مفهوم کفر از دیدگاه علامه طباطبائی و شهید مطهری
در متن ذیل نخست دیدگاه علامه طباطبائی در معنای کفر از منظر قرآن و سپس دیدگاه شهید مطهری در این زمینه تبیین شده است . دقت در بیان این دو شخصیت برجسته اسلامی بیانگر این است که بین معنای قرآنی کفر با اصطلاح فقهی آن تفاوت جدی وجود دارد.
مفهوم کفر از دیدگاه علامه طباطبائی
ایشان در تفسیر المیزان می فرماید:
كافر در قران به كسي گفته مي شود كه عناد داشته باشد نه اينكه منكر حقائق باشد؛ به كساني كه به فهم حقائق نرسيده اند مستضعف گفته مي شود.
ایشان ذیل آیه : إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ،[۱] می فرماید:
...كناية عن إصرارهم على كفرهم و عنادهم و تعنتهم في قبول الحق فإن من لا يدين بدين الحق لا لعناد و استكبار بل لعدم تبينه له ليس بكافر بحسب الحقيقة، بل مستضعف، أمره إلى الله،
ایشان دلیل بر اطلاق فوق الذکر در کلمه کافر را تقیید کفر به تکذیب آیات الهی می داند :
و يشهد بذلك تقييد كفر الكافرين في غالب الآيات و التكذيب و خاصة في آيات هبوط آدم المشتملة على أول تشريع شرع لنوع الإنسان، قال تعالى: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً» إلى قوله- «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»: [۲]
فالمراد بالذين كفروا في الآية هم المكذبون المعاندون- و هم الكاتمون لما أنزل الله- و جازاهم الله تعالى بقوله: أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ، و هذا حكم من الله سبحانه أن يلحق بهم كل لعن لعن به ملك من الملائكة أو أحد من الناس جميعا من غير استثناء، فهؤلاء سبيلهم سبيل الشيطان، إذ قال الله سبحانه فيه: «وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ»: الحجر- 35، فجعل جميع اللعن عليه فهؤلاء- و هم العلماء الكاتمون لعلمهم- شركاء الشيطان في اللعن العام المطلق و نظراؤه فيه، فما أشد لحن هذه الآية و أعظم أمرها![۳]
بنابر این طبق تفسیری که از معنای کفر بیان گردید تنها کسانی که حقیقت را عامدانه و عالمانه انکار می کنند از منظر قران کافر شمرده می شوند.
مفهوم کفر از دیدگاه شهید مطهری
ایشان ضمن اشاره به تفاوت کفرفقهی با کفر در اصطلاح قران می گوید :
اصطلاحى رايج شده كه شايد از فقه به دست آمده است. اينجا اصطلاح فقهى با اصطلاح قرآنى يك مقدار فرق مىكند. ما در اصطلاح فقهى به چه كسى كافر مىگوييم؟ هر كه مسلمان نيست.مىگوييم مردم يا مسلماند يا كافر، هركه مسلمان نيست كافر است.
ایشان در مخالفت کفر قرانی با کفر فقهی می گوید :
ولى ما از قرآن نمىتوانيم اين اصطلاح را به اين شكل دربياوريم كه هر كه مسلمان نيست كافر است، چون اگر بگوييم هر كه مسلمان نيست كافر است، كفر يك مفهوم سلبى است: مسلمان نبودن. اگر فردى يا قومى هيچ وقت اسلام بر او عرضه نشده است تا عكس العمل ايمانى يا عكس العمل مخالفى داشته باشد او مسلمان نيست ولى از نظر قرآن كافر هم نيست.
آنگاه در تبیین اینکه صرف مسلمان نبودن از منظر قران دلیل بر کفر نیست مفاهیم سه گانه ای برای مسلمان نبودن بیان می کند :
پس ما يك مفهوم مسلمان نبودن داريم. مفهوم ديگر اين است: مسلمان نبودن، علاوه بر آن عرضه شدن و قبول نكردن؛ يعنى اينطور نيست كه به او عرضه نشده، بلكه عرضه هم شده قبول نكرده است. سوم اينكه عرضه بشود و قبول نكند و موضع مخالف هم بگيرد يعنى موضع انكار بگيرد.
ایشان مفهوم اول را خارج از معنای کفر در اصطلاح قران دانسته و کفر در قران را خصوص معنای سوم – عرضه اسلام و انکار و مبارزه با آن – یا اعم از آن و معنای دوم می داند :
بطور مسلّم قرآن كفر را به معنى اول اطلاق نمىكند؛ يا خصوصِ معنى سوم است يعنى مفهوم انكار و طرد و حتى مبارزه در آن هست، يا حداكثر بگوييم كه مفهوم قبول نكردن و امتناع از قبول كردن در آن هست. اين است كه به يك اصطلاح، كفر و ايمان، همچنين نفاق سه مفهومى است كه بعد از آمدن پيغمبر تحقق پيدا مىكند.
ایشان توضیح می دهند :
وقتى كه پيغمبرى با آيات و بيّنات (به تعبير قرآن) به ميان مردم مىآيد اينجاست كه مردم از نظر عكس العملى كه در مقابل او نشان میدهنددو گروه (و گاهى سه گروه) مىشوند: يا مؤمناند يعنى عكس العمل آنها در مقابل او اين است كه گرايش پيدا مىكنند و تسليم مىشوند و قبول مىكنند. يا كافرند يعنى از قبول كردن امتناع مىكنند و او را انكار و طرد مىكنند. و يا احياناً منافقاند يعنى افرادى هستند كه در باطن از گروه كافرها هستند ولى دورويى و دوچهرگى به خرج میدهندو خودشان را به ظاهر از گروه مسلمانها نشان مىدهند. [۴]