 و ج 6، ص 374، ح 32101؛ مسند احمد: ج 3، ص 246، ح 1719 و ص 247، ح 1720؛ فضائل احمد: ص 90 و 91، ح 135 و 136؛ کتاب الزهد احمد: ص 195، ح 709؛ تاریخ کبیر بخاری: ج 2، ص 362؛ مقتل ابن ابی الدنیا: ص 92، ح 86 و 94 و 95، ح 88 و 90؛ مسند بزّار: ج 4، ص 178، ح 1339 و ص 179، ح 1340 و ص 180، ح 1341؛ الجرح و التعدیل: ج 3، ص 172؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 44، ح 530 و ص 45، ح 531؛ مسند ابو یعلی: ج 12، ص 125، ح 6758؛ تاریخ طبری: ج 5، ص 157؛ معجم کبیر طبرانی: ج 3، ص 79، ح 2717- 2720 و ص 80، ح 2721- 2725؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 172 و ...
- ↑ سیره ابن هشام: ج 2، ص 334؛ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 110؛ مصنف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 372، ح 32091 و ج 7، ص 392، ح 36863؛ مسند احمد: ج 5، ص 178، ح 3062 و 3063( ج 4، ص 51، ط قدیم) و ج 17، ص 197، ح 11122( ج 2، ص 26، ط قدیم)؛ فضائل احمد: ص 74، ح 111 و ص 119، ح 176 و ص 149، ح 216 و ص 211، ح 291؛ کتاب السنه: ص 551، ح 1188 و ص 588، ح 1351؛ صحیح مسلم: ج 3، ص 1433 و ج 4، ص 1872؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 457، ح 951 و ص 496، ح 977 و 996 و ص 500، ح 1002؛ مسند رویانی: ج 2، ص 172، ح 1172 و ص 166، ح 1149؛ معجم کبیر طبرانی: ج 12، ص 77، ح 12593 و ص 114، ح 12722؛ سنن بیهقی: ج 9، ص 131؛ البدایة و النهایه: ج 7، ص 342 و ...
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 46، ح 29346؛ مسند عبد بن حمید: ص 53، ح 74؛ مسند احمد: ج 2، ص 119، ح 712؛ مسند بزّار: ج 2، ص 283، ح 705؛ سنن کبری: ج 4، ص 398، ح 7678؛ عمل الیوم و اللیلة: ج 6، ص 164، ح 1074؛ تاریخ بغداد: ج 9، ص 356.
- ↑ کتاب السنه: ص 583، ح 1315 و 1317؛ علل دارقطنی: ج 4، ص 10؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 371، ح 6928؛ معجم صغیر طبرانی: ج 1، ص 127؛ امالی خمیسیه: ج 1، ص 245، ح 11.
- ↑ سنن کبری نسائی: ج 6، ص 163، ح 10472؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 138؛ مناقب خوارزمی: ص 258؛ تذکرة الحفاظ: ج 2، ص 662.
- ↑ سند احمد: ج 2، ص 461، ح 1363؛ فضائل احمد: ص 711، ح 338؛ کتاب السنه: ص 582، ح 1314؛ سنن کبری نسائی: ج 6، ص 163، ح 10473؛ امالی خمیسیه: ج 1، ص 228، ح 11؛ معجم سفر سلفی: ص 420، ح 1426.
- ↑ فضائل احمد: ص 119، ح 175؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 529، ح 3504؛ علل دارقطنی: ج 4، ص 9؛ سنن کبری نسائی: ج 6، ص 146، ح 10475 و 10476؛ معجم طبرانی: ج 1، ص 270، ح 763؛ تاریخ بغداد: ج 12، ص 263.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 370، ح 32072( 17)؛ مسند احمد: ج 2، ص 448، ح 1336؛ فضائل احمد: ص 158، ح 227؛ سنن ابی داود: ج 3، ص 65؛ مسند بزّار: ج 1، ص 79؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 634، ح 3715 و ص 35، ح 2660؛ شرح طحاوی: ج 4، ص 359؛ مستدرک حاکم: ج 2، ص 137 و ج 4، ص 298؛ سنن کبری بیهقی: ج 9، ص 229؛ مناقب ابن مغازلی: ص 54، ح 78؛ کنز العمال: ج 13، ص 127، ح 36402.
- ↑ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 337، ح 1؛ مسند احمد: ج 2، ص 68، ح 636؛ فضائل احمد: ص 72، ح 108؛ مسند بزّار: ج 3، ص 125، ح 912؛ سنن ابن ماجه: ج 2، ص 474؛ انساب الاشراف: ج 1، ص 17، ح 33؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 12، ح 501؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 323، ح 401؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 135؛ حلیة الاولیاء: ج 4، ص 381؛ سنن بیهقی: ج 10، ص 85؛ مناقب خوارزمی: ص 83، ح 71.
