برنامهای برای پیاده کردن حقوق بشر (مقاله)
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۵:۳۹، ۲ نوامبر ۲۰۲۲؛
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال پنجم/ شماره نوزدهم/ تابستان 1388 |
عنوان مقاله | برنامهای برای پیاده كردن «حقوق بشر» |
نویسنده | توفیق علی وهبه |
تعداد صفحات | 36 |
بخش | مقالات اندیشهای |
زبان | فارسی |
چکیده:
اسلام طرح و برنامهای برای تحقق حقوق بشر تدوین کرده است که در چارچوب رابطه انسان با خدا و رابطه او با همنوعان خود و همچنین رابطه او با تمام جهان هستی، قرار میگیرد. اسلام ریشه و اساس کار در پذیرش و اعلام حقوق بشر بوده است و تمامی منشور جهانی حقوق بشر و موافقتنامهها و اعلامیههای بینالمللی حقوق و آزادیها، تنها بخش اندکی از دستورالعملهایی است که اسلام در این مورد مقرر نموده است. اسلام قرنها از تمامی جهان در این مورد پیشقدمتر بوده است. نگارنده با توجه به مبانی یاد شده، بخشهایی از اصول و قواعد حقوق بشری را از منظر اسلام و سنت بررسی نموده است.
کلیدواژهها: اسلام، حقوق بشر، آزادی در اسلام، حقوق زن، حقوق غیرمسلمانان، حقوق غیرنظامیان و اسرای جنگی، سازمان کنفرانس اسلامی.
تربیت اسلامی رابطۀ بنده با پروردگار، رابطه وی با خود و پیوندش با دیگر مردم و نیز رابطه او با همۀ آفریدهها و حتی تمامی جهان هستی را در بر میگیرد.
اسلام طرح یا برنامهای برای تحقق حقوق بشر تدوین کرد که در چارچوب همین روابط و پیوندهای متعدد قرار میگیرد و این حقوق را تضمین کرد و ویژگیهای آنرا پیش از آنکه فرد متولد شود و پس از تولد و طی حرکتش در زندگی مشخص ساخت؛ این حقوق ویژۀ هر انسانی صرفنظر از رنگ پوست، جنس، نژاد یا وضعیت اجتماعی یا موقعیت شغلی اوست، چون همۀ انسانها بنا به فرمودۀ پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در برابر خدا برابرند: «ای مردم! بدانید که خدای شما یکی و پدر شما یکی است و اینکه هیچ عربی بر غیر عرب یا غیر عربی بر عرب و سرخ پوستی بر سیاه پوست یا سیاه پوستی بر سرخ پوست و... برتری ندارد مگر به پرهیزگاری...» («مسند احمد» شماره 22978).
بنابراین اسلام، اساس برنامه در پذیرش و اعلام حقوق بشر است و «منشور جهانی حقوق بشر» سال 1948 «سازمان ملل متحد» و موافقتنامهها و اعلامیههای بینالمللی حقوق و آزادیهایی که پس از آن صادر گردید، تنها بخش اندکی از آن چیزهایی است که اسلام مقرر نموده است. اسلام صدها سال از تمامی جهان در این راستا پیشقدم بوده و شریعت اسلامی، منبع و سرچشمۀ اصلی و اساسی حقوق بشر در هر زمان و مکانی است.
در برنامۀ حقوق بشری اسلام، اصل آن است که این حقوق عام بوده و همۀ انسانهای روی زمین را صرفنظر از دین و باورها یا نژاد و رنگ پوستشان شامل میشود و جایز نیست آنها را محدود کرد یا کاهش داد، مشروط بر اینکه به تجاوز به دیگران منجر نگردد: «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا؛ ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همو که شما را از تنی یگانه آفرید و از سرشت او، همسرش را پدید آورد و از آن دو مردان و زنان بسیار در جهان بپراکند؛ و از خدا ـ که با سوگند بر نام او از هم درخواست میکنند ـ و از بریدن پیوند خویشان، پروا کنید که بیگمان خداوند چشم بر شما دارد.» (نساء/1).
نگاه اسلام به انسان به اعتبار شخصیت مستقل و دارای حقوق و آزادیهایی است که از آنها بینیاز نیست و برای وی در نظر گرفته شده است. برخی از این حقوق عبارت است از:
1ـ حق زندگی
اسلام حق زندگی و حیات را برای همۀ مردم تضمین کرده و تجاوز به جان افراد را حرام نموده تا همگان در زندگی خویش امنیت داشته و از زندگی با ثبات و پایدار و سعادتمندانهای برخوردار باشند. بنابراین زندگی هدیۀ خداوند عزوجل به انسان ـ و دیگر آفریدهها ـ است که تجاوز به آن یا خدشهدار ساختن آن جایز نیست.
خداوند متعال میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکلُواْ أَمْوَالَکمْ بَینَکمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکمْ رَحِیمًا * وَمَن یفْعَلْ ذَلِک عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَارًا وَکانَ ذَلِک عَلَى اللّهِ یسِیرًا * إِن تَجْتَنِبُواْ کبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکفِّرْ عَنکمْ سَیئَاتِکمْ وَنُدْخِلْکم مُّدْخَلاً کرِیمًا؛ ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود، نادرست نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید، بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است * و هر کس به تجاوز و ستم، آنرا انجام دهد او را در آتشی (دردناک) در خواهم آورد و این بر خداوند آسان است * اگر از گناهان بزرگی که از آن بازداشته شدهاید دوری گزینید، از گناهان (کوچک) تان چشم میپوشیم و شما را به جایگاهی کرامند در میآوریم.» (نساء/29 ـ 31).
«مراغی» در تفسیر این آیات میگوید: «و یکدیگر را نکشید» یعنی که نباید یکدیگر را به قتل برسانید؛ این تعبیر دربردارندۀ مبالغه در بازداشت و توجه به همکاری و همبستگی و وحدت امت است؛ در حدیث نیز آمده است: «مؤمنان همچون جان واحدی هستند»، زیرا کشتن هر کس به کشته شدن قاتل در راستای قصاص یا انتقام منجر میشود و گویا قتل نفسی صورت گرفته است. به این ترتیب قرآن به ما میآموزد که جنایت انسان بر دیگری، جنایت علیه خویشتن و جنایت علیه همۀ بشریت است و نه [تنها] علیه کسانی که در پیوند دینی، نژادی یا سیاسی با او هستند.
خداوند متعال نیز میفرماید: «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیةً یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُکرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ پس برای پیمانشکنی لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم زیرا عبادات (کتاب آسمانی) را از جای خویش پس و پیش میکردند و بخشی از آنچه را به ایشان یادآور شده بودند از یاد بردند و تو پیوسته از خیانت آنان ـ جز شمار اندکی از ایشان ـ آگاهی مییابی؛ آنان را ببخشای و درگذر، بیگمان خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» (مائده/13). همچنانکه او ما را به احترام جان مردم ـ همچون جان خویش ـ رهنمون کرده، بهگونهای که به هیچ روی نباید کسی اقدام به خودکشی کند تا به خیال خود از غم و بدبختیهای زندگی آسوده گردد؛ بدبختیها و مصیبتهای وارد شده بر مؤمن به هر اندازه که باشد، او باید شکیبایی پیشه کند و منتظر گشایش بماند و از فرج الهی ناامید نگردد و بنابراین تنها وقتی خودکشی و قتل نفس افزایش مییابد که ایمان کاستی پذیرد و کفر و الحاد گسترش پیدا کند.
«بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» یعنی اینکه شما را از خوردن مال به باطل و کشتن خویش، نهی میکند. خداوند بخشاینده است چون جان و مال و کار شما را پاس داشته تا به همدیگر شفقت و دوستی ورزید و هر یک یاور دیگری باشید و مال او را پاس دارید و از جانش دفاع کنید.
«و هر کس به تجاوز و ستم آنرا انجام دهد او را در آتشی دردناک در خواهیم آورد»؛ تجاوز یعنی تعدّی به حق که البته در پیوند با قصد تجاوز و کار تعمدی و آگاهانه است؛ یعنی او میداند که به حق، تجاوز کرده و از آن فراتر رفته و به باطل رسیده است؛ حال آنکه ستم مربوط به نفس این کار است و کنندۀ آن در پی انجام کار روا نیست و به کار ناروا اقدام مینماید، وعدۀ آتش مربوط به تحقق هر دوی این کارها با یکدیگر است... (تفسیر المراغی، ج5، ص19 و 20).
همچنانکه افراد حق ندارند به زندگی دیگران تجاوز کنند، دولتها نیز حق ندارند جز به حق و در حدودی که شریعت به صورت قصاص یا اجرای مجازاتهای الهی [حدود] در نظر گرفته، به زندگی مردم تعدّی نمایند، چون خداوند میفرماید: «مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ في الأَرْضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیاهَا فَکأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَینَاتِ ثُمَّ إِنَّ کثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک في الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ؛ به همین روی بر بنی اسراییل مقرر داشتیم که هر کس تنی را ـ جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین ـ بکشد، چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آنرا زنده بدارد، چنان است که همۀ مردم را زنده داشته است و بیگمان پیامبران ما برای آنان برهانهای آشکار آوردند؛ آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند.» (مائده/32).
اسلام خودکشی انسان برای رهایی از خویشتن را حرام دانسته است، زیرا جان وی، ملک او نیست که هرگونه بخواهد در آن تصرّف کند. جان انسانها از آن آفریدگار آنها و ودیعهای الهی نزد انسان است و او وظیفه دارد آنرا پاس دارد. خداوند میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکلُواْ أَمْوَالَکمْ بَینَکمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکمْ رَحِیمًا؛ ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود، نادرست نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید، بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است.» (نساء/29) و نیز میفرماید: «وَأَنفِقُواْ في سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیدِیکمْ إِلَى التَّهْلُکةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش، خود را به نابودی نیفکنید، و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.» (بقره/195). بنابراین هر انسانی باید حداکثر تلاش و کوشش خود را در راستای پاسداری از زندگی خویش و دفاع از آن در برابر هر گونه تجاوزی به کار گیرد. از «عمرو بن عاص» ـ وقتی که به غزوۀ «ذات السلاسل» اعزام شد ـ چنین روایت شده است: در شب بسیار سردی محتلم شدم، ترسیدم اگر غسل کنم، هلاک شوم لذا تیمّم [بدل از غسل] کردم و سپس به اتفاق یارانم به نماز صبح ایستادم. وقتی به حضور پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) رسیدیم، همراهان موضوع را با ایشان در میان گذاشتند. حضرت فرمود: ای عمرو! تو در حالی که جنب بودی، به امامت نماز با یاران خود ایستادی؟ گفتم: [آری] و این آیه به یادم آمد: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکلُواْ أَمْوَالَکمْ بَینَکمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکمْ رَحِیمًا؛ ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود، نادرست نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید، بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است.» (نساء/29) بنابراین تیمم کردم و سپس به نماز ایستادم؛ پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) تبسمی کرد و چیزی نفرمود.» [۲]
پیشینیان ما اینگونه دین خود را میفهمیدند و از جان خویش ـ که خداوند در آنان به ودیعه نهاده بود ـ پاسداری میکردند.
در «صحیحین» به نقل از «جندب بن عبدالله» آمده است که: رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: در میان پیشینیان شما، مردی بود که دچار زخمی در بدن شد ولی تاب آنرا نیاورد و با چاقویی دست خود برید و بر اثر خونریزی جان سپرد. خداوند عزوجل فرمود: «بندهام خود پیش قدم به حضورم شده، از این رو بهشت را بر وی حرام گرداندم.» بنابراین انسان مکلّف به دفاع از خویش و دور ساختن هر گونه تجاوزی است. خداوند سبحان میفرماید: «وَأَنفِقُواْ في سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیدِیکمْ إِلَى التَّهْلُکةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش، خود را به نابودی نیفکنید، و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» (بقره/195). و نیز میفرماید: «وَجَزَاء سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یحِبُّ الظَّالِمِینَ * وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِک مَا عَلَیهِم مِّن سَبِیلٍ * إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یظْلِمُونَ النَّاسَ وَیبْغُونَ في الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ أُوْلَئِک لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ و کیفر هر بدی، بدیای مانند آن است پس هر که درگذرد و به راه آید پاداش وی بر خداوند است، بیگمان او ستمگران را دوست نمیدارد * و هر که پس از ستم دیدن، داد ستاند بر اینان ایرادی نیست * ایراد تنها بر کسانی است که به مردم ستم میورزند و ناحق در زمین سرکشی میکنند، اینان عذابی دردناک خواهند داشت.» (شوری/40، 41 و 42).
این بدان معناست که دفع تجاوز و قصاص آن در ماههای حرام نیز همچون ماههای دیگر، رواست؛ «شافعی» با آیۀ نخست بر وجوب قتل قاتل ـ درست همانگونه که مرتکب قتل شده است ـ یعنی سر بریدن در صورت سر بریدن، خفه ساختن در صورت خفه ساختن و غرق کردن در صورت غرق کردن و...، استدلال کرده است.
