نقد و بررسی دلائل قائلین به تحریف قرآن
تحریف قرآن کریم از جمله ادعاهائی است که برخی در نفی اصالت قرآن مطرح کرده اند. اعلام فریقین هر یک به گونهای به این ادعا پاسخ داده اند که در مقاله ذیل برخی از این آنها تبیین گردیده است.
دلیل اول: روایات تحریف در کتب معتبر فریقین
در پاسخ به دلیل نخست قائلین به تحریف – روایات تحریف - باید گفت اعلام فریقین هر یک بگونهای بدان جواب داده اند:
پاسخ فیض کاشانی نسبت به روایات تحریف
ایشان مفاد روایات مذکور را بمعنای وقوع تحریف گسترده در قرآن دانسته که لازمه اش عدم انطباق قرآن موجود با قرآن واقعی می باشد. [۱]
انگاه در پاسخ به شبهه مطرح شده نسبت به تحریف قرآن میفرماید:
لازمه پذیرش این روایات عدم اعتماد به مجموعه قرآن بوده بگونهای که به هیچ آیه ای از قرآن نمیتوان استناد نمود و در نتیجه قرآن کریم از معرض استفاده مردم خارج خواهد شد ؛ در حالی که مقاد بسیاری از روایات این است که قرآن برای همیشه مرجع مسلمانان بوده و لازم است انان صحت و سقم روایات را با معیار مطابقت و مخالفت قرآن مورد سنجش قرار دهند بعلاوه انکه مفاد برخی ایات نظیر آیه حفظ و نفی باطل و... مصونیت قرآن از خطر تحریف می باشد. [۲]
ایشان راهکار مشکل مطرح شده را این می داند که بگوئیم تحریف صورت گرفته بگونهای نیست که به هدف اصلی قرآن – هدایت انسآنها- لطمه ای وارد سازد بدین معنا که حذف برخی از اسامی در قرآن و تحریفهائی نظیر ان با وجود اهل بیت ع جبران شده است از اینرو عمل به قرآن موجود نیز انسان را به هدایت مطلوب نائل خواهد کرد. [۳]
ایشان شاهد بر صحت پاسخ مذکور را فقره ذیل حدیث طلحه می داند که امام ع عمل به قرآن موجود را سبب نجات از دوزخ و ورود به بهشت دانستند:
ویدل على هذا قوله ( علیه السلام ) فی حدیث طلحة: إن أخذتم بما فیه نجوتم من النار ودخلتم الجنة فإن فیه حجتنا وبیان حقنا وفرض طاعتنا.
ایشان در ادامه با نفی ادعای تحریف قرآن، برخی از روایات مذکور را از قبیل تفسیر و بیان دانسته و قرائنی را در این زمینه بیان می کند از جمله انکه در روایتی از امام باقر ع امده است که مراد از تحریف صورت گرفته در کتب اسمانی تحریف معنوی است نه تحریف لفظی. [۴]
پاسخ علامه طباطبائی به روایات تحریف
ایشان با پاسخهای هفتگانه شان به نقد روایات تحریف پرداخته که عبارتند از:
1-تمسک به روایات تحریف مستلزم دور است:
گفتار نخست ایشان در نقد روایت تحریف این است که:
اما اولا فبأن التمسک بالاخبار بما آنها حجة شرعیة یشتمل من الدور [۵]
در تبیین دور مذکور باید گفت: تمسک به اخبار تحریف بعنوان اینکه این اخبار حجت شرعی است مبتنی بر اثبات نبوت پیامبر ص است و اثبات نبوت هم مبتنی بر عدم تحریف قرآن است بنابر این احتمال وجود تحریف در قرآن سبب عدم اثبات نبوت و در نتیجه عدم حجیت این اخبار خواهد بود.
2-روایات تحریف حتی با فرض صحتشان، اخبار احاد بوده و مفید قطع نمی باشد:
علامه در این زمینه مینویسد:
به روایات تحریف تنها بعنوان اسناد تاریخی می توان استناد نمود چون در بین آنها حدیث متواتر یا اخباری که محفوف به قرائن قطعیه باشد دیده نمیشود و بندرت می توان در بین آنها حدیث صحیح که دلالت تام بر تحریف داشته باشند یافت.
ایشان معتقد است حتی اخبار صحیح نیز در این زمینه – اثبات تحریف قرآن – قابل استناد نیست چون احتمال جعل در آنها وجود دارد. [۶]
3-عدم شباهت سیاق و نظم قرآن موجود با مفاد روایات تحریف:
گفتار علامه در این زمینه بشرح ذیل می باشد:
روایات تحریف با قطع نظر از ایراد دور، مشتمل بر ایات و سوری است که سیاق و نظمشان شباهتی با قرآن ندارند. [۷].
