ارزش‌ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'فرهنگ ساز' به 'فرهنگ‌ساز'
جز (جایگزینی متن - 'فرهنگ ساز' به 'فرهنگ‌ساز')
(۷۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:


<div class="wikiInfo">
'''ارزش‌ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان''' عنوان مقاله‌ای است به زبان فارسی که توسط [[محمد علی تسخیری|آیت‌الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با رویکرد توسعه‌ای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاه‌های مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان [[مسلمانان]] و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون می‌گردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت‌آمیز بر پایه ارزش‌ها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولت‌های اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد [[اتحاد]] و رابطه میان [[فرق و مذاهب اسلامی]] باید ممکن باشد و نیز باید درجهت فرهنگ‌سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد.
[[پرونده:آیه الله تسخیری و مسیحیت.jpg|جایگزین=شهریاری، حمید|بندانگشتی|آیت الله تسخیری]]
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |ایجاد ارزش ها و منافع، پايه روابط ميان مسيحيان و مسلمانان
|-
|زبان مقاله
| data-type="authorfatherName" |فارسی
|-
|اطلاعات نشر
| data-type="authorbirthDate" |ایران
|-
|نویسنده
| data-type="authorBirthPlace" |[[محمد علی تسخیری|آیت الله محمد علی تسخیری]]
|-
|}
</div>
 
'''ارزش ها و منافع، پايه روابط ميان مسيحيان و مسلمانان''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که توسط [[محمد علی تسخیری|آیه الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با رویکرد توسعه ای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاه های مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان [[مسلمانان]] و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون می گردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت آمیز بر پایه ارزش ها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولت های اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد اتحاد و رابطه میان [[فرق و مذاهب اسلامی]] باید ممکن باشد و نیز باید درجهت فرهنگ سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد.
=مقدمه=
=مقدمه=
ترديدى نيست كه در جهان اسلام خيزش اسلامى تمام عيارى وجود دارد كه به ويژه در نيمه قرن گذشته، تجلى روشن ترى پيدا كرد كه برخى نمودهاى آنرا كه در عين حال مى تواند به عنوان عامل گسترش و ريشه دوانى آن هم تلقى شود، شاهد بوديم نمودهايى چون: تأسيس نهادهاى فراگيرى مانند «رابطة العالم الاسلامى» و «سازمان كنفرانس اسلامى» در اواخر دهه شصت (قرن بيستمپيروزى انقلاب اسلامى در ايران، شكست اتحاد شوروى در افغانستان، فراگير شدن خواست پياده كردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبينى ها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پديده ها و ظواهر اسلامى به ويژه در ميان جوانان و ...
تردیدی نیست که در جهان اسلام خیزش اسلامی تمام عیاری وجود دارد که به ویژه در نیمه قرن گذشته، تجلی روشن تری پیدا کرد که برخی نمودهای آنرا که در عین حال می‌تواند به عنوان عامل گسترش و ریشه دوانی آن هم تلقی شود، شاهد بودیم نمودهایی چون: تأسیس نهادهای فراگیری مانند «رابطة العالم الاسلامی» و «سازمان کنفرانس اسلامی» در اواخر دهه شصت (قرن بیستمپیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شکست اتحاد شوروی در افغانستان، فراگیر شدن خواست پیاده کردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبینی‌ها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پدیده‌ها و ظواهر اسلامی به ویژه در میان جوانان و...
 
 
اين تحول بزرگ ابرقدرت هايى چون آمريكا را به تغيير استراتژى خود و برخى انديشمندان را به تجديدنظر در تحليل هاى تمدنى و شيوه هاى ارتباط متقابل تمدن هاى خود، واداشت همچنانكه برخى نظريه پردازان افراطى را به بازگشت به تقسيم جهان به متمدن و وحشى و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشيان و بى معنايى برخورد طبق اصول انسانى با آنها، سوق داد. در اين راستا، كارهاى تحقيقى ارزشمندى نيز صورت گرفت. 


