اسماعیل راجی الفاروقی
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۱:۲۵، ۶ آوریل ۲۰۲۲؛
اسماعیل راجی الفاروقی (۱۹۲۱-۱۹۸۶) دانشمند و متفکر فلسطینی که در ادیان تطبیقی تخصص داشت، یکی از اولین کسانی است که به پروژه دانش اسلامی توجه کرد، و به عنوان اولین رئیس موسسه جهانی فکر اسلامی انتخاب شد، و در شب رمضان ۱۴۰۶ه.ق، ۲۷ مه ۱۹۸۶ در ایالات متحده آمریکا با چاقو به همراه همسرش لمیه الفاروقی به شهادت رسید.
تولد و تربیت
او در سال ۱۹۲۱ در شهر یافا در فلسطین در خانوادهای ثروتمند و با اصالت فلسطینی به دنیا آمد. پدرش به عنوان قاضی پزشکی قانونی کار میکرد و در نظر داشت پسرش را به شیوۀ آموزش مدنی جدید طبق عادت برخی خانوادههای ثروتمند فلسطینی تربیت کند؛ از ین رو او را به مدرسه دومینیکن فرر فرانسه (سنت جوزف) فرستاد.
تحصیلات
او در سال ۱۹۳۶ در مدرسه دومینیکن فرر فرانسه (سنت جوزف) دیپلم دبیرستان خود را از آن خود کرد و پس از آن به دانشکده هنر و علوم دانشگاه آمریکایی بیروت رفت و در سال ۱۹۴۱ لیسانس فلسفه خود را از آن خود کرد. او پس از فارغالتحصیلی در برخی از کارهای دولتی، تحت قیمومیت دولت بریتانیا کار می کرد. با شیوع جنگ در فلسطین در سال ۱۹۴۸، او در برخی عملیاتهای جهادی شرکت کرد، اما با پایان جنگ و تأسیس دولت یهود به محض ورود به آمریکا تحصیلات خود را ادامه داد و در سال 1949 تا 1951 میلادی مدرک کارشناسی ارشد خود را در فلسفه اخذ نمود و سپس در سال 1952 از دانشگاه ایندیانا مدرک دکترای خود را با رسالهای با عنوان «جنبههای متافیزیکی و معرفت شناختی ارزش ها» اخذ کرد.
سفر به مصر
الفاروقی با وجود دریافت بالاترین درجات، کمبود دانش و شناخت را در وجود خود احساس میکرد، پس به قاهره رفت و حدود چهار سال را صرف تحصیل علوم اسلامی از منابع اصلی آن در الازهر کرد و درک و بازنمایی عمیق خود را از میراث شناختی اسلامی ثابت کرد. او ابن تیمیه (۷۲۸ ه) را به عنوان مرجع خود در مسائل فکری انتخاب کرد.
علاوه بر تأثیرات اسلامی در دوران اقامتش در قاهره، زمانی در معرض برخی تأثیرات ناصری قرار گرفت و مدتی به ایده عربگرایی اعتقاد داشت زیرا با توجه به نگاه اسلامی که دریافته بود و مرور تاریخی تاثیر عرب در نشر اسلام پنداشته بود که بر دیگران برتری دارند. و این برتری با ناسیونالیسم که طراویده ذهن غربیهاست متفاوت است و برتری ایشان را فقط برای نشر دین میدانست. با این حال شکست پروژه ملی گرایانهٔ جمال عبدالناصر و شکست سیاسی که در جنگ ژوئن (۱۹۶۷) متحمل شد، الفاروقی به اسلام روی آورد تا دیگر در نوشتههایش از عرب گرایی یاد نکرده باشد.
آثار
با اتمام دوره آموزش، به آمریکا بازگشت و از اواخر دهه ۱۹۵۰ به عنوان استاد فلسفه ادیان در تعدادی از دانشگاههای آمریکا و غرب کار کرد و آثار برجستهای در این زمینه نوشت. از او کتابی به زبان عربی با عنوان «الملل الیهودیة المعاصرة» به چاپ رسید. همچنین کتابهایی به زبان انگلیسی به چاپ رسید که به عربی ترجمه نشد. از جمله این آثار عبارتند از:
- Historical Atlas of the Religions of the World الأطلس التاریخی لدیانات العالم؛
- The Great Asian Religions أدیان آسیا الکبرى؛
- Christian Ethics الأخلاق المسیحیة؛
- أصول الصهیونیة فی الدین الیهودی؛
- Islam and The Problem of Israel الإسلام ومشکلة إسرائیل.
