حکمت وجود آیات متشابه در قرآن از منظر فریقین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'می رسد' به 'می‌رسد')
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقاله‌ها')
 
(۲۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:


یکی از مباحث مهم در تفسیر و علوم قرآنی بررسی حکمت وجود [[آیات متشابه]] در قرآن است. مفسران فریقین در این زمینه دیدگاههای متنوعی بیان کرده اند که در مقاله ذیل به تبیین برخی از این دیدگاهها می پردازیم .
یکی از مباحث مهم در تفسیر و علوم قرآنی بررسی حکمت وجود [[آیات متشابه]] در قرآن است. مفسران فریقین در این زمینه دیدگاه‌های متنوعی بیان کرده‌اند که در مقاله ذیل به تبیین برخی از این دیدگاه‌ها می‌پردازیم.


==دیدگاه فخر رازی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن==
== دیدگاه فخر رازی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن ==


ایشان تحت عنوان "المسألة الرابعة: فی الفوائد التی لأجلها جعل بعض القرآن محکماً وبعضه متشابهاً " نخست شبهه برخی از ملحدین را درزمینه وجود متشابهات در قرآن مطرح نموده و سپس به پاسخ آن از منظر مفسرین می‌پردازد. گفتار فخررازی در بیان شبهه برخی ملاحده بشرح ذیل می‌باشد:  
ایشان تحت عنوان "المسألة الرابعة: فُی الفوائد التُی لأجلها جعل بعض القرآن محکماً وبعضه متشابهاً " نخست شبهه برخی از ملحدین را درزمینه وجود متشابهات درقرآن مطرح نموده و سپس به پاسخ ان از منظر مفسرین می پردازد. گفتار فخررازی در بیان شبهه برخی ملاحده بشرح ذیل می باشد:  


برخی از [[ملاحده]] نسبت به وجود آیات متشابه در قرآن ایراد گرفته و می‌گویند یک از عوامل پیدایش فرق گوناگون در اسلام وجود آیات متشابه است بدین معنا که هر یک از صاحبان فرق برغم تضادی که با یکدیگر دارند مذهبشان را مبتنی بر قرآن دانسته و به استناد می‌کنند. بنابر‌این هرگاه قرآن فاقد آیات متشابه می‌بود مانع از پیدایش اختلافات مذهبی می‌گردید.
   
   
برخی از [[ملاحده]] نسبت به وجود ایات متشابه در قرآن ایراد گرفته و می گویند یک از عوامل پیدایش فرق گوناگون در اسلام وجود ایات متشابه است بدین معنا که هر یک از صاحبان فرق برغم تضادی که با یکدیگر دارند مذهبشان را مبتنی بر قرآن دانسته و به استناد می‌کنند . بنابر این هرگاه قرآن فاقد ایات متشابه می بود مانع از پیدایش اختلافات مذهبی می گردید  .
حاصل شبهه مذکور آن است که تمام اختلافات بین فرق اسلامی به وجود آیات متشابه در قرآن برمی‌گردد.<ref>تفسیر الرازی ج 7ص 184-185: إعلم أن من الملحدة من طعن فی القرآن لأجل اشتماله علی المتشابهات، وقال: إنكم تقولون إن تكالیف الخلق مرتبطة بهذا القرآن إلی قیام الساعة، ثم إنا نراه بحیث یتمسك به كل صاحب مذهب علی مذهبه، فالجبری یتمسك بآیات الجبر، كقوله تعالی: * (وجعلنا علی قلوبهم أكنة أن یفقهوه وفی آذانهم وقراً) * (الأنعام: 103) والقدری یقول: بل هذا مذهب الكفار، بدلیل أنه تعالی حكی ذلك عن الكفار فی معرض الذم لهم فی قوله * (وقالوا قلوبنا فی أكنة مما تدعونا إلیه وفی آذاننا وقر) * (الأنعام: 25) وفی موضع آخر * (وقالوا قلوبنا غلف) * (الإسراء: 46) وأیضاً مثبت الرؤیة یتمسك بقوله * (وجوه یومئذ ناضرة، إلی ربها ناظرة) * (القیامة: 22، 23) والنافی یتمسك بقوله * (لا تدركه الأبصار) * (الأنعام: 103) ومثبت الجهة یتمسك بقوله * (یخافون ربهم من فوقهم) * (النحل: 50) وبقوله * (الرحمان علی العرش استوی) * (طه: 5) والنافی یتمسك بقوله * (لیس كمثله شیء) * (الشوری: 11) ثم إن كل واحد یسمی الآیات الموافقة لمذهبه: محكمة، والآیات المخالفة لمذهبه: متشابهة وربما آل الأمر فی ترجیح بعضها علی بعض إلی ترجیحات خفیة، ووجوه ضعیفة، فكیف یلیق بالحكیم أن یجعل الكتاب الذی هو المرجوع إلیه فی كل الدین إلی قیام الساعة هكذا، ألیس أنه لو جعله ظاهراً جلیاً نقیاً عن هذه المتشابهات كان أقرب إلی حصول الغرض</ref>
== پاسخ‌های پنجگانه فخر رازی به شبهه ملاحده – در چرائی وجود متشابهات در قرآن -==
 
حاصل شبهه مذکور ان است که تمام اختلافات بین فرق اسلامی به وجود ایات متشابه در قرآن برمی‌گردد.<ref>تفسیر الرازی ج 7ص 184-185: إعلم أن من الملحدة من طعن فی القرآن لأجل اشتماله على المتشابهات ، وقال: إنکم تقولون إن تکالیف الخلق مرتبطة بهذا القرآن إلى قیام الساعة ، ثم إنا نراه بحیث یتمسک به کل صاحب مذهب على مذهبه ، فالجبری یتمسک بآیات الجبر ، کقوله تعالى: * ( وجعلنا على قلوبهم أکنة أن یفقهوه وفی آذانهم وقراً ) * ( الأنعام: 103 ) والقدری یقول: بل هذا مذهب الکفار ، بدلیل أنه تعالى حکى ذلک عن الکفار فی معرض الذم لهم فی قوله * ( وقالوا قلوبنا فی أکنة مما تدعونا إلیه وفی آذاننا وقر ) * ( الأنعام: 25 ) وفی موضع آخر * ( وقالوا قلوبنا غلف ) * ( الإسراء: 46 ) وأیضاً مثبت الرؤیة یتمسک بقوله * ( وجوه یومئذ ناضرة ، إلى ربها ناظرة ) * ( القیامة: 22 ، 23 ) والنافی یتمسک بقوله * ( لا تدرکه الأبصار ) * ( الأنعام: 103 ) ومثبت الجهة یتمسک بقوله * ( یخافون ربهم من فوقهم ) * ( النحل: 50 ) وبقوله * ( الرحمان على العرش استوى ) * ( طه: 5 ) والنافی یتمسک بقوله * ( لیس کمثله شیء ) * ( الشورى: 11 ) ثم إن کل واحد یسمی الآیات الموافقة لمذهبه: محکمة ، والآیات المخالفة لمذهبه: متشابهة وربما آل الأمر فی ترجیح بعضها على بعض إلى ترجیحات خفیة ، ووجوه ضعیفة ، فکیف یلیق بالحکیم أن یجعل الکتاب الذی هو المرجوع إلیه فی کل الدین إلى قیام الساعة هکذا ، ألیس أنه لو جعله ظاهراً جلیاً نقیاً عن هذه المتشابهات کان أقرب إلى حصول الغرض</ref>  


ایشان در پاسخ شبهه مذکور می‌گوید: عالمان دینی در پاسخ چرائی وجود متشابهات درقرآن وجوهی را ذکر نموده‌اند.


==پاسخهای پنجگانه فخر رازی  به شبهه ملاحده – در چرائی وجود متشابهات در قرآن -==
پاسخ اول: با وجود متشابهات درقرآن رسیدن به حقیقت سخت گردیده و این امر سبب ثواب بیشتر برای حقیقت جویان خواهد شد <ref>همان :الوجه الأول: أنه متی كانت المتشابهات موجودة، كان الوصول إلی الحق أصعب وأشق وزیادة المشقة توجب مزید الثواب، قال الله تعالی: (أم حسبتم أن تدخلوا الجنة ولما یعلم الله الذین جاهدوا منكم ویعلم الصابرین)(آل عمران :142 </ref>.


 
پاسخ دوم: هر گاه مجموعه آیات قرآن از محکمات بود مانع پیدایش مذاهب مختلف گردیده و تنها منطبق بر مذهب خاص می‌شد. در اینصورت برای برای صاحبان مذاهب راه اجتهاد مسدود می‌شد در حالی که تعدد مذاهب سبب تلاش ارباب مذاهب در اثبات برتری مذهب خویش بر دیگران بوده و این سبب رشد بیشتر آنان خواهد بود. <ref>همان: الوجه الثانی: لو كان القرآن محكماً بالكلیة لما كان مطابقاً إلا لمذهب واحد، وكان تصریحه مبطلاً لكل ما سوی ذلك المذهب، وذلك مما ینفر أرباب المذاهب عن قبوله وعن النظر فیه، فالانتفاع به إنما حصل لما كان مشتملاً علی المحكم وعلی المتشابه، فحینئذ یطمع صاحب كل مذهب أن یجد فیه ما یقوی مذهبه، ویؤثر مقالته، فحینئذ ینظر فیه جمیع أرباب المذاهب، ویجتهد فی التأمل فیه كل صاحب مذهب، فإذا بالغوا فی ذلك صارت المحكمات مفسرة للمتشابهات، فبهذا الطریق یتخلص المبطل عن باطله ویصل إلی الحق  
ایشان در پاسخ شبهه مذکور می گوید: عالمان دینی در پاسخ چرائی وجود متشابهات درقرآن  وجوهی را ذکر نموده‌اند.
 
 
پاسخ اول: با وجود متشابهات درقرآن رسیدن به حقیقت سخت گردیده و این امر سبب ثواب بیشتر برای حقیقت جویان خواهد شد <ref>همان:الوجه الأول: أنه متى کانت المتشابهات موجودة ، کان الوصول إلى الحق أصعب وأشق وزیادة المشقة توجب مزید الثواب ، قال الله تعالى: ( أم حسبتم أن تدخلوا الجنة ولما یعلم الله الذین جاهدوا منکم ویعلم الصابرین )( آل عمران:142 </ref>
 
 
پاسخ دوم: هر گاه مجموعه ایات قرآن از محکمات بود مانع پیدایش مذاهب مختلف گردیده و تنها منطبق بر مذهب خاص می شد در اینصورت برای برای صاحبان مذاهب راه اجتهاد مسدود می شد در حالی که تعدد مذاهب سبب تلاش ارباب مذاهب در اثبات برتری مذهب خویش بر دیگران بوده و این سبب رشد بیشتر انان خواهد بود . <ref>همان: الوجه الثانی: لو کان القرآن محکماً بالکلیة لما کان مطابقاً إلا لمذهب واحد ، وکان تصریحه مبطلاً لکل ما سوى ذلک المذهب ، وذلک مما ینفر أرباب المذاهب عن قبوله وعن النظر فیه ، فالانتفاع به إنما حصل لما کان مشتملاً على المحکم وعلى المتشابه ، فحینئذ یطمع صاحب کل مذهب أن یجد فیه ما یقوی مذهبه ، ویؤثر مقالته ، فحینئذ ینظر فیه جمیع أرباب المذاهب ، ویجتهد فی التأمل فیه کل صاحب مذهب ، فإذا بالغوا فی ذلک صارت المحکمات مفسرة للمتشابهات ، فبهذا الطریق یتخلص المبطل عن باطله ویصل إلى الحق
</ref>  
</ref>  


پاسخ سوم: وجود متشابهات در قرآن سبب رشد عقلی بشر گردیده و آنان را از ظلمت تقلید خارج خواهد کرد بدین معنا که هرگاه تمامی‌ قرآن از محکمات بود انسان‌ها از تمسک به دلائل عقلی بی‌نیاز گردیده و در ظلمت جهل و تقلید باقی می‌ماندند. <ref>همان: الوجه الثالث: أن القرآن إذا كان مشتملاً علی المحكم والمتشابه افتقر الناظر فیه إلی الاستعانة بدلیل العقل، وحینئذ یتخلص عن ظلمة التقلید، ویصل إلی ضیاء الاستدلال والبینة، أما لو كان كله محكماً لم یفتقر إلی التمسك بالدلائل العقلیة فحینئذ كان یبقی فی الجهل والتقلید</ref>


پاسخ سوم:  وجود متشابهات در قرآن سبب رشد عقلی بشر گردیده و انان را از ظلمت تقلید خارج خواهد کرد بدین معنا که هرگاه تمامی قرآن از محکمات بود انسانها از تمسک به دلائل عقلی بی نیاز گردیده  و در ظلمت جهل و تقلید باقی می ماندند . <ref>همان: الوجه الثالث: أن القرآن إذا کان مشتملاً على المحکم والمتشابه افتقر الناظر فیه إلى الاستعانة بدلیل العقل ، وحینئذ یتخلص عن ظلمة التقلید ، ویصل إلى ضیاءالاستدلال والبینة ، أما لو کان کله محکماً لم یفتقر إلى التمسک بالدلائل العقلیة فحینئذ کان یبقى فی الجهل والتقلید</ref>
پاسخ چهارم: وجود متشابهات در قرآن سبب پیدایش علوم مختلف جهت تاویل آنها گردیده است در حالی که هرگاه تمامی قرآن از محکمات می‌بود چنین تحولی در علوم ایجاد نمی‌شد. <ref>همان: الوجه الرابع: لما كان القرآن مشتملاً علی المحكم والمتشابه، افتقروا إلی تعلم طرق التأویلات وترجیح بعضها علی بعض، وافتقر تعلم ذلك إلی تحصیل علوم كثیرة من علم اللغة والنحو وعلم أصول الفقه، ولو لم یكن الأمر كذلك ما كان یحتاج الإنسان إلی تحصیل هذه العلوم الكثیرة، فكان إیراد هذه المتشابهات لأجل هذه الفوائد الكثیرة </ref>
 
