مباهله
مباهله از رویدادهای صدر اسلام است. و هنگامی رخ داد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)و اهل بیت او (علیهم السلام) در یکسو و مسیحیان نجران در دیگر سو آمادهٔ مباهله یا نفرین طرف دروغگو شدند. مسیحیان نجران که به مدینه آمده بودند تا در مورد درستی دعوت پیامبر پژوهش کنند با او به محاجه (دلیل آوردن) پرداخته، وقتی مسیحیان آگاه شدند محمد (ص) قصد دارد با عزیزترین نزدیکان خود یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) آنها را به چالش بکشد مطمئن شدند که اگر محمد به خودش مطمئن نبود جان خانوادهاش را به خطر نمیانداخت. پس از مباهله کناره گرفتند. از ام سلمه نقل شده است که در همان روز رسول خدا آن چهار تن همراهان خود را در زیر عبای موئی و مشکین رنگ خود گردآورد و آیه تطهیر را تلاوت نمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» این واقعه از سوی مسلمانان به عنوان یکی از ویژگیهای خاص اهل بیت محسوب شده و به عنوان دلیلی برای اثبات این امر که اصحاب کسا محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین میباشند، استفاده میشود.
معنای لغوی و اصطلاحی مباهله
مُباهَلَه واژهای عربی است و معنای آن رها کردن و قیدوبندی را از چیزی برداشتن است. یکی از معانی آن به حال خود گذاشتن حیوان مادّه و نبستن پستان اوست تا بدین وسیله نوزادش بتواند به راحتی شیر بنوشد. در زبان عربی به این حیوان مادّه «باهل» گفته میشود. [۱] همچنین این کلمه به معنای لعنت کردن نیز آمده است.[۲] امّا این واژه در اصطلاح به معنای نفرین کردن دو نفر یا دو گروه به یکدیگر است؛ به گونهای که افرادی که با هم درباره یک مسئله مهم دینی، مذهبی و... با یکدیگر گفتوگو و اختلاف دارند، در یکجا جمع شوند و به درگاه الهی تضرع کنند و از خداوند بخواهند که فرد دروغگو یا ظالم را رسوا سازد و یا بر او عذابی نازل فرماید.
مباهله در قرآن کریم
آیه ۶۱ سوره آل عمران به این جریان اشاره دارد: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ
ترجمه:
پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم." [۳]
شأن نزول آیه مباهله
روایات مربوط به شأن نزول آیه مباهله متعدد و کمی متفاوت است که در اینجا به نقل یکی از آنها اکتفا میکنیم:
هیئتی از مسیحیان منطقه نجران در شهر مدینه، خدمت پیامبر اسلام(ص) رسیدند و چنین گفتند: آیا فرزندی را که بدون پدر به دنیا آمده باشد، دیدهاید؟ خداوند متعال در جواب سؤال آنها، آیه 59 (ان مثل عیسی عندالله...) از سوره آلعمران را نازل فرمود و به آنها اعلام کرد که عیسی(ع) همانند حضرت آدم(ع) است که بدون پدر و مادر به وجود آمد. وقتی که هیئت مسیحی بر جهل و ادعای خود اصرار ورزیدند، پیامبر اسلام(ص) [بر اساس دستور الهی] آنها را به مباهله فراخواند. آنها تا فردای آن روز از پیامبر(ص) مهلت درخواستند. اسقف اعظم [روحانی بزرگ هیئت مسیحی] به آنها چنین گفت: شما فردا به محمد(ص) نگاه کنید. اگر برای مباهله با فرزندان و اهل خود آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با اصحاب خود آمد، با او مباهله کنید، زیرا [در این صورت] چیزی در بساط ندارند.
فردای آن روز پیامبر اکرم(ص) همراه علی بن ابیطالب، حسن و حسین و فاطمه آمد. آن حضرت(ص) دست علی بن ابیطالب را گرفته بود، حسن و حسین در پیش روی او راه میرفتند و حضرت فاطمه پشت سر آن حضرت(ص) بود.
هیئت مسیحی نیز در حالی آمدند، که اسقف اعظم آنها پیشاپیششان بود. هنگامیکه او پیامبر اسلام(ص) را با آن چند نفر دید، درباره آنها سؤال کرد، به او گفتند که این پسرعمو و داماد او و محبوبترین مردم نزد اوست و این دو پسر، فرزندان دختری او، از علی(ع) هستند و آن بانوی جوان، دخترش فاطمه(ع) است که عزیزترین مردم نزد او و نزدیکترین افراد به قلب اوست....
در این هنگام هیئت مسیحی از مباهله امتناع ورزید و اسقف اعظم مسیحیان به پیامبر اسلام(ص) گفت: یا اباالقاسم! ما با تو مباهله نمیکنیم، بلکه مصالحه میکنیم. پیامبر اسلام(ص) نیز با آنها بر پرداخت جزیه مصالحه نمود. [۴]
در روایتی آمده است که اسقف آنها گفت: «من صورتهایی را میبینم که اگر از خدا تقاضا کنند که کوهها را از جا برکند، چنین خواهد کرد. هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و یک مسیحی تا روز قیامت بر روی زمین باقی نخواهد ماند.» [۵]
همچنین در روایت دیگری آمده است که پیامبر اسلام(ص) پس از امتناع هیئت مسیحی از مباهله و رضایت دادن آنها به پرداخت جزیه چنین فرمود: «قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث نمود، اگر آنها با ما مباهله میکردند، وادی آتش بر روی آنها میبارید.» [۶]
واقعه مباهله
واقعه مباهله در ۲۴ ذیالحجه سال نهم هجری روی داد و طی آن، پیامبر اسلام(ص) پس از مناظره با مسیحیان نجران و ایمان نیاوردن آنان، پیشنهاد مباهله داد و آنان پذیرفتند. با این حال مسیحیان نجران، در روز موعود از این کار خودداری کردند. مباهله پیامبر(ص) نه تنها نشانگر حقانیت اصل دعوت پیامبر(ص) است، بلکه بر فضیلت همراهان او (حضرت علی، فاطمه و حسنین ) در این ماجرا دلالت میکند. بر اساس آیه مباهله، امام علی(ع) به منزلۀ نَفْس و جان پیامبر است. تفصیل این واقعه در منابع شیعه و اهل سنت آمده است.