این کتابها توسط اندیشمند عبدالوهاب المیسیری در دانشنامه اش (یهودیان، یهودیت و صهیونیسم) مورد ستایش قرار گرفت تا بتواند فراتر از سیاستمدار به دانش درک پدیده های مرتبط با یهودیان بپردازد.
بقیه تولیدات شناختی او حول محور تمدن اسلامی می چرخد، که الفاروقی آن را در یک موسوعه بزرگ با نام «اطلس تمدن اسلامی» جمع کرد. که پس از وفات او به عربی ترجمه شد. او خواست با این کتاب جوهر و ساس تمدن اسلامی و خصوصیات و تفاوت آن با غیر آن را بیان کند و بر جایگاه توحید در ششکلگیری این تمدن در همه جوانب حتی مادی تاکید کند.
او مهمترین کتاب خود را که به زبان انگلیسی با عنوان (Al Tawhid; Its Implications for Thought and Life) «التوحید و آثار آن در اندیشه و زندگی» منتشر کرد.
او همچنین آثاری با محوریت اسلامی بودن علم و دانش دارد که او را از اولین نظریهپردازان این موضوع بهشمار میآورد. برخی از این آثار توسط المعهد العالمی للفکر الإسلامی ودوریة (المسلم المعاصر) ترجمه و منتشر شدهاند.
الفاروقی دارای مجموعه تحقیقات و مطالعات بسیار مهمی به زبان انگلیسی است که پس از مرگش توسط عطاءلله صدیقی تحت عنوان: (Islam and Other Faiths)اسلام و سایر ایمانها، و همچنین برخی دیگر از کتابهایش توسط افراد دیگری به زبان انگلیسی ترجمه شدهاند؛ مانند: «حياة محمد» زندگی محمد که توسط محمد حسین هیکل انجام شده است.
دکتر الفاروقی در مدت اقامت خود در آمریکا ارتباط خود را با مسائل جهان اسلام به ویژه دانش اعلام کرد و ثابت کرد که جدایی از وطن به معنای جدایی و وقفه از پیگیری مسائل او و کار برای آنها نیست. «این ایده مادر است که در اطراف آن مؤسسه جهانی فکر اسلامی در سال ۱۹۸۱ در آمریکا تأسیس شد.
نظریه دانش اسلامی
تلاش های متزلزل اصلاحات تأثیر عمده ای بر الفاروقی و همنوعانش علمای مسلمان در غرب گذاشت که به فضیلت اقامت در غرب توانستند از یک سو به وضعیت عقب نشینی اسلامی و میزان تناقض بین برداشت های غربی از دانش و همتایان اسلامی آن از سوی دیگر پی ببرند. به گفته آنها هیچ یک از اصلاح طلبان سابق نمی توانستند این تناقض را تحمل کنند، «این نسل ما بود که این تناقض را زمانی کشف کرد که او آن را در زندگی فکری اش زندگی می کرد، اما رنج روانی که این تناقض در ما ایجاد کرد، ما را به وحشت و آگاهی کامل از نقض روح اسلامی در دانشگاه های جهان اسلام بیدار کرد. به همین دلیل است که ما جهان اسلام را از این شرارت هشدار می دهیم و برای اولین بار در تاریخ به دنبال توسعه طرحی هستیم که برای اعمال و گسترش متوقف شود، با پیامدهای آن مقابله می کند، و آموزش اسلامی را به رویکرد راست گرایانه اش باز میگرداند در واشنگتن در سال ۱۹۸۱ که ریاست آن را دکتر الفاروقی از زمان تأسیس تا زمان مرگش در سال ۱۹۸۶ بر عهده داشت، بنیانگذاران این مؤسسه استدلال کردند که بحران مبتلا به ملت یک بحران فکری است و بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی چیزی جز بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیست. جلوه های این بحران مادر. آن ها چشم اندازی را ارائه کردند که می توان آن را منحصر به فرد توصیف کرد، با نگرش انتقادی دانش غرب برای اولین بار - حداقل عرب، استراتژی یا طرح پیشنهادی عمل معروف به «دانش اسلامی» را اتخاذ کرد و به این ترتیب در این نقد چشم انداز و تضعیف همراه با ساخت و ساز و بنیاد با یکدیگر مواجه شدند.
