نقش حوزه های علمیه در تقریب مذاهب اسلامی (مقاله)
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۰۹:۳۴، ۲۷ ژوئن ۲۰۲۲؛
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال هفتم، شماره بیست و ششم، بهار، 1390. |
عنوان مقاله | نقش حوزههای علمیه در تقریب مذاهب اسلامی |
نویسنده | امان الله شفایی [۱] |
تعداد صفحات | 24 |
بخش | اندیشهای |
زبان | فارسی |
چکیده
در فرایند تقریب مذاهب اسلامی چالشها و موانع بسیاری وجود دارد. بر اساس نظریه «وحدت در عین کثرت» میتوان این چالشها و تهدیدات را به فرصت تبدیل کرد و یا از آنها عبور نمود. حوزههای علمیه شیعه و مدارس دینی اهل سنت به دلیل خواستگاه تاریخی و پایگاه علمی – دینیشان میتوانند نقش مهم و ویژهای در تقریب میان مذاهب اسلامی و اتحاد حداکثری میان مسلمانان و رفع چالشهای موجود میان مذاهب ایفا نمایند. در این خصوص، حوزههای علمیه دو کارکرد متفاوت سختافزاری و نرمافزاری خواهند داشت. نوشتار حاضر در پی آن است تا ابعاد و زوایای این دو کارکرد را تجزیه و تحلیل نموده و در قالب سه مبحث این رسالت را به انجام رساند.
واژگان کلیدی: حوزههای علمیه، عالمان دین، مذاهب اسلامی، تقریب مذاهب.
طرح مسئله
آیا تمام فرقهها و مذاهبی که در پارهای از مسایل و باورها ضد هم هستند، همگی بر حقاند؟ آیا از میان این همه مذاهب اسلامی، صرفاً آموزهها و باورهای یک مذهب، همان اسلام واقعی است و پیروان دیگر فرقهها در ضلالتاند و یا این که خیر، هر کدام از فرقهها و مذاهب اسلامی درجاتی از اسلام را با خود دارند؟ آیا میتوان مذاهب اسلامی را در هم ممزوج نمود و برای آنها مخرج مشترک فرض نمود؟ اینها سؤالاتی است که علمای کلام اسلامی از دیرباز دربارۀ آن اندیشیدهاند اما آن را عملی نیافتهاند. نهایت توافق برخی از علمای بزرگ اسلامی (به خصوص مذهب شیعه و سنی) این بوده است که نظریه «تقریب مذاهب اسلامی» را پیش کشیدهاند. این تئوری چندین دهه است که بنابر ضرورتی طرح شده که پیامدهای منفی تفرقه و ناسازگاری، تاوان سنگینی را بر اصل اسلام و نیز اعتبار مسلمانان تحمیل نموده است. در حقیقت ایده تقریب مذاهب اسلامی توسط برجستگان حوزههای علمیه در دهه چهل قرن بیستم میلادی کلید خورد و اگر توفیقاتی در این زمینه حاصل شده است، محصول روشنبینی چنین افرادی بوده است. اما همگان اذعان دارند که بهرغم چنین تلاشهایی در باب تقریب، باز هم هر روزه چالشها و مخاطرات جدیدی به وجود میآید و هر از چند گاهی زخمهای کهنه سرباز نموده و مصایب و فجایعی را به بار میآورد. از اینجاست که نهاد حوزههای علمیه که در حقیقت مغز متفکر و مرکز ساماندهی باورها و اعتقادات یک فرقه مذهبی شمرده میشود، رسالتی مهم را بر عهده میگیرد. سؤال اصلی این نوشتار این است که حوزههای علمیه در فرایند تقریب مذاهب چه سهمی خواهند داشت و چه نقشی را میتوانند ایفا کنند. پیشبینی میشود که این نوشتار بتواند با رویکرد تاریخی ـ توصیفی این فرضیه را مستدل کند که نقش حوزههای علمیه در فرایند تقریب نقشی بیبدیل، ممتاز و پیشتاز خواهد بود.
