اخوان المسلمین
نام جریان | اخوان المسلمین |
---|---|
جمعیت طرفدار | تعداد قابل توجهی از مردم مصر |
رهبران | حسن البنا، سید قطب و ... |
هدف و یا اهداف مورد نظر جریان | بازگرداندن مردم به اسلام؛ ایجاد حکومت |
مبانی و اصول جریان | ؟؟؟ |
جهت گیری جریان نسبت به حاکمیت | عموما در تضاد با حکومت |
وضعیت اقتصادی جریان | ؟؟؟ |
نحوه تبلیغات جهت جذب افراد | ؟؟؟ |
وضعیت کنونی جریان |
جریان شناسی اخوان المسلمین در مصر عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که در پژوهشگاه مطالعات تقریبی، در موضوع جریان شناسی جهان اسلام به نگارش در آمده است.
مقدمه
بنیانگذار «إخوان المسلمین» امام حسن البنّا بود. وی با اینکه هنوز به سن چهل سالگی نرسیده بود توانست مهمترین جریان جهان اسلام؛ یعنی جمعیت اخوان المسلمین را پایهریزی کند و آن را به یکی از با نفوذترین جریانهای تأثیرگذار در جهان اسلام تبدیل نماید. درک واقعیتها، قدرت یافتن راهحلها و نیز مهارتهای عملی برای اجرای تصمیمات، از ویژگیهای مهم حسن البنّا بود. او توانست «اخوانالمسلمین» را به دو بخش تقسیم کند؛ یک بخش کلی برای بازگرداندن مردم به اسلام و یک بخشِ خاص تحت عنوان «تشکیلات ویژه» برای ایجاد قدرتِ لازم جهت محقق ساختن اهداف.
معرفی حسن البنّا بنیانگذار اخوان المسلمین
هوش و نبوغ حسن البنا موجب برتری او بر تمامی همعصران و پیروانش شد. یکی از مشکلات این بود که او «شورا» را هدایتگر میدانست و نه لازم و ضروری و در نهایت نتوانست نسل دومی را برای انتقال رسالت خود پرورش دهد. در نتیجه اخوانالمسلمین در حسن البنا و حسن البنا در اخوانالمسلمین خلاصه شد. دشمنان اسلام به خطرناک بودن رسالت اسلامی حسن البنا پی بُردند و در تمامی تلاشهای خود برای مَهار او ناکام ماندند. خطر این رسالت اسلامی به ویژه در جریان جنگ فلسطین آشکار شد. بدینترتیب، تصمیمِ از میان برداشتن حسن البنا اتخاذ شد. حسن البنا در حالی که هنوز در دهه چهارم عمر خود قرار داشت، ترور و کشته شد. از آنجایی که پس از او نسل دوم و یا یک رهبر جایگزین پرورش داده نشده بود، جمعیت اخوانالمسلمین با یک آشفتگی واقعی مواجه شد. به عقیده من این مرحله، مرحله پایانِ جمعیت اخوانالمسلمین بود؛ جمعیتی که حسن البنا آن را تأسیس کرد اما پس از او نسل متفاوتی وارد این جمعیت شد.
اخوان المسلمین پس از ترور حسن البنّا
پس از گذشت 3 سال از مرگ حسن البنا جمعیت اخوانالمسلمین به تدریج توانست شکافهای ایجادشده را پُر کند. در طول این سالها، بسیاری از حوادث و فجایع تأثیرگذار به وقوع پیوست که به مهمترین آنها اشاره میشود: ـ فروپاشی «تشکیلات ویژه» که در واقع نشانگر قدرت واقعیِ اخوانالمسلمین بود. ـ قرار گرفتن اراذل و اوباش و افراد فاسد در ساختارِ «تشکیلات ویژه» توسط «عبدالناصر» بدون اطلاع جمعیت اخوانالمسلمین. یکی از مشکلات این بود که او «شورا» را فقط هدایتگر میدانست و نه لازم و ضروری، و در نهایت نتوانست نسل دومی را برای انتقال رسالت خود پرورش دهد. در نتیجه اخوانالمسلمین در حسن البنا و حسن البنا در اخوانالمسلمین خلاصه شد.