- ↑ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 337، ح 1؛ مسند احمد: ج 2، ص 68، ح 636؛ فضائل احمد: ص 72، ح 108؛ مسند بزّار: ج 3، ص 125، ح 912؛ سنن ابن ماجه: ج 2، ص 474؛ انساب الاشراف: ج 1، ص 17، ح 33؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 12، ح 501؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 323، ح 401؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 135؛ حلیة الاولیاء: ج 4، ص 381؛ سنن بیهقی: ج 10، ص 85؛ مناقب خوارزمی: ص 83، ح 71.
- ↑ مسند طیالسی: ج 1، ص 16، ح 98؛ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32059؛ مسند احمد: ج 2، ص 356، ح 1145؛ سنن ابن ماجه: ج 2، ص 474؛ اخبار القضاة: ج 1، ص 85؛ حلیة الاولیاء: ج 4، ص 382؛ سنن بیهقی: ج 10، ص 86.
- ↑ مسند طیالسی: ص 159، ح 125؛ طبقات کبری: ج 2، ص 337، ح 2؛ مسند احمد: ج 2، ص 421، ح 745؛ فضائل احمد: ص 152، ح 218؛ سنن ابن ابی داود: ج 3، ص 301، ح 3582؛ سنن ترمذی: ج 3، ص 618، ح 1331؛ اخبار القضاة: ج 1، ص 85- 86؛ سنن بیهقی: ج 10، ص 86.
- ↑ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 337، ح 3؛ مسند احمد: ج 2، ص 92، ح 666 و ج 2، ص 451، ح 1342؛ مسند بزّار: ج 2، ص 289، ح 711؛ اخبار القضاة: ج 1، ص 85.
- ↑ طبقات کبری: ج 2، ص 337، ح 3؛ اخبار القضاة: ج 1، ص 85 و 87- 88؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 13، ح 502؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 252، ح 293؛ صحیح ابن حبّان: ج 11، ص 451، ح 5065.
- ↑ مسند احمد: ج 3، ص 41، ح 19287؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 125؛ مناقب خوارزمی: ص 327، ح 328؛ القول المسدّد: ص 28.
- ↑ المعرفة و التاریخ: ج 2، ص 211؛ مسند بزّار: ج 4، ص 34، ح 1195؛ علل دارقطنی: ج 4، ص 263؛ ح 629؛ طبقات محدثین: ج 2، ص 145، ح 165؛ تاریخ ابو نعیم: ج 2، ص 147، ح 1328؛ تاریخ بغداد: ج 5، ص 293 و 294؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 312، ح 823 و 824.
- ↑ کتاب السنه: ص 593، ح 1376؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 458، ح 954 و ص 461، ح 956؛ مسند شاشی: ج 1، ص 126، ح 63؛ کامل ابن عدی: ج 3، ص 234؛ أمالی مفید: ص 55، ح 2؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 243، ح 278 و ص 238، ح 281؛ تهذیب الکمال: ج 5، ص 278 و نیز مسند احمد: ج 2، ص 98، ح 15511، کتاب السنه: ص 595، ح 1384 و ص 596، ح 1385؛ مسند بزّار: ج 4، ص 36، ح 1197؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 471، ح 373 و ج 2، ص 466، ح 691؛ مسند ابو یعلی: ج 2، ص 61، ح 73؛ معجم اوسط طبرانی: ج 4، ص 553، ح 3943؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 116؛ مناقب ابن مغازلی: ص 257، ح 304 و 306.
- ↑ نن ترمذی: ج 5، ص 641، ح 3732؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 464، ح 959 و ص 466، ح 962؛ معجم کبیر طبرانی: ج 12، ص 78، ح 12594؛ حلیة الاولیاء: ج 4، ص 153؛ مناقب ابن مغازلی: ص 260، ح 308، ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 282، ح 326.
- ↑ کتاب السنه: ص 587، ح 1342 و 1343؛ مسند بزّار: ج 3، ص 284، ح 1076؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 520، ح 422 و 442 و 463 و ص 522، ح 458 و 466 و ص 523، ح 467 و 468؛ سنن کبری: ج 5، ص 44، ح 8138؛ مسند ابی یعلی: ج 2، ص 136، ح 738؛ کامل ابن عدی: ج 2، ص 416، ح 164؛ معجم اوسط طبرانی: ج 5، ص 136، ح 4260؛ تاریخ بغداد: ج 1، ص 324، ح 227؛ مناقب ابن مغازلی: ص 35، ح 53.
- ↑ مسند بزّار: ج 3، ص 287، ح 1068؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 641، ح 3731، مناقب کوفی: ج 1، ص 518، ح 460؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 44، ح 8139؛ معجم صغیر طبرانی: ج 2، ص 22، ح 824؛ طبقات المحدثین: ج 4، ص 264، ح 1020؛ حلیة الاولیاء: ج 7، ص 196.