از جمله آثار نوشتارى بسيارى از نويسندگان اسلامى مانند: محمد محمدحسين، عباس محمودالعقاد، محمد حسنين هيكل، شهيد مطهرى، شهيد صدر، ابوالحسن ندوى و نيز نويسندگان غربى چون: جان اسپيزتيو و ب - پيسكاتورى، فرانسوا بورگا، گيل كيبيل، ر ديكميجيان، شيرين هانتر، براهام برايان و ديگران.
این تحول بزرگ ابرقدرت‌هایی چون آمریکا را به تغییر استراتژی خود و برخی اندیشمندان را به تجدیدنظر در تحلیل‌های تمدنی و شیوه‌های ارتباط متقابل تمدن‌های خود، واداشت همچنانکه برخی نظریه پردازان افراطی را به بازگشت به تقسیم جهان به متمدن و وحشی و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشیان و بی‌معنایی برخورد طبق اصول انسانی با آنها، سوق داد. در این راستا، کارهای تحقیقی ارزشمندی نیز صورت گرفت.  


كوشش هاى به عمل آمده براى تبيين اين پديده، بيشتر روى سه عنصر، انگشت گذارده اند كه عبارتند از:
از جمله آثار نوشتاری بسیاری از نویسندگان اسلامی مانند:  


أ- محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیکل، شهید مطهری، شهید صدر، ابوالحسن ندوی و نیز نویسندگان غربی چون: جان اسپیزتیو و...


1- مسئله تقسيم جوامع اسلامى به جريانهاى فرهنگى، انقلابى و ارتجاعى و درگيرى اين جريانات با يكديگر.
ب - پیسکاتوری، فرانسوا بورگا، گیل کیبیل، ر دیکمیجیان، شیرین‌ هانتر، براهام برایان و دیگران کوشش‌های به عمل آمده برای تبیین این پدیده، بیشتر روی سه عنصر، انگشت گذارده‌اند که عبارتند از:


2- مسئله تلاش غرب يا دولتهاى طرفدار آن در به حاشيه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامى.
1- مسئله تقسیم جوامع اسلامی به جریان‌های فرهنگی، انقلابی و ارتجاعی و درگیری این جریانات با یکدیگر.


2- مسئله تلاش غرب یا دولت‌های طرفدار آن در به حاشیه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامی.


3- كار انديشمندان اسلامى در استفاده بهينه از شرايط مساعد انسانى و حقوق بشر به قصد برانگيختن احساسات در جهان اسلام.
3- کار اندیشمندان اسلامی در استفاده بهینه از شرایط مساعد انسانی و حقوق بشر به قصد برانگیختن احساسات در جهان اسلام.
=عرصه روابطى ميان اسلام و غرب=
=عرصه روابطی میان اسلام و غرب=
==مخالفان مصالحه ميان اسلام و غرب==
== مخالفان مصالحه میان اسلام و غرب ==
كسانى هستند كه معتقدند زمينه مصالحه ميان اسلام و غرب كاملا تيره و تاريك است زيرا اسلام خود و به لحاظ ارزشى، غرب را نفى مى كند و مطلقاً جايى براى همزيستى يا به اصطلاح هماهنگى با مدرنيسم يا غرب گرايى، نمى بيند; خانم شيرين هانتر اين دسته را «خاورشناسان جديد» مى نامد. شيرين هانتر: «آينده اسلام و غرب: برخورد و تمدنها يا همزيستى مسالمت آميز»، ص 96. ولى ما آنانرا فيلسوفان «يأس تمدنى» مى ناميم.
کسانی هستند که معتقدند زمینه مصالحه میان اسلام و غرب کاملا تیره و تاریک است زیرا اسلام خود و به لحاظ ارزشی، غرب را نفی می‌کند و مطلقاً جایی برای همزیستی یا به اصطلاح هماهنگی با مدرنیسم یا غرب‌گرایی، نمی‌بیند; خانم شیرین هانتر این دسته را «خاورشناسان جدید» می‌نامد. <ref>شیرین هانتر: «آینده اسلام و غرب: برخورد و تمدن‌ها یا همزیستی مسالمت‌آمیز»، ص 96.</ref> ولی ما آنانرا فیلسوفان «یأس تمدنی» می‌نامیم.
از جمله اينان «مارتين كرامر» است كه تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نكوهش قرار مى دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» مى نامد و معتقد است كه روند احياى اسلامى در پايان قرن، موجب نابودى خود خواهد شد، همچنانكه «آموس برلموتر» در زمينه رابطه اسلام و دموكراسى معتقد است: «موضوع، دموكراسى نيست بلكه طبيعت اصلى اسلام است».   واشنگتن پست، 19 ژانويه 1992. در جهان اسلام نيز كسانى هستند كه رابطه اسلام و غرب را، رابطه اى كه به اندازه اسلام و جاهليت از هم فاصله دارند، مى پندارند.
از جمله اینان «مارتین کرامر» است که تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نکوهش قرار می‌دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» می‌نامد و معتقد است که روند احیای اسلامی در پایان قرن، موجب نابودی خود خواهد شد، همچنانکه «آموس برلموتر» در زمینه رابطه اسلام و دموکراسی معتقد است: «موضوع، دموکراسی نیست بلکه طبیعت اصلی اسلام است». <ref>واشنگتن پست، 19 ژانویه 1992.</ref> در جهان اسلام نیز کسانی هستند که رابطه اسلام و غرب را، رابطه ای که به اندازه اسلام و جاهلیت از هم فاصله دارند، می‌پندارند.
==موافقان مصالحه ميان اسلام و غرب==
== موافقان مصالحه میان اسلام و غرب ==
بر آن اند که امكان همزيستى (اسلام و غرب)، برخاسته از پويايى اسلام و توان همگامىو هماهنگى آن با تغييرات و دگرگونى هاست همچنانكه معتقد است كه ريشه خيزش اسلامى نه در قدرت ذاتى اسلام بلكه در محروميت هاى اقتصادى، ستمهاى اجتماعى و نابسامانى هاى سياسى است; از جمله مدعيان اين ديدگاه فرانسوا بورگات است كه ضمن توجه به بعد فرهنگى اين حركت به مثابه كوششى براى استقلال فرهنگى، مى گويد:
بر‌آن‌اند که امکان همزیستی (اسلام و غرب)، برخاسته از پویایی اسلام و توان همگامیو هماهنگی آن با تغییرات و دگرگونی‌هاست همچنانکه معتقد است که ریشه خیزش اسلامی نه در قدرت ذاتی اسلام بلکه در محرومیت‌های اقتصادی، ستمهای اجتماعی و نابسامانی‌های سیاسی است; از جمله مدعیان این دیدگاه فرانسوا بورگات است که ضمن توجه به بعد فرهنگی این حرکت به مثابه کوششی برای استقلال فرهنگی، می‌گوید:


«اينك ما شاهد سومين مرحله از زدودن آثار استعمار هستيم. مرحله نخست جنبه سياسى داشت و به صورت جنبش هاى استقلال طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادى بود (ملى كردن كانال سوئز در مصر و ملى كردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم كه جنبه فرهنگى دارد. Paris: Editions La Decouverte. 1995), P 107. اين گروه طرفدار سياست برخورد سازنده هستند و خانم شيرين هانتر، آنانرا "جهان سومى" شيرين هانتر، همان منبع، ص 98، (برگردان عربى) مى خواند و من نام "انديشمندان توافق" بر آنان مى نهم; بسيارى از انديشمندان اسلامى، در اين گروه قرار مى گيرند.
«اینک ما شاهد سومین مرحله از زدودن آثار استعمار هستیم. مرحله نخست جنبه سیاسی داشت و به صورت جنبش‌های استقلال‌طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادی بود (ملی کردن کانال سوئز در مصر و ملی کردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم که جنبه فرهنگی دارد. <ref>Paris: Editions La Decouverte. 1995), P 107.</ref> این گروه طرفدار سیاست برخورد سازنده هستند و خانم شیرین هانتر، آنان را "جهان سومی" <ref>شیرین هانتر، همان منبع، ص 98، (برگردان عربی)</ref> می‌خواند و من نام "اندیشمندان توافق" بر آنان می‌نهم; بسیاری از اندیشمندان اسلامی، در این گروه قرار می‌گیرند.


اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله ای که از فهم طبیعت انعطاف پذیر اسلام و نیز فهم حقیقت نبرد طولانی جهانی اسلام با جهان غرب ـ با همه کم و کاستی‌ها و جزر و مدهای آن ـ دارند، مورد سرزنش می‌دانم، طرز فکر طرفداران توافق یعنی گروه دوم را نیز آنجا که ارزش‌های تمدن غرب را اصل می‌دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با این ارزش‌ها را معیاری برای پویایی اسلام قلمداد می‌کنند، نمی‌توانم بپذیرم.


اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله اى كه از فهم طبيعت انعطاف پذير اسلام و نيز فهم حقيقت نبرد طولانى جهانى اسلام با جهان غرب ـ با همه كم و كاستى ها و جزر و مدهاى آن ـ دارند، مورد سرزنش مى دانم، طرز فكر طرفداران توافق يعنى گروه دوم را نيز آنجا كه ارزش هاى تمدن غرب را اصل مى دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با اين ارزشها را معيارى براى پويايى اسلام قلمداد مى كنند، نمى توانم بپذيرم.
به عنوان مثال، "براهام برایان" را می‌بینیم که با سلسله مقالاتی در‌این‌باره در اکونومیست لندن (در سال 1994 م)، به نظر می‌رسد در شمار "اندیشمندان توافق" است و تا حدودی گرایش به معنویات دارد و جهان اسلام را به روی آوردن به همه ارزش‌های غرب فرامی خواند و بر آنست که امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجری خود را در همان شرایط و وضعی می‌گذراند که غرب، قرن پانزدهم میلادی خود را سپری می‌کرد و همانگونه که اسلام عامل خارجی پیدایش رنسانس در غرب بود امروزه نیز غرب باید نقش عامل خارجی مؤثر در نهضت و خیزش جهان اسلام را ایفا کند. و نیز خانم شیرین‌ هانتر که غرب را به اندکی دینداری و گرایش به تدیّن و جهان اسلام را به لائیسم فرامی خواند تا مشکل حل گردد. همان منبع.
به عنوان مثال، "براهام برايان" را مى بينيم كه با سلسله مقالاتى در اين باره در اكونوميست لندن (در سال 1994 م)، به نظر مى رسد در شمار "انديشمندان توافق" است و تا حدودى گرايش به معنويات دارد و جهان اسلام را به روى آوردن به همه ارزش هاى غرب فرامى خواند و بر آنست كه امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجرى خود را در همان شرايط و وضعى مى گذراند كه غرب، قرن پانزدهم ميلادى خود را سپرى مى كرد و همانگونه كه اسلام عامل خارجى پيدايش رنسانس در غرب بود امروزه نيز غرب بايد نقش عامل خارجى مؤثر در نهضت و خيزش جهان اسلام را ايفا كند. و نيز خانم شيرين هانتر كه غرب را به اندكى ديندارى و گرايش به تديّن و جهان اسلام را به لائيسم فرامى خواند تا مشكل حل گردد. همان منبع.
به نظر می‌رسد گویا ما تنها با دو حالت مواجه هستیم: یا باید اسلام از ارزش‌های خود عدول کند تا هر دو گروه (هم مأیوسان و هم توافقی‌ها) راضی شوند یا به عنوان دشمن همیشگی تمدن غرب بشمار خواهد رفت. می‌توان این سیاه و سفیدی را به شکل دیگری نیز به تصور درآورد: یا باید ملاک درگیری ارزش‌ها باشد که در اینصورت جای هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد و یا ملاک را مصلحت و منافع در نظر‌گیریم که چشم‌انداز خوبی از همزیستی و همکاری، پیدا خواهد شد.
به نظر مى رسد گويا ما تنها با دو حالت مواجه هستيم: يا بايد اسلام از ارزش هاى خود عدول كند تا هر دو گروه (هم مأيوسان و هم توافقى ها) راضى شوند يا به عنوان دشمن هميشگى تمدن غرب بشمار خواهد رفت. مى توان اين سياه و سفيدى را به شكل ديگرى نيز به تصور درآورد: يا بايد ملاك درگيرى ارزش ها باشد كه در اينصورت جاى هيچ وجه اشتراكى وجود ندارد و يا ملاك را مصلحت و منافع در نظر گيريم كه چشم انداز خوبى از همزيستى و همكارى، پيدا خواهد شد.
=رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)=
=رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)=
براى اينكه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسيحيت" بكشانيم كه هم واقعيت امروزى است و هم كسانى هستند كه جهان مسيحيت را معادل جهان غرب مى دانند، به دو نكته مهم، اشاره مى كنيم.
برای اینکه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسیحیت" بکشانیم که هم واقعیت امروزی است و هم کسانی هستند که جهان مسیحیت را معادل جهان غرب می‌دانند، به دو نکته مهم، اشاره می‌کنیم.
==اشاره به دو نکته مقدماتی==
== اشاره به دو نکته مقدماتی ==
===خلط میان اسلام به عنوان منظومه اى از ارزش ها و مسلمانان به مثابه امتى كه اسلام آورده اند===
=== خلط میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزش‌ها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده‌اند ===