 
پاسخ چهارم: وجود متشابهات در قرآن سبب پیدایش علوم مختلف جهت تاویل انها گردیده است در حالی که هرگاه تمامی قرآن از محکمات می بود  چنین تحولی در علوم ایجاد نمی شد. <ref>همان: الوجه الرابع: لما کان القرآن مشتملاً على المحکم والمتشابه ، افتقروا إلى تعلم طرق التأویلات وترجیح بعضها على بعض ، وافتقر تعلم ذلک إلى تحصیل علوم کثیرة من علم اللغة والنحو وعلم أصول الفقه ، ولو لم یکن الأمر کذلک ما کان یحتاج الإنسان إلى تحصیل هذه العلوم الکثیرة ، فکان إیراد هذه المتشابهات لأجل هذه الفوائد الکثیرة </ref>
 


ایشان بعد از بیان پاسخهای چهارگانه ، وجه پنجمی را هم ذکر می کند که از منظرشان نسبت به وجوه سابق قوی تر می باشد:  
ایشان بعد از بیان پاسخ‌های چهارگانه وجه پنجمی را هم ذکر می‌کند که از منظرشان نسبت به وجوه سابق قوی‌تر می‌باشد:  


پاسخ پنجم:: از آنجا که قرآن برای همه اقشار – اعم از عوام و خواص – نازل شده است از طرفی برای قشر عوام درک برخی از مفاهیم ومعارف سخت و دشوار است از این‌رو لازم است این بخش از معارف با الفاظی بظاهر ساده اما امیخته به نکات عمیق باشد که عوام نیز در حدی انرا درک نموده و آن‌گاه بعد از تامل و تدبر در آیات متشابه حقائق بیشتری برایشان روشن گردیده که در نتیجه متشابهات برایشان تبدیل به محکمات می‌گردد.<ref>همان: الوجه الخامس: وهو السبب الأقوی فی هذا الباب أن القرآن كتاب مشتمل علی دعوة الخواص والعوام بالكلیة، وطبائع العوام تنبو فی أكثر الأمر عن إدراك الحقائق، فمن سمع من العوام فی أول الأمر إثبات موجود لیس بجسم ولا بمتحیز ولا مشار إلیه، ظن أن هذا عدم ونفی فوقع فی التعطیل، فكان الأصلح أن یخاطبوا بألفاظ دالة علی بعض ما یناسب ما یتوهمونه ویتخیلونه، ویكون ذلك مخلوطاً بما یدل علی الحق الصریح، فالقسم الأول وهو الذی یخاطبون به فی أول الأمر یكون من باب المتشابهات، والقسم الثانی وهو الذی یكشف لهم فی آخر الأمر هو المحكمات، فهذا ما حضرنا فی هذا الباب والله أعلم بمراده- انتهی </ref>


پاسخ  پنجم::  از انجا که قرآن برای همه اقشار اعم از عوام و خواص – نازل شده است از طرفی برای قشر عوام درک برخی از مفاهیم ومعارف سخت و دشوار است از اینرو لازم است این بخش از معارف با الفاظی بظاهر ساده اما امیخته به نکات عمیق باشد که عوام نیز در حدی انرا درک نموده و انگاه بعد از تامل و تدبر در ایات متشابه حقائق بیشتری برایشان روشن گردیده که در نتیجه متشابهات  برایشان  تبدیل به محکمات می‌گردد .<ref>همان: الوجه الخامس: وهو السبب الأقوى فی هذا الباب أن القرآن کتاب مشتمل على دعوة الخواص والعوام بالکلیة ، وطبائع العوام تنبو فی أکثر الأمر عن إدراک الحقائق ، فمن سمع من العوام فی أول الأمر إثبات موجود لیس بجسم ولا بمتحیز ولا مشار إلیه ، ظن أن هذا عدم ونفی فوقع فی التعطیل ، فکان الأصلح أن یخاطبوا بألفاظ دالة على بعض ما یناسب ما یتوهمونه ویتخیلونه ، ویکون ذلک مخلوطاً بما یدل على الحق الصریح ، فالقسم الأول وهو الذی یخاطبون به فی أول الأمر یکون من باب المتشابهات ، والقسم الثانی وهو الذی یکشف لهم فی آخر الأمر هو المحکمات ، فهذا ما حضرنا فی هذا الباب والله أعلم بمراده- انتهی  </ref>
== دیدگاه مولف کتاب "مقدمه فی اصول التفسیر "-از اعلام اهل سنت – در حکمت وجود متشابه در قرآن ==


==دیدگاه مولف کتاب "مقدمه فی اصول التفسیر "-از اعلام اهل سنت – در حکمت وجود متشابه در قرآن==
مولف این کتاب تحت عنوان "الحکمة فی تنوع القرآن إلی محکم ومتشابه"مدعی است هدف از وجود آیات متشابه در قرآن امتحان بندگان بوده تا آنها که زیغ در قلوبشان می‌باشد مشخص گردد.<ref>مقدمه فی اصول التفسیر: لو كان القرآنُ كلُّه محكماً لفاتت الحكمة من الاختبار به تصدیقاً وعملاً لظهور معناه، وعدم المجال لتحریفه، والتمسك بالمتشابه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله، ولو كان كلُّه متشابهاً لفات كونه بیاناً، وهدی للناس، ولما أمكن العمل به، وبناء العقیدة السلیمة علیه، ولكن الله تعالی بحكمته جعل منه آیات محكمات، یرجع إلیهن عند التشابه، وأُخر متشابهات امتحاناً للعباد؛ لیتبین صادق الإِیمان ممن فی قلبه زیغ، فإن صادق الإِیمان یعلم أن القرآن كله من عند الله تعالی، وما كان من عند الله فهو حق، ولا یمكن أن یكون فیه باطل، أو تناقض لقوله تعالی: {لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ}[فصلت:42] وقوله: {وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً}النساء: 82] وأما من فی قلبه زیغ، فیتخذ من المتشابه سبیلاً إلی تحریف المحكم واتباع الهوی فی التشكیك فی الأخبار والاستكبار عن الأحكام، ولهذا تجد كثیراً من المنحرفین فی العقائد والأعمال، یحتجون علی انحرافهم بهذه الآیات المتشابهة. </ref>
 
مولف این کتاب تحت عنوان "الحکمة فُی تنوع القرآن إلى محکم ومتشابه"مدعی است هدف از وجود ایات متشابه در قرآن امتحان بندگان بوده تا انها که زیغ در قلوبشان می باشد مشخص گردد .<ref>مقدمه فی اصول التفسیر: لو کان القرآنُ کلُّه محکماً لفاتت الحکمة من الاختبار به تصدیقاً وعملاً لظهور معناه، وعدم المجال لتحریفه، والتمسک بالمتشابه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله، ولو کان کلُّه متشابهاً لفات کونه بیاناً، وهدى للناس، ولما أمکن العمل به، وبناء العقیدة السلیمة علیه، ولکن الله تعالى بحکمته جعل منه آیات محکمات، یرجع إلیهن عند التشابه، وأُخر متشابهات امتحاناً للعباد؛ لیتبین صادق الإِیمان ممن فی قلبه زیغ، فإن صادق الإِیمان یعلم أن القرآن کله من عند الله تعالى، وما کان من عند الله فهو حق، ولا یمکن أن یکون فیه باطل، أو تناقض لقوله تعالى: {لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ}[فصلت:42] وقوله: {وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً}النساء: 82] وأما من فی قلبه زیغ، فیتخذ من المتشابه سبیلاً إلى تحریف المحکم واتباع الهوى فی التشکیک فی الأخبار والاستکبار عن الأحکام، ولهذا تجد کثیراً من المنحرفین فی العقائد والأعمال، یحتجون على انحرافهم بهذه الآیات المتشابهة . </ref>
   
   
==سید محمد باقر حکیم==  
== سید محمد باقر حکیم ==  


ایشان در کتاب علوم القرآن تحت عنوان “الحکمة فُی وجود المتشابه فُی القرآن الکرُیم “ مدعی است که ایات متشابه به دو نوع کلی تقسیم می شود:  
ایشان در کتاب علوم القرآن تحت عنوان “الحکمة فی وجود المتشابه فی القرآن الکریم “ مدعی است که آیات متشابه به دو نوع کلی تقسیم می‌شود:  


نوع اول: متشابهی که جز خداوند کسی علم به تاویل او نخواهد داشت .  
نوع اول: متشابهی که جز خداوند کسی علم به تاویل او نخواهد داشت.  


نوع دوم: متشابهی که خداوند و راسخان در علم – به تعلیم الهی – آگاهی از آن دارند.


نوع دوم: متشابهی که خداوند و راسخان در علم – به تعلیم الهی – اگاهی از ان دارند .
مضمون گفتار ایشان در حکمت وجود متشابه قسم اول این است که از آنجا که هدف قرآن ارتقاءایمان و رشد معنوی بشر در جهت نیل به کمال مطلق می‌باشد ازاین‌رو بهره‌گیری از این نوع آیات متشابه - که بیانگر معارفی از عوالم غیب می‌باشد - امری لازم خواهد بود. <ref>علوم القران -ص -189- 190 الأول: المتشابه الذی لا یعلم تأویله ومصداقه إلا الله. الثانی: المتشابه الذی لا یعلم تأویله إلا الله والراسخون فی العلم، ولو كان ذلك بتعلیم الله تعالی لهم اما ورود القسم الأول فی القرآن، فلان من الاهداف الرئیسة التی جاء من أجلها القرآن الكریم هو: ربط الانسان الذی یعیش الحیاة الدنیا بالمبدأ الاعلی وهو الله سبحانه، وبالمعاد وهو الدار الآخرة وعوالمها، وهذا الربط لا یمكن ان یتحقق إلا عن طریق إثارة الموضوعات التی تتعلق بعالم الغیب وما یتصل به من أفكار ومفاهیم، لینمی غریزة الایمان التی فطر الانسان علیها، ویشده إلی عالمه الذی سوف ینتهی إلیه، فلم یكن هناك سبیل أمام القرآن الكریم یتفادی به المتشابه فی القرآن بعد أن كان هو السبیل الوحید الذی یوصل إلی هذا الهدف الرئیس. </ref>


ایشان در زمینه علت وجود نوع دوم آیات متشابه – که علم به تاویلش نزد خداوند وراسخان درعلم می‌باشد – اظهار می‌دارد فایده این نوع از آیات متشابه ارتقاء فکری بشر و تهییج او در تدبر و تعمق بیشتر در موضوعات گوناگون هستی می‌باشد. <ref>همان: واما ورود القسم الثانی فی القرآن الكریم بهذا الأسلوب فإنه أراد أن یطرح أمام العقل البشری قضایا جدیدة، كبعض المسائل الكونیة أو الانسانیة وغیرها من المفاهیم الغیبیة، لینطلق فی تدبر حقیقتها واكتشاف ظلماتها المجهولة، أو یقترب منها بالقدر الذی تسمح له معرفته ودرجته فی تلك المعرفة، كما ذكر العلامة الطباطبائی</ref>


مضمون گفتار ایشان در حکمت وجود متشابه قسم اول این است که از انجا که هدف قرآن ارتقاءایمان  و رشد معنوی بشر در جهت نیل به کمال مطلق می باشد ازاینرو بهره گیری از این نوع ایات متشابه - که بیانگر معارفی از عوالم غیب می باشد - امری لازم خواهد بود .  <ref>علوم القرآن  -ص -189- 190 الأول: المتشابه الذی لا یعلم تأویله ومصداقه إلا الله . الثانی: المتشابه الذی لا یعلم تأویله إلا الله والراسخون فی العلم ، ولو کان ذلک بتعلیم الله تعالى لهم  اما ورود القسم الأول فی القرآن ، فلان من الاهداف الرئیسة التی جاء من أجلها القرآن الکریم هو: ربط الانسان الذی یعیش الحیاة الدنیا بالمبدأ الاعلى وهو الله سبحانه ، وبالمعاد وهو الدار الآخرة وعوالمها ، وهذا الربط لا یمکن ان یتحقق إلا عن طریق إثارة الموضوعات التی تتعلق بعالم الغیب وما یتصل به من أفکار ومفاهیم ، لینمی غریزة الایمان التی فطر الانسان علیها ، ویشده إلى عالمه الذی سوف ینتهی إلیه ، فلم یکن هناک سبیل أمام القرآن الکریم یتفادى به المتشابه فی القرآن بعد أن کان هو السبیل الوحید الذی یوصل إلى هذا الهدف الرئیس . </ref>
ایشان درادامه به اهمیت آیات متشابه نوع دوم در عصر کنونی اشاره کرده و می‌نویسد:  


ایشان در زمینه علت وجود نوع دوم ایات متشابه – که علم به تاویلش نزد خداوند وراسخان درعلم  می باشد – اظهار می‌دارد فایده این نوع از ایات متشابه ارتقاء فکری بشر و تهییج  او در تدبر و تعمق بیشتر در موضوعات گوناگون هستی می باشد . <ref>همان: واما ورود القسم الثانی فی القرآن الکریم بهذا الأسلوب فإنه أراد أن یطرح أمام العقل البشری قضایا جدیدة ، کبعض المسائل الکونیة أو الانسانیة وغیرها من المفاهیم الغیبیة ، لینطلق فی تدبر حقیقتها واکتشاف ظلماتها المجهولة ، أو یقترب منها بالقدر الذی تسمح له معرفته ودرجته فی تلک المعرفة ، کما ذکر العلامة الطباطبائی</ref>  
در عصر کنونی به ارزش آیاتی که در بردارنده حقائق علمی مهمی است پی می‌بریم، حقائقی که راه بشر را در ترقی و تحقیق در طبیعت گشوده است.<ref>علوم القران -ص -189- 190ونحن فی هذا العصر حین نعیش التطور المدنی العظیم فی المجالات العلمیة المختلفة ندرك قیمة بعض الآیات القرآنیة التی ألمحت إلی بعض الحقائق العلمیة، ووضعتها تحت تصرف الانسان لینطلق منها فی بحثه وتحقیقه، وكذلك بعض المصادیق الانسانیة وبهذا یمكن ان نقدم تفسیرا لحكمة ورود المتشابه فی القرآن الكریم- انتهی</ref>  


ایشان درادامه به اهمیت ایات متشابه نوع دوم در عصر کنونی اشاره کرده و می‌نویسد:
بنابراین از منظر مولف کتاب علوم القرآن حکمت وجود متشابه – نوع اول - درقرآن، ارتقاء سطح ایمانی و معنوی و هدف از متشابه نوع دوم، ارتقاء سطح فکری و معرفتی بشر و نیز ایجاد روحیه تدبر در انسان‌ها نسبت به قضایای گوناگون علمی و...مطرح شده در قرآن می‌باشد.


