حسن بن احمد بن عبدالرحمن البنّا (مقاله)
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۵:۱۹، ۶ سپتامبر ۲۰۲۲؛
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال دوم/ شماره ششم/بهار 1385 |
عنوان مقاله | حسن بن احمد بن عبدالرحمن البنّا |
نویسنده | رحیم ابوالحسینی |
تعداد صفحات | 16 |
بخش | اندیشه |
زبان | فارسی |
رحيم ابوالحسينى
مقدمه:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ » (آل عمران/169) امروز مسلمانان جهان با همه تنوعهاى اقليمى، نژادى و مذهبى، نياز جدى به وحدت دارند و بايد براى مبارزه با تفکر سکولاريسم و جدايى دين از سياست، همت بيشترى از خود نشان دهند. گرچه شخصيتهاى بزرگ شيعى و سنى در اين راه گامهاى مؤثرى برداشتهاند، اما بايد اذعان داشت که اين شخصيتها در جوامع اسلامى معمولا ناشناختهاند و معرفى آنان، کمترين تلاشى است که يک نويسنده مىتواند انجام دهد. در اين مقاله به بررسى گوشههايى از زندگى مصلح بزرگ «شيخ حسن بنا» پرداخته ايم که در بيدارى مسلمانان، نقش عمده اى داشت و همه عمر نه چندان طولانى خود را صرف اين کار کرد. وى در اين راه فعاليتهاى صادقانه اى داشت و با تأسيس جمعيت «اخوانالمسلمين» اين فعاليتها را تکميل کرد و سرانجام جام شيرين شهادت را نوشيد.
تولد و تحصيلات مقدماتى
«حسن بن احمد بن عبدالرحمن بنا» پايه گذار و رهبر جمعيت اخوانالمسلمين در سال 1324قمرى در شهرستان محموديه نزديک اسکندريه مصر چشم به جهان گشود (زرکلى، 1410ق، ص183). پدرش «احمدبن عبدالرحمان» از عالمان پرهيزگار و از شاگردان «شيخ محمد عبده» بود و در علوم حديث تأليفاتى داشت که مهمترين آنها «الفتح الربانى لترتيب مسند الامام احمد» بوده است. همچنين پدرش در کنار علم و دانش، به کار صحافى و تعمير ساعت نيز اشتغال داشت و به همين دليل او را «ساعاتى» نيز مىگفتند (بنا، مجموعة الرسائل، بى تا، ص5). حسن بنا در يک خانواده علمى و مذهبى پرورش يافت و با حمايتهاى پدرش علوم مقدماتى را در دبستان دينى رشاد فراگرفت. مدرسه رشاد در سال 1915م تأسيس شد و شبيه مدارس ملى دهات آن زمان بود ولى به سبک دانشسراهاى ممتاز امروزى بود که هم آموزشگاه و هم پرورشگاه است. دانش آموزان اين مدرسه علاوه بر درسهايى که در مدارس مشابه مىآموختند، به فراگيرى احاديث پيامبر(صلىاللهعليهوآله) مىپرداختند؛ هر هفته عصر پنج شنبه حديث تازه اى براى دانش آموزان تدريس مىشد تا خوب بفهمند و سپس آن قدر آن را تکرار کنند تا از بر شوند. يادگيرى هنر انشاء و قواعد نگارش و نيز آموختن و حفظ کردن قطعاتى از نثر و نظم از ديگر تکاليف دانش آموزان اين مدرسه بود. اين مجموعه تعليمات در مدارس مشابه نظير نداشت و حسن بنا از سن هشت سالگى تا دوازده سالگى در اين مدرسه درس خواند (بنا، خاطرات، 1358، ص7). گفته مىشود وى در سال 1920م به دارالمعلمين دمنهور منتقل شد و در آن جا قبل از سن چهارده سالگى، بخش عمده اى از قرآن کريم را حفظ کرد و سپس وارد مرکز پيش دانشگاهى محموديه شد. وى از همان نوجوانى اهتمام زيادى به مسئله امر به معروف و نهى از منکر داشت و هميشه مردم را به سوى خدا دعوت مىنمود. از اين رو با همکارى دوستان و هم فکرانش وارد «جمعيت اخلاق و آداب» شد و پس از آن جزء يکى از اعضاى «انجمن منع ناروا» گرديد (بنا، مجموعة الرسائل، ص5). به گفته خود وى، فعاليت اين انجمن صرفاً داخلى و محدود به تذکرات و نصايح جزئى بود اما عده اى گرد هم آمدند تا طرح وسيعترى را پى ريزى نمايند. پايه گذاران اين انجمن کسانى چون «محمدعلى بدير» دبير وقت اداره فرهنگ، «لبيب نوار» شخصى بازرگان، «عبدالمتعال سنکل» و «عبدالرحمن ساعاتى» کارمند راه آهن و استاد مهندس «سعيد بدير» بودند. کارهاى اجرايى انجمن که بيشتر جنبه امر به معروف و نهى از منکر داشت، ميان اعضا تقسيم شد. مهمترين کار انجمن، تذکرات پندآموزى بود که توسط نامههايى به افراد خاطى مىرسيد و در اين کار معمولا از افراد خردسال که حسن بنا نيز جزء آنها بود و هنوز چهارده سالش تمام نشده بود، استفاده مىشد (بنا، خاطرات، ص14).