آیۀ دوم نیز از آن حکایت میکند که هر جنایتی بر نفس یا مال، با مانند آن روبهرو میگردد تا ستمگران از اینکار باز داشته شوند؛ از این رو اسلام بخشش و عفو را دوست داشته و آنرا مستحب دانسته و این را حق «ولی دم» میداند که بی هیچ فشار یا اجباری و تنها به اراده و اندیشۀ آزاد خویش اقدام به عفو و گذشت کند؛ «فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ؛ پس هر که در گذرد و به راه آید پاداش وی بر خداوند است» (شوری/40). در حدیث «سوید بن مقرن»، مشروعیت دفاع از خود و وجوب آن بر مؤمن، روشن میگردد؛ وی میگوید: رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هر کس ناعادلانه کشته شود، شهید است.»[۳]
و از «سعد بن زید» نقل شده که میگوید: از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که فرمود: «هر کس جدای از مال خود کشته شود، شهید است و هر کس جدای از خون خود کشته شود، شهید است و هر کس جدای از دین خود کشته شود، شهید است و هر کس جدای از خانوادهاش کشته شود، شهید است.» (الاسلام شریعة الحیاة، 1401ق، ص43ـ48).
وظیفۀ هر فرد و نیز جامعه است که از جانی که خداوند جز به حق، آسیب رساندن به آنرا حرام دانسته، پاسداری کند و گرامیاش بدارد همانگونه که خداوند آنرا گرامی داشته و عدالتی را که خداوند بدان فرمان داده، با اجرای شریعت وی و حرکت بر اساس راه و آیین او و عمل به کتاب او و رهنمونهای پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) برقرار سازد.[۴]
به این ترتیب مشاهده میشود که اسلام حق زندگی پایدار و در آرامش را برای فرد تضمین کرده و تجاوز به آنرا حرام دانسته و برای کسی که دیگری را میکشد، قصاص قتل در نظر گرفته تا دیگران را از این عمل زشت باز دارد. خداوند میفرماید: «وَلَکمْ في الْقِصَاصِ حَیاةٌ یاْ أُولِی الأَلْبَابِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ؛ و شما را ای خردمندان، قصاص زندگانی (نهفته) است باشد که پرهیزگاری ورزید.» (بقره/179) و میفرماید: «وَکتَبْنَا عَلَیهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَینَ بِالْعَینِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ یحْکم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِک هُمُ الظَّالِمُونَّ؛ و بر آنان در آن (تورات) مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و زخمها قصاص دارند و هر کس از آن در گذرد، کفّاره گناهان اوست و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است، داوری نکنند ستمگرند.» (مائده/45) و در جایی دیگر میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کتِبَ عَلَیکمُ الْقِصَاصُ في الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِی لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِک تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِک فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید قصاص کشتگان بر شما مقرر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)اش (ولی دم) گذشتی شود (بر ولی دم است) که شایسته پیگیری کند و بر قاتل است که خونبها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن، از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت.» (بقره/178).
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «خون فرد مسلمان تنها در سه حالت، حلال میگردد: زن شوهردار زناکار و نفس در ازای نفس و تارک دینی که از جمع [امت] بیرون شده است.» [۵]
2 ـ حق مردگان
اسلام تنها به حق انسان زنده بسنده نمیکند و حق مردۀ او را نیز پاس داشته است. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «مردگان را دشنام ندهید زیرا آنان به [سزای] آنچه کردند رسیدند.» حديث را «بخاري» روايت كرده است. </ref> و میفرماید: «اگر کسی برادر (مؤمن) خود را کفن کرد به نیکویی کفن کند.» [۶] و نیز میفرماید: «نیکیهای مردگانتان را یاد کنید و از بدیهای ایشان چیزی مگویید.» [۷] و در جایی دیگر میفرماید: «اگر استخوان مسلمان مردهای شکسته شود مانند آن است که استخوان مسلمان زندهای شکسته شده است.» [۸]
اسلام حقوق دیگری نیز برای مردگان در نظر گرفته است، از جمله: حق نماز بر مرده و تشییع جنازۀ او و حق دعا و صدقه دادن برای او و ... .
3 ـ حق آزادی
انسان در انجام کارهای خود تا جایی که به دیگران زیان نرساند، آزاد است، زیرا یکی از قاعدههای اصولی در این دین قاعدۀ «لا ضرر و لا ضرار» است.
اسلام به آزادی فرا میخواند؛ انسان از بدو تولد آزاد است؛ «عمر بن خطاب» میگوید: «از چه هنگام مردم را به بردگی گرفتهاید حال آنکه مادرانشان آنان را آزاد به دنیا آوردهاند». انسان در عقیده خویش آزاد است؛ «لا اکراه في الدین»؛ در اظهار نظر آزاد است؛ «و امرهم شوری بینهم» و در تأیید خیر و صلاح و انکار شرّ و فساد آزاد است؛ «یأمرون بالمعروف و نهیون عن المنکر» و سرانجام در گزینش شیوۀ کار خود نیز آزاد است.
اسلام، آزادی ادبی، آزادی علمی، آزادی سیاسی، آزادی مدنی و آزادی اجتماعی را تضمین کرده است مشروط بر آنکه آن آزادی سودمند و سازنده باشد، زیرا تجاوز به دیگران جایز نیست؛ اسلام به تهذیب نفس توجه کرده و مهرورزی با مردم را ارج نهاده و آنان را به عشق و دوستی یکدیگر و عدم تجاوز به منافع دیگران، تشویق و ترغیب کرده است.
نمودهای آزادی در اسلام
الف ـ آزادی انسانی
انسان از بدو تولد، آزاد است و نمیتواند از آن کسی یا بنده و بردۀ کسی جز خداوند متعال باشد؛ در همین مورد است که «عمر بن خطاب» گفتۀ مشهور خود را خطاب به «عمرو بن عاص» و فرزندش بر زبان آورده است: « از چه هنگام مردم را به بردگی گرفتهاید حال آنکه مادرانشان آنان را آزاد به دنیا آوردهاند». بنابراین فرد، در مالکیت فرد دیگری یا دولت نیست؛ او از آزادی کامل و حقوق برابر با همه افراد امت، برخوردار است، حاکم و فرمانروا نیز تنها فردی از میان مردم است که طبق شرایطی زمام کار را برای تصدی امور بر عهده گرفته و مسلمانان بر این اساس با وی دست بیعت دادهاند. همچنین دولت اسلامی قدرتمند باید از کشورهای مستضعف حمایت کند تا آزادی خود را به دست آورند؛ خداوند متعال میفرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ وَیکونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ؛ و با آنان تا آنجا نبرد کنید که آشوب از میان برخیزد و تنها دین خداوند بر جای ماند پس اگر دست از جنگ باز داشتند، (شما نیز دست باز دارید که) جز با ستمگران دشمنی نباید کرد.» (بقره/193).
برخیها به اسلام ایراد میگیرند که نظام بردگی را روا دانسته و این نظام به منزلۀ ویرانی حقوق انسان و به رسمیت نشناختن انسان بودن اوست، ولی این منتقدان، به اوضاع و احوال موجود هنگام ظهور دین اسلام و اینکه بردگان در آن زمان از مهمترین شالودههای نظام اقتصادی به شمار میرفتند، توجه ندارند. ولی اسلام برای از میان برداشتن این نظام، منابع بردگی را از سرچشمه خشک کرد. اکنون ما شاهد آن هستیم که باندهای سازمانیافته در برخی کشورهای غربی مدعی پیشرفت و مدنیت اقدام به ربودن مردان و زنان و کودکان از کشورهای فقیر و عقب افتاده میکنند و آنان را به کارهای نا مشروعی چون روسپیگری و قاچاق و اشاعۀ مواد مخدّر وا میدارند، تو گویی زمان هزاران سال به عقب بازگشته است.
ب ـ آزادی سیاسی
آزادی سیاسی یعنی اینکه هر فرد عاقل و بالغی، از راه انتخاب یا کاندید شدن برای پستهای نمایندگی و ... در ادارۀ امور کشوری مشارکت کند. شهروندان در انتخاب کارگزاران و نمایندگان خود کاملاً آزادند. اسلام این نظام را پذیرفته است و خلفای راشدین چهارگانه همگی از راه مبایعت، تعیین شدند، زیرا اسلام مقرر کرده که خلافت صحیح، خلافتی است که بر اساس مبایعت درستی از سوی مسلمانان صورت گرفته باشد.
همچنانکه قوۀ اجرایی نمیتواند در امور مهم دولتی اقدامی کند مگر آنکه به عموم مردم باز گردد و نظر آنان را همچون نظامات دموکراسی مستقیم، جویا شود. در این باره است که «ابوبکر» پس از عهدهداری خلافت میگوید: «ای مردم! به ولایت بر شما گماشته شدم ولی از شما بهتر نیستم. اگر مرا بر حق یافتید، یاریم کنید و اگر مرا بر باطل یافتید، اصلاحم کنید. از من در آنجاهایی که خدا را اطاعت میکنم، اطاعت کنید و اگر معصیت کردم، اطاعتم نکنید».
و «عمر بن خطاب» در اولین خطبۀ خود پس از خلافت میگوید: «واقعاً اگر مرا کج یافتید، راستم گردانید. مردی برخاست و گفت: اگر تو را کج یافتیم با شمشیر راست میگردانیم؛ «عمر» از گفتۀ این مرد به وجد آمد و از اینکه مسلمانان به این میزان از آگاهی رسیدهاند، خدای را سپاس گفت».
پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) نیز ـ که هرگز از روی هوی و هوس سخنی نمیگفت ـ در امور حکومتی با مسلمانان به رایزنی و مشورت میپرداخت. خداوند متعال میفرماید: «و شاور هم في الامر» و نیز میفرماید: «و امرهم شوری بینهم». پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) تنها تصمیمی را عملی میساخت که مسلمانان در مورد آن اجماع داشتند. روزی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در مورد برخی اسرای جنگی و اینکه آنها را بکشند یا آزاد سازند به مشورت با مسلمانان پرداخت، اکثریت بر آن بودند که در ازای «فدیه» آزاد شوند ولی نظر «عمر بن خطاب» و «سعد بن معاذ» آن بود که این اسیران باید کشته شوند. پیامبر خدا نظر اکثریت را پذیرفت و بدان عمل کرد ولی آیۀ زیر در تأیید نظر «عمر بن خطاب» و گروه وی نازل شد: «مَا کانَ لِنَبِی أَن یکونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یثْخِنَ في الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَاللّهُ یرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ؛ بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا آنگاه که در سرزمین خویش، دشمن را از توان بیندازد، (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند، جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است». (انفال/67).
خلفای راشدین و کسانی که پس از ایشان آمدند نیز بر همین سنت و شیوۀ نیکو بودند و اگر میخواستند اقدام مهمی را انجام دهند همۀ اهالی منطقهای را که مسئله به ایشان مربوط میشد، گردهم میآوردند و از ایشان نظرسنجی عمومی به عمل میآوردند و طبق نتایج نظرسنجی عمل میکردند.
ج ـ آزادی اندیشه و نظر
خداوند متعال میفرماید: «وَلْتَکن مِّنکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ وَأُوْلَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینان هستند که رستگارند» (آل عمران/104).
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نیز میفرماید: «برترین جهاد، سخن حق در برابر سلطان ستمگر است.» همچنین میفرماید: «کسی که در برابر حق خاموش باشد، شیطان لال است.» و در جایی دیگر میفرماید: «هر کس از شما پلشتیای دید آنرا با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست در دل تغییرش دهد که این ضعیفترین مرتبۀ ایمان است.»
اسلام اندیشه را کاملاً آزاد گذاشته و در برابر ابراز نظرات مردم، مانعی ایجاد نکرده و به آنان اجازه داده که در مورد هر چیزی اظهار نظر کنند؛ پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و خلفای راشدین پس از وی، همین اصل را در پیش گرفتند. همچنانکه این اصل ـ آزادی اندیشه ـ در دوران بنیامیه و بخش آغازین دوران بنیعباس پیاده میشد، به گونهای که مردم حتی از اظهار نظر نسبت به حقانیت بنی عباس در خلافت، در برابر خود خلیفه و در عهد «عمر بن عبدالعزیز» و «مأمون بن هارون الرشید» و دیگران [از خلفای اموی] منع نمیشدند.
آزادی اندیشۀ علمی نیز در همین چارچوب قرار میگیرد، چه هر کس حق تقریر و تدوین ایدههای خود درباره پدیدههای فلکی، جغرافیایی، طبیعی و غیره را دارد. اسلام نه تنها در راه اندیشۀ علمی مانعی ایجاد نکرده بلکه علما و اندیشمندان را به توجه در پدیدههای جهان هستی و تأمل و تدبّر در آفریدههای خداوند تشویق و ترغیب کرده است؛ خداوند میفرماید: «أَفَلَا ینظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ * وَإِلَى السَّمَاء کیفَ رُفِعَتْ * وَإِلَى الْجِبَالِ کیفَ نُصِبَتْ * وَإِلَى الْأَرْضِ کیفَ سُطِحَتْ؛ آیا به شتر نمینگرید که چگونه آنرا آفریدهاند؟ * و به آسمان که چگونه آن را برافراشتهاند؟ * و به کوهها که چگونه آنها را برگماردهاند؟ * و به زمین که چگونه آن را گستردهاند؟» (غاشیه/17 ـ 20).
و نیز میفرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یعْلَمُونَ * وَآیةٌ لَّهُمْ اللَّیلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ * وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِک تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ * وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ * لَا الشَّمْسُ ینبَغِی لَهَا أَن تُدْرِک الْقَمَرَ وَلَا اللَّیلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکلٌّ في فَلَک یسْبَحُونَ؛ پاک است خداوندی که تمام گونهها را آفرید از آنچه زمین میرویاند و از خود آنان و از آنچه نمیدانند * و شب برای پندگیری آنان نشانهای است که روز را از آن بیرون میکشیم پس ناگاه در تاریکی قرار میگیرند * و خورشید که به قرارگاهی که برای آن است، روان میباشد؛ این اندازهگیری ]خداوند[ پیروزمند داناست * و برای ماه، منزلگاههایی برآورد کردیم ]که در آنها سیر میکند[ تا مانند شاخۀ کهنه خوشۀ خرما، [به هلال وارگی] باز گردد * نه در خور خورشید است که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشی میگیرد و هر یک در سپهری شناورند.» (یس/36 ـ 40).