ناکارآمدی حسن الهضیبی رئیس جدید اخوان المسلمین
در جریان حوادثی که همچنان مانند یک معمّای حلنشده باقی ماندهاند «حسن الهضیبی» به عنوان رئیس دفتر ارشاد انتخاب شد. با روی کار آمدن «حسن الهضیبی» که یک حقوقدان بود، مجموعهای متشکل از بسیاری از حقوقدانان مانند «عبدالقادر عوده»، «حسن عشماوی» و … نیز روی کار آمدند و سیاستهایشان موجب فراگیر شدن آشفتگی در صفوف داخلی اخوانالمسلمین شد. آثار و تبعات ناشی از این آشفتگی در 2 مسأله قابل رؤیت است؛ یکی آنکه رهبران جدید اخوانالمسلمین نتوانستند مانند حسن البنا قلبها و عقلها را به سمت خود جذب کنند و دوم آنکه هرجومرج تمامی تشکیلات ویژه اخوان را فرا گرفت. جمال عبدالناصر به عنوان یکی از اعضای سابق «تشکیلات ویژه» توانست با هوش خود از غفلت رهبران جدید اخوانالمسلمین استفاده کرده و آنها را بازی دهد. بدینترتیب، «عبدالناصر» توانست «تشکیلات ویژه» را به طور کامل از بین ببرد و برخی از اعضای آن را نیز به سمت خود جذب کند. در ادامه شکافهایی نیز در اخوانالمسلمین ایجاد شد و برخی در مقابل حسن الهضیبی ایستادند. در ادامه جمعیت اخوانالمسلمین به یک گروه تبلیغیِ ضعیف تحت رهبری حسن الهضیبی تبدیل شد و دیگر از تشکیلات ویژهای که بتواند از این جمعیت در برابر حوادث مختلف حمایت به عمل آورد، برخوردار نبود. در این مرحله عبدالناصر کمر به نابودی اخوانیها بست و محنت سال 1954 میلادی به وقوع پیوست. کسانی که با عبدالناصر موافق بودند حرکت زیر پرچم حسن الهضیبی را رد کردند. برخی اخوانیها گمان میکردند که عبدالناصر برادر آنهاست. این دسته از اخوانیها با سوزش ضربات شلاق عبدالناصر بر پیکرهایشان در زندانها، از خوابِ خود بیدار شدند.
نقش سید قطب در احیاء اخوان المسلمین
«سید قطب» تلاش کرد تا خط مشیِ حسن البنا را احیا سازد اما سید قطب بیش از آنکه یک فردِ سازمانی و حزبی باشد، یک متفکرِ ادیب بود. او خط مشیِ حسن البنا را با الفاظ و عباراتی که با طعم رنج و محنت همراه بود، ترسیم نمود. با این حال، تلاشهای مذکور با اقدامات خشونتآمیز نظام حاکم از یک سوی و مبارزات فکری حسن الهضیبی و گروهِ تحت امرش از سوی دیگر، خنثی شدند. الهضیبی به پیروانش القاء کرده بود که اخوانالمسلمین تنها یک گروه تبلیغی است و نه بیشتر. این درحالی است که هرکسی که آثار به جای مانده از حسن البنا را مطالعه کرده باشد به یقین درخواهد یافت که البنا هیچگاه به اخوان به عنوان یک گروه صرفا تبلیغی نگاه نکرد.
اخوان المسلمین در دوران انورسادات
حدود 20 سال پس از محنت، دوران «انور سادات» آغاز شد. طبیعتا او برای مستحکمتر کردن ارکان حکومتش به پایگاه جدیدی نیاز داشت. این درحالی است که عبدالناصر میراثی متشکل از کمونیستها و چپگرایان را برای او باقی گذاشته بود. انور سادات به عنوان باهوشترین رؤسای جمهور مصر یک «دموکراسی جعلی» را پدید آورد و اسلامگرایان را فریب داد. او اسلامگرایان را اینگونه قانع ساخت که فضا در برابر آنها کاملا باز است و آنها از آزادی کاملی برخوردار هستند؛ این درحالی است که تمام قدرت در دستان او قرار داشت. جمعیت اخوانالمسلمین به یک گروه تبلیغیِ ضعیف تحت رهبری حسن الهضیبی تبدیل شد و دیگر از تشکیلات ویژهای که بتواند از این جمعیت در برابر حوادث مختلف حمایت به عمل آورد، برخوردار نبود. در این مرحله عبدالناصر کمر به نابودی اخوانیها بست.
