اصحاب الاعراف


                  • با سلام و عرض ادب.. مدخل در پی در حال تکمیل**************

اصحاب اعراف از جمله گروه هایی است که نام آن در قرآن و در سوره اعراف آمده است.

معنای لغوی اصحاب اعراف

اصحاب جمع صاحب و در لغت به معنی رفیق و ملازم است. [۱]اعراف جمع عُرف، در لغت به معنای کشتزاری که بالاتر از سطح چشمه‌ها و برفراز بلندی‌ها باشد،[۲]آمده است و برخی به هر جای بلندی اعراف گفته اند. [۳] البته عرف‌ که جمع آن اعراف است، کاربردهایی‌ گوناگون‌ دارد؛ از جمله‌ اینکه‌ بخش‌ زبَرین‌ کوه‌ و توده شن‌، و نیز رستنگاه‌ِ موی‌ در پشت‌ گردن‌ جانوران‌ و گاه‌ انسان‌ را عرف‌ گویند [۴] که‌ در هر دو کاربرد به‌ فارسی‌ آن‌ را «یال‌» خوانند. اعراف‌ِ بادها و ابرها که‌ به‌ بخش‌ زبرین‌ یا پیشین‌ آنها اطلاق‌ می‌شده‌ است‌، نیز نزدیک‌ به‌ همین‌ معنا است.[۵]

اعراف در اصطلاح قرآنی

اعراف در اصطلاح قرآنی به معنای دیواری میان بهشت و جهنم است. [۶] برخی‌ از مفسران در تفسیر آیات مربوط به اصحاب اعراف،‌ مفهوم‌ لغوی‌ِ عُرف‌ را «هر چیز بلند پایه‌ و مرتفع‌» دانسته‌اند [۷] [۸] [۹] و بر همین‌ پایه‌، اعراف‌ِ مورد نظر در آیات‌ را همان‌ حجاب‌ میان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ [۱۰] شمرده‌، و غالباً در تفسیر این‌ حجاب‌ ، آن‌ را سوری‌ (دیواری‌) میان‌ آن‌دو دانسته‌اند. [۱۱] ی[۱۲] [۱۳] برخی‌ دیگر از مفسران‌، با در نظر داشتن‌ کاربردهای‌ شناخته‌ شده عُرف‌، اعراف‌ را بخش‌ زبرین‌ از سورِ حائل‌ میان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ دانسته‌اند.[۱۴] [۱۵] ا[۱۶] [۱۷]

مقصود از اعراف در قرآن

مفسران مسلمان از این که اعراف در قرآن به چه معنایی آمده است، عقاید مختلفی بیان کردند. [۱۸] که بیشتر آن‌ها به این معنا برمی‌گردد که مقصود از آن حائلی(دیوار) میان بهشتیان و جهنمیان است. [۱۹]

اصحاب الاعراف

چهار آیه ای که در پی می آید در باره اعراف و چگونگی آن سخن گفته است

1.وَبَینَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یعْرِفُونَ کلًّا بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَیکمْ لَمْ یدْخُلُوهَا وَهُمْ یطْمَعُونَ

و میان آن دو [گروه] حایلی است و بر اعراف مردانی هستند که هر یک [از آن دو دسته] را از سیمایشان می شناسند و بهشتیان را که هنوز وارد آن نشده ولی [بدان] امید دارند آواز می دهند که سلام بر شما

2.وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ و چون چشمانشان به سوی دوزخیان گردانیده شود می گویند پروردگارا ما را در زمره گروه ستمکاران قرار مده

3.وَنَادَی أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا یعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَی عَنْکمْ جَمْعُکمْ وَمَا کنْتُمْ تَسْتَکبِرُونَ

و اهل اعراف مردانی را که آنان را از سیمایشان می شناسند ندا می دهند [و] می گویند جمعیت شما و آن [همه] گردنکشی که می کردید به حال شما سودی نداشت

4.أَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لَا ینَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَیکمْ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ

یا اینان همان کسان نبودند که سوگند یاد میکردید که خدا آنان را به رحمتی نخواهد رسانید [اینک] به بهشت درآیید نه بیمی بر شماست و نه اندوهگین می شوید

بررسی آیات چهارگانه فوق نشان می دهد که دو گونه صفات مختلف و متضاد برای این اشخاص ذکر شده است:

در آیه اول و دوم، افرادی که بر اعراف قرار دارند چنین معرفی شده اند که آرزو دارند وارد بهشت شوند ولی موانعی از این امر جلوگیری کرده است به هنگامی که نگاه به بهشتیان می کنند بر آنها درود می فرستند، و می خواهند با آنها باشند، اما هنوز نمی توانند، و به هنگامی که نظر به دوزخیان می افکنند، از سرنوشت آنها وحشت کرده و به خدا پناه می برند.

ولی از آیه سوم و چهارم استفاده می شود که آنها افرادی با نفوذ و صاحب قدرت هستند که دوزخیان را مؤاخذه و سرزنش می کنند و به واماندگان در اعراف کمک می نمایند که از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند.

تعبیراتی که درباره قیامت و زندگی جهان دیگر می شود، هیچگاه نمی تواند از تمام خصوصیات آن زندگی پرده برداری کند، و گاهی این تعبیرات جنبه تشبیه و مثال دارد و گاهی تنها شبحی را نشان می دهد، زیرا زندگی آن جهان در افقی بالاتر و به مراتب از زندگی این جهان وسیعتر است، درست همانند وسعت زندگی این جهان در برابر دنیای رحم مادر و عالم جنین، بنابراین اگر الفاظ و مفاهیمی که برای زندگی این جهان داریم نتواند گویای تمام آن مفاهیم باشد جای تعجب نیست. روایاتی که در زمینه اعراف و اصحاب اعراف نقل شده نیز ترسیمی از دو گروه متضاد می کند، در بسیاری از روایات که از ائمه اهل بیت (علیهم الاسلام ) نقل شده می خوانیم: نحن الاعراف: (مائیم اعراف ) یا (آل محمد هم الاعراف ):(خاندان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) اعرافند) و مانند این تعبیرات.

و در بعضی دیگر از روایات می خوانیم: هم اکرم الخلق علی الله تبارک و تعالی: (آنها گرامیترین مردم در پیشگاه خدایند) و یا هم الشهداء علی الناس و النبیون شهدائهم: (آنها گواهان بر مردمند و پیامبران گواهان آنها هستند) و روایات دیگر که حکایت دارد آنها پیامبران و امامان و صلحاء و بزرگانند.

ولی دسته دیگری از روایات می گوید: آنها و اماندگانی هستند که بدیها و نیکی هایشان مساوی بوده است یا گنهکارانی هستند که اعمال نیکی نیز داشته اند، مانند حدیثی که از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: هم قوم استوت حسناتهم و سیئاتهم فان ادخلهم النار فبذنوبهم و ان ادخلهم الجنة فبرحمته: (آنها گروهی هستند که حسنات و سیئاتشان مساوی است، اگر خداوند آنها رابه دوزخ بفرستد بخاطر گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد به برکت رحمت او است ).


اکثر مفسران و عالمان مسلمان در بیان مصادیق اصحاب الاعراف اقوال مختلفی بیان کردند که تعداد آن به چهارده قول می‌رسد. [۲۰] [۲۱] [۲۲] اما حاصل همه آن اقوال می تواند در ضمن سه قول خلاصه شود. 1.اصحاب الاعراف عده ای از مقربین درگاه مثل پیامبران و اهل بیت الهی هستند که بر اعمال بندگان گواهی می دهند. 2. اصحاب الاعراف اشخاصی هستند که نیک و بد اعمال شان با هم یکی است. 3. اصحاب الاعراف دسته ای از فرشتگان هستند که بر بلندی اعراف شاهد و ناظر اشخاص اند و هر کسی را از صورت و قیافه اش شناسایی می کنند. [۲۳]

