مدخلی بر مبانی تفسیری فریقین
از جمله سئوالاتی که قبل از ورود در مباحث اصلی مبانی تفسیری لازم است مورد بررسی قرار گیرد این است که اساسا وقتی قرآن خود را بعنوان "احسن تفسیرا" معرفی می کند (وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً [۱] چه نیازی به تفسیر قرآن خواهد بود ؟
الف – علت نیاز به تفسیر قرآن
در پاسخ این سئوال جوابهای گوناگونی از طرف مفسران و عالمان فریقین داده شده است که در اینجا گفتار برخی از انها را بیان می کنیم :
1- زرکشی ایشان در کتاب "البرهان فی علوم القرآن البرهان "درزمینه علت نیاز به تفسیر قرآن نخست به ذکر مقدمه ای پرداخته و مینویسد : هر چند قاعده اولیه مقتضی ان است که کتاب هر مولفی بدون شرح و تفسیر قابل فهم باشد اما برخی از کتب بدلیل تبیین افکار متعالی و دقیق مولف ، تبیین برخی مقدمات لازم در فهم متن و اشتراک برخی از الفاظ در معانی متعدد و اموری نظیر ان نیازمند تفسیرند.[۲]
ایشان بعد از ذکر این مقدمه به علت نیاز قرآن به تفسیر پرداخته و مینویسد :
هر چند زبان قرآن عربی فصیح بوده و ظواهر ان قابل فهم برای عموم می باشد اما بجهت انکه مشتمل بر اندیشه های متعالی و نکات دقیق می باشد نیازمند تفسیر می باشد بهمین جهت پیامبر ص نسبت به سئوالات گوناگون مردم در مسائل قرآنی به تبیین ان می پرداخت . [۳]
ایشان در زمینه شدید نیازجوامع اسلامی -بعد ا ز عصر صحابه - به تفسیرقرآن مینویسد :
همانگونه که در عصر رسالت مردم به تفسیر قرآن نیاز داشتند در اعصار بعد این نیاز بدلیل انکه مجموعه روایات تفسیری و تاویلی بدست ما نرسیده است تشدید گردید .
نتیجه انکه از منظر زرکشی نیاز مسلمانان به تفسیر قرآن امری لازم است بعلاوه انکه مراد از تفسیر قرآن تبیین مفردات ، ترکیبات و ارتباط ایات با یکدیگر و درک لطائف ان بوده که با تدبر در ایات ، مراجعه به کتب لغت و نیز مراجعه به روایات حاصل می شود .[۴]
2- محمد بن صالح بن محمد العثیمین (معاصر)
ایشان در کتاب :" أصول فی التفسیر "یادگیری تفسیر قرآن را امری لازم دانسته و دلائلی از ایات ، روایات و نیز سیره صحابه را در اثبات ان ذکر می کند :
ایشان در وجوب یادگیری تفسیربا استناد به ایات قرآنی مینویسد :
وتعلم التفسیر واجب لقوله تعالى : (کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ) (صّ:29) ولقوله تعالى : (أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) (محمد:24)
ایشان در تبیین دلالت ایه نخست- کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ...-: بر لزوم تعلم تفسیر قرآن مینویسد :
مفاد ایه مذکور ان است که حکمت نزول قرآن تدبر در ایات جهت متاثر شدن از ان می باشد بنابراین بدون تدبردر ایات و فهم دقیق انها هدف مذکور از نزول محقق نمیگردد . [۵]
ایشان در بیان دلالت ایه دوم - أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ - نسبت به لزوم تعلم تفسیر مینویسد :
درایه مذکورخداوند متعال کسانی را که ازتدبر در ایات فاصله می گیرند مورد سرزنش قرار داده و قلوب انان را بجهت انکه بوسیله قفلها و زنجیرهای جهالت مسدود گردیده است محروم از نیل به برکات قرآن می داند .[۶]
ایشان در زمینه سیره سلف - صحابه و تابعین – در اهمیت دادن به تفسیر قرآن مینویسد :
سیره سلف بر این بود که در جهت اموزش و یادگیری الفاظ و معانی قرآن اقدام می کردند چون عمل به قرآن بدون فهم مراد الهی ممکن نیست .