- ↑ تاریخ کبیر: ج 1، ص 115، رقم 333.
- ↑ تاریخ الرّقه: ص 133 و ترجمه الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 320، ح 354.
- ↑ فضائل احمد: ص 136، ح 201؛ صحیح مسلم: ج 4، ص 1870، ح 2404؛ کتاب السنه: ص 587، ح 1335؛ مسند بزّار: ج 2، ص 316، ح 744؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 512، ح 435 و ص 522 و 523، ح 466 و 467 و ص 534- 535، ح 483- 484؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 44، ح 8140؛ مسند ابی یعلی: ج 2، ص 86، ح 739 و ص 99، ح 755؛ معجم شیوخ ابو یعلی: ص 230، ح 188؛ الکنی و الاسماء دولابی: ج 1، ص 192؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 369، ح 6926؛ مناقب ابن مغازلی: ص 27، ح 40- 42 و ص 34، ح 51؛ أمالی طوسی: ص 227، ح 399؛ مناقب خوارزمی: ص 133، ح 148؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 327، ح 350 و ص 318، ح 351- 353.
- ↑ مصنّف عبدالرزاق: ج 11، ص 226، ح 20390؛ مسند احمد: ج 3، ص 114، ح 1532؛ فضائل احمد: ص 51، ح 79؛ کتاب السنه: ص 586، ح 1333 و 1342؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 522، ح 465 و ص 523، ح 468؛ موضح اوهام: ج 2، ص 464؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 309، ح 341 و 342.
- ↑ مسند طیالسی: ج 1، ص 29، ح 213؛ مسند حمیدی: ج 1، ص 38، ح 71؛ طبقات ابن سعد: ج 3، ص 24؛ مسند احمد: ج 1، ص 97، ح 1509 و ص 84، ح 1490 و ص 124، ح 1547؛ فضائل احمد: ص 52، ح 80؛ کتاب السنه: ص 588، ح 1345؛ معجم کبیر طبرانی: ج 1، ص 148، ح 333؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 501، ح 421 و ص 513، ح 437 و ص 533، ح 472؛ مسند ابی یعلی: ج 2، ص 57، ح 698 و ص 66، ح 709؛ مسند شاشی: ج 1، ص 195، ح 148؛ کامل ابن عدی: ج 5، ص 199؛ حلیة الاولیاء: ج 7، ص 195؛ موضح أوهام: ج 2، ص 246؛ تاریخ بغداد: ج 4، ص 204، ح 1890 و ج 9، ص 364، ح 4932.
- ↑ مسند طیالسی: ج 1، ص 28، ح 205؛ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 369، ح 12؛ مسند احمد: ج 3، ص 95، ح 1505؛ صحیح بخاری: ج 6، ص 3، ح 6، صحیح مسلم: ج 4، ص 1871؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 42، ح 115؛ مناقب کوفی: ص 535، ح 475؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 44، ح 8142؛ مسند ابی یعلی: ج 2، ص 73، ح 718؛ مناقب خوارزمی: ص 139، ح 157.
- ↑ سیره ابن هشام: ج 3، ص 250؛ کتاب السنه: ص 586، ح 1331 و 1332؛ مسند بزّار: ج 4، ص 32، ح 1194؛ مسند شاشی: ج 1، ص 186، ح 134؛ مسند ابی یعلی: ج 2، ص 132، ح 809؛ مسند دورقی: ص 139، ح 80؛ مسند شاشی: ج 1، ص 186، ح 134؛ تهذیب الکمال: ج 25، ص 423.
- ↑ مسند طیالسی: ص 29، ح 209؛ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 369، ح 32065؛ مسند احمد: ج 3، ص 146، ح 1583؛ صحیح بخاری: ج 6، ص 3، ح 3؛ صحیح مسلم: ج 4، ص 31، ح 2204؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 513، ح 438 و ج 2، ص 569، ح 1103؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 285، ح 344؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 370، ح 6927؛ مشکل الآثار طحاوی: ج 2، ص 213، ح 1903؛ سنن بیهقی: ج 9، ص 40؛ تاریخ بغداد: ج 11، ص 422؛ مناقب ابن مغازلی: ص 31، ح 48، و ص 183، ح 219؛ شرح السنة بغوی: ج 14، ص 113، ح 3907؛ مناقب خوارزمی: ص 157، ح 187.
- ↑ کتاب السنه: ص 587، ح 1339؛ مسند بزّار: ج 4، ص 38، ح 1200؛ علل الحدیث رازی: ج 2، ص 389، ح 2680؛ تاریخ بغداد: ج 8، ص 53.
- ↑ مسند احمد: ج 3، ص 66، ح 1463؛ فضائل احمد: ح 28؛ کتاب السنه: ص 587، ح 1340؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 535، ح 473؛ مناقب ابن مغازلی: ص 36، ح 55؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 352، ح 386 و 387 و ص 355، ح 391 و 392؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 126.
