حکمت وجود آیات متشابه در قرآن از منظر فریقین (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:


یکی از مباحث مهم در تفسیر و علوم قرآنی بررسی حکمت وجود [[آیات متشابه]] در قرآن است. مفسران فریقین در این زمینه دیدگاههای متنوعی بیان کرده اند که در مقاله ذیل به تبیین برخی از این دیدگاهها می پردازیم .
یکی از مباحث مهم در تفسیر و علوم قرآنی بررسی حکمت وجود [[آیات متشابه]] در قرآن است. مفسران فریقین در این زمینه دیدگاههای متنوعی بیان کرده اند که در مقاله ذیل به تبیین برخی از این دیدگاهها می پردازیم .


==دیدگاه فخر رازی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن==
==دیدگاه فخر رازی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن==


   
   
ایشان تحت عنوان  "المسألة الرابعة : فُی الفوائد التُی لأجلها جعل بعض القرآن محكماً وبعضه متشابهاً " نخست شبهه برخی از ملحدین را درزمینه وجود متشابهات درقرآن مطرح نموده و سپس به پاسخ  ان از منظر مفسرین می پردازد. گفتار فخررازی در بیان شبهه برخی ملاحده بشرح ذیل می باشد:  
ایشان تحت عنوان  "المسألة الرابعة : فُی الفوائد التُی لأجلها جعل بعض القرآن محکماً وبعضه متشابهاً " نخست شبهه برخی از ملحدین را درزمینه وجود متشابهات درقرآن مطرح نموده و سپس به پاسخ  ان از منظر مفسرین می پردازد. گفتار فخررازی در بیان شبهه برخی ملاحده بشرح ذیل می باشد:  


   
   
خط ۴۱: خط ۴۰:
==دیدگاه مولف کتاب "مقدمه فی اصول التفسیر "-از اعلام اهل سنت – در حکمت وجود متشابه در قرآن==  
==دیدگاه مولف کتاب "مقدمه فی اصول التفسیر "-از اعلام اهل سنت – در حکمت وجود متشابه در قرآن==  


مولف این کتاب تحت عنوان  "الحكمة فُی تنوع القرآن إلى محكم ومتشابه"مدعی است هدف از وجود ایات متشابه در قرآن امتحان بندگان  بوده تا انها که زیغ در قلوبشان می باشد مشخص گردد .<ref>مقدمه فی اصول التفسیر : لو كان القرآنُ كلُّه محكماً لفاتت الحكمة من الاختبار به تصدیقاً وعملاً لظهور معناه، وعدم المجال لتحریفه، والتمسك بالمتشابه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله، ولو كان كلُّه متشابهاً لفات كونه بیاناً، وهدى للناس، ولما أمكن العمل به، وبناء العقیدة السلیمة علیه، ولكن الله تعالى بحكمته جعل منه آیات محكمات، یرجع إلیهن عند التشابه، وأُخر متشابهات امتحاناً للعباد؛ لیتبین صادق الإِیمان ممن فی قلبه زیغ، فإن صادق الإِیمان یعلم أن القرآن كله من عند الله تعالى، وما كان من عند الله فهو حق، ولا یمكن أن یكون فیه باطل، أو تناقض لقوله تعالى: {لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ}[فصلت:42] وقوله: {وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً}النساء: 82] وأما من فی قلبه زیغ، فیتخذ من المتشابه سبیلاً إلى تحریف المحكم واتباع الهوى فی التشكیك فی الأخبار والاستكبار عن الأحكام، ولهذا تجد كثیراً من المنحرفین فی العقائد والأعمال، یحتجون على انحرافهم بهذه الآیات المتشابهة . </ref>
مولف این کتاب تحت عنوان  "الحکمة فُی تنوع القرآن إلى محکم ومتشابه"مدعی است هدف از وجود ایات متشابه در قرآن امتحان بندگان  بوده تا انها که زیغ در قلوبشان می باشد مشخص گردد .<ref>مقدمه فی اصول التفسیر : لو كان القرآنُ كلُّه محكماً لفاتت الحكمة من الاختبار به تصدیقاً وعملاً لظهور معناه، وعدم المجال لتحریفه، والتمسك بالمتشابه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله، ولو كان كلُّه متشابهاً لفات كونه بیاناً، وهدى للناس، ولما أمكن العمل به، وبناء العقیدة السلیمة علیه، ولكن الله تعالى بحكمته جعل منه آیات محكمات، یرجع إلیهن عند التشابه، وأُخر متشابهات امتحاناً للعباد؛ لیتبین صادق الإِیمان ممن فی قلبه زیغ، فإن صادق الإِیمان یعلم أن القرآن كله من عند الله تعالى، وما كان من عند الله فهو حق، ولا یمكن أن یكون فیه باطل، أو تناقض لقوله تعالى: {لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ}[فصلت:42] وقوله: {وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً}النساء: 82] وأما من فی قلبه زیغ، فیتخذ من المتشابه سبیلاً إلى تحریف المحكم واتباع الهوى فی التشكیك فی الأخبار والاستكبار عن الأحكام، ولهذا تجد كثیراً من المنحرفین فی العقائد والأعمال، یحتجون على انحرافهم بهذه الآیات المتشابهة . </ref>
   
