تصوف: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'ابن تیمیّه' به 'ابن تیمیه')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
   
   
=واژه تصوف=
=واژه تصوف=
تصوف ، مصدر لازم ثلاثی مزید از باب تفعل، در لغت به معنای صوفی شدن است.
تصوف مصدر لازم ثلاثی مزید از باب تفعل، در لغت به معنای صوفی شدن است.


واژه «تصوف» بنا بر اظهر احتمالات از واژه «صوف» گرفته شده است و از لغات مستحدثه به معني «پشمينه پوشي» به عنوان نمادي از زندگي سخت و دوري از تن پروري و لذت پرستي مي باشد. يكي از مؤلفان «تاريخ تصوف در اسلام» پس از نقل اقوال و عقايد مسلمانان و بعضي از مستشرقين درباره اصل و اشتقاق كلمه «صوفي» و «متصوف»، نتيجه گرفته است كه نزديك ترين قول ها به عقل و منطق و موازين لغت اين است كه (صوفي) كلمه اي است عربي و مشتق از لغت «صوف»; يعني پشم. وجه تسميه زهّاد و مرتاضين قرون اول اسلام به «صوفي» آن است كه لباس پشمينه خشني مي پوشيدند و نيز لغت «تصوف» مصدر باب تفعّل و معناي آن پشمينه پوشيدن است، همان طور كه «تقمّص» به معني پيراهن پوشيدن است.<ref>قاسم غني، تاريخ تصوف در اسلام، ص 45</ref>
واژه «تصوف» بنا بر اظهر احتمالات از واژه «صوف» گرفته شده است و از لغات مستحدثه به معنی «پشمینه پوشی» به عنوان نمادی از زندگی سخت و دوری از تن پروری و لذت پرستی می باشد. یكی از مؤلفان «تاریخ تصوف در اسلام» پس از نقل اقوال و عقاید مسلمانان و بعضی از مستشرقین درباره اصل و اشتقاق كلمه «صوفی» و «متصوف»، نتیجه گرفته است كه نزدیك ترین قول ها به عقل و منطق و موازین لغت این است كه (صوفی) كلمه ای است عربی و مشتق از لغت «صوف»; یعنی پشم. وجه تسمیه زهّاد و مرتاضین قرون اول اسلام به «صوفی» آن است كه لباس پشمینه خشنی می پوشیدند و نیز لغت «تصوف» مصدر باب تفعّل و معنای آن پشمینه پوشیدن است، همان طور كه «تقمّص» به معنی پیراهن پوشیدن است.<ref>قاسم غني، تاريخ تصوف در اسلام، ص 45</ref>


=پیشینه واژه تصوف=
=پیشینه واژه تصوف=
خط ۲۸: خط ۲۸:


=صوفی کیست=
=صوفی کیست=
درباره معني «تصوف» و اين كه به چه كسي «صوفي» مي گويند، بايد اعتراف كرد كه يك تعريف جامع كه طريقه و روش صوفيه را كه در برگرفته و مورد قبول همگان باشد، يافت نمي گردد.
درباره معنی «تصوف» و این كه به چه كسی «صوفی» می گویند، باید اعتراف كرد كه یك تعریف جامع كه طریقه و روش صوفیه را كه در برگرفته و مورد قبول همگان باشد، یافت نمی گردد.
گويند: «ابو منصور عبدالقادر» (متوفي 429 هـ ق) در بغداد بر حسب حروف ابجد و با توجه به تاليفات بزرگان صوفيه، در حدود يك هزار تعريف درباره تصوف و صوفيه و نظريات آنان، جمع آوري كرده است،<ref>نفحات الانس، مقدمه مصحح، ص 15</ref> البته مشايخ صوفيه صدها تعريف براي تصوف و معني «صوفي» ذكر كرده اند و از هر كدام از اقطاب و رؤساي اين فرقه چند تعريف درباره تصوف نقل شده است;<ref>عبارت عوارف المعارف سهروردي چنين است: «و اقوال المشايخ في ماهية التصوف تزيد علي الف قول، اقوال مشايخ صوفيه در تعريف تصوف بيش از هزار قول است».</ref> از اين مطلب آشكار مي گردد كه تا چه اندازه تباين و اختلاف در فروع نظريه تصوف وجود دارد و به قول «ابو سعيد بن اعرابي صوفي» (م. 340 هـ.ق) صوفيه قائل به جمع بودند; اما صورت اين جمع نزد هر دسته از آنان بر خلاف آن چه بوده كه در نزد ديگري است و با اين ترتيب در اسماء متفق و در معاني مختلف بودند.<ref>مقدمه نفحات الانس، ص 16</ref>
گویند: «ابو منصور عبدالقادر» (متوفی 429 هـ ق) در بغداد بر حسب حروف ابجد و با توجه به تالیفات بزرگان صوفیه، در حدود یك هزار تعریف درباره تصوف و صوفیه و نظریات آنان، جمع آوری كرده است،<ref>نفحات الانس، مقدمه مصحح، ص 15</ref> البته مشایخ صوفیه صدها تعریف برای تصوف و معنی «صوفی» ذكر كرده اند و از هر كدام از اقطاب و رؤسای این فرقه چند تعریف درباره تصوف نقل شده است;<ref>عبارت عوارف المعارف سهروردي چنين است: «و اقوال المشايخ في ماهية التصوف تزيد علي الف قول، اقوال مشايخ صوفيه در تعريف تصوف بيش از هزار قول است».</ref> از این مطلب آشكار می گردد كه تا چه اندازه تباین و اختلاف در فروع نظریه تصوف وجود دارد و به قول «ابو سعید بن اعرابی صوفی» (م. 340 هـ.ق) صوفیه قائل به جمع بودند; اما صورت این جمع نزد هر دسته از آنان بر خلاف آن چه بوده كه در نزد دیگری است و با این ترتیب در اسماء متفق و در معانی مختلف بودند.<ref>مقدمه نفحات الانس، ص 16</ref>
با وجود همه اين تعريفات، تا به حال نتوانسته اند يك تعريف جامع براي «تصوف» بيان كنند و خود اين همه اختلاف و مغايرت كه در تعاريف آن ها وجود دارد، كاشف از اين است كه هر كدام، مفهوم جداگانه اي براي تصوف و صوفي قائل بوده اند<ref>دشتي، علي، در ديار صوفيان، چاپ جاويدان، ص 9</ref> و لذا بايد گفت: تصوف يك مذهب خاص و منظم و محدود نيست. بلكه يك طريقه التقاطي است كه از به هم آميخن عقايد و افكار گوناگون به وجود آمده است. به همين جهت حد و حصاري ندارد و در طي قرون و اعصار با مقتضيات و شرايط و افكار هر دوره تغيير شكل مي دهد.<ref>زنجاني، عميد، تاريخ تصوف، ص159</ref>
با وجود همه این تعریفات، تا به حال نتوانسته اند یك تعریف جامع برای «تصوف» بیان كنند و خود این همه اختلاف و مغایرت كه در تعاریف آن ها وجود دارد، كاشف از این است كه هر كدام، مفهوم جداگانه ای برای تصوف و صوفی قائل بوده اند<ref>دشتي، علي، در ديار صوفيان، چاپ جاويدان، ص 9</ref> و لذا باید گفت: تصوف یك مذهب خاص و منظم و محدود نیست. بلكه یك طریقه التقاطی است كه از به هم آمیخن عقاید و افكار گوناگون به وجود آمده است. به همین جهت حد و حصاری ندارد و در طی قرون و اعصار با مقتضیات و شرایط و افكار هر دوره تغییر شكل می دهد.<ref>زنجاني، عميد، تاريخ تصوف، ص159</ref>


=نتیجه=
=نتیجه=
خط ۴۲: خط ۴۲:
=پانویس=
=پانویس=
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}


[[رده: تصوف]]
[[رده: تصوف]]

نسخهٔ ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۷

تصوف یکی از واژه های کلیدی در تقسیم بندی فرقه های جهان اسلام است که بخش عمده ای از مسلمانان را در خود جای داده است. از لوازم شناخت جهان اسلام آشنایی با تصوف و اتباع آن است.