مبحث اول: مباحث مقدماتی
1ـ حوزههای علمیه
هنگامی که نام حوزههای علمیه به میان میآید، معمولاً مدارس آن به صورت عمارتی چهارگوش که دور تا دور آن را حجرهها در برگرفته و در وسط حیاط آن حوضی قرار دارد، به ذهن تبادر میکند. البته این هویت فیزیکی مدارس دینی حوزه علمیه است. حوزه علمیه ماهیتاً به مراکز تحصیلی علوم دینی گفته میشود که در آن تعالیم قرآن و معارف دینی آموخته میشود. حوزه علمیه در حقیقت شکل نهادی و تکاملیافته دستگاه رسالت و امامت است که توسط علمای اسلامی ادامه حیات یافته است. شهید آیتالله حکیم خواستگاه و نهاد حوزه علمیه را چنین تشریح میکند:
«زمانی که به حوزه علمیه از ناحیه اهمیت و تاریخ آن نگاه میکنیم، درمییابیم که حوزه علمیه از جانب خداوند بر پیامبر مشروعیت یافته و در حقیقت جزء مهم رسالت بوده است. آیه شریفه «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[۲]، شاهد مشروعیت رسالت است، زیرا قرآن متذکر آن شده و بر آن تأکید نموده است و آن را همردیف جهاد در راه خدا دانسته است. این آیه شریفه حوزه علمیه را معادل جهاد دانسته است. در واقع قرآن کریم هدف از مشروعیت حوزه را همانند هدف از رسالت انبیا دانسته است. پس از ختم رسالت، نقش اهلبیت(علیهمالسلام) نقش ریاست حوزههای علمیه بود که شروع عملی آن از جانب امام باقر(علیهالسلام) و امام صادق(علیهالسلام) بود و امور و اوضاع جامعه اسلامی از خلال همین حوزهها و محافل علمی مدیریت میشد. حضرات از یک سو با افکار زنادقه و ضلالت مقابله مینمودند و از سوی دیگر حقایق الهی و معارف اصیل اسلامی را نشر مینمودند» [۳]
2ـ مذاهب اسلامی
به کدام نحلههای فکری و اعتقادی عنوان مذهب حمل میشود و اساساً یک فرقه کلامی چگونه در ذیل عنوان «مذاهب اسلامی» قرار میگیرد؟ در این مورد باید گفت که مقصود از «مذاهب اسلامی»، آن دسته از مکتبهای فقهی ـ کلامی معروفی است که نظام اجتهادی منسجم و مستند به قرآن و سنت اسلامی دارد. مکتبهای فقهی به رسمیت شناخته شده از نظر مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی عبارتاند از: «مذهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی از اهل سنت و مذهب اثنیعشری، زیدی از شیعه و مذاهب اباضی». البته مکتبهای دیگری نیز وجود دارد که یا فاقد پیرو بوده یا در شماره یکی از مذاهب پیشگفته تلقی میشوند و یا این که بیشتر بیانگر نظریات فردی بوده و پیروانشان در عمل، به مرام مشخصی مقید نیستند. [۴]
در بیان ویژگیهای اعتقادی مذاهب اسلامی، باید تأکید نمود که شرط مهم عنوان مذهب اسلامی داشتن یک فرقه و مکتب در اسلام، اعتقاد جازم به اصول توحید، نبوت و معاد است، زیرا این اصول، شرایط مسلمانی است و عمل به احکام دین و باورهای فرعی نقشی در شمولیت انسانها در دایره اسلام ندارد بلکه در مباحث درونمذهبی داخل میگردد.