همراهان پیامبر (ص) در جریان مباهله
مورّخین در مورد افرادی که پیامبر(ص) آنها را همراه خود به مباهله بـرد، اتـّفاق نـظر دارند و معتقدند که حضرت تنها حضرت علی، فاطمه و حسنین(ع) را با خود برای مباهله برد و هـیچ یک از اصـحاب یا خـاندان دیگر را نبرد. از جمله مورّخینی که به این مطلب اشاره کرده اند، عبارتاند از: یعقوبی در «تاریخ یعقوبی»، ابن قـتیبه دینـوری در «الامامۀ والسیاسۀ» [۷]، خرکوشی در «شرف النبی»، ابن اثیر در «الکامل» و «اسدالغابۀ» [۸]، ذهبی در «تاریخ اسـلام»، ابـن حـجر در «الاصابۀ»، مقریزی در «امتاع الاسماع»، صالحی در «سبل الهدی»، و حلبی در «سیره حلبی». [۹]
امّا عدّه ای از مورّخین اهـل سـنّت از آوردن نام حضرت علی(ع) امتناع کرده اند، مانند: بلاذری در «فتوح البلدان»، ابن سعد در «طبقات الکبـری»،[۱۰] بـیهقی در «دلائل النـبوۀ»، و ابن کثیر در «البدایۀ والنهایۀ». با اینکه ابن کثیر در جلد پنجم «البدایۀ والنهایۀ» نام حضرت عـلی(ع) را حـذف کرده است؛ امّا در جلد هفتم [۱۱] صفحۀ سیصد و سی و نه ذیل فضایل امیر المـؤمنین عـلی بـن ابیطالب(ع) روایت «سعد بن ابی وقّاص» را آورده است که میگوید: «این آیه در حقّ حضرت علی(ع) نازل شده است. » که ابـن کثـیر ناخواسته اعتراف میکند که حضرت علی(ع) نیز در جریان مباهله حضور داشته است.
در نـهایت بـا بررسی منابع تاریخی به این نتیجه میرسیم که اکثر مورّخین اهل سنّت اتّفاق نظر دارند که پیامبر گرامی اسـلام(ص) هـنگام مباهله عزیزترین و محبوب ترین افراد خاندان خود را با خود بردند و هیچ کس دیگـری از خـاندان یا اصحاب را در این واقعه شرکت ندادند. که نشانگر این مـطلب اسـت که مـنظور خدا و پیامبرش از خاندان پیامبر(ص) کیان اند و سفارشات قـرآن بـه رعایت و محبّت به ذوی القربی شامل چه کسانی میشود.
آیه مباهله از دیدگاه روایات فریقین
اگر به منابع حدیثی و تفسیری مذهب اهلبیت(ع) و اهل سنت نگاه کنیم، خواهیم دید که درباره آیه شریفه مباهله، روایات بسیاری از پیامبر اسلام(ص)، اهلبیت(ع) و اصحاب و تابعین نقل شده است. در اینجا قبل از ذکر نمونههایی از این روایات، نگاهی گذرا به منابع فریقین میکنیم و قسمتی از منابع متعدد این روایات را ارائه میدهیم:
1- صحیح مسلم، مسلم نیشابوری(متوفای 261ق)، ص 1042، ح 32 (کتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابیطالب).
2- الجامع الصحیح (سنن ترمذی)، ابو عیسی محمد بن عیسی ترمذی(209ـ297ق)، ج 5، ص 225، ح 2999.
3- اسباب النزول، واحدی نیشابوری (متوفای 468ق)، ص 90ـ91.
4- المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری (متوفای 405ق)، ج 3، ص 150.
5- جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری (متوفای 310ق) ج 3، ص 300ـ301، جزء 3.
6- تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم (متوفای 327ق)، ج 2، ص 667ـ668، احادیث 3616ـ3619.
7- تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر دمشقی (متوفای 774ق)، ج 1، ص 379.
8- الدر المنثور فی التفسیر المأثور، جلالالدین سیوطی(متوفای 911ق)، ج 2، ص 231ـ233.
9- تفسیر الکشاف، جارالله زمخشری (متوفای 538ق)، ج 1، ص 368ـ370.
10- الجامع الاحکام القرآن، قرطبی (متوفای 671ق)، ج 3، ص 104( چاپ مصر، 1936م).
11- تفسیر السمرقندی، نصربن محمد سمرقندی (متوفای 375ق)، ج 1، ص 274ـ275.
12- تفسیر الفخرالرازی، فخر رازی ( 544ـ604ق)، ج 8، ص 88ـ89.
13- تفسیر البیضاوی، عبدالله بن عمربیضاوی (متوفای 791ق)، ج 1، ص 163.
14- المسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 185، چاپ مصر.
15- دلائل النبوه، حافظ ابونعیم اصفهانی، ص 297.
16- جامع الاصول، ابن اثیر، ج 9، ص 470، السنه المحمدیه، مصر.
17- تذکره الخواص، ابن جوزی، ص 17.
18- تفسیر روح المعانی، آلوسی، ج 3، ص 167، منیریه، مصر.
19- تفسیر الجواهر، شیخ طنطاوی، ج 2، ص 120، چاپ مصر.
20- الاصابه، احمد بن حجرعسقلانی، ج 2، ص 503، چاپ مصر.
21- تفسیر العیاشی، ابونصر محمد بن مسعود بن عیاش سمرقندی، ج 1، ص 175ـ177، احادیث 54، 57 ،58 و 59.
22- تفسیر فرات الکوفی، ص 85ـ90، ح 61.
23- الامالی، شیخ طوسی (385ـ460ق)، ص 307، ح 616.
24- التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی (385ـ460ق)، ج 2، ص 484.
25- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، شیخ طبرسی(متوفای 548ق)، ج 2، ص 762ـ763.
26- البرهان فی تفسیر القرآن، سیدبحرانی (متوفای 1091ق)، ج 2، ص 49ـ50، ح 9،12،13، و14.
27- تفسیر نورالثقلین، حویزی (متوفای 1112ق) ج 1، ص 349، ح 163.
28- تفسیر ابوالفتوح رازی (متوفای 554ق)، ج 4، ص 360ـ361.
شایان ذکر است که قاضی نورالله شوشتری در کتاب احقاق الحق حدوداً شصت نفر از بزرگان (مفسران، محدثان و…) اهل سنت را نام میبرد که به اختصاص آیه مباهله به اهلبیت(ع) تصریح نمودهاند. اکنون پس از آشنایی اجمالی با قسمتی از منابع روایات مربوط به آیه مباهله، با مراجعه به تعدادی از منابع تفسیری و حدیثی مذهب اهلبیت(ع) و اهل سنت، نمونههایی از احادیث و روایات را ذکر میکنیم و در پایان به جمعبندی و نتیجهگیری از روایات خواهیم پرداخت.