و آیات فراوان دیگری که همگی به بحث و اندیشه و تأمل در ملکوت پروردگار و آفریدههای وی فرا میخوانند، زیرا بحث و تأمل در این پدیدهها و آفریدهها، حتماً به باور به وجود خدا و اعتقاد عمیق بر اساس پایهها و نظریات علمی منجر میگردد و این چیزی است که اسلام به آن فرا میخواند و آنرا دوست میدارد. بر همین اساس بود که مدارس و مکتبهای فقهی متعددی چون مدرسۀ فقهی «ابوحنیفه»، «شافعی»، «احمد بن حنبل» و «مالک بن انس» و پیروان ایشان شکل گرفت. ولی با این حال گاه ممکن است نظرات، از راه مستقیم منحرف گردد. این انحراف گناهی است که اسلام مرتکبان آنرا مجازات میکند. (الاسلام شریعه الحیاه، ص70 و 71).
د ـ آزادی دین و عقیده
اسلام این اصل را پیش از آنکه هیچ کدام از کشورهای جهان آنرا شناخته باشند، مورد توجه قرار داد. آزادی دینی در اسلام مبتنی بر سه اصل زیر است:
- آزادی گزینش و انتخاب دین؛
- آزادی بحث و مناقشه دینی؛
- ایمان صحیح مبتنی بر قانع ساختن و قانع شدن.
- الف ـ در مورد اصل اول، یعنی آزادی انتخاب دینی، که انسان آنرا برای خود بر میگزیند باید گفت که اسلام، غیر مسلمانان را وادار به ترک دین خود و پذیرش دین اسلام نمیکند. مسلمانان نیز در جنگهایی که داشتند به همین اصل پایبند ماندند و مردمان سرزمینهای فتح شده را به شرط و عدم مقابله با حکومت اسلامی، به حال خود رها میکردند، زیرا در قرآن مجید آمده است: «لاَ إِکرَاهَ في الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ در کار دین هیچ اکراه نیست که رهیافت، از گمراهی، آشکار است، پس آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به استوارترین دستاویز چنگزده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست.» (بقره/256).
و در جایی دیگر از آن آمده است: «وَلَوْ شَاء رَبُّک لآمَنَ مَن في الأَرْضِ کلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکونُواْ مُؤْمِنِینَ؛ و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسانی که روی زمیناند، همگان ایمان میآوردند، آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» (یونس/99).
مسلمانان به پیروان ادیان دیگری که در میان آنها زندگی میکردند، احترام میگذاشتند و از آنان حمایت میکردند و شعائر و شعورشان را پاس میداشتند؛ در همین باره است که «عمر بن خطاب» در نامهای به مردم «بیت المقدس» ـ در پی فتح آن ـ میگوید: «این اماننامهای است که «عمر» امیرالمؤمنین به اهالی «ایلیاء» میدهد، آنان در جان و کلیساها و صلیبهای خود در امان هستند و در مورد دینشان کسی آنان را وادار نمیسازد و کسی هم از ایشان زیان نمیبیند».
و از جمله پیامدهای آزادی دینی، خوشرفتاری اسلام با غیر مسلمانان بر اساس آیات قرآنی زیر است: «لَا ینْهَاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکمْ في الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوکم مِّن دِیارِکمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّمَا ینْهَاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکمْ في الدِّینِ وَأَخْرَجُوکم مِّن دِیارِکمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ؛ خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند، باز نمیدارد، بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد * خداوند تنها شما را از دوست داشتن کسانی باز میدارد که با شما در کار دین جنگ کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند و یا از بیرون راندنتان پشتیبانی کردند و کسانی که آنان را دوست بدارند، ستمگرند.» (ممتحنه/8 و 9).
- ب ـ آزادی بحث و مناقشه دینی نیز برای مسلمانان و غیر مسلمانان کاملاً فراهم بود و حتی خلفا خود در این مباحثهها و مناظرهها شرکت میکردند؛ قرآن کریم نیز مسلمانان را به ضرورت پایبندی به عقل و خردمندی در مباحثههای خود با پیروان ادیان دیگر، سفارش میکند: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ مردم را به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فراخوان و با آنان به روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که از راه وی بیراه شد، داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است.» (نحل/ 125) «وَمَا کنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَینَا وَلَکن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّک لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِک لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ؛ و آنگاه که ندا سر دادیم تو در سوی [غربی] طور نبودی ولی این وحی، بخشایشی از پروردگار توست تا به گروهی که پیش از تو بیم دهندهای برای آنان نیامده است، بیم دهی، باشد که پند گیرند.» (قصص/46).
خداوند متعال خطاب به پیروان ادیان غیر اسلامی میفرماید:
«وَقَالُواْ لَن یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْک أَمَانِیهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکمْ إِن کنتُمْ صَادِقِینَ؛ و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمیآید؛ این آرزوی آنهاست، بگو اگر راست میگویید، هر برهانی دارید بیاورید.» (بقره/111) و «وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیهِمُ الْمَلآئِکةَ وَکلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَیهِمْ کلَّ شَیءٍ قُبُلاً مَّا کانُواْ لِیؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن یشَاء اللّهُ وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ یجْهَلُونَ؛ و اگر ما فرشتگان را به سوی آنان فرو میفرستادیم و مردگان با ایشان سخن میگفتند و همه چیز را پیش روی آنان گرد میآوردیم، سر آن نداشتند که ایمان آورند مگر آنکه خداوند بخواهد اما بیشتر آنان نادانی میکنند.» (انعام/111) و «قُلْ أَرَأَیتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْک في السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کنتُمْ صَادِقِینَ؛ بگو آیا آنچه را به جای خداوند ]به پرستش[ میخوانید، دیدهاید؟ به من بنمایید که روی زمین چه آفریدهاند؟ یا ]آیا[ در پدید آوردن آسمانها شرکت داشتهاند؟ اگر راست میگویید کتابی را که پیش از این بوده یا نشانی که از دانشی باز مانده است، برای من بیاورید.» (احقاف/4).
- ج ـ اصل سوم، قانع ساختن و قانع شدن پیش از پذیرش اسلام است؛ یعنی غیر مسلمانان وادار به ترک دین خود نمیشوند، زیرا ایمان بدون پذیرش قلبی، سودی ندارد. اگر مسلمان ضعیف ایمان و سست عقیده باشد نمیتوان به او اعتماد کرد یا او را الگو قرار داد؛ به همین دلیل اسلام ما را به اندیشۀ خردمندانه جدّی در کار خدا و آفریدههای او و ایمان درست و کامل و برخاسته از تعقّل و تدبّر و اقناع فرا میخواند، چنانکه برخی فقها ایمان تقلیدی را نادرست میدانند.
«امام محمد عبده» در این باره میگوید:
«تقلید بدون تعقّل و هدایت، کار کافران است و آدمی در صورتی که دین خود را با تعقّل دریافت و خود را شناخت و قانع گردید، مؤمن [واقعی] است و کسی که به آموختن بدون خرد و کار بدون فهم ـ حتی اگر کار نیکی باشد ـ پرورش یافته باشد، مؤمن نیست. منظور از ایمان آن است که انسان خود را با دانش آمیخته و آموخته کند و کار نیک انجام دهد چون میداند که کار نیک، پسندیده و مورد رضای الهی است و از کارهای شرّ دوری گزیند چون به فرجام بد و میزان زیان آن واقف است.»
4 ـ حق برابری
پیش از اسلام، نظام طبقاتی بر جهان حاکم بود و بهرهگیری انسان از همنوع خود و ستم به او و اهانت به انسانیت او و آسیبرساندن به کرامت و عزّت او امری عادی بود. زن در آن جوامع، کمترین بهایی نداشت و تنها ابزاری در دست همسری بود که میتوانست او را بکشد و در معرض انواع شکنجه و آزار قرار دهد.
ستمگری همگانی تا ظهور اسلام، همه جا شایع بود. اسلام به برادری فراخواند و حقوق زن را به عنوان انسان به وی باز گرداند و روشن ساخت که ستم و نابرابری با طبیعت بشریت منافات دارد، زیرا مردم با یکدیگر برابرند و میان عرب و عجم جز به تقوا، تفاوتی وجود ندارد و باید در حقوق و وظایف، برابر باشند.
اسلام میان بنده و ارباب، سیاه و سفید و ... تفاوت قایل نمیشود و همگان را برادران و دوستدار یکدیگر قرار داده است. خداوند میفرماید: «کونوا عباد الله اخوانا؛ بندگان خدا! برادران یکدیگر باشید» و به این ترتیب اسلام توانست امت نیرومند و به همپیوستهای ایجاد کند.
در این باره آقای «جب» در کتاب خود: «وقتی اسلام مطرح است» میگوید: «ولی اسلام هنوز هم میتواند به بشریت خدمت گرانسنگ و والایی تقدیم کند؛ هیچ نهادی جز اسلام قادر به همبسته ساختن نژادهای مختلف و متخاصم بشریت در جبههای واحد و بر اساس برابری نیست. جامعۀ بزرگ اسلامی در آفریقا و هند و اندونزی و حتی آن جامعۀ کوچک اسلامی در چین و جامعۀ کوچک اسلامی در ژاپن، همه و همه بیانگر آناند که اسلام همچنان توان آن را دارد که بر امثال این عناصر با نژادها و طبقات مختلف چیره گردد؛ چنانچه درگیریهای کشورهای بزرگ شرق و غرب مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد مطمئناً برای حل و فصل این درگیریها، دست به دامان اسلام میگردید. (به نقل از: ابراهیم محمد اسماعیل در کتاب الاسلام و المذاهب الاقتصادیة المعاصرة).
بنابراین اسلام، نخستین تثبیت کنندۀ برابری میان مردم است: «مردم چون دندانههای یک شانه با هم برابرند». نمودهای این برابری نیز به موارد زیر باز میگردد:
الف ـ برابری انسانی
مردم با یکدیگر برابرند و تفاوتی میان آنان نیست، چون پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: «همگی از آن آدم و آدم از خاک است». (از خطبۀ رسول اکرم در حجةالوداع).
ثروتمند و فقیر در ارزش انسانی با یکدیگر برابرند و از این نظر جز در کار نیک و شایستگیهای برتر و در آنچه فرد به خدای خود و به برادران خود و به وطنش تقدیم میکند، تفاوتی میان مردم وجود ندارد. (حقوق الانسان في الاسلام).
اسلام، بر نگاههای قبیلهای و تعصبهای جاهلی خط بطلان کشیده و اختلاف طبقات و تفاوت میان بردهها و آزادهها را از میان برداشت. پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) بسیاری از بردگان را به خود نزدیک میساخت و آنان را بر صحابه برتری میبخشید و به عنوان فرماندهان لشکرهایی که در میانشان بهترین و گرامیترین صحابهها حضور داشتند، میگماشت؛ بنابراین در اسلام تبعیض به خاطر حسب و نسب مطرح نیست. خداوند میفرماید: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ مردم را به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فراخوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که از راه وی بیراه شده، داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است.» (نحل/125) و نیز میفرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛ ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست؛ به راستی خداوند دانایی آگاه است.» (حجرات/13).
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نیز در خطبه «حجة الوداع» میفرماید: «ای مردم! خدای شما یکی و پدر شما یکی است، همگی از آن آدم و آدم از خاک است. گرامیترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست. هیچ عربی بر غیر عرب و هیچ غیر عربی بر عرب و هیچ سرخپوستی بر سفیدپوست و هیچ سفیدپوستی بر سرخپوست و سیاهپوست برتری ندارد مگر به تقوا. آیا این پیام را رساندم؟ خداوندا گواه باش. این پیام را حاضران به غایبان برسانند». روایت شده که روزی «ابوذر غفاری» در حضور پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با بردۀ سیاهپوستی جر و بحث کرد و نسبت به آن برده، خشم گرفت و با تندی به او گفت: ای فرزند زن سیاه! پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خشمگین شد و فرمود: «پیمانه لبریز شد، پیمانه لبریز شد [کار از حدّ خود گذشت]، فرزند زن سفید بر فرزندان سیاه، جز به تقوا و کار نیک، برتری ندارد» «ابوذر» غمناک شد و گونۀ خود را بر زمین گذاشت و به آن برده گفت: «برخیز و بر گونهام لگد بزن».
ب ـ برابری قانونی
اسلام برابری همگان در برابر قانون و در حقوق عمومی را مقرّر کرد. مردم همگی با هم برابرند، تفاوتی میان فرمانروا و فرمانبر، پادشاه و گدا، دارا و ندار و... وجود ندارد. «ابوبکر» در این باره در اولین سخنرانی پس از به عهده گرفتن خلافت میگوید: «... ضعیف شما از نظر من قدرتمند است تا حق او را باز ستانم و نیرومند شما از نظر من ضعیف است تا حق را از وی بازپس گیرم.»
