حجاج بن یوسف: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۷: خط ۷۷:


در این موقع به او خون خوراندند و این پیشنهاد [[ابلیس]] بود که در قالب آدمی ظاهر گشته بود ابلیس از کار آن­ها پرسید، گفتند: «فارعه (این نام مادر حجاج بود) پسرى از یوسف آورده و پستان مادر و غیر مادر نمی­‌گیرد.» گفت: «یک بزغاله سیاه را بکشید و سق او را با خون بزغاله بیالایید روز دوم نیز چنین کنید و روز سوم بز سیاهى را کشتند و سق وی را با خون آن بیالایید، پس‌ازآن گوسفند سیاهى را بکشید و سق وی را با خون آن بیالایید، و صورتش را خون‏آلود کنید که به‌روز چهارم پستان خواهد گرفت.» گوید چنین کردند. به همین جهت پیوسته در کار خونریزى بی‌اختیار بود و می­‌گفت که بهترین لذت­هاى او خونریزى است و انجام اعمالى که دیگران از ارتکاب آن دریغ دارند. <ref>مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین (م 346)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 2، ص 129</ref> البته به نظر می­‌رسد این نقل  افسانه باشد، چراکه غیرممکن به نظر می­‌رسد و شاید به سبب ظلم و آدمکشی حجاج به این صورت نقل گردیده است. ازجمله خصلت­‌های حجاج پرخوری بود که در برخی محافل نقل‌قول می­‌گردیده است. <ref> مسعودی، پیشین، ص 507</ref>
در این موقع به او خون خوراندند و این پیشنهاد [[ابلیس]] بود که در قالب آدمی ظاهر گشته بود ابلیس از کار آن­ها پرسید، گفتند: «فارعه (این نام مادر حجاج بود) پسرى از یوسف آورده و پستان مادر و غیر مادر نمی­‌گیرد.» گفت: «یک بزغاله سیاه را بکشید و سق او را با خون بزغاله بیالایید روز دوم نیز چنین کنید و روز سوم بز سیاهى را کشتند و سق وی را با خون آن بیالایید، پس‌ازآن گوسفند سیاهى را بکشید و سق وی را با خون آن بیالایید، و صورتش را خون‏آلود کنید که به‌روز چهارم پستان خواهد گرفت.» گوید چنین کردند. به همین جهت پیوسته در کار خونریزى بی‌اختیار بود و می­‌گفت که بهترین لذت­هاى او خونریزى است و انجام اعمالى که دیگران از ارتکاب آن دریغ دارند. <ref>مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین (م 346)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 2، ص 129</ref> البته به نظر می­‌رسد این نقل  افسانه باشد، چراکه غیرممکن به نظر می­‌رسد و شاید به سبب ظلم و آدمکشی حجاج به این صورت نقل گردیده است. ازجمله خصلت­‌های حجاج پرخوری بود که در برخی محافل نقل‌قول می­‌گردیده است. <ref> مسعودی، پیشین، ص 507</ref>
=حجاج بن یوسف ثقفی در دیدگاه اهل سنت و شیعه=
==ظلم و ستم حجاج ثقفی==
بنابر گفته مورخان، حجاج جبار و ستمگر ، <ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۳</ref> [[کافر]] <ref>ابن‌عبدربّه، العقدالفرید، ج۵، ص۴۲ـ۴۳</ref> فاسق <ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۴، ص۱۸۴</ref> دروغ‌گو و خبیث <ref>محمدبن عبدوس جهشیاری، کتاب‌الوزراء و الکتّاب، ج۱، ص۲۶</ref> <ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۳</ref> بود.حجاج در پاسخ به نامه عبدالملک، خود را آدمی لجوج و حسود و کینه‌توز وصف کرده است. <ref>اسماعیل‌بن قاسم قالی، کتاب‌الأمالی، ج۲، ص۱۱۱</ref> <ref>ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۱۶۷</ref>