واژه تصوف

تصوف مصدر لازم ثلاثی مزید از باب تفعل، در لغت به معنای صوفی شدن است.

واژه «تصوف» بنا بر اظهر احتمالات از واژه «صوف» گرفته شده است و از لغات مستحدثه به معنی «پشمینه پوشی» به عنوان نمادی از زندگی سخت و دوری از تن پروری و لذت پرستی می باشد. یكی از مؤلفان «تاریخ تصوف در اسلام» پس از نقل اقوال و عقاید مسلمانان و بعضی از مستشرقین درباره اصل و اشتقاق كلمه «صوفی» و «متصوف»، نتیجه گرفته است كه نزدیك ترین قول ها به عقل و منطق و موازین لغت این است كه (صوفی) كلمه ای است عربی و مشتق از لغت «صوف»; یعنی پشم. وجه تسمیه زهّاد و مرتاضین قرون اول اسلام به «صوفی» آن است كه لباس پشمینه خشنی می پوشیدند و نیز لغت «تصوف» مصدر باب تفعّل و معنای آن پشمینه پوشیدن است، همان طور كه «تقمّص» به معنی پیراهن پوشیدن است.[۱]

پیشینه واژه تصوف

واژه تصوف در آثار صوفیان متقدمی چون قُشَیْری (متوفی ۴۶۵)[۲] به کار رفته، فقط برخی از لغت نویسان متأخر، [۳] مصدر تصوف را ذکر کرده اند. در البیان و التبیین جاحظ (متوفی ۲۵۵) واژگان صوفی و صوفیه به کار رفته است و برخی، همچون ابوهاشم صوفی یا کوفی (قرن دوم)، از جمله صوفیان خوانده شده اند.[۴] ابونصر سرّاج[۵] از حسن بصری (متوفی ۱۱۰) و سفیان ثوری (متوفی ۱۶۱) جملاتی نقل کرده که حاکی از رواج واژه صوفی در قرن دوم است. به گفته قشیری[۶] و ابن جوزی (متوفی ۵۹۷)،[۷] پیش از سال ۲۰۰ به عده ای، صوفی اطلاق می‌شده است. طبق قول ابن خلدون ،[۸] تصوف روش صحابه و تابعین و سلف امت نیز بوده، اما از قرن دوم به بعد، با رواج دنیاپرستی در میان مسمانان ، کسانی که بر خلاف آنان به عبادت روی آوردند، صوفی نام گرفتند. به گفته ابن تیمیه (متوفی ۷۲۸) لفظ صوفیه تا پایان قرن سوم رواج نداشته است. وی در عین حال اشاره می‌کند که کاربرد این واژه را به برخی از بزرگان قرون دوم و سوم نسبت داده اند.[۹] کِنْدی از گروهی به نام صوفیه سخن گفته است که در سال ۲۰۰ در اسکندریه مصر، برای امر به معروف ، در برابر سلطان شورش کردند.[۱۰] ابن ندیم[۱۱] از جابربن حیان کوفی (متوفی ۱۶۰) با تعبیر «صوفی» یاد کرده است. طبق نظر لویی ماسینیون، عنوان صوفی به گروه کوچکی از زهاد کوفه اشاره داشت که آخرین پیشوای آنان عبدک صوفی (متوفی ۲۱۰) بود. گرچه مطالب فوق از کسانی نقل شده که پس از قرن دوم می‌زیسته‌اند و گزارش معتبری از قرن اول و دوم، دالّ بر رواج واژه صوفی، در دست نیست، نظر بدوی[۱۲] مبنی بر اطلاق این کلمه به افراد زاهد و عابد در اوایل قرن دوم یا اندکی پیش از آن، درست به نظر می‌رسد.