ورود به دانشسراى مقدماتى
حسن بنا هنوز به سن کامل چهارده سالگى نرسيده بود که مجبور شد يکى از اين دو راه را برگزيند؛ يا بايد به دانشکده دينى اسکندريه قدم مىگذاشت تا بعدها به دانشگاه الازهر راه يابد، و يا مىبايست وارد دانشسراى مقدماتى شهر «دمنهور» مىگشت تا بعد از سه سال به عنوان معلم مدرسه مشغول خدمت گردد. وى راه دوم را انتخاب کرد و براى امتحان ورودى ثبت نام نمود، اما دو مشکل پيش رو داشت، يکى کمى سن و ديگر اينکه هنوز قرآن را به طور کامل حفظ نکرده بود. با اين حال، مسئول دانشسرا که مردى بزرگوار و خوش اخلاق بود از شرط سن صرف نظر کرد و تعهد وى مبنى بر حفظ تمام قرآن را پذيرفت و به اين صورت وى توانست جزء دانشجويان دانشسراى مقدماتى گردد. (پيشين، ص16). وى در مدت سه سال اقامت در شهر دمنهور، ضمن اينکه تحصيلاتش را با موفقيت پشت سر گذاشت، به عرفان و عبادت نيز بيشتر رو آورد. وى در اين باره مىگويد: «يکى از دورههاى زندگانيم همين سه سال پس از انقلاب مصر است، يعنى سالهاى 1920 تا 1923ميلادى. در اين دوره من پيوسته سرگرم پرستش و عرفان بودم. من که با دلى آکنده از عشق به عرفان و تصوف به اين شهر قدم نهاده بودم خود را با آرامگاه «شيخ حسنين حصافى» نخستين پير و پيشواى فرقه حصافيه و جماعتى از پيروان پاکدل او مواجه ديدم. طبعاً با آنان درآميختم و در مسيرشان به راه افتادم» (پيشين، ص32). با اينکه رياضت و عبادت، به ويژه در ماه مبارک رمضان او را بسيار به خود مشغول مىداشت، اما هيچ گاه فعاليتهاى تبليغاتى خود را فراموش نکرد. هر ظهر و عصر در نمازخانه دانشسرا بانگ اذان بر مىداشت و هرگاه زمان درس با وقت نماز مصادف بود از استاد اجازه مىخواست تا فريضه نماز را به جا آورد.
دانشسراى عالى
حسن بنا بعد از اتمام دوره مقدماتى، براى نخستين بار در سال 1923م به قاهره سفر کرد و براى شرکت در دانشسراى عالى اين شهر، ثبت نام نمود و با وجود دشوارى زياد، توانست از امتحان ورودى اين دانشسرا موفق بيرون آيد. در آن زمان وى هنوز هفده سالگى را کامل نکرده بود، از اين رو استادان و داوطلبان دانشسرا از ديدن او متعجب مىشدند. وى يک شب پيش از امتحان ورودى، رؤياى صادقى درباره موفقيت خود در امتحان ديده بود و همين امر باعث اعتماد به نفس او در جلسه امتحان گرديد و آن را مدد الهى دانست. حسن بنا مدت چهارسال در اين دانشسرا تحصيل کرد و در ژوئيه 1927م با رتبه اول از آن جا فارغ التحصيل گشت(پيشين، ص69).
شهر اسماعيليه و سنگ بناى جمعيت اخوانالمسلمين
معمولا در مصر شاگردان ممتاز دانشکدهها را براى ادامه تحصيل به خارج مىفرستادند، اما آن سال از اين قاعده تخطى شد، به همين دليل حسن بنا پس از اينکه از دانشسراى عالى در سال 1927م فارغ التحصيل شد، به عنوان معلم ابتدايى در شهر اسماعيليه مصر مشغول تدريس شد. روزهايى که حسن بنا خود را آماده رفتن به شهر اسماعيليه مىکرد، هيچ گاه از انديشه برنامههاى تبليغى خود غافل نبود. وى دوستانى داشت که در شهرهاى ديگر همين هدف را دنبال مىکردند. «احمد سکرى» در محموديه، و «احمد عسکريه» و «احمد عبدالحميد» از جمله اين دوستان بودند، اما تقدير بر اين بود که آنان در جنبش تبليغى خود پراکنده باشند. تقريباً يک سال بعد، نخستين هسته تشکيلات اخوانالمسلمين و شاخههاى آن در شهر اسماعيليه تکوين پذيرفت. وى از همين زمان به تدريج انديشههاى خود را در جهت احياى دين و قدرت سياسى و اجتماعى به کار گرفت و به تبليغ آن پرداخت. سپس در سال 1928م جمعيت اخوانالمسلمين را تأسيس کرد و در دروس و سخنرانىها و نوشتههاى خود به تبيين اصول بنيادى تفکر جمعيت پرداخت و براى اين کار به مسافرتهايى دست زد و در کنار نشر احکام و شعاير دينى، به طور عملى به مبارزه با فساد و بى دينى پرداخت(موسوى بجنوردى، 1383ش، ج12، ص561). وى در سال 1932م به عنوان معلم به قاهره منتقل شد و جنبش اخوانالمسلمين هم در اين شهر تمرکز يافت. افکار حسن بنا که در قالب سخنرانىها و نوشتهها در روزنامه اخوانالمسلمين انتشار مىيافت و سرانجام در کتابى به نام «مجموعة الرسائل» گردآورى شد، مورد توجه محافل سياسى و دينى واقع شد و مردم نيز از اين جنبش استقبال نمودند. اين امر سبب شد تا حسن بنا همه زندگى خود را وقف اين کار کند تا آنجا که زندگى او را از اين تاريخ بايد در قالب تاريخچه اخوانالمسلمين مطالعه کرد (پيشين).