3ـ تقریب مذاهب
معنای لغوی تقریب مذاهب، عبارت است از: «نزدیک شدن مذاهب به یکدیگر». این ترکیب بر هدفی مبتنی است که پیروان مذاهب را به سوی اتحاد سوق میدهد، زیرا عالیترین نظام اجتماعی اسلام «امه واحده» است. علامه محمدتقی قمی اولین دبیرکل دارالتقریب مذاهب اسلامی مقصود از تقریب مذاهب را چنین توضیح میدهد:
«امتزاج مذاهب اسلامی نه هدف ماست و نه مقصود ما، بلکه ندای ما این است که مسلمانان در اصول اسلام (آن اصولی که مسلمان بدون اعتقاد به آنها مسلمان شناخته نمیشود) متحد باشند؛ یعنی بدانند که در اصول با هم اتحاد دارند و در سایر مسایل نیز همچون کسی هستند که قصدش دشمنی و یا فلج کردن دیگران و غلبه بر آنان نیست». [۵]
شیخ شلتوت از علمای تاریخساز دارالتقریب و رئیس و مفتی وقت الازهر نیز معتقد است:
«مقصود این نیست که مردم را به مکتبی معین دعوت کنیم و یا اینکه مذهب شیعه را در مذهب تسنن و یا مذهب تسنن را در مذهب شیعه درهم بیامیزیم، بلکه هدف ما این است که طوایف مختلف اسلام بر اساس محبت، به کمک یکدیگر بشتابند و تعصب را رها سازند و از نسبتهای ناروا به یکدیگر بپرهیزند و از سوء ظن و بدگمانی دوری گزینند.» [۶]
البته مقصود علامه قمی و شیخ شلتوت از تقریب مذاهب، امر صوری و اعتباری نیست، بلکه همانگونه که شیخ طنطاوی (رئیس سابق الازهر) معتقد است، امری حقیقی است:
«تقریب مذاهب اسلامی از امور واقعی و حقیقی است، زیرا اختلاف بر سر یکی از ستونهای دین با یکی از اصول دین نیست، بلکه میان پیروان یک مذهب، چه بسا اختلاف پیدا شود، اما این اختلافات در امور فرعی ـ اجتهادی است. هر انسانی نظری دارد و این امر ثابت، در کلیه مذاهب اسلامی مشهود است، ولی همه ما مسلمانان گواهی میدهیم که خدا یکی است و محمد(صلیللهعلیه وآله) پیامبر اوست». [۷]
به هر حال، مقصود از تقریب مذاهب اسلامی، بعد علمی و فرهنگی وحدت است و این پدیده تحقق نمیپذیرد مگر به اجتماع فقهای بزرگ مذاهب اسلامی که از آرا و نظرات مذاهب آگاهی دارند، در مکان واحد و مطرح کردن مسایل اختلافی نظری در جوی سالم و آرام و به دور از تعصب و با رعایت ادب و بر اساس تفاهم و تبادل نظرات و آرا، برای دستیابی به حقایق و واقعیتهای اسلامی در ابعاد علمی، کلامی، حدیثی، تفسیری، فقهی، اصولی و جز اینها و نشر نتیجه بحثها و مناظرهها در میان پیروان مذاهب[۸]
4ـ پیشینه تحقیق
الف) پیشینه پژوهشی: گرچه در باب تقریب مذاهب اسلامی، علمای بزرگ فرقههای اسلامی بهویژه علمای اهل سنت الازهر مصر و علمای حوزه علمیه نجف اشرف و قم آثار ارزشمندی را خلق کردهاند و نهادهای پژوهشی و تحقیقی نیز در این خصوص تأسیس شده است، اما در مورد موضوع نوشتار، یعنی «نقش حوزههای علمیه در تقریب مذاهب اسلامی» متأسفانه تمرکز چندانی نشده و میتوان گفت نهادی به نام حوزههای علمیه در گذر موضوع تقریب مذاهب، تحتالشعاع اندیشههای عالمان بزرگ قرار گرفته است، غافل از اینکه همین علما در دامان حوزه پرورش یافتهاند. نگارنده پس از تفحص در این خصوص به دو اثر مکتوب مرتبط با موضوع دست یافت؛ اول کتاب «دورالحوزات العلمیه فی وحده الاسلامیه» نوشته محمد جعفر نوری که عمده مباحث آن مرتبط با کشور عراق و پیوند یافته با موضوعات سیاسی است و دوم مباحث پراکندهای که آیتالله آصف محسنی در قالب مقالاتی، درباره نقش حوزهها در تقریب مذاهب در کشور افغانستان مطرح نموده است.