نسل اسلام گرای دهه 70 میلادی
باید از نسل اسلامگرایِ دهه 70 میلادی به عنوان «نسل فریفتهشده» یاد کرد؛ نسلی که گمان میکرد از آزادی فراوانی برخوردار است. این در حالی است که برخورداری این نسل از آزادی در واقع در گروِ رغبت و تمایل نظام حاکم بود؛ نظامی که قدرتش بر تمامی بخشهای کشور سایه گسترانیده بود. به همین دلیل همگان در برابر راه و مسیر دعوت و تبلیغِ صِرف تسلیم شدند؛ بدون آنکه از یک قدرت واقعی برای حمایت از خود و فعالیتهای تبلیغیشان برخوردار باشند. هرچند که آنها حقیقتا در مسیر تبلیغ موفق عمل کردند اما همواره در سایه کنترل نظام حاکم قرار گرفتند؛ نظامی که میتوانست هرچیزی را که بخواهد، نابود کند و از بین ببرد. تنها کسانی به این خدعه و فریبِ نظام حاکم پی بردند که سلاح به دست گرفتند. این جمعیت همان «جماعت اسلامی الجهاد مصر» است. در همین حال، «جماعت اسلامی» نیز ــ ولو در سطوح خیلی پائین ــ اما به این خدعه و فریب پی بُرد. در این میان، اخوانالمسلمین و سلفیها به طور کامل در دام این نیرنگ گرفتار شدند. در دهه 70 بود که جمعیت اخوانالمسلمین مهمترین افکار و ایدئولوژیهای حسن البنا را کنار گذاشت. این جمعیت از اقدامات خشونتآمیز در پیش از کودتای ژوئیه برائت جست. به طور کلی جمعیت اخوانالمسلمین افکار و ایدئولوژیهایی را که به مذاق نظام حاکم خوش نمیآمد، عملا کنار گذاشت.
اخوان المسلمین به رهبری عُمَر التلمسانی
در این مرحله «عمر التلمسانی» رهبری اخوانالمسلمین را برعهده داشت. او نیز یک حقوقدان بود. به طور کلی باید گفت که هیچ جنبشی در مصر نتوانست با رهبران حقوقدان به موفقیت دست پیدا کند. به هر حال، این مسأله نیازمند بحث و بررسی وسیعتری است. از زمان روی کار آمدن عمر التلمسانی 2 گروه در اخوانالمسلمین پدید آمد؛ گروه اول به طور کامل فریفته نظام حاکم شدند، اما گروه دوم در برابر خدعه و نیرنگ نظام حاکم مقاومت کردند. از مهمترین چهرههای برجسته این گروه میتوان به «مصطفی مشهور» اشاره کرد که از اعضای سابق «تشکیلات ویژه» اخوان بود. گروه دوم اعلام کرد که فعالیتهای تبلیغی میبایست در سایه یک تشکیلات ویژه و قدرتمند انجام گیرد. وجود چنین گروهی در ساختار اخوانالمسلمین موجب شد تا این گروه همچنان از اندک قدرتی در برابر نظام حاکم برخوردار گردد.
اخوان المسلمین در دوران حسنی مبارک
پس از تحولات مذکور یک چهره نظامی مصری یعنی «حسنی مبارک» روی کار آمد. او نه از جرأت و جسارت عبدالناصر برخوردار بود که اخوانالمسلمین را قتل عام کند و نه زیرکی انور سادات را داشت که آنها را به بازی گرفته و فریب دهد. جمعیت اخوانالمسلمین تا اوایل دهه 90 خطری برای حسنی مبارک محسوب نمیشد. در طول سالهای 1981 تا 1990 میلادی جمعیت اخوانالمسلمین علیرغم سنگاندازیهای نظام حاکم، در انتخابات پارلمانی به پیروزی رسید. در همین سالها حسنی مبارک نیز به صورت موازی، ارکان حکومت دیکتاتوری خود را تثبیت کرد تا اینکه یک عملیات مسلحانه بدونِ هدف از سوی جماعت اسلامی انجام شد. اینجا بود که نظام مبارک اقدامات خشونتآمیز علیه تمامی گروههای مسلحِ اسلامگرا را کلید زد. نظام مبارک از اخوانالمسلمین و سلفیها برای ضربه زدن به گروههای مسلح بهرهبرداری کرد اما به محض اینکه گروههای مسلح را نابود کرد، اخوانیها و سلفیها را نیز به زندان انداخت و آنها را در دادگاههای نظامی محاکمه کرد. در واقع دهه 90 دهه شکست اخوانالمسلمین محسوب میشود، زیرا در این مرحله بود که نظام حاکم آنها را به شدت مورد هدف قرار داد و به حاشیه راند. در مراحل پایانی این دههی سرشار از شکست، اختلافات میان التلمسانی رهبر اخوان المسلمین و اعضای آن آشکار شد. گروهی معتقد بودند که بسته بودن فضا موجب شده است تا اخوانالمسلمین با مشکل مواجه شود و گروه دیگر نیز بر این باور بودند که اندیشه و ایدئولوژی حاکم بر بخشی از اخوانالمسلمین خود به تنهایی برای فروپاشی این جمعیت کافی است.