دیدگاه امامیه در باره اصحاب اعراف

بیشتر مفسران و عالمان امامیه با تاسی از احادیث وارد شده در این زمینه، اصحاب اعراف را پیامبران الهی و ائمه می‌دانند. [۲۴] [۲۵][۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹]

قول حق در اصحاب الاعراف از نگاه امامیه

از منظر امامیه قول حق قول اول است زیرا که روایات وارد شده از اهل بیت علیهم السلام نشان می دهد که ،ائمه علیهم السلام از مصادیق اصحاب اعراف اند. این قول با توجه به جایگاه رفیعی که آنان نزد خداوند دارند نسبت به دیگر اقوال، قوی تر به نظر می رسد. [۳۰]

دیدگاه اهل سنت در باره اصحاب اعراف

از منظر اهل سنت قول دوم یعنی قولی که می گوید اصحاب الاعراف اشخاصی هستند که اعمال خوب و بدشان مساوی است، قول قابل قبول است. [۳۱] [۳۲] [۳۳]؛ [۳۴] مثلا ابن عربی می گوید اصحاب اعراف کسانی هستند که خوبی ها و بدی های شان مساوی است به این معنا که یک چشم آن ها به سوی بهشت و چشم دیگرشان به سوی جهنم است و منتظر فرمان الهی برای سجده هستند و وقتی سجده کردند وارد بهشت می شوند. [۳۵]

اصحاب اعراف در روایات

در باره اصحاب اعراف در روایات به دو دسته بر می خوریم دسته اول بیان می کند که:«نحن الاعراف: یعنی اعراف ماییم» یعنی آل محمد و خاندانش زیرا آنان گرامی‌ترین مردم در پیشگاه خدا هستند و علاوه گواهان بر مردم‌اند و پیامبران گواهان آنان‌اند. در کنار این احادیث احادیث دیگری هم وجود دارد که می گوید اصحاب اعراف پیامبران و امامان و صلحان و بزرگان‌اند.در برابر این دسته، دسته دیگری از احادیث وجود دارد که می‌گوید اصحاب اعراف واماندگانی هستند که بدی‌ها و نیکی‌هایشان نسبت به هم مساوی است یا گناه کارانی هستند که اعمال نیکی نیز داشته‌اند. امام صادق (ع) در این باره فرمود:آنان حسنات و سیئات شان مساوی است. اگر خداوند آنان را به دوزخ بفرستد، به سبب گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد، به برکت رحمت اوست. [۳۶] علاوه احادیث متعدد دیگری در منابع تفسیری اهل سنت از حذیفة بن یمان و عبدالله بن عباس و سعید بن جبیر با همین مضمون نقل شده است. در منابع مذکور نیز شواهدی مبنی بر اینکه اصحاب اعراف، صالحان، فرشتگان و یا علما هستند به چشم می خورد. [۳۷] [۳۸].

وجه جامع دیدگاه امامیه و اهل سنت در باره اصحاب الاعراف

دیدگاهی که به وجه جامع میان دو دیدگاه قبلی نظر دارد می تواند به طور مستقل و با عنوان وجه جامع و یا به عنوان دیدگاه سوم مطرح شود دیدگاهی که از اجتماع عقاید دسته اول و دوم به دست می آید. البته باید بیان کرد روایاتی که می تواند به عنوان وجه الجمع دو دیدگاه مورد استفاده قرار گیرد در منابع امامیه نیز به چشم می خورد. [۳۹] و اما تفسیر وجه الجمع دیدگاه سوم چنین است که این دو دسته روایات بیانگر حال دو گروهی است که در اعراف حضور دارند؛ به این معنا که در اعراف هم افرادی حضور دارند که اعمال خوب و بد شان به گونه‌ای است که نه مستحق ثواب و ورود به بهشت هستند و نه مستحق عذاب و ورود به جهنم و هم افراد مقرب حضور دارند که شامل اولیای الهی از انبیاء گرفته تا اهل بیت علیهم السلام می شود که برای کمک به آن‌ها در اعراف حضور دارند.

