جریانات و ایدئولوژی های مهم فکری افغانستان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''جریانات و ایدئولوژی های مهم افغانستان''' عنوان مدخلی است که به معرفی و بررسی...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴: خط ۲۴:
احزاب سیاسی و جریان های راست گرایان امروز مانند؛ جمعیت اسلامی، حزب اسلامی حکمتیار، محاذ اسلامی و سایر جریانهای راستگرا همه این ها یا مستقیم و یا غیر مستقیم ادامه دهنده سیاست های نادرخان هستند. چند سال قبل، تصویر های از مقامات جمعیت اسلامی در فضای اجتماعی درز کرد که در اتاق های کاری شان تصویر های نادرخان دیده می شد، این خود بازگو کننده پیروی از آن است. از سوی دیگر، این احزاب راست گرا به شدت مخالف سیاست ها و خط مش های شاه امان الله خان هستند.  
احزاب سیاسی و جریان های راست گرایان امروز مانند؛ جمعیت اسلامی، حزب اسلامی حکمتیار، محاذ اسلامی و سایر جریانهای راستگرا همه این ها یا مستقیم و یا غیر مستقیم ادامه دهنده سیاست های نادرخان هستند. چند سال قبل، تصویر های از مقامات جمعیت اسلامی در فضای اجتماعی درز کرد که در اتاق های کاری شان تصویر های نادرخان دیده می شد، این خود بازگو کننده پیروی از آن است. از سوی دیگر، این احزاب راست گرا به شدت مخالف سیاست ها و خط مش های شاه امان الله خان هستند.  


پیروان خط فکری نادریسم، بیشتر با غرب و بلوک اسلامی خود را راحت احساس می کنند. با آنکه خط مش فکری امانیسم خود را با بلوک های چپی و شرق خود را راحت می دیدند. یک از مشکل اساسی این مکتب این است که فرهنگ افغانیت و اسلامیت را با هم می دانند و در جامعه افغانستان آن را لازم و ملزوم فکر می کنند، در ماهیت خیلی از اصول عرفی افغانیت با اسلامیت در تضاد با هم باشند. ضرب المثل معروف در این باره خوب صدق می کند: دو تربوز در یک دست گرفته نمی شود! ایدئولوژی نادریسم را می توان به این اصول عمده استوار دانست: محافظه کاری، افغانیت و اسلامیت، سیاست بازی با دین و مخالفت با مدرنیسم و سکولاریسم می¬باشد.
پیروان خط فکری نادریسم، بیشتر با غرب و بلوک اسلامی خود را راحت احساس می کنند. با آنکه خط مش فکری امانیسم خود را با بلوک های چپی و شرق خود را راحت می دیدند. یک از مشکل اساسی این مکتب این است که فرهنگ افغانیت و اسلامیت را با هم می دانند و در جامعه افغانستان آن را لازم و ملزوم فکر می کنند، در ماهیت خیلی از اصول عرفی افغانیت با اسلامیت در تضاد با هم باشند. ضرب المثل معروف در این باره خوب صدق می کند: دو تربوز در یک دست گرفته نمی شود! ایدئولوژی نادریسم را می توان به این اصول عمده استوار دانست: محافظه کاری، افغانیت و اسلامیت، سیاست بازی با دین و مخالفت با مدرنیسم و سکولاریسم می باشد.
==طالبانیسم یا مکتب فکری رادیکالیسم اسلامی و افراط گرا==
ظهور این ایدئولوژی را می توان در سال ۱۹۹۴م، با تأسیس جنبش یک گروه اسلام گرا که خود را طالب و یا طالبان می نامیدند، دانست. در طول جنگ های داخلی و تنظیمی در افغانستان، که مردم از جنگ و ناامنی خسته شده بودند، این گروه با شعار های که خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» خطاب کردند، وارد کابل شدند و قدرت سیاسی را در دست گرفتند و مردم افغانستان که خسته از جنگ بودند، از طالبان استقبال کردند.
 
می توان گفت ایدئولوژی طالبانیسم، متأثر از چندین مکتب فکری است، که جنبه های افراط گرایی و بنیادگرایی دارد. طالبانیسم دارای باورها و عقاید دگماتیسم و نیهیلیسم مذهبی و قومی می باشد، که فلسفه و ماهیت این ایدئولوژی برگرفته از مکتب «دیوبندیسم» و «وهابیسم» که هردو قرائتی از دین اسلام است، می باشند.
 
تحقیقات و پژوهش ها نشان داد که طالبانیسم یا ایدئولوژی این گروه، نه تنها از این دو مکتب (دیوبندی و وهابیت) تأثیر پذیر بوده است، عملکرد طالبان بیشتر جنبه قومی و قبیله ای هم داشته است تا دیوبندی یا وهابیت، اینها با رفتارها و باورهای تاریخی شان، نشان دادند که به شدت رفتارهای فاشیسم هم دارند. این ایدئولوژی به مدت پنج سال تحت عنوان “امارت اسلامی” در افغانستان حکومت کردند. اصول عمده طالبانیسم بر بنیاد؛ اسلامیت و افغانیت، بنیادگرایی اسلامی، مخالفت با عقل گرایی و علم گرایی، ضدیت با تجددگرایی و ارجحیت طلبی قومی-قبیله ای استوار می باشد.
 