تاريخچه نهضت اخوانالمسلمين
در ذيقعده 1347 ق / مارس 1928م شش تن از دوستان حسن بنا که سخت تحت تأثير درسها و کنفرانسهاى او قرار داشتند به ديدار وى آمدند. آنها «حافظ عبدالحميد»، «احمد حصرى»، «فؤاد ابراهيم»، «عبدالرحمن حسب الله»، «اسماعيل عز» و «ذکى مغربى» از پايهگذاران اوليه نهضت اخوانالمسلمين بودند. آنان با انگيزه و عشق سرشار از دلسوزى، به حسن بنا گفتند: «درسهاى تو را شنيديم و فراگرفتيم و در ما مؤثر شد اما براى نيرومندى اسلام و بهروزى مسلمانان نمىدانيم چه بايد کرد. از اين زندگى مذلت بار و اسيروار به تنگ آمديم. خودت شاهدى که عربها و مسلمانان اين سرزمين نه منزلتىدارند و نه احترام و عزتى. ما هم چيزى جز خونهايى که در رگهايمان است نداريم ولى آن طور که تو راه مبارزه را مىدانى ما نمىدانيم. مقصودمان الآن اين است که اکنون آمادگى خود را براى انجام خدمت اعلام مىداريم تا بار مسئوليتى که در پيشگاه خداوند بر دوش داريم فرو نهاده باشيم، زيرا هر جمعيتى که با نيت پاک با خدا عهد ببندد پيروز است هر چند تعدادش اندک و ابزارش ناچيز باشد» (بنا، خاطرات، ص88). اين سخنان گرم و بى پيرايه در بنا اثر کرد و با تأثرى عميق گفت: «خدا از شما خشنود باشد و بر نيت پاکتان فزونى بخشد و همه ما را در خدمت به مردم و آن چه رضاى اوست موفق گرداند. ما بايد با خدا بيعت کنيم و سرباز نهضت اسلامى باشيم(پيشين، ص89). پس از اين ماجرا بين آنان بيعتى صورت گرفت و سوگند خوردند که تا زندهاند برادر يک ديگر باشند و از هيچ کوششى براى اعتلاى اسلام عزيز دريغ نورزند. يکى از اعضاى اين جمعيت به بنا گفت: نام خودمان را چه بگذاريم؟ بنا گفت: ظاهرسازى و تشريفات را کنار بگذاريم. شالوده و نخستين سنگ بناى اجتماعمان، معنويت، تفکر و فعاليت است و ما يک عده برادريم که در خدمت اسلام مىباشيم، بنابراين ما «اخوانالمسلمين» هستيم.
عملکرد اخوانالمسلمين در دوره حسن بنا
اخوانالمسلمين سازمانى اسلامى و سياسى است که ابتدا در شهر اسماعيليه مصر و سپس در قاهره و ديگر کشورهاى عربى و اسلامى به فعاليت پرداخته است. در سال 1931م رساله اى دربردارنده اهداف اين جمعيت به وسيله بنا که «مرشد عام» لقب گرفته بود، انتشار يافت. در سال 1932م تشکيلات و رهبرى اخوان به قاهره منتقل گرديد و پس از آن کنگرههاى مختلفى توسط اخوانالمسلمين برگزار شد. پس از تشکيل کنگره سوم در سال 1935، گروه سياسىـ نظامى «الجواله» تأسيس شد و تحت رهبرى عالى ستاد فرماندهى هفت نفره قرار گرفت. در سال 1936 به مناسبت آغاز سلطنت ملک فاروق، چهارمين کنگره اخوان برگزار شد و اين سازمان، پادشاه جديد را تأييد کرد. اما مهمترين و پنجمين کنگره اخوان در سال 1938 به مناسبت دهمين سال تأسيس اين سازمان برگزار شد. اين کنگره از جهاتى نقطه عطفى در تاريخ اين جمعيت به شمار مىرود، زيرا برنامهها و اهدافى که به وسيله بنا در اين کنگره اعلام شد و نيز تصميماتى که گرفته شد، در واقع اين جمعيت را وارد دوره نوينى کرد. به ويژه پس از آغاز جنگ جهانى دوم و اينکه اين جمعيت نمىتوانست نسبت به اوضاع سياسى و وقايع نظامى بى اعتنا بماند. شايد بتوان هدف کلى اخوان را پس از کنگره پنجم، در آزادى وطن اسلامى از سلطه بيگانه و تشکيل دولت آزاد اسلامى در آن خلاصه کرد. احتمالا سه عامل در مواضع سياسى اى که اخوانالمسلمين در اين زمان در پيش گرفت، مؤثر بود: 1ـ حاد شدن مسئله فلسطين؛ 2ـ قرارداد 1936م ميان انگلستان و دولت مصر که اخوان با آن به مخالفت برخاست؛ 3ـ شروع جنگ جهانى دوم که آثار سياسى و اجتماعى خاصى در مصر بر جاى گذاشت(موسوى بجنوردى، 1377ش، ج7، ص271). به اين صورت مىتوان سالهاى 1928 تا 1938م را دوره تأسيس و استقرار اخوانالمسلمين به شمار آورد. اما از سال 1938 تا 1948م، اين جمعيت به سرعت گسترش يافت و به صورت حزب نيرومند دينىـ سياسى در مصر خودنمايى کرد و در مبارزات سياسى و تحولات اجتماعى آن کشور نقش مهمى يافت. در سال 1941م، کنگره ششم در قاهره برگزار شد و طى آن اخوانالمسلمين تصميم به شرکت در انتخابات مجلس مصر گرفت. پس از جنگ و حادترشدن مسئله فلسطين و چيرگى صهيونيستها بر آن سرزمين، اخوانالمسلمين از نظر سياسى، مالى و نظامى به يارى فلسطينيان شتافت و بسيارى از اعضاى آن در نبرد فلسطين شرکت کردند. حضور اخوان در اين ماجرا از يک سو بر محبوبيت آن در جهان اسلام افزود و از سوى ديگر دربار مصر و دولت بريتانيا را به شدت نگران کرد. به خصوص مسلح شدن و آمادگى نظامى اخوان بر اين نگرانى مىافزود. از اين رو، به فرمان ملک فاروق، دولت نقراشى پاشا فرمان انحلال اين جمعيت را در دسامبر 1948م صادر کرد. بسيارى از اعضاى آن بازداشت شدند و اموال جمعيت مصادره شد. پس از آن، تبليغات گسترده اى بر ضد آنان از هر سو آغاز شد. اندکى پس از انحلال، در 28دسامبر 1948م، نقراشى نخست وزير به دست يکى از اعضاى اخوانالمسلمين کشته شد و چندى بعد نيز، حسن البنا به قتل رسيد(پيشين، ص272).