ایشان در بخش دیگری از گفتارشان به برخی از سور ادعا نظیر سوره خلع و سوره حفد در روایات تحریف اشاره نموده و آنها را در مقایسه با قرآن در سطح بسیار نازل و فاقد هر نوع شباهتی می داند. [۸]
علامه طباطبائی علت پذیرش برخی از قائلین به چنین ترهاتی را روحیه اخباریگری و عدم عرضه احادیث به قرآن دانسته و میفرماید:
.... محدثینى که به چنین سوره هایى – نظیر سوره حفد و خلع - اعتناء مىکنند، بخاطر تعصب و تعبد شدیدى است که نسبت به روایات دارند و در تشخیص صحیح از مجعول آن و در عرضه داشتن احادیث بر قرآن کوتاهى مىکنند و اگر این تعصب و تعبد نبود، کافى بود در یک نظر حکم کنند به اینکه ترهات مذکور جزو قرآن کریم نیست. [۹]
4-مخالفت روایات تحریف با قرآن
متن گفتار ایشان در این زمینه عبارتست از: ومع الغض عن جمیع ذلک فإنها مخالفة للکتاب مردودة [۱۰]
ایشان در تبیین مخالفت روایات تحریف با قرآن می نویسند:
و اما اینکه گفتیم روایات تحریف، به فرضى هم که صحیح باشد مخالف با کتاب است و به همین جهت باید طرح شود. توضیحش این است که مقصود ما مخالفت با ظاهر آیه * ( « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَه لَحافِظُونَ » ) * و ظاهر آیه « وَإِنَّه لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیه الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْه وَلا مِنْ خَلْفِه » نیست، تا بگویید این مخالفت ظنى است، -
چون ظهور الفاظ آیه جزو ادله ظنى است - بلکه مراد مخالفت با دلالت قطعى کتاب است، چون مجموع قرآنى که فعلا در دست ما است به بیانى که در دلیل اول بر نفى تحریف گذشت، دلالت قطعى دارد بر اینکه در قرآن تحریفى رخ نداده است.
و چطور ممکن است در این دلالت خدشه کرد، و حال آنکه قرآنى که در دست ما هست اجزایش در نظم بدیع، و معجزه بودن نظیر یکدیگرند و خودش در دفع اختلافاتى که در به دو نظر به ذهن مىرسد کافى است. نه در دفع آن اختلافات نقصى دارد، و نه در افاده معارف حقیقى و علوم الهى کلى و جزئیش قصورى، معارفش همه به هم مربوط و فروعش بر اصولش مترتب، و اطرافش بر اوساطش منعطف است، و این خصوصیات که در نظم قرآنى است و خداوند آن را به آن خصوصیات، وصف نموده در همه جاى این کتاب مشهود است. [۱۱]
5-عدم امکان صحت روایاتی که دلالت بر حذف بسیاری از ایات قرآن می کند:
علامه در نقد دیدگاه کسانی که قائل به حذف بسیاری از ایات قرآن - بر اساس روایات تحریف - میباشند میفرماید:
چگونه می توان پذیرفت که قرآن برغم دواعی فراوان مسلمانان در محافظت از ان و تلاش گسترده پیامبر ص در تعلیم و تبیین ان، هزاران آیه – بر اساس روایات مرسل - از ان حذف شده باشد.. [۱۲]
6- ضعف سندی روایات تحریف
ایشان معتقد است با مراجعه به اسناد روایات تحریف معلوم می گردد که بیشتر آنها فاقد سند بوده یا اسنادشان ضعیف می باشد [۱۳]
7-ضعف دلالتی روایات تحریف
علامه طباطبائی مفاد در این زمینه میفرماید:
بسیاری ازروایاتی که قائلین به تحریف قرآن بدان استناد نمودهاند در مقام بیان مفهوم، تفسیر و تطبیق آیه بر مصادیق خارجی آیه بوده و ارتباطی به تحریف لفظی قرآن ندارند. [۱۴]
ایشان در ادامه روایاتی را که بیانگر شان نزول برخی ایات می باشد از قبیل موارد فوق دانسته و میفرماید: روایتی که آیه شریفه "یا أیها الرسول بلغ ما انزل إلیک " را بدینگونه ذکر کرده است: "یا أیها الرسول بلغ ما انزل إلیک فی علی " در حالی که روایت بیانگر ان است که آیه مذکور در شان امام علی ع ذکر شده است نه اینکه "فی علی "جزء آیه باشد و همینطور روایتی که آیه شریفه" إن الذین ینادونک من وراء الحجرات " را اینگونه ذکر کرده است: "إن الذین ینادونک من وراء الحجرات بنو تمیم أکثرهم لا یعقلون " در حالی که ذیل روایت بیان شان نزول آیه بوده و برخی بدون دلیل انرا جزء آیه پنداشته اند.