ج ـ برابری در اندیشه و عمل «عمر بن خطاب»
«عمر بن خطاب» که خود بنیانگذار نظام قضا در اسلام است و ساماندهی و برقراری این نظام بر اساس نیرومندی برگرفته از کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به دست او صورت گرفت، میگوید: «ای مردم! به خدا سوگند که هیچکس از شما نزد من نیرومندتر از ضعیف نیست تا اینکه حق او را بازستانم و هیچ کس نزد من ضعیفتر از قوی نیست تا حق را از وی باز ستانم.» و طی نامهای به «ابو موسی اشعری» ـ یکی از قاضیان خود ـ بیشتر احکام قضا در اسلام را برشمرد. وی در این نامه میگوید:
«از بندۀ خدا «عمر بن خطاب» امیرالمؤمنین به «عبد الله بن قیس»: سلام علیکم؛ اما بعد، بدان که قضا از فرضیههای استوار و سنتهای پیروی شده است، وقتی اظهاراتی میشود، خوب درک و تأمل کن و هرگاه [حقیقت] برایت روشن شد، اجرا کن [حکم کن] زیرا سخن گفتن از حق بدون اجرا، سودی ندارد؛ در چهره و عدالت و نشست و برخاست خود، مردمان را برابر بدار تا هیچ صاحب مقامی به بیعدالتیات طمع نورزد و هیچ ضعیفی از عدالتت، نومید نشود.»
«عمر» در وصیت خود به خلیفۀ پس از خود نوشت: «مردم را نزد خود برابر بدار، از کاری که حق، انجام آنرا ایجاب میکند هراسی به دل راه مده و برای کسب رضایت خدا، از سرزنش کسی هراسان مباش و مبادا که در آنچه خدایت به تو سپرده، کسی را ترجیح یا برتری ببخشی.»
تاریخ اسلام نیز به ما یادآوری میکند که اساس و شالودۀ اصول ساده و استوار برابری همگان در برابر قضا، در دورۀ پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و خلفای راشدین، پیریزی گردید، چه روایت شده که «اسامه بن زید» که از عزیزترین صحابۀ رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود به حضور ایشان رسید تا برای «فاطمه بنت اسود مخزومیه» را ـ که به اجرای حدّ دزدی محکوم شده بود ـ شفاعت کند، پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) از «اسامه» خشمگین شد و به رغم محبتی که به وی داشت این عمل او را نپسندید و جایگاهش نزد آن حضرت، شفاعتی برایش به دنبال نداشت. حضرت به او فرمود: آیا در مورد جاری ساختن حدّی از حدود الهی، شفاعت میکنی؟ آنگاه برخاست و خطاب به مردم فرمود: «بدانید که پیشینیان شما از آن رو هلاک شدند که وقتی صاحب نفوذی دزدی میکرد او را رها میکردند ولی اگر ضعیفی میدزدید، حدّ را بر وی جاری میساختند، به خدا سوگند اگر «فاطمه دختر محمد» هم دزدی کند، دست او را میبرم.»
در زمان خلافت «عمر» یک یهودی از «علی بن ابی طالب»(علیهالسلام) نزد «عمر بن خطاب» شکایت کرد. وقتی آن دو به حضور وی رسیدند «عمر»، فرد یهودی را به نام و «علی»(علیهالسلام) را طبق عادتی که در گفتوگو با وی داشت، به کنیهاش ـ ابوالحسن ـ مورد خطاب قرار داد، در این حالت آثار خشم بر چهره «علی»(علیهالسلام) آشکار شد. «عمر» به او گفت: آیا ناخوش داری که خصم تو یهودی باشد و هر دو در برابر قضا، برابر باشید؟ «علی»(علیهالسلام) فرمود: خیر، ولی از آن خشمگین شدم که تو با من و او یکسان و برابر برخورد نکردی و مرا بر او برتری بخشیدی، زیرا او را به نام و مرا به کنیهام خطاب کردی.»
و روایت شده که «عمرو بن عاص» هنگامی که پدرش کارگزار مصر بود، مردی از عوام مصر را زد. وقتی این مرد سوگند یاد کرد که شکایتش را نزد امیرالمؤمنین «عمر بن خطاب» خواهد برد، به او گفت: برو و شکایت کن، از شکایت تو گزندی به من نمیرسد چون من فرزند بزرگوارانم. وقتی خلیفه «عمر بن خطاب» با نزدیکان خود از جمله «عمر بن عاص» و فرزندش در موسم حج بود مرد مصری خطاب به «عمر» گفت: ای امیرالمؤمنین! این مرد ـ و به فرزند «عمرو» اشاره کرد ـ به ستم مرا زد و هنگامی که تهدیدش کردم که شکایتش را نزد تو میآورم، گفت: برو و شکایت کن، از شکایت تو گزندی به من نمیرسد چون من فرزند بزرگوارانم. «عمر» نگاهی به «عمرو بن عاص» انداخت و سخنان مشهور خود را بر زبان راند: «از چه هنگام مردم را به بردگی گرفتهاید حال آنکه مادرانشان آنان را آزاد به دنیا آوردهاند؟» سپس رو به شاکی کرد و کیسۀ پولش را به وی داد و گفت: «با آن فرزند بزرگوارترین را همچنانکه تو را زد، بزن».
در روایتی دیگر آمده است روزی «عمر بن خطاب» به سخنرانی ایستاد و گفت:
«ای مردم! به خدا سوگند برای شما کارگزار روانه نکردیم تا بر چهرههای شما بنوازند یا ده یک از اموالتان را بستانند بلکه آنها را روانه کردیم تا دین و سنت را به شما آموزش دهند؛ هر کس کاری جز این با وی کردند به من گزارش دهد و سوگند به آن کس که جان عمر در ید قدرت اوست، از وی قصاص خواهم گرفت.»
همچنین، روایت شده است که «عمر بن خطاب» در حالی که خلیفۀ مسلمانان بود، مرد و زنی را در حال انجام فحشا دید، مردم را فراخواند و خطاب به آنها گفت: «نظرتان دربارۀ مرد و زنی که امیرالمؤمنین آنها را در حال انجام فحشا دیده است، چیست؟ «علی بن ابی طالب» برخاست و پاسخ داد: امیرالمؤمنین باید چهار شاهد بیاورد یا خود همچون سایر مسلمانان، به جرم تهمت، شلاق خورد. آنگاه این آیه از قرآن کریم را تلاوت فرمود: «وَالَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) میزنند سپس چهار گواه نمیآورند، هشتاد تازیانه بزنید و دیگر هرگز گواهی آنان را نپذیرید و آناناند که نافرماناند.»(نور/4). سپس عمر خاموش شد.
اسلام این برابری را در مورد مسلمانان و غیر مسلمانان در عمل پیاده کرد، زیرا غیر مسلمانان در هر کشور اسلامی نیز همان حقوق و وظایفی را خواهند داشت که مسلمانان دارند. این برابری بر تمامی نظام قضایی کشورهای اسلامی بیهیچ تغییری ـ مگر در مورد دین آنها و در راستای احترام به اعتقادات ایشان ـ اجرا میشود. (وافی، حقوق الانسان في الاسلام).
در «ایالات متحده آمریکا» که مدعی پاسداری از تمدن و مهد آزادی و پیشتاز در آزادی و برابری است، میان سیاه و سفید تبعیض قایل میشوند؛ به سیاهان اجازه داده نمیشود در همان دادگاههای سفیدپوستان، اقامه دعوا کنند آنها دادگاههای ویژهای دارند و در مدارس ویژه آموزش میبینند و اتوبوسهای عمومی ویژه خود را سوار میشوند و در محلههای ویژه خود زندگی میکنند و حق درآمیختن با سفیدپوستان را ندارند. (الاسلام شریعة الحیاة، ص49 و 50).
در اسلام مردم همچون دندانههای یک شانه در ارزشهای مشترک انسانی، برابرند و میان زن و مرد و برده و آزاد، تفاوتی وجود ندارد؛ خداوند متعال میفرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛ ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست؛ به راستی خداوند دانایی آگاه است.» (حجرات/13).
پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) در «حجه الوداع» میفرماید: «ای مردم! خدای شما یکی و پدر شما یکی است، همگی از آن آدم و آدم از خاک است. هیچ عربی بر غیر عرب و هیچ غیر عربی بر عرب و هیچ سرخپوستی بر سفیدپوست و هیچ سفیدپوستی بر سرخپوست و سیاهپوست جز به تقوا، برتری ندارد».
5 ـ حق انسان در حمایت از شرف و حرمت و زندگی خصوصی خویش
هر انسان حق دارد در عِرض و ناموس و شرف خود مورد حمایت قرار گیرد. زندگی خصوصی افراد در اسلام مصون و محترم است و هر گونه تجاوزی به آن، مجازات دنیوی و اخروی دارد؛ برای مثال، هر کس با ارتکاب زنا، به حریم دیگران تجاوز کند مجازاتش مرگ (در صورت داشتن همسر) و تازیانه (در صورت نداشتن همسر) است.
خداوند میفرماید: «الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکم بِهِمَا رَأْفَةٌ في دِینِ اللَّهِ إِن کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَلْیشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ به هر یک از زن و مرد زناکار، صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خدا، بخشایشی بر آن دو، به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند.» (نور/2).
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نیز میفرماید: «خون هر فرد مسلمان حلال نمیشود مگر در سه مورد...» که از جمله آنها از زنای محصنه یاد کرد. و نیز فرمود: «هر کس به خاطر مال خود کشته شود شهید است، هر کس به خاطر خون خود کشته شود شهید است و هر کس به خاطر دین خود کشته شود، شهید است و هر کس به خاطر خویشانش کشته شود شهید است».
6 ـ حق مالکیت و حرمت مال دیگران
اسلام به مالکیت و دارایی اشخاص احترام میگذارد و آنها را پاس میدارد و تجاوز به آنها را تحریم میکند و متجاوزان را مجازات میفرماید، خداوند عزوجل میگوید:
«لَّیسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکةِ وَالْکتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاکینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ في الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِک الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِک هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ نیکوکارى آن نیست که روى را سوى خاور و باختر بگردانید بلکه نیکى (از آن) کسى است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانى) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش، به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان، ببخشد و نماز برپاى دارد و زکات بپردازد و آنان که چون پیمان بندند به وفا کنند و بویژه شکیبایان در سختى و رنج و در هنگامۀ کارزار؛ آنان راستگویند وآنانند که به راستی پرهیزگارند.» (بقره/177).
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:
«هر کس مال برادرش را بدزدد، خداوند دوزخ را بر وی واجب و بهشت را بر او حرام میگرداند. مردی پرسید: حتی اگر چیز اندکی باشد ای رسول خدا؟
حضرت(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: حتی اگر یک تکه خاشاک باشد.»
شرع مقدس اسلام حق حمایت از همۀ داراییهای انسان و دفاع از آنرا تضمین کرده است؛ در همین راستا پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «هر کس برای مالش کشته شود شهید است».
از جمله نمودهای حمایت از مالکیت خصوصی افراد، تحریم دزدی و اعمال شدیدترین مجازاتها برای آن است. خداوند متعال میفرماید: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیدِیهُمَا جَزَاء بِمَا کسَبَا نَکالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ؛ و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند، به کیفری از سوی خداوند، ببرید و خداوند پیروزمندی فرزانه است.» (مائده/38).
هر حقی، مبتنی بر سندی است و همه حقوق مقرر در اسلام، بر پایه قوانین و احکامی است که خود آنها را سامان میبخشد و تأمین آنها را برای هر انسانی به صورت کامل تضمین میکند.
مهمترین راههای مالکیت در اسلام:
اسلام اجازه میدهد که از راه خرید و فروش، بخشش و وصیت مالکیت حاصل شود؛ اینها همه راههای شرعی مورد قبول همۀ قوانین و ادیان و مکتبهای اقتصادی است. اسلام همچنین مالکیت از راه کسب و کار حلال را نیز به رسمیت میشناسد ولی در عین حال مالکیت از راه ستم، غصب و بهرهکشی را نفی میکند؛ «پاکترین کسبها، کار آدمی به دستان خویش است.»
7 ـ حق تأمین اجتماعی
دعوت اسلامی، دعوتی فراگیر و عمومی به دین و دنیاست که همۀ مردم در هر زمان و مکانی را در بر میگیرد، و همانگونه که شریعت اسلام به بیان بنیادهای دین و قواعد آن توجه کرده، به بنای جامعه و شکلدهی به زندگی بر اساس پایهها و شالودههایی همسو با ارزشها و بنیادهای دین هم توجه کرده است و در این راستا هر آنچه را مخالف طبیعت و فطرت پاک و سالم انسان است، لغو کرده و به همین دلیل ربا و زنا و قتل و شرب خمر و قمار و زنده به گور کردن دختران و هر آنچه به مفهوم تجاوز مادی و معنوی به ایشان است را تحریم کرده و پاکیهای هر چیز را مباح دانسته و از پلشتیها نهی کرده است.
اسلام، از جامعه در برابر فقر و تنگدستی حمایت میکند؛ از مستمندان و نیازمندان و یتیمان حمایت نموده و برای آنان در اموال ثروتمندان حقی منظور میکند. خداوند میفرماید: «أَرَأَیتَ الَّذِی یکذِّبُ بِالدِّینِ * فَذَلِک الَّذِی یدُعُّ الْیتِیمَ * وَلَا یحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکینِ؛ آیا آن کس را که روز پاداش و کیفر را دروغ میشمارد، دیدهای؟ * او همان کسی است که یتیم را میراند * و مردم را به سیر کردن مستمند بر نمیانگیزد» (ماعون/1ـ3) و «لَّیسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکةِ وَالْکتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاکینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ في الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِک الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِک هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ نیکوکارى آن نیست که روى را سوى خاور و باختر بگردانید بلکه نیکى ]از آن[ کسى است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب ]آسمانى[ و پیامبران ایمان آورد و دارایی را در عین دوست داشتنش، به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه ]آزادی[ بردگان، ببخشد و نماز برپاى دارد و زکات بپردازد و آنان که چون پیمان بندند وفا کنند و به ویژه شکیبایان در سختى و رنج و در هنگامۀ کارزار، آنان راستگویند وآناناند که به راستی پرهیزگارند». (بقره/177).