=پانویس=
=پانویس=

نسخهٔ ‏۱ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۷


حجاج بن یوسف
نام حجاج بن یوسف
نام کامل حَجّاج بن یوسف ثقفی
لقب اشتر
نقش‌ برجسته فرمانده پیاده‌نظام عبدالملک بن مروان • والی حجاز • والی عراق
علت معروفیت خونریزی • تخریب کعبه • بازسازی کعبه
محل تولد طائف • روستای بنی‌صخر
محل زندگی عراق • حجاز
درگذشت ۹۵ق
آرامگاه میان راه بصره و کوفه

حَجّاج بن یوسف ثَقَفی امیر حجاز و عراق در دوره عبدالملک بن مرواناست که برای شکست دادن عبدالله بن زبیر، مسجدالحرام را محاصره و بخشی از کعبه را با منجنیق تخریب کرده و به آتش کشید. او در سال ۷۴ق. یک سال پس از تخریب، خانه خدا را به شکل پیش از بازسازی آن توسط عبدالله بن زبیر بازگرداند.

از حجاج با تعابیر خونریز، ستمگر و کینه‌جو یادشده است. او مدینه را به جهت مخالفت مردم آن با عبدالملک، آلوده‌ترین شهرها دانسته و احترام مردم به منبر و قبر حضرت محمد(ص) را به سخره گرفته است.

حجاج بن یوسف، در سن ۴۵ سالگی در سال ۹۵ق. در حالی که تعادل روحی‌اش را از دست داده بود، به سبب بیماری خوره یا سل و بی‌خوابی در شهر واسط درگذشت و در همان جا دفن شد.

قبیله و تبار حجاج بن یوسف

حجاج بن یوسف بن حکم، [۱] از قبیله ثقیف طائف،[۲] و مکنّی به ابومحمد [۳] است. مادرش، فارعه دختر هَمام بن عروة بن مسعود ثقفی است، [۴] که پیش از ازدواج با یوسف، همسر حارث بن کلده ثقفی [۵] حکیم عرب و به قولی همسر مغیرة بن شعبه ثقفی بوده است. [۶]

یوسف پدر حجاج، بر پایه برخی گزارش‌ها نزد عبدالملک بن مروانِ (۶۵–۸۵ق) اموی، از مقام و منزلتی برخوردار و حکمرانی مناطقی را از سوی او عهده‌دار بود. [۷]

حجاج بن یوسف که بود

یکی از شخصیت­‌های مهم در دوره حکومت بنی‌امیه که جایگاه مهمی در استقرار و تحکیم بنای این حکومت داشته، حجاج بن یوسف بن حکم بن ابى عقیل بن مسعود بن عامر بن معتب بن مالک بن کعب بن عمرو بن سعد بن عوف بن ثقیف قسى بن منبه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عیلان بن مضر از قبیله ثقفی [۸] بود که در سال چهل‌ودو هجری در طائف دیده به جهان گشود. [۹] در برخی منابع آمده است که وی در شبی که عمر بن خطاب مرد به دنیا آمد [۱۰] وی کسی بود که عبدالملک در مورد او به پسرش گفت: حجاج بود که ما را بر منبر خلافت قرارداد [۱۱] و برخی معتقدند که حجاج بلایی بود که خداوند به دعای عمر بن خطاب بر سر مردم عراق فرو فرستاده است. [۱۲]

گویند حجاج فردی بود که چشمان تنگ و کم‌­نور داشت و استخوان نشیمن گاهش دارای عیب و نقصان بود. از دیگر ویژگی­‌های جسمی او دارا بودن ساق­‌هایى بسیار لاغر و نازک، کوچک اندام و با صدایى نازک بود و بالاتنه کوتاهی داشت. کنیه‏‌اش ابو محمد بود و مادرش او را کلیب نام نهاده بود. [۱۳] مادرش فارغه دختر همام بن عروه بن مسعود ثقفی، همسر مطلقه حارث بن کلده بود که قبل از آن در نکاح مغیره بن شعبه بود [۱۴] و در ازدواجش با یوسف، حجاج را به دنیا آورد.