   
==سید محمد باقر حکیم==  
==سید محمد باقر حکیم==  


ایشان در کتاب علوم القرآن  تحت عنوان “الحكمة فُی وجود المتشابه فُی القرآن الكرُیم “ مدعی است  که ایات متشابه به دو نوع کلی تقسیم می شود :  
ایشان در کتاب علوم القرآن  تحت عنوان “الحکمة فُی وجود المتشابه فُی القرآن الکرُیم “ مدعی است  که ایات متشابه به دو نوع کلی تقسیم می شود :  


نوع اول : متشابهی که جز خداوند کسی علم به تاویل او نخواهد داشت .  
نوع اول : متشابهی که جز خداوند کسی علم به تاویل او نخواهد داشت .  
خط ۷۵: خط ۷۴:
پاسخ نخست :  
پاسخ نخست :  


خداى تعالى قرآن را مشتمل بر متشابهات كرد تا دلهاى مؤمنُین را بُیازماُید ، و درجات تسلُیم آنان را معُین سازد ، و معلوم شود چه كسى تسلُیم گفتار خدا و مؤمن به گفته او است ، چه اُینكه گفته او را بفهمد ُیا نفهمد ، و چه كسى تنها تسلُیم آُیاتى است كه براُیش قابل درك است ، زُیرا اگر همه آُیات قرآن صرُیح و روشن بود اُیمان آوردن به آن جنبه خضوع در برابر خدا و تسلُیم در برابر رسولان خدا نمىداشت <ref>المیزان ج 3ص 56 لأول أن اشتمال القرآن الكریم على المتشابهات لتمحیص القلوب فی التصدیق به فإنه لو كان كل ما ورد فی الكتاب معقولا واضحا لا شبهة فیه عند أحد لما كان فی الایمان شئ من معنى الخضوع لأمر الله تعالى والتسلیم لرسله .- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص87</ref>
خداى تعالى قرآن را مشتمل بر متشابهات کرد تا دلهاى مؤمنُین را بُیازماُید ، و درجات تسلُیم آنان را معُین سازد ، و معلوم شود چه کسى تسلُیم گفتار خدا و مؤمن به گفته او است ، چه اُینکه گفته او را بفهمد ُیا نفهمد ، و چه کسى تنها تسلُیم آُیاتى است که براُیش قابل درک است ، زُیرا اگر همه آُیات قرآن صرُیح و روشن بود اُیمان آوردن به آن جنبه خضوع در برابر خدا و تسلُیم در برابر رسولان خدا نمىداشت <ref>المیزان ج 3ص 56 لأول أن اشتمال القرآن الكریم على المتشابهات لتمحیص القلوب فی التصدیق به فإنه لو كان كل ما ورد فی الكتاب معقولا واضحا لا شبهة فیه عند أحد لما كان فی الایمان شئ من معنى الخضوع لأمر الله تعالى والتسلیم لرسله .- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص87</ref>




ایشان در نقد  این وجه می نویسد :
ایشان در نقد  این وجه می نویسد :


ولى اُین پاسخ درستى نُیست ، براى اُینكه خضوع ، ُیك نوع انفعال و تاثر قلبى است ، كه در فرد ضعُیف ، آنجا كه در برابر فرد قوى قرار مىگُیرد پُیدا مىشود ، و انسان در برابر چُیزى خاضع مىشود كه ُیا به عظمت آن پى برده باشد ، و ُیا عظمت آن ، درك او را عاجز ساخته باشد ، نظُیر قدرت و عظمت غُیر متناهُیه خداى سبحان ، و ساُیر صفاتش ، كه وقتى عقل با آنها روبرو مىشود عقب نشُینى مىكند ، زُیرا احساس مىكند كه از احاطه به آنها عاجز است .
ولى اُین پاسخ درستى نُیست ، براى اُینکه خضوع ، ُیک نوع انفعال و تاثر قلبى است ، که در فرد ضعُیف ، آنجا که در برابر فرد قوى قرار مىگُیرد پُیدا مىشود ، و انسان در برابر چُیزى خاضع مىشود که ُیا به عظمت آن پى برده باشد ، و ُیا عظمت آن ، درک او را عاجز ساخته باشد ، نظُیر قدرت و عظمت غُیر متناهُیه خداى سبحان ، و ساُیر صفاتش ، که وقتى عقل با آنها روبرو مىشود عقب نشُینى مىکند ، زُیرا احساس مىکند که از احاطه به آنها عاجز است .