منابع مذهب اهلبیت(ع)
1- قال امام علی(ع)... لما نزلت هذه الایه «قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم...» اخذ بید علی و فاطمه و ابنیهما(ع)، فقال رجل من النصاری(الیهود): لاتفعلوا فتحیبکم عنت...(7)؛ امام علی(ع) فرمود:... هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر(ص) دست علی، فاطمه و دو پسر او(ع) را گرفت و برای مباهله آمد. که در این هنگام مردی از مسیحیان (و یا مردی از یهود) گفت: (با اینها مباهله) نکنید که به مشقت گرفتار میشوید.
2- امام صادق(ع) نقل میکند که از امیرالمؤمنین، امام علی(ع) درباره فضایلش سؤال شد. آن حضرت(ع)، قسمتی از فضایل خود را برای آنها بازگو نمود. گفتند: (یا علی!) باز هم بگو. آن حضرت فرمود: «نزد پیامبر(ص) دو نفر از احبار نصارا از اهل نجران آمدند و درباره عیسی(ع) به مباحثه پرداختند. خداوند متعال هم آیات مباهله را نازل فرمود. پس از این پیامبر(ص) دست علی(من)، حسن و حسین و فاطمه را گرفت و کف دست خود را به سوی آسمان گشود و آنها را به مباهله فراخواند.»(8)
3- «عن ابی جعفر(ع) فی قوله «ابنائنا و ابنائکم»(یعنی) الحسن و الحسین، «انفسنا و انفسکم» رسولالله(ص) و علی(ع). «و نسائنا و نسائکم» فاطمه الزهراء(س)؛(9) امام باقر(ع) درباره آیه مباهله فرمود: منظور از «پسران ما...» حسن و حسین و منظور از «خودمان...»، پیامبر خدا(ص) و علی(ع) و منظور از «زنانمان...»، فاطمه زهرا(س) است.»
4- حضرت امام رضا(ع) در یک مجلس علمی که مأمون عباسی آن را در کاخ خود برگزار نموده بود، چنین فرمود: «خداوند، بندگان پاک خود را در آیه مباهله مشخص ساخته و به پیامبرش دستور [انجام مباهله با مسیحیان نجران] داده است.... به دنبال نزول آیه، پیامبر(ص)، علی و فاطمه، حسن و حسین(ع) را با خود به مباهله برد.... این مزیتی است که هیچکس در آن بر اهلبیت(ع) پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرفی است که قبل از آن هیچکس از آن برخوردار نبوده است.»(10)
5- عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش (سعد بن ابی وقاص) نقل میکند که روزی معاویه به وی گفت: چه چیز مانع میشود که ابوتراب (علی بن ابیطالب) را سبّ کنی؟ سعد بن وقاص گفت: به خاطر سه خصلتی که در او دیدهام و یکی از آنها چنین است: «لما نزلت آیه المباهله (تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم...) اخذ رسولالله(ص) بید علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) قال: هؤلاء اهلی؛(11) هنگامی که آیه مباهله نازل شد... پیامبر خدا(ص) دست علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را گرفت و چنین گفت: اینان اهلبیت من هستند.»
6- عن سعد بن ابن وقاص قال...لما نزلت هذه الایه «ندع ابنائنا و ابنائکم» دعا رسولالله(ص) علیا و فاطمه و حسنا و حسینا(ع) و قال: اللهم هؤلاء اهلی؛(12) سعد بن ابی وقاص میگوید: هنگامی که این آیه [مباهله ]... نازل شد، پیامبر خدا(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را فراخواند و گفت: خداوندا! اینان اهل من هستند.» بازگشت به موضوعات مقاله
منابع مذهب اهل سنت
1- «قال جابر: و فیهم نزلت «ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم» قال جابر: «انفسنا و انفسکم» رسولالله(ص) و علی بن ابیطالب و «ابنائنا» الحسن و الحسین و «نسائنا» فاطمه؛(13) جابر میگوید: [این آیه مباهله] درباره آنها [اهلبیت] نازل شده است… منظور از «خودمان» رسول خدا و علی بن ابیطالب است، منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه است.»
2- «عن زید بن علی فی قوله: «تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم...» الآیه، قال: کان النبی(ص) و علی و فاطمه و الحسن و الحسین؛[۱۲] از زید بن علی نقل شده است که درباره آیه مباهله گفت: آنان پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین بودند.»
3- عن السدی «فمن حاجک فیه من بعد ماجائک من العلم...الایه» فأخذ یعنی النبی(ص) بید الحسن و الحسین و فاطمه و قال لعلی اتبعنا، فخرج معهم. فلم یخرج یومئذ النصاری و قالوا: انا نخاف ان یکون هذا النبی(ص) و لیس دعوه النبی کغیرها، فتخلفوا عنه یومئذ. فقال النبی(ص): لوخرجوا لاحترقوا فصالحوه علی صلح...؛[۱۳] سدی نقل میکند: هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا(ص) دست حسن و حسین و فاطمه را گرفت و به علی فرمود که به دنبال آنها بیاید و بدین وسیله جهت مباهله آماده شدند، ولی مسیحیان حاضر به مباهله نشدند و گفتند: ما میترسیم که این همان پیامبر خدا باشد و دعای پیامبر مانند دعای دیگران نیست. بدینجهت در آن روز از مباهله امتناع ورزیدند. پیامبر خدا(ص) فرمود: اگر آنها مباهله میکردند، میسوختند. بنابراین پیامبر خدا(ص) با آنها مصالحه نمود»
5- عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل میکند که روزی معاویه بن ابی سفیان به وی گفت: چرا ابوتراب(علی بن ابیطالب) را سبّ میکنی؟ سعد بن ابی وقاص گفت: به خاطر سه خصلتی که پیامبر خدا درباره وی فرموده است... [و یکی از آنها چنین است]:
«و لما نزلت هذه الآیه «فقل ندع ابنائنا و ابنائکم» دعا رسولالله(ص) علیا و فاطمه و حسنا و حسینا، فقال: اللهم هؤلاء اهلی؛[۱۴]هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین را فراخواند و سپس گفت: خداوندا! اینان اهل من هستند.»