در مورد تولدش این‌طور آمده که سحرگاهی حارث بر فارغه، مادر حجاج، وارد شد، وی را دید که دندان خویش خلال می­‌کند. حارث بیرون رفت و طلاق‌نامه برای زن فرستاد. بعدازآن یوسف بن ابی عقیل او را به زنی گرفت و او حجاج را که طفلی زشت‌رو بود، از مادر و غیر مادر پستان به دهان نمی­‌گرفت. [۱۵]

در این موقع به او خون خوراندند و این پیشنهاد ابلیس بود که در قالب آدمی ظاهر گشته بود ابلیس از کار آن­ها پرسید، گفتند: «فارعه (این نام مادر حجاج بود) پسرى از یوسف آورده و پستان مادر و غیر مادر نمی­‌گیرد.» گفت: «یک بزغاله سیاه را بکشید و سق او را با خون بزغاله بیالایید روز دوم نیز چنین کنید و روز سوم بز سیاهى را کشتند و سق وی را با خون آن بیالایید، پس‌ازآن گوسفند سیاهى را بکشید و سق وی را با خون آن بیالایید، و صورتش را خون‏آلود کنید که به‌روز چهارم پستان خواهد گرفت.» گوید چنین کردند. به همین جهت پیوسته در کار خونریزى بی‌اختیار بود و می­‌گفت که بهترین لذت­هاى او خونریزى است و انجام اعمالى که دیگران از ارتکاب آن دریغ دارند. [۱۶] البته به نظر می­‌رسد این نقل افسانه باشد، چراکه غیرممکن به نظر می­‌رسد و شاید به سبب ظلم و آدمکشی حجاج به این صورت نقل گردیده است. ازجمله خصلت­‌های حجاج پرخوری بود که در برخی محافل نقل‌قول می­‌گردیده است. [۱۷]

حجاج بن یوسف ثقفی در دیدگاه اهل سنت و شیعه

ظلم و ستم حجاج ثقفی

بنابر گفته مورخان، حجاج جبار و ستمگر ، [۱۸] کافر [۱۹] فاسق [۲۰] دروغ‌گو و خبیث [۲۱] [۲۲] بود.حجاج در پاسخ به نامه عبدالملک، خود را آدمی لجوج و حسود و کینه‌توز وصف کرده است. [۲۳] [۲۴]

پانویس

  1. المنتظم، ج6، ص336
  2. انساب الاشراف، ج13، ص352
  3. البدء و التاریخ، ج6، ص28؛ الکامل، ج4، ص585؛ البدایه و النهایه، ج9، ص117
  4. انساب الاشراف، ج13، ص353، 407
  5. مروج الذهب، ج3، ص125؛ البدایه و النهایه، ج9، ص118
  6. الاغانی، ج6، ص418؛ البدایه و النهایه، ج9، ص118
  7. البدایه و النهایه، ج9، ص119
  8. مسعودی، أبو الحسن على بن حسین (م 345)؛ التنبیه و الإشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1365 ش، ص 292 و البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر (م 279)؛ کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417/1996، ج 13، ص 352
  9. طبرى، محمد بن جریر (م 310)؛ تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375 ش، ج 7، ص 2727.
  10. بلعمی، تاریخنامه طبرى، تحقیق محمد روشن، تهران، البرز، چاپ سوم، 1373 ش، ج 4، ص 663
  11. الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه؛ الإمامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ج 2، ص 58
  12. مقدسى، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ (البدء و التاریخ)، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، ج 2، ص 915 و 916
  13. مقدسى، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ (البدء و التاریخ)، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، ج 2، ص 916
  14. بحرالعلوم، محمد؛ الحجاج سیف الامویین فی العراق، بیروت، دارالزهراء، 1986 م، ص 10
  15. 8] لغت نامه دهخدا، ذیل همین اسم.
  16. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین (م 346)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 2، ص 129
  17. مسعودی، پیشین، ص 507
  18. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۳
  19. ابن‌عبدربّه، العقدالفرید، ج۵، ص۴۲ـ۴۳
  20. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۴، ص۱۸۴
  21. محمدبن عبدوس جهشیاری، کتاب‌الوزراء و الکتّاب، ج۱، ص۲۶
  22. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۴۳
  23. اسماعیل‌بن قاسم قالی، کتاب‌الأمالی، ج۲، ص۱۱۱
  24. ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۱۶۷