عوامل موفقيت تشکيلات اخوانالمسلمين و نقش بنا
عمدهترين عوامل دوام مبارزه اخوان و پايدارترين شيوههاى مبارزه آنان که بنا در رهبرى و تحقق آنها نقش اساسى داشته است به قرار زير است: 1ـ تشکيلات نيرومند و منسجم اخوانالمسلمين از مؤثرترين عوامل رواج انديشهها و توفيق آنان در زمينههاى مختلف بود. بىگمان اين سازماندهى مرهون هوشمندى و بينش تشکيلاتى حسن البنا و نيز نفوذ او در ميان پيروانش بود. بخشى از اصول و ارکان تشکيلاتى اخوانالمسلمين، در کتاب «رسالة التعليم» ذکر شده است (بنا، مجموعه الرسائل، رسالة التعليم، ص356). بر اثر همين سازماندهى نيرومند بود که گفتهاند اخوان در سال 1948م حدود دو هزار و پانصد شعبه و حدود نيم ميليون عضو در مصر داشت (رفعت، 1977م، ص81). شايد مهمترين بخش تشکيلاتى اخوانالمسلمين «سازمان سرى» بود که تاريخ تأسيس آن را به اختلاف، از ابتداى شکل گيرى اخوان تا سال 1942م گفتهاند. اعضاى اين سازمان سرى و ويژه، از ميان افراد زبده و کارآزموده و وفادار اخوان انتخاب مىشدند و بر اطاعت از مرشد عام و جهاد در راه اسلام سوگند ياد مىکردند. آنان همواره آماده استفاده از سلاح بودند و فقط رهبر تشکيلات که در آن زمان بنا عهدهدار آن بود، از مأموريت آنان اطلاع داشت (موسوى بجنوردى، پيشين، ص275). 2ـ تبليغات گسترده و جهانى اخوان يکى ديگر از عوامل موفقيت آنان بوده است. بنا از آغاز تأسيس اخوانالمسلمين، توجه زيادى به تبليغات و گسترش انديشههاى جمعيت در داخل و خارج از مصر داشت. او مىکوشيد ارتباط فکرى و تشکيلاتى جدى بين مسلمانان و اخوان پديد آورد و براى عملى کردن اين هدف در سه زمينه به فعاليت پرداخت: 1ـ تبليغات داخلى در مصر؛ 2ـ ارسال پيام به فرمانروايان کشورهاى اسلامى؛ 3ـ تأسيس شاخههاى اخوان در جهان اسلام. در تبليغات داخلى، نخستين گام مهم او، تأسيس مجله الاخوان المسلمون بود که از سال 1933م به عنوان ارگان رسمى اخوان منتشر شد و انتشار آن چهارده سال ادامه يافت. پس از آن نيز نشريات هفتگى و ماهنامه و فصل نامه در سطوح مختلف براى طبقات گوناگون و صدها کتاب براى تبليغ افکار اين جمعيت انتشار يافت. هفته نامههاى «النذير»، «الدعوه» و «المسلمون» از معروفترين آنها است (پيشين، ص276). پس از گسترش اخوانالمسلمين در مصر، بنا تلاش وسيعى براى گسترش دعوت اخوان در سطح جهان اسلام و به ويژه ميان دولتها و حاکمان مسلمان آغاز کرد. وى از سال 1935م به بعد نامههاى زيادى به برخى از نخست وزيران و پادشاهان عرب و مسلمان نوشت و عمدهترين خواستههايش نيز اجراى احکام شريعت و اصلاح جامعه اسلامى بر اساس ديانت و دعوت به احتراز از غربزدگى بود. اين نامهها از نظر بيان، استوار و از نظر مضمون، پندآميز و تا حدودى، از موضع قدرت بود. پس از بنا جانشين او «هضيبى» نيز همين شيوه را ادامه داد (پيشين، ص277). 3ـ هماهنگى شعارها و آرمانهاى اخوان که از سر خلوص و اسلامخواهى بود با رفتار و سيره آنان، يکى ديگر از عوامل موفقيت جمعيت اخوانالمسلمين بوده است. سراسر رسالههاى بنا پر از شعارهايى است که با مبانى قرآن و اسلام منطبق است و از اين جهت توده مردم که اعتقاد به ديندارى و اسلامخواهى داشتند، از اين شعارها استقبال کرده و به همکارى وسيع با اين جمعيت پرداختند. شعارهايى نظير: اخوت، عزت، غيرت، وحدت، قدرت، حکومت، معيشت، اطاعت از خدا در پرتو قرآن و سنت، با مردم بودن، سادگى و بسيارى ديگر از اين شعارها، پيامهايى بود که روز به روز بر محبوبيت اخوانالمسلمين مىافزود.
