تاثیر جریانات فکری هند و پاکستان بر مسائل افغانستان

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۷ توسط Azizi.m (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''تاثیر جریانات فکری هند و پاکستان بر مسائل افغانستان''' عنوان مدخلی است که به...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تاثیر جریانات فکری هند و پاکستان بر مسائل افغانستان عنوان مدخلی است که به بیان و بررسی مهمترین جریانات فکری کشور دو کشور هند و پاکستان که بیشترین تاثیر را در جریانات فکری و اجتماعی کشور افغانستان و مسائل آن گذاشته اند می پردازد و آبشخور مسائل فعلی کشور افغانستان را تا حدودی واکاوی می کند. این مقاله گزیده ای است با تلخیص و تصرف از مقاله ای با عنوان « تاثیر جریان های فکری و اجتماعی معاصر شبه قاره در تحولات اجتماعی افغانستان» که توسط آقایان اسماعیل جهان بین و سیدآصف کاظمی نوشته شده و در شماره 17 فصل نامه علمی تخصصی سخن تاریخ به چاپ رسیده است.

مقدمه

جریانهای فکری و اجتماعی شبه قاره هند بیشترین تاثیر را در کشورهای شرقی مانند پاکستان و افغانستان داشته است. احزاب و گروههای قومی و سیاسی زیادی در افغانستان تحت تاثیر همین جریانها قرار گرفته و منشأ تحولات زیادی در معادلات سیاسی و اجتماعی کشور افغانستان شده است. پدیده طالبان، وهابیت، جنگ های داخلی افغانستان که باعث به ستوه آمدن مردم و کشته شدن هزاران نفر بود وضعیتی به وجود آورد که به خشونتی به مراتب شدیدتر از آنچه در برابر اشغالگران روس رخ داده بود انجامید. جریانات شبه قاره و احزاب تحت تأثیر آن از بازی گردانان اصلی در صحنه تحولات افغانستان بودند.

این جریان‌ها که همواره در آرزوی نقش‌آفرینی در جامعه بر مبنای ارزش‌های مذهبی بودند از فرصت‌های به وجود آمده استفاده لازم را بردند و با رویکرد اقتدارگرایانه، نهادهای جدیدی را پایه‌ریزی کردند تا بتوانند در عرصه سیاسی از منافع جمعی خود دفاع کنند. اکنون چهار جریان مذهبی عمده شبه‌قاره دارای چهار تشکل سیاسی هستند. این تشکل‌ها اصولا بر مبنای ارزش‌های کاملاً مذهبی استوار گردیده‌اند. در واقع اعتقادات مذهبی و فرهنگ ارزشی، زیربنای سازمانی تشکل‌های سیاسی این جریان‌ها را تشکیل می‌دهند. شناخت و مطالعه این جریانات می¬تواند به ریشه یابی و تحلیل مسائل و جریانات موجود در افغانستان و احیاناً حل مشکلات به وجود آمده کمک شایانی کند.

جریانهای فکری شبه قاره هند

در یک تقسیم‌بندی کلی و عمومی چهار جریان فکری اسلامی را در شبه قاره به ویژه پاکستان می‌توان ملاحظه نمود که منشأً اولیه تمامی آن‌ها در تفکر اسلامی به هند بزرگ (قبل از تجزیه به هند. پاکستان و بنگلادش) برمی گردد:

بنیاد گرایان افراطی

اولین جریان مهم، بنیادگرایی افراطی است که از افکار و اندیشه‌های شاه ولی‌الله دهلوی (۱۷۶۲-۱۷۰۳) سرچشمه گرفته است.در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، یکی از علمای برجسته پیرو نهضت شاه ولی الله دهلوی به نام محمد قاسم نانوتوی در سال۱۸۶۷م مدرسه معروف «دیوبند» را در روستایی به همین نام در ایالت اتراپرادش هند بنیان‌گذاری کرد. این مدرسه به تدریج به یک مکتب فکری ویژه‌ای تبدیل گشت که تا امروز به افراد تحصیل کرده در آن‌جا و یا وابسته به این مکتب و طرز فکر، عنوان «دیوبندی» اطلاق می‌شود.