حاکم نیشابوری (متوفای 405ق) پس از نقل این روایت چنین مینویسد: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه؛[۱۵] این حدیث بر اساس شرط[صحت و پذیرش حدیث] بخاری و مسلم، صحیح است، ولی آن دو این روایت را نقل نکردهاند.»
5- جابر بن عبدالله نقل میکند که هیئتی از اهل نجران پیش پیامبر اسلام(ص) آمدند و با آن حضرت(ص) به گفتوگو پرداختند. پیامبر اسلام(ص) آنها را به مباهله (ملاعنه) دعوت نمود و قرار گذاشتند که فردای آن روز مباهله کنند. فردای آن روز، پیامبر خدا(ص) دست علی، فاطمه، حسن و حسین را گرفت و آنها را به مباهله فراخواند، ولی آنها از انجام مباهله امتناع ورزیدند و به پرداخت جزیه رضایت دادند. پیامبر اسلام(ص) پس از آن فرمود: «قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث نمود، اگر آنها مباهله میکردند، بر روی آنها یک وادی آتش میبارید.» [۱۶]
6- قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «و نسائنا» فاطمه، «و انفسنا» علی بن ابیطالب؛
همان، ص 91.
شعبی میگوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه و منظور از «خودمان» علی بن ابیطالب است.»
=== مواردى كه پيامبر اسلام على (علیهالسلام) را جان خويش شمارد: ===
در جهت تأييد و تحكيم بيان قرآن و آشكار شدن مقام و منزلت على (علیهالسلام) كه تنها مصداق «انفسنا» در آيه مباهله است بايد به سيره نبوى بازگشت و از پيوستگى و وابستگى پيامبر به على و على به پيامبر اندكى بازگفت. اين نحوه ارتباط خاص از مطالعه مقاطعى چند از حيات پيغمبر بهخوبی آشكار میشود:
۱ ـ رسول خدا به هيئت ثقيف گفت اسلام آوريد وگرنه مردى را بهسوی شما میفرستم كه از من است يا فرمود چون جان من است. پس گردنهای شما را میزند و زن و فرزندان شما را اسير خواهد كرد و اموال شما را خواهد گرفت. عمر گويد هیچگاه چون آن روز علاقهمند به رياست نشدم و سينه خود را جلو دادم شايد كه حضرت بفرمايد اين ولى آن حضرت متوجه على (ع) شد و دست او را گرفت و دوبار گفت او اين شخص است. [۱۷] اين حديث و چند حديث مشابه آن در بسيارى از كتب اهلسنت نقل شده است كه در اين احاديث يكى از تعابير زير آمده است«رجلا منى»، «رجلا مثل نفسى»، «رجلا كنفسى»، «رجلا عديل نفسى».
۲. از ابوذر نقل شده است كه رسول خدا فرمود: يا از كار خويش دست برمیدارند و يا بهسوی آنها میفرستم مردى كه چون جان من است و دستور مرا در حق آنان اجرا خواهد كرد... عمر پرسيد منظور حضرت كيست من گفتم تو و رفيقت مقصود او نيستيد. گفت پس چه كسى مقصود است؟ گفتم آن كه نعل را وصله میزند و على (ع) آن هنگام نعل رسول خدا را وصله میزد. [۱۸] در اين حديث هم تعبير شده است«رجلا كنفسى».
۳ ـ رسول خدا (ص) از برخى اصحاب خود ذكرى به ميان آوردند و چون از ايشان درباره على (ع) پرسيدند، آن حضرت فرمود آيا از شخص درباره خودش سؤال میشود. عين كلام رسول خدا در مورد على (ع) چنين نقل شده است: «هل يسأل الرجل عن نفسه» [۱۹] و در جاى ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود شما از من درباره مردم پرسيديد ولى از نفس من چيزى نپرسيديد. در اين روايت آمده است: «سأل[النبى] عن بعض اصحابه فقال له قائل فعلى فقال ما سألتنى عن الناس و لم تسألنى عن نفسى» [۲۰] و نيز از طريق اهلسنت نقل شده كه از رسول خدا پرسيدند محبوبترین مردم نزد شما كيست؟ فرمود عائشه. پرسيدند از مردان چه كسى؟ فرمود پدر او [يا پدر آن دو] آنگاه فاطمه گفت اى رسولخدا چطور شما در حق على چيزى نگفتيد. آن حضرت فرمود على جان من است. آيا ديدهاى كه شخصى در مورد نفس خويش چيزى بگويد. در اين روايت نيز آمده است«ان عليا نفسى هل رأيت احدا يقول فى نفسه شيئا». [۲۱] از نظر شيعه مجعول بودن صدر اين حديث واضح است ولى ذيل آن جاى ترديد ندارد چون مؤيدات آن بسيار است؛ درحالیکه نزد اهلسنت قضيه بهعکس است و براى آنها ذيل حديث ممكن است مورد ترديد قرار گيرد و لذا ناقل حديث اضافه میکند كه تتمه اين حديث كه سخن فاطمه (س) است از عبداللهبن عمرو نقل شده است و دلالت بر صحت اين زيادى میکند، روايت صحيحى كه گويد چون آيه مباهله نازل شد، رسول خدا حسن و حسين و فاطمه و على را جمع كرد و اين دلالت دارد كه نفس على نفس رسول خدا است. [۲۲]
۴ـ زمخشرى در تفسير خود آورده است كه پيغمبر خدا وليدبن عقبه و به نقلى خالدبن وليد را بهسوی بنىالمصطلق فرستاد. چون آنان براى استقبال از فرستاده رسولخدا بيرون آمدند. او خيال كرد كه براى جنگ بيرون آمدهاند. پس بهسوی رسول خدا بازگشت و گفت كه آنان مرتد شدهاند و زكات نمیدهند. اين جا بود كه رسول خدا (ص) فرمود يا از كار خويش دست مىكشيد و يا بهسوی شما میفرستم مردى را كه نزد من چون جان من است آنگاه با دست خود به كتف على (ع) زد. [۲۳] در اين نقل نيز تعبير شده است به: «لتنتهن او لابعث اليكم رجلا هو عندى كنفسى يقاتل مقاتلتكم و يسبى ذراريكم».
