انفکاک تعقل از تدین خصلت بارز جریان‌های تکفیری (مقاله)

نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۰۰ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'می فرماید' به 'می‌فرماید')

نگاهی به تاریخ صدر اسلام بخوبی گویای این است که تحجر و جمود برخی از مسلمانان در فهم عمیق دین بزرگترین صدمه را بر پیکره دین وارد نمود . نمونه بارز چنین اندیشه های انحرافی را می‌توان در جریان خوارج عصر حاکمیت امام علی علیه السلام مشاهده نمود. سطحی نگری اینان در شناخت قرآن و معارف دینی زمینه پیدایش جریانهای فکری انحرافی از جمله جریانهای تکفیری گردید . این امر سبب شکافی عمیق در جامعه اسلامی گردید بگونه‌ای که که تا کنون این جریان ادامه دارد.

انفکاک تعقل از تدین یا تحجر و جمود در فهم از منابع دینی

نگاهی اجمالی به متون دینی بخوبی نشان می‌دهد شناخت صحیح دین تنها جز از طریق نیروی اندیشه و عقل ممکن نیست . تاکید قرآن و سنت بر لزوم تفقه در دین بیانگر این است که حقیقت دین تنها با تدبر و تفکر عمیق بدست می‌آید .

آیه شریفه و فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِى الدّینِ‏. (توبه/ 122) مسلمانان را از اینکه چرا در فهم عمیق دین جدیت و تلاش نمی‌کنند مورد انتقاد قرار می‌دهد ؛

امام صادق علیه السلام در حدیثی نسبت به عدم تلاش پیروانش در فهم عمیق دین گلایه نموده و آرزو می‌کند کاش جهت وادار نمودن پیروانش جهت تفقه در دین آنان را بدین عمل مجبور و ملزم می‌کردند:‌ لیت السیاط علی رووس اصحابی حتی یتفقهوا فی الدین

توصیه هائی اینچنین در متون دینی نشان می‌دهد که تعقل و تدین از یکدیگر انفکاک نداشته بلکه در یکدیگر آمیخته هستند.

انفکاک تعقل از تدین خصلت بارز جریانهای تکفیری

نگاهی به تاریخ صدر اسلام بخوبی گویای این است که تحجر و جمود برخی از مسلمانان در فهم عمیق دین بزرگترین صدمه را بر پیکره دین وارد نمود . نمونه بارز چنین اندیشه های انحرافی را می‌توان در جریان خوارج عصر حاکمیت امام علی علیه السلام مشاهده نمود.

شهید مطهری در زمینه رکود و تحجر فکری خوارج می‌فرماید:‌ خوارج درست در مقابل این طرز تعلیم قرآنى که مى‏خواست فقه اسلامى براى همیشه متحرک و زنده بماند، جمود و رکود را آغاز کردند، معارف اسلامى را مرده و ساکن درک کردند و شکل و صورتها را نیز به داخل اسلام کشاندند. [۱]

ایشان در تبیین نکته مذکور می‌فرماید:‌ اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگى نپرداخته است. تعلیمات اسلامى همه متوجه روح و معنى و راهى است که بشر را به آن هدفها و معانى مى‏رساند.

ایشان ادامه می‌دهد:‌ اسلام هدفها و معانى و ارائه طریقه رسیدن به آن هدفها را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هر گونه تصادمى با توسعه تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است.

در اسلام یک وسیله مادى و یک شکل ظاهرى نمى‏توان یافت که جنبه «تقدس» داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ نماید. از این رو، پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن یکى از جهاتى است که کار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان کرده و مانع بزرگ جاوید ماندن را از میان برمى‏دارد.این همان درهم آمیختن تعقل و تدین است.

از طرفى اصول را ثابت و پایدار گرفته و از طرفى آن را از شکلها جدا کرده است. کلیات را به دست داده است. این کلیات مظاهر گوناگونى دارند و تغییر مظاهر، حقیقت را تغییر نمى‏دهد.

اما تطبیق حقیقت بر مظاهر و مصادیق خود هم آنقدر ساده نیست که کار همه کس باشد، بلکه نیازمند درکى عمیق و فهمى صحیح است. و خوارج مردمى جامدفکر بودند و ماوراء آنچه مى‏شنیدند یارى درک نداشتند و لذا وقتى امیرالمؤمنین، ابن عباس را فرستاد تا با آنها احتجاج کند به وى گفت: لا تُخاصِمْهُمْ بالْقُر انِ فَانَّ الْقُر انَ حَمّالٌ ذو وُجوهٍ تَقولُ وَ یَقولونَ وَ لکِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَانَّهُمْ لَنْ‏یَجِدوا عَنْها مَحیصاً. (نهج البلاغه، نامه 77.).