و اما چُیزهاُیى كه عقل آدمى اصلا آنها را درك نمىكند ، و تنها باعث فرُیب خوردن آنان مىشود ، ُیعنى باعث مى شود كه خُیال كنند آنها را مىفهمند برخورد با اُین گونه امور خضوع آور نُیست ، و خضوع در آنها معنا ندارد ، مانند آُیات متشابهى كه عقل در فهم آن سرگردان است ، و خُیال مىكند آن را مىفهمد در حالى كه نمىفهمد  .<ref>المیزان ج 3ص 56 وفیه أن الخضوع هو نوع انفعال وتأثر من الضعیف فی مقابل القوی والانسان إنما یخضع لما یدرك عظمته أو لما لا یدركه لعظمته وبهوره الادراك كقدرة الله غیر المتناهیة وعظمته غیر المتناهیة وسائر صفاته التی إذا واجهها العقل رجع القهقرى لعجزه عن الإحاطة بها وأما الأمور التی لا ینالها العقل لكنه یغتر ویغادر باعتقاد أنه یدركها فما معنى خضوعه لها ؟ كالآیات المتشابهة التی یتشابه أمرها على العقل فیحسب أنه یعقلها وهو لا یعقل –ترجمه المیزان ج 3ص 87</ref>
و اما چُیزهاُیى که عقل آدمى اصلا آنها را درک نمىکند ، و تنها باعث فرُیب خوردن آنان مىشود ، ُیعنى باعث مى شود که خُیال کنند آنها را مىفهمند برخورد با اُین گونه امور خضوع آور نُیست ، و خضوع در آنها معنا ندارد ، مانند آُیات متشابهى که عقل در فهم آن سرگردان است ، و خُیال مىکند آن را مىفهمد در حالى که نمىفهمد  .<ref>المیزان ج 3ص 56 وفیه أن الخضوع هو نوع انفعال وتأثر من الضعیف فی مقابل القوی والانسان إنما یخضع لما یدرك عظمته أو لما لا یدركه لعظمته وبهوره الادراك كقدرة الله غیر المتناهیة وعظمته غیر المتناهیة وسائر صفاته التی إذا واجهها العقل رجع القهقرى لعجزه عن الإحاطة بها وأما الأمور التی لا ینالها العقل لكنه یغتر ویغادر باعتقاد أنه یدركها فما معنى خضوعه لها ؟ كالآیات المتشابهة التی یتشابه أمرها على العقل فیحسب أنه یعقلها وهو لا یعقل –ترجمه المیزان ج 3ص 87</ref>




ایشان وجه دوم  حکمت وجود متشابه درقرآن را اینگونه نقل می کند :
ایشان وجه دوم  حکمت وجود متشابه درقرآن را اینگونه نقل می کند :
گفته‌اند قرآن بدُین جهت در بر دارنده آُیات متشابه است كه تا عقل را به بحث و تفحص وا دارد و به اُین وسُیله عقلها ورزُیده و زنده گردند ، بدُیهى است كه اگر سر و كار عقول تنها با مطالب روشن باشد ، و عامل فكر در آن مطالب به كار نُیفتد ، عقل مهمل و مهملتر گشته و در آخر بوته مرده اى مىشود ، و حال آنكه عقل عزُیزترُین قواى انسانى است ، كه باُید با ورزش دادن تربُیتش كرد .<ref>المیزان ج 3ص 57 الثانی أن اشتماله على المتشابه إنما هو لبعث العقل على البحث والتنقیر لئلا یموت بإهماله بإلقاء الواضحات التی لا یعمل فیها عامل الفكر فإن العقل أعزالقوى الانسانیة التی یجب تربیتها بتربیة الانسان- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص 87</ref>
گفته‌اند قرآن بدُین جهت در بر دارنده آُیات متشابه است که تا عقل را به بحث و تفحص وا دارد و به اُین وسُیله عقلها ورزُیده و زنده گردند ، بدُیهى است که اگر سر و کار عقول تنها با مطالب روشن باشد ، و عامل فکر در آن مطالب به کار نُیفتد ، عقل مهمل و مهملتر گشته و در آخر بوته مرده اى مىشود ، و حال آنکه عقل عزُیزترُین قواى انسانى است ، که باُید با ورزش دادن تربُیتش کرد .<ref>المیزان ج 3ص 57 الثانی أن اشتماله على المتشابه إنما هو لبعث العقل على البحث والتنقیر لئلا یموت بإهماله بإلقاء الواضحات التی لا یعمل فیها عامل الفكر فإن العقل أعزالقوى الانسانیة التی یجب تربیتها بتربیة الانسان- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص 87</ref>