الفاروقی یکی از اولین کسانی است که به بررسی پایه های فلسفی پرداخت که دانش غرب بر اساس آن پایه گذاری شد و آن را با بنیادهای اسلامی مقایسه کرد، و با مقایسه به این نتیجه رسید که تفاوت هایی وجود دارد که نمی توان آن را انکار کرد که تحویل مطلق اسلامی دانش غرب را غیرممکن می کند: این باور که دیده نشده نمی تواند منبع دانش باشد، علم تنها در مورد حقایق عینی نظارت شده توسط حواس است، که عاری از هر گونه جهت گیری اخلاقی یا ارزشی است، و هدف نهایی آن برآورده کردن نیازهای مادی است. به انسان ها و رسیدن به خوشبختی خود را بدون اینکه نگران ارتقاء آنها باشد.
بر عکس، دانش اسلامی که به نظر الفاروقی بر اصل «وحدت حقیقت» استوار است، به این معنا که خداوند متعال منبع دانش است و وحی الهی او همراه با صفاتش، برخی نشانه های کیهانی (حقایق عینی) را در بر گرفته است و هیچ تعارضی بین وحی از یک سو و عقل و علم از سوی دیگر وجود ندارد؛ الفاروقی استدلال می کند که مانعی بین علم اسلامی و لغزش به انکار وجود خدا و چپاول طبیعت و اعلام کنترل بر طبیعت وجود دارد؛ آن را در چارچوب ارزش ها و اخلاق حاصل از وحی به عنوان یک منبع علم و دانش عمل می کند؛ و به دلیل اخلاق آن، آن را به جامعه و ملت مرتبط است، از آنجا که اخلاق مجموعه ای از کنترل های حاکم بر رابطه فرد با گروه عمومی است، و دامنه کاربرد آن نمی تواند تنها دایره فردی باشد.
از سوی دیگر طرح اسلامی دانش، تعریف شده توسط دکتر. الفاروقی، زمانی که خواستار استقرار مجدد نظام آموزشی کنونی شد، توجه قابل توجهی به آموزش ابتدایی داشت به گونه ای که دوگانگی را که آن را به دو نظام تقسیم می کند، یکی اسلامی و دیگری سکولار، و تصویب یک نظام واحد برای جایگزینی آنها با علوم مدرن و همچنین اصول علوم اسلامی از بین ببرد. اسلام از تقسیم مردم به دو طبقه از طبقه عمومی مردم و طبقه علمای مشروع بیم دارد؛ این نظام جدید مطالعه تمدن را در تمام مراحل آموزشی اجباری می کند زیرا به تنهایی می تواند روح تعلق را در همان مطالعه وارد کند و آن را به تاریخ خود و اساس تمدن ملت خود معرفی کند به گونه ای که از تأثیر منفی گرفتن از ایده های آینده آزاد باشد.
دانش اسلامی نیز چشم اندازی از فرایند شناختی ارائه کرد، با این فرض که تولید دانش اسلامی به دو چیز نیاز دارد: اول، دانش گسترده از محصول دانش غرب، روش شناسی تحقیقات علمی، و انتقاداتی که توسط روشنفکران غربی به دانش غرب هدایت می شود و این دانش عمیق به این معنی است که الفاروقی بر آخرین تحولات علمی ایستادگی محقق مسلمان دارد و دانستن اینکه چه اضافاتی می تواند در اختیار آن قرار گیرد. دوم اینکه محقق باید بتواند استاد میراث باشد، از این رو ایده فراخوان تسهیل میراث، و الفاروقی اقدامات عملی را برای تسهیل آن پیشنهاد کرده است، مانند جدول بندی و طبقه بندی مطابق با تقسیمات و بخش های علوم اجتماعی، معرفی اصطلاحات آن به زبان ساده و قابل درک، و انتشار برخی کتاب های مهم میراث با توضیحات. الفاروقی توضیح می دهد که هدف از مراقبت از میراث این است که محقق مسلمان بتواند به سه پرسش پاسخ دهد: سهم میراث اسلامی در مسائل مطرح شده از سوی علوم اجتماعی و انسانی، جایی که با آن موافق و مخالف است، و چگونه می تواند در اصلاح و تصحیح مسیر دانش انسانی و اجتماعی معاصر سهیم باشد.