انگاه در زمینه سیره نبوی در تعلیم قرآن به مسلمانان از برخی صحابه نقل می کند که یادگیری انان از قرآن بدینگونه بود که نخست تفسیر و معانی ده ایه را بخوبی از پیامبر اموخته و تا زمانی که اموزش های علمی و عملی نسبت به ان را به اتمام نمیرساندند اقدام به تعلیم ایات دیگر نمی کردند .[۷]
ایشان در ادامه از ابن تیمیه نیز نقل می کند که تفسیر قرآن را از مصادیق عهد الهی بر عالمان دینی می دانست :
ابن تیمیه معتقد بود وقتی کتبی که در علم طب و ریاضیات تدوین شده است نیازمند شرح می باشد چگونه ممکن است کتاب خداوند که سعادت دنیا و اخرت مردم بدان وابسته است بی نیاز از تفسیر و شرح باشد از اینرو بردانشمندان لازم است به تبیین و تفسیر الفاظ و معانی قرآن بپردازند و این عهدی است که خداوند از انان گرفته است .[۸]
3 – علامه طباطبائی
علامه طباطبائی در کتاب "القرآن فی الاسلام" تحت عنوان "کیف یتقبل القرآن التفسیر ؟" به این سئوال مهم پاسخ داده است .
ایشان نیز همانند سایر اعلام دینی تفسیر قرآن را امری لازم دانسته اما معتقد است که برترین شیوه تفسیر قرآن مراجعه به قرآن و تدبر در ایات ان می باشد ایشان معتقد است حتی اهل بیت ع نیز بهمین طریق به تفسیر قرآن پرداخته وانرا به دیگران اموزش داده اند.بدلیل انکه وقتی قرآن خود را نور ، ضیاء ، تبیانا لکل شئی و ... معرفی نموده است بدیهی است چنین کتابی نیاز به شرح و تبیین از خارج را نخواهد داشت چون قرآن ، در درون خود ، احسن التفاسیر را داراست . بنابر این مفسر قرآن کسی است که با قدرت تدبر و تعمقش در ایات قرآن به فهم ایات و ارتباط انها با یکدیگر نائل شده و در تبیین بیشتر انها اقدام می کند .
در اینجا بخشهائی از کلام علامه را در مسائل مطرح شده بیان می کنیم :
ایشان در زمینه عدم نیاز تفسیر قرآن به اموری خارج از قرآن مینویسد:
قرآن کتابی جاودان برای همه انسانها بوده که انها را بسوی مقاصد عالی هدایت می کند. در بسیاری از ایاتش تحدی نموده و بشر را از اوردن مشابه ان عاجز می داند . از طرفی قرآن در معرفی اش خود را نور، ضیاء و بیانگر همه امور می داند بنابر این چنین کتابی با اوصاف مذکور نمی تواند در تبیین خویش نیازمند کتاب یا اشخاص دیگری باشد . [۹]
ایشان استغناء قرآن در تفسیر ، به اموری خارج از قرآن را لازمه ایاتی نظیر ایه : أفلا یتدبرون القرآن و...نیزدانسته ودر رد سخن کسانی که تفسیر قرآن را مبتنی بر رجوع به منابعی خارج از قرآن می دانند مینویسد:
اگر چنین بود- بشری بودن قرآن - قطعا در ان ناهماهنگی و اختلاف مشاهده می شد در حالی که با کمترین تدبر اختلاف و ناهماهنگی بدوی درقرآن مرتفع میگردد . بعلاوه بر اساس ایه مذکور لازمه نیاز قرآن در تبیین مقاصدش به اموردیگر نظیر کلام پیامبر ص، حجت الهی بر کفار به اتمام نمی رسید بدلیل انکه در موارد احتمال ناهماهنگی در ایات قرآن نمی توان کافران را- بدلیل عدم اعتقادشان به عصمت پیامبر ص- به تفسیر ان حضرت ارجاع داد.[۱۰]
ایشان در مقام نتیجه گیری از مباحث شان می فرماید :
تفسیر واقعی قرآن بمعنای ان است که باتدبر در ایات ان و ارجاع ایات به یکدیگر به معانی حقیقی ان دست یابیم.[۱۱]
بنابراین از منظر علامه طباطبائی ره تفسیر قرآن بمعنای تبیین برخی از ایات بوسیله ایات دیگر است که این امر نیز با تدبر و تفکر عمیق در متن قرآن توسط مفسر قرآن صورت می گیرد .از اینرو مفهوم این سخن که قرآن نیاز به تفسیر دارد ان است که قرآن نیاز به تدبر و تعمق عمیق دارد و مفسر قرآن با غور و غواصی در ایات قرآن به معانی لطیف و عمیق ان دست می یابد .
در مقایسه دیدگاه علامه با دیگران باید گفت : نگاه ایشان در مساله لزوم نیاز مسلمین به تفسیر قرآن با دیگر محققان علوم قرآنی هماهنگ بوده هر چند نسبت به روش تفسیر قرآن بینشان تفاوتهائی وجود دارد که در ادامه مباحث به ان خواهیم پرداخت .