۵ـ در جمعه آخر ماه شعبان رسول خدا خطبهاى خواند و از روى آوردن ماه رمضان و بركات آن مردم را آگاه ساخت در پايان اين خطبه است كه على (ع) پرسيد اى رسول خدا با فضيلت ترين كارها در اين ماه چيست؟ آن حضرت فرمود: اى ابوالحسن بهترين اعمال در اين ماه اجتناب از محرمات الهى است سپس پيامبر خدا گريست على (ع) پرسيد اى رسول خدا چه چيز شما را گرياند؟ فرمود اى على مى گريم بر حلال شدن و مباح شمردن خون تو در اين ماه. تا آن جا كه رسول خدا فرمود اى على كسى كه تو را بكشد بدون ترديد مرا كشته و كسى كه با تو دشمنى ورزد در حقيقت با من دشمنى ورزيده است و آن كه به تو ناسزا گويد مرا ناسزا گفته زيرا تو بهراستی به منزله جان من هستى روح تو از روح من است و سرشت و طينت تو از طينت من است. همانا خداوند من و تو را با يكديگر آفريد و با هم برگزيد، مرا براى نبوت اختيار كرد و تو را براى امامت. پس هر كس امامت تو را انكار كند نبوت مرا انكار كرده است. [۲۴] در اين روايت نيز آمده است«لأنك منى كنفسى».
۶ـ در حديث مناشده، اميرالمؤمنين اصحاب شورى را مخاطب قرار داده و مى فرمايد آيا در ميان شما كسى هست كه رسول خدا او را چون جان خويش خوانده باشد. در متن اين حديث نيز آمده است: قال على (ع): نشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسولالله (ص) «انت كنفسى و حبك حبى و بغضك بغضى؟ قالو: لا [۲۵]. نظير همين سخن از زبان عامربن واثله نقل شده است كه گويد بعد از مرگ عمر و در روز شورى شنيدم كه على (ع) مى گفت... نشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسولالله (ص) لينتهين بنو وليعة او لأبعثن اليهم رجلا كنفسى طاعته كطاعتى و معصيته كمعصيتى يغشاهم بالسيف غيرى؟ قالو اللهم لا. [۲۶] اين ها مواردى بود كه ما با نظرى سريع به منابع بدان برخورد كرديم و البته نمیتوان گفت كه شواهد منحصر در همين مقدار است. (آيتالله ميلانى در كتاب«قادتنا كيف نعرفهم»[۲۷] اشاره میکند كه مرحوم بحرانى در«غاية المرام» از طرق اهلسنت سيزده حديث آورده است كه در همه آنها على (ع) نفس رسول خدا شمرده شده است.)
دیگر مویدات و شواهد بر نفس پیامبر بودن حضرت علی
نصوصى كه در سابق از منابع شيعى و سنى نقل شد به صراحت دلالت داشت كه رسول خدا (ص) على (ع) را جان خويش شمرده است. ولى در اين جا ادله ديگرى است كه صراحت بدين معنا ندارد ولى میتواند مويد و شاهد بر صحت مدعا باشد.
اين ادله به لحاظ مضمون به چند دسته تقسيم میشود:
۱ـ رواياتى كه دلالت دارد على (ع) پرورشیافته رسول خدا و از طفوليت مأنوس بدان حضرت بود و حتى سر وحى از على (ع) پوشيده نبود. از جمله اين روايات سخن دلنشين على (ع) در خطبه قاصعه است كه میفرماید: من در كوچكى سینههای عرب را به زمين رساندم و شاخههای نو برآمده قبيله ربيعه و مضر را شكستم و شما قدر و منزلت مرا نسبت به رسول خدا (ص) به سبب خويشى نزديك و منزلت خاصى كه داشتم میدانید. زمان كودكى مرا در كنار خود پرورش داد و به سينهاش میچسباند و در بسترش مرا در آغوش خود نگه میداشت و تنش را به من ماليد و بوى خوش خود را به من مىبويانيد و چيزى را میجوید و آنگاه در دهان من لقمه میکرد و دروغ در گفتار و خطا و اشتباه در كردار از من نيافت و خداوند بزرگترین فرشتهاى از فرشتگانش را از وقتى كه پيغمبر (ص) از شير گرفته شده بود همنشین آن حضرت گردانيد كه او را در شب و روز به راه بزرگواریها و خوهاى نيكوى جهان سير دهد و من پى او میرفتم مانند رفتن شتر در پى مادرش، در هر روزى از اخلاق خود نشانهاى آشكار میساخت و پيروى از آن را به من امر میفرمود و در هر سالى مجاورت بحراء (كوهى است نزديك مكه) را برمیگزید و من او را میدیدم و شخص ديگرى نمیدید و در آن زمان اسلام در خانهای نيامده بود مگر خانه رسولخدا (ص) و خديجه كه من سومين ايشان بودم. نور وحى و رسالت را میدیدم و بوى نبوت را استشمام میکردم و چون وحى بر آن حضرت نازل شد صداى ناله شيطان را شنيدم گفتم اى رسول خدا اين چه صدايى است؟ فرمود اين شيطان است كه از پرستيده شدن نوميد گشته است. تو میشنوی آن چه من میشنوم و میبینی آن چه من میبینم جز آن كه تو پيامبر نيستى ولى وزير و بر خير و نيكويى هستى. [۲۸]
۲ـ رواياتى كه دلالت دارد رسول خدا (ص) خود و على (ع) را دو نور مشتق از يك منبع و دو فرع مشتق از يك اصل و دو برادر و دو ياور جداناپذير به شمار آورده است. در نامه ۴۵ نهجالبلاغه كه على (ع) عامل خويش عثمان بن حنيف را مخاطب قرار داده است، نسبت خود به رسول خدا را چون دو نور مشتق از يك جا و دو نخل روييده از يك بن دانسته است [۲۹] و مىفرمايد: «انا من رسولالله كالضوء من الضوء و كالصنو من الصنو و الذراع من العضد». باز از خود آن حضرت نقل است كه چون رسول خدا ميان اصحاب خويش برادرى انداخت من گفتم اى رسول خدا ميان اصحاب خود اخوت برقرار ساختى ولى مرا بدون برادر رها كردى پس آن حضرت فرمود: «انما اخترتك لنفسى انت اخى فى الدنيا و الآخرة و انت منى بمنزلة هارون من موسى». [۳۰]
اهلسنت از رسول خدا نقل كردهاند كه فرمود: من و على در پيشگاه خداوند نورى بوديم قبل از خلقت آدم به چهارده هزار سال كه دو جزء شديم يكى من و ديگرى على. و در احاديث ديگر اضافه شده است كه چون آدم خلق شد آن نور در صلب او قرار گرفت و در صلب انبياء بعد نيز آن نور واحد بود تا در صلب عبدالمطلب جدا شد پس در من نبوت و در على خلافت است [۳۱] و نيز روايات بسيارى كه دراين تعبير مشتركند«انا و على من شجرة واحدة و ساير الناس من شجر شتى». [۳۲] و يا روايتى كه از رسول خدا نقل شده است: «انا و على من نور واحد و انا و اياه شىء واحد و انه منى و انا منه لحمه لحمى و دمه دمى يريبنى ما أرابه[اى يسوؤنى و يزعجنى ما يسوؤها و يزعجها] و يريبه ما أرابنى». [۳۳]
و باز از همين قبيل است رواياتى كه على (ع) خصلتهای دهگانهای براى خود برشمارد كه رسول خدا بدو داده است. در يكى از اين روايات آمده است كه براى من يكى از اين خصلتها از تمام آن چه آفتاب بر آن میتابد مسرتبخشتر است. آنگاه آن حضرت فرمود: «قال لى رسولالله (ص) يا على انت الأخ و انت الخليل، و انت الوصى و انت الوزير و انت الخليفة فى الاهل و المال و فى كل غيبة اغيبها و منزلتك منى كمنزلتى من ربى و انت الخليفة فى امتى وليك وليى و عدوك عدوى و انت اميرالمؤمنين و سيد المرسلين من بعدى. [۳۴] و پرواضح است كسى كه اين صفات را دارد چون جان رسول خدا خواهد بود.