   
   
علامه در نقد این پاسخ می فرماید :  
علامه در نقد این پاسخ می فرماید :  


اُین وجه نیز تمام نیست براى اُینكه خداى تعالى آن قدر آُیات آفاقى ( در طبُیعت ) و انفسى ( در بدن انسان ) خلق كرده كه اگر انسانهاى امروز و فردا و مُیلُیونها سال دُیگر در آن دقت كنند به آخرُین اسرارش نمى رسند .
اُین وجه نیز تمام نیست براى اُینکه خداى تعالى آن قدر آُیات آفاقى ( در طبُیعت ) و انفسى ( در بدن انسان ) خلق کرده که اگر انسانهاى امروز و فردا و مُیلُیونها سال دُیگر در آن دقت کنند به آخرُین اسرارش نمى رسند .




و در كلام مجُیدش هم به تفكر در آن آُیات امر فرموده ، هم امر اجمالى كه فرموده ( در آُیات آفاق و أنفس فكر كنُید ) ، و هم بطور تفصُیل كه در مواردى خلقت آسمانها و زمُین و كوه ها و درختان و جنبندگان و انسان و اختلاف زبانهاى انسانها و الوان آنان را خاطرنشان ساخته است .
و در کلام مجُیدش هم به تفکر در آن آُیات امر فرموده ، هم امر اجمالى که فرموده ( در آُیات آفاق و أنفس فکر کنُید ) ، و هم بطور تفصُیل که در مواردى خلقت آسمانها و زمُین و کوه ها و درختان و جنبندگان و انسان و اختلاف زبانهاى انسانها و الوان آنان را خاطرنشان ساخته است .




و نُیز سفارش فرموده تا در زمُین سُیر نموده در احوال گذشتگان تفكر نماُیند و در آُیاتى بسُیار تعقل و تفكر را ستوده و علم را مدح كرده پس دُیگر احتُیاج نبود كه با مغلق گوُیى و آوردن متشابهات عقول را به تفكر وا دارد و در عوض فهم و عقل مردم را دچار گمراهى سازد ، و در نتُیجه فهمها و افكار بلغزد و مذاهب مختلفى درست شود.<ref>همان : وفیه أن الله تعالى أمر الناس بإعمال العقل والفكر فی الآیات الآفاقیة والأنفسیة إجمالا فی موارد من كلامه وتفصیلا فی موارد أخرى كخلق السماوات والأرض والجبال والشجر والدواب والانسان واختلاف ألسنته وألوانه وندب إلى التعقل والتفكر والسیر فی الأرض والنظر فی أحوال الماضین وحرض على العقل والفكر ومدح العلم بأبلغ المدح وفی ذلك غنى عن البحث فی أمور لیس إلا مزالق للاقدام ومصارع للأفهام .- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص88</ref>
و نُیز سفارش فرموده تا در زمُین سُیر نموده در احوال گذشتگان تفکر نماُیند و در آُیاتى بسُیار تعقل و تفکر را ستوده و علم را مدح کرده پس دُیگر احتُیاج نبود که با مغلق گوُیى و آوردن متشابهات عقول را به تفکر وا دارد و در عوض فهم و عقل مردم را دچار گمراهى سازد ، و در نتُیجه فهمها و افکار بلغزد و مذاهب مختلفى درست شود.<ref>همان : وفیه أن الله تعالى أمر الناس بإعمال العقل والفكر فی الآیات الآفاقیة والأنفسیة إجمالا فی موارد من كلامه وتفصیلا فی موارد أخرى كخلق السماوات والأرض والجبال والشجر والدواب والانسان واختلاف ألسنته وألوانه وندب إلى التعقل والتفكر والسیر فی الأرض والنظر فی أحوال الماضین وحرض على العقل والفكر ومدح العلم بأبلغ المدح وفی ذلك غنى عن البحث فی أمور لیس إلا مزالق للاقدام ومصارع للأفهام .- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص88</ref>


پاسخ سومی که علامه از قول برخی نقل می کند این است :  
پاسخ سومی که علامه از قول برخی نقل می کند این است :  


گفته‌اند انبُیا (ع) مبعوث شده‌اند براى همه مردم ، و در بُین مردم همه رقم افراد وجود دارد هم انسان باهوش و هم كودن هم عالم و هم جاهل.
گفته‌اند انبُیا (ع) مبعوث شده‌اند براى همه مردم ، و در بُین مردم همه رقم افراد وجود دارد هم انسان باهوش و هم کودن هم عالم و هم جاهل.