ب) پیشینه تاریخی: گرچه در تاریخ مراکز علمی اهل سنت و تشیع رگههایی از مراودات و تعاملات علمی دیده میشود اما در مورد تاریخ پروسه تقریب مذاهب، باید تعامل حوزه علمیه قم و الازهر مصر در سال 1947 را نقطه عطف محسوب نمود. آیتالله العظمی بروجردی در این سالها به عنوان موسس پروژه تقریب مذاهب شناخته میشود. ایشان اولین کسی است که با اهل سنت ارتباط پیدا میکند و در دوران معاصر فکر تقریب بین مذاهب اسلامی را ترویج مینماید. علامه محمد تقی قمی با تأیید مرحوم آیتالله بروجردی از حوزه علمیه قم به قاهره عزیمت نمود و او با همکاری شخصیتهای بزرگ الازهر و بعضی از علمای بلاد اسلامی دیگر در قاهره حرکت تقریب بین مذاهب اسلامی را تشکیل داده و با نشر فصلنامه وزین و علمی «رساله الاسلام» در تحکیم اندیشه تقریب و نشر اصول و مبادی همکاری بین مذاهب اسلامی تلاش جهانی گستردهای را آغاز کرد. در پیدایش این حرکت با عنوان «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» شخصیتهایی چون شیخ المراغی، شیخ عبدالمجید سلیم، شیخ محمد شلتوت، شیخ حسنالبنا، شیخ محمدالمدنی، شیخ عبدالعزیز عیسی، شیخ مصطفی عبدالرازق از علمای مصر و الازهر و آیتالله بروجردی، آیتالله شیخ عبدالحسین کاشفالغطا، آیتالله سید محسن امین عاملی، آیتالله سید عبدالحسین شرفالدین، آیتالله سید هبهالدین شهرستانی، آیتالله شیخ محمد جواد مغنیه، آیتالله شیخ محمد تقی قمی از علمای شیعه ایران، عراق، لبنان و همچنین شیخ امجد الزهاوی و شیخ آلوسی از عراق و حاج امین الحسینی مفتی فلسطین و شیخ علی مؤید (امام مذهب زیدی یمن) شرکت داشتند و در مدت فعالیت خود توانستند در ایجاد حسن تفاهم بین بزرگان و علمای مذاهب اسلامی گامهایی مفید و جاودانه بردارند.[۹]
5ـ چارچوب نظری؛ وحدت در عین کثرت
در پروسه وحدت میان مسلمین و تقریب میان مذاهب اسلامی چند نظریه طرح شده است:
الف) وحدت تمامیتگرا(Monopolist): صاحبان این بینش معتقدند شیعیان و اهل سنت از مبدأ و معاد، پیامبر و قبله، کتاب، سنت و تاریخ واحد پیروی مینمایند و فقط برخی اختلافات جزئی با هم دارند، از این رو باید اختلافات خود را کنار گذاشته و به یک مذهب معتقد شوند؛ به این معنا که آنجا که اهل سنت در اکثریت هستند، با زبان حال میگویند که خوب است اقلیت شیعه سنی شوند و بالعکس.
ب) وحدت مصلحتگرا(Functions): صاحبان این نظریه معتقدند چون در جهان معاصر دین اسلام دشمنان مشترکی در اردوگاه شرک و کفر و الحاد دارد و جهان اسلام منافع و اهداف مشترک دارد، بنابراین اختلافات شیعه و سنی باید کنار گذاشته شود و یا دستکم از مواضع اختلاف کمتر سخن به میان آید و بیشتر از مواضع اتحاد و وحدت سخن گفته شود. این نوع تقریب، بیرونی بوده و به جریانات سیاسی ـ اجتماعی ناظر است.