گاهى آشكارا ميان اسلام به عنوان منظومه اى از ارزش ها و مسلمانان به مثابه امتى كه اسلام آورده است، خلط مبحث مى شود. واقعيت تطبيقى اسلام و مسير حركت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقيقت ارزش هاى اسلامى نيست. به عنوان مثال، ما نمى توانيم اقدامات دولتمرد معيّنى را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامى، تلقى كنيم به ويژه آنكه دولت اسلامى، درگير دوره هاى استبداد و دورى از ارزش هايى شد كه خود مسلمانان نيز از آن دوران، تبرّى مى جويند، همچنانكه ارزش هاى غربى و رفتارهاى غربى و غربيان، ضرورتاً تأييد مسيحيّت را در پى ندارد حتى تلاش هايى (از سوى غرب) صورت مى گيرد كه از خود مسيحيت نيز، فاصله گيرند و رها شوند.
گاهی آشکارا میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزش‌ها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده است، خلط مبحث می‌شود. واقعیت تطبیقی اسلام و مسیر حرکت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقیقت ارزش‌های اسلامی نیست. به عنوان مثال، ما نمی‌توانیم اقدامات دولتمرد معیّنی را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامی، تلقی کنیم به ویژه آنکه دولت اسلامی، درگیر دوره‌های استبداد و دوری از ارزش‌هایی شد که خود مسلمانان نیز از آن دوران، تبرّی می‌جویند، همچنانکه ارزش‌های غربی و رفتارهای غربی و غربیان، ضرورتاً تأیید مسیحیّت را در پی ندارد حتی تلاش‌هایی (از سوی غرب) صورت می‌گیرد که از خود مسیحیت نیز، فاصله گیرند و رها شوند.
ولى اگر بگوييم كه روح ارزش هاى اسلامى، نيروى محركه جريان كلى در جهان اسلام ـ حتى اگر اين جريان لائيك هم فرض شود ـ است، چندان از حقيقت دور نشده ايم، همچنانكه روح مسيحيت نيز بر كل زندگى غربى تأثير ريشه اى خود را بجاى گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولى اين هر دو دين (اسلام و مسيحيت) همچنان بدور از هرگونه انحرافى در جهان (اسلام و غرب) باقى مى مانند و چيزى از ارزش هاى آنها كاسته نخواهد شد، از اينجاست كه تفاوت در عرصه ديدگاه ها يا همزيستى اين دو آيين در غرب يا جهان اسلام، كاملا آشكار مى گردد بطوريكه چندان تفاوتى ميان يك مسلمان و يك ارمنى ايرانى يا يك قبطى يا مسلمان مصرى، مشاهده نمى شود به همين دليل است كه معتقديم گفتگوى اسلام و مسيحيّت، تأثير بسزايى در پيوندهاى ميان دو تمدن اسلام و غرب، بجاى مى گذارد.
===عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق===
ما خود را در يك زاويه تنگ، آنچنان زندانى نمى بينيم كه طى آن يا بايد عرصه را به رويارويى ارزش هاى متناقض (اسلام  غرب) و از آن جا نبرد تمدنها، واگذار كنيم و يا مصلحت انديشى كنيم و همه ارزش ها را زير پا نهيم تا همزيستى، صورت گرفته باشد. و البته كوتاه آمدن نسبت به ارزش ها نيز به معناى از خودبيگانگى است. اين معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسيحيّت، از بطلان بيشترى برخوردار است. زيرا چه بسيار نقاط مشتركى كه ميان اسلام و غرب وجود دارد كه مى توان بدون كوتاه آمدن از ارزش ها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسيد ارزش هاى مشتركى چون: حقوق بشر، دموكراسى، صلح، جنگ عليه تروريسم، مقاومت در برابر نژادپرستى، نازيسم، فاشيسم و ...; منافع و مصالح مشتركى نيز وجود دارد كه اين رابطه را نيروى بيشترى مى بخشند.
= عرصه هاى مشترك ميان اسلام و مسيحيّت =
ميراث ارزشى مشتركى وجود دارد كه نمى توان براى آن بهايى در نظر گرفت; در متون اسلامى، مى توان به ميزان قابل توجهى كه درباره حضرت عيسى (ع) و مادر گرامى اش در راستاى پاكى و صفاى زندگى آنان، سخن رفته اشاره كرد. به عنوان مثال مى توان به شيخ كلينى (ره) (متوفى اوايل قرن دهم ميلادى) در كتاب مشهور خود (كافى)( ) اشاره كرد كه به متن مناجات حضرت عيسى مسيح (ع) با خداوند عزوجل مى پردازد كه به گفته پرفسور محمود ايوب، با بيانى بسيار زيبا، صورت گرفته است: «بنده اى فروتن در برابر خدا و در عين حال از اولياى مقرّب درگاه الهى» و در توضيح آن مى گويد: «طى اين مفهوم تجلى الهى، دو تصوير اسلامى و مسيحى حضرت مسيح (ع) در نقاط متعددى، در هم مى آميزند:
 