توضیح انکه گروهی از قبیله بنی تمیم بهنگام دیدار با پیامبر ص کناردرب خانه حضرت ایستاده وبی ادبانه به ان حضرت ندا دادند که: اخرج الینا که در این هنگام آیه مذکور نازل گردید و آنها را نسبت به رفتار زشت شان متنبه نمود. [۱۵]
ایشان روایاتی را که از باب جری و تطبیق برخی موارد را بیان نمودهاند نیز از موارد مذکور می داند نظیر روایتی که آیه شریفه: وسیعلم الذین ظلموا را این گونه ذکر کرده است: وسیعلم الذین ظلموا آل محمد حقهم و یا آیه شریفه: ومن یطع الله ورسوله " را اینگونه بیان کرده است: ومن یطع الله ورسوله فی ولایة على والأئمة من بعده فقد فاز فوزا عظیما [۱۶]
ایشان در ادامه برخی از روایات را که امام ع در ان کلمه ای را نظیر: کذلک الله ربى کذلک الله ربى که امام ع ذیل سوره توحید تلفظ نموده است عده ای بعنوان روایت پنداشته را بیان می کند [۱۷]
8- تعارض اخبار تحریف با یکدیگر در مواردی که ادعای حذف برخی ایات شده است:
علامه بخشی از روایات تحریف را معارض یکدیگر دانسته که لازمه اش تساقط می باشد بعنوان نمونه در روایات تحریف امده است که آیه ای بعنوان آیه رجم شیخ و شیخه در قرآن وجود داشته که ساقط شده است اما در روایات نسبت به چگونگی ان اختلاف می باشد. در برخی امده است که آیه مذکور اینگونه می باشد: إذا زنى الشیخ والشیخة فارجموهما
البتة فإنهما قضیا الشهوة و در برخی دیگر: الشیخ والشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة فإنهما قضیا الشهوة و در برخی: بما قضیا من اللذة ودر بعضی دیگر... نکالا من الله والله علیم حکیم و در برخی دیگر: نکالا من الله والله عزیز حکیم ذکر شده است.
بنابر این تعارض این روایات با یکدیگر دلیل دیگری بر عدم اعتبار و سقوطشان خواهد بود. [۱۸]
دفع توهم: بطلان سخن کسانی که اختلاف روایات تحریف را دلیل بر اصل وقوع تحریف قرآن میدانند:
علامه طباطبائی در نقد گفتار مدعیان فوق الذکر میفرماید:
اینکه بعضى از محدثین گفتهاند که « اختلاف روایات در آیاتى که نقل شد ضرر به جایى نمىرساند چون این روایات در اصل تحریف قرآن اتفاق دارند » مردود و غلط است. چون اتفاق روایات مذکور در تحریف شدن قرآن ضعف دلالت آنها را جبران نمىکند و هر یک از آنها دیگرى را دفع مى کند ref>المیزان ج 12ص 114</ref>
شگفتی علامه از کسانی که اخبار تحریف را پذیرفته اند
علامه طباطبائی بعد از نفی اعتبار روایات تحریف شگفتی خویش را از کسانی که روایات تحریف را پذیرفته اند اظهار داشته و میفرماید: و عجب از این گونه علماى دینى است که در مقام استدلال بر تحریف شدن قرآن بر مىآیند و آن گاه به روایاتى که به صحابه و یا به ائمه اهل بیت منسوب شده احتجاج مىکنند و هیچ فکر نمىکنند که چه مىکنند.