آبشخور این تفکر را عمدتاً باید در مدارس دینی دیوبندیه در پاکستان جستجو کرد. این مدارس که بیشتر آنها متعلق به جمعیت العلما اسلام بودند، برای خانواده های فقیر پاکستانی، به ویژه برای مهاجران افغانی که از شرایط اقتصادی بسیار نازل در رنج بودند، جذابیت زیادی داشتند. وجود همین مراکز آموزشهاى تفکر تندروانه مکتب دیوبندى بود که برای جمیعت العلما این امکان را فراهم ساخت تا در سازمان دهی جنبش طالبان در سال  1994م نقش فعالی را ایفا کند. احمد رشید شرح گویای از وضعیت این مدارس ارائه می کند:
 
اغلب این مدارس در نواحی روستایی و در اردوگاه های آوارگان قرار داشته و توسط ملاهای کم سوادی اداره می شد که با برنامه های اصلاح گرایانه اولیه دیوبندیها فاصله زیادی داشتند. تفسیرآنان از شریعت به شدت متأثر از «پختون والی» یا مقرارت قبیلهای پشتونها بود؛ درعین حال، تأمین مالی این مدارس توسط عربستان سعودی و احزاب طرفدار کیش وهابیت که جمعیت العلما نیز از جمله آنان بود، باعث شد تا از آنها ستیزه جویانی بیرون آید که عمیقاً نسبت به مجاهدین دوران اشغال شوروی بدبین بودند.<ref>ر.ک: نظری، محمدعلی، «نقش جریانهای مذهبی پاکستان در شکل گیری افراط گرایی مذهبی در افغانستان» ، نشریه بلاغ، شماره 44و45، ص176</ref>
 
نجومی در مورد زمینه های بسیار مناسبی که این طلاب افغانی برای تأثیرپذیری از تعالیم دیوبندی– وهابی در مدارس پاکستان داشتند، می نویسد:
 
بخش عمدهای نیروهای طالبان محصول مدارس بلوچستان پاکستان بودند که در کنار مرز افغانستان قرار داشتند. آنها نوآموزانی بودند که از اردوگاه های آوارگان افغانی جذب این نهادهای آموزشی مذهبی شدند. اغلب این طلاب اصالتاً اهل مناطق روستایی ولایت قندهار،هلمند، زابل، فراه و تعدادی اهل نمیروز و غزنی بودند.
 
آوارگی طولانی مدت در پاکستان، باعث شده بود که این دانش آموزان پیوند اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شان با افغانستان ازهم گیسخته شود. بسیاری از این افراد وقتی وارد پاکستان شدند در مراحل سنی بسیار پایین قرار داشتند، و آنها الگوهای ملی و تاریخی را که اجداد شان صدها سال باآن زیسته بودند تجربه نکرده بودند. این نوجوانان افغان، با اذهان آماده برای یادگیری و انطباق پذیری با جهانی که در آن می زیستند، مانند زمین حاصل خیزی بودند برای کسانی که می خواستند بذرهای ایدئولوژیهای سیاسی شان را در آن بکارند.<ref>ر.ک: نظری، محمدعلی، «نقش جریانهای مذهبی پاکستان در شکل گیری افراط گرایی مذهبی در افغانستان» ، نشریه بلاغ، شماره 44و45، ص179</ref>
 
طالبان در جو مذهبی مدرسه رشد کردند و شرایط بسیار سخت و منزوی زندگی را که عاری از هرگونه ملاطفت بود تجربه کردند. تجارب دوران اولیه کودکی جامعه پذیری در نهادهای کاملاً مردانه که عاری از هرگونه احساس عاطفی زندگی خانوادگی بود به طور وسیع ذهنیت و الگوهای رفتاری آنها را شکل داد. انعطاف ناپذیری، سخت آیینی، تشویق و ترغیب جنگ جویی و مردانگی برخی از ویژگی های است که فرهنگ سیاسی طالبان را بیان می کند. بنابراین، شرایط جامعه شناختی و روان شناختی مدارس به طور اساسی این فرهنگ و ذهنیت را شکل داد. برنامه های درسی بسیار کهنه، که موضوعات علمی و مطالعات جدید را کاملاً نادیده می گیرد، در تربیت طالبان نقش اساسی داشت. سادگی در زندگی و اندیشه، تجزیه و تحلیل طالبان را به محاسبه ساده خیر و شر یا سیاه و سفید تقلیل داده است، و هر چیزی که با جهان نگری آنها مطابقت نداشته باشد شر محسوب می شود.
 