نقش بنا در جنبشهاى اسلامى معاصر
مطالعه تاريخ سياسى زندگى حسن البنا به خوبى نشان مىدهد که وى نقش بسزايى در تحرک و خيزش جنبشهاى اسلامى داشته است. بنا در شرايطى پا به عرصه وجود گذاشت که محل تولدش محموديه در اشغال انگليس بود؛ تب و تاب جنبش ملى بر ضد سلطه خارجى اوج گرفته بود؛ احزابى تشکيل يافته و تظاهرات و تلاشهاى سياسى و اجتماعى وسيعى شکل گرفته بود و روح حماسه و مبارزه ملى حاکم گرديده بود. در مقابل، مبلغان مسيحى نيز بر کوششهاى تبليغى خود افزوده بودند؛ قبطيان مصر به رهبرى برخى از نويسندگان و روشنفکران خود، مانند سلامه موسى، مردم را به ناسيوناليسم مصر و به تعبير ديگر، قبطىگرايى دعوت مىکردند. غرب زدگى و تفکر غربى، رواج آداب و سنتهاى فرنگى به ويژه در ميان طبقات اشراف و نفوذ اقتصاد سرمايهدارى از ديگر خصوصيات جامعه مصر شده بود. برخى از روشنفکران مسلمان مانند لطفى سيد، طه حسين و على عبدالرزاق از جدايى دين از حکومت سخن مىگفتند. مهمتر از همه، با الغاى خلافت عثمانى در سال 1924م و تقسيم قلمرو آن دولت به کشورهاى کوچک و متعدد، بحران سياسى بزرگى در مصر و ساير کشورهاى عربى ايجاد شده بود. هر چند کوششهايى از سوى الازهر و سازمانهاى ديگر براى احياى خلافت صورت گرفت، اما عوامل متعدد، از جمله رقابت برخى مدعيان خلافت، اين کوشش را بىثمر ساخت (بيومى، 1979م، ص60ـ58 و موسوى بجنوردى، پيشين، ص279). در چنين اوضاع آشفتهاى جنبش جديد اسلامى آغاز شد. شمار جمعيتهايى که در سالهاى پيش و پس از جنگ جهانى اول با انگيزههاى اسلامى و به قصد عملى کردن احکام شريعت پديد آمدند، به 135 جمعيت مىرسيد. شايد مهمترين اين جمعيتها «جمعية الشبان المسلمين» (گروه جوانان مسلمان) بود که در سال 1927م تأسيس شد و جمعيتى دينىـ سياسى به شمار مىرفت. حسن البنا درست در متن اين بحران و نابسامانى متولد شد و رشد کرد. وى از يک سو شاهد فروپاشى خلافت اسلامى و پريشانى مسلمانان بود و از سوى ديگر از نهضت سلفى و جنبش دينىـ سياسى پيشينيان خود در مصر اثر پذيرفته بود. هر چند پدر بنا از شاگردان «شيخ محمد عبده» بود و بنا نيز تحت تأثير او قرار داشت، اما بايد گفت بيشتر، از «سيد جمال الدين اسدآبادى» و پس از او از «رشيد رضا» اثر پذيرفته بود. جمالالدين به منزله پدر روحانى اخوان بود و اينکه اخوان، بنا را سيد جمال عصر خود مىدانستند، ميزان اثرپذيرى اخوانالمسلمين از سيد را نشان مىدهد. اما بنا، رشيد رضا را ديده و از او به طور مستقيم بهره گرفته بود و از اين رو تفکر سلفى و سنت گرايى رضا سخت در وى اثر گذاشته بود (بجنوردى، پيشين). به اين ترتيب مىتوان گفت ظهور اخوانالمسلمين به رهبرى حسن البنا پاسخى به پريشانى اوضاع عمومى مسلمانان ـ به ويژه اوضاع مصر ـ و اثبات ناتوانى حکمرانان کشورهاى اسلامى و جهان عرب بود. اما اينکهتفکر و روشهاى عملى اخوان و جريان منسوب به آن تا چه حد توانسته است به حل بحرانهاى جهان اسلام و کشورهاى عربى کمک کند، مسئلهاى است که بايد بررسى شود. در واقع جنبش اخوان، سرآغاز نهضت جديد فکرى و سياسى اسلامى است و آثار آن در همه جاى جهان اسلام مشهود است. پس از تأسيس اخوان در مصر و شعبههاى آن در سوريه، سودان، اردن، لبنان، فلسطين، اندونزى، پاکستان، تونس، الجزاير، مراکش، ليبى، عربستان، عراق و کشورهاى عربى حوزه خليج فارس، جنبشهاى اسلامى در همه جاى جهان اسلام و حتى مسلمانان کشورهاى غربى، کم و بيش تحت تأثير آن قرار گرفتند و وابستگى تشکيلاتى با اخوانالمسلمين برقرار کردند. با اينکهايران و ديگر شيعيان کشورهاى اسلامى و عربى استقبال رسمى و مستقيمى از اخوان به عمل نياوردند، اما حرکت اخوان در خيزش سياسى و انقلابى شيعى معاصر عراق و ايران، بىتأثير نبودهاست. به گفته برخى، تأسيس جماعة العلما در عراق به وسيله آيت الله سيدمحسن حکيم در سال 1377ق و نيز تشکيل حزب الدعوة الاسلاميه به وسيله آيت الله سيدمحمدباقر صدر در سال 1376ق، با توجه به مبارزات اخوانالمسلمين بودهاست (ويلى، 1373ش، ص56ـ54؛ به نقل از دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج7، ص279). اين تأثيرپذيرى را از طريق نزديکى فکرى و شعارها و خواستههاى تقريباً يکسان اجتماعى و سياسى شيعيان بنيادگرا و نيز برخى روابط آشکار بين اين دو نوع جنبش مىتوان مشاهده کرد. چنان که مقايسه گروه فدائيان اسلام در ايران با اخوانالمسلمين، تا حدودى اين ارتباط و تأثيرپذيرى را نشان مىدهد. مسافرت نواب صفوى به مصر در سال 1954م و سخنرانى او در تظاهرات اخوان و حتى وساطت او بين اخوان و جمال عبدالناصر و سرانجام ادعاى ارتباط تشکيلاتى اين جمعيت ايرانى با اخوان مصر (عنايت، 1362ش، ص171ـ170؛ بجنوردى، پيشين، ص280) دليل بر اين ادعا است. شايد به همين دليل برخى از نويسندگان معاصر عرب، در همان سالها، يعنى سالهاى 1955 و 1956م، به شعبههاى اخوانالمسلمين در ايران اشاره کردهاند (حسينى، 1955م، ص154)؛ و نيز شايد به همين دليل، از زمان تشکيل و فعاليت سازمان فدائيان اسلام تاکنون، بسيارى از کتابهاى مهم و آموزشى اخوانالمسلمين توسط پيروان فدائيان اسلام به زبان فارسى ترجمه شدهاست.