ماهیت تصوف

در باره ماهیت تصوف نیز متجاوز از هزار تعریف از عرفای بزرگ نقل شده است که گرچه در ظاهر با هم متفاوت اند، مفهومی که از آن‌ها استنباط می‌شود، یکی است[۱۳] مثلاً از معروف کرخی (متوفی ۲۰۰) نقل شده که تصوف عبارت است از دستیابی به حقیقت و دل کندن از آنچه در دست مردم است، بنابراین تا کسی به حقیقت فقر نرسد به تصوف نایل نمی‌شود و حقیقت فقر نیز چیزی نیست جز بی نیازی جستن از غیرحق. از ذوالنون مصری (متوفی ۲۴۵) روایت شده است که صوفی کسی است که در طلب امور دنیوی خود را به رنج نیفکند و چون چیزی را از دست داد، بی تابی نکند.[۱۴] جنید بغدادی (متوفی ۲۹۷ یا ۲۹۸) صوفی شدن را در پیوند با حق تعالی و قطع وابستگی به غیر او می‌جست[۱۵] و ابوالحسین نوری (متوفی ۲۹۵) تصوف را ترک کلیه لذایذ نفسانی می‌دانست.[۱۶] شبلی (متوفی ۳۳۴) تصوف را اشتغال به ذکر خدا ، بی اندیشیدن به غیر او می‌دانست.[۱۷]

صوفی کیست

درباره معنی «تصوف» و این كه به چه كسی «صوفی» می گویند، باید اعتراف كرد كه یك تعریف جامع كه طریقه و روش صوفیه را كه در برگرفته و مورد قبول همگان باشد، یافت نمی گردد. گویند: «ابو منصور عبدالقادر» (متوفی 429 هـ ق) در بغداد بر حسب حروف ابجد و با توجه به تالیفات بزرگان صوفیه، در حدود یك هزار تعریف درباره تصوف و صوفیه و نظریات آنان، جمع آوری كرده است،[۱۸] البته مشایخ صوفیه صدها تعریف برای تصوف و معنی «صوفی» ذكر كرده اند و از هر كدام از اقطاب و رؤسای این فرقه چند تعریف درباره تصوف نقل شده است;[۱۹] از این مطلب آشكار می گردد كه تا چه اندازه تباین و اختلاف در فروع نظریه تصوف وجود دارد و به قول «ابو سعید بن اعرابی صوفی» (م. 340 هـ.ق) صوفیه قائل به جمع بودند; اما صورت این جمع نزد هر دسته از آنان بر خلاف آن چه بوده كه در نزد دیگری است و با این ترتیب در اسماء متفق و در معانی مختلف بودند.[۲۰] با وجود همه این تعریفات، تا به حال نتوانسته اند یك تعریف جامع برای «تصوف» بیان كنند و خود این همه اختلاف و مغایرت كه در تعاریف آن ها وجود دارد، كاشف از این است كه هر كدام، مفهوم جداگانه ای برای تصوف و صوفی قائل بوده اند[۲۱] و لذا باید گفت: تصوف یك مذهب خاص و منظم و محدود نیست. بلكه یك طریقه التقاطی است كه از به هم آمیخن عقاید و افكار گوناگون به وجود آمده است. به همین جهت حد و حصاری ندارد و در طی قرون و اعصار با مقتضیات و شرایط و افكار هر دوره تغییر شكل می دهد.[۲۲]