از سوى دُیگر همه معارف در قیاس با فهم مردم یكسان نیستند و بعضى از معارف است كه نمىشود آن را با عبارتى روشن ادا كرد بطورى كه همه كس آن را بفهمد در امثال این معارف بهتر آن است طورى ادا شود كه تنها خواص از مردم آن را از راه كنایه و تعریض بفهمند و بقیه مردم مامور شوند كه آن معارف را نفهمیده بپذیرند و به آن ایمان آورده علم آن را به خدا واگذار كنند. <ref>همان : الثالث أن الأنبیاء بعثوا إلى الناس وفیهم العامة والخاصة والذكی والبلید والعالم والجاهل وكان من المعانی ما لا یمكن التعبیر عنه بعبارة تكشف عن حقیقته وتشرح كنهه بحیث یفهمه الجمیع على السواء فالحری فی أمثال هذه المعانی أن تلقى بحیث یفهمه الخاصة ولو بطریق الكنایة والتعریض ویؤمر العامة فیها بالتسلیم وتفویض الامر إلى الله تعالى ترجمه المیزان ج 3ص 88</ref>
از سوى دُیگر همه معارف در قیاس با فهم مردم یکسان نیستند و بعضى از معارف است که نمىشود آن را با عبارتى روشن ادا کرد بطورى که همه کس آن را بفهمد در امثال این معارف بهتر آن است طورى ادا شود که تنها خواص از مردم آن را از راه کنایه و تعریض بفهمند و بقیه مردم مامور شوند که آن معارف را نفهمیده بپذیرند و به آن ایمان آورده علم آن را به خدا واگذار کنند. <ref>همان : الثالث أن الأنبیاء بعثوا إلى الناس وفیهم العامة والخاصة والذكی والبلید والعالم والجاهل وكان من المعانی ما لا یمكن التعبیر عنه بعبارة تكشف عن حقیقته وتشرح كنهه بحیث یفهمه الجمیع على السواء فالحری فی أمثال هذه المعانی أن تلقى بحیث یفهمه الخاصة ولو بطریق الكنایة والتعریض ویؤمر العامة فیها بالتسلیم وتفویض الامر إلى الله تعالى ترجمه المیزان ج 3ص 88</ref>




نقد علامه به جواب سوم:  
نقد علامه به جواب سوم:  


این وجه نیز درست نیست، براى اینكه كتاب خدا همانطور كه آیات متشابه دارد، محكمات نیز دارد، محكماتى كه باید معناى متشابهات را از آنها خواست و لازمه این مطلب آنست كه در متشابهات مطلبى زاید بر آنچه محكمات از آنها درمىآورد نبوده باشد ، آن وقت اُین سؤال بى پاسخ مىماند ، كه پس چرا در كلام خدا آُیاتى متشابه گنجانده شده ، وقتى معانى آنها در محكمات بوده ، دُیگر چه حاجت به متشابهات بود ؟ <ref>ترجمه المیزان ج 3ص 88 – متن عربی از المیزان ج 3ص 57:  وفیه أن الكتاب كما یشتمل على المتشابهات كذلك یشتمل على المحكمات التی تبین المتشابهات بالرجوع إلیها ولازم ذلك أن لا تتضمن المتشابهات أزید مما یكشف عنها المحكمات وعند ذلك یبقى السؤال ( وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الكتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحكمات ؟ ) على حاله –</ref>   
این وجه نیز درست نیست، براى اینکه کتاب خدا همانطور که آیات متشابه دارد، محکمات نیز دارد، محکماتى که باید معناى متشابهات را از آنها خواست و لازمه این مطلب آنست که در متشابهات مطلبى زاید بر آنچه محکمات از آنها درمىآورد نبوده باشد ، آن وقت اُین سؤال بى پاسخ مىماند ، که پس چرا در کلام خدا آُیاتى متشابه گنجانده شده ، وقتى معانى آنها در محکمات بوده ، دُیگر چه حاجت به متشابهات بود ؟ <ref>ترجمه المیزان ج 3ص 88 – متن عربی از المیزان ج 3ص 57:  وفیه أن الكتاب كما یشتمل على المتشابهات كذلك یشتمل على المحكمات التی تبین المتشابهات بالرجوع إلیها ولازم ذلك أن لا تتضمن المتشابهات أزید مما یكشف عنها المحكمات وعند ذلك یبقى السؤال ( وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الكتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحكمات ؟ ) على حاله –</ref>   


   
   
خط ۱۳۳: خط ۱۳۲:
علامه در ادامه جهت تبیین بیشتر مطلب  مذکور پنج نکته مهم را - درراستای پاسخ تفصیلی نسبت به حکمت وجود متشابه در قرآن-  بیان می کند :   
علامه در ادامه جهت تبیین بیشتر مطلب  مذکور پنج نکته مهم را - درراستای پاسخ تفصیلی نسبت به حکمت وجود متشابه در قرآن-  بیان می کند :   