ريشه تفکرات اصلاحى حسن بنا
حسن از آن جا که از شاگردان و مريدان شيخ عبدالوهاب حصفى از مشايخ صوفيه بود، از افکار و تعاليم طريقه حصافيه تأثير پذيرفته، با جمعيت خيريه حصافيه واقع در محموديه که در جهت نشر تعاليم اسلامى و مبارزه با منکرات و مقابله با تبليغات هيئتهاى مسيحى فعاليت داشت، به همکارى برخاست. پس از انتقال به قاهره، به «جمعيت مکارم اخلاق اسلامى» پيوست و در آنجا ضمن آشنايى با محافل مذهبى و جمعيتهاى دينى، با شخصيتهاى علمى و مذهبى آن روزگار چون محب الدين خطيب، محمد خضر حسين، محمدغمراوى و احمد تيمور آشنا شد و در مجالس درس و بحث رشيد رضا شرکت کرد و از نزديک با جمعيت «نهضة الاسلام» (که شيخ يوسف دجوى آن را تأسيس کرده بود) به همکارى پرداخت. از اين ميان، تأثير رشيد رضا و مجله المنار بر افکار حسن بنا بيشتر بودهاست. بنا فعاليت خود را پس از سقوط خلافت عثمانى، که در نظر بسيارى از متفکران اهل سنت، عصر سياسى و تا اندازهاى دينى امت اسلامى شناخته مىشد، آغاز کرد و به همين دليل، براى وى بيش از هر چيز بازسازى مرجعيت و رهبرى امت اسلام که منجر به وحدت و استمرار حرکت اسلامى مىشد، اهميت داشت. وى چاره را در طرح دولت اسلامى به عنوان جانشين خلافت از يک سو، و حافظ و ضامن وحدت امت اسلامى، از سوى ديگر ديد. اما رويکرد استعمارى کشورهاى اروپايى، گفتمان اصلاحطلبى اسلامى را که کسانى چون جمال الدين اسدآبادى و محمد عبده در مصر پى ريزى کردند و به دنبال ايجاد آشتى ميان ارزشهاى اسلامى و فرهنگ جديد غرب بودند، سخت دچار بحران کرده بود. در واقع، رويه استعمارى غرب، موجبات بدبينى نسبت به اين وجهه از تفکر اصلاح طلبى را در ميان متفکران اسلامى، از جمله محمدرشيد رضا که به تدريج روى به سلفى گرى نهاد، فراهم کرد. بنا هم به عنوان شاگرد رشيد رضا و کسى که از او تأثير بسيار پذيرفته بود، در حقيقت از آغازگران سنت گرايى و داراى عقيده سلف خالص بود (قرضاوى، 1367ش، ص76). در همين راستا با آنکه شرايط سياسى و اجتماعى مصر، زمينههاى مساعد را براى شکل گيرى جمعيت اخوانالمسلمين فراهم نموده بود و به سبب همين شرايط، به ويژه اشغال مصر توسط انگلستان، احزاب مختلف دچار رقابت و کشمکشهاى گسترده شده بودند، با اين وصف اخوانالمسلمين خود را «حزب» نخواند و حسن بنا خود نسبت به احزاب مصرى به دليل تأثيرات منفى آنها بدبين بود. وى مىگفت: «اگر طرفداران وطن خواستار تقسيم ملت به گروههاى مختلف باشند، اين کار به مصلحت دشمن است و بر آتش عناد و دشمنى در بين مردم افزوده مىشود و امت بر سر حق، متفرق مىشوند و بر باطل اجتماع مىکنند و پيوندهاى دوستى از هم مىگسلد و مردم به شکلى تربيت مىشوند که هر کس جز به فکر خانه خود نيست». (پيشين، ص81). بنا معتقد بود که بايد همه احزاب مصرى منحل و همه نيروهاى ملت در يک جا جمع شوند تا زمينه براى تحقق استقلال و آزادى ملت و شکل گيرى بنيادهاى اصلاحات دينى فراهم گردد. وى البته به بازسازى امت براى دست يابى به کمالات اجتماعى سخت اهميت مىداد، ولى طريق رسيدن به اين هدف را نه تمدن غرب، بلکه تمسک به تعاليم اسلام مىدانست. اين اعتقاد به اين معنا نبود که بنا در بازسازى جامعه اسلامى، با همه شيوههاى غربى مخالف است، بلکه تفکر بنا ريشه در سنتگرايى و اصلاح جامعه بر اساس موازين دينى داشت. از اين رو بر اهميت نظام نمايندگى غربى تأکيد مىکرد و معتقد بود اين نظام تعيين کننده مسئوليت حاکم و سلطه امت است و تضادى با قواعد حکومت اسلامى ندارد. مخالفت نکردن بنا با قانون اساسى مصر نيز ريشه در همين باور داشته است. همچنين با وجود اهتمامى که بنا از ديدگاهى سلفى گرايانه، در اسلامى کردن حکومت و جامعه داشت و حتى نام «حزب» را از اخوانالمسلمين برداشت، اما از مشارکت در نظام سياسى و رقابت با