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نیز میفرماید: «کسی که شب سیر بخوابد و بداند همسایهاش گرسنه مانده است، مؤمن نیست».
حقوق همسایه
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «جبراییل چنان به همسایه سفارشم کرد که گمان بردم ارث هم میبرد.» و نیز فرمود: «من و سرپرست یتیم هر دو به بهشت میرویم.»
دستورات اسلام درباره لزوم رعایت حال همسایه تمامی جنبههای زندگی اجتماعی و اقتصادی را در بر میگیرد؛ به همین دلیل اسلام جامعه را بر بنیادهای اصیلی بنا کرده که خود این مسئله، رعایت و حمایت اجتماعی را در پی دارد؛ قرآن کریم در جاهای متعددی به این نکته اشاره کرده است: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِک في شِیعِ الأَوَّلِینَ؛ و به راستی پیش از تو ]پیامبرانی[ در میان امتهای پیشین فرستادیم.» (حجر/10) و نیز میفرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکم مِّنْهَا کذَلِک یبَینُ اللّهُ لَکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَهْتَدُونَ؛ و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید و نعمتهای خداوند را بر خود به یاد آورید که دشمنان همدیگر بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید؛ و در لبۀ پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میگوید باشد که شما راهیاب گردید.» (آلعمران/103).
وقتی قرآن این برادری را مقرر میکند، آنرا به عنوان یک حقیقت در نظر میگیرد و هر کس باید با مؤمنان به عنوان برادران خویش برخورد کند، همچنانکه نباید از میان کافران دوست یا برادری برگزیند حتی اگر از خویشان وی باشند. خداوند به کسانی که روابط با غیر مؤمنان را بر [ارتباط با] خدا و رسول خدا ترجیح میدهند، سخت هشدار میدهد و میفرماید: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِک کتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِک حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند، دوستی ورزند، هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان بوده باشند؛ آناناند که خداوند ایمان را در دلشان بر نوشته و با روحی از خویش، تأییدشان کرده است و آنان را به بهشتهایی در میآورد که از بن آنها جویباران، روان است، و در آنها جاوداناند. خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند». (مجادله/22).
اصول تأمین اجتماعی در اسلام
1ـ برادری صادقانه همۀ مسلمانان با یکدیگر؛ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ».
2ـ دوستی مؤمنان با یکدیگر؛ «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاء؛ ای مؤمنان! ... دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید...» (ممتحنه/1) که حکمی منطقی است، زیرا منافق دو دل و دو رو، نمیتواند همپیمان و دوست مؤمنی باشد که خدا و رسول خدا را بر کسی ترجیح میدهد، زیرا اینان به اسلام به عنوان یک دین و به حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) به عنوان پیامبر و فرستادۀ خدا، ایمان ندارند و بنابراین نمیتوانند دوستدار مسلمانان باشند.
3ـ برابری مسلمانان در خون؛ خون هر کس عزیز است و باید حرمت آن پاس داشته شود؛ پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «مسلمانان در خون، با یکدیگر برابرند و کمترین آنها بر ایشان حق دارد و آنها در برابر دیگران یکدل و یکصدایند.»
4ـ وجوب محبت و مهرورزی میان مؤمنان. رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) دراینباره میفرماید: «برای مردم همانی را دوست بدار که برای خود دوست میداری» و نیز میفرماید: «ایمان نیاورده کسی مگر آنچه را که برای خود دوست میدارد برای برادرش نیز دوست بدارد».
حق زنان
اسلام میان زن و مرد تبعیض قایل نیست و در بسیاری از حقوق آنها را با هم برابر دانسته و در برخی حقوق، یکی را بر دیگری ترجیح داده است. تبعیضی وجود ندارد مگر در حدود معین و بنابر ضرورتهایی که مصلحت هرکدام از آنها یا مصلحت جامعه ایجاب میکند.
خداوند میفرماید: «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکم مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُکم مِّن بَعْضٍ؛ آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد که من پاداش انجام دهندۀ هیچ کاری از شما، چه مرد و چه زن ـ که همانند یکدیگرید ـ را تباه نمیگردانم...» (آلعمران/195) و نیز میفرماید: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّک یضِیقُ صَدْرُک بِمَا یقُولُونَ؛ و ما به درستی میدانیم که تو از آنچه میگویند دلتنگ میگردی.» (حجر/97) و در جایی دیگر میفرماید: «وَمَن یعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَکرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِک یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یظْلَمُونَ نَقِیرًا؛ و کسانی که کارهای شایسته انجام دهند چه مرد، چه زن و مؤمن باشند به بهشت در میآیند و سر سوزنی ستم نخواهند دید.» (نساء/124).
و پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «زنان خواهران مردانند». علاوه بر این، اسلام شخصیت حقوقی مستقل زن را پاس میدارد. او حق تملک، عقد و پیمان و انجام هرکاری و نیز حق مشارکت در زندگی عمومی در ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را دارد.
اسلام و زن
اسلام آمد تا جلو ظلم و ستم را بگیرد و مانع از بهرهکشی انسان از انسان گردد و راه آزادی را در برابر همۀ مردم اعم از غنی و فقیر، قدرتمند و ناتوان، آزاد و برده و ... هموار سازد و حقوق را نه تنها به مردان که به زنان نیز تقدیم دارد.
زن در وضعیتی قرار داشت که شایسته انسان نبود؛ از هیچ حقی برخوردار نبود، کسی او را به حساب نمیآورد نمیگرفت و کار به جایی رسیده بود که در شیرخوارگی او را زنده بگور میکردند و در بزرگسالی در کنار میراث، او را به ارث میبردند.
گرامیداشت زن در اسلام
اسلام شأن و منزلت زن را بالا برد و حقوق او را به عنوان شریک مرد در زندگی به وی بازگرداند. خداوند در جاهای بسیاری از قرآن مجید از زن و مرد یاد کرده و گفتمانهای تکلیفی را خطاب به هر دوی آنها ایراد کرده است؛ از جمله میفرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛ ای مردم! شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است.» (حجرات/ 13).
و دربارۀ زنان میفرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّکمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ؛... آنها جامۀ شما و شما جامۀ آنهایید...» (بقره/187). همچنانکه پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نیز میفرماید: «زنان خواهران مرداناند».
اگر اسلام حقوق زن را به او داده و در بسیاری موارد او را با مرد برابر ساخته است، این برابری از همه نظر کامل نیست، بلکه مواردی وجود دارد که ویژۀ مردان و موارد دیگری ویژۀ زنان است که در جای خود به توضیح آنها خواهیم پرداخت. خداوند متعال انسان را زن و مرد آفریده و برای هرکدام ویژگیها و شایستگیهایی متناسب با وظایف خود در زندگی، در نظر گرفته است؛ به مرد نیروی جسمانی بخشیده تا به دنبال کسب روزی رود و به زن مهر و عطوفت بخشیده تا بتواند فرزندانش را پرورش دهد و آنان را به نیکویی تربیت کند و شاعر چه زیبا گفته است که:
مادر مکتبی است که اگر آنرا به درستی آماده کنی ... ملتی نیکوسرشت تدارک دیدهای.
ادعاهای باطل
هر از گاهی، نداهایی مبنی بر برابری زن و مرد به گوش میرسد، گویا این نکته نادیده گرفته شده است که زن، مادر و خواهر و دختر و همسر مرد است، و مرد نیز نسبت به زن، پدر و برادر و فرزند و همسر اوست. آنها از یک نفس آفریده شده و هریک مکمل دیگری و نه در تناقض با یکدیگرند؛ هیچکدام نباید به دیگری ستم روا دارد و هیچ دلیلی برای چنین فریادهایی که هدف از آن پراکندن جامعه و مفسدهجویی و برهم زدن روابط مرد با خواهر یا زن و شوهر و مادر و فرزند اوست، وجود ندارد.
خداوند مرد و زن را از یک نفس آفریده و جسم هر کدام را متناسب با نقشی که در زندگی دارند، در نظر گرفته است و وقتی خداوند خود میان آنان تفاوت قایل شده چرا ما متفاوت بودن آنها را نمیپذیریم. خداوند متعال میفرماید: «وَلِلرِّجَالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَةٌ؛ و مردان را بر زنان، پایهای برتری است...» (بقره/228). برابری کامل میان مرد و زن، غیرممکن است. خداوند به زن، وظایف و نقشهایی سپرده که مرد از انجام آنها برنمیآید. برای مرد نیز وظایف دیگری در نظر گرفته است و هرکدام مسئولیتهای خاص خود را در ازای خانواده و جامعه برعهده دارند. بنابراین لازم است مقام زن را از آن سطح انسانی و شایستهای که خداوند برای وی در نظر گرفته است، پایین نیاوریم.
اسلام نمیپذیرد که زن، خوار گردد یا حرمت وی آسیب بیند یا انسانیتش هتک شود؛ اسلام زن را در جایگاه مناسب خود قرار میدهد تا بتواند فرزندان خود و جوانان و مردان آینده و حامیان و قهرمانان امت را پرورش دهد.
کار زن
اسلام به زن فرصت کار کردن خارج از خانه را، در صورت وجود ضرورت برای این کار، میدهد. چه اگر ضرورتی وجود نداشته باشد همان بهتر که زن در خانه بماند و به فرزندانش رسیدگی کرده و آنها را تربیت کند. تربیت فرزندان، کار سادهای نیست و زنی که فرزندان قدرتمند و سالم و توانا و با معلومات به وطن تقدیم میکند بهتر از زنی است که فرزندان خود را به دست مربیانی میسپارد که چه بسا اخلاقشان را فاسد میکنند و آسیب جدی به نسل جوان و آینده امت وارد میآورند.
کار زن در خانه، اهمیت بیشتری نسبت به کار وی در خارج از خانه دارد و وظیفه امت نیز آن است که به زن راههای برتر در ادارۀ خانه و رسیدگی به خانواده را آموزش دهد. البته اینکار مانع از مشارکت وی در زندگی اجتماعی و کمک به زندگی سیاسی در جامعۀ خود نیست؛ او حق عهدهداری وظایف عمومی و مشارکت در جمعیتهای خیریه و شرکت در انتخابات عمومی و کاندید ساختن خود و عضویت در مجالس نمایندگان و قانونگذاران و نیز بر عهده گرفتن پست وزارت و استانداری و دیگر پستهای اجرایی و سیاسی را بیهیچ قید و شرط یا تبعیضی نسبت به مردان، دارد.
عهدهداری پستهای حساس توسط زنان در کشورهای اسلامی
زنان بسیاری وجود دارند که خود را برای پست نخستوزیری در مصر کاندید کردهاند. از آن مهمتر اینکه در گذشته زنانی بودند که پست نخستوزیری در برخی کشورهای اسلامی را بر عهده داشتند؛ برای نمونه ملکهای به نام «اروی» حکومت بر یمن را بر عهده داشت و یا زنی به نام «شجره الدر» بر مصر حکمفرمایی میکرد و ...
حال که اسلام همۀ حقوق زن را به وی اعطا کرده، وظیفۀ اوست که به خوبی و شایستگی این حقوق را به کار گیرد و در مورد آنها زیادهروی نکند. کسانی نیز که علیه اسلام تبلیغ میکنند و حقوق زنان را بهانهای برای حملات خود قرار دادهاند باید در وهلۀ نخست به طبیعت هر یک از زن و مرد توجه کنند و بدانند که زن و مرد، از یکدیگر جدایی ناپذیرند و هرکدام نقش و وظایفی در زندگی دارند که باید آنرا به خوبی انجام دهند. طبیعت مرد به گونهای است که نمیتواند حامله شود و فرزند تربیت کند، زیرا این کار تنها مربوط به زنان است. همچنانکه از زن نیز نمیتوان بیش از توانش انتظار داشت.
کار اصلی زن
البته زنان در زمان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و خلفای راشدین، به کار و جهاد هم میپرداختند ولی این مسئله یک اصل کلی در این مورد نیست. قاعده کلی، قرار گرفتن زن در خانه و استثنای بر این قاعده، بیرون رفتن از خانه به حکم ضرورت یا کار است؛ اگر جامعه نیازمند کار زن باشد یا زن خود به این کار نیاز داشته باشد، کار کردن او بدون اشکال است. آنچه اسلام با توجه به تکوین جسمی زن مقرر مینماید، همین امر است. و از آن بالاتر اینکه اسلام [به دلیل همین ویژگیهای جسمی] او را از برخی تکلیفهای شرعی و عبادات معذور داشته است؛ زن در دورۀ حیض و نفاس، نماز و روزه ندارد و ملزم به قضای نمازها نیست هرچند باید روزهها را اعاده کند و هیچ تکلیف مادی (پولی) بر عهدۀ وی نیست و خویشان مرد او، مکلف به تأمین مخارج وی هستند.
همچنانکه شوهر مکلف به تأمین نفقه همسر خود بیتوجه به داراییهای خصوصی اوست. زن مکلف به جهاد هم نیست مگر آنکه خود داوطلبانه به اینکار اقدام کند و یا جنگ، نیازمند خدمت او باشد.
زن در اسلام از چنان مقام حقوق والایی برخوردار است که در هیچکدام از تمدنهای پیشین یا کنونی از آن برخوردار نبوده و نیست. اسلام در امور دینی و حقوق مدنی و سیاسی و فرهنگی و در همۀ امور زندگی، میان او و مرد، تساوی برقرار کرده است؛ او از حق تملک و حق ادارۀ داراییهای خود و مشارکت در امور دولتی برخوردار است و میتواند به عنوان وزیر و قاضی و ... مشغول کار شود.