== دیدگاه علامه طباطبائی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن ==


در عصر کنونی به ارزش ایاتی که در بردارنده حقائق علمی مهمی است پی می بریم ، حقائقی که راه بشر را در ترقی و تحقیق در طبیعت گشوده است .<ref>علوم القرآن  -ص -189- 190ونحن فی هذا العصر حین نعیش التطور المدنی العظیم فی المجالات العلمیة المختلفة ندرک قیمة بعض الآیات القرآنیة التی ألمحت إلى بعض الحقائق العلمیة ، ووضعتها تحت تصرف الانسان لینطلق منها فی بحثه وتحقیقه ، وکذلک بعض المصادیق الانسانیة  وبهذا یمکن ان نقدم تفسیرا لحکمة ورود المتشابه فی القرآن الکریم- انتهی</ref>  
ایشان ضمن بیان پاسخ‌هائی که در زمینه حکمت وجود متشابه توسط برخی از مفسران فریقین داده شده است همه آنها را مورد نقد و بررسی قرار داده و برخی از آنها را در شان قرآن کریم نمی‌داند. از جمله آن‌که برخی از وجوه پنجگانه‌ای که فخر رازی آنها را نقل کرده است را سخیف دانسته و بی‌نیاز از جواب می‌داند. <ref>المیزان ج 3ص 56 وأجیب عنه بوجوه من الجواب بعضها ظاهر السخافة كالجواب بأن وجود المتشابهات یوجب صعوبة تحصیل الحق ومشقة البحث وذلك موجب لمزید الأجر والثواب وكالجواب بأنه لو لم یشتمل إلا علی صریح القول فی مذهب لنفر ذلك سائر أرباب المذاهب فلم ینظروا فیه لكنه لوجود التشابه فیه أطمعهم فی النظر فیه وكان فی ذلك رجاء أن یظفروا بالحق فیؤمنوا به وكالجواب بأن اشتماله علی المتشابه أوجب الاستعانة بدلالة العقل وفی ذلك خروج عن ظلمة التقلید ودخول فی ضوء النظر والاجتهاد وكالجواب بأن اشتماله علی المتشابه أوجب البحث عن طرق التأویلات المختلفة وفی ذلك فائدة التضلع بالفنون المختلفة كعلم اللغة والصرف والنحو وأصول الفقه ایشان بعد از بیان پاسخ‌های ذکر شده می‌نویسد: فهذه أجوبة سخیفة ظاهرة السخافة بأدنی نظر</ref>  


ایشان در بین پاسخ‌های داده شده سه پاسخ ذیل را قابل بیان و نقد می‌داند:  
بنابر این از منظر مولف کتاب علوم القرآن حکمت وجود متشابه – نوع اول - درقرآن  ، ارتقاء سطح  ایمانی و معنوی و هدف از متشابه نوع دوم ، ارتقاء سطح فکری و معرفتی بشر و نیز ایجاد روحیه تدبر  در انسانها نسبت به قضایای گوناگون علمی و ...مطرح شده در قرآن می باشد .
 
==دیدگاه علامه طباطبائی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن==
 
 
ایشان ضمن بیان پاسخهائی که در زمینه حکمت وجود متشابه توسط برخی از مفسران فریقین داده شده است همه انها را مورد نقد و بررسی قرار داده و برخی از انها  را در شان قرآن کریم نمی داند . از جمله انکه برخی از  وجوه پنجگانه ای که فخر رازی  انها را نقل کرده است را سخیف دانسته و بی نیاز از جواب می داند .  <ref>المیزان ج 3ص 56 وأجیب عنه بوجوه من الجواب بعضها ظاهر السخافة کالجواب بأن وجود المتشابهات یوجب صعوبة تحصیل الحق ومشقة البحث وذلک موجب لمزید الأجر والثواب وکالجواب بأنه لو لم یشتمل إلا على صریح القول فی مذهب لنفر ذلک سائر أرباب المذاهب فلم ینظروا فیه لکنه لوجود التشابه فیه أطمعهم فی النظر فیه وکان فی ذلک رجاء أن یظفروا بالحق فیؤمنوا به وکالجواب بأن اشتماله على المتشابه أوجب الاستعانة بدلالة العقل وفی ذلک خروج عن ظلمة التقلید ودخول فی ضوء النظر والاجتهاد وکالجواب بأن اشتماله على المتشابه أوجب البحث عن طرق التأویلات المختلفة وفی ذلک فائدة التضلع بالفنون المختلفة کعلم اللغة والصرف والنحو وأصول الفقه ایشان بعد از بیان پاسخهای ذکر شده می‌نویسد: فهذه أجوبة سخیفة ظاهرة السخافة بأدنى نظر</ref>
 
 
ایشان در بین پاسخ های داده شده سه پاسخ ذیل را قابل بیان و نقد می داند:  


پاسخ نخست:  
پاسخ نخست:  


خداى تعالى قرآن را مشتمل بر متشابهات کرد تا دلهاى مؤمنُین را بُیازماُید ، و درجات تسلُیم آنان را معُین سازد ، و معلوم شود چه کسى تسلُیم گفتار خدا و مؤمن به گفته او است ، چه اُینکه گفته او را بفهمد ُیا نفهمد ، و چه کسى تنها تسلُیم آُیاتى است که براُیش قابل درک است ، زُیرا اگر همه آُیات قرآن صرُیح و روشن بود اُیمان آوردن به آن جنبه خضوع در برابر خدا و تسلُیم در برابر رسولان خدا نمىداشت <ref>المیزان ج 3ص 56 لأول أن اشتمال القرآن الکریم على المتشابهات لتمحیص القلوب فی التصدیق به فإنه لو کان کل ما ورد فی الکتاب معقولا واضحا لا شبهة فیه عند أحد لما کان فی الایمان شئ من معنى الخضوع لأمر الله تعالى والتسلیم لرسله .- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص87</ref>
خدای تعالی قرآن را مشتمل بر متشابهات کرد تا دلهای مؤمنین را بیازماید و درجات تسلیم آنان را معین سازد و معلوم شود چه کسی تسلیم گفتار خدا و مؤمن به گفته او است، چه اینکه گفته او را بفهمد یا نفهمد و چه کسی تنها تسلیم آیاتی است که برایش قابل درک است، زیرا اگر همه آیات قرآن صریح و روشن بود ایمان آوردن به آن جنبه خضوع در برابر خدا و تسلیم در برابر رسولان خدا نمی‌داشت <ref>المیزان ج 3ص 56 لأول أن اشتمال القرآن الكریم علی المتشابهات لتمحیص القلوب فی التصدیق به فإنه لو كان كل ما ورد فی الكتاب معقولا واضحا لا شبهة فیه عند أحد لما كان فی الایمان شئ من معنی الخضوع لأمر الله تعالی والتسلیم لرسله. - ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص87</ref>
 
 
ایشان در نقد  این وجه می‌نویسد:
 
ولى اُین پاسخ درستى نُیست ، براى اُینکه خضوع ، ُیک نوع انفعال و تاثر قلبى است ، که در فرد ضعُیف ، آنجا که در برابر فرد قوى قرار مىگُیرد پُیدا مىشود ، و انسان در برابر چُیزى خاضع مىشود که ُیا به عظمت آن پى برده باشد ، و ُیا عظمت آن ، درک او را عاجز ساخته باشد ، نظُیر قدرت و عظمت غُیر متناهُیه خداى سبحان ، و ساُیر صفاتش ، که وقتى عقل با آنها روبرو مىشود عقب نشُینى مىکند ، زُیرا احساس مىکند که از احاطه به آنها عاجز است .
 
 
و اما چُیزهاُیى که عقل آدمى اصلا آنها را درک نمىکند ، و تنها باعث فرُیب خوردن آنان مىشود ، ُیعنى باعث مى شود که خُیال کنند آنها را مىفهمند برخورد با اُین گونه امور خضوع آور نُیست ، و خضوع در آنها معنا ندارد ، مانند آُیات متشابهى که عقل در فهم آن سرگردان است ، و خُیال مىکند آن را مىفهمد در حالى که نمىفهمد  .<ref>المیزان ج 3ص 56 وفیه أن الخضوع هو نوع انفعال وتأثر من الضعیف فی مقابل القوی والانسان إنما یخضع لما یدرک عظمته أو لما لا یدرکه لعظمته وبهوره الادراک کقدرة الله غیر المتناهیة وعظمته غیر المتناهیة وسائر صفاته التی إذا واجهها العقل رجع القهقرى لعجزه عن الإحاطة بها وأما الأمور التی لا ینالها العقل لکنه یغتر ویغادر باعتقاد أنه یدرکها فما معنى خضوعه لها ؟ کالآیات المتشابهة التی یتشابه أمرها على العقل فیحسب أنه یعقلها وهو لا یعقل –ترجمه المیزان ج 3ص 87</ref>


ایشان در نقد این وجه می‌نویسد:


ایشان وجه دوم  حکمت وجود متشابه درقرآن را اینگونه نقل می کند:
ولی این پاسخ درستی نیست، برای اینکه خضوع، یک نوع انفعال و تاثر قلبی است، که در فرد ضعیف، آنجا که در برابر فرد قوی قرار می‌گیرد پیدا می‌شود و انسان در برابر چیزی خاضع می‌شود که یا به عظمت آن پی برده باشد و یا عظمت آن، درک او را عاجز ساخته باشد، نظیر قدرت و عظمت غیر متناهیه خدای سبحان و سایر صفاتش، که وقتی عقل با آنها روبرو می‌شود عقب‌نشینی می‌کند، زیرا احساس می‌کند که از احاطه به آنها عاجز است.
گفته‌اند قرآن بدُین جهت در بر دارنده آُیات متشابه است که تا عقل را به بحث و تفحص وا دارد و به اُین وسُیله عقلها ورزُیده و زنده گردند ، بدُیهى است که اگر سر و کار عقول تنها با مطالب روشن باشد ، و عامل فکر در آن مطالب به کار نُیفتد ، عقل مهمل و مهملتر گشته و در آخر بوته مرده اى مىشود ، و حال آنکه عقل عزُیزترُین قواى انسانى است ، که باُید با ورزش دادن تربُیتش کرد .<ref>المیزان ج 3ص 57 الثانی أن اشتماله على المتشابه إنما هو لبعث العقل على البحث والتنقیر لئلا یموت بإهماله بإلقاء الواضحات التی لا یعمل فیها عامل الفکر فإن العقل أعزالقوى الانسانیة التی یجب تربیتها بتربیة الانسان- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص 87</ref>


و اما چیزهایی که عقل آدمی‌ اصلا آنها را درک نمی‌کند و تنها باعث فریب خوردن آنان می‌شود، یعنی باعث می‌ شود که خیال کنند آنها را می‌فهمند برخورد با این گونه امور خضوع آور نیست و خضوع در آنها معنا ندارد، مانند آیات متشابهی که عقل در فهم آن سرگردان است و خیال می‌کند آن را می‌فهمد در حالی که نمی‌فهمد.<ref>المیزان ج 3ص 56 وفیه أن الخضوع هو نوع انفعال وتأثر من الضعیف فی مقابل القوی والانسان إنما یخضع لما یدرك عظمته أو لما لا یدركه لعظمته وبهوره الادراك كقدرة الله غیر المتناهیة وعظمته غیر المتناهیة وسائر صفاته التی إذا واجهها العقل رجع القهقری لعجزه عن الإحاطة بها وأما الأمور التی لا ینالها العقل لكنه یغتر ویغادر باعتقاد أنه یدركها فما معنی خضوعه لها؟ كالآیات المتشابهة التی یتشابه أمرها علی العقل فیحسب أنه یعقلها وهو لا یعقل –ترجمه المیزان ج 3ص 87</ref>
علامه در نقد این پاسخ می فرماید:


اُین وجه نیز تمام نیست براى اُینکه خداى تعالى آن قدر آُیات آفاقى ( در طبُیعت ) و انفسى ( در بدن انسان ) خلق کرده که اگر انسانهاى امروز و فردا و مُیلُیونها سال دُیگر در آن دقت کنند به آخرُین اسرارش نمى رسند .
ایشان وجه دوم حکمت وجود متشابه درقرآن را این‌گونه نقل می‌کند:
گفته‌اند قرآن بدین جهت در بر دارنده آیات متشابه است که تا عقل را به بحث و تفحص وا دارد و به این وسیله عقلها ورزیده و زنده گردند، بدیهی است که اگر سر و کار عقول تنها با مطالب روشن باشد و عامل فکر در آن مطالب به کار نیفتد، عقل مهمل و مهملتر گشته و در آخر بوته مرده ای می‌شود و حال آنکه عقل عزیزترین قوای انسانی است، که باید با ورزش دادن تربیتش کرد.<ref>المیزان ج 3ص 57 الثانی أن اشتماله علی المتشابه إنما هو لبعث العقل علی البحث والتنقیر لئلا یموت بإهماله بإلقاء الواضحات التی لا یعمل فیها عامل الفكر فإن العقل أعزالقوی الانسانیة التی یجب تربیتها بتربیة الانسان- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص 87</ref>


علامه در نقد این پاسخ می‌فرماید:


و در کلام مجُیدش هم به تفکر در آن آُیات امر فرموده ، هم امر اجمالى که فرموده ( در آُیات آفاق و أنفس فکر کنُید ) ، و هم بطور تفصُیل که در مواردى خلقت آسمانها و زمُین و کوه ها و درختان و جنبندگان و انسان و اختلاف زبانهاى انسانها و الوان آنان را خاطرنشان ساخته است .
این وجه نیز تمام نیست برای اینکه خدای تعالی آن قدر آیات آفاقی (در طبیعت) و انفسی (در بدن انسان) خلق کرده که اگر انسان‌های امروز و فردا و میلیون‌ها سال دیگر در آن دقت کنند به آخرین اسرارش نمی‌ رسند.