نکته اول : خداى سبحان در كتاب مجُیدش فرموده : اُین كتاب تاوُیلى دارد كه معارف و احكام و قوانُین و ساُیر محتوُیات آن دائر مدار آن تاوُیل است ، و اُین تاوُیلى كه تمامى آن بُیانات متوجه آن است امرى است كه فهم مردم معمولى چه تُیزهوش و چه كودن از درك آن عاجز است ، و كسى نمىتواند آن را درُیابد ، بجز نفوس پاكى كه خداى عز و جل پلُیدى را از آنها دور كرده است ،
نکته اول : خداى سبحان در کتاب مجُیدش فرموده : اُین کتاب تاوُیلى دارد که معارف و احکام و قوانُین و ساُیر محتوُیات آن دائر مدار آن تاوُیل است ، و اُین تاوُیلى که تمامى آن بُیانات متوجه آن است امرى است که فهم مردم معمولى چه تُیزهوش و چه کودن از درک آن عاجز است ، و کسى نمىتواند آن را درُیابد ، بجز نفوس پاکى که خداى عز و جل پلُیدى را از آنها دور کرده است ،




و تنها اُین گونه نفوس مىتوانند به تاوُیل قرآن دست ُیابند ، و اُین نقطه نهاُیى آن هدفى است كه خداى عز و جل براى انسان در نظر گرفته ، خداُیى كه دعاى بشر را مستجاب نموده ، اگر بخواهند در ناحُیه علم ، به علم كتابش هداُیتشان كند دعاُیشان را مىپذُیرد ، كتابى كه بُیانگر هر حقُیقتى است ، و كلُید اُین استجابت همان تطهُیر الهى است ، هم چنان كه خودش فرمود :« ما ُیُرُِیدُ اللَّه لُِیَجْعَلَ عَلَُیْكُمْ مِنْ حَرَجٍ ، وَلكِنْ ُیُرُِیدُ لُِیُطَهِّرَكُمْ » و در اُین فرماُیش خود اعلام كرد كه نقطه نهاُیى هدف از خلقت انسانها همان تشرُیع دُین ، و بدنبالش تطهُیر الهى است . و اُین كمال انسانى مانند ساُیر كمالات كه خدا و عقل به سوى آن دعوت مىكنند چُیزى نُیست كه تمامى افراد به آن برسند ، و جز افرادى مخصوص به آن دست نمىُیابند هر چند كه از همه بشر دعوت شده تا بسوى آن حركت كنند
و تنها اُین گونه نفوس مىتوانند به تاوُیل قرآن دست ُیابند ، و اُین نقطه نهاُیى آن هدفى است که خداى عز و جل براى انسان در نظر گرفته ، خداُیى که دعاى بشر را مستجاب نموده ، اگر بخواهند در ناحُیه علم ، به علم کتابش هداُیتشان کند دعاُیشان را مىپذُیرد ، کتابى که بُیانگر هر حقُیقتى است ، و کلُید اُین استجابت همان تطهُیر الهى است ، هم چنان که خودش فرمود :« ما ُیُرُِیدُ اللَّه لُِیَجْعَلَ عَلَُیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ ، وَلکِنْ ُیُرُِیدُ لُِیُطَهِّرَکُمْ » و در اُین فرماُیش خود اعلام کرد که نقطه نهاُیى هدف از خلقت انسانها همان تشرُیع دُین ، و بدنبالش تطهُیر الهى است . و اُین کمال انسانى مانند ساُیر کمالات که خدا و عقل به سوى آن دعوت مىکنند چُیزى نُیست که تمامى افراد به آن برسند ، و جز افرادى مخصوص به آن دست نمىُیابند هر چند که از همه بشر دعوت شده تا بسوى آن حرکت کنند




نکته دوم :  قرآن قاطعانه اعلام مىدارد كه تنها راه رسُیدن انسانها به اُین هدف اُین است كه نفس انسان را به انسان بشناسانند ، و به اُین منظور او را در ناحُیه علم و عمل تربُیت كنند.
نکته دوم :  قرآن قاطعانه اعلام مىدارد که تنها راه رسُیدن انسانها به اُین هدف اُین است که نفس انسان را به انسان بشناسانند ، و به اُین منظور او را در ناحُیه علم و عمل تربُیت کنند.