اخوانی ها

جریان ابوالاعلی مودودی (۱۹۷۹-۱۹۰۲) دومین جریان فکری مهم در پاکستان است که با اندک تسامح می‌توان آن را جریان «اخوانی» در این کشور نامید. مودودی شخصیتی بنیادگرا و تا حدودی متأثر از افکار اصلاحی شاه ولی الله دهلوی در قرن هیجدهم میلادی است؛ اما میان انديشه و روش سیاسی او با جمعیت العلمای اسلام تفاوت زیادی مشاهده می‌شود. مودودی به برخورد نقادانه با تاريخ صدر اسلام معتقد بوده و درباره نوع حکومت اسلامی، از «جمهوری الهی» نام برده است.

روشن فکران

جریان سیداحمدخان (۱۸۹۸-۱۸۱۷) سومین جریان اسلامی مطرح در پاکستان است. سیداحمدخان به عنوان الگوی مسلمان لیبرال در محافل روشن‌فکری پاکستان شناخته شده است. او به مراجعه مستقیم و بدون واسطه به فن به عنوان بهترین راه شناخت دین معتقد بود و به نقش سنت و اجماع در منبع‌شناسی دین تردید داشت.

این سه جریان فکری به نحوی از افکار علمای مسلمان هند در دوران سلطه بریتانیا نشأت می‌گرفت که عمدتاً به افکار شاه‌ولی الله برمی‌گشت. اندیشه‌های اصلاحی شاه ولی‌الله منشأ پدید آمدن گرایش‌های متعدد در شبه‌قاره شد. اما آنچه پایه اصلی انديشه دینی شاه‌ولی الله را تشکیل می داد سلفی‌گری یا بنیادگرایی از نوع مشابه وهابیت عربستان بود؛ تا آن‌جا که دولت استعماری بریتانیا او را به وهابیت متهم کرد.

تحریک جعفریه

جریان چهارم «تحریک جعفریه» است. این جریان‌ متعلق است به جامعه تشیع پاکستان. شیعیان پاکستان علی‌رغم برخورداری از امکانات و توانایی‌های فراوان تا اواخر دهه هفتاد میلادی نتوانسته بودند تشکل سیاسی واحدی به وجود آورند.

این جریانات مهم چهارگانه‌ از آغازتأسیس تا به حال، گفتمان آشتی‌ناپذیر در برابر هم در پیش گرفته و هر یک با استفاده از مفاهیم ارزشی و منابع تاریخی و نیز تفسیرهای خودگرایانه از سنت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فضای تنش آلودی را در حوزه فکری و اعتقادی و هم‌چنین در عرصه اجتماعی به وجودآورده‌اند.

جریانهای فکری قبل از سال 1947م

چهار جریان فکری اسلامی اکثریت عمده مسلمانان پاکستان را در برمی‌گيرند. با وجود اين تقسیم‌بندی چهارگانه تقسیم‌بندی دیگری نیز وجود دارد که به مدارس دینی و علما و روحانیان مذهبی مربوط می‌شود. شهرت و رسمیت تقسیم‌بندی دوم در خصوص محافل حوزوی و مذهبی بسیار قابل توجه است. در تقسیم‌بندی اخیر اکثر مدارس و علمای دینی سنتی از لحاظ گرایش‌های کلامی و فقهی به دو گروه عمده و مهم تقسسیم می‌شوند: گروه «دیوبندی» و گروه «بریلوی». این دو گروه نماینده دو نوع تفکر کلامی و فقهی در چارچوب فقه حنفی هستند که هریک به تدریج دارای حزب سیاسی مستقلی نیز گردیدند. دیوبندی‌ها از نظر اعتقادی, شباهت کلی به وهابیت پیدا کرده‌اند. آن‌ها مانند وهابیت, در برابر سایر فرقه‌های اسلامی حساسیت زیادی نشان می‌دهند و تفسیر ویژه‌ای از توحید و شرک دارند؛ اما بریلوی‌ها نسبتاً انعطاف‌پذیرتر هستند و تا حدودی گرایش‌های صوفیانه دارند.

دیوبندیه

مکتب دیوبندی در سال ۱۸۶۸ به وسیله محمدقاسم ناناتوی و رشیداحمد در منطقه دیوبند هند بنیانگذاری شد. هواداران این مکتب فکری, در سال ۱۹۱۹ در هند سازمان جماعت علمای هند را تأسیس کردند. در سال ۱۹۴۵ هم‌زمان با اوج‌گیری جنبش استقلال پاکستان عده‌ای از دیوبندی‌ها از جماعت علمای هند منشعب شدند.