۳ـ روايات بسيارى كه دلالت دارد رسول خدا (ص) خود را از على (ع) و على (ع) را از خود دانسته است. اين روايات در مقاطع مختلف با تعابير مشابه به هم از رسول خدا (ص) نقل شده است مثل«على منى و انا من على» و«انه منى و انا منه» و «انت منى و انا منك» و مثل«لايبلغ عنى الا رجل منى» كه در جريان ابلاغ سوره برائت بر مشركين بهتوسط على (ع)، از آن حضرت شنيده شد و اگر بخواهيم باز هم به نمونهای اشاره كنيم بايد از سخن رسول خدا در جريان نبرد احد ياد كنيم آنگاه كه ديد على (ع) چون پروانهاى برگرد شمع وجودش میچرخد و بر دشمنان شمشير میزند و جبرئيل در حق او میگوید«هذه هى المواساة»، پس حضرتش فرمود«انه منى و انا منه» و جبرئيل گفت«و انا منكما». [۳۵]
ابن بطريق پس از نقل بيست مورد از مواردى كه اين حديث نقل شده است میگوید «من» در اين روايات به چهار معنا میتواند باشد: ابتداى غايت، تبعيض، زائده و تبيين جنس و تنها احتمال چهارم میتواند صحيح باشد. آنگاه معناى اين روايات چنين خواهد بود كه على از جنس من است در جهت تبليغ و اداء و وجوب اطاعت. رسول خدا منصب نبوت و امامت داشت و استحقاق على (ع) براى امامت مانند استحقاق رسول خدا براى امامت است و خصوصاً تعبير«انا منه» نشان از مزيد شأن و جلالت على (ع) است. [۳۶]
۴ـ رواياتى كه پيامبر خدا مقام و منزلت على را در نزد خود به مانند سر براى بدن دانسته است. [۳۷] تعابير وارد در اين روايات چنين است:
- «على منى مثل رأسى من بدنى»
- «على بمنزلة رأسى من بدنى»
- «على منى كرأسى من بدنى»
۵ـ روايات متعددى كه در آنها به نقل از رسولخدا آمده است كه من و على دو پدر اين امت هستيم. [۳۸] تعابير وارد در اين روايات چنين است:
- «انا و على ابوا هذه الامة»
- «يا على انا و انت و ابوا هذه الامة»
- «انا و انت موليا هذا الخلق»
۶ـ زيارت اميرالمؤمنين در روز تولد رسولخدا (ص) و در روز و شب مبعث رسول خدا (ص) كه در كتب ادعيه و زيارات وارد شده است، نشان از آن است كه جان على و جان پيغمبر يكى است و زيارت على همان زيارت رسول خداست.
محدث قمى در مفاتیحالجنان در بيان دومين زيارت از زيارات مخصوص اميرالمؤمنين به نقل از سید بن طاووس آورده است كه در هفدهم ربيعالاول (روز ولادت رسول خدا) امام صادق (ع) بدين زيارت على (ع) را زيارت كرد و آن را به محمد بن مسلم تعليم داد. محدث قمى در همان جا آورده است كه مردى اعرابى به خدمت رسول خدا (ص) مشرف شد و عرض كرد يا رسولالله منزل من دور از منزل شماست و گاه كه به اشتياق زيارت و ديدن شما میآیم، ملاقات شما برايم ميسر نمیشود و على بن ابیطالب را ملاقات میکنم و او مرا به سخن و مواعظ خود مأنوس میکند و من با حال اندوه و حسرت بر نديدن شما باز میگردم.
پس آن حضرت فرمود هر كه على را زيارت كند مرا زيارت كرده است و هر كه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. اين را از جانب من به قوم خود برسان و هر كه به زيارت او برود البته به نزد من آمده است و در قيامت او را جزا خواهد داد من و جبرئيل و صالح المؤمنين. و نيز محدث قمى در بيان سومين زيارت از زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين در روز و شب مبعث (بيست و هفتم رجب) زياراتى را به نقل از شيخ مفيد و سيدبن طاووس آورده است كه تأمل در مضامين بلند اين زيارت نامه و زيارتنامه پيشين از مقام و منزلت خاص آن حضرت در نزد رسول خدا پرده برمى دارد.[۳۹]
وجوه اهمیت واقعۀ مباهله
اهمیت و پیام روشن واقعۀ تاریخی مباهله و آیه متناظر با آن نظر محققان شیعه و سنى و حتى پارهاى از مستشرقان را جلب کرده است. نخستین موضوعی که در این آیه جلبتوجه میکند این است که مباهله را میتوان نشانۀ روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در مسئلۀ رسالت دانست؛ زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد؛ یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیایید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد. به طور مسلم ورود به چنین میدانی بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجهای جز رسوایی دعوتکننده نخواهد داشت، و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به این میدان قدم نمیگذارد.