اگر حجیت قرآن باطل گردد، نبوت خاتم الأنبیاء باطل شده، و معارف دینى لغو و بى اثر مىشود، و در چنین فرضى این سخن به کجا مىرسد که در فلان تاریخ مردى دعوى نبوت نموده و قرآنى به عنوان معجزه آورد، خودش از دنیا رفت، و قرآنش هم دستخورده شد، و از او چیزى باقى نماند مگر اجماع مؤمنین به وى، بر اینکه او به راستى پیغمبر بوده، و قرآنش هم به راستى معجزه اى بر نبوت او بوده است، و چون اجماع حجت است - زیرا همان پیغمبر آن را حجت قرار داده، و یا از اجماع مجمعین کشف مىکنیم که قول یکى از جانشینانش در آن هست- پس باید نبوت او و قرآنش را قبول کنیم ؟ ! ! [۱۹]
ایشان احتمال جعل روایات تحریف را قوی دانسته و انرا موید به شواهدی میدانند:
و کوتاه سخن انکه احتمال دسیسه و جعل حدیث که احتمال قوى هم هست و شواهد و قرائن آن را تایید مىکند، وقعى و اعتبارى براى روایات مذکور باقى نمىگذارد، و با در نظر گرفتن آن، دیگر نه حجیت شرعى بر آن اخبار باقى مىماند، و نه حجیت عقلانى، حتى صحیح السندترین آنها هم از اعتبار ساقط مىگردد.
زیرا حجیت سند، معنایش این است که رجال حدیث دروغ عمدى نمیگویند، و اما اینکه فریب نمىخورند، و در اصول روایتى آنان هم دست برده نمىشود، ربطى به صحت سند ندارد. [۲۰]
دیدگاه علامه محمد تقی حکیم در زمینه روایات تحریف
ایشان در الاصول العامه بعد از بیان انکه نقل روایات تحریف در کتبی نظیر کافی و.... دلیل بر پذیرش مولفان آنها نمی باشد مینویسد:
شبهه تحریف قرآن از شبهاتی است که شایسته نیست در بطلان ان – بجهت بدیهی بودن - بحثی شود. روایات تحریف قرآن نیز علاوه بر تعارضی که بین آنها وجود دارد اخبار احاد بوده و توان مقاومت در برابر ثبوت تواتر و قطع به عدم تحریف قرآن را ندارد.
از طرفی ایشان سورو ایاتی را که برخی ادعای حذف ان را از قرآن دارند در مقایسه با قرآن موجود بسیار سخیف می داند. [۲۱]
ایشان معتقد است بر فرض مفاد روایاتی که بیانگر وجود تحریف به نقیصه در قرآن است را بپذیریم طبعا مسئولیت این عمل بعهده عثمان خواهد بود چون در عصر عثمان این عمل – توحید مصاحف - صورت گرفته است در این صورت سکوت مسلمانان دیگر را در برابر عمل عثمان چگونه پاسخ خواهیم داد
درحالی که تاریخ هیچگونه اعتراضی از صحابه و مسلمانان را در برابر عمل عثمان ثبت نکرده است. [۲۲]
ایشان عمل عثمان را در تجمیع مردم بر مصحف واحد مورد تایید مسلمانان ان عصر دانسته و مینویسد: بنظر میرسد بسیاری از این روایات تحریف در صدد مخالفت و بدجلوه دادن عمل عثمان در توحید مصاحف باشد. [۲۳]
پاسخ اهل سنت نسبت به روایات تحریف درمنابع حدیثی
بیشتر اعلام اهل سنت مفاد روایات تحریف را بعنوان نسخ تلاوت پذیرفته و معتقدند که ایات حذف شده گر چه از ناحیه خداوند نازل شدهاند اما در زمان رسول اکرم ص تلاوتشان منسوخ شده گرچه حکمشان باقی مانده است.
جلال الدین سیوطی در کتاب "الاتقان فی علوم القرآن"
ایشان بعد از بیان انواع سه گانه نسخ: نسخ تلاوت و حکم،نسخ حکم بدون نسخ تلاوت و نسخ تلاوت بدون نسخ حکم در مورد نوع اول نسخ – نسخ تلاوت و حکم – مینویسد: از عائشه در این زمینه روایتی نقل شده است که آیه ای بصورت ( عشر رضعات معلومات در قرآن کریم وجود داشته که بعد از مدتی با " عشر رضعات بخمس معلومات" نسخ گردیده است و بعد از پیامبر ص این آیه– ناسخ و منسوخ - بدلیل عدم اگاهی مردم از نسخ تلاوت و حکم ان، همچنان در بین مردم قرائت می شد.
مولف الاتقان در زمینه نوع دوم نسخ – نسخ حکم بدون نسخ تلاوت – مینویسد: بسیاری از مواردی را که برخی از مصادیق این نوع نسخ شمرده اند نمیتوان از این نوع دانست نظیر انکه ادعا شده است که آیه شریفه( ومما رزقناهم ینفقون ) و ( أنفقوا من ما رزقناکم ) با آیه تشریع زکات نسخ شده است در حالی که این دو آیه ارتباطی با نسخ ندارند بدین معنا که آیه دوم را می توان تفسیر آیه نخست قرار داد.