- ↑ مسند احمد: ج 3، ص 155، ح 1600؛ تاریخ کبیر بخاری: ج 3، ص 48/ 179؛ کتاب السنه: ص 586، ح 1334؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 538، ح 475؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 307- 308، ح 337- 338، و ص 334، ح 366 و ص 343، ح 377.
- ↑ طبقات ابن سعد: ج 3، ص 24؛ کتاب السنه: ص 595، ح 1384 و ص 596، ح 1385؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 4622، ح 961.
- ↑ مصنف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 369، ح 15( 32069)؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 538، ح 489؛ معجم کبیر طبرانی: ج 1، ص 148، ح 334؛ ترجمه الإمام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 356، ح 393 و ص 357، ح 394 و ص 358، ح 396- 397.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 369، ح 13( 32067)؛ مسند احمد: ج 6، ص 369 و 438؛ فضائل احمد: ص 95، ح 142؛ کتاب السنه: ص 588، ح 1346؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 540، ح 479 و 480؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 44، ح 8143؛ معجم کبیر طبرانی: ج 24، ص 146- 147، ح 384- 389؛ تاریخ بغداد: ج 12، ص 323 و ج 3، ص 406؛ استیعاب: ج 3، ص 1097.
- ↑ تاریخ الثقات عجلی: ص 522، ح 2106؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 502، ح 422؛ معجم شیوخ: ج 1، ص 252، ح 1008؛ تاریخ بغداد: ج 10، ص 43؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 386، ح 448 و ص 387، ح 449؛ تهذیب الکمال: ج 35، ص 363.
- ↑ فضائل احمد: ص 146، ح 213؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 529، ح 463 و ص 530، ح 464؛ معجم کبیر طبرانی: ج 24، ص 146، ح 384؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 386، ح 447.
- ↑ فضائل احمد: ص 166، ح 232؛ تفسیر فرات کوفی: ص 96، ح 80؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 339، ح 268 و ص 358، ح 289؛ امالی محاملی: ج 1، ص 86( ب)؛ تفسیر ابن ابی حاتم: ج 2، ص 75؛ معجم کبیر طبرانی: ج 1، ص 107، ح 176؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 126؛ معرفة الصحابه: ج 1، ص 23؛ أمالی طوسی: ص 502، ح 1099؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 127، ح 163؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 224، باب 44؛ ریاض النضره: ج 2، ص 300.
- ↑ مسند احمد: ج 1، ص 111، ح 371؛ فضائل احمد: ص 182، ح 342؛ مناقب ابن مردویه: ص 289- 290، ح 457؛ الکشف و البیان: ج 7، ص 182، ذیل آیه 214 سوره شعرا؛ تفسیر طبری: ج 19، ص 75 ذیل آیه مذکور و تاریخ طبری: ج 2، ص 321؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 97- 98، ح 133- 134؛ کنز العمال: ج 13، ص 131، ح 36419 و ص 149، ح 36465.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 1، ص 369، ح 32070؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 308، ح 220، ص 329، ح 257 و ص 347، ح 276؛ کامل ابن عدی: ج 2، ص 187؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ص 136، ح 168؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 227.
- ↑ مناقب ابن مغازلی: ص 229، ح 276؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 411، ح 485.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 2، ص 368، ح 32062؛ مسند احمد: ج 4، ص 164- 165؛ فضائل احمد: ص 89، ح 132 و ص 97، ح 145؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 57؛ کتاب السنه: ص 584، ح 1320؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 635- 636، ح 3716؛ المعرفة و التاریخ فسوی: ج 2، ص 625؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 496- 498، ح 407، 409، 411- 414؛ معجم کبیر طبرانی: ج 4، ص 16، ح 3511 و 3513؛ اخبار اصبهان: ج 1، ص 253؛ مناقب ابن مغازلی: ص 221- 222، ح 267 و 268؛ مناقب خوارزمی: ص 134، ح 149؛ تهذیب الکمال: ج 5، ص 350.
- ↑ سنن ترمذی: ج 5، ص 635، ح 3716.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 377، ح 32128؛ فضائل احمد: ص 59، ح 90؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 461، ح 363.
- ↑ تاریخ کبیر بخاری: ج 1، ص 249؛ سنن ابن ابی داود: ج 2، ص 284، ح 2287؛ کتاب السنه: ص 585، ح 1330؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 497، ح 413؛ مشکل الآثار: ج 4، ص 120، ح 3354 و ص 121، ح 3355؛ سنن کبری بیهقی: ج 8، ص 6؛ مطالب العالیه: ج 2، ص 55، ح 1635.