وجه اهمیت دیگر ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت است. این اثبات حقانیت به حدی قاطع بود که تا به امروز نیز هیچ عالم و عابد مسیحى نخواسته است که بار دیگر به میدان مباهله با مسلمانان درآید و مسیحیان علایم پیغمبر خاتم را که در کتب آسمانى خودخوانده بودند، بر پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) منطبق دیدند و او را در ادعاى نبوت بر حق دانستند، ولى نخواستند از دین خود و موقعیت ویژهاى که نزد مردم خود پیدا کردهاند دست بکشند. به تعبیر قرآن «الّذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و إن فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» [۴۰]کسانی که به ایشان کتاب دادهایم او را همچون پسران خود میشناسند، و بهیقین گروهی از ایشان حقیقت را نهفته میدارند، درحالیکه خودشان میدانند.
یکی دیگر از وجوه اهمیت مباهله اثبات فضیلتى عظیم براى على (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) و حسنین (علیهماالسلام) که تنها همراهان رسول خدا در این ماجرا بودند و اینکه پیامبر اینان را از میان فرزندان و زنان و اصحاب خود برگزید بهترین دلیل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسول خداست.
واقعه مباهله و آیه مباهله بهروشنی بر برتری و فضیلت اهلبیت و آلعبا دلالت دارد.[۴۱] حتی بهجرئت میتوان گفت آیه در فضیلت اهلبیت پیامبر نازل شده است. [۴۲] سند این امر روایات و تفاسیری است که بهوفور در تفاسیر شیعه و اهلسنت یافت میشوند. [۴۳] و نمونۀ بارز آن سخن امام رضا (علیهالسلام) در این باره است: «خداوند بندگان پاک خود را در آیۀ مباهله مشخص ساخته و به پیامبرش دستور انجام مباهله با مسیحیان را داده است. به دنبال نزول این آیه، پیامبر اکرم، علی و فاطمه و حسنین (صلواتالله علیهم اجمعین) را با خود به مباهله برد. این مزیتی است که هیچکس در آن، بر اهلبیت (علیهمالسلام) پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرافتی است که قبل از آن هیچکس از آن برخوردار نبوده است». [۴۴]
در این آیه از اهلبیت تعبیر به «انفس» و «نساء» و «ابناء» شده است؛ یعنى از میان همه مردان و زنان و فرزندان، فقط این بزرگواران به این تعابیر خوانده شدهاند و این از مناقب ارزشمند برای آنان است؛ بهخاطر همین، حضرت على علیهالسلام در روز تعیین جانشین برای خلیفه دوم، با این منقبت، بر اهل شورى استدلال کرد که: «شما را سوگند مىدهم به خدا که هیچکدام از شما به رسول در نسب نزدیکتر از من هست و غیر از من کسى دیگر در میان شما هست که اولاد او، اولاد رسول اللَّه و نساء او، نساء رسول اللَّه باشد»؟ گفتند: نه هیچکدام از ما این منزلت ندارد .[۴۵]
وجه اهمیت بعدی دلالت آیۀ مباهله بر امامت على (علیهالسلام) است. چرا که کلمۀ «انفسنا» در آیۀ مذکور شاهد بر وجود مقام و منزلتى براى خصوص على (علیهالسلام) نزد رسول خداست که هیچکس بدان نرسیده است و نخواهد رسید و هموست که در لسان وحى نفس پیغمبر شمرده شده است و از اینجاست که مىتوان گفت على (علیهالسلام) افضل صحابه بلکه افضل خلق بعد از رسولخدا (صلیالله علیه و آله) است و طبعاً همۀ کمالاتى که براى رسول خدا (صلیالله علیه و آله) ثابت است، براى او نیز ثابت مىگردد، مگر اصل نبوت.
روز بیست و چهارم ذیحجّه از این لحاظ شریف است که علاوه بر ثابت شدن نبوت پیامبر خدا (ص)، ولایت را نیز تثبیت کرد که با اوّلی ( ثابت شدن نبوت پیامبر خدا (ص)بنای اسلام استوار گردید و با دوّمی ( ثابت شدن ولایت ) مبانی ایمان تحکیم یافت. در سوالات مأمون از حضرت رضا (ع) نقل شده که مأمون به حضرت گفت:« دلیل بر خلافت جدت علی ابن ابیطالب علیهماالسلام چیست؟ حضرت فرمود: آیه (انفسنا) مأمون گفت: اگر (نسائنا) نباشد حضرت فرمود: اگر (ابنائنا) نبود. حضرت فرمود: در آیه (انفسنا) منظورش آن است که در این آیه خداوند حکیم نفس علی (ع) را مانند و به منزله نفس پیامبر (ص) قرار داده است و این که مأمون گفت اگر (نسائنا) نباشد, منظورش این بود که کلمه (نسائنا) در آیه دلیل است که مراد از (انفسنا) مردها است و در این صورت فضیلتی برای علی (ع) نیست حضرت (ع) ایراد او را با وجود کلمه (ابنائنا) رد کرد و فهماند که اگر منظور از (انفسنا) مردها می بود دیگر ذکر ابنائنا زاید است؛ زیرا روی حساب ابنائنا داخل و تحت انفسنا می شد».[۴۶]
پانویس
- ↑ ر.ک: راغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 149 (مادّه بهل)، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 1412ق؛ الزمخشری، جار الله، اساس البلاغه، ص 32، تحقیق: عبدالرحیم محمود، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.
- ↑ ر.ک: احمد بن محمد القیومی، المصباح المنیر، ج 1، ص 64، مؤسسه دارالهجره، قم، چاپ اول، 1405ق؛ الزمخشری، اساس البلاغه، ص 32.
- ↑ مقاله آیه مباهله در پایگاه اینترنتی حوزه
- ↑ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 762، دارالمعرفه، بیروت، 1986م.
- ↑ الفخرالرازی، تفسیر الفخرالرازی، ج 8، ص 89، دارالفکر، بیروت، چاپ سوم، 1985م؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 762؛ جار الله الزمخشری، تفسیر الکشاف، ج 1، ص 368ـ369، نشر البلاغه، قم، چاپ دوم، 1415ق.
- ↑ الواحدی النیشابوری، اسباب النزول، ص 90، دارالکتاب العربی، بیروت، 1994م؛ الزمخشری، تفسیر الکشاف، ج 1، ص 369.
- ↑ دینوری، ابن قتیبه، الامامۀ والسـیاسۀ، دار الأضـواء، بیروت، 1410 ق، ج1، ص208.
- ↑ ابن اثـیر، اسـد الغابۀ، دار الفـکر، بـیروت، 1420 ق، ج3، ص602.
- ↑ السیرۀ الحلبیۀ، ابوالفرج حـلبی، دار الکتـب العلمیّۀ، بیروت، 1427 ق، ج3، ص299.