ایشان در زمینه حکمت نوع سوم نسخ– نسخ تلاوت بدون نسخ حکم – به نقل از صاحب الفنون مینویسد: این امر بجهت ان است که میزان طاعت و تعبد مکلف نسبت به فرامین الهی مشخص گردد نظیر اقدام ابراهیم ع در ذبح فرزندش [۲۴]
باید گفت اغلب مولفان علوم قرآن اهل سنت نظیر سیوطی در کتب خویش نوع سوم نسخ را تایید نموده و روایات زیادی را در اثبات این نوع نسخ – نسخ تلاوت بدون نسخ حکم - بیان نمودهاند که برخی از آنها را دراینجا از الاتقان فی علوم القرآن بیان می کنیم:
در روایتی از عبدالله بن عمر نقل شده است که هیچگاه فردی از شما ادعا نکند که تمام قرآن در اختیار من است چون بسیاری از ایات و سور قرآنی که از جانب خداوند نازل شده است در قرآن موجود وجود ندارد. [۲۵]
از عائشه نقل شده است که سوره احزابی که در زمان پیامبر ص قرائت می شد 200آیه بود در حالی که در زمان عثمان تعداد ایات فقط بمقدار قرآن کنونی ثبت گردید.. [۲۶]
در روایتی دیگر از ابی بن کعب نقل شده است که سوره احزاب بمقدار سوره بقره بود و ما در ان آیه رجم را ( إذا زنى الشیخ والشیخة فارجموهما البتة نکالا من الله والله عزیز حکیم ) قرائت می کردیم. [۲۷]
سیوطی روایت دیگری را بعنوان آیه الرجم که از نوع سوم نسخ انرا می شمرد نقل کرده است. الاتقان فی علوم القرآن ج 2ص 66- این روایت در سائر منابع اهل سنت نیز با اندک تفاوتی نقل شده است [۲۸]
از خلیفه دوم در زمینه آیه رجم شیخ و شیخه نقل گردیده است که میگفت: اگر مردم اتهام زیادتی قرآن را بمن نمی زدند بدست خودم آیه رجم را در قرآن وارد می کردم [۲۹]
باید گفت نظیر مباحث مطرح شده در الاتقان در سائر کتب دیگر اهل سنت نظیر: البرها ن، زرکشی و....نیز بیان شده است.
گفتار علامه طباطبائی در نقد دیدگاه مذکور- نسخ تلاوت
علامه در نقد و بررسی چنین دیدگاهی میفرماید لازمه این دیدگاه پذیرش وقوع تحریف در قرآن می باشد:
اهل سنت می گویند:....آیاتى بر اساس احادیث مرسل در سوره نساء در میان جمله « وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى » و جمله « فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ » بوده و به اندازه یک ثلث قرآن یعنى بیش از دو هزار آیه مىشده و افتاده. و نیز آن آیاتى که محدثین سنى گفتهاند از سوره برائت ساقط شده، مانند « بسم اللَّه » آن و صدها آیه که سوره مذکور را مساوى با سوره بقره مىکرده و اینکه سوره احزاب بزرگتر از سوره بقره بوده و دویست آیه از آن ساقط شده. و یا آن آیاتى که روایات مجعوله مذکور مىگوید منسوخ التلاوه شده است.
ایشان ادامه می دهد:
جمعى از مفسرین اهل سنت هم براى دفاع از یک حدیث که گفته « پاره اى از قرآن را خدا از یادها برد و تلاوتش را منسوخ کرد » پذیرفتهاند، سئوال این است که اینهمه ایات کجا رفتهاند ؟ و چطور مفقود شدهاند، که حتى یک نفر هم سراغ یکى از آن هزارها را نگرفته است ؟ !.
و اگر شما هم همان حدیث را سند قرار دهید، و بگویید خدا از یادها برده مىپرسیم از یاد بردن خدا چه معنا دارد ؟ و مقصود از نسخ تلاوت چه مىتواند باشد ؟ آیا نسخ تلاوت بخاطر این بوده که عمل به آن آیات منسوخ شده ؟ پس چرا آیات منسوخه دیگرى که هم اکنون در قرآن کریم است منسوخ التلاوه نشد ؟ و تا کنون در قرآن کریم باقى مانده ؟ ! مانند آیه صدقه و آیه نکاح زانیه و زانى، و آیه عده، و غیر آن ؟
و جالب اینجاست که آقایان آیات منسوخ التلاوه را دو قسم مىکنند، یکى آنها که هم تلاوتش نسخ شده و هم عمل به آن، و قسم دیگر آن آیاتى که تنها تلاوتش نسخ شده است مانند آیه رجم.