نتیجه

از مجموع این تعاریف چنین بر می‌آید که تصوف، در نظر پیشگامان این راه، بیشتر آدابی بوده است که منتهی به برخی ملکات و اوصاف می‌شود و هدف آن حسن خُلق با خَلق برای قبول حق است. صوفیان را ازاین‌رو به خصوصیاتی چون گسستن از غیرحق، فقر ، قناعت، تواضع، ایثار، اخلاص ، صبر ، استقامت ، تسلیم ، شناخت وسوسه های نفس و مخالفت با آن می‌شناختند نه به عقاید و آرا .[۲۳] بعلاوه صوفیان برای دفاع از آداب خود اهل احتجاج و استدلال نبودند، بلکه آدابشان مبتنی بر ذوق و اشراق و شهود یا تجربه درونی بود.[۲۴] صوفیه همچنین بین صوفی و متصوف و مستَصوف فرق می‌گذاشتند و مستَصوف را کسی می‌دانستند که برای کسب جاه و مال ، خود را به صوفیان همانند می‌کرد.[۲۵] کثرت مستصوفها در طول تاریخ تصوف سبب شد تا در برخی کتب صوفیه کلمه صوفی معنای مذمومی پیدا کند و به جای آن برخی واژه عارف را که معمولاً معنای مثبتی دارد برای خود و یا صوفیان سده های اول تصوف برگزینند

پانویس

  1. قاسم غني، تاريخ تصوف در اسلام، ص 45
  2. عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، ج۱، ص۲۷۹، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸
  3. محمدبن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۲، ص۳۳۲، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴ - بطرس بستانی، محیط المحیط: قاموس مطول للغه العربیه، ج۱، ص۵۲۵، بیروت ۱۹۸۷ - سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج۱، ص۶۷۰، قم ۱۴۰۳.
  4. عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۲۸۳، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲
  5. ابونصر سرّاج، کتاب اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۱ـ۲۲، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بی تا)
  6. عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، ج۱، ص۳۸۹، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸
  7. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۱۶۳، بیروت ۱۳۶۸.
  8. ابن خلدون، ج۱، ص۶۱۱
  9. ابن تیمیّـه، مجموع الفتاوی، ج۷، ص۵، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، ج ۷، جزء ۱۱: کتاب التصوف، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰ - طبلاوی محمود سعد، التصوف فی تراث ابن تیمیه، ج۱، ص۴۷ـ ۴۸، مصر ۱۹۸۴.
  10. محمدبن یوسف کندی، ولاه مصر، ج۱، ص۱۸۶، چاپ حسین نصّار، بیروت ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹
  11. ابن ندیم، ج۱، ص۴۲۰
  12. عبدالرحمان بدوی، تاریخ تصوف اسلامی: از آغاز تا پایان سده دوم هجری، ج۱، ص۲۷، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، قم ۱۳۷۵ ش
  13. عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۵۷، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳
  14. عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۵۶، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳
  15. ابونصر سرّاج، کتاب اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۵، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بی تا)
  16. ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، متن و ترجمه کتاب تعرف، ج۱، ص۲۵، چاپ محمدجواد شریعت، تهران ۱۳۷۱ ش
  17. منصوربن اردشیر عَبّادی، مناقب الصوفیّه، ج۱، ص۲۰، چاپ محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، تهران ۱۳۶۲ ش
  18. نفحات الانس، مقدمه مصحح، ص 15
  19. عبارت عوارف المعارف سهروردي چنين است: «و اقوال المشايخ في ماهية التصوف تزيد علي الف قول، اقوال مشايخ صوفيه در تعريف تصوف بيش از هزار قول است».
  20. مقدمه نفحات الانس، ص 16
  21. دشتي، علي، در ديار صوفيان، چاپ جاويدان، ص 9
  22. زنجاني، عميد، تاريخ تصوف، ص159
  23. علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۴۴، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ ش. - علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۴۷، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ ش.
  24. علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۴۸ـ۴۹، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ ش
  25. علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۴۰، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ ش