احزاب ديگر خوددارى نمىکرد و در همين راستا بود که خود را دوبار نامزد نمايندگى مجلس مصر کرد و گاهى نيز با پادشاه همکارى مىکرد تا جايى که براى انتخاب رئيس الوزرا با وى مشورت شد و پس از انتخاب اسماعيل صدقى به عنوان رئيس الوزرا، با وى همکارى نمود. همه اين موارد نشاندهنده فعاليت باز و گسترده بنا، دستکم در بخشى از تاريخ اخوانالمسلمين است (بجنوردى، پيشين، ج12، ص562). اساتيد و مرشدان تأثيرگذار در بنا بنا بيشتر عمر خود را صرف فعاليتهاى عملى نمود و با توجه به اينکه عمر او نيز کوتاه بود، فرصت جلوس در محضر اساتيد متعدد، و تقويت مايههاى علمى و پژوهشى خويش را نيافت. شايد دليل ديگر اين امر، گرايشهاى صوفيانهاى بود که بنا در آغاز نوجوانى گرفته بود و سخت به آن پاىبند بود. يکى از مرشدان طريقت او «شيخ زهران» بود که بنا در سالهايى که در دانشسراى مقدماتى در «دمنهور» درس مىخواند، با وى آشنا شد. شيخ زهران مردى عابد، اهل دل و از پيروان «شيخ عبدالوهاب حصافى» بود و بنا هر شب بين نماز مغرب و عشا در درس او حضور مىيافت و در حلقه ذکر آن جماعت همراه مىشد. در واقع از آن روز به بعد، نام «شيخ حصافى» در گوش بنا طنين انداز شد و زيباترين احساسات را در اعماق جانش پديد آورد. در حلقه درس شيخ زهران کتاب «المنهل الصافى» که در فضايل «شيخ حسنين حصافى» نخستين پير فرقه حصافيه و پدر شيخ عبدالوهاب حصافى است، تدريس مىشد و آشنايى بنا با سيره عملى شيخ حسنين، او را شيفته خود گردانيد و با انگيزهاى تمام، تحت تأثير افکار او قرار گرفت. هنگامى که بنا در دانشسراهاى مقدماتى و عالى درس مىخواند، پيوسته سرگرم مطالعه کتاب منهل الصافى بود و در آن ايام، رؤيايى در خواب بر او نمودار گشت که دلبستگى او را به شيخ حصافى دو چندان کرد. وى در اين رؤيا به مقابله با ديو شيطان صفتى بر مىخيزد که مردم را به کارهاى حرام فرا مىخواند و سرانجام در اين مقابله، شيخ حصافى به کمک او مىآيد و به اين وسيله بر شيطان چيره مىگردد. بنا در همين محافل، با استاد «احمد سکرى» (که بعدها از مسئولين ايالتى اخوانالمسلمين گشت و مقام رياست انجمن خيريه حصافيه را نيز داشت) آشنا شد و اين آشنايى در زندگى هر دو اثرى پايدار گذاشت. همچنين شخصى به نام «شيخ محمد ابوشوشه» از ديگر استادان او به شمار مىآيد که به گفته بنا، حق تربيت معنوى بر گردن وى دارد (بنا، خاطرات، ص32ـ16). بنا با اينکه به سختى شيفته عرفان و تصوف گشته بود، و در دانشسرا با استادانى که بر شيوه صوفىگرى اعتراض مىکردند، به مخالفت بر مىخاست، اما هيچگاه تحت تأثير رفتارهاى غلط زاهدانه و خرافى قرار نگرفت و هميشه در متن اجتماع قرار داشت و از انجام فعاليتهاى سياسى و تلاش براى کسب آگاهى از مسايل روز دريغ نمىکرد. شاهد اين مدعا فعاليتهاى مداوم و وطنخواهانه او است که به خاطر آن بارها به زندان افتاد. در بخشى از خاطرات بنا آمدهاست: «برخى از اساتيد پارسايم که در طريق حصافيه بودند و جلساتى داشتند، مرا که دانشجويى کم سن و سال بودم با خود به آرامگاه پيشواى حصافيه مىبردند و در آنجا با گروهى ديگر از دانشمندان، هم صحبت مىشدم و همگى مرا به راه عشق و عرفان تشويق مىنمودند. اما از ياد نمىبرم که با استاد شريعت و تفسير و حديثمان، بر سر اعتراضاتى که بر صوفىگرى و پيران طريقت مىنمود، بحثها داشتم» (پيشين، ص33). استاد حسن بنا هنگامى که به قاهره رفت. مهمترين شخصى که مبانى اعتقادى بنا را پس از مراجعت به مصر شکل داد «محمدرشيد رضا» بود که يک سلفى خالص و سنتگراى محض بود. به همين دليل، بخش مهمى از سخنرانىها و نوشتههاى بنا، مربوط به تربيت اسلامى و سنت رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) مىباشد (دراينباره ر.ک: «رسالة التعليم» و «تربيت اسلامى و مدرسة الحسن البنا»).