- ↑ طبقات الکبری، ابن سعد، ج1، ص267.
- ↑ همان، ج7، ص339.
- ↑ الطبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 3، ص 300، جزء 3، دارالفکر، بیروت، 1988م.
- ↑ جامع البیان عن تأویل ای القرآن، ج 3، ص 300، جزء 3؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 667، ح3618(با کمی تفاوت)، المکتبه العصریه، بیروت، چاپ دوم، 1999م.
- ↑ مسلم النیشابوری، صحیح مسلم، ص 1042، ح 32،(الفضائل، باب فضایل علی بن ابیطالب(ع)، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 2000م؛ الترمذی، الجامع الصحیح(سنن الترمذی)، ج 5، ص 225، ح 2999، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150(کتاب معرفه الصحابه، باب من مناقب اهلبیت رسولالله(ص))، دارالمعرفه، بیروت، بی تا؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، ج 3، ص 232ـ233؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 322، دارالفکر، بیروت، چاپ دوم، چاپ افست.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 150.
- ↑ اسباب النزول، ص 90.
- ↑ (ابنبطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۷ به نقل از ابنحنبل در فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۳، حديث ۱۰۰۸؛ شروانى، ما روته العامة من مناقب اهلالبيت، ص ۸۵ به نقل از استيعاب و شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد و مسند احمدبن حنبل؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳.)
- ↑ (كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۸ به نقل از خصائص نسائى؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۳۱؛ احمدبن شعيب، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۸؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳؛ سبطبن جوزى، تذكرة الخواص، ص ۴۰.)
- ↑ (ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۲)
- ↑ (شيخ طبرسى، مجمعالبيان، ذيل آيه مباهله؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶ و در پاورقى مصحح كتاب سيد حسين بحرالعلوم به عنوان مصادر اين حديث از ذخائر العقبى، صحيح ترمذى، البداية و النهاية، مسند ابوداود و مسند احمد ياد مىكند؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷.)
- ↑ (كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول خدا او را چون نفس خود دانسته است)
- ↑ (كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول خدا او را چون نفس خود دانسته است.)
- ↑ (زمخشرى، جارالله، الكشاف، ذيل آيه ۵ سوره حجرات«ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. ..»؛ شروانى، ما روته العامله من مناقب اهلالبيت، ص ۵۸ به نقل از تفسير زمخشرى.)
- ↑ (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۵۷؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج ۱۰، ص ۲۳۹؛ محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۲۳۸ به نقل از عيون اخبار الرضا و امالى صدوق؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص۱۶۶.)
- ↑ (شيخ طبرسى، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۴۲.)
- ↑ (ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳ به نقل از خصال و بحارالانوار.)
- ↑ ، ج ۱، ص ۴۳۳
- ↑ (فيض الاسلام، نهجالبلاغه، خطبه ۲۳۴؛ صبحى صالح، نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲.)
- ↑ (در نهجالبلاغه، صبحى صالح تعبير اول و در نهجالبلاغه فيض الاسلام تعبير دوم آمده است.)
- ↑ (محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۶۷ به نقل از منابع متعدد شيعه و سنى؛ سيد ابنطاووس، كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين، ص ۲۱۷ به نقل از ابنمغازلى شافعى؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۳۹۰ به بعد كه نصوص مختلف مؤاخاة در اين منبع جمعآورى شده است.)
- ↑ (شبر، عبدالله، حق اليقين، ص ۱۵۵به نقل از مسند احمدبن حنبل و مناقب ابنمغازلى شافعى؛ ریشهری، محمد، موسوعةالامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۶ به نقل از خصال، مناقب خوارزمى، فرائد السمطين و اثبات الوصية.)
- ↑ (آيتالله مرعشى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۴۳۸؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۷.)
- ↑ (ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۴ به نقل از عوالى اللآلى.)
- ↑ (ریشهری، محمد، موسوعةالامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۲۱۲ به نقل از منابع متعدد و نظير آن در ج ۸، ص ۳۰۹.)
- ↑ (ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۷۸؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶؛ شيخ طبرسى، مجمع البيان، ذيل آيه مباهله؛ علامه حلى، كشف الحق و نهجالصدق، ص ۱۷۷، سيدبنطاووس، الطرائف، ص ۶۵؛ آيتالله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۱۲۲؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۸؛ كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۷۴؛ محمدبن عيسىبن سورة، الجامع الصحيح (سنن ترمذى) حديث شماره ۳۷۱۶، ابنعساكر، تاريخ دمشق، ج ۱، ص ۱۴۸؛ محمدبن معتمد خان، نزل الابرار، ص ۳۸؛ احمدبن شعيب النسائى، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۴، سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶.)
- ↑ (ابنبطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۰۵.)
- ↑ (آيتالله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۵۷۱؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۹۶ به نقل از مناقب ابنمغازلى؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ آيتالله ميلانى، قادتنا كيف نعرفهم، ج ۱، ص ۴۳۷ به نقل از منابع متعدد اهلسنت؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۷۷ به نقل از تاريخ بغداد، ذخائر العقبى، مناقب خوارزمى، امالى الطوسى، ينابيع المودة، مناقب ابن شهر آشوب، مناقب ابنمغازلى و تفسير فرات و همه اين منابع سند حديث را به ابن عباس يا سعدبن ابىوقاص رساندهاند؛ احمدبن عبدالله الطبرى، ذخائر العقبى، ص ۶۳ به نقل از براءبن عازب.)
- ↑ (ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۹۲ به نقل از الفصول المختارة، مناقب خوارزمى، كمال الدين، الامالى للصدوق، بشارة المصطفى، ينابيع المودة، كنز الفوائد، معانى الاخبار، علل الشرايع و عيون اخبار الرضا.)
- ↑ منبع: پایگاه تحقیقاتی القرآن http://fa.the-koran.org/content/%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%83%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87
- ↑ (بقره، 146) أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج 2، ص 21)
- ↑ ( الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 370)
- ↑ (تفسیر نمونه، ج 2، ص 582 )
- ↑ (البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 631؛ نیز: مفاتیح الغیب، ج 8، ص 247)
- ↑ (البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 631؛ نیز: مفاتیح الغیب، ج 8، ص 247)
- ↑ ( میر حامد حسین، عبقات الانوار فى امامه الائمه الاطهار، کتابخانه عمومی امام امیرالمؤمنین علیهالسلام، اصفهان، ج۱۷، ص ۷۴۶.)
- ↑ ( طرائف المقال : ج ۲ ص ۳۰۲)