با قرآن با آنان استدلال مکن زیرا که قرآن احتمالات و توجیهات بسیار مى‏پذیرد، تو مى‏گویى و آنان مى‏گویند، ولکن با سنت و سخنان پیغمبر با آنان سخن بگو و استدلال کن که صریح است و از آن راه فرارى ندارند.

یعنى قرآن کلیات است. در مقام احتجاج، آنها چیزى را مصداق مى‏گیرند و استدلال مى‏کنند و تو نیز چیز دیگرى را، و این در مقام محاجّه و مجادله قهراً نتیجه بخش نیست.آنان آن مقدار درک ندارند که بتوانند از حقایق قرآن چیزى بفهمند و آنها را با مصادیق راستینش تطبیق دهند، بلکه با آنها با سنت سخن بگو که جزئى است و دست روى مصداق گذاشته است.

در اینجا حضرت به جمود و خشک مغزى آنان در عین تدینشان اشاره کرده است که نمایشگر انفکاک تعقل از تدین است.

خوارج تنها زاییده جهالت و رکود فکرى بودند. آنها قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و نمى‏توانستند کلى را از مصداق جدا کنند. [۲]

ایشان معتقد است فکر انفکاک تعقل از تدین که از ویژگیهای خوارج بود بعنوان یک جریان همچنان استمرار دارد:‌

طرز تفکر خوارج و روح اندیشه آنان (جمود فکرى و انفکاک تعقل از تدین) در طول تاریخ اسلام به صورتهاى گوناگونى در داخل جامعه اسلامى رخنه کرده است. هرچند سایر فرق خود را مخالف با آنان مى‏پندارند اما باز روح خارجیگرى را در طرز اندیشه آنان مى‏یابیم و این نیست جز در اثر آنچه که گفتیم:

طبیعت آدمى دزد است و معاشرتها این دزدى را آسان کرده است.همواره عده‏اى خارجى مسلک بوده و هستند که شعارشان مبارزه با هر شئ جدید است. حتى وسایل زندگى را- که گفتیم هیچ وسیله مادى و شکل ظاهرى در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس مى‏دهند و استفاده از هر وسیله نو را کفر و زندقه مى‏پندارند. [۳]

ایشان درادامه به مکاتب فقهی و اعتقادی که مولود اندیشه تفکیک تعقل از تدین است پرداخته و می‌فرماید:‌ در بین مکتبهاى اعتقادى و علمى اسلامى و همچنین فقهى نیز مکتبهایى را مى‏بینیم که‏ مولود روح تفکیک تعقل از تدین است و درست مکتبشان جلوه گاه اندیشه خارجیگرى است ؛ عقل در راه کشف حقیقت و یا استخراج قانون فرعى به‏طور کلى طرد شده است ، پیروى از آن را بدعت و بى‏دینى خوانده‏اند و حال اینکه قرآن در آیاتى بسیار بشر را به سوى عقل خوانده و بصیرت انسانى را پشتوانه دعوت الهى قرار داده است. [۴]

جریان ضد عقلی وهابیت در تسنن

در برابر این آیات و روایات فراوانی که مسلمانان را به تعقل و تدبر در معارف دینی فرا می خواند متاسفانه در دنیای اسلام شاهد جریاناتی بوده و هستیم که هر نوع تدبر و تعقل در متون دینی را بدعت دانسته و معتقد است که تنها با تکبه بر ظواهر آیات و روایات باید به استنباط احکام الهی پرداخت.

در راس این جریان ضد عقلی در بین اهل سنت وهابیت و مکتب فقهی احمد بن حنبل و در بین تشیع اخباریین به رهبری ملا امین استرآبادی قرار دارند .

شهید مطهری نسبت به مکتب فقهی حنبلی می‌نویسد:‌

بزرگترین علماى ضد عقل و تعقل پیروان احمد حنبل هستند که در رأس آنها ابن تیمیه است. ابن تیمیه در قرن هشتم میلادى و در دمشق مى‏زیسته‏. او مردى بسیار پرکار و به یک معنا نابغه است. واقعاً هم نبوغى دارد، ولى یک فکر بسیار بسیار قشرى و متحجّرى دارد.