آثار و تأليفات
بنا در طول حيات خود در جريان تحولات مصر، به طور عام، و اخوانالمسلمين، به طور خاص، سخنرانىهاى متعددى انجام داد و رسالهها و مقالات زيادى نوشت که بسيارى از آنها در زمان او انتشار يافت و پس از مرگ او هم بارها تجديد چاپ شد. «مجموعة الرسائل» کتابى است که اکثر رسالههاى حسن بنا در آن جمع است و هر کدام به اندازه يک کتابچه است. برخى از عناوين مقالات و رسالههاى استاد بنا به اين قرار است: 1. احاديث الجمعه؛ 2. الاخوان المسلمون تحت رأية القرآن؛ 3. إلى أى شىء ندعو الناس؛ 4. بين الامس و اليوم؛ 5. دعوتنا؛ 6. دعوتنا فى طور جديد؛ 7. رسالة التعليم؛ 8. رسالة الجهاد؛ 9. رساله المؤتمر الخامس؛ 10. رسالة المؤتمر السادس؛ 11. السلام فى الاسلام؛ 12. العقايد؛ 13. فى مؤتمر رؤساء المناطق و الشعب؛ 14. مشکلاتنا فى ضوء النظام الاسلامى؛ 15. نحو النور؛ 16. نظام الأسر؛ 17. النظام الاقتصادى؛ 18. نظام الحکم؛ 19. هل نحن قوم عمليون؛ همچنين بنا با اينکه به گفته خودش چندان به نوشتن خاطراتش علاقه نداشت، کتابى با عنوان «مذکرات الدعوة و الداعية لحسن البنا» نوشت که بارها تجديد چاپ شد و توسط آقاى جلال الدين فارسى به زبان فارسى نيز ترجمه شدهاست. از اين کتاب در مقاله حاضر، زياد استفاده شدهاست.
آخرين روزهاى زندگى
در مسئله فلسطين، جمعيت اخوانالمسلمين در رأس مبارزه با يهودىهاى اشغالگر قرار داشت و از شروع اين مبارزات در سال 1936م، پرچمدار آن در دنياى عرب بود و به ويژه در سال 1948م، هنگامى که ارتش کشورهاى عربى وارد فلسطين شدند، از سوى اخوانالمسلمين نيز ضربات مؤثرى از جبهههاى غربى، مانند مصر، و شرقى مانند سوريه و اردن، بر رژيم صهيونيستى وارد شد و به اين صورت، اخوانالمسلمين ضمن اينکه از حساسترين آزمايش تاريخ مصر و فلسطين سربلند بيرون آمد، محبوبيت آن در نزد مردم روز به روز افزايش يافت و حسن البنا که در رأس اخوانالمسلمين قرار داشت، بيش از همه مورد احترام و تکريم توده مردم قرار گرفت. به همين دليل، دولتهاى بزرگ غربى از جمله انگلستان که مصر را در آن زمان اشغال کرده بودند، دستور انحلال جمعيت اخوان را صادر نمودند. در پى اين دستورالعمل و در همين ايام، گروه اخوان، دست به ترور نخست وزير مصر «نقراشى پاشا» زد و با اين کار خشم دولتمردان مصرى و غربى را برانگيخت. از اين رو آنان همه مردان اخوانالمسلمين را که تازه از جنگ فلسطين برگشته بودند، دستگير و زندانى نمودند، اما شيخ حسن بنا در خارج زندان تنها مانده بود و به اين وسيله زمينه ترور و قتل او فراهم گشت. استاد حسن بنا که مردى شجاع بود هيچگاه ترسى به دل راه نداد و جسورانه در ملأ عام ظاهر مىشد که همين امر باعث شد وى سر انجام در چهاردهم ربيع الثانى1368قمرى برابر با 12 فوريه 1949ميلادى (زرکلى، پيشين، ص183) در يکى از خيابانهاى قاهره به دست عوامل انگليس ترور شود و به آرزويش، شهادت، برسد. در پايان، جملهاى از بنا در مورد علاقهاش به مرگ شرافتمندانه و فضيلت شهادت، بيان مىشود: «بدانيد که مرگ حتمى است و يک بار نيز بيشتر نخواهد آمد، بنابراين اگر آن را در راه خدا قرار دهيد سود دنيا و ثواب آخرت نصيبتان خواهد شد. چرا در اين گفتار خداوند تفکر نمىکنيد که فرمود: ثم أنزل عليکم من بعد الغم أمنة نعاسا يغشى طائفة منکم وطائفة قد أهمتهم أنفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية يقولون هل لنا من الامر من شئ قل إن الامر کله لله يخفون فى أنفسهم ما لا يبدون لک يقولون لو کان لنا من الامر شئ ما قتلنا هاهنا قل لو کنتم في بيوتکم لبرز الذين کتب عليهم القتل إلى مضاجعهم وليبتلى الله ما فى صدورکم وليمحص ما فى قلوبکم والله عليم بذات الصدور ]آل عمران 154[ بنابراين براى مرگ شرافتمندانه قدم برداريد تا به سعادت کامل برسيد» (بنا، مجموعه الرسائل، ص437).
منابع و مآخذ
1ـ بنا، حسن، خاطرات خودنوشت حسن البنا بنيانگذار نهضت اخوانالمسلمين، ترجمه جلال الدين فارسى، انتشارات برهان، تهران، 1358. 2ـ ــــــــــ، مجموعة رسائل الامام الشهيد حسن البنا، دار الحضار الاسلامية، قاهره، بىتا. 3ـ بيومى، زکريا سليمان، الاخوان المسلمون و الجماعات الاسلامية، بىنا، قاهره، 1979م. 4ـ حسينى، اسحاق موسى، الاخوان المسلمون کبرى الحرکات الاسلامية الحديثة، بىنا، بيروت، 1955م. 5ـ رفعت، سعيد، قادة العمل السياسى في مصر، بىنا، قاهره، 1977م. 6ـ زرکلى، خيرالدين، الاعلام: قاموس تراجم، دارالعلم للملايين، بيروت، چاپ پنجم، 1410ق، ج2. 7ـ عنايت، حميد، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، تهران، 1362. 8ـ قرضاوى، يوسف، تربيت اسلامى و مدرسه حسن البنا، ترجمه مصطفى اربابى، مشهد، بىنا، 1367. 9ـ موسوى بجنوردى، کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، تهران، 1383، ج 7 و 12. 10ـ ويلى، جويس، نهضت اسلامى شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامى، تهران، 1373.
- مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره ششم، بهار 1385 میباشد.