در ناحُیه علم به اُین قسم كه حقاُیق مربوط به او را از مبدأ گرفته تا معاد به او تعلُیم دهند ، تا هم حقائق عالم ، و هم نفس خود را ، كه مرتبط با حقاُیق و واقعُیات عالم است بشناسد و در اُین صورت شناختى حقُیقى نسبت به نفس خود مىُیابد .
در ناحُیه علم به اُین قسم که حقاُیق مربوط به او را از مبدأ گرفته تا معاد به او تعلُیم دهند ، تا هم حقائق عالم ، و هم نفس خود را ، که مرتبط با حقاُیق و واقعُیات عالم است بشناسد و در اُین صورت شناختى حقُیقى نسبت به نفس خود مىُیابد .




و اما در ناحُیه عمل به اُین قسم كه قوانُین صالح اجتماعى را بر او تحمُیل كنند تا شؤون زندگى اجتماعُیش صالح گردد ، و مفاسد زندگى اجتماعى ، او را از برخوردارى از علم و عرفان باز ندارد ، و بعد از تحمُیل آن قوانُین ُیك عده تكالُیف عبادى بر او تحمُیل كنند ، كه در اثر تكرار و مواظبت بر عمل به آن ، نفسش و سوُیداى دلش متوجه مبدأ و معاد شود ، و به عالم معنا و طهارت نزدُیك و مشرف گردد ، و از آلودگى به مادُیات و پلُیدُیهاى آن پاك شود .
و اما در ناحُیه عمل به اُین قسم که قوانُین صالح اجتماعى را بر او تحمُیل کنند تا شؤون زندگى اجتماعُیش صالح گردد ، و مفاسد زندگى اجتماعى ، او را از برخوردارى از علم و عرفان باز ندارد ، و بعد از تحمُیل آن قوانُین ُیک عده تکالُیف عبادى بر او تحمُیل کنند ، که در اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن ، نفسش و سوُیداى دلش متوجه مبدأ و معاد شود ، و به عالم معنا و طهارت نزدُیک و مشرف گردد ، و از آلودگى به مادُیات و پلُیدُیهاى آن پاک شود .




نکته سوم : اساس هداُیت اسلام ( در مقابل ساُیر هداُیتها ) بر اساس علم و معرفت است ، نه تقلُید كوركورانه . دُین خدا مىخواهد تا جاُیى كه افراد بشر ظرفُیت و استعداد دارند علم را در دلهاُیشان متمركز كند ، چون همانطور كه در گفتار قبلى گفتُیم غرض دُین ، معرفت است ، و اُین غرض حاصل نمىشود مگر از راه علم ، و چگونه اُینطور نباشد ؟ با اُینكه در مُیان كتب وحى هُیچ كتابى ، و در بُین ادُیان آسمانى هُیچ دُینى نُیست كه مثل قرآن و اسلام مردم را به سوى تحصُیل علم تحرُیك و تشوُیق كرده باشد .
نکته سوم : اساس هداُیت اسلام ( در مقابل ساُیر هداُیتها ) بر اساس علم و معرفت است ، نه تقلُید کورکورانه . دُین خدا مىخواهد تا جاُیى که افراد بشر ظرفُیت و استعداد دارند علم را در دلهاُیشان متمرکز کند ، چون همانطور که در گفتار قبلى گفتُیم غرض دُین ، معرفت است ، و اُین غرض حاصل نمىشود مگر از راه علم ، و چگونه اُینطور نباشد ؟ با اُینکه در مُیان کتب وحى هُیچ کتابى ، و در بُین ادُیان آسمانى هُیچ دُینى نُیست که مثل قرآن و اسلام مردم را به سوى تحصُیل علم تحرُیک و تشوُیق کرده باشد .




و همُین اساس باعث شده است كه قرآن كرُیم ، اولا : حقاُیقى از معارف را بُیان نموده ، و در ثانى : احكام عملُیه اى را هم كه تشرُیع كرده همه را به آن معارف مرتبط سازد ،
و همُین اساس باعث شده است که قرآن کرُیم ، اولا : حقاُیقى از معارف را بُیان نموده ، و در ثانى : احکام عملُیه اى را هم که تشرُیع کرده همه را به آن معارف مرتبط سازد ،