و در کلام مجیدش هم به تفکر در آن آیات امر فرموده، هم امر اجمالی که فرموده (در آیات آفاق و أنفس فکر کنید) و هم بطور تفصیل که در مواردی خلقت آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها و درختان و جنبندگان و انسان و اختلاف زبان‌های انسان‌ها و الوان آنان را خاطرنشان ساخته است.


و نُیز سفارش فرموده تا در زمُین سُیر نموده در احوال گذشتگان تفکر نماُیند و در آُیاتى بسُیار تعقل و تفکر را ستوده و علم را مدح کرده پس دُیگر احتُیاج نبود که با مغلق گوُیى و آوردن متشابهات عقول را به تفکر وا دارد و در عوض فهم و عقل مردم را دچار گمراهى سازد ، و در نتُیجه فهمها و افکار بلغزد و مذاهب مختلفى درست شود.<ref>همان: وفیه أن الله تعالى أمر الناس بإعمال العقل والفکر فی الآیات الآفاقیة والأنفسیة إجمالا فی موارد من کلامه وتفصیلا فی موارد أخرى کخلق السماوات والأرض والجبال والشجر والدواب والانسان واختلاف ألسنته وألوانه وندب إلى التعقل والتفکر والسیر فی الأرض والنظر فی أحوال الماضین وحرض على العقل والفکر ومدح العلم بأبلغ المدح وفی ذلک غنى عن البحث فی أمور لیس إلا مزالق للاقدام ومصارع للأفهام .- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص88</ref>
و نیز سفارش فرموده تا در زمین سیر نموده در احوال گذشتگان تفکر نمایند و در آیاتی بسیار تعقل و تفکر را ستوده و علم را مدح کرده پس دیگر احتیاج نبود که با مغلق گویی و آوردن متشابهات عقول را به تفکر وا دارد و در عوض فهم و عقل مردم را دچار گمراهی سازد و در نتیجه فهمها و افکار بلغزد و مذاهب مختلفی درست شود.<ref>همان: وفیه أن الله تعالی أمر الناس بإعمال العقل والفكر فی الآیات الآفاقیة والأنفسیة إجمالا فی موارد من كلامه وتفصیلا فی موارد أخری كخلق السماوات والأرض والجبال والشجر والدواب والانسان واختلاف ألسنته وألوانه وندب إلی التعقل والتفكر والسیر فی الأرض والنظر فی أحوال الماضین وحرض علی العقل والفكر ومدح العلم بأبلغ المدح وفی ذلك غنی عن البحث فی أمور لیس إلا مزالق للاقدام ومصارع للأفهام. - ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص88</ref>


پاسخ سومی که علامه از قول برخی نقل می کند این است:  
پاسخ سومی که علامه از قول برخی نقل می‌کند این است:  


گفته‌اند انبُیا (ع) مبعوث شده‌اند براى همه مردم ، و در بُین مردم همه رقم افراد وجود دارد هم انسان باهوش و هم کودن هم عالم و هم جاهل.
گفته‌اند انبیا (ع) مبعوث شده‌اند برای همه مردم و در بین مردم همه رقم افراد وجود دارد هم انسان باهوش و هم کودن هم عالم و هم جاهل.
 
 
از سوى دُیگر همه معارف در قیاس با فهم مردم یکسان نیستند و بعضى از معارف است که نمىشود آن را با عبارتى روشن ادا کرد بطورى که همه کس آن را بفهمد در امثال این معارف بهتر آن است طورى ادا شود که تنها خواص از مردم آن را از راه کنایه و تعریض بفهمند و بقیه مردم مامور شوند که آن معارف را نفهمیده بپذیرند و به آن ایمان آورده علم آن را به خدا واگذار کنند. <ref>همان: الثالث أن الأنبیاء بعثوا إلى الناس وفیهم العامة والخاصة والذکی والبلید والعالم والجاهل وکان من المعانی ما لا یمکن التعبیر عنه بعبارة تکشف عن حقیقته وتشرح کنهه بحیث یفهمه الجمیع على السواء فالحری فی أمثال هذه المعانی أن تلقى بحیث یفهمه الخاصة ولو بطریق الکنایة والتعریض ویؤمر العامة فیها بالتسلیم وتفویض الامر إلى الله تعالى ترجمه المیزان ج 3ص 88</ref>


از سوی دیگر همه معارف در قیاس با فهم مردم یکسان نیستند و بعضی از معارف است که نمی‌شود آن را با عبارتی روشن ادا کرد بطوری که همه کس آن را بفهمد در امثال این معارف بهتر آن است طوری ادا شود که تنها خواص از مردم آن را از راه کنایه و تعریض بفهمند و بقیه مردم مامور شوند که آن معارف را نفهمیده بپذیرند و به آن ایمان آورده علم آن را به خدا واگذار کنند. <ref>همان: الثالث أن الأنبیاء بعثوا إلی الناس وفیهم العامة والخاصة والذكی والبلید والعالم والجاهل وكان من المعانی ما لا یمكن التعبیر عنه بعبارة تكشف عن حقیقته وتشرح كنهه بحیث یفهمه الجمیع علی السواء فالحری فی أمثال هذه المعانی أن تلقی بحیث یفهمه الخاصة ولو بطریق الكنایة والتعریض ویؤمر العامة فیها بالتسلیم وتفویض الامر إلی الله تعالی ترجمه المیزان ج 3ص 88</ref>


نقد علامه به جواب سوم:  
نقد علامه به جواب سوم:  


این وجه نیز درست نیست، براى اینکه کتاب خدا همانطور که آیات متشابه دارد، محکمات نیز دارد، محکماتى که باید معناى متشابهات را از آنها خواست و لازمه این مطلب آنست که در متشابهات مطلبى زاید بر آنچه محکمات از آنها درمىآورد نبوده باشد ، آن وقت اُین سؤال بى پاسخ مىماند ، که پس چرا در کلام خدا آُیاتى متشابه گنجانده شده ، وقتى معانى آنها در محکمات بوده ، دُیگر چه حاجت به متشابهات بود ؟ <ref>ترجمه المیزان ج 3ص 88 – متن عربی از المیزان ج 3ص 57: وفیه أن الکتاب کما یشتمل على المتشابهات کذلک یشتمل على المحکمات التی تبین المتشابهات بالرجوع إلیها ولازم ذلک أن لا تتضمن المتشابهات أزید مما یکشف عنها المحکمات وعند ذلک یبقى السؤال ( وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الکتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحکمات ؟ ) على حاله –</ref>
این وجه نیز درست نیست، برای اینکه کتاب خدا همانطور که آیات متشابه دارد، محکمات نیز دارد، محکماتی که باید معنای متشابهات را از آنها خواست و لازمه این مطلب آنست که در متشابهات مطلبی زاید بر آنچه محکمات از آنها درمی‌آورد نبوده باشد، آن وقت این سؤال بی پاسخ می‌ماند، که پس چرا در کلام خدا آیاتی متشابه گنجانده شده وقتی معانی آنها در محکمات بوده، دیگر چه حاجت به متشابهات بود؟ <ref>ترجمه المیزان ج 3ص 88 – متن عربی از المیزان ج 3ص 57: وفیه أن الكتاب كما یشتمل علی المتشابهات كذلك یشتمل علی المحكمات التی تبین المتشابهات بالرجوع إلیها ولازم ذلك أن لا تتضمن المتشابهات أزید مما یكشف عنها المحكمات وعند ذلك یبقی السؤال (وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الكتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحكمات ؟) علی حاله –</ref>
 
== دیدگاه نهائی علامه طباطبائی (ره) ==  
==دیدگاه نهائی علامه طباطبائی (ره)==  
 
علامه بعد از نقد و بررسی پاسخ های داده شده دیدگاه خویش را در فلسفه وجود متشابه بیان می کند .
 
 
بطور کلی ایشان معتقد است : وجود متشابهات در قرآن امری ضروری و طبیعی است و این امر – وجود کلمات متشابه - در تمامی اقوام و اصناف گوناگون بشر جریان دارد بدین معنا که همانطور که در فرهنگهای گوناگون بشری ،  برای تبیین برخی از معانی ، تمثیلاتی ذکرشده  و جهت  رفع ابهام کلماتشان راههائی را پیش بینی کرده اند .
 
 
در قرآن کریم هم برای بیان معانی و معارف عالیه اش گاه مطلب بگونه‌ای تنزل داده می شود تا قابل فهم برای مردم باشد و در همین راستا گاه ممکن است برای برخی این امر موجب سوء استفاده شود از اینرو با قرار دادن محکمات این ابهامات رفع می‌گردد در واقع محکمات بمنزله معاجمی است که برای فهم متشابهات بدان رجوع می‌گردد .
 
 
دراین قسمت پاسخ تفصیلی علامه به علت وجود متشابهات در قرآن  را از تفسیر المیزان بیان می کنیم:
ایشان ضمن تحلیلی منشا اشتباه پاسخ های  ذکر شده  را این می داند که از منظر پاسخ دهندگان ،  متشابه و محکم دو مفهوم متبائن بوده ومعتقدند محکمات ایاتی است که برای خواص و عوام علم به مفاد ان میسور است بخلاف متشابهات که علم بدان تنها مختص خداوند  و اولیای خاصش – اهل بیت ع – می باشد  در حالی که بر اساس ایات قرآن تمامی ایات متشابه با ارجاع به محکمات قابل درک است.  <ref>المیزان ج 3 ص58-63وعند ذلک یبقى السؤال ( وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الکتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحکمات ؟ ) على حاله ومنشأ الاشتباه أن المجیب أخذ المعانی نوعین متبائنین معان یفهمها جمیع المخاطبین من العامة والخاصة وهی مدالیل المحکمات ومعان سنخها بحیث لا یتلقاها الا الخاصة من المعارف العالیة والحکم الدقیقة فصار بذلک المتشابهات لا ترجع معانیها إلى المحکمات وقد مر أن ذلک مخالف لمنطوق الآیات الدالة على أن القرآن یفسر بعضه بعضا وغیر ذلک </ref>
 
 
ایشان در ادامه می فرماید: اساسا وجود ایات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل ایات قرآن مشتمل بر تاویل  – به معنائی که گفته شد – بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض ایات ببعض دیگر خواهد بود. <ref>همان: والذی ینبغی أن یقال أن وجود المتشابه فی القرآن ضروری ناش عن وجود التأویل الموجب لتفسیر بعضه بعضا بالمعنى الذی أوضحناه للتأویل فیما مر</ref>
 
 
علامه در ادامه جهت تبیین بیشتر مطلب  مذکور پنج نکته مهم را - درراستای پاسخ تفصیلی نسبت به حکمت وجود متشابه در قرآن-  بیان می کند: 
 
نکته اول: خداى سبحان در کتاب مجُیدش فرموده: اُین کتاب تاوُیلى دارد که معارف و احکام و قوانُین و ساُیر محتوُیات آن دائر مدار آن تاوُیل است ، و اُین تاوُیلى که تمامى آن بُیانات متوجه آن است امرى است که فهم مردم معمولى چه تُیزهوش و چه کودن از درک آن عاجز است ، و کسى نمىتواند آن را درُیابد ، بجز نفوس پاکى که خداى عز و جل پلُیدى را از آنها دور کرده است ،
 
 
و تنها اُین گونه نفوس مىتوانند به تاوُیل قرآن دست ُیابند ، و اُین نقطه نهاُیى آن هدفى است که خداى عز و جل براى انسان در نظر گرفته ، خداُیى که دعاى بشر را مستجاب نموده ، اگر بخواهند در ناحُیه علم ، به علم کتابش هداُیتشان کند دعاُیشان را مىپذُیرد ، کتابى که بُیانگر هر حقُیقتى است ، و کلُید اُین استجابت همان تطهُیر الهى است ، هم چنان که خودش فرمود:« ما ُیُرُِیدُ اللَّه لُِیَجْعَلَ عَلَُیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ ، وَلکِنْ ُیُرُِیدُ لُِیُطَهِّرَکُمْ » و در اُین فرماُیش خود اعلام کرد که نقطه نهاُیى هدف از خلقت انسانها همان تشرُیع دُین ، و بدنبالش تطهُیر الهى است . و اُین کمال انسانى مانند ساُیر کمالات که خدا و عقل به سوى آن دعوت مىکنند چُیزى نُیست که تمامى افراد به آن برسند ، و جز افرادى مخصوص به آن دست نمىُیابند هر چند که از همه بشر دعوت شده تا بسوى آن حرکت کنند


علامه بعد از نقد و بررسی پاسخ‌های داده شده دیدگاه خویش را در فلسفه وجود متشابه بیان می‌کند.


نکته دوم: قرآن قاطعانه اعلام مىدارد که تنها راه رسُیدن انسانها به اُین هدف اُین است که نفس انسان را به انسان بشناسانند ، و به اُین منظور او را در ناحُیه علم و عمل تربُیت کنند.
بطور کلی ایشان معتقد است: وجود متشابهات در قرآن امری ضروری و طبیعی است و این امر – وجود کلمات متشابه - در تمامی اقوام و اصناف گوناگون بشر جریان دارد بدین معنا که همانطور که در فرهنگهای گوناگون بشری، برای تبیین برخی از معانی، تمثیلاتی ذکرشده و جهت رفع ابهام کلماتشان راه‌هائی را پیش‌بینی کرده‌اند.


در قرآن کریم هم برای بیان معانی و معارف عالیه اش گاه مطلب بگونه‌ای تنزل داده می‌شود تا قابل فهم برای مردم باشد و در همین راستا گاه ممکن است برای برخی این امر موجب سوء‌استفاده شود از این‌رو با قرار دادن محکمات این ابهامات رفع می‌گردد در واقع محکمات بمنزله معاجمی است که برای فهم متشابهات بدان رجوع می‌گردد.