بریلویه

وقتی از بریلویه‌ها صحبت می‌کنیم» باید از دانشگاه علیگر یاد کرد که مظهر تعلیم و تربیت غربی مسلمانان بود. این دانشگاه به رهبری روحانی سیداحمدخان بنیان نهاده شد. عقاید او با مخالفت دیانت رسمی مواجه گردید و مقبولیت عام نیافت ولی کوشش او توانست مسمانان را متقاعد کند تا به امر تعلیم و تربیت جدید بپردازد. بنابراین برای نخستین‌بار در تاریخ به دو نوع از روشن‌فکران مسلمان برمی‌خوریم که در دو آموزشگاه و طبق دو سنت فکری متفاوت تحصیل کرده‌اند مثل شبلی و مولانا آزاد که به تأسیس دارالعلوم ندوة العلماء انجامید و هدف آن میانه‌روی و حد فاصل بین علیگر و دیوبند محافظه کار بود.

جریانهای فکری بعد از سال 1947م

جماعت اسلامی مودودی

جماعت اسلامی به رهبری مودودی؛ یکی از جریان‌های فکری فعال در پاکستان و موثر در افغانستان است. تأثیر مودودی را در بسیاری از مواضع طلبان به صراحت می‌توان دید. آنان به عدم سازش با ارزش‌های غربی معتقدند و این که در عوض غرب باید به نظام ارزشی نهضت طالبان احترام بگنارد و خود را با آن تطبیق دهند. اتکای کلی به شریعت و این ادعای طالبان که حق دارد اسلام را از نو تفسیر کند و تفسیر آن‌ها صحیح‌ترین تفسیر است, نیز پژواک‌هایی از مودودی را در خود دارد.

در افغانستان وقتی نادرخان در نوامبر ۱۹۳۳ ترور شد و پسرش ظاهر به‌جایش نشست، روحانیان هم‌چنان قدرت را حفظ کردند. در سال ۱۹۴۴ یک مدرسه علوم دینی و شریعت دایر شد که در سال ۱۹۵۰ به صورت دانشکده الهیات در دانشگاه کابل درآمد. قبل از آن علما در دیوبند یا الازهر قاهره درس می‌خواندند. بسیاری از روحانیان آن زمان تحت تأثیر تفکر اسلام‌شناسی پاکستانی مودودی بودند که در سال ۱۹۴۱ حزب جماعت اسلامی را در هند تأسیس کرده بود. در سال ۱۹۴۷ نیز حزب جماعت اسلامی پاکستان تأسیس شد.

دیوبندیه

محمدقاسم نانوتوی در سال ۱۸۳۲ در قریه نانوتا متولا شد و در مدارس دینی دهلی به تحصیل پرداخت. وی در ۲۵ سالگی در انقلاب هندوستان شرکت جست و در سپاهی که علما گرد آورده بودنده منصب فرماندهی را به عهده گرفت و پیروزی‌هایی به دست آوره ولی هنگام فتح دهلی توسط انگلیسی‌ها مخفی گشت و پس از چندی مجدداً به صحنه آمد و با هم کاری هم‌فکرانش شالوده مدرسه دارالعوم دیوبند را پی ریخت و سرانجام در سال ۱۸۷۹ در پنجاه سالگی در گذشت.

سرکوب قیام سال ۱۸۵۷ علمای ایالت‌های شمال غربی را پراکنده ساخت. بسیاری از آنان کشته شدند. بعضی به حیدرآباد مهاجرت کردند وعده‌ای در مکه ساکن شدند. محمد قاسم نانوتاوی و رشید احمد گنگوهی مکتب کوچکی را در دیوبند به سطح یک دارالعلوم رساندند که شاگردان آن نه تنها اهل ایالت‌های شمالی بلکه اهل پنجاب, بنگال و حتی ایران و افغانستان بودند.

به هر حال مدرسه؛ پابه پای زمان پیش رفت و در کنار مسجد کوچک بر حجم خویش افزود و رفته‌رفته دارای عمارات متعدد، مساحت وسیع، دانشجویان اساتید و کارمندان بی‌شمار شد. به مرور خط مشی دینی و ملی این موسسه مذهبی آن‌چنان مشهور گردید که در ردیف بزرگ‌ترین مدارس آسیا جای گرفت و دانشجویان از همه ممالک اسلامی بدان جا عزیمت کردنده حتی بعضی به واسطه اشتهارش آن را «الازهر آسیا» نام نهادند.