به این ترتیب مشاهده میشود که شریعت جاودان الهی [اسلام] به زن و مرد به یک چشم نگاه میکند و آنها را از نفس واحدی آفریده و جسم هرکدام از آنها را به گونهای درنظر گرفته که بتوانند نقش خود را به بهترین وجه، ایفا نمایند.
بنابراین انسان، برترین آفریدههای الهی است که خداوند متعال او را برای عبادت خود و آبادانی زمین، آفریده است. انسان، از زن و مرد تشکیل شده است و تمدن به وجود آنها برپا میشود و زندگی ادامه پیدا میکند.
«الکسین کارل» میگوید: «انسان فراتر از هر شرّی در جهان است و اگر خود انحطاط پیدا کرد و فرو پاشید، دیری نمیپاید که زیبایی تمدن و حتی عظمت مادی دنیا متلاشی خواهد گشت.» (الانسان، کارل، 1948م، ص11).
اسلام و مسئله برابری زن و مرد
خداوند عزوجل میفرماید: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کظِیمٌ * یتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیمْسِکهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یدُسُّهُ في التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا یحْکمُونَ؛ و چون یکی از ایشان را به دختر(دار شدن) نوید دهند، چهرهاش از خشم سیاه میشود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو میخورد * از بدی خبری که به او دادهاند، از قوم خود پنهان میگردد، آیا او را با احساس (خواری) نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند، همانا بد داوری میکنند.» (نحل/58 و59).
قرآن مجید، این کتاب بزرگ اسلام، وضع زن را در زمان جاهلیت، اینگونه بیان میکند که او از بدو تولد، ننگ خانواده به شمار میرفت و اگر شانس زندگی پیدا میکرد، از همۀ حقوق محروم بود؛ نه ارثی میبرد، نه حق امضای قراردادی را داشت و... زن، تنها کالایی بود که خانواده همسرش او را به ارث میبرد.
اسلام راه زن را روشن ساخت و برای او جایگاه شایستهای در خانواده و جامعه، در نظر گرفت، به پرورش و رشد و آموزش او توجه کرد و او را با مرد، برابر ساخت و در امور دینی و در برابر قانون و حقوق عمومی برابری کامل آنها را اعلام نمود.
خداوند متعال میفرماید: «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکم مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُکم مِّن بَعْضٍ؛ آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد که منِ پاداشدهنده، هیچ کاری از شما را چه مرد و چه زن ـ که همانند یکدیگرید ـ تباه نمیگردانم...» (آل عمران /195) و نیز میفرماید: «لِّلرِّجَالِ نَصیبٌ مِّمَّا تَرَک الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَک الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کثُرَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا؛ مردان را از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای مینهند بهرهای است و زنان را (نیز) از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان برجای مینهند، بهرهای است معین چه کم باشد چه زیاد». (نساء /7).
و میفرماید: «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمًا؛ و آنچه را خداوند برخی از شما را با آن بر برخی دیگر برتری داده است، آرزو نکنید؛ مردان را از آنچه برای خود به دست میآورند، بهرهای است و زنان را (هم) از آنچه برای خویش به کف میآورند، بهرهای است؛ و از بخشش خداوند درخواست کنید که خداوند به هرچیزی داناست.» (نساء/32) و در جایی دیگر میفرماید: «إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛ به درستی که گرامیترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند، دانایی آگاه است.» (حجرات/13) و در این مورد زن و مرد با همدیگر فرقی ندارند.
سفارش پیامبر(ص) نسبت به مادر
اسلام به زن به عنوان مادر توجه جدی نموده و در این مورد او را بر مرد مقدّم شمرده است. روایت شده که روزی، مردی به حضور پیامبرخدا(صلیاللهعلیهوآله) رسید و از آن حضرت پرسید: «چه کسی حق بیشتری برمن دارد؟ فرمود: مادرت. گفت: پس از او چه کسی؟ فرمود: مادرت. گفت: پس از او چه کسی؟ فرمود: مادرت. گفت: پس از او؟ فرمود: پدرت.»
در قرآن کریم آمده است: «وَوَصَّینَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْهًا وَوَضَعَتْهُ کرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَعَلَى وَالِدَی وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی في ذُرِّیتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیک وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛ و به آدمی سپردهایم به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است ـ و بارداری و از شیرگرفتنش سی ماه است تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود، بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای، سپاس گویم و کار شایستهای کنم که تو میپسندی و برای من، در دودمان من شایستگی قرار ده که من به سوی تو بازگشتهام و من از فرمانبردارانم.» (احقاف/15).
به این ترتیب روشن میشود که اسلام، از نظر ارزش انسانی، میان مرد و زن تفاوتی قایل نیست.
کار در عرصههای مناسب
اسلام به زن اجازه داده که با حفظ وقار و شأن خود، به محیط کار درآید؛ زن نیز باید همۀ بخشهای تن خود به جز صورت و دو دست خود را ـ که در این باره میان فقها اختلاف نظر است (مذهب «ابوحنفیه» و «شافعی» و قولی از «احمد» چنین است ولی «مالک» و ظاهر مذهب «احمد» بر آن است که هرچیز زن، عورت است حتی ناخنهای او که باید پوشانده شود، از این رو از نظر ایشان، باید صورت و دستان زن نیز پوشانده شود؛ ر.ک: حجاب المراه و لباسها في الصلاه، شیخ الاسلام ابن تیمیه)ـ بپوشاند.
زن باید در آن عرصهای که مناسب اوست کار کند و کار او نباید زیان جسمی یا اجتماعی یا اندامی به وی وارد آورد و علاوه بر آن کار وی در بیرون منزل نباید منافاتی با وظایف خانهداری و همسرداری و فرزندداری او و نیز با اوضاع وی در خانواده و جامعه داشته باشد. اسلام به زن اجازه میدهد همۀ مقامهای عمومی ـ و نه ولایتهای عام ـ را عهدهدار گردد و شخصیت کامل مدنی او و شایستگیاش در برعهده گرفتن تعهدات و عقد قراردادهای خرید و فروش و بخشش و جز آن را به وی میدهد. بنابراین شخصیت زن جدای از شخصیت مرد و متمایز از آن است خواه این مرد پدر، برادر یا همسراو باشد. زن میتواند از دسترنج کار تجاری یا عمومی خود، درآمد داشته باشد. (حقوق الانسان في الاسلام، پیشین). خداوند متعال میفرماید: «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمًا؛ و آنچه را خداوند برخی از شما را با آن بر برخی دیگر برتری داده است، آرزو نکنید؛ مردان را از آنچه برای خود به دست میآورند، بهرهای است و زنان را ]هم[ از آنچه برای خویش به کف میآورند، بهرهای؛ و از بخشش خداوند درخواست کنید که خداوند به هرچیزی داناست.» (نساء/32).
جنبههای برتری زن
برخی جنبههای برتری زن بر مرد وجود دارد که باعث میشود بر شأن و منزلت وی افزوده شود و این برخلاف ادعاهای دشمنان اسلام مبنی بر پایینتر بودن شأن وی از مرد است؛ زن در بسیاری موارد، از مرد هم بالاتر و برتر است.
1ـ مورد خواستگاری قرار گرفتن
این مرد است که به سوی زن میرود و از وی خواستگاری میکند و نه آنگونه که در غرب و کشورهای غیراسلامی متداول است که زن از مرد خواستگاری میکند و خانواده مبالغ زیادی به مرد میپردازند تا با دخترشان ازدواج نماید. اخیراً در روزنامهها آمده بود که برخی اولیای دختران در یکی از کشورهای غیراسلامی مبالغی را به برخی جوانان پسر پرداخت کردند تا با دخترانشان ازدواج کنند ولی پسران مبالغ را گرفتند و فرار کردند.
اسلام زن را در وضعیت متمایزی قرار میدهد به گونهای که خواستگار به سراغ وی میرود و او بدون هیچ فشار یا اجباری از سوی خانواده، به گزینش میپردازد. مردی که اقدام به خواستگاری از دختری میکند تا با او ازدواج نماید و نفقه او را تأمین کند، هدایایی به او تقدیم میکند تا رضایتش را جلب کند و در طول زندگی زناشویی نیز همواره سعی میکند او را برای خود نگه دارد و میکوشد با بذل مال، او را مورد توجه و عنایت خویش قرار دهد.
2ـ بقای پیوندهای زن با خانوادۀ خویش و ارثبری از آنها
زن پس از ازدواج همچنان وابسته به خانوادهاش باقی میماند و برخلاف آنچه در غرب متداول است نام و نام خانوادگی خود را از دست نمیدهد و پیوندش با خانواده و رابطه ارثیاش با آنها باقی میماند.
3ـ درنظر گرفتن مهریه به عنوان هدیهای از سوی همسر
مهریه حق ویژۀ زن است و هرگونه که بخواهد میتواند در آن دخل و تصرف کند. هیچ بار مالی در ازدواج بر دوش او نیست. دربارۀ «مهریه» در قرآن کریم آمده است: «وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکمْ عَن شَیءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَکلُوهُ هَنِیئًا مَّرِیئًا؛ و کابین زنان را با خشنودی به آنان بپردازید و اگر با خوشدلی چیزی از آنرا به شما بخشیدند، نوش و گوارا بخورید.» (نساء/4).
4ـ شایستگی مردی که به خواستگاری زن میرود
فقها برای مردی که به خواستگاری از زن اقدام میکند شرط میکنند که به لحاظ نسب و دین و مال و ... با وی همسنگ باشد و بر اساس برخی مذاهب فقهی، اگر دختری خود را به ازدواج مرد ناشایستی درآورد، ولی او میتواند این عقد را فسخ کند. این شرط به سود زن در نظر گرفته شده تا به ازدواج با کسی که چه بسا با وی بدرفتاری خواهد کرد یا به خانوادهاش زیان خواهد رساند یا بر اثر بیدینی یا اخلاق بد، کرامتش را تهدید خواهد کرد، اقدام ننماید.
5ـ سن بلوغ
فقها، سن بلوغ دختر را ـ اگر بلوغ سنی را در نظر بگیریم ـ حدود سه یا چهار سال کمتر از مرد در نظر گرفتهاند. همچنین اگر نشانههای طبیعی را ملاک قرار دهیم، به نظر علمای شرع، دختر پیش از پسر، بالغ میشود و به این ترتیب پیش از مرد به حقوق خود دست پیدا میکند؛ حقوقی همچون:
الف: اداره امور مالی خود و دریافت اموال از ولی یا وصی ومدیریت شخصی آنها؛
ب: حق اعمال حقوق سیاسی؛
ج: حق انتخاب همسر یا ازدواج، بنا به نظر کسانی که به این رأی قایل هستند.
بنابراین، موضوع برابری زن و مرد در سن بلوغ، به منافع زن زیان میرساند و بهرهگیری از حقوق پیش گفتۀ او را به تأخیر میاندازد.
6ـ برتری شهادت زن بر شهادت مرد در برخی موارد
شهادت زن به تنهایی و بدون ضمیمه شدن به شهادت مرد در مواردی که جز زنان در جریان آن قرار نمیگیرند، از جمله اثبات باکره بودن یا نبودن، اثبات تحقیق آمیزش جنسی، اثبات تولد نوزاد و اثبات زنده یا مرده بودن نوزاد، اثبات شیردهی، شهادت در خصوص مسایلی چون ضرب و جرح و آسیبهایی که در نشستهای خاص زنان صورت میگیرد و دیگر مواردی که جز زنان کسی شاهد آنها نیست، پذیرفته میشود.
این نوع شهادتها، پیامدهای مهمی دارد که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ در حالت زوال بکارت زن، تنها زن میتواند شهادت دهد؛ این زوال ممکن است ناشی از ارتکاب جنایت زنا باشد. میدانیم که حدّ زنا تنها با شهادت چهار مرد ثابت میشود ولی در این مورد، شهادت زن پذیرفته میشود و اگر در جاهای دیگری، شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است، در اینجا شهادت وی به تنهایی برابر با شهادت چهارمرد است.
2ـ تحقق زایمان، که مادر بودن یا نبودن زن ثابت میشود و اگر نوزاد زنده باشد مستحق ارث و همۀ حقوق مالی و غیرمالی میگردد، با شهادت دو زن اثبات میشود.
3ـ گاه نیز پادشاهی یا ولایت عهدی نوزادی در کشورهای پادشاهی، با این شهادت به اثبات میرسد.
4ـ در موضوع شیردهی نیز تنها شهادت زنان پذیرفته میشود؛ این شهادت از چنان اهمیتی برخوردار است که محرمی شیرخوار و شیرده را به دنبال دارد و شیرخوار فرزند رضاعی آن زن میگردد.
7ـ نفقۀ زن
نفقه و هزینههای جاری زن بر عهدۀ مرد است حتی اگر زن ثروتمند باشد، ولی پیش از ازدواج نفقه او بر عهدۀ خودش (در صورت ثروتمند بودن) و برعهدۀ مردان خاندانش (در صورت عدم توانایی مالی) است. او ملزم به کسب درآمد یا انجام کار در خارج از خانه نیست . اسلام از او حمایت و پاسداری کرده است ولی اگر داوطلبانه خواهان کارکردن باشد یا شرایط، او را برای کار و کسب به بیرون از خانهاش بکشاند، مانعی بر سر راهش نیست و کسی او را وادار به انجام آن نکرده است.
8ـ استقلال مالی
او بی هیچ وصایت و سرپرستی از سوی کسی، میتواند در اموال خود دخل و تصرف کند. انسان اهلیت و شایستگی انجام کارهای خود را در همۀ دورههای زندگی دارد و شرع اسلام آنرا برای زن و مرد بیهیچ تبعیضی مقرر داشته است.