ج) وحدت واقعگرا(Realist): صاحبان نظریه وحدت واقعگرا یا «وحدت در عین کثرت» معتقدند درست است که شیعیان و اهل سنت دشمنان مشترک دارند و به خدا، پیامبر، کتاب، سنت، قبله و تاریخ واحد باور دارند، اما تفسیر، دریافت و قرائت این دو مذهب از مقولههای مذکور و صدها بحث دیگر متفاوت است. اساساً پس از رحلت پیامبر اسلام(صلیللهعلیه وآله)، در تفسیر و بینش و روش آن حضرت اختلاف به وجود آمد و در بستر تاریخ اسلام و تکوین فرهنگ و تمدن اسلامی اختلاف در فهم و تفسیر تاریخ اسلام هم به آنها افزوده شد. اما آن چه که مهم است این است که اهل مذاهب ضمن قبول و باور اختلافات فقهی، کلامی، فلسفی و تاریخی خویش و پافشاری عقلانی و استدلال بر آرایشان این نکته را نصبالعین خویش نمایند که معنای «اختلاف در فهم»، «دشمنی در عمل» نیست و نه تنها اینگونه اختلافات فکری و فرهنگی عیب نیست بلکه حسن است و نه تنها وحدت تمامیتگرا عملی نیست، بلکه اگر عملی گردد مطلوب نیست، زیرا این تقریب و وحدت بر مبنای اجبار و زور استوار خواهد بود. همچنین وحدت مصلحتگرا هم مطلوب نیست، زیرا از نزدیک شدن عقلانی ـ عاطفی پیروان مذاهب جلوگیری مینماید و ممکن است در این بین اصول نیز قربانی شود. از این رو به نظر میرسد بهترین کار، پذیرش «وحدت در کثرت» است. اصل وحدت در کثرت یک اصل عرفانی ـ فلسفی نیز هست و میتواند الگو و چارچوب نظری جامعی در پروسه تحقیق به دست دهد. [۱۰]
6ـ چالشها و شبهات موجود
بسیاری از علمای بزرگ مذاهب اسلامی بر امر تقریب تأکید میکنند، اما وجود چالشها و شبهات فراوان در این مورد، فرایند تقریب را دچار مشکل میکند. شاید مهمترین چالش موجود در این مورد وجود تعصبات مذهبی است که بسیاری از آن هیچگاه جایگاه و حقانیتی در نزد فرقههای اسلامی نداشته است و همین امر باعث میشود که نسبت به فرقههای دیگر به دید دشمن نگریسته و چه بسا حکم تکفیر آنان را صادر کنند. مصایبی که در شرایط کنونی بسیاری از سرزمینهای جهان اسلام را در بر گرفته، رهآورد چنین تعصباتی است. قاطبه علمای بزرگ اسلامی چه در گذشته و چه اکنون پدیده تکفیر را یک امر ناروا و باطل میدانند. خوشبختانه پدیده تکفیر در میان شیعیان به صورت نظاممند رایج نیست اما متأسفانه برخی فرقههای کلامی منتسب به اهل سنت همانند وهابیون با این شعار، پیروان خارج از مذاهب اربعه را به منزله کفار و چه بسا بدتر از آنان میپندارند. این در حالی است که طبق فتوای علمای بزرگ و سختگیر اهل سنت، در گذشته و حال، همانند شیخ تقیالدین سیبکی، ابوالحسن اشعری، رشیدرضا، شیخ یوسف قرضاوی، تکفیر پدیدهای ناروا و ممنوع است. اینان همگی بر این باورند که هر کسی شعار «لا اله الا الله، محمد رسول الله» را سر دهد، مسلمان است و جان و مال و عرض او محترم خواهد بود. نوری، 1427ق، ص261.
همچنین شبهات زیادی در باب تقریب در میان برخی محافل علمی و حوزههای علمیه مطرح است که شایستگی خدشه وارد کردن به تقریب را ندارد؛ شبهاتی همانند: «میان مذاهب در اصول اختلاف وجود دارد»، «اختلافات ناشی از تفاوت در منابع است»، «برخی فرقهها بدعتگذارند»، «برخی فرقهها مشرکاند»، «تقریب یعنی تحمیل مذهبی»، «تقریب موجب به هم خوردن تعادل میشود»، «تقریب حرکت سیاسی است» و ... اما حقیقت آن است که هیچکدام از این شبهات موجه نیست و از حد شبهه فراتر نمیرود، زیرا اولاً قرآن کریم به گفتوگو حتی با مشرکان دستور داده، ثانیاً آیات و احادیث فراوانی در باب مدارا و تساهل وجود دارد، ثالثاً تاریخ اسلام نشان میدهد که بزرگان و ائمه مذاهب در کنار هم تحصیل و تعامل میکردند، رابعاً عالمان بزرگی مانند آیتالله بروجردی و شیخ شلتوت به این مهم همت گماشتند و مجامعی در قاهره، جده و ایران در این خصوص ایجاد شده که هیچ مشکلی را به وجود نیاورده است.(خسروشاهی، پیشین، ص17.