و یا بخاطر این بوده که واجد صفات کلام خدایى نبوده و بدین جهت خداوند خط بطلان بر آنها کشیده، و از یادهایشان برده است. اگر چنین بود پس در حقیقت جزو کلام خدا و کتاب عزیز که « لا یَأْتِیه الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْه وَلا مِنْ خَلْفِه » نبوده، منزه از اختلاف نبود، قول فصل و هادى به سوى حق و به سوى صراط مستقیم، و معجزه اى که بتوان با آن تحدى نمود و... نبوده. و کوتاه، سخن بگو قرآن نبوده، زیرا خداى تعالى قرآن را به صفاتى معرفى نموده است که آن را نازل شده از لوح محفوظ، و نیز آن را کتاب عزیزى خوانده که در عصر نزولش و در اعصار بعد تا قیام قیامت باطل در آن راه ندارد، و آن را قول فصل، هدایت، نور، فرقان میان حق و باطل، معجزه و... نامیده است.
آیا با چنین معرفى باز هم مىتوانیم بگوییم این آیاتى که قرآن را معرفى مىکند مخصوص به پاره اى از قرآن بوده که هم اکنون در دست ما است، و تنها این باقیمانده از یادها نمىرود، و منسوخ التلاوه و دستخوش بطلان نمىشود ؟ آیا تنها این باقیمانده است که قول فصل، هدایت، نور، فرقان، و معجزه جاودانه است ؟
و یا مىگویید منسوخ التلاوه شدن و فراموش شدن بطلان نیست ؟ چطور بطلان نیست ؟ مگر بطلان غیر از این است که کلام ناقصى از اثر و خاصیت بیفتد و هیچ چیز نتواند آن را اصلاح نموده و براى ابد از کار بیفتد ؟ و آیا با اینکه براى ابد از کار افتاده باز هم ذکر و یاد آورنده خداست.
پس حق همین است که به خود جرأت داده براى رهایى از این همه اشتباه بگوییم روایاتى که از طرق شیعه و سنى در تحریف و یا نسخ تلاوت رسیده بخاطر مخالفتش با کتاب خدا، مردود است. [۳۰]
نقد و بررسی مباحث مطرح شده درالاتقان
باید گفت: علاوه بر پاسخ های جامع علامه طباطبائی در نقد قائلین به نسخ تلاوت، نکات دیگری را نیز در زمینه انواع نسخ- که در کتاب الاتقان مطرح گردیده است - می توان بدان ضمیمه نمود:
1-در زمینه قسم اول نسخ – نسخ تلاوت و حکم – باید گفت هرگاه تحقق چنین امری در عصر حیات پیامبر ص پذیرفته شود -چنانکه از روایت عائشه استفاده می شود - در اینصورت این سئوال مطرح می گردد که: ایا می توان بوسیله خبر واحد نسخ تلاوت و حکم ایات نازل شده را اثبات کرد ؟
و هر گاه چنین نسخی بعد از وفات پیامبر ص باشد در اینصورت مفهومش ان است که ایاتی از قرآن در حیات رسول اکرم ص بر ایشان نازل شده اما بعد از رحلت ان حضرت تلاوت و حکم ان نسخ گردیده است. در اینصورت ایا لازمه پذیرش چنین امری وقوع نقصان در قرآن موجود نخواهد بود ؟ بدیهی است با تبدیل واژگان – گفتن نسخ تلاوت بجای تحریف - نمیتوان معنا و مفهوم چیزی را تغییر داد.
2-در زمینه قسم سوم نسخ – نسخ تلاوت بدون نسخ حکم - علاوه بر نقد نخست - این سئوال مطرح می گردد که حکمت نسخ تلاوت بدون نسخ حکم چیست؟ شکی نیست که هدف از نزول ایات الهی بیان احکامی است که بشریت بدان نیاز دارد.بنابر این وقتی بناست حکمی استمرار داشته باشد در اینصورت نسخ ایاتی که بیانگر ان حکم است چه مفهومیخواهد داشت ؟
سئوال دیگر ان است که: ایا خروج ایاتی – از قرآن - که تلاوتش نسخ شده است به اذن الهی بوده است یا توسط رسول الله صورت گرفته است ؟ بدیهی است قائلین به چنین نسخی، شق نخست را پذیرفته و معتقدند این کار به اذن الهی صورت گرفته است در این صورت می گوئیم:
اولا چگونه ادعای مذکور قابل اثبات است ؟ ایا با خبر واحد می توان چنین امر مهمی را – نسخ تلاوت منهای نسخ حکم - ثابت نمود ؟ ایا بازگشت این سخنان به تحقق تحریف در قرآن نیست ؟ ایا کسانی که قائل به تحریف قرآن هستند جز این را می گویند ؟
و اگر این امر – خروج برخی از ایات نازل شده از قرآن - بعد از رحلت ان بزرگوار صورت گرفته است در اینصورت لازمه پذیرش چنین امری وقوع تحریف در قرآن امر خواهد بود.