خداوند متعال میفرماید: «لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکتَسَبْنَ؛ مردان را از آنچه برای خود به دست میآورند، بهرهای و زنان را هم از آنچه برای خویش به کف میآورند، بهرهای است.» (نساء/32).
9ـ حق ازدواج
زن بنا به مذهب «امام ابوحنیفه» میتواند خود ازدواج کند. «موصلی» میگوید: «عبارت زنان در نکاح معتبر است حتی اگر زن آزاد و عاقلی خود را ازدواج دهد و نیز اگر دیگری را به وکالت یا ولایت، ازدواج دهد و نیز اگر دیگری را برای ازدواج خود وکالت دهد یا دیگری او را ازدواج دهد و او بپذیرد. در مورد دختر باکرۀ بالغه برای ازدواج، اجباری وجود ندارد.» («المختار للفتوی» ج3، ص90ـ92).
10ـ حق شرطگذاری
زن حق دارد در عقد ازدواج، شرطهایی را در نظر گیرد که حقوق وی را حفظ کند، از جمله حق طلاق دادن خود یا حق بیرون رفتن از منزل برای کار و موارد دیگری در حدود آنچه شریعت اسلام پذیرفته است.
11ـ خطاب قرآن به زن
اسلام زن را با لحن محبتآمیز، مهربانانه و همراه با اعتماد به مخاطب و به صیغۀ خبری دلالتکننده بر درخواست، مورد خطاب قرار داده است، مانند: «وَالْوَالِدَاتُ یرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَینِ کامِلَینِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ؛ و مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر میدهند، این برای کسی است که بخواهد دوران شیردهی را کامل کند و خوراک و پوشاک آنان به شایستگی بر صاحب فرزند است.» (بقره/233) «وَالْمُطَلَّقَاتُ یتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ؛ و زنان طلاق داده باید تا سر پاکی (از حیض) انتظار کشند و ...» (بقره/228).
خداوند عزوجل برخلاف خطاب به مردان، زنان را با صیغۀ امر مورد خطاب قرار نمیدهد. صیغۀ امر، بیانگر شدت و قاطعیت است، حال آنکه صیغۀ خبری، بیانگر درخواست و متناسب با لطافت و شدت حساسیت زن است. («جوانب تفصیلیه للمرأة في الشریعة الاسلامیة»، « دکتر محمد محروس المدرسی الاعظمی»، مجله الاحمدیه شماره16، محرم 1425ق، ص143ـ162).
12ـ اختصاص سورههایی از قرآن به نام زنان
از جمله مهمترین جنبههای برتری زنان، نازل شدن سورهای در قرآن کریم به نام سوره النساء (زنان) شامل احکام مربوط به زنان و نیز سورۀ مریم است (المرأه في الاسلام، قضایا نسائیه معاصره و موقف الاسلام فیها، ص149 و 153 به بعد) که این هم از بخششهای پروردگار متعال است که آنرا ویژۀ زنان قرار داده است: «ذَلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَن یشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ؛ این بخشش خداوند است به هر که بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است.» (جمعه/4).
حقوق غیرمسلمانان در جامعۀ اسلامی
اسلام به غیرمسلمانان اجازه داده تا در کنف حمایت دولت اسلامی زندگی کنند و خوراکیها و پوشاکهایی را که دینشان مباح دانسته برای آنان مباح ساخته و توصیه به خوشرفتاری با آنها و عدم تجاوز به حقوقشان کرده و به آنها آزادی عبادت و پاسداری از عبادتگاههای ویژۀ آنها و عدم تعدی به آنها را ارزانی داشته است. تاریخ اسلام حوادث فراوانی در این راستا ثبت کرده که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
فاتحان مسلمان از عبادتگاههای یهودی و مسیحی در فلسطین و مصر و شام، پاسداری کردند.
«عمربن خطاب» زیر بار نماز خواندن در کنیسۀ «قیامت» در بیتالمقدس نرفت تا مبادا پس از وی کسانی آنرا بهانهای برای تجاوز خویش به کنیسه یا غصب آن، قرار دهند.
فاتحان اسلامی، مردم سرزمینهای فتح شده را وادار به پذیرش اسلام نکردند و آنان را در گزینش عقیده و دین خود آزاد گذاشتند: «فَمَن شَاء فَلْیؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیکفُرْ؛ ... هرکه خواهد ایمان آورد و هرکه خواهد کفر پیشه کند.» (کهف/29).
خداوند متعال میفرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛ ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید؛ بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است.» (حجرات /13).
و همو، فرمان به خوشرفتاری با آنان داده است: «لَا ینْهَاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکمْ في الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوکم مِّن دِیارِکمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند، باز نمیدارد. بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد.» (ممتحنه/8). همچنین خوراکیهای اهل کتاب و ازدواج با زنان آنان را بر مسلمانان، حلال ساخته است: «الْیوْمَ أُحِلَّ لَکمُ الطَّیبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ حِلٌّ لَّکمْ وَطَعَامُکمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ مِن قَبْلِکمْ إِذَا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَن یکفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ في الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛ امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما بر آنان حلال است و نیز ازدواج با زنان پاکدامن از زنان مؤمن مسلمان و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی دادهاند، اگر کابینشان را پرداخته و پاکدامن باشید نه پلیدکار و گیرندگان دوست پنهان (بر شما حلال است)؛ هرکس گرویدن به اسلام را نپذیرد کردارش تباه میشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است.» (مائده /5).
و فرمان داده که به بهترین شکل با ایشان مجادله شود و با سخنان نیکو، قانع شوند و به دین اسلام فراخوانده شوند و آنان را آزاد گذاشته تا دینی را که مایلاند بیهیچ ارعاب و اجبار و ترسی بپذیرند، زیرا ایمان باید با اقناع و پذیرش قلبی باشد: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَینَا وَأُنزِل إِلَیکمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛ و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه، چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و شما فرو فرستادهاند، ایمان آوردهایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم.» (عنکبوت/46).
و نیز میفرماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کلَمَةٍ سَوَاء بَینَنَا وَبَینَکمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِک بِهِ شَیئًا وَلاَ یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ بگو ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است هم داستان شویم که جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و برخی از ما، برخی دیگر را به جای خداوند به خدایی نگیرد، پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.» (آل عمران/64).
حقوق غیرنظامیان و اسرای جنگی در درگیریهای مسلحانه
در روابط بینالمللی در اسلام، اصل آن است که جامعه در صلح زندگی کند. جنگ حالتی استثنایی و فوقالعاده است و اسلام قواعد و اصول معینی را برای برخورد با غیرنظامیان و اسیران جنگی (در شرایط جنگ) در نظر گرفته که برخی در قرآن و برخی نیز در سنت شریف نبوی، مطرح شده است.
خداوند متعال میفرماید: «قاتلوا في سبیل الله الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا؛ در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند بجنگید و تجاوز نکنید»؛ یعنی اینکه جنگ، میان سربازان و لشکریان جنگی است و شامل غیرنظامیان و دیگران نمیشود.
پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) نیز سفارش مهمی درباره عدم تعدی به غیرنظامیان و غیرجنگجویان کرده و آنان را از تخریب و ویرانگری نهی فرموده است.
آنحضرت(صلیاللهعلیهوآله) وقتی «معاذ بن جبل» را به یمن اعزام کرد، به وی فرمود: «با آنان نجنگید مگر آنکه قبلاً آنان را [به اسلام] فراخوانده باشید و هرگاه خودداری کردند، با آنان نجنگید تا خود شروع کرده باشند و وقتی شروع کردند با آنان نجنگید تا کسی را از شما بکشند، سپس کشته را به ایشان نشان دهید و بگویید: آیا راهی از این بهتر هم هست؟ اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند از هر آنچه خورشید بر آن تابید و غروب کرده، بهتر است.»
و در سفارش دیگری میفرماید: «به نام خدا با توکل بر خدا و به برکت رسول خدا، حرکت کنید، هیچ سالخورده و کودک و زنی را مکشید، زیادهروی نکنید. به دنبال صلح باشید و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.»
و در سفارشی به «خالد بن ولید» میفرماید: «کودکان را مکش، ره گم کردهها را نیز مکش» آن حضرت همچنین میفرماید: «زیادهروی نکنید، خیانت مکنید، مثله نکنید و نوزادان را مکشید.»
جانشینان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نیز طبق همان سیاستی عمل کردند که او در برخورد با غیرنظامیان در پیش گرفته بود.
«ابوبکر» به «خالد بن ولید» نوشت: «بدان که چشمانی از سوی خدا تو را میبینند و هوایت را دارند، وقتی دشمن را دیدی، به دنبال مرگ باش تا سلامت به تو هدیه شود و شهدا را با خونشان غسل مده زیرا خون شهید، در روز قیامت برای او نور است.»
و در سفارش دیگری به یکی از فرماندهان خود میگوید:«گروهی را خواهی یافت که خود را در صومعهها زندانی کردهاند، آنها را به حال خود واگذار. همچنین گروهی را میبینی که موی میان سر خود را باقی گذاشته و آنرا بافتهاند. موهای بافتۀ آنها را با شمشیر بزن ... من ده سفارش به تو میکنم: زنان و کودکان و سالخوردگان را مکش، درختان میوهدار و نخلها را قطع مکن و آتش مزن، هیچ آبادی را ویران مکن، هیچ گوسفند و گاوی را سر مبر مگر برای خوردن گوشت آن ...» (حدیث را «احمد» روایت کرده است.)
«عمربن خطاب» نیز سفارشهای مشابهی دارد.
از توصیههای رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و خلفای راشدین میتوان اصول مربوط به برخورد با غیرنظامیان و غیررزمندگان [در جنگ] را به شرح زیر، نتیجهگیری نمود:
1ـ کشتن کسانی که نمیجنگند و در جنگ شرکت ندارند روا نیست؛ جنگ باید محدود به صحنۀ نبرد باشد و از آن فراتر نرود و به آزادیهای دینی تجاوز نشود؛
2ـ کشتن افرادی که مشغول عبادت در عبادتگاههای خود هستند، روا نیست ولی کشتن کسانی که در جنگ شرکت دارند، جایز است؛
3ـ کشتن کودکان و زنان و سالخوردگان جایز نیست. به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) خبر دادند که سربازانش کودکانی را کشتهاند، آن حضرت(صلیاللهعلیهوآله) آنان را گرد آورد و طی سخنانی خطاب به آنها فرمود: «چه برسر قومی که کودکان را نیز میکشند میآید، کودکان را مکشید، آنها را مکشید، آنها را مکشید.» ولی قتل سالخوردگانی که جنگ میکنند یا در جبههها کمک میکنند، اشکالی ندارد؛
4ـ قتل کارگران نیز جایز نیست مشروط بر آنکه در جنگ شرکت نکرده و برای جنگ نقشه نکشیده باشد و تنها به کارشان بپردازند؛
5 ـ در صورتی که ضرورت جنگی وجود نداشته باشد، نباید جایی را ویران ساخت و اگر ضرورت جنگی مطرح شد، مثلاً دشمن از جایی به عنوان سنگر یا پناهگاه استفاده کرد، تخریب آن جایز است؛
6ـ شکنجۀ مجروحان یا کشتن آنها در صورتی که توان دفاع از خود را نداشته باشند، جایز نیست. آنها را باید درمان کرد تا زخمشان بهبود یابد و سپس به اسارت گرفته شوند؛
7ـ جنگ با کسانی که اسلحۀ خود را بر زمین میگذارند یا از صحنه نبرد فرار میکنند، جایز نیست. (الجهاد في الاسلام، 1401، ص210و211).
آموزههای اسلام در برخورد با غیرنظامیان و کسانی که در جنگ شرکت ندارند، چنین است. و در مورد برخورد با اسیران، اسلام برای آنان حقوقی چون حق غذا و مراقبت، قایل شده است. خداوند میفرماید: «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا *إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمْ جَزَاء وَلَا شُکورًا؛ و خوراک را در عین دوست داشتنش، به بینوا و یتیم و اسیر میدهند * ]با خود میگویند[ شما را تنها برای خشنودی خدا خوراک میدهیم نه پاداشی از شما میخواهیم و نه سپاسی». (انسان/8 و9).
بنابراین اسلام با آنها برخورد انسانی میکند و آنان را تا پایان جنگ نگه میدارد تا در صفوف دشمن، به جنگ بازنگردند و سپس یا بر ایشان منت مینهد و آنها را عفو میکند یا برای آزادی، از آنها فدیه میگیرد. اسلام به پاسداشت کرامت انسان و عدم اهانت یا خواری او فرامیخواند خواه این انسان مسلمان باشد یا غیرمسلمان. در اسلام در برخورد با مردم، جنگ و صلح هم تفاوت نمیکند، از این رو با اسیر نیز مهربان و در برخورد با او بزرگوار است. قرآن کریم، انفاق بر اسیر و اطعام او و یاری رساندن به او را توصیه میکند؛ مسلمانان صدر اسلام حتی اسیران را بر خود نیز ترجیح میدادند و بهترین خوراکی خود را به آنها میدادند و برخورد خوبی با آنها داشتند.