به نظر میرسد که آن چالشها و این شبهات مرهون جهل و بیخبری مراکز علمی، علمای فرقهها و پیروان مذاهب اسلامی است؛ برای نمونه، علامه کاشفالغطا درباره احمد امین نویسنده معروف مصری و صاحب کتاب «فجر الاسلام» که نسبتهای ناروای فراوانی به شیعه داده است، مینویسد:
«زمانی که این کتاب منتشر شده بود، احمد امین همراه جمعی از علمای مصر به نجف آمده بود و به منزل ما نیز تشریف آوردند و من با ملایمت و نرمش او را به خاطر نوشتهاش سرزنش کردم. وی آخرین عذری که آورد این بود که: من اطلاع و مدارک کافی درباره شیعه در اختیار نداشتم.» کاشفالغطا، 1370ش، ص78.
مبحث دوم: نقش سختافزاری حوزههای علمیه
مقصود از نقش سختافزاری، شرایط سازمانی و برنامه عملیاتی است که حوزههای علمیه میتوانند در مسیر تقریب با مذاهب اهل سنت در پیش گیرند. در ذیل، مهمترین نقش سختافزاری حوزههای علمیه را در فرایند تقریب مذاهب اسلامی بررسی میکنیم:
1ـ حفظ استقلال حوزههای علمیه
یکی از عوامل عظمت حوزههای علمیه در تاریخ مکتب شیعه این بوده است که این حوزهها هیچگاه به دستگاههای قدرت وابسته نبوده است. تاریخ هزار ساله حوزه علمیه نجف و قریب به یکصد ساله حوزه علمیه قم نشان میدهد که این حوزهها هم از نظر اقتصادی و هم از لحاظ سیاسی و فرهنگی استقلال داشته و به نوعی، خوداتکایی بر نظام اداری آنها حاکم بوده است. حوزههای علمیه شیعی در حقیقت در یک سیستم خودمدیریتی قرار داشته و همین امر اعتماد تودهها و اقشار مختلف مردم را به آنها جلب نموده است. از لحاظ اقتصادی منبع درآمد حوزهها وجوهات شرعی بوده که آن هم با رضایت کامل از جانب مردم تحویل مراجع میشده است از لحاظ فرهنگی و علمی نیز این حوزهها از سفره بیکران معارف اهلبیت(علیهمالسلام) ارتزاق نموده است.
اکنون نیز حوزههای علمیه ناگزیر به رعایت این سنت دیرینه هستند، زیرا اگر استقلال آنها مخدوش شود و نهادهای حکومتی و یا غیردولتی در کنترل و مدیریت حوزهها دست بیندازند، اعتبار و وجهه حوزهها مخدوش شده و حوزویان متهم به سازش، دنیازدگی و قدرتطلبی خواهند شد. به گفته شهید آیتالله حکیم «حوزه نباید در برابر هر اراده و قدرتی خضوع کند. قرآن کریم میفرماید:«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» احزاب/39. لذا حوزهها باید استقلالشان را حفظ کنند و این امر مهمترین دلیل بقای حوزههای علمیه بوده است. این امر باعث میشود که حوزههای علمیه نقش بزرگی در پیشبرد اهداف دین در لابلای قدرت دولتها از خود نشان دهند و چه بسا در برابر استبداد و استعمار مقاومت کنند».(حکیم، 1424ق، ص170)
سید جمالالدین اسدآبادی که در راه مبارزه با استعمار و استبداد تلاش زیادی نمود، با توجه به استقلال حوزههای علمیه شیعی، برای جنبش بیداری که به راه انداخته بود به طور مستقیم با علما و مراجع بزرگ حوزه علمیه نجف در تماس بود، زیرا او میدانست قدرت حوزه نجف اشرف از رهگذر استقلال آن حاصل شده است. این در حالی بود که وی در جوامع اهل سنت سعی مینمود که به طور مستقیم با تودهها سخن بگوید(اسماعیلپور، 1363ش، ص58.
بنابراین اعتماد و اعتبار حوزههای علمیه و قدرت آن در تحریک تودهها از رهگذر استقلال آن تأمین میشود و حوزههایی که نتوانند بر اراده و توان خود متکی باشند نخواهند توانست برای تقریب مذاهب و پیروان مذاهب اقدام کنند.