- ↑ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 45، ح 8147.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 377، ح 32126؛ مسند احمد: ج 20، ص 423، ح 13214 و ج 21، ص 420، ح 14019؛ فضائل احمد: ص 43، ح 69 و ص 146، ح 212؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 275، ح 3090؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 484، ح 393 و ص 499، ح 417؛ مسند ابو یعلی: ج 5، ص 412، ح 3095؛ شواهد التنزیل: ج 1، ص 306، ح 309- 312 و ص 308، ح 314- 318؛ مناقب خوارزمی: ص 165، ح 197؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 377، ح 879 و 880
- ↑ مسند حمیدی: ج 1، ص 26، ح 48؛ اموال ابو عبید: ص 178، ح 458؛ مسند احمد: ج 1، ص 183، ح 594 و ج 2، ص 427، ح 1297؛ فضائل احمد: ص 703، ح 325؛ انساب الاشراف: ج 1، ص 64، ح 168؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 276، ح 3092؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 100، ح 451؛ تفسیر طبری: ج 10، ص 46- 47؛ علل دارقطنی: ج 3، ص 164؛ مستدرک حاکم: ج 4، ص 178؛ سنن بیهقی: ج 9، ص 206 و 207.
- ↑ کتاب السنه: ص 595- 596، ح 1385 و 1384؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 471، ح 376 و ج 2، ص 466، ح 961؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 234، ح 278؛ الدر المنثور: ج 4، ص 123.
- ↑ سنن دارمی: ج 2، ص 66؛ سنن کبری نسائی: ج 2، ص 416، ح 3987؛ سنن نسائی: ج 5، ص 247؛ شواهد التنزیل: ج 1، ص 316، ح 326؛ سنن بیهقی: ج 5، ص 111.
- ↑ مسند احمد: ج 4، ص 366 و 368 و 370- 371، ج 17، ص 161، ح 11104 و ص 211، ح 11131؛ فضائل احمد: ص 54، ح 82 و ص 77، ح 116 و ص 115، ح 170؛ صحیح مسلم: ج 4، ص 1873، ح 2408؛ المعرفة و التاریخ فسوی: ج 1، ص 536؛ کتاب السنه: ص 591- 593، ح 1364- 1365 و ح 1369 و 1372 و 1375، ص 630، ح 1555 و 1558؛ مسند ابن حمید: ص 107- 108، ح 240؛ انساب الاشراف: ص 24، ح 48؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 663، ح 3713 و 3788؛ کشف الاستار: ج 3، ص 189- 190، ح 2538- 2539؛ مناقب کوفی: ص 112، ح 616 و ص 116، ح 618 و ص 135، ح 633 و ص 170، ح 663 و ص 313، ح 799 و ص 375، ح 859 و ص 386، ح 870 و ص 435- 436، ح 928- 929 و ص 449- 450، ح 948- 949؛ معجم کبیر طبرانی: ج 5، ص 166، ح 4969 و 4970- 4971 و ص 169- 170، ح 4980 و 4984 و 4986 و ص 175، ح 4996 و ص 182، ح 5027- 5028 و ص 186، ح 5040 و ص 192، ح 4059- 4059 و ص 194- 195، ح 5065- 5071 و ص 204، ح 5096- 5097؛ معجم اوسط: ج 2، ص 576، ح 1987؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 109- 110؛ مناقب ابن مغازلی: ص 235، ح 283؛ امالی خمیسیه: ج 1، ص 149، ح 7؛ مناقب خوارزمی: ص 182؛ مسند ابی یعلی: ج 2، ص 297، ح 1021.
- ↑ مصنّف عبدالرزاق: ج 11، ص 225، ح 20388؛ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32056؛ مسند احمد: ج 5، ص 350 و 358- 359 و 361؛ فضائل احمد: ص 87، ح 129 و ص 222، ح 301؛ کتاب السنه: ص 590، ح 1354؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 451، ح 352 و ج 2، ص 412، ح 903 و ص 443، ح 929؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 45، ح 8144؛ مسند رویانی: ص 36، ح 62؛ مشکل الآثار: ج 4، ص 11، ح 3316؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 374، ح 6930؛ معجم اوسط طبرانی: ج 5، ص 425، ح 5752 و ج 7، ص 49، ح 6081؛ طبقات المحدثین: ج 3، ص 388؛ مستدرک حاکم: ج 2، ص 129- 130؛ سنن بیهقی: ج 6، ص 342؛ اخبار اصبهان: ج 1، ص 161؛ مناقب ابن مغازلی: ص 24، ح 35.
- ↑ کشف الاستار: ج 3، ص 188؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 379، ح 852.
- ↑ مصنّف ابن أبی شیبه: ج 6، ص 376، ح 32123؛ مسند احمد: ج 5، ص 347؛ فضائل احمد: ص 76، ح 113؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 45، ح 8145؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 425، ح 917 و ص 442، ح 937 و ص 454، ح 956؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 110؛ اخبار اصبهان: ج 2، ص 219؛ مناقب ابن مغازلی: ص 24، ح 36؛ مناقب خوارزمی: ص 134، ح 150.