==شیعیان افغانستان==
نباید جامعه ایدئولوژیکی دیگری را فراموش کرد، و آن جامعه ایدئولوژیکی اقلیت های شیعیان افغانستان می باشد. اگر چه تأثیر مانند سایر ایدئولوژی ها ندارد، اما باز هم نقش شگرفی در جامعه سیاسی و اجتماعی افغانستان دارند.
 
از آنجا که تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، شیعیان افغانستان حوزه علمیه و مدارس دینی قابل توجهی نداشتند لذا برای یادگیری علوم دینی عمدتاً به قم یا نجف مهاجرت می کردند و طبیعی است که علمای شیعه افغانی تحت تأثیر دو مکتب فکری و سیاسی قم و نجف قرار داشتند.
 
این دو خط مش فکری قم در ایران و نجف در عراق با هم در خیلی موارد اختلاف نظر اساسی داشتند، خط مش فکری قُم ایران، بر بنیاد حکومت ولایت فقیه و فقه سیاسی باورمند بودند، در حالی که، خط مش فکری نجف عراق به حکومت ولایت فقیه اعتقادی نداشته و اساساً به فقه با نگاه سیاسی و حکومتی نگاه نمی کرد. این دو مولفه فکری و ایدئولوژیکی، بر فضای فکری جامعه سیاسی و اجتماعی شیعیان افغانستان سایه افکنده است.
== جمع بندی==
این که گفته شود افغانستان در طول تاریخ خود کدام ایدئولوژی برای رهبری جامعه و دولت را نداشته است، شاید اندکی اشتباه باشد، باید این طور گفت که یک ایدئولوژی همه شمول و تمامیت خواه نداشته برای رهبری کشور افغانستان وجود نداشته است، بلکه حتی به عکس، این ایدئولوژی ها بودند که در طول این سالها جامعه افغانستان را رهبری می کردند که عموماً بر بنیاد منافع شخصی-قبیله ای و خاندانی استوار بودند.
 
برای اولین بار شاه امان الله خان غازی اقدام به ایدئولوژی سازی سیاسی برای ایجاد یک دولت مدرن زد. شاه امان الله خان بنیاد دولت مدرن را گذاشت که ایدئولوژی خود شاه هم در تاریخ بی سابقه بوده است، هم از پادشاه هان قبل از خود و بعد از خود، زیرا شاه امان الله خان قومی، قبیله ای و سنتی مانند سایر شاهان برای افغانستان نمی اندیشید، بلکه آرزوی یک افغانستان بزرگ، متمدن، توسعه یافته و مدرن را داشت. بعد از آن که  ایده های شاه امان الله خان نتوانست در افغانستان ایجاد شود، دوباره این کشور به سیاست ها و گرایش های فکری قبلی برگشت. بعد از دهه ها گذشت زمان، یعنی دوره های ظاهر شاه و پسر برادرش سردار داود خان، افغانستان وارد میدان جنگ های ایدئولوژیکی شرق و غرب گردید.
 
بعد از سقوط رژیم چپی ها در افغانستان، ایدئولوژی اسلام سیاسی، رهبری دولت افغانستان را به عهده گرفت که چندان دوره خوبی نبود، زیرا منجر به جنگ های داخلی و تنظیمی شد. از بطن این جنگ های داخلی ایدئولوژی دیگری، از بدنه اسلام سیاسی، یعنی طالبانیسم بر مسند قدرت سیاسی دولت تکیه زد و رهبری را بر مدت پنج سال به عهده گرفت که بعد از حادثه یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱م، از هم پاشید و افغانستان تحت اشغال آمریکا در آمد.
 
بعد از آن تا امروز، دولت دارای کدام ایدئولوژی سیاسی مشخصی نبوده است، این عدم وجود یک ایدئولوژی سیاسی باعث شده است که منافع ملی، فکری رهبری، کشمکشهای دخلی، دوری دولت و شهروندان، و صدها مشکل و چالش دیگر بوده است که ناشئ از عدم ایدئولوژی سیاسی و رهبری کننده برای دولت، احساس می شود. اگر چه با روی کار آمدن آقای غنی بر مسند قدرت سیاسی افغانستان و خود را به عنوان ادامه دهنده راه شاه امان الله خان تلقی، یکی از اهدافش شاید ترمیم فکر و ایدئولوژی شاه امان الله خان بوده باشد.
 
در خیلی موارد احساس می شود که دکترین و سیاست گذاری های رئیس جمهور غنی در قالب امانیسم صورت گرفته است. اگر چنین شود که دولت باید ایدئولوژی سیاسی خود را مشخص کند که چپ یا راست، و بر اساس اصول آن استوار باشد و جامعه سیاسی را منسجم بسازد پس آینده¬ای بهتری در پیش روی داریم
۱۸۷

ویرایش