2ـ تأسیس حوزههای علمیه مشترک
وجود حوزههای علمیه مشترک میان طلاب مذاهب اسلامی راهکار امروزی نیست، بلکه خاستگاه 1300 ساله دارد. در دوران امامت امام صادق(علیهالسلام) بیش از چهار هزار دانشمند وجود داشت که اکثر آنها از فقها بودند و در میان آنها ائمه مذاهب مانند مالک بن انس، ابوحنیفه النعمان و سفیان الثوری به چشم میخوردند. این در حالی بود که بسیاری از این افراد از همان دوران از لحاظ مبانی کلامی با امام صادق(علیهالسلام) همافق نبودند، اما بهرغم اختلافات فرعی ارتباط تنگاتنگی میان مذاهب اسلامی وجود داشت و تعصب در محل تحصیل میان محصلین و استاد معنایی نداشت؛ برای مثال، امام ابوحنیفه پس از سالها شاگردی در دستگاه علمی امام صادق(علیهالسلام) میگوید: «کسی را فقیهتر از جعفر بن محمد نیافتم». بغدادی، بیتا، ص326) گرچه در شرایط کنونی برخی، از مرکز مدیریت حوزههای علمیه شیعه و سنی به صورت مشترک سخن میگویند(هاشمی، 1383ش، ص182)، اما به نظر میرسد که پیش از تأسیس یک حوزه کلان مرکزی، تأسیس حوزههای کوچک و بزرگ مشترک ضرورت دارد. این عمل علاوه بر این که نشاندهنده سعه صدر علمای فرقهها است، موجب میشود محصلان و استادان وابسته به مذاهب از نزدیک با مبانی و اندیشههای یکدیگر آشنا شوند. در این صورت دیوار بلند و کهن بیاعتمادی و بیخبری کوتاهتر خواهد شد. وجود مراکزی که در آن طلاب فریقین در کنار یکدیگر، معارف دینی مانند فقه، عقاید، کلام، تفسیر، تاریخ و ... را به صورت تطبیقی فراگیرند، علاوه بر ایجاد الفت میان دانشپژوهان، موجب شناخت درست از عقاید و نظریات میشود. مراکزی همانند «دانشگاه مذاهب و فرق اسلامی» در تهران، «جامعه المصطفی العالمیه» در قم و «جامعه الرسول» در گرگان تجربههایی موفق در این خصوص است. حسینی، 1388ش، ص214.
3ـ تأسیس رسانههای مشترک
نقش ممتازی که رسانهها در شرایط فعلی در امر تبلیغات و ضدتبلیغات ایفا میکنند، حتی توجه سنتیترین عالمان مذهبی را به خود جلب نموده است. از آنجا که رسانهها اعم از رسانههای صوتی، تصویری و نشریات از ضروریات زندگی امروزی انسان است، در سطح جوامع اسلامی مورد اقبال و استقبال فراوان قرار گرفته است. در این بین رسانهها و نشریاتی وجود دارد که صبغۀ دینی و مذهبی داشته و به عنوان بلندگوی یک مکتب عمل میکنند. این رسانهها تا جایی که بر ضد عقاید سایر نحلههای مذهبی عمل نمیکنند، میتوانند مفید واقع شوند اما از آنجا که خواه ناخواه مسایل اختلافی میان فرقهها و مذاهب اسلامی وجود دارد، پای رسانهها نیز به وادی اختلاف کشانیده شده و چه بسا در رد عقاید آرای فقهای مذاهب دیگر عمل کنند. باید پذیرفت که این امر آتش فتنه و تفرقه را در میان علما و تودهها روشن خواهد نمود. از این رو به نظر میرسد که نه تنها میتوان از عملکرد تخریبی رسانهها جلوگیری کرد بلکه میتوان با تبدیل تهدیدها به فرصت، رسانههایی تأسیس نمود که بر باورها و اصول مشترک تمام فرقههای اسلامی تأکید نموده و اذهان کثرتگرای تودهها و پیروان مذاهب اسلامی را به سمت و سوی وحدت جمعگرا سوق دهد. البته این مسئولیت تنها توسط حوزههای علمیه و عالمان بزرگمنش آن قابل تصدی است. تأسیس نشریات مشترک، رادیو و تلویزیون مشترک، سایتهای اینترنتی مشترک و استفاده از ابزارهای هنری مشترک یک آرمان بر زمین مانده است که هر چند دیگران به ویژه دولتها و سازمانهای اسلامی در این خصوص مسئولیت دارند، اما اهمیت نقش هیچکدام به اندازه مراکز علمی فرقههای اسلامی نیست، زیرا متون دینی و محتوای تعالیم و معارف دینی در اختیار آنان است.