- ↑ کتاب السنه: ص 587، ح 1341 و ص 591، ح 1359.
- ↑ مسند احمد: ج 4، ص 372، ح 65؛ فضائل احمد: ص 93، ح 139؛ کتاب السنه: ص 591، ح 1362؛ سنن ترمذی: ج 6، ص 633، ح 3713؛ کشف الاستار: ج 3، ص 189، رقم 2537؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 398، ح 883 و ص 404، ح 893 و ص 423، ح 915؛ الکنی و الاسماء: ج 2، ص 61؛ کامل ابن عدی: ج 6، ص 413، رقم 1895؛ معجم کبیر طبرانی: ج 5، ص 202، ح 5092؛ کنز العمال: ج 13، ص 104، ح 36342.
- ↑ معجم اوسط: ج 3، ص 134، ح 2275؛ معجم صغیر طبرانی: ج 1، ص 64؛ حلیة الاولیاء: ج 5، ص 26؛ مناقب ابن مغازلی: ص 26، ح 38؛ اخبار اصفهان: ج 1، ص 142، رقم 92؛ امالی طوسی: ص 272، ح 509 و ص 334، ح 672؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 13- 14، ح 511- 514؛ تهذیب الکمال: ج 22، ص 397- 398؛ البدایة و النهایه: ج 5، ص 211.
- ↑ مسند احمد: ج 5، ص 366، ح 641 و ص 370، ح 670؛ فضائل احمد: ص 96، ح 143؛ انساب الاشراف: ج 1، ص 66، ح 173؛ کشف الاستار: ج 3، ص 191، ح 2541؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 428، ح 567؛ مشکل الآثار: ج 2، ص 212، ح 1901؛ الکنی و الاسماء: ج 2، ص 88؛ معجم کبیر طبرانی: ج 5، ص 175، ح 4996- 4970 و ص 191، ح 5058- 5059؛ معجم اوسط طبرانی: ج 2، ص 576، ح 1987؛ زین الفتی: ج 1، ص 12- 13، ح 1- 2؛ اخبار اصفهان: ج 2، ص 227؛ تاریخ بغداد: ج 14، ص 236؛ امالی طوسی: ص 255، ح 459؛ مناقب خوارزمی: ص 156، ح 185؛ اسدالغابه: ج 1، ص 368 و ج 3، ص 307؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 8- 12، ح 506- 510 و ص 18، ح 515- 516 و ص 20، ح 520 و ص 24، ح 523- 524؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 69، ح 46.
- ↑ مناقب کوفی: ج 2، ص 439، ح 924 و ص 452، ح 945؛ مناقب خوارزمی: ص 156، ح 185؛ البدایة و النهایه: ج 7، ص 360.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 371، ح 32082؛ مسند احمد: ج 4، ص 281، ح 950؛ فضائل احمد: ص 111، ح 164؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 65، ح 41؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 43، ح 116؛ کتاب السنة: ص 592- 593، ح 1363 و 1370 و 1374؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 358- 370، ح 844- 845 و ص 441، ح 926- 927؛ الکنی و الالقاب: ج 1، ص 160؛ امالی خمیسیه: ج 1، ص 145، ح 50؛ مناقب خوارزمی: ص 155، ح 183؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 47، ح 548 و ص 51- 52، ح 552- 553.
- ↑ أمالی عبدالرزاق: ص 79، ح 109؛ مسند طیالسی: ص 111، ح 829؛ مصنف ابن ابی شیبة: ج 6، ص 375، ح 32112؛ مسند احمد: ج 4، ص 437، ج 33، ص 154، ح 19928؛ فضائل احمد: ص 104، ح 157 و ص 123، ح 182؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 632، ح 3712؛ کتاب السنة: ص 550، ح 1187؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 45، ح 8146؛ مسند رویانی: ج 1، ص 62، ح 119؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 449- 450، ح 351 و 354 و ص 490، ح 397؛ کامل ابن عدی: ج 2، ص 145؛ معجم کبیر طبرانی: ج 18، ص 128، ح 265؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 110؛ حلیة الاولیاء: ج 6، ص 294؛ مناقب خوارزمی: ص 153، ح 180.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 375، ح 32110؛ مسند احمد: ج 38، ص 118، ح 23012؛ فضائل احمد: ص 219، ح 298؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 479، ح 388 و ص 487، ح 397 و ج 2، ص 388، ح 863، ص 390، ح 866، ص 419، ح 903؛ مناقب ابن مغازلی: ص 225، ح 271؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 400- 401، ح 466- 468 و ص 402- 406، ح 470- 478.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 2، ص 374، ح 32104؛ مسند احمد: ج 2، ص 323، ح؛ فضائل احمد: ص 90، ح 133؛ أنساب الاشراف: ص 91، ح 219؛ مسند ابو یعلی: ج 12، ص 444، ح 7013؛ معجم کبیر طبرانی: ج 23، ص 322، ح 737 و ص 323، ح 738؛ معجم اوسط طبرانی: ج 6، ص 389، ح 5828؛ معجم صغیر طبرانی: ج 2، ص 21؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 121؛ تاریخ بغداد: ج 7، ص 401؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 171- 172، ح 664- 665 و ص 182- 184، ح 667- 671.