در ناحُیه علم به اُین قسم که حقاُیق مربوط به او را از مبدأ گرفته تا معاد به او تعلُیم دهند ، تا هم حقائق عالم ، و هم نفس خود را ، که مرتبط با حقاُیق و واقعُیات عالم است بشناسد و در اُین صورت شناختى حقُیقى نسبت به نفس خود مىُیابد .
دراین قسمت پاسخ تفصیلی علامه به علت وجود متشابهات در قرآن را از تفسیر المیزان بیان می‌کنیم:
ایشان ضمن تحلیلی منشا اشتباه پاسخ‌های ذکر شده را این می‌داند که از منظر پاسخ دهندگان، متشابه و محکم دو مفهوم متبائن بوده ومعتقدند محکمات آیاتی است که برای خواص و عوام علم به مفاد آن می‌سور است بخلاف متشابهات که علم بدان تنها مختص خداوند و اولیای خاصش – اهل بیت ع – می‌ باشد در حالی که بر اساس آیات قرآن تمامی آیات متشابه با ارجاع به محکمات قابل درک است. <ref>المیزان ج 3 ص58-63وعند ذلك یبقی السؤال (وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الكتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحكمات ؟) علی حاله ومنشأ الاشتباه أن المجیب أخذ المعانی نوعین متبائنین معان یفهمها جمیع المخاطبین من العامة والخاصة وهی مدالیل المحكمات ومعان سنخها بحیث لا یتلقاها الا الخاصة من المعارف العالیة والحكم الدقیقة فصار بذلك المتشابهات لا ترجع معانیها إلی المحكمات وقد مر أن ذلك مخالف لمنطوق الآیات الدالة علی أن القرآن یفسر بعضه بعضا وغیر ذلك </ref>


ایشان در ادامه می‌ فرماید: اساسا وجود آیات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل آیات قرآن مشتمل بر تاویل – به معنائی که گفته شد – بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض آیات ببعض دیگر خواهد بود. <ref>همان: والذی ینبغی أن یقال أن وجود المتشابه فی القرآن ضروری ناش عن وجود التأویل الموجب لتفسیر بعضه بعضا بالمعنی الذی أوضحناه للتأویل فیما مر</ref>


و اما در ناحُیه عمل به اُین قسم که قوانُین صالح اجتماعى را بر او تحمُیل کنند تا شؤون زندگى اجتماعُیش صالح گردد ، و مفاسد زندگى اجتماعى ، او را از برخوردارى از علم و عرفان باز ندارد ، و بعد از تحمُیل آن قوانُین ُیک عده تکالُیف عبادى بر او تحمُیل کنند ، که در اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن ، نفسش و سوُیداى دلش متوجه مبدأ و معاد شود ، و به عالم معنا و طهارت نزدُیک و مشرف گردد ، و از آلودگى به مادُیات و پلُیدُیهاى آن پاک شود .
علامه در ادامه جهت تبیین بیشتر مطلب مذکور پنج نکته مهم را - درراستای پاسخ تفصیلی نسبت به حکمت وجود متشابه در قرآن- بیان می‌ کند:


نکته اول: خدای سبحان در کتاب مجیدش فرموده: این کتاب تاویلی دارد که معارف و احکام و قوانین و سایر محتویات آن دائر مدار آن تاویل است و این تاویلی که تمامی‌ آن بیانات متوجه آن است امری است که فهم مردم معمولی چه تیزهوش و چه کودن از درک آن عاجز است و کسی نمی‌تواند آن را دریابد، بجز نفوس پاکی که خدای عز و جل پلیدی را از آنها دور کرده است.


نکته سوم: اساس هداُیت اسلام ( در مقابل ساُیر هداُیتها ) بر اساس علم و معرفت است ، نه تقلُید کورکورانه . دُین خدا مىخواهد تا جاُیى که افراد بشر ظرفُیت و استعداد دارند علم را در دلهاُیشان متمرکز کند ، چون همانطور که در گفتار قبلى گفتُیم غرض دُین ، معرفت است ، و اُین غرض حاصل نمىشود مگر از راه علم ، و چگونه اُینطور نباشد ؟ با اُینکه در مُیان کتب وحى هُیچ کتابى ، و در بُین ادُیان آسمانى هُیچ دُینى نُیست که مثل قرآن و اسلام مردم را به سوى تحصُیل علم تحرُیک و تشوُیق کرده باشد .
و تنها این گونه نفوس می‌توانند به تاویل قرآن دست یابند و این نقطه نهایی آن هدفی است که خدای عز و جل برای انسان در نظر گرفته، خدایی که دعای بشر را مستجاب نموده، اگر بخواهند در ناحیه علم، به علم کتابش هدایتشان کند دعایشان را می‌پذیرد، کتابی که بیانگر هر حقیقتی است و کلید این استجابت همان تطهیر الهی است، هم چنان که خودش فرمود:«ما یرِید اللَّه ل ِیَجْعَلَ عَلَیْکمْ مِنْ حَرَجٍ وَلکِنْ یرِید لِیطَهِّرَکمْ» و در این فرمایش خود اعلام کرد که نقطه نهایی هدف از خلقت انسان‌ها همان تشریع دین و بدنبالش تطهیر الهی است. و این کمال انسانی مانند سایر کمالات که خدا و عقل به سوی آن دعوت می‌کنند چیزی نیست که تمامی‌ افراد به آن برسند و جز افرادی مخصوص به آن دست نمی‌یابند هر چند که از همه بشر دعوت شده تا بسوی آن حرکت کنند.


نکته دوم: قرآن قاطعانه اعلام می‌دارد که تنها راه رسیدن انسان‌ها به این هدف این است که نفس انسان را به انسان بشناسانند و به این منظور او را در ناحیه علم و عمل تربیت کنند.


و همُین اساس باعث شده است که قرآن کرُیم ، اولا: حقاُیقى از معارف را بُیان نموده ، و در ثانى: احکام عملُیه اى را هم که تشرُیع کرده همه را به آن معارف مرتبط سازد ،
در ناحیه علم به این قسم که حقایق مربوط به او را از مبدأ گرفته تا معاد به او تعلیم دهند، تا هم حقائق عالم و هم نفس خود را، که مرتبط با حقایق و واقعیات عالم است بشناسد و در این صورت شناختی حقیقی نسبت به نفس خود می‌یابد.


و اما در ناحیه عمل به این قسم که قوانین صالح اجتماعی را بر او تحمیل کنند تا شؤون زندگی اجتماعیش صالح گردد و مفاسد زندگی اجتماعی، او را از برخورداری از علم و عرفان باز ندارد و بعد از تحمیل آن قوانین یک عده تکالیف عبادی بر او تحمیل کنند، که در اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن، نفسش و سویدای دلش متوجه مبدأ و معاد شود و به عالم معنا و طهارت نزدیک و مشرف گردد و از آلودگی به مادیات و پلیدی‌های آن پاک شود.


نکته چهارم: چهارم اُینکه فهم عامه بشر بُیشتر با محسوسات سر و کار دارد و لذا نمىتواند ما فوق محسوسات را به آسانى درک کند ، و مرغ فکر خود را تا بام طبُیعت پرواز دهد . افراد انگشت شمارى هم که از راه رُیاضتهاى علمى توانسته‌اند فهم خود را ترقى داده به ادراک معانى و کلُیات قواعد و قوانُین موفق شوند وضعشان به خاطر اختلاف وسائل اُین توفُیق ، مختلف است و به همُین جهت فهم آنان در درک معانى خارج از حس و محسوسات ، بشدت مختلف شده است و اُین اختلاف از نظر مراتب ، دامنه عرُیضى دارد که احدى نمىتواند اُین اختلاف را انکار کند .
نکته سوم: اساس هدایت اسلام (در مقابل سایر هدایتها) بر اساس علم و معرفت است، نه تقلید کورکورانه. دین خدا می‌خواهد تا جایی که افراد بشر ظرفیت و استعداد دارند علم را در دلهایشان متمرکز کند، چون همانطور که در گفتار قبلی گفتیم غرض دین، معرفت است و این غرض حاصل نمی‌شود مگر از راه علم و چگونه اینطور نباشد؟ با اینکه در میان کتب وحی هیچ کتابی و در بین ادیان آسمانی هیچ دینی نیست که مثل قرآن و اسلام مردم را به سوی تحصیل علم تحریک و تشویق کرده باشد.


و همین اساس باعث شده است که قرآن کریم، اولا: حقایقی از معارف را بیان نموده و در ثانی: احکام عملیه ای را هم که تشریع کرده همه را به آن معارف مرتبط سازد،


اُین نُیز قابل انکار نُیست که هر معنا از معانى که به انسان القا شود ، تنها و تنها از راه معلومات ذهنى او صورت مىگُیرد ، ( مانند معلوماتى که در خلال زندگُیش کسب نموده ) ، حال اگر معلومات ذهنى او همه از قماش محسوسات باشد ، و ذهن او تنها با محسوسات مانوس باشد ، ما نُیز مىتوانُیم مساله معنوى خود را ، از طرُیق محسوسات به او القا کنُیم ، و تازه اُین القا به مقدار کشش فکرُیش در محسوسات امکان پذُیر است ، ... پس دسته اول ، معانى را هم با بُیان حسى درک مىکنند ، و هم با بُیان عقلى ، ولى دسته دوم تنها با بُیان حسى مىتوانند معانى را درک نماُیند .
نکته چهارم: چهارم اینکه فهم عامه بشر بیشتر با محسوسات سر و کار دارد و لذا نمی‌تواند ما فوق محسوسات را به آسانی درک کند و مرغ فکر خود را تا بام طبیعت پرواز دهد. افراد انگشت‌شماری هم که از راه ریاضتهای علمی‌ توانسته‌اند فهم خود را ترقی داده به ادراک معانی و کلیات قواعد و قوانین موفق شوند وضعشان به خاطر اختلاف وسائل این توفیق، مختلف است و به همین جهت فهم آنان در درک معانی خارج از حس و محسوسات، بشدت مختلف شده است و این اختلاف از نظر مراتب، دامنه عریضی دارد که احدی نمی‌تواند این اختلاف را انکار کند.


ایشان ادامه می‌دهد: از آنجاُیى که هداُیت دُینى اختصاص به ُیک طاُیفه و دو طاُیفه ندارد ، و باُید تمامى مردم و همه طبقات از آن برخوردار شوند ، و نُیز از آنجاُیى که قرآن مشتمل بر تاوُیل بود ، لذا اُین سه خصوصُیت باعث شد بُیانات قرآن کرُیم جنبه مثل به خود بگُیرد .
این نیز قابل انکار نیست که هر معنا از معانی که به انسان القا شود، تنها و تنها از راه معلومات ذهنی او صورت می‌گیرد، (مانند معلوماتی که در خلال زندگیش کسب نموده)، حال اگر معلومات ذهنی او همه از قماش محسوسات باشد و ذهن او تنها با محسوسات مانوس باشد، ما نیز می‌توانیم مساله معنوی خود را، از طریق محسوسات به او القا کنیم و تازه این القا به مقدار کشش فکریش در محسوسات امکان‌پذیر است،... پس دسته اول، معانی را هم با بیان حسی درک می‌کنند و هم با بیان عقلی ولی دسته دوم تنها با بیان حسی می‌توانند معانی را درک نمایند.


به اُین معنا که ، قرآن کرُیم آنچه از معانى که معروف و شناخته شده ذهن مردم است گرفته ، معارفى را که براى مردم شناخته شده نُیست در قالب آن معانى در مىآورد ، تا مردم آن معارف را بفهمند ،
ایشان ادامه می‌ دهد: از آنجایی که هدایت دینی اختصاص به یک طایفه و دو طایفه ندارد و باید تمامی‌ مردم و همه طبقات از آن برخوردار شوند و نیز از آنجایی که قرآن مشتمل بر تاویل بود، لذا این سه خصوصیت باعث شد بیانات قرآن کریم جنبه مثل به خود بگیرد.


به این معنا که، قرآن کریم آنچه از معانی که معروف و شناخته شده ذهن مردم است گرفته، معارفی را که برای مردم شناخته شده نیست در قالب آن معانی در می‌آورد، تا مردم آن معارف را بفهمند،


نکته پنجم: از بُیان سابق اُین به دست آمد که بُیانات لفظى قرآن ، مثلهاُیى است براى معارف حقه الهُیه ، و خداى تعالى براى اُینکه آن معارف را بُیان کند ، آنها را تا سطع افکار عامه مردم تنزل داده ، و چاره اى هم جز اُین نُیست ، چون عامه مردم جز حسُیات را درک نمىکنند ، ناگزُیر معانى کلُیه را هم باُید در قالب حسُیات و جسمانُیات به خورد آنان داد .-  
نکته پنجم: از بیان سابق این به دست آمد که بیانات لفظی قرآن، مثل‌هایی است برای معارف حقه الهیه و خدای تعالی برای اینکه آن معارف را بیان کند، آنها را تا سطع افکار عامه مردم تنزل داده و چاره ای هم جز این نیست، چون عامه مردم جز حسیات را درک نمی‌کنند، ناگزیر معانی کلیه را هم باید در قالب حسیات و جسمانیات به خورد آنان داد. -  
 


ایشان با اشاره به وجود محذوراتی که قرآن کریم در راستای بیان معانی و معارف عالی برای توده مردم وجود دارد ادامه می‌دهد:  
ایشان با اشاره به وجود محذوراتی که قرآن کریم در راستای بیان معانی و معارف عالی برای توده مردم وجود دارد ادامه می‌دهد:  
هُیچ راه گرُیزى از اُین دو محذور ندارد ، مگر اُینکه معانُیى را که مىخواهد ممثل و مجسم کند در بُین مثلهاُیى مختلف متفرق نموده ، در قالبهاُیى متنوع در آورد ، تا خود آن قالبها مفسر و بُیانگر خود شود ، و بعضى بعض دُیگر را توضُیح دهد ، در نتُیجه شنونده بتواند با معارضه انداختن بُین قالبها:
هیچ راه گریزی از این دو محذور ندارد، مگر اینکه معانیی را که می‌خواهد ممثل و مجسم کند در بین مثل‌هایی مختلف متفرق نموده، در قالبهایی متنوع در آورد، تا خود آن قالبها مفسر و بیانگر خود شود و بعضی بعض دیگر را توضیح دهد، در نتیجه شنونده بتواند با معارضه انداختن بین قالبها:
 
 
اولا: بفهمد که بُیانات و قالبها همه مثلهاُیى است که در ما وراى خود حقاُیقى ممثل دارد ، و منظور و مراد گوُینده منحصر در آنچه از لفظ محسوس مىشود نُیست .