اخوان المسلمین در سده 21 میلادی
قرن 21 فرارسید و حوادث هولناکی به وقوع پیوست که از جمله آنها میتوان به «انتفاضه»، «حادثه 11 سپتامبر»، «جنگ افغانستان»، «جنگ عراق» و ترور «احمد یاسین» اشاره کرد. در این میان، گروههای تبلیغیِ شکستخورده چارهای جز تلاش برای اثبات عدم تروریستی بودنشان نداشتند. اما نظام حاکم با حمایت آمریکا هیچ ترحمی در قبال این گروهها به خرج نداد. در این دهه پس از مدتی نشانههایی از ارتقاء مجدد اسلامگرایان و شکست آمریکا آشکار گشت. از جمله این نشانهها میتوان به «انتخابات فلسطین»، «پیروزی حزبالله»، «پیروزی حماس»، «شکست آمریکا در افغانستان و عراق» و… اشاره کرد. با تمامی اینها مصلحتاندیشی اخوانالمسلمین موجب شد تا این جمعیت بیش از آنکه در قامت یک گروه فعال و مؤثر ظاهر شود، یک گروه محتاط باشد و جانب احتیاط را رعایت کند. بر اساس آنچه گفته شد جمعیت اخوانالمسلمین تنها در دوران حسن البنا یک جمعیت فعال و مؤثر بود و در دیگر دوران کاملا منفعل ظاهر گشت.
موج بیداری اسلامی و مواضع منفعلانه اخوان المسلمین
کار اخوان ادامه پیدا کرد تا موج بیداری اسلامی و انقلابهای عربی فرا رسید. این جمعیت تمام تلاش خود را در این دوران به کار بست تا به نظام داخلی و قدرتهای خارجی تضمین دهد که خطری برای آنها محسوب نمیشود. در واقع اخوانالمسلمین در جریان انقلابهای عربی هیچ موضعی اتخاذ نکرد. با این حال، سلسله اتفاقات مختلفی به وقوع پیوست که موجب شد تا اخوانالمسلمین برای نقشآفرینی در قدرت پس از انقلاب، وارد میدان شود. یکی از این اتفاقات عدم توافق با شورای نظامی بود؛ به ویژه اینکه فردی خونریز نظیر «عمر سلیمان» نیز برای تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری در انتخابات کاندیدا شد. در این شرایط بود که اخوانیها تصمیم خود برای کاندیداتوری در انتخابات مذکور را گرفتند. از سوی دیگر، سران اخوانالمسلمین به این نتیجه رسیدند که سکولارها تمام تلاش خود را برای به حاشیه راندن اخوانیها در مرحله پساانقلاب به کار بستهاند. لذا رهبران این جمعیت درحالی که تنها به دنبال کاندیداتوری برای کسب یک سومِ کرسیهای پارلمان بودند، تصمیم خود برای به دست گرفتن قدرت در کشور و تصاحب کرسی ریاست جمهوری اتخاذ کردند. به هر حال، شرایطی رقم خورد که رهبران اخوانالمسلمین خود را در برابر 2 گزینه «قصر» یا «قبر» ببینند. ازهمینروی، ناگزیر گزینه «قصر» را انتخاب کردند تا در دوران پساانقلاب از صحنه اسلامی و سیاسی به طور کامل کنار گذاشته نشوند.