- ↑ مسند احمد: ج 4، ص 370، ح 19302؛ فضائل احمد: ص 682، ح 289؛ کتاب السنة: ص 592، ح 1367 و 1368؛ مسند بزّار: ج 2، ص 632، ح 2544؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 445، ح 933 و 934؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 375، ح 6931 و ص 372- 373، ح 846- 847؛ أمالی طوسی: ص 255، ح 459؛ اسدالغابه: ج 5، ص 275؛ زین الفتی: ج 1، ص 14، ح 3 و ج 2، ص 267، ح 475؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 6، ح 504؛ الإصابه: ج 4، ص 159.
- ↑ کتاب السنه: ص 551، ح 1189؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 444، ح 347؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 53، ح 554؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 70، ح 47؛ البدایة و النهایه: ج 5، ص 187 و 212؛ مسند شاشی: ج 1، ص 165، ح 106.
- ↑ کتاب السنه: ص 551، ح 1189؛ و البدایة و النهایه: ج 5، ص 212.
- ↑ کتاب السنه: ص 551، ح 1189؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 444، ح 347؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 53، ح 554؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 70، ح 47؛ البدایة و النهایه: ج 5، ص 187 و 212؛ مسند شاشی: ج 1، ص 165، ح 106.
- ↑ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 28، ح 529.
- ↑ مسند احمد: ج 2، ص 262، ح 951؛ فضائل احمد: ص 97، ح 144؛ مسند بزّار: ج 3، ص 34- 35، ح 786؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 367، ح 843 و ص 383، ح 857 و ص 429، ح 911 و ص 444، ح 432 و ص 451- 452، ح 942 و 943؛ معجم کبیر طبرانی: ج 5، ص 192، ح 5059؛ امالی طوسی: ص 227، ح 398؛ فرائد السمطین: ص 68، ص 44؛ البدایة و النهایه: ج 7، ص 360؛ کنز العمال: ج 13، ص 158، ح 36487.
- ↑ مصنف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32055؛ صحیح مسلم: ج 1، ص 86( باب 33)، ح 131؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 114؛ کتاب السنه: ص 584، ح 1325؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 47، ح 8153؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 376، ح 6924؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 479، ح 978؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 195، ح 689 و 690.
- ↑ مصنف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32055؛ مسند احمد: ج 2، ص 136، ح 731 و ص 316، ح 1062؛ فضائل احمد: ص 45، ح 71؛ صحیح مسلم: ج 1، ص 86، ح 131؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 42، ح 144؛ کتاب السنه: ص 584، ح 1325؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 469، ح 963؛ سنن کبری نسائی: ج 6، ص 535، ح 11753؛ کنز الفوائد: ج 2، ص 83؛ مناقب ابن مغازلی: ص 193، ح 228 و ص 195، ح 231.
- ↑ مسند حمیدی: ج 1، ص 31، ح 58؛ مسند احمد: ج 2، ص 642، ح 71؛ فضائل احمد: ص 56، ح 84؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 42، ح 114؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 643، ح 3736؛ سنن کبری نسائی: ج 6، ص 534، ح 11749؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 482، ح 982؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 251، ح 291 و ص 347، ح 445؛ امالی طوسی: ص 258، ح 465؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 190- 191، ح 682- 684 و ص 195- 199، ح 691- 700؛ مناقب ابن مغازلی: ص 190- 191، ح 225- 226 و ص 193- 194، ح 229- 230؛ مناقب خوارزمی: ص 326، ح 336.
- ↑ مصنّف عبدالرزاق: ج 11، ص 318؛ مسند احمد: ج 2، ص 468- 469، ح 1376- 1377؛ فضائل احمد: ص 99، ح 147 و ص 144، ح 209 و ص 713، ح 343- 344؛ زهد احمد:ص 309، ح 1191- 1192؛ تاریخ کبیر بخاری: ج 3، ص 281، ح 966؛ تفسیر فرات کوفی: ص 404- 406، ح 542- 540؛ کتاب السنه: ص 470، ح 1004؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 406، ح 534؛ معجم کبیر طبرانی: ج 1، ص 320، ح 951؛ أمالی طوسی: ص 344، ح 709؛ انساب الاشراف: ص 33، ح 82؛ مناقب ابن مغازلی: ص 71، ح 104.