باید گفت پذیرش نسخ تلاوت - که مستلزم تحریف قرآن است - حتی بر عده ای از مولفان علوم قرآنی نظیر زرکشی دشوار بوده از اینرو در ذیل حدیث رجم شیخ و شیخه که از عمر نقل گردیده است مینویسد:
ظاهر گفتار عمراین است که او از خوف اینکه مردم به او نسبت تحریف قرآن را بدهند از کتابت آیه رجم در قرآن خودداری کرده است.باید گفت لازمه چنین سخنی ان است که آیه رجم کتابتش در قرآن جائز و در نتیجه ثابت خواهد بود که این شان هر مکتوبی است.
ایشان در ادامه مینویسد:
پذیرش ملازمه فوق – جواز کتابت حدیث رجم بعنوان قرآن و نسخ تلاوت ان – مشکل است بنابر این با حدیث مذکور نمیتوان نسخ تلاوت را ثابت نمود و در توجیه گفتار عمر نسبت به خودداری او از کتابت آیه رجم در قرآن می توان گفت: از انجا که اثبات قرآنیت آیه یا سوره فقط با خبر متواتر قابل اثبات است او بدلیل انکه حدیث رجم خبرواحد بود از اینرو از کتابت ان خودداری نمود.[۳۱]
نتیجه انکه چون لازمه پذیرش نسخ تلاوت و حکم و نیز نسخ تلاوت بدون حکم، وقوع تحریف در قرآن می باشد دلیل نخست قائلین به تحریف در تمسک به روایات تحریف و نسخ تلاوت تمام نمی باشد.
دلیل دوم بر تحریف قرآن: اختلاف مصاحف
قائلین به تحریف قرآن می گویند: اختلاف بین مصاحف زمان ابوبکر و زمان عثمان و تجمیع ان توسط غیر معصوم دلالت بر وقوع تحریف در قرآن دارد.
تبیین
علامه طباطبائی در تبیین دلیل دوم قائلین به تحریف میفرماید:
وقتی قرآن متشتت و متفرق از طریق غیر معصوم جمع گردد امکان تحریف در ان وجود خواهد داشت و محال است که عادتا همه ان موافق با قر ان واقعی باشد.. [۳۲]
نقد علامه به دلیل دوم قائلین به تحریف – تعدد مصاحف -
ایشان در نقد دلیل مذکور مینویسد: ادعای مذکور، سخن خرافى بیش نیست، بلکه مطلب به عکس است، زیرا عقل مخالفت نوشته شده را با واقعش ممکن مىداند، نه اینکه موافقت آن دو را بعید و مخالفت آن را واجب شمارد پس هر جا که دلیل و قرینه اى باشد بر اینکه نوشته شده با واقعش موافق است آن را مىپذیرد و ما به جاى یک دلیل و یک قرینه دلیلهایى ارائه دادیم که همه موافقت این قرآن را با واقعش اثبات مىکردند [۳۳]
دلیل سوم: تفاوت مصحف امام علی با مصاحف دیگر
تبیین
علامه طباطبائی در تبیین دلیل سوم قائلین به تحریف در نقیصه میفرماید:
بدون شک امام علی ع بعد از رحلت پیامبر ص سعی در جمع اوری قرآن داشت و بعد از انمام ان قرآنش را به مردم عرضه کرد اما حاکمان وقت انرا نپذیرفته و به جمع زیدبن ثابت روی اوردند بنابراین بین قرآنی که امام ع انرا جمع نمود با قرآن زیدبن ثابت قطعا اختلافاتی وجود داشت چون در غیر اینصورت امام ع هیچگاه قرآن خودش را به مردم عرضه نمینمود. [۳۴]
نقد دلیل سوم
علامه در نقد دلیل سوم قائلین به تحریف قرآن -تفاوت قرآن جمع شده امام علی با مصاحف دیگر - اظهار میدارد مصحف امام علی ع تفاوت جدی با مصاحف دیگر نداشته و تنها تمایزش این بوده که این مصحف بر خلاف مصاحف دیگر مشتمل بر بیان برخی تغییرات در ترتیب سور و ایات بوده است
... اگر امام علی ع مصحف خود را مخالف مصاحف دیگر مىدانست قطعا در برابر آنها به معارضه برخاسته و لا اقل در دوران حکومت خویش مصحف خود را معیار قرار می داد. [۳۵]
دلیل چهارم: روایاتی که مفادشان اخبار از تحقق همه حوادث امتهای پیشین در امت اسلام می باشد که از جمله آنها تحریف کتب اسمانی انان بود.