  1. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، ۱۴۱۲ ق چاپ اول، ص۴۷۵.
  2. ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۲۴۲.
  3. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، کتاب فروشی مرتضوی،۱۳۷۵ ش، چاپ سوم، ج ۵ ص۹۳
  4. ابن‌ منظور، لسان العرب‌، ذیل‌ ماده عرف‌.
  5. ازهری‌ محمد، معجم تهذیب‌ اللغه، ج۲، ص۳۴۷، به ‌کوشش‌ عبدالله‌ محمدهارون‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۴ق‌/۱۹۶۴م‌.
  6. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، ۱۴۱۲ ق چاپ اول، ص۵۶۲.
  7. طبری‌، تفسیر، ج۸، ص۱۳۶.
  8. عبدالله‌ بن‌ قتیبه‌، تفسیر غریب‌ القرآن‌، ج۱، ص۱۶۸، به‌ کوشش‌ احمد صقر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/۱۹۷۸م‌.
  9. ازهری‌ محمد، معجم تهذیب‌ اللغه، ج۲، ص۳۴۶، به ‌کوشش‌ عبدالله‌ محمدهارون‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۴ق‌/۱۹۶۴م‌.
  10. سوره اعراف‌، سوره۷، آیه۴۶.
  11. طبری‌، تفسیر، ج۸، ص۱۳۶-۱۳۷.
  12. حیی‌ فراء، معانی‌ القرآن‌، ج۱، ص۳۷۹، به ‌کوشش‌ احمد یوسف‌ نجاتی‌ و محمدعلی‌ نجار، قاهره‌، ۱۹۷۲م‌.
  13. عبدالله‌ بن‌ قتیبه‌، تفسیر غریب‌ القرآن‌، ج۱، ص۱۶۸، به‌ کوشش‌ احمد صقر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/۱۹۷۸م‌.
  14. ازهری‌ محمد، معجم تهذیب‌ اللغه، ج۲، ص۳۴۶، به ‌کوشش‌ عبدالله‌ محمدهارون‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۴ق‌/۱۹۶۴م‌.
  15. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۱۴، ص۸۷، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
  16. بن‌ منظور، لسان‌ العرب، ذیل‌ عرف‌، به‌ نقل‌ از زجّاج‌.
  17. سیوطی‌، الدر المنثور، ج۳، ص۸۶، به‌ نقل‌ از سعید بن‌ جبیر، قاهره‌، ۱۳۱۴ق‌.
  18. طباطبائی سیدمحمد حسین، المیزان، ج۸، ص۱۲۶.
  19. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات، ص۲۲۳؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۳۳۲.
  20. طباطبائی سید محمد حسین، المیزان، ج۸، ص۱۲۶
  21. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۱۴، ص۹۰؛
  22. ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۸، ص۲۰۴.
  23. طباطبائی سید محمد حسین، المیزان، ج۸، ص۱۲۹.
  24. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۷۰؛
  25. ملاصدرا، اسفار الاربعة، ج۹، ص۳۱۸.
  26. صفار قمی، بصائر الدرجات، صفار، ج۱، ص۴۵۲
  27. شیخ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۸۴.
  28. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج۱، ص۵۹۰.
  29. شیخ مفید، مسارالشیعة، ص۳۱.
  30. https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%81
  31. سیوطی، البدور السافرة، ص۳۹۹؛
  32. آلوسی، روح المعانی، ج۸، ص۱۲۸؛
  33. قرطبی، جامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۲۱۲
  34. بیهقی، البعث والنشور، ص۱۰۹.
  35. ابن عربی، فتوحات مکیه، ج۴، ص۴۷۵.
  36. شیخ کلینی الکافی تهران نشر دارالکتب الاسلامیه، سال 1407 قمری، چاپ چهارم، ج 2 ص 382
  37. سبحانی جعفر، منشور جاوید، ج۹، ص۵۲۹؛
  38. مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۱۸۹
  39. شیخ کلینی محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۸۴.