توجیه این پرسش ها و ارائه پاسخ به آنها تنها در صورتی محقق خواهد شد که پیش از درک و درک کامل از ماهیت این میراث و قدردانی از جنبه های قدرت و ضعف در آن باشد، نکته ای که دکتر الفاروقی وقتی در ادامه می گوید میراث نسخه ای از وحی نیست بلکه آن را به عنوان نقطه شروعی که کل فرهنگ و دانش اسلامی بر اساس آن تأسیس شده است، شامل می شود و اگر وحی مورد انتقاد قرار ن گیرد، درک مسلمانان و کل دانش انسانی نیز همین طور است. بنابراین انتقاد ناشی از میراث باید تحقق پیدا کند؛ اگر نامناسب یا درست شناخته شود، باید تلاش هایی برای اصلاح آن هدایت شود، اما اگر با نیازهای واقعیت مناسب باشد، اجازه دهید از آن استفاده کنیم، آن را پالایش کنیم، متبلور کنیم و به آن اضافه کنیم.
اسلام و ادیان دیگر
دکتر الفاروقی با فضیلت تخصص خود در فلسفه ادیان سهم برجسته ای در روشن شدن جایگاه اسلام در مورد ادیان دیگر داشت و بر اساس شناخت اسلام است که پدیده نبوت پدیده ای جامع و مکرر است و در طول زمان و فضا رخ داده است و خداوند متعال تا زمانی که پیامبری برای آنها نفرستد انسان ها را پاسخگو نخواهد داشت. پیامبران از جمله کسانی هستند که در کتاب های آسمانی ذکر شده اند و برخی از آن ها پاسخی نداده اند، اما ما می توانیم آن ها را از طریق محتوای پیام شان شناسایی کنیم؛ «کسانی که ایمان دارند، کسانی که آرام گرفته اند، مسیحیان و سابین که به خدا و روز دیگر ایمان دارند و کار خوبی انجام می دهند، پاداش خود را با پروردگارشان دارند و نه ترس از آنها وجود دارد و نه غمگین.»
اسلام ادیان توهینی یهودیت و مسیحیت را با نوعی حس ورز و مشارکت در یک نفس توهینی نگاه می کند: «اسلام در یهودیت و مسیحیت نظرات دیگری را نمی بیند که باید تحمل شود، بلکه دو دین هستند که در قانون وجود دارند، که از خدا الهام گرفته بودند و مقام مشروع آن ها سیاسی، فرهنگی یا متمدنانه نیست، بلکه مذهبی است. اسلام یک دین منحصر به فرد در این زمینه است، چرا که هیچ دینی در دنیا وجود ندارد که ایمان به حقیقت ادیان دیگر را پیش نیاز ایمان خود و شهادت آن به مردم کند.»
این بدان معنا نیست که اسلام برای پیروان ادیان یکه تابی ارزش می گذارد یا وضعیتی که از برآوردهای آن توسط کسانی پیش بینی شده است که به هیچ دینی اعتقاد ندارند؛
به این ترتیب نگاه اسلام به انسان، همان گونه که فاروقی ابداع کرده است، در سه سطح جداگانه می آید که اولین آن مشارکت در دین طبیعت است؛ دوم اینکه انسان ها و تفاوت های آن ها هدف وحی الهی به شیوه ای سازگار با تاریخ و زبان شان بودند. سومی، همگرایی میان سه دین توهمی یهودیت، مسیحیت و اسلام به عنوان مقامی از خداوند متعال است.
روشن است که اسلام که دین های توهمی و ادیان دیگر را به رسمیت شناخته است، به تمام پیروان دیمی از حقوق و امتیازات ادیان واحد و دیگر ادیان در درون دولت اسلامی اعطا کرده است؛ همچنین ممکن است سعی کند مسلمان را به ایمان خود هر چه که باشد متقاعد کند، به این دلیل که حق اقناع متقابل است، یک فرایند دو طرفه ضد بحث و بحث است و تنها می تواند در وجود آن صورت گیرد یا به دیکته و اکراه تبدیل شود. مردم دیما حق دارند آموزه های دین خود را به فرزندان خود آموزش دهند، آموزش های دینی را در موسسات رسمی آموزشی دریافت کنند و حق کامل عبادت داشته باشند و عبادتگاه هایی را تأسیس کنند که اطمینان حاصل کند که دین خود را تمرین می کنند. دولت اسلامی ممکن است حق مالکیت و حق کار را بدون محدود کردن کیفیت خاصی از مشاغل، حتی از ماهیت حساسی مانند کارکردهای نظامی، برای آنها تضمین کند و آنها نیز حق دارند خواسته های خود را برای شادی و زیبایی برآورده کنند، چرا که ممکن است الکل بنوشند و آثار هنری به دست آورند که اسلام آن را نامناسب می دانند، به شرطی که این کار در محدوده باریکی انجام شود که از ترس تهدید احساسات اخلاقی عمومی از محافل بسته آنها تجاوز نمی کند.
