بیعت رضوان

نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۱۷ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)

بیعت رضوان یا بیعت تحت‌الشجره اسم پیمان مجدد یاران واصحاب پیامبر ص است که قبل از صلح حدیبیه با ایشان بستند.

پیشینه ی ماجرا

به گفته واقدی مسلمانان در دو نوبت از مشرکان اسیر گرفتند:

قریش شبی پنجاه پیاده را به سرپرستى مکرز بن حفص فرستاده بودند که در اطراف لشکرگاه رسول خدا بگردند، به امید اینکه بتوانند کسى را بگیرند یا شبیخون بزنند. اصحاب رسول خدا(ص) آنها را گرفتند، و به حضور پیامبر (ص) آوردند.

جمعى از قریش حرکت کردند و نزدیک سپاه پیامبر (ص) آمدند و شروع به تیراندازى و پرتاب سنگ کردند. مسلمانان در آنجا هم گروهى دیگر از مشرکان را اسیر گرفتند. [۱]

به درازا کشیدن ماجراى عثمان، همراه با رسیدن برخى اخبار نگران کننده درباره‌ مهاجرانى که به داخل شهر رفته بودند و اصرار قریش در جلوگیرى از ورود مسلمانان، ضرورت یک بیعت همگانى را فراهم کرد. این بیعت را بیعت رضوان و نیز بیعت شجره نامیده ‌اند. زیرا رسول خدا (ص) زیر درختى با مردم بیعت کردند، درختى که تا سالها حاجیان در کنار آن نماز مى گزاردند. [۲]

نام پیمان

عنوان رضوان از آیه ‌اى که در این باره نازل شد، گرفته شده است.

موضوع پیمان

این بیعت در ارتباط با شرایط خاصى بود که در آن لحظه پیش آمده و بنابر این موضوع آن امر جهاد بود. مسلمانان بایستى بر اصل پایدارى و مقاومت و جهاد با رسول خدا(ص) بیعت مى ‌کردند. درباره مضمون آنچه بر سر آن بیعت شد، اختلافى در نقل ها به چشم م ى‌خورد. عمدتاً دو چیز نقل شده:

مسلمانان بیعت کردند که در صورت جنگ از صحنه نبرد نگریزند: «بایعْناه على ان لا نَفِرّ». تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم عَلَى الْمُوْت».

نتیجه

پس از بیعت که رودرروى شمارى از مشرکان نیز صورت گرفت و آنان را به صلح تشویق کرد، حویطب بن عبد العزّى، و سهیل بن عمرو، و مکرز بن حفص پیش قریش برگشتند و به آنها خبر دادند که چگونه شاهد سرعت یاران پیامبر براى بیعت با آن حضرت بوده‌اند و اینکه چگونه تسلیم نظر رسول خدا بودند. خردمندان قریش گفتند، هیچ چیزى بهتر از آن نیست که با محمد مصالحه کنیم که امسال را برگردد و سال آینده مراجعت کند و سه روز اقامت کند، و قربانی هایش را بکشد و باز گردد، و در سرزمین ما اقامت کند، بدون اینکه به شهر درآید. همگى بر این کار اتفاق کردند. [۳]

  1. المغازى/ترجمه،متن،ص:۴۵۸
  2. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانى که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبد الله در دوره‌اى که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم مى‌دید به‌طور دقیق محل درخت را به شما نشان مى ‌دادم، سبل الهدى، ج ۵، ص ۱۲۲
  3. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانى که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبد الله در دوره‌اى که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم مى‌دید به‌طور دقیق محل درخت را به شما نشان مى ‌دادم، سبل الهدى، ج ۵، ص ۱۲۲