اسلام تأكيد مى كند كه انسان مى تواند و حتى وظيفه دارد كه به خداوند متعال نزديك شود و نزديكى به خداوند نيز در معراج پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ كه مستقيماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عيسى و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّى آشكارى يافته است»; البته به رغم وجود بحث هايى درباره اين روايت، مى توان گفت بيانگر درآميختگى هاى اين دو ميراث الهى، با يكديگر است.
 
 
در اين ميان مى توان موارد مشترك فراوانى را يافت از جمله:
 


{{ستون-شروع|2}}
ولی اگر بگوییم که روح ارزش‌های اسلامی، نیروی محرکه جریان کلی در جهان اسلام ـ حتی اگر این جریان لائیک هم فرض شود ـ است، چندان از حقیقت دور نشده ایم، همچنانکه روح مسیحیت نیز بر کل زندگی غربی تأثیر ریشه‌ای خود را بجای گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولی این هر دو دین (اسلام و مسیحیت) همچنان بدور از هرگونه انحرافی در جهان (اسلام و غرب) باقی می‌مانند و چیزی از ارزش‌های آنها کاسته نخواهد شد، از اینجاست که تفاوت در عرصه دیدگاه‌ها یا همزیستی این دو آیین در غرب یا جهان اسلام، کاملا آشکار می‌گردد بطوریکه چندان تفاوتی میان یک مسلمان و یک ارمنی ایرانی یا یک قبطی یا مسلمان مصری، مشاهده نمی‌شود به همین دلیل است که معتقدیم گفتگوی اسلام و مسیحیّت، تأثیر بسزایی در پیوندهای میان دو تمدن اسلام و غرب، بجای می‌گذارد.
ـ تأكيد بر پرستش خدا و نبرد با ستم و ستمگرى.
=== عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق ===
ما خود را در یک زاویه تنگ، آنچنان زندانی نمی‌بینیم که طی آن یا باید عرصه را به رویارویی ارزش‌های متناقض (اسلام غرب) و از آن جا نبرد تمدن‌ها، واگذار کنیم و یا مصلحت اندیشی کنیم و همه ارزش‌ها را زیر پا نهیم تا همزیستی، صورت گرفته باشد. و البته کوتاه آمدن نسبت به ارزش‌ها نیز به معنای از خودبیگانگی است. این معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسیحیّت، از بطلان بیشتری برخوردار است. زیرا چه بسیار نقاط مشترکی که میان اسلام و غرب وجود دارد که می‌توان بدون کوتاه آمدن از ارزش‌ها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسید ارزش‌های مشترکی چون: حقوق بشر، دموکراسی، صلح، جنگ علیه تروریسم، مقاومت در برابر نژادپرستی، نازیسم، فاشیسم و... ; منافع و مصالح مشترکی نیز وجود دارد که این رابطه را نیروی بیشتری می‌بخشند.
=عرصه‌های مشترک میان اسلام و مسیحیّت=
میراث ارزشی مشترکی وجود دارد که نمی‌توان برای آن بهایی در نظر گرفت; در متون اسلامی، می‌توان به میزان قابل توجهی که درباره حضرت عیسی (ع) و مادر گرامی‌اش در راستای پاکی و صفای زندگی آنان، سخن رفته اشاره کرد. به عنوان مثال می‌توان به شیخ کلینی (ره) (متوفی اوایل قرن دهم میلادی) در کتاب مشهور خود (کافی) اشاره کرد که به متن مناجات حضرت عیسی مسیح (ع) با خداوند عزوجل می‌پردازد که به گفته پرفسور محمود ایوب، با بیانی بسیار زیبا، صورت گرفته است: «بنده‌ای فروتن در برابر خدا و در عین حال از اولیای مقرّب درگاه الهی» و در توضیح آن می‌گوید: «طی این مفهوم تجلی الهی، دو تصویر اسلامی و مسیحی حضرت مسیح (ع) در نقاط متعددی، در هم می‌آمیزند:


اسلام تأکید می‌کند که انسان می‌تواند و حتی وظیفه دارد که به خداوند متعال نزدیک شود و نزدیکی به خداوند نیز در معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ که مستقیماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّی آشکاری یافته است» ; البته به رغم وجود بحث‌هایی درباره این روایت، می‌توان گفت بیانگر درآمیختگی‌های این دو میراث الهی، با یکدیگر است.