از این طریق مشخص می شود که دکتر الفاروقی چشم انداز ابتکاری داشت که به روی زمان ها و بی ارتباط با میراث باز بود و علامت روشن فکری بر تعدادی از محققان جوان از نسل دوم دانش اسلامی از جمله ابراهیم زین و لوئی صفی گذاشت. ایده های او با باز بودن، به ویژه نسبت به دیگری مشخص می شد، چرا که او به عنوان یک انسان با تمام حقوق بشر بدون در نظر گرفتن دین و جنسیت خود دیده می شد؛
وفات
در ۲۷ مه ۱۹۸۶ در رمضان ۱۴۰۶ الفاروقی و همسرش لویی لمیه الفاروکی در خانه شان در پنسیلوانیا کشته شدند که یک سیاه پوست آمریکایی به آپارتمان آن ها نفوذ کرد و با چاقو آن ها را کشت. جوزف لوئیس یانگ به این جنایت اعتراف کرد و به اعدام محکوم شد و در سال ۱۹۹۶ به دلایل طبیعی در زندان درگذشت.
هشام ال طالب از موسسه در آمریکا بازگو کرد که مجرم برای اولین بار با همسر الفاروقی شروع به کار کرد، و او را با سلاح سفید کشت و به سرعت، و سپس به رویارویی با اسماعیل الفاروقی رفت و در آنجا ۲۸ چاقو به او چاقو زد، قبل از اینکه مجهز شود، فاروقی سعی کرد در برابر او مقاومت کند و زنده نماند و در این مدت یکی از دختران خانواده به جیغ نزدیک شد و او را چاقو زد و خون کشید، فکر کرد که او مرده و او را ترک کرده است، در حالی که دومی در کمد در انتظار قتل عام در فضای وحشت بی پایان پنهان شده بود. مرد سیاه پوست کشنده بیرون آمد و به خانواده الفاروقی مجهز شد و وقتی دستگیر شد گفت که زندگی از بهشت نشان دهنده او برای رهایی از الفاروکی است و از آنچه دانشجو اعلام کرد ارتباط موساد با کل عملیات را رد نمی کند، در آمریکا مردی بود که اندکی پیش از حادثه مربوط به مرد سیاه پوست از اسرائیل آمده بود و مردی یهودی بود که ادعا می کرد مطالعات اسلامی دارد و مانند آن.
هشام ال طالب بازگو کرد که قاتل چند سالی است که در زندان به سر می برد و سعی می کرد با او تماس برقرار کند اما از دیدن او جلوگیری شد و می خواستند بدانند چه کسی پشت جرم واقعی است؟ مرد سیاه پوست تنها انگشت بود که عملیات را انجام می داد و سپس پرونده به طور کامل بسته شد که مرد بر اثر بیماری درگذشت و از چیزی شکایت نمی کرد، به قاتل مجهز شد تا راز خود را به گور حمل کند.
پس از مرگ او، ترس از رسیدن اعضای باقی مانده خانواده اش به دست مرگ به گونه ای دیگر، به همین دلیل هرگونه تماس را متوقف کردند و ترجیح دادند دور از مؤسسه و مردم آن زندگی کنند و تمام پول آن مربوط به زندگی پدرشان است و به سایه ها متوسل شدند امن ترین مکان است. این یک تراژدی بالاتر از تراژدی است، آمریکا جنگلی از نوع دیگری است و نه بهشت خدا آنطور که برخی تصور می کنند.
پس از وقایع سپتامبر، این مؤسسه مورد حمله امنیت آمریکا قرار گرفت و تمام اسناد، رایانه ها و تن کاغذها را حمل می کرد و مورد آزار و اذیت شدید قرار می گرفت، وارد یک مصیبت بزرگ از نوع دیگری شد، اما به آن ها دستور سه نفر داده شده بود: پول زیادی که برای وکلای صالح، انحلال مالیات روشن و پاک خرج می کردند و پس از سوءظن و خشونت از طوفان جان سالم به در بردند. آنها هنوز از آزار و اذیت های زیادی خلاص نشده اند.
زندگی الفاروقی حماسه ای فوق العاده بود و زندگی خانواده اش یک تراژدی کامل بود و قبل از مرگ پسرش در ارتش آمریکا بود و سپس توسط فرماندهی ارتش به او گفته شد که پسرش در آموزش نظامی جان خود را از دست داده و چرا می خواست جسد را ببیند یا بداند قبرش کجاست؟
ببینید
اسلامی کردن دانش لینک های خارجی اسماعیل راجی الفاروقی در وب گاه کتابخانه باز