اسلام، از قتل اسیران یا انتقام از ایشان یا شکنجۀ آنها نهی فرموده است. آنها تا زمانی که جنگ به پایان رسد باید نگهداری شوند. در این حالت ولی امر میتواند با آنها به دو شکل برخورد نماید:
1ـ عفو و بخشش
یعنی آزاد کردن بدون شرط اسیر در صورتی که مصلحت عمومی ایجاب کند یا او مالی برای دادن فدیه نداشته باشد. از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) روایت شده که وقتی مصلحت مسلمانان ایجاب کرد، یکی از اسیران را آزاد کرد. «ابوهریره» میگوید: گروهی از مسلمانان، «ثمامه بن أتال» از بزرگان «یمامه» را در راه «نجد» به اسارت گرفتند و او را به «مدینه» آوردند. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) پرسید: ای «ثمامه»! چه داری؟ گفت: من خیر دارم. اگر بکشی، جانداری را کشتهای و اگر ببخشایی، بر سپاسگذاری بخشیدهای و اگر پول میخواهی بخواه هرچقدر میخواهی به تو میدهیم. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) رهایش کرد و فردای آن روز دستور داد بدون فدیه آزادش سازند، او نیز به سمت آبادی خود رفت ولی در نزدیکی مدینه، تحت تأثیر این کردۀ پیامبر قرار گرفت و غسل کرد و به مسجد بازگشت و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را در مسجد یافت. شهادتین گفت و به «یمامه» بازگشت؛ در آن زمان اهل مکه گندم را از «یمامه» میخریدند و او سوگند یاد کرد که تنها با اجازۀ رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به آنان گندم بفروشد؛ اهالی مکه نیز طی نامهای به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از وی خواستند با ادامۀ تجارت میان آنها و مردم «یمامه» موافقت نماید و اجازۀ فروش گندم از سوی یمامه به ایشان را بدهد. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نیز به «ثمامه» نوشت که این کار را انجام دهد. همچنانکه آن حضرت(صلیاللهعلیهوآله) پس از فتح مکه به وسیلۀ مسلمانان، بر اهل مکه منت نهاد و گفتۀ مشهور خود را بر زبان آورد که: «امروز شما را سرزنش نمیکنم؛ خدا شما را بیامرزد؛ بروید که همۀ شما آزادید».
2ـ فدیه گرفتن
فدیه به صورت تعویض اسیران جنگی با اسرای خودی یا پرداخت فدیه از سوی اسیر برای آزاد شدن است که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فدیۀ اسرای مشرکان را در یکی از غزوهها، آموزش خواندن و نوشتن به ده نفر از مسلمانان قرار داد. اسلام، به بردگی گرفتن اسرا را ردّ میکند و تنها معامله به مثل را با آنان میپذیرد؛ یعنی اگر دشمن اسرای مسلمان را به بیگاری کشید، مسلمانان نیز اجازه دارند اسرای دشمن را به بیگاری بگیرند. آن حضرت هرگز آزادهای را به بردگی نکشید و حتی تمام بردگان زمان جاهلیت خود را آزاد کرد، همچنانکه همۀ بردگانی را نیز که به وی هدیه میکردند، آزاد میکرد ولی در مورد برده جنگی، معامله به مثل میفرمود.
قرآن کریم نیز بردگی را نه تحمیل کرد و نه نهی کرد و در مورد آن سکوت اختیار کرد. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نیز بیگاری کشیدن و بردگی اسرای جنگی را مقرر نداشت ولی مانع از آن هم نشد، از این روست که خلفای راشدین و برخی حکام مسلمانان پس از ایشان، اسرا را به بردگی گرفتند که جنبۀ مقابله به مثل داشت؛ وقتی مشرکان اسرای مسلمانان را به بردگی گرفتند، مسلمانان نیز معامله به مثل کردند.
موضع اسلام نسبت به اسرا چنین است؛ با آنان برخورد انسانی و مهرورزانهای دارد، شکنجهشان نمیکند، آنها را نمیکشد و به بردگی نمیگیرد و ضعفا و ناتوانان آنها را عفو میکند و از توانمندانشان «فدیه» میگیرد. (الجهاد في الاسلام، 1401، ص176و177).
حقوق انسان در جامعۀ معاصر
موضوع حقوق انسان در جامعه معاصر اهمیت زیادی دارد و تلاش میشود ضمانتهایی در راستای برخورداری انسان از حقوق و آزادیهای اساسی او فراهم گردد. کشورها نیز میکوشند فرهنگ حقوق انسان و مسایل معاصر وی را تثبیت کنند و مانع از تجاوز به این حقوق شوند ولی همچنانکه توضیح داده شد، اسلام در این مورد، پیشتاز بود و جامعه بشری، هنوز هم به آنچه که اسلام در پانزده قرن گذشته بدان رسید و آنرا تثبیت کرد، نرسیده است.
در این زمان کشورهای اسلامی میکوشند این حقوق را مطرح نموده و اصول مقرر در اسلام را گسترش دهند تا مردم در سرتاسر دنیا بدانند که اسلام چه حقی بر گردن همۀ بشریت دارد.
سازمان کنفرانس اسلامی و منشور حقوق بشر
کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی طی بیانیهای در تاریخ 19/9/1981، منشور حقوق بشر اسلامی را صادر کردند. در دیباچۀ این بیانیه آمده است:
اسلام از چهارده قرن پیش، حقوق بشر جامع و عمیقی را تشریع کرد و ضمانتهای کافی برای حمایت از آن مطرح ساخت و جامعهای بر اصول و شالودههایی پی نهاد که بتواند این حقوق را تحقق بخشد و مورد حمایت قرار دهد. لذا حقوق بشری که در شریعت اسلام آمده، در قرآن کریم و سنت شریف نبوی تدوین شده و قابل حذف و کم و کاست و تعدیل و نسخ و تعطیل نیست و پذیرش این حقوق، پیشدرآمد درست برقراری جامعۀ اسلامی حقیقی، جامعهای که همۀ مردم در آن برابرند و امتیازی و تبعیضی بر پایه نژاد، رنگ، زبان و دین و ... در آن نیست و همه در آن برابرند و از حقوق و تکالیف یکسانی که از وحدت اصل مشترک بشری برخاسته است، برخوردارند. (ر.ک: بیانیۀ صادره از سوی «سازمان کنفرانس اسلامی» دربارۀ «منشور حقوق بشر در اسلام» شمارۀ 15/4/84 .pol مؤرخه 19/9/1981).
در این بیانیه همۀ کشورهای اسلامی عضو در «سازمان کنفرانس اسلامی» با استناد به قرآن کریم و سنت شریف نبوی، تأکید میکنند که همۀ مردم در ارزشهای انسانی مشترک بوده و به اعتبار اینکه از یک ریشه هستند یکسان و برابرند و در زندگی عمومی و حقوق و وظایفی که شریعت اسلامی برای زنان و مردان در نظر گرفته و در راستای عمل به گفته رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و آیات زیر، برابرند و تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاء بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ وَیقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَیطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِک سَیرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ؛ و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار زشت بازمیدارند و نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان میبرند، آنها هستند که خداوند به زودی به آنان بخشایش میکند، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است.» (توبه/71) و «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکم مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُکم مِّن بَعْضٍ؛ آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد من پاداش انجام دهندۀ هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن ـ که همانند یکدیگرید ـ تباه نمیگردانم.» (آلعمران/195).
برنامۀ پیشنهادی برای اجرای حقوق بشر در جهان معاصر
1ـ گسترش فرهنگ و فلسفۀ حقوق بشر در سطح جهان از راه تألیف کتاب و انتشار مقالات و تحقیقات در مطبوعات دورهای کشورهای بیگانه به زبانهای گوناگون؛
2ـ در نظر گرفتن «درس حقوق بشر» در برنامههای درسی مدارس و دانشگاهها و مطالعۀ مقایسهای «اعلامیه جهانی حقوق بشر» و میثاقها و معاهدههای بینالمللی مربوط به این موضوع برای بیان پیشتازی اسلام در تقریر این حقوق و اصول؛
3ـ تأکید بر حقوق زنان، زیرا اندیشه غربی و اندیشههای دشمنان، آنرا به عنوان بهانهای برای حمله علیه اسلام در نظر میگیرند؛
4ـ کوشش برای اینکه حقوق زنان در رأس لیست حقوقی قرار گیرد که باید در جوامع اسلامی تثبیت و اجرا شود و ایجاد فرصت برای زنان جهت مشارکت فعال در بنای جامعه؛
5 ـ تأکید بر اینکه قوانین اساسی کشورهای اسلامی، حقوق انسان مقرر در شریعت اسلام را با استناد به آنچه در کتاب خداوند عزوجل و سنت شریف پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) آمده است، مورد پذیرش و استناد قرار دهند؛
6ـ ضرورت مقید ساختن قوانین و لوایح و نظامنامهها به اجرای شریعت اسلام؛
7ـ تلاش جهت برگزاری میزگردها، سخنرانیها و کنفرانسهایی برای گسترش اندیشه و فرهنگ حقوق بشر در سطح ملی و جهانی، زیرا همۀ طبقات امت اسلامی نیازمند شناخت این حقوق هستند و بار اصلی اجرا و تحقق آنها بر دوش ایشان است؛
8 ـ پاسخ به شبهاتی که هر از گاهی پیرامون اسلام به طورکلی و در مورد حقوق بشر به طورخاص مطرح میشود و ردّ شبهات و اباطیلی که دشمنان اسلام اشاعه میدهند؛
9ـ تأسیس مؤسسه یا سازمان یا هیئتی با شخصیت حقوقی مستقل در هر کشور و بدون وابستگی به طرفهای اجرایی یا قانونگذاری که اعضای آن با انتخاب عمومی و مستقیم مردم برگزیده شوند و از مصونیت برخوردار باشند و کسی نتواند آنها را عزل کند یا در معرض هرگونه فشار و تنگنایی قرار دهد و هیچکس در هر مقام و پستی حق دخالت در فعالیتهای این نهاد را نداشته باشد. وظیفه این هیئت یا نهاد، مراقبت و کنترل اجرای حقوق بشر و ثبت هرگونه مخالفت یا تجاوزی از سوی مراجع حکومتی یا افراد یا مقامات دولتی و نیز ارایه گزارشهای دورهای به رئیس دولت برای برخورد مناسب با آن میباشد.
این هیئت و رییس دولت میتوانند در صورتی که جرم ارتکابی سزاوار مجازات باشد، هرگونه مخالفت یا تجاوزی را به قوّه قضاییه گزارش و ابلاغ نمایند؛
10ـ تأسیس هیئت مشابهی در «سازمان کنفرانس اسلامی» برای کنترل و نظارت بر اجرای حقوق بشر در کشورهای عضو. هر کشور، دارای یک عضو در این نهاد یا هیئت است که از میان اعضای هیئت یا نهاد مربوطه همان کشور انتخاب میشود. این هیئت اقدام به ثبت مخالفتها یا تجاوزات به حقوق بشر میکند و گزارشهای مربوطه را برای تصمیمگیری در مورد آنها، به رئیس هر کشوری ارسال مینماید.
این هیئت گزارشی از همه کشورهای عضو تهیه و آنرا در نشستهای دورهای سران و پادشاهان و رؤسای کشورهای عضو «سازمان کنفرانس اسلامی»، عرضه میکند تا آنها تصمیمهای لازم را اتخاذ نمایند.
منابع و مآخذ:
- قرآن کریم.
- اصل الانسان و سقوط نظریه دارون.
- بیانیه صادره از سوی «سازمان کنفرانس اسلامی» درباره «منشور حقوق بشر در اسلام» شمارۀ 15/4/84 .pol مورخ 19/9/1981 م.
- خطبۀ رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در حجة الوداع.
- خفاجی، امنیه، داروین بین انسانیة الحیوان و حیوانیة الانسان.
- سباعی، اشتراکیه الاسلام.
- شیخ الاسلام ابن تیمیة، حجاب المراة و لباسها في الصلاة.
- کارل، کسیس، الانسان ذلک المجهول، مکتبه المعارف، بیروت، چاپ سوم 1948م.
- مجله «منبرالاسلام» شماره ششم، جمادی الاخر 1426 هـ . «الاعجاز العلمی في القرآن الکریم».
- المختار للفتوی، ج سوم.
- المدرسی الاعظمی، محمد محروس، جوانب تفصیلیة للمرأة في الشریعة الاسلامیة، مجله الاحمدیه شماره16، محرم 1425هـ .
- المراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، ج 5، دار احیاء التراثالعربی، بیروت، چاپ سوم، 1394هـ .
- الواحد وافی، علی، حقوق الانسان في الاسلام.
- وهبه، توفیقعلی، الاسلام شریعة الحیاة، داراللواء، ریاض، چاپ دوم، 1401هـ . / 1981 م.
- ــــــــــــــــ ، الجهاد في الاسلام، دراسة مقارنه باحکام القانون الدولی العام، چاپ داراللواء، ریاض، 1401هـ . / 1981م.
- ـــــــــــــــ ، المرأة في الاسلام، قضایا نسائیه معاصره و موقف الاسلام فیها ـ القاهره ـ 2006 م و 2007م.
- مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره نوزدهم تابستان 1388 میباشد.
پانویس
- ↑ رئیس مركز عربی مطالعات و پژوهشها - قاهره
- ↑ حديث را «احمد» و «ابوداود» و «دارقطني» روايت كردهاند.
- ↑ حديث را «نسايي» روايت كرده است.
- ↑ حديث را «ابو داود»، «سنايي»، «ترمذي» و «ابن ماجه» روايت كردهاند و «ابن ماجه» آنرا حديث حسن و صحيح دانسته است.
- ↑ حديث را «بخاري» روايت كرده است.
- ↑ حديث را «مسلم» روايت كرده است.
- ↑ حديث را «ابو داود»، «حاكم» و «بيهقي» روايت كردهاند.
- ↑ حديث را «ابو داود» و «ابن ماجه» و ديگران روايت كردهاند.