نتیجه :
از مطالب ذکر شده از شخصیتهای فریقین ، مفهوم تفسیر و علت نیاز به ان معلوم گردید .
ب- تطور علم تفسیر در طول تاریخ [۱۲]-
علامه طباطبائی ره در کتاب " القرآن فی الاسلام " تحت عنوان : التفسیر وظهوره وتطوره "معتقد است علم تفسیر از زمان پیامبر ص شروع گردید و بعد از صحابه تا کنون ادامه یافته است ا[۱۳]
طبقات مفسران فریقین
1-طبقات مفسران اهل سنت علامه در مباحث مربوط به تطور علم تفسیر ، تحت عنوان : علم التفسیر وطبقات المفسرین ، به تبیین طبقات مفسران فریقین می پردازد . ایشان مفسران اهل سنت را در شش طبقه قرار داده و نسبت به طبقه اول مینویسد : جمعی از صحابه نظیر ابی بن کعب و ...بعد از رحلت نبی اکرم ص به تفسیر قرآن مشغول شدند .[۱۴]
ایشان منهج صحابه را در تفسیر قرآن ، بیان روایات نبوی در ذیل ایات دانسته و معتقدند که اسناد و دلالات بسیاری از انها مبتلا به ضعف است .[۱۵]
.ایشان در تبیین ضعف روایات تفسیری و عدم اعتبارانها مینویسد :
از انجا که برخی از روایات تفسیری موجود بدون اسناد به رسول ص میباشند مفسرین اهل سنت در قرون بعد چنین پنداشتند که صحابه بدلیل انکه علمشان را از پیامبر ص گرفته اند از اینرو روایات مذکور مستند به ان حضرت خواهد بود در حالی که این ادعا فاقد دلیل می باشد بعلاوه انکه بسیاری از این روایات تفسیری در زمینه شان نزول ایات بوده و مشتمل بر داستانهائی است که از عالمان یهود نقل شده است . از طرفی در برخی از روایاتی که ازامثال ابن عباس نقل شده است استشهاد به اشعار عربی شده است که این امور بیانگر ان است که استناد چنین روایاتی به پیامبر ص قابل اثبات نمی باشد .[۱۶]
ایشان بعد از طبقه اول مفسران اهل سنت – صحابه –- اشاره کرده و نسبت به طبقه دوم – تابعین – که شاگردان صحابه بودند مینویسد :
تابعین که طبقه دوم از مفسرین اهل سنت را تشکیل می دهند عبارتند از : مجاهد وسعید بن جبیر وعکرمة وضحاک، حسن بصری وعطاء بن أبی رباح وعطاء بن أبی مسلم وأبی العالیة ومحمد بن کعب القرطی وقتادة وعطیة وزید بن أسلم وطاوس الیمانی.
ایشان طبقه سوم مفسرین اهل سنت را بعنوان شاگردان تابعین دانسته ودر معرفی انان ونیز منهج تفسیری شان مینویسد :
اینان که شاگردان تابعین میباشند منهج تفسیری شان بر نقل روایات تفسیری از پیامبر ص یا از صحابه بود ؛هر چند گاهی نیز این روایات را بدون اسناد و درقالب اراء خویش بیان می کردند در حالی که متاخرین – در اثر عدم اگاهی - با انها معامله حدیث نبوی می کرد ند. [۱۷]
ایشان مولفین علم تفسیر را طبقه چهارم مفسران اهل سنت دانسته و در معرفی منهج تفسیری شان مینویسد :
روش تفسیری اینان نقل اقوال صحابه و تابعین در کتب تفسیری شان بوده و عده کمی از انان نظیر ابن طبری گاه دیدگاه خویش را در کیفیت جمع روایات تفسیری بیان نموده اند .[۱۸]
ایشان طبقه چهارم را مبدا طبقات بعدی – متاخرین – دانسته ومینویسد : ومن هذه الطبقة تبدأ طبقات المفسرین المتأخرین .
ایشان طبقه پنجم مفسرین اهل سنت را عالمانی می داند که احادیث تفسیری را در کتب شان با حذف استاد ذکر کرده و به ذکر اقوال و اراء دیگران اکتفا می کنند:
( الطبقة الخامسة ) المفسرون الذین نقلوا الأحادیث فی تفاسیرهم بحذف الأسانید واکتفوا بنقل الأقوال والآراء .
ایشان بنقل از سیوطی مینویسد : اغاز ورود روایات جعلی و زمینه اختلاط احادیث صحیح با احادیث دروغین از این مرحله اغاز شده است :
قال السیوطی : فدخل من هنا الدخیل والتبس الصحیح بالعلیل....