- ↑ مسند احمد: ج 43، ص 170، ح 25046؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 701، ح 3874؛ مسند ابو یعلی: ج 8، ص 270، ح 4857؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 11، ح 577 و ص 132، ح 617 و ص 194، ح 666 و ص 470، ح 964؛ معجم کبیر طبرانی: ج 22، ص 403، ح 1008؛ تاریخ جرجان: ص 213، رقم 329؛ استیعاب: ج 4، ص 1897؛ شواهد التنزیل: ج 2، ص 62، ح 684؛ امالی طوسی: ص 249، ح 440 و ص 331، ح 663؛ مناقب خوارزمی: ص 70، ح 63؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 367، ح 296.
- ↑ شرح الاخبار: ج 1، ص 140، ح 70 و 72؛ مسترشد طبری: ص 449، ح 146؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 154.
- ↑ نن ترمذی: ج 5، ص 698، ح 3868؛ مسند رویانی: ص 26، ح 41؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 155؛ استیعاب: ج 4، ص 1879؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 162، ح 649.
- ↑ تاریخ کبیر بخاری: ج 6، ص 501.
- ↑ مسند احمد: ج 2، ص 13، ح 570؛ مسند دارمی: ج 2، ص 284، ح 2663؛ صحیح ابن خزیمه: ج 2، ص 54، ح 904؛ مشکل الآثار: ج 2، ص 211، ح 1899؛ سنن بیهقی: ج 2، ص 247.
- ↑ مصنف ابن ابی شیبه: ج 5، ص 244، ح 25667؛ صحیح ابن خزیمه: ج 2، ص 54، ح 904؛ مسند احمد: ج 2، ص 43، ح 608؛ سنن ابن ماجه: ج 2، ص 1222، ح 3709؛ سنن نسائی: ج 3، ص 12؛ کامل ابن عدی: ج 4، ص 234؛ مشکل الآثار: ج 2، ص 210، ح 1898؛ سنن بیهقی: ج 2، ص 247.
- ↑ مصنف ابن ابی شیبه: ج 5، ص 244، ح 25667؛ مسند احمد: ج 2، ص 43، ح 608؛ سنن ابن ماجه: ج 2، ص 1222، ح 3709؛ سنن نسائی: ج 2، ص 12؛ صحیح ابن خزیمه: ج 2، ص 54، ح 904؛ کامل ابن عدی: ج 4، ص 234؛ مشکل الآثار: ج 2، ص 210، ح 1898؛ سنن بیهقی: ج 2، ص 247.
- ↑ مسند احمد: ج 2، ص 35، ح 598 و ص 77، ح 647 و ص 207، ح 845 و ص 425، ح 1290؛ سنن نسائی: ج 3، ص 12؛ صحیح ابن خزیمه: ج 2، ص 54، ح 902؛ سنن بیهقی: ج 2، ص 248؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 452، ح 982؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 201، ح 170.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32061؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 637، ح 3722 و ص 640، ح 3729؛ مراسیل ابن ابی حاتم: ص 95، ح 168؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 125؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 987؛ تهذیب الکمال: ج 15، ص 372، ح 3457؛ کنز العمال: ج 13، ص 120، ح 36387.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32060؛ المعرفة و التاریخ: ج 2، ص 540؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 46، ح 535؛ حلیة الاولیاء: ج 1، ص 68 و ج 4، ص 382؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 985.
- ↑ مسند طیالسی: ص 25، ح 180؛ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 388؛ فضائل احمد: ص 154، ح 221؛ أنساب الاشراف: ج 1، ص 13، ح 26؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 986 و 988.
- ↑ مصنّف ابن ابی شیبه: ج 7، ص 404، ح 36896؛ مسند احمد: ج 2، ص 73، ح 644؛ تهذیب الآثار طبری: ص 236- 237، ح 31- 33؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 251، ح 292؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 606، ح 1105؛ مستدرک حاکم: ج 2، ص 366؛ تاریخ بغداد: ج 13، ص 302، ح 7282؛ موضح اوهام: ج 2، ص 432؛ مناقب ابن مغازلی: ص 202، ح 240؛ اربعین خزاعی: ص 60، ح 18؛ مناقب خوارزمی: ص 71؛ کفایة الطالب: ص 257؛ مناقب ابن شهر آشوب: ج 2، ص 135؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 249، ح 193؛ کشف الاستار: ج 2، ص 128، ح 2401.
- ↑ طبقات ابن سعد: ج 8، ص 19؛ فضائل احمد: ص 118، ح 173؛ سنن نسائی: ج 6، ص 62؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 290، ح 210؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 393، ح- 6944 و ص 399، ح 6948؛ معجم کبیر طبرانی: ج 4، ص 34، ح 3571، فضائل فاطمه ابن شاهین: ص 87، ح 37؛ مستدرک حاکم: ج 2، ص 167؛ تاریخ بغداد: ج 14، ص 363، ح 7691؛ مناقب خوارزمی: ص 335، ح 356- 364؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 88، ح 70.