ـ ايمان به فطرت خلّاق انسان.
در این میان می‌توان موارد مشترک فراوانی را یافت از جمله:


{{فهرست ستونی|2}}
ـ تأکید بر پرستش خدا و نبرد با ستم و ستمگری.


ـ ايمان به منظومه تقريباً يكسانى از اخلاقيات.
ـ ایمان به فطرت خلّاق انسان.


ـ ایمان به منظومه تقریباً یکسانی از اخلاقیات.


ـ باور به حقوق بشر.
ـ باور به حقوق بشر.


ـ باور به ارزش کانون خانواده.


ـ باور به ارزش كانون خانواده.
ـ ایمان به ضرورت همبستگی اجتماعی.
 
 
ـ ايمان به ضرورت همبستگى اجتماعى.
 
 
ـ ايمان به ضرورت احياى يادواره هاى سرنوشتى.
 
 
ـ باور به ارزش عفت و پاكدامنى اجتماعى.
 


ـ ايمان به حضور الهى در مسجد يا كليسا.
ـ ایمان به ضرورت احیای یادواره‌های سرنوشتی.


ـ باور به ارزش عفت و پاکدامنی اجتماعی.


ـ ايمان به ضرورت خدمت به تمدن بشرى.
ـ ایمان به حضور الهی در مسجد یا کلیسا.


ـ ایمان به ضرورت خدمت به تمدن بشری.


ـ باور به مجموعه اى از عبادات و نمازهايى كه جان را صفا مى بخشند.
ـ باور به مجموعه‌ای از عبادات و نمازهایی که جان را صفا می‌بخشند.


- و...
- و...


{{پایان}}
=نتیجه=
و چه اشتراکات تمدنی که این دو آیین، از سر گذرانده اند; گواینکه خود مصلحت نیز یک ارزش دینی است که چنین همزیستی و همکاری با یکدیگر را، ایجاب می‌کند. همکاری در مبارزه با فقر و بیماری و جهل، کوشش در جهت نفی تعصّب و فروپاشی اخلاقی و برآوردن نیازهای معنوی و ایستادگی در برابر توطئه‌های شیطانی برای در هم شکستن کیان خانواده و ایجاد تردید در ارزش‌های دینی، و مقاومت در برابر هرگونه تروریسم از جمله ترورسیم رسمی و نفی مدعیان دینی که بنا به منافع شخصی، گروهی، حزبی و فرقه‌ای خود، جنگ آفرینی می‌کنند و در پوششی از دین پنهان می‌شوند و... ، همه و همه منافع و مصلحت‌هایی است که طرفین را به همکاری سازنده فرا می‌خواند.
== پانویس ==
{{پانویس}}


{{پایان}}<br />
[[رده:مقاله‌ها]]
 
و چه اشتراكات تمدنى كه اين دو آيين، از سر گذرانده اند; گواينكه خود مصلحت نيز يك ارزش دينى است كه چنين همزيستى و همكارى با يكديگر را، ايجاب مى كند.
 
همكارى در مبارزه با فقر و بيمارى و جهل، كوشش در جهت نفى تعصّب و فروپاشى اخلاقى و برآوردن نيازهاى معنوى و ايستادگى در برابر توطئه هاى شيطانى براى در هم شكستن كيان خانواده و ايجاد ترديد در ارزش هاى دينى، و مقاومت در برابر هرگونه تروريسم از جمله ترورسيم رسمى و نفى مدعيان دينى كه بنا به منافع شخصى، گروهى، حزبى و فرقه اى خود، جنگ آفرينى مى كنند و در پوششى از دين پنهان مى شوند و ...، همه و همه منافع و مصلحت هايى است كه طرفين را به همكارى سازنده فرا مى خواند.
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۳۹

ویرایش