ایشان در معرفی طبقه ششم مفسرین اهل سنت مینویسد :
اینان کسانی هستند که بعد از پیدایش علوم گوناگون نظیر : ادبیات، کلام ، عرفان به تدوین تفسیر پرداختند از اینرو هر یک به تناسب تخصص علمی شان به تفسیر قرآن پرداختند . [۱۹]
ایشان در بیان نقد طبقه ششم از مفسران اهل سنت مینویسد :
اینان هر چند توانستند با تفاسیر علمی شان علم تفسیر را از جمود خارج نموده و تحولی در این علم ایجاد کنند اما انصاف ان است که بسیاری از مطالبی که انان بعنوان تفسیر قرآن گفته اند معانی قرآن نبوده بلکه به ان تحمیل گردیده است .[۲۰]
ایشان معتقد است روش تفسیری اهل سنت تا قبل از طبقه ششم بر ان بود که به روایات تفسیری مشتمل بر احادیث نبوی و اقوال صحابه و تابعین اعتماد نموده و هر نوع مخالفت با ان را اجتهاد در مقابل نص می دانستند . این امر سبب پیدایش طبقه ششم از مفسرین گردید.[۲۱]
2-طبقات مفسران امامیه
علامه معتقد است روش تفسیری شیعه با اهل سنت در متفاوت بوده از اینرو طبقات مفسرین امامیه نیز با طبقات مفسرین اهل سنت متفاوت خواهد بود . بدین معنا که شیعه در تفسیر قرآن فقط روایات پیامبر و اهل بیتش ع را حجت دانسته و اقوال صحابه و تابعین را در صورتی که مشتمل بر روایت نبوی نباشد حجت نمی داند .[۲۲]
ایشان انگاه به تبیین طبقات مفسرین شیعه و منهج تفسیری انان پرداخته و در معرفی طبقه اول مینویسد :
طبقه نخست کسانی هستند که روایات تفسیری را از پیامبر ص و اهل بیت ع نقل نموده اند .[۲۳]
ایشان طبقه دوم مفسرین امامیه را مولفان کتب تفسیری دانسته و در بیان مقایسه منهج تفسیری طبقه دوم مفسرین شیعه با طبقه چهارم اهل سنت مینویسد :
روش تفسیری این دو طبقه با یکدیگر مشابه می باشد بدین معنا که هر دو طبقه به نقل احادیث در کتب تفسیری شان اکتفا نموده و اراء خویش را در ذیل انها بیان نکرده اند.[۲۴] .
ایشان در ادامه به عدم ضبط دقیق قاصله زمانی ایندو طبقه مینویسد : از انجا که عصر ائمه ع حدود سیصد سال بطول انجامید و روش مفسرین طبقه دوم امامیه در تمامی این مدت اکتفا به نقل احادیث و اجتناب از ارائه نظریات خویش بود از اینرو تبیین فاصله زمانی دقیق این طبقه با طبقه چهارم مفسران اهل سنت امری دشوار می باشد .
ایشان طبقه سوم مفسرین شیعه را عالمانی می داند که با تخصص های علمی خاص شان نظیر ادبیات ، کلام ، حدیث و ... به تفسیر قرآن می پرداختند. [۲۵]
نتیجه انکه طبقات مفسرین بین فر یقین بدلیل اختلاف در مبانی و مناهج تفسیری شان متفاوت می باشد .
پانویس
- ↑ فرقان ایه 33 ترجمه : کافران بر تو هیچ مثل (باطل و اعتراض ناحق) نیاورند مگر آنکه ما در مقابل برای تو سخن حق را با بهترین بیان پاسخ آنها آریم)
- ↑ البرهان فی علوم القرآن البرهان - ج 1 - ص 13 - 15
- ↑ همان
- ↑ البرهان فی علوم القرآن البرهان - ج 1 - ص 13 - 15
- ↑ أصول فی التفسیر ص 21-22
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ القرآن فی الاسلام ص 52-68
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ این بحث – ب- از کتاب ارزشمند القرآن فی الاسلام علامه طباطبائی – صفحه-62- 52 - با تغییرات مختصر مطرح گردیده است .
- ↑ لقرآن فی الاسلام ص 52-53
- ↑ القرآن فی الاسلام ص-53
- ↑ همان
- ↑ القرآن فی الاسلام ص54-53
- ↑ القرآن فی الاسلام ص55
- ↑ القرآن فی الاسلام ص 56
- ↑ القرآن فی الاسلام ص 58
- ↑ همان ص 59
- ↑ همان
- ↑ همان ص 59-60
- ↑ همان ص 60
- ↑ همان ص 60-61
- ↑ همان ص61