اولا: بفهمد که بیانات و قالب‌ها همه مثل‌هایی است که در ما ورای خود حقایقی ممثل دارد و منظور و مراد گوینده منحصر در آنچه از لفظ محسوس می‌شود نیست.


ثانُیا: بعد از آنکه فهمُید عبارات و قالبها مثلهاُیى براى معانى است ، بفهمد چه مقدار از خصوصُیات ظاهر کلام را باُید طرد کند ، و چه مقدارش را محفوظ بدارد ، و اُین نکته را از ظاهر کلام بفهمد ، به اُین معنا که کلام طورى باشد که روشن سازد که فلان خصوصُیت که در آن جمله دُیگر است ، منظور نُیست ، و آن جمله بفهماند فلان خصوصُیت در اُین ، زُیادى است .
ثانیا: بعد از آنکه فهمید عبارات و قالبها مثل‌هایی برای معانی است، بفهمد چه مقدار از خصوصیات ظاهر کلام را باید طرد کند و چه مقدارش را محفوظ بدارد و این نکته را از ظاهر کلام بفهمد، به این معنا که کلام طوری باشد که روشن سازد که فلان خصوصیت که در آن جمله دیگر است، منظور نیست و آن جمله بفهماند فلان خصوصیت در این، زیادی است.


ایشان در مقام نتیجه‌گیری از نکات مذکور می‌نویسد:.... پس تا اینجا روشن شد که قرآن کریم هم مانند هر کلامی‌ دیگر باید مشتمل بر آیات متشابه باشد و باید تشابهی را که به حکم ضرورت در یک آیه هست در آیه‌ای دیگر از آیات محکمات، آن تشابه را بر طرف سازد، <ref>رک به: المیزان ج 3 ص58-63ترجمه المیزان - با تغییرات مختصر – ج 3ص 89-97 </ref>


ایشان در مقام نتیجه گیری از نکات مذکور می‌نویسد:  .... پس تا اُینجا روشن شد که قرآن کرُیم هم مانند هر کلامى دُیگر باُید مشتمل بر آُیات متشابه باشد ، و باُید تشابهى را که به حکم ضرورت در ُیک آُیه هست در آُیه اى دُیگر از آُیات محکمات ، آن تشابه را بر طرف سازد ،  <ref>رک  به: المیزان ج 3 ص58-63ترجمه  المیزان    - با تغییرات مختصر – ج 3ص 89-97 </ref>
بنظر می‌رسد در بین دیدگاه‌های مطرح شده در حکمت وجود متشابه درقرآن جامع‌ترین آنها دیدگاهی است که از علامه طباطبائی ره نقل گردید.


بنظر می‌رسد در بین دیدگاههای مطرح شده در حکمت  وجود متشابه درقرآن جامع ترین انها دیدگاهی است که از علامه طباطبائی ره نقل گردید.
== نتائج ==


==نتائج==
1 – در معنای محکم و متشابه اقوال مختلفی بین فریقین وجود دارد. قول مشهور بین الفریقین آن است که آیات محکم آیاتی است که معانی شان واضح و ایمان و عمل به آنها نیز لازم است و متشابه آن آیاتی است که ظواهرش، مراد واقعی نبوده و تاویل آن نزد خداوند می‌باشد. بنابراین، آیات متشابه تفسیر بردار نبوده و فقط ایمان به آنها لازم است.


1 – در معنای محکم و متشابه اقوال مختلفی بین فریقین وجود دارد .قول مشهور بین الفریقین ان است که ایات محکم ایاتی است که معانی شان  واضح  و ایمان و عمل به انها نیز لازم است و متشابه ان ایاتی است که ظواهرش ، مراد واقعی  نبوده و تاویل ان نزد خداوند می باشد. بنابر این ، ایات  متشابه تفسیر بردار نبوده و فقط ایمان به انها لازم است.
2 – در بین دیدگاه‌های مطرح شده در حکمت وجود متشابه در قرآن بیان علامه طباطبائی از جامعیت بیشتری برخوردار است. از منظر ایشان اساسا وجود آیات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل آیات قرآن مشتمل بر تاویل بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض آیات ببعض دیگر خواهد بود.


2 – در بین دیدگاههای مطرح شده در حکمت وجود متشابه در قرآن بیان علامه طباطبائی از جامعیت بیشتری برخوردار است .از منظر ایشان اساسا وجود ایات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل ایات قرآن مشتمل بر تاویل  بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض ایات ببعض دیگر خواهد بود.
3- محکم و متشابه بودن، دو وصف نسبی است، بنابر‌این ممکن است آیه‌ای برای جمعی متشابه و برای جمعی دیگر محکم باشد،


3- محکم و متشابه بودن ، دو وصف نسبى است ، بنابر این ممکن است آُیه ای  براى جمعی متشابه و براى جمعی دیگر محکم باشد ،
== منابع ==
 
==منابع==


[[پانویس]]
[[پانویس]]
 
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده: مقالات]]
[[رده:قرآن]]
 
[[رده:علوم مقارن]]
 
[[رده:علوم قرآنی]]
 
[[رده: متشابه در قرآن ]]
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۲۸

یکی از مباحث مهم در تفسیر و علوم قرآنی بررسی حکمت وجود آیات متشابه در قرآن است. مفسران فریقین در این زمینه دیدگاه‌های متنوعی بیان کرده‌اند که در مقاله ذیل به تبیین برخی از این دیدگاه‌ها می‌پردازیم.

دیدگاه فخر رازی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن

ایشان تحت عنوان "المسألة الرابعة: فی الفوائد التی لأجلها جعل بعض القرآن محکماً وبعضه متشابهاً " نخست شبهه برخی از ملحدین را درزمینه وجود متشابهات در قرآن مطرح نموده و سپس به پاسخ آن از منظر مفسرین می‌پردازد. گفتار فخررازی در بیان شبهه برخی ملاحده بشرح ذیل می‌باشد:

برخی از ملاحده نسبت به وجود آیات متشابه در قرآن ایراد گرفته و می‌گویند یک از عوامل پیدایش فرق گوناگون در اسلام وجود آیات متشابه است بدین معنا که هر یک از صاحبان فرق برغم تضادی که با یکدیگر دارند مذهبشان را مبتنی بر قرآن دانسته و به استناد می‌کنند. بنابر‌این هرگاه قرآن فاقد آیات متشابه می‌بود مانع از پیدایش اختلافات مذهبی می‌گردید.

حاصل شبهه مذکور آن است که تمام اختلافات بین فرق اسلامی به وجود آیات متشابه در قرآن برمی‌گردد.[۱]

پاسخ‌های پنجگانه فخر رازی به شبهه ملاحده – در چرائی وجود متشابهات در قرآن -

ایشان در پاسخ شبهه مذکور می‌گوید: عالمان دینی در پاسخ چرائی وجود متشابهات درقرآن وجوهی را ذکر نموده‌اند.

پاسخ اول: با وجود متشابهات درقرآن رسیدن به حقیقت سخت گردیده و این امر سبب ثواب بیشتر برای حقیقت جویان خواهد شد [۲].

پاسخ دوم: هر گاه مجموعه آیات قرآن از محکمات بود مانع پیدایش مذاهب مختلف گردیده و تنها منطبق بر مذهب خاص می‌شد. در اینصورت برای برای صاحبان مذاهب راه اجتهاد مسدود می‌شد در حالی که تعدد مذاهب سبب تلاش ارباب مذاهب در اثبات برتری مذهب خویش بر دیگران بوده و این سبب رشد بیشتر آنان خواهد بود. [۳]

پاسخ سوم: وجود متشابهات در قرآن سبب رشد عقلی بشر گردیده و آنان را از ظلمت تقلید خارج خواهد کرد بدین معنا که هرگاه تمامی‌ قرآن از محکمات بود انسان‌ها از تمسک به دلائل عقلی بی‌نیاز گردیده و در ظلمت جهل و تقلید باقی می‌ماندند. [۴]

پاسخ چهارم: وجود متشابهات در قرآن سبب پیدایش علوم مختلف جهت تاویل آنها گردیده است در حالی که هرگاه تمامی قرآن از محکمات می‌بود چنین تحولی در علوم ایجاد نمی‌شد. [۵]

ایشان بعد از بیان پاسخ‌های چهارگانه وجه پنجمی را هم ذکر می‌کند که از منظرشان نسبت به وجوه سابق قوی‌تر می‌باشد:

پاسخ پنجم:: از آنجا که قرآن برای همه اقشار – اعم از عوام و خواص – نازل شده است از طرفی برای قشر عوام درک برخی از مفاهیم ومعارف سخت و دشوار است از این‌رو لازم است این بخش از معارف با الفاظی بظاهر ساده اما امیخته به نکات عمیق باشد که عوام نیز در حدی انرا درک نموده و آن‌گاه بعد از تامل و تدبر در آیات متشابه حقائق بیشتری برایشان روشن گردیده که در نتیجه متشابهات برایشان تبدیل به محکمات می‌گردد.[۶]

دیدگاه مولف کتاب "مقدمه فی اصول التفسیر "-از اعلام اهل سنت – در حکمت وجود متشابه در قرآن

مولف این کتاب تحت عنوان "الحکمة فی تنوع القرآن إلی محکم ومتشابه"مدعی است هدف از وجود آیات متشابه در قرآن امتحان بندگان بوده تا آنها که زیغ در قلوبشان می‌باشد مشخص گردد.[۷]

سید محمد باقر حکیم

ایشان در کتاب علوم القرآن تحت عنوان “الحکمة فی وجود المتشابه فی القرآن الکریم “ مدعی است که آیات متشابه به دو نوع کلی تقسیم می‌شود:

نوع اول: متشابهی که جز خداوند کسی علم به تاویل او نخواهد داشت.

نوع دوم: متشابهی که خداوند و راسخان در علم – به تعلیم الهی – آگاهی از آن دارند.

مضمون گفتار ایشان در حکمت وجود متشابه قسم اول این است که از آنجا که هدف قرآن ارتقاءایمان و رشد معنوی بشر در جهت نیل به کمال مطلق می‌باشد ازاین‌رو بهره‌گیری از این نوع آیات متشابه - که بیانگر معارفی از عوالم غیب می‌باشد - امری لازم خواهد بود. [۸]

ایشان در زمینه علت وجود نوع دوم آیات متشابه – که علم به تاویلش نزد خداوند وراسخان درعلم می‌باشد – اظهار می‌دارد فایده این نوع از آیات متشابه ارتقاء فکری بشر و تهییج او در تدبر و تعمق بیشتر در موضوعات گوناگون هستی می‌باشد. [۹]

ایشان درادامه به اهمیت آیات متشابه نوع دوم در عصر کنونی اشاره کرده و می‌نویسد:

در عصر کنونی به ارزش آیاتی که در بردارنده حقائق علمی مهمی است پی می‌بریم، حقائقی که راه بشر را در ترقی و تحقیق در طبیعت گشوده است.[۱۰]

بنابراین از منظر مولف کتاب علوم القرآن حکمت وجود متشابه – نوع اول - درقرآن، ارتقاء سطح ایمانی و معنوی و هدف از متشابه نوع دوم، ارتقاء سطح فکری و معرفتی بشر و نیز ایجاد روحیه تدبر در انسان‌ها نسبت به قضایای گوناگون علمی و...مطرح شده در قرآن می‌باشد.

دیدگاه علامه طباطبائی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن

ایشان ضمن بیان پاسخ‌هائی که در زمینه حکمت وجود متشابه توسط برخی از مفسران فریقین داده شده است همه آنها را مورد نقد و بررسی قرار داده و برخی از آنها را در شان قرآن کریم نمی‌داند. از جمله آن‌که برخی از وجوه پنجگانه‌ای که فخر رازی آنها را نقل کرده است را سخیف دانسته و بی‌نیاز از جواب می‌داند. [۱۱]

ایشان در بین پاسخ‌های داده شده سه پاسخ ذیل را قابل بیان و نقد می‌داند:

پاسخ نخست:

خدای تعالی قرآن را مشتمل بر متشابهات کرد تا دلهای مؤمنین را بیازماید و درجات تسلیم آنان را معین سازد و معلوم شود چه کسی تسلیم گفتار خدا و مؤمن به گفته او است، چه اینکه گفته او را بفهمد یا نفهمد و چه کسی تنها تسلیم آیاتی است که برایش قابل درک است، زیرا اگر همه آیات قرآن صریح و روشن بود ایمان آوردن به آن جنبه خضوع در برابر خدا و تسلیم در برابر رسولان خدا نمی‌داشت [۱۲]

ایشان در نقد این وجه می‌نویسد:

ولی این پاسخ درستی نیست، برای اینکه خضوع، یک نوع انفعال و تاثر قلبی است، که در فرد ضعیف، آنجا که در برابر فرد قوی قرار می‌گیرد پیدا می‌شود و انسان در برابر چیزی خاضع می‌شود که یا به عظمت آن پی برده باشد و یا عظمت آن، درک او را عاجز ساخته باشد، نظیر قدرت و عظمت غیر متناهیه خدای سبحان و سایر صفاتش، که وقتی عقل با آنها روبرو می‌شود عقب‌نشینی می‌کند، زیرا احساس می‌کند که از احاطه به آنها عاجز است.