بعضى‏ها فکرشان در سطح، خیلى توسعه پیدا می‌کند ولى در عمق نفوذى ندارد. ابن تیمیه از آن اشخاص است؛ یعنى وقتى انسان مجموع کتابهاى او را مى‏بیند، حیرت می‌کند که یک انسان چگونه‌این همه مطالعه داشته! [ولى مى‏بیند عمیق نیست.].

ابن تیمیه احیاکننده سنت احمد حنبل است؛ یعنى در میان پیروان احمد حنبل هیچ کس به اندازه او روش احمد حنبل را احیا نکرد، و حتى کتابى در تحریم منطق نوشت که اصلًا خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه.

نهضت وهابیگرى هم که تقریباً در یک قرن و نیم پیش پیدا شد، دنباله ابن تیمیه است. اینها شاگردان ابن تیمیه هستند. ریشه این نهضت هم نهضت ضد عقل است و لذا شدیداً منطق و فلسفه را تحریم مى‏کنند و خیلى به اصطلاح سنتى هستند، یعنى ظاهرى و ظاهرپرست و قشرى مى‏باشند. [۵]

جریان ضد عقلی اخباریگری در شیعه

شهید مطهری نسبت به مکتب ضد عقلی اخباریین شیعی می‌نویسد:‌ مکتب اخباریگرى نیز- که یک مکتب فقهى شیعى است و در قرنهاى یازدهم و دوازدهم هجرى به اوج قدرت خود رسید و با مکتب ظاهریون و اهل حدیث در اهل سنت بسیار نزدیک است و از نظر سلوک فقهى هر دو مکتب سلوک واحدى دارند و تنها اختلافشان در احادیثى است که باید پیروى کرد- یک نوع انفکاک تعقل از تدین است.

اخباریها کار عقل را بکلى تعطیل کردند و در مقام استخراج احکام اسلامى از متون آن، درک عقل را از ارزش و حجیت انداختند و پیروى از آن را حرام دانستند و در تألیفات خویش بر اصولیین (طرفداران مکتب دیگر فقهى شیعى) سخت تاختند و مى‏گفتند فقط کتاب و سنت حجتند. البته حجیت کتاب را نیز از راه تفسیر سنت و حدیث مى‏گفتند و در حقیقت قرآن را نیز از حجیت انداختند و فقط ظاهر حدیث را قابل پیروى مى‏دانستند. [۶]


ایشان در تحلیل مخالفت اخباریین با اصولیین و نیز مخالفت اهل حدیث با جریان اعتزالی که روش عقلی در فهم اصول دین داشتند می‌فرماید:‌ ...عامّه مردم که اهل تعقّل و تفکّر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدیّن» را مساوى با «تعبّد» و تسلیم فکرى به ظواهر آیات و احادیث- و مخصوصاً احادیث- می‌‏دانند و هر تفکّر و اجتهادى را نوعى طغیان و عصیان علیه دین تلقّى مى‏نمایند خصوصاً اگر سیاست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمایت کند و بالأخص اگر برخى از علماى دین و مذهب این طرز تفکّر را تبلیغ نمایند و بالأخص اگر این علما خود واقعا به ظاهر گرایى خویش مؤمن و معتقد باشند و عملًا تعصّب و تصلّب بورزند.

ایشان در ادامه می‌فرماید:‌ حملات اخباریّین علیه اصولیّین و مجتهدین، و حملات برخى از فقها و محدّثین علیه فلاسفه در جهان اسلامى از چنین امرى ریشه مى‏گیرد.

ایشان در زمینه مخالفت اهل حدیث با معتزله می‌فرماید:‌ معتزله علاقه عمیقى به فهم اسلام و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریّین و یهود و نصارى و مجوس و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتى مبلّغینى تربیت مى‏کردند و به اطراف و اکناف مى‏فرستادند. در همان حال از داخل حوزه‏ اسلام وسیله ظاهر گرایان که خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنّة» مى‏نامیدند تهدید مى‏شدند و بالأخره از پشت خنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجاً منقرض گشتند. [۷]

پانویس

  1. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهرى ج‏16 327 ؛ ممیزات خوارج ..... ص: 316
  2. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏16، ص: 329
  3. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏16، ص: 331
  4. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏16، ص: 332
  5. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏22، ص: 714-713 و رک به مجموعه آثار ج 3ص 64-66
  6. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهرى ج‏16 ص332
  7. مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏3، ص: 87