در شرایط فعلی جهان اسلام، امر نگران کنندهای اذهان عالمان دوراندیش را مشغول نموده است و آن این است که مبادا آزادیهای مذهبی در جوامع چندمذهبی به ولنگاری و در نهایت به تصادم مذهبی منجر شود. از این رو همدلی و هماهنگی مراکز فریقین و علمای متنفذ شیعه و سنی میتواند در نهایت به انتشار نشریات، رادیو، تلویزیون و سایتهایی منجر شود که با صرفنظر از تمرکز بر فروعات اختلافی مذاهب، بر اصول مشترک تأکید نموده و معارف و تعالیم مشترک را به سمع و نظر مسلمانان برساند.
4ـ تشکیل شوراهای اخوت اسلامی
در سالیان اخیر کنفرانسها و اجلاسهای زیادی در مناطق مختلف اسلامی و با حضور علما و اندیشمندان مذاهب اسلامی برپا شده است اما همگان اذعان دارند که این کنفرانسها اجلاسها آنچنان که باید و شاید نتوانسته است میان مذاهب اسلامی نوعی قرابت و همدلی به وجود آورد. شاید یکی از دلایل ناکامی این است که بانیان اینچنین نشستهایی دولتها و مؤسسات حکومتی هستند که خواه ناخواه به ورطه سیاستبازیها میغلتند. در حقیقت، کنفرانسها به ویترینهای تبلیغاتی تبدیل میشود که مصارف خاصی دارد. اما به نظر میرسد چنانچه مراکز علمی و حوزههای علمیه بانی چنین کنفرانسهایی باشند نتیجه تفاوت خواهد کرد، زیرا مراکز دینی و علمی در میان مذاهب اسلامی اعتبار و جایگاهی دارند که سایر نهادها از آن بیبهرهاند. در حقیقت، عموم مسلمانان سخن و اقدام مراکز دینی و شخصیتهای حوزهها را فصلالخطاب دانسته و در عمل به تجویزات آن پایبندی نشان میدهند. برای نمونه، اجلاسهایی که دارالتقریب مذاهب اسلامی با مشارکت حوزه علمیه قم و جامعه الازهرا در قاهره مصر برگزار مینمود تأثیر شگرفی بر فرایند وحدت و تقریب مسلمانان بر جای میگذاشت.
اهمیت شوراهای اخوت در مناطقی که پیروان دو یا چند مذهب اسلامی حضور دارند، کمتر از اهمیت اجلاسها و کنفرانسها نیست. البته چنین شوراهایی از گذشته تا به امروز در پارهای از جوامع میان پیروان اسلامی وجود داشته و نقش تعیینکنندهای در همکاری و ممانعت از اصطکاک ایفا نموده است. شوراهای اخوت دامنه عمل محدودی دارند و بیشتر در مناطقی شکل میگیرند که به تضادهای مذهبی دچار هستند، اما به نظر میرسد که جوامع اسلامی در سطوح کلان به وجود چنین شوراهایی نیازمند است؛ شوراهایی که نه برای رفع بحران بلکه برای ارتقای اتحاد و همبستگی میان مذاهب اسلامی تأسیس شده است. به نظر میرسد شکلگیری چنین شوراهای نظاممندی، در شکل مطلوب، از عهده مراکز و حوزههای علمیه برمیآید. شکل آرمانی چنین شوراهایی در سطح کشورهای چندمذهبی اسلامی میتواند در فرایند تقریب مذاهب و پیروان آنها بسیار موفقتر عمل کند از آنچه شوراهای اخوت اسلامی میان شیعیان و اهل سنت در برخی مناطق (از جمله عراق و افغانستان) انجام میدهد.