و اما چیزهایی که عقل آدمی‌ اصلا آنها را درک نمی‌کند و تنها باعث فریب خوردن آنان می‌شود، یعنی باعث می‌ شود که خیال کنند آنها را می‌فهمند برخورد با این گونه امور خضوع آور نیست و خضوع در آنها معنا ندارد، مانند آیات متشابهی که عقل در فهم آن سرگردان است و خیال می‌کند آن را می‌فهمد در حالی که نمی‌فهمد.[۱۳]

ایشان وجه دوم حکمت وجود متشابه درقرآن را این‌گونه نقل می‌کند: گفته‌اند قرآن بدین جهت در بر دارنده آیات متشابه است که تا عقل را به بحث و تفحص وا دارد و به این وسیله عقلها ورزیده و زنده گردند، بدیهی است که اگر سر و کار عقول تنها با مطالب روشن باشد و عامل فکر در آن مطالب به کار نیفتد، عقل مهمل و مهملتر گشته و در آخر بوته مرده ای می‌شود و حال آنکه عقل عزیزترین قوای انسانی است، که باید با ورزش دادن تربیتش کرد.[۱۴]

علامه در نقد این پاسخ می‌فرماید:

این وجه نیز تمام نیست برای اینکه خدای تعالی آن قدر آیات آفاقی (در طبیعت) و انفسی (در بدن انسان) خلق کرده که اگر انسان‌های امروز و فردا و میلیون‌ها سال دیگر در آن دقت کنند به آخرین اسرارش نمی‌ رسند.

و در کلام مجیدش هم به تفکر در آن آیات امر فرموده، هم امر اجمالی که فرموده (در آیات آفاق و أنفس فکر کنید) و هم بطور تفصیل که در مواردی خلقت آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها و درختان و جنبندگان و انسان و اختلاف زبان‌های انسان‌ها و الوان آنان را خاطرنشان ساخته است.

و نیز سفارش فرموده تا در زمین سیر نموده در احوال گذشتگان تفکر نمایند و در آیاتی بسیار تعقل و تفکر را ستوده و علم را مدح کرده پس دیگر احتیاج نبود که با مغلق گویی و آوردن متشابهات عقول را به تفکر وا دارد و در عوض فهم و عقل مردم را دچار گمراهی سازد و در نتیجه فهمها و افکار بلغزد و مذاهب مختلفی درست شود.[۱۵]

پاسخ سومی که علامه از قول برخی نقل می‌کند این است:

گفته‌اند انبیا (ع) مبعوث شده‌اند برای همه مردم و در بین مردم همه رقم افراد وجود دارد هم انسان باهوش و هم کودن هم عالم و هم جاهل.

از سوی دیگر همه معارف در قیاس با فهم مردم یکسان نیستند و بعضی از معارف است که نمی‌شود آن را با عبارتی روشن ادا کرد بطوری که همه کس آن را بفهمد در امثال این معارف بهتر آن است طوری ادا شود که تنها خواص از مردم آن را از راه کنایه و تعریض بفهمند و بقیه مردم مامور شوند که آن معارف را نفهمیده بپذیرند و به آن ایمان آورده علم آن را به خدا واگذار کنند. [۱۶]

نقد علامه به جواب سوم:

این وجه نیز درست نیست، برای اینکه کتاب خدا همانطور که آیات متشابه دارد، محکمات نیز دارد، محکماتی که باید معنای متشابهات را از آنها خواست و لازمه این مطلب آنست که در متشابهات مطلبی زاید بر آنچه محکمات از آنها درمی‌آورد نبوده باشد، آن وقت این سؤال بی پاسخ می‌ماند، که پس چرا در کلام خدا آیاتی متشابه گنجانده شده وقتی معانی آنها در محکمات بوده، دیگر چه حاجت به متشابهات بود؟ [۱۷]

دیدگاه نهائی علامه طباطبائی (ره)

علامه بعد از نقد و بررسی پاسخ‌های داده شده دیدگاه خویش را در فلسفه وجود متشابه بیان می‌کند.

بطور کلی ایشان معتقد است: وجود متشابهات در قرآن امری ضروری و طبیعی است و این امر – وجود کلمات متشابه - در تمامی اقوام و اصناف گوناگون بشر جریان دارد بدین معنا که همانطور که در فرهنگهای گوناگون بشری، برای تبیین برخی از معانی، تمثیلاتی ذکرشده و جهت رفع ابهام کلماتشان راه‌هائی را پیش‌بینی کرده‌اند.

در قرآن کریم هم برای بیان معانی و معارف عالیه اش گاه مطلب بگونه‌ای تنزل داده می‌شود تا قابل فهم برای مردم باشد و در همین راستا گاه ممکن است برای برخی این امر موجب سوء‌استفاده شود از این‌رو با قرار دادن محکمات این ابهامات رفع می‌گردد در واقع محکمات بمنزله معاجمی است که برای فهم متشابهات بدان رجوع می‌گردد.

دراین قسمت پاسخ تفصیلی علامه به علت وجود متشابهات در قرآن را از تفسیر المیزان بیان می‌کنیم: ایشان ضمن تحلیلی منشا اشتباه پاسخ‌های ذکر شده را این می‌داند که از منظر پاسخ دهندگان، متشابه و محکم دو مفهوم متبائن بوده ومعتقدند محکمات آیاتی است که برای خواص و عوام علم به مفاد آن می‌سور است بخلاف متشابهات که علم بدان تنها مختص خداوند و اولیای خاصش – اهل بیت ع – می‌ باشد در حالی که بر اساس آیات قرآن تمامی آیات متشابه با ارجاع به محکمات قابل درک است. [۱۸]

ایشان در ادامه می‌ فرماید: اساسا وجود آیات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل آیات قرآن مشتمل بر تاویل – به معنائی که گفته شد – بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض آیات ببعض دیگر خواهد بود. [۱۹]

علامه در ادامه جهت تبیین بیشتر مطلب مذکور پنج نکته مهم را - درراستای پاسخ تفصیلی نسبت به حکمت وجود متشابه در قرآن- بیان می‌ کند:

نکته اول: خدای سبحان در کتاب مجیدش فرموده: این کتاب تاویلی دارد که معارف و احکام و قوانین و سایر محتویات آن دائر مدار آن تاویل است و این تاویلی که تمامی‌ آن بیانات متوجه آن است امری است که فهم مردم معمولی چه تیزهوش و چه کودن از درک آن عاجز است و کسی نمی‌تواند آن را دریابد، بجز نفوس پاکی که خدای عز و جل پلیدی را از آنها دور کرده است.

و تنها این گونه نفوس می‌توانند به تاویل قرآن دست یابند و این نقطه نهایی آن هدفی است که خدای عز و جل برای انسان در نظر گرفته، خدایی که دعای بشر را مستجاب نموده، اگر بخواهند در ناحیه علم، به علم کتابش هدایتشان کند دعایشان را می‌پذیرد، کتابی که بیانگر هر حقیقتی است و کلید این استجابت همان تطهیر الهی است، هم چنان که خودش فرمود:«ما یرِید اللَّه ل ِیَجْعَلَ عَلَیْکمْ مِنْ حَرَجٍ وَلکِنْ یرِید لِیطَهِّرَکمْ» و در این فرمایش خود اعلام کرد که نقطه نهایی هدف از خلقت انسان‌ها همان تشریع دین و بدنبالش تطهیر الهی است. و این کمال انسانی مانند سایر کمالات که خدا و عقل به سوی آن دعوت می‌کنند چیزی نیست که تمامی‌ افراد به آن برسند و جز افرادی مخصوص به آن دست نمی‌یابند هر چند که از همه بشر دعوت شده تا بسوی آن حرکت کنند.

نکته دوم: قرآن قاطعانه اعلام می‌دارد که تنها راه رسیدن انسان‌ها به این هدف این است که نفس انسان را به انسان بشناسانند و به این منظور او را در ناحیه علم و عمل تربیت کنند.

در ناحیه علم به این قسم که حقایق مربوط به او را از مبدأ گرفته تا معاد به او تعلیم دهند، تا هم حقائق عالم و هم نفس خود را، که مرتبط با حقایق و واقعیات عالم است بشناسد و در این صورت شناختی حقیقی نسبت به نفس خود می‌یابد.

و اما در ناحیه عمل به این قسم که قوانین صالح اجتماعی را بر او تحمیل کنند تا شؤون زندگی اجتماعیش صالح گردد و مفاسد زندگی اجتماعی، او را از برخورداری از علم و عرفان باز ندارد و بعد از تحمیل آن قوانین یک عده تکالیف عبادی بر او تحمیل کنند، که در اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن، نفسش و سویدای دلش متوجه مبدأ و معاد شود و به عالم معنا و طهارت نزدیک و مشرف گردد و از آلودگی به مادیات و پلیدی‌های آن پاک شود.

نکته سوم: اساس هدایت اسلام (در مقابل سایر هدایتها) بر اساس علم و معرفت است، نه تقلید کورکورانه. دین خدا می‌خواهد تا جایی که افراد بشر ظرفیت و استعداد دارند علم را در دلهایشان متمرکز کند، چون همانطور که در گفتار قبلی گفتیم غرض دین، معرفت است و این غرض حاصل نمی‌شود مگر از راه علم و چگونه اینطور نباشد؟ با اینکه در میان کتب وحی هیچ کتابی و در بین ادیان آسمانی هیچ دینی نیست که مثل قرآن و اسلام مردم را به سوی تحصیل علم تحریک و تشویق کرده باشد.

و همین اساس باعث شده است که قرآن کریم، اولا: حقایقی از معارف را بیان نموده و در ثانی: احکام عملیه ای را هم که تشریع کرده همه را به آن معارف مرتبط سازد،

نکته چهارم: چهارم اینکه فهم عامه بشر بیشتر با محسوسات سر و کار دارد و لذا نمی‌تواند ما فوق محسوسات را به آسانی درک کند و مرغ فکر خود را تا بام طبیعت پرواز دهد. افراد انگشت‌شماری هم که از راه ریاضتهای علمی‌ توانسته‌اند فهم خود را ترقی داده به ادراک معانی و کلیات قواعد و قوانین موفق شوند وضعشان به خاطر اختلاف وسائل این توفیق، مختلف است و به همین جهت فهم آنان در درک معانی خارج از حس و محسوسات، بشدت مختلف شده است و این اختلاف از نظر مراتب، دامنه عریضی دارد که احدی نمی‌تواند این اختلاف را انکار کند.

این نیز قابل انکار نیست که هر معنا از معانی که به انسان القا شود، تنها و تنها از راه معلومات ذهنی او صورت می‌گیرد، (مانند معلوماتی که در خلال زندگیش کسب نموده)، حال اگر معلومات ذهنی او همه از قماش محسوسات باشد و ذهن او تنها با محسوسات مانوس باشد، ما نیز می‌توانیم مساله معنوی خود را، از طریق محسوسات به او القا کنیم و تازه این القا به مقدار کشش فکریش در محسوسات امکان‌پذیر است،... پس دسته اول، معانی را هم با بیان حسی درک می‌کنند و هم با بیان عقلی ولی دسته دوم تنها با بیان حسی می‌توانند معانی را درک نمایند.

ایشان ادامه می‌ دهد: از آنجایی که هدایت دینی اختصاص به یک طایفه و دو طایفه ندارد و باید تمامی‌ مردم و همه طبقات از آن برخوردار شوند و نیز از آنجایی که قرآن مشتمل بر تاویل بود، لذا این سه خصوصیت باعث شد بیانات قرآن کریم جنبه مثل به خود بگیرد.

به این معنا که، قرآن کریم آنچه از معانی که معروف و شناخته شده ذهن مردم است گرفته، معارفی را که برای مردم شناخته شده نیست در قالب آن معانی در می‌آورد، تا مردم آن معارف را بفهمند،

نکته پنجم: از بیان سابق این به دست آمد که بیانات لفظی قرآن، مثل‌هایی است برای معارف حقه الهیه و خدای تعالی برای اینکه آن معارف را بیان کند، آنها را تا سطع افکار عامه مردم تنزل داده و چاره ای هم جز این نیست، چون عامه مردم جز حسیات را درک نمی‌کنند، ناگزیر معانی کلیه را هم باید در قالب حسیات و جسمانیات به خورد آنان داد. -

ایشان با اشاره به وجود محذوراتی که قرآن کریم در راستای بیان معانی و معارف عالی برای توده مردم وجود دارد ادامه می‌دهد: هیچ راه گریزی از این دو محذور ندارد، مگر اینکه معانیی را که می‌خواهد ممثل و مجسم کند در بین مثل‌هایی مختلف متفرق نموده، در قالبهایی متنوع در آورد، تا خود آن قالبها مفسر و بیانگر خود شود و بعضی بعض دیگر را توضیح دهد، در نتیجه شنونده بتواند با معارضه انداختن بین قالبها:

اولا: بفهمد که بیانات و قالب‌ها همه مثل‌هایی است که در ما ورای خود حقایقی ممثل دارد و منظور و مراد گوینده منحصر در آنچه از لفظ محسوس می‌شود نیست.

ثانیا: بعد از آنکه فهمید عبارات و قالبها مثل‌هایی برای معانی است، بفهمد چه مقدار از خصوصیات ظاهر کلام را باید طرد کند و چه مقدارش را محفوظ بدارد و این نکته را از ظاهر کلام بفهمد، به این معنا که کلام طوری باشد که روشن سازد که فلان خصوصیت که در آن جمله دیگر است، منظور نیست و آن جمله بفهماند فلان خصوصیت در این، زیادی است.

ایشان در مقام نتیجه‌گیری از نکات مذکور می‌نویسد:.... پس تا اینجا روشن شد که قرآن کریم هم مانند هر کلامی‌ دیگر باید مشتمل بر آیات متشابه باشد و باید تشابهی را که به حکم ضرورت در یک آیه هست در آیه‌ای دیگر از آیات محکمات، آن تشابه را بر طرف سازد، [۲۰]

بنظر می‌رسد در بین دیدگاه‌های مطرح شده در حکمت وجود متشابه درقرآن جامع‌ترین آنها دیدگاهی است که از علامه طباطبائی ره نقل گردید.

نتائج

1 – در معنای محکم و متشابه اقوال مختلفی بین فریقین وجود دارد. قول مشهور بین الفریقین آن است که آیات محکم آیاتی است که معانی شان واضح و ایمان و عمل به آنها نیز لازم است و متشابه آن آیاتی است که ظواهرش، مراد واقعی نبوده و تاویل آن نزد خداوند می‌باشد. بنابراین، آیات متشابه تفسیر بردار نبوده و فقط ایمان به آنها لازم است.