تبیین
علامه طباطبائی در تبیین دلیل چهارم قائلین به نقیصه در قرآن مینویسد:
در مضامین بسیاری از روایات است که تمام اتفاقاتی که برای امتهای پیشین واقع گردید در امت اسلام نیز واقع می گردد بدیهی است از جمله اموری که در امتهای سابق بوقوع پیوست تحریف کتب اسمانی آنها بود بنابر این در قرآن نیز چنین اتفاقی واقع شده است.
ایشان انگاه روایاتی را از کتب فریقین نقل می کند [۳۶]
پاسخ علامه طباطبائی:
ایشان در نقد وجه چهارم مینویسد: مراد از مماثلت حوادث امت اسلام با امتهای پیشین، مماثلت در همه جهات نبوده بلکه مراد مماثلت فی الجمله در امور کلی نظیر تفرق مذهبی و اثار و نتائج عملکردهای آنها می باشد.
ایشان عامل مهم انشعابات مذهبی بین مسلمانان را - که مفاد روایات فوق می باشد - عدم عرضه احادیث با قرآن و تفسیر به رای و اجتهادات شخصی در قرآن دانسته و برخی از روایات مذکور – وقوع تمام حوادث امتهای سابق در امت اسلام - را مخالف با قرآن می داند.
نکته مهم: عدم تمامیت استناد به اجماع بر نفی تحریف در قرآن
در اثبات عدم تحریف زیاده قرآن نمیتوان به اجماع تمسک نمودچون حجیت اجماع مبتنی بر صحت نبوت و ان نیز مبتنی بر عدم تحریف قرآن است واز طرفی مفروض این است که ادعای مذکور مبتنی بر اجماع است بنابر این ادعای اجماع بر عدم تحریف قرآن مستلزم دور است. [۳۷]
نتائج
1- ادعای نسخ تلاوت در قرآن مستلزم قول به تحریف قرآن می باشد.
2- دلائل تاریخی، عقلی و نقلی - ایات و روایات – فراوانی در کتب تفسیری وعلوم قرآنی فریقین در تحریف ناپذیری قرآن بیان شده است.
3- از ناحیه علمای فریقین نسبت به روایات تحریف که در منابع روائی شان ذکر شده است پاسخهای متعددی داده شده است.
4- استناد به اجماع بر عدم تحریف قرآن تمام نیست چون مستلزم دور می باشد.
پانویس
- ↑ التفسیر الصافی ج 1ص 49
- ↑ التفسیر الصافی ج 1ص 51
- ↑ التفسیر الصافی ج 1ص 51
- ↑ التفسیر الصافی ج 1ص 52-51
- ↑ المیزان ج 12ص 112
- ↑ المیزان ج 12ص
- ↑ المیزان ج 12ص 112
- ↑ المیزان ج 12ص 115
- ↑ همان
- ↑ المیزان ج 12ص 112.
- ↑ المیزان ج 12ص 115-116
- ↑ المیزان ج 12ص 116
- ↑ المیزان ج 12ص 112
- ↑ همان
- ↑ المیزان ج 12ص 113
- ↑ همان
- ↑ المیزان ج 12ص 114
- ↑ المیزان ج 12ص -113- 114
- ↑ المیزان ج 12ص 114
- ↑ المیزان ج 12ص- 114-115
- ↑ الاصول العامه للفقه المقارن ص 116.
- ↑ الاصول العامه ص 116- 117
- ↑ الاصول العامه ص 116- 117
- ↑ الاتقان ج 2ص 58-66.
- ↑ الاتقان ج 2ص 66
- ↑ الاتقان فی علوم القرآن ج 2ص 66-67
- ↑ الاتقان فی علوم القرآن ج 2ص 66
- ↑ السنن الکبری ج 4ص 272-
- ↑ صحیح البخاری ج 8ص 113
- ↑ المیزان ج 12ص 117-116
- ↑ البرهان ج 2ص 36..
- ↑ المیزان ج 12ص116
- ↑ همان
- ↑ المیزان ج 12ص 109-110
- ↑ المیزان ج 12ص 116-
- ↑ المیزان ج 12ص 117
- ↑ المیزان ج 12ص 110-111