2 – در بین دیدگاه‌های مطرح شده در حکمت وجود متشابه در قرآن بیان علامه طباطبائی از جامعیت بیشتری برخوردار است. از منظر ایشان اساسا وجود آیات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل آیات قرآن مشتمل بر تاویل بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض آیات ببعض دیگر خواهد بود.

3- محکم و متشابه بودن، دو وصف نسبی است، بنابر‌این ممکن است آیه‌ای برای جمعی متشابه و برای جمعی دیگر محکم باشد،

منابع

پانویس

  1. تفسیر الرازی ج 7ص 184-185: إعلم أن من الملحدة من طعن فی القرآن لأجل اشتماله علی المتشابهات، وقال: إنكم تقولون إن تكالیف الخلق مرتبطة بهذا القرآن إلی قیام الساعة، ثم إنا نراه بحیث یتمسك به كل صاحب مذهب علی مذهبه، فالجبری یتمسك بآیات الجبر، كقوله تعالی: * (وجعلنا علی قلوبهم أكنة أن یفقهوه وفی آذانهم وقراً) * (الأنعام: 103) والقدری یقول: بل هذا مذهب الكفار، بدلیل أنه تعالی حكی ذلك عن الكفار فی معرض الذم لهم فی قوله * (وقالوا قلوبنا فی أكنة مما تدعونا إلیه وفی آذاننا وقر) * (الأنعام: 25) وفی موضع آخر * (وقالوا قلوبنا غلف) * (الإسراء: 46) وأیضاً مثبت الرؤیة یتمسك بقوله * (وجوه یومئذ ناضرة، إلی ربها ناظرة) * (القیامة: 22، 23) والنافی یتمسك بقوله * (لا تدركه الأبصار) * (الأنعام: 103) ومثبت الجهة یتمسك بقوله * (یخافون ربهم من فوقهم) * (النحل: 50) وبقوله * (الرحمان علی العرش استوی) * (طه: 5) والنافی یتمسك بقوله * (لیس كمثله شیء) * (الشوری: 11) ثم إن كل واحد یسمی الآیات الموافقة لمذهبه: محكمة، والآیات المخالفة لمذهبه: متشابهة وربما آل الأمر فی ترجیح بعضها علی بعض إلی ترجیحات خفیة، ووجوه ضعیفة، فكیف یلیق بالحكیم أن یجعل الكتاب الذی هو المرجوع إلیه فی كل الدین إلی قیام الساعة هكذا، ألیس أنه لو جعله ظاهراً جلیاً نقیاً عن هذه المتشابهات كان أقرب إلی حصول الغرض
  2. همان :الوجه الأول: أنه متی كانت المتشابهات موجودة، كان الوصول إلی الحق أصعب وأشق وزیادة المشقة توجب مزید الثواب، قال الله تعالی: (أم حسبتم أن تدخلوا الجنة ولما یعلم الله الذین جاهدوا منكم ویعلم الصابرین)(آل عمران :142
  3. همان: الوجه الثانی: لو كان القرآن محكماً بالكلیة لما كان مطابقاً إلا لمذهب واحد، وكان تصریحه مبطلاً لكل ما سوی ذلك المذهب، وذلك مما ینفر أرباب المذاهب عن قبوله وعن النظر فیه، فالانتفاع به إنما حصل لما كان مشتملاً علی المحكم وعلی المتشابه، فحینئذ یطمع صاحب كل مذهب أن یجد فیه ما یقوی مذهبه، ویؤثر مقالته، فحینئذ ینظر فیه جمیع أرباب المذاهب، ویجتهد فی التأمل فیه كل صاحب مذهب، فإذا بالغوا فی ذلك صارت المحكمات مفسرة للمتشابهات، فبهذا الطریق یتخلص المبطل عن باطله ویصل إلی الحق
  4. همان: الوجه الثالث: أن القرآن إذا كان مشتملاً علی المحكم والمتشابه افتقر الناظر فیه إلی الاستعانة بدلیل العقل، وحینئذ یتخلص عن ظلمة التقلید، ویصل إلی ضیاء الاستدلال والبینة، أما لو كان كله محكماً لم یفتقر إلی التمسك بالدلائل العقلیة فحینئذ كان یبقی فی الجهل والتقلید
  5. همان: الوجه الرابع: لما كان القرآن مشتملاً علی المحكم والمتشابه، افتقروا إلی تعلم طرق التأویلات وترجیح بعضها علی بعض، وافتقر تعلم ذلك إلی تحصیل علوم كثیرة من علم اللغة والنحو وعلم أصول الفقه، ولو لم یكن الأمر كذلك ما كان یحتاج الإنسان إلی تحصیل هذه العلوم الكثیرة، فكان إیراد هذه المتشابهات لأجل هذه الفوائد الكثیرة
  6. همان: الوجه الخامس: وهو السبب الأقوی فی هذا الباب أن القرآن كتاب مشتمل علی دعوة الخواص والعوام بالكلیة، وطبائع العوام تنبو فی أكثر الأمر عن إدراك الحقائق، فمن سمع من العوام فی أول الأمر إثبات موجود لیس بجسم ولا بمتحیز ولا مشار إلیه، ظن أن هذا عدم ونفی فوقع فی التعطیل، فكان الأصلح أن یخاطبوا بألفاظ دالة علی بعض ما یناسب ما یتوهمونه ویتخیلونه، ویكون ذلك مخلوطاً بما یدل علی الحق الصریح، فالقسم الأول وهو الذی یخاطبون به فی أول الأمر یكون من باب المتشابهات، والقسم الثانی وهو الذی یكشف لهم فی آخر الأمر هو المحكمات، فهذا ما حضرنا فی هذا الباب والله أعلم بمراده- انتهی
  7. مقدمه فی اصول التفسیر: لو كان القرآنُ كلُّه محكماً لفاتت الحكمة من الاختبار به تصدیقاً وعملاً لظهور معناه، وعدم المجال لتحریفه، والتمسك بالمتشابه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله، ولو كان كلُّه متشابهاً لفات كونه بیاناً، وهدی للناس، ولما أمكن العمل به، وبناء العقیدة السلیمة علیه، ولكن الله تعالی بحكمته جعل منه آیات محكمات، یرجع إلیهن عند التشابه، وأُخر متشابهات امتحاناً للعباد؛ لیتبین صادق الإِیمان ممن فی قلبه زیغ، فإن صادق الإِیمان یعلم أن القرآن كله من عند الله تعالی، وما كان من عند الله فهو حق، ولا یمكن أن یكون فیه باطل، أو تناقض لقوله تعالی: {لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ}[فصلت:42] وقوله: {وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً}النساء: 82] وأما من فی قلبه زیغ، فیتخذ من المتشابه سبیلاً إلی تحریف المحكم واتباع الهوی فی التشكیك فی الأخبار والاستكبار عن الأحكام، ولهذا تجد كثیراً من المنحرفین فی العقائد والأعمال، یحتجون علی انحرافهم بهذه الآیات المتشابهة.
  8. علوم القران -ص -189- 190 الأول: المتشابه الذی لا یعلم تأویله ومصداقه إلا الله. الثانی: المتشابه الذی لا یعلم تأویله إلا الله والراسخون فی العلم، ولو كان ذلك بتعلیم الله تعالی لهم اما ورود القسم الأول فی القرآن، فلان من الاهداف الرئیسة التی جاء من أجلها القرآن الكریم هو: ربط الانسان الذی یعیش الحیاة الدنیا بالمبدأ الاعلی وهو الله سبحانه، وبالمعاد وهو الدار الآخرة وعوالمها، وهذا الربط لا یمكن ان یتحقق إلا عن طریق إثارة الموضوعات التی تتعلق بعالم الغیب وما یتصل به من أفكار ومفاهیم، لینمی غریزة الایمان التی فطر الانسان علیها، ویشده إلی عالمه الذی سوف ینتهی إلیه، فلم یكن هناك سبیل أمام القرآن الكریم یتفادی به المتشابه فی القرآن بعد أن كان هو السبیل الوحید الذی یوصل إلی هذا الهدف الرئیس.
  9. همان: واما ورود القسم الثانی فی القرآن الكریم بهذا الأسلوب فإنه أراد أن یطرح أمام العقل البشری قضایا جدیدة، كبعض المسائل الكونیة أو الانسانیة وغیرها من المفاهیم الغیبیة، لینطلق فی تدبر حقیقتها واكتشاف ظلماتها المجهولة، أو یقترب منها بالقدر الذی تسمح له معرفته ودرجته فی تلك المعرفة، كما ذكر العلامة الطباطبائی
  10. علوم القران -ص -189- 190ونحن فی هذا العصر حین نعیش التطور المدنی العظیم فی المجالات العلمیة المختلفة ندرك قیمة بعض الآیات القرآنیة التی ألمحت إلی بعض الحقائق العلمیة، ووضعتها تحت تصرف الانسان لینطلق منها فی بحثه وتحقیقه، وكذلك بعض المصادیق الانسانیة وبهذا یمكن ان نقدم تفسیرا لحكمة ورود المتشابه فی القرآن الكریم- انتهی
  11. المیزان ج 3ص 56 وأجیب عنه بوجوه من الجواب بعضها ظاهر السخافة كالجواب بأن وجود المتشابهات یوجب صعوبة تحصیل الحق ومشقة البحث وذلك موجب لمزید الأجر والثواب وكالجواب بأنه لو لم یشتمل إلا علی صریح القول فی مذهب لنفر ذلك سائر أرباب المذاهب فلم ینظروا فیه لكنه لوجود التشابه فیه أطمعهم فی النظر فیه وكان فی ذلك رجاء أن یظفروا بالحق فیؤمنوا به وكالجواب بأن اشتماله علی المتشابه أوجب الاستعانة بدلالة العقل وفی ذلك خروج عن ظلمة التقلید ودخول فی ضوء النظر والاجتهاد وكالجواب بأن اشتماله علی المتشابه أوجب البحث عن طرق التأویلات المختلفة وفی ذلك فائدة التضلع بالفنون المختلفة كعلم اللغة والصرف والنحو وأصول الفقه ایشان بعد از بیان پاسخ‌های ذکر شده می‌نویسد: فهذه أجوبة سخیفة ظاهرة السخافة بأدنی نظر
  12. المیزان ج 3ص 56 لأول أن اشتمال القرآن الكریم علی المتشابهات لتمحیص القلوب فی التصدیق به فإنه لو كان كل ما ورد فی الكتاب معقولا واضحا لا شبهة فیه عند أحد لما كان فی الایمان شئ من معنی الخضوع لأمر الله تعالی والتسلیم لرسله. - ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص87
  13. المیزان ج 3ص 56 وفیه أن الخضوع هو نوع انفعال وتأثر من الضعیف فی مقابل القوی والانسان إنما یخضع لما یدرك عظمته أو لما لا یدركه لعظمته وبهوره الادراك كقدرة الله غیر المتناهیة وعظمته غیر المتناهیة وسائر صفاته التی إذا واجهها العقل رجع القهقری لعجزه عن الإحاطة بها وأما الأمور التی لا ینالها العقل لكنه یغتر ویغادر باعتقاد أنه یدركها فما معنی خضوعه لها؟ كالآیات المتشابهة التی یتشابه أمرها علی العقل فیحسب أنه یعقلها وهو لا یعقل –ترجمه المیزان ج 3ص 87
  14. المیزان ج 3ص 57 الثانی أن اشتماله علی المتشابه إنما هو لبعث العقل علی البحث والتنقیر لئلا یموت بإهماله بإلقاء الواضحات التی لا یعمل فیها عامل الفكر فإن العقل أعزالقوی الانسانیة التی یجب تربیتها بتربیة الانسان- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص 87
  15. همان: وفیه أن الله تعالی أمر الناس بإعمال العقل والفكر فی الآیات الآفاقیة والأنفسیة إجمالا فی موارد من كلامه وتفصیلا فی موارد أخری كخلق السماوات والأرض والجبال والشجر والدواب والانسان واختلاف ألسنته وألوانه وندب إلی التعقل والتفكر والسیر فی الأرض والنظر فی أحوال الماضین وحرض علی العقل والفكر ومدح العلم بأبلغ المدح وفی ذلك غنی عن البحث فی أمور لیس إلا مزالق للاقدام ومصارع للأفهام. - ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص88
  16. همان: الثالث أن الأنبیاء بعثوا إلی الناس وفیهم العامة والخاصة والذكی والبلید والعالم والجاهل وكان من المعانی ما لا یمكن التعبیر عنه بعبارة تكشف عن حقیقته وتشرح كنهه بحیث یفهمه الجمیع علی السواء فالحری فی أمثال هذه المعانی أن تلقی بحیث یفهمه الخاصة ولو بطریق الكنایة والتعریض ویؤمر العامة فیها بالتسلیم وتفویض الامر إلی الله تعالی ترجمه المیزان ج 3ص 88
  17. ترجمه المیزان ج 3ص 88 – متن عربی از المیزان ج 3ص 57: وفیه أن الكتاب كما یشتمل علی المتشابهات كذلك یشتمل علی المحكمات التی تبین المتشابهات بالرجوع إلیها ولازم ذلك أن لا تتضمن المتشابهات أزید مما یكشف عنها المحكمات وعند ذلك یبقی السؤال (وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الكتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحكمات ؟) علی حاله –
  18. المیزان ج 3 ص58-63وعند ذلك یبقی السؤال (وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الكتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحكمات ؟) علی حاله ومنشأ الاشتباه أن المجیب أخذ المعانی نوعین متبائنین معان یفهمها جمیع المخاطبین من العامة والخاصة وهی مدالیل المحكمات ومعان سنخها بحیث لا یتلقاها الا الخاصة من المعارف العالیة والحكم الدقیقة فصار بذلك المتشابهات لا ترجع معانیها إلی المحكمات وقد مر أن ذلك مخالف لمنطوق الآیات الدالة علی أن القرآن یفسر بعضه بعضا وغیر ذلك
  19. همان: والذی ینبغی أن یقال أن وجود المتشابه فی القرآن ضروری ناش عن وجود التأویل الموجب لتفسیر بعضه بعضا بالمعنی الذی أوضحناه للتأویل فیما مر
  20. رک به: المیزان ج 3 ص58-63ترجمه المیزان - با تغییرات مختصر – ج 3ص 89-97