نکته چهارم : چهارم اُینكه فهم عامه بشر بُیشتر با محسوسات سر و كار دارد و لذا نمىتواند ما فوق محسوسات را به آسانى درك كند ، و مرغ فكر خود را تا بام طبُیعت پرواز دهد . افراد انگشت شمارى هم كه از راه رُیاضتهاى علمى توانسته‌اند فهم خود را ترقى داده به ادراك معانى و كلُیات قواعد و قوانُین موفق شوند وضعشان به خاطر اختلاف وسائل اُین توفُیق ، مختلف است و به همُین جهت فهم آنان در درك معانى خارج از حس و محسوسات ، بشدت مختلف شده است و اُین اختلاف از نظر مراتب ، دامنه عرُیضى دارد كه احدى نمىتواند اُین اختلاف را انكار كند .
نکته چهارم : چهارم اُینکه فهم عامه بشر بُیشتر با محسوسات سر و کار دارد و لذا نمىتواند ما فوق محسوسات را به آسانى درک کند ، و مرغ فکر خود را تا بام طبُیعت پرواز دهد . افراد انگشت شمارى هم که از راه رُیاضتهاى علمى توانسته‌اند فهم خود را ترقى داده به ادراک معانى و کلُیات قواعد و قوانُین موفق شوند وضعشان به خاطر اختلاف وسائل اُین توفُیق ، مختلف است و به همُین جهت فهم آنان در درک معانى خارج از حس و محسوسات ، بشدت مختلف شده است و اُین اختلاف از نظر مراتب ، دامنه عرُیضى دارد که احدى نمىتواند اُین اختلاف را انکار کند .




اُین نُیز قابل انكار نُیست كه هر معنا از معانى كه به انسان القا شود ، تنها و تنها از راه معلومات ذهنى او صورت مىگُیرد ، ( مانند معلوماتى كه در خلال زندگُیش كسب نموده ) ، حال اگر معلومات ذهنى او همه از قماش محسوسات باشد ، و ذهن او تنها با محسوسات مانوس باشد ، ما نُیز مىتوانُیم مساله معنوى خود را ، از طرُیق محسوسات به او القا كنُیم ، و تازه اُین القا به مقدار كشش فكرُیش در محسوسات امكان پذُیر است ، ... پس دسته اول ، معانى را هم با بُیان حسى درك مىكنند ، و هم با بُیان عقلى ، ولى دسته دوم تنها با بُیان حسى مىتوانند معانى را درك نماُیند .
اُین نُیز قابل انکار نُیست که هر معنا از معانى که به انسان القا شود ، تنها و تنها از راه معلومات ذهنى او صورت مىگُیرد ، ( مانند معلوماتى که در خلال زندگُیش کسب نموده ) ، حال اگر معلومات ذهنى او همه از قماش محسوسات باشد ، و ذهن او تنها با محسوسات مانوس باشد ، ما نُیز مىتوانُیم مساله معنوى خود را ، از طرُیق محسوسات به او القا کنُیم ، و تازه اُین القا به مقدار کشش فکرُیش در محسوسات امکان پذُیر است ، ... پس دسته اول ، معانى را هم با بُیان حسى درک مىکنند ، و هم با بُیان عقلى ، ولى دسته دوم تنها با بُیان حسى مىتوانند معانى را درک نماُیند .


ایشان ادامه می دهد : از آنجاُیى كه هداُیت دُینى اختصاص به ُیك طاُیفه و دو طاُیفه ندارد ، و باُید تمامى مردم و همه طبقات از آن برخوردار شوند ، و نُیز از آنجاُیى كه قرآن مشتمل بر تاوُیل بود ، لذا اُین سه خصوصُیت باعث شد بُیانات قرآن كرُیم جنبه مثل به خود بگُیرد .
ایشان ادامه می دهد : از آنجاُیى که هداُیت دُینى اختصاص به ُیک طاُیفه و دو طاُیفه ندارد ، و باُید تمامى مردم و همه طبقات از آن برخوردار شوند ، و نُیز از آنجاُیى که قرآن مشتمل بر تاوُیل بود ، لذا اُین سه خصوصُیت باعث شد بُیانات قرآن کرُیم جنبه مثل به خود بگُیرد .


به اُین معنا كه ، قرآن كرُیم آنچه از معانى كه معروف و شناخته شده ذهن مردم است گرفته ، معارفى را كه براى مردم شناخته شده نُیست در قالب آن معانى در مىآورد ، تا مردم آن معارف را بفهمند ،
به اُین معنا که ، قرآن کرُیم آنچه از معانى که معروف و شناخته شده ذهن مردم است گرفته ، معارفى را که براى مردم شناخته شده نُیست در قالب آن معانى در مىآورد ، تا مردم آن معارف را بفهمند ،




نکته پنجم : از بُیان سابق اُین به دست آمد كه بُیانات لفظى قرآن ، مثلهاُیى است براى معارف حقه الهُیه ، و خداى تعالى براى اُینكه آن معارف را بُیان كند ، آنها را تا سطع افكار عامه مردم تنزل داده ، و چاره اى هم جز اُین نُیست ، چون عامه مردم جز حسُیات را درك نمىكنند ، ناگزُیر معانى كلُیه را هم باُید در قالب حسُیات و جسمانُیات به خورد آنان داد .-  
نکته پنجم : از بُیان سابق اُین به دست آمد که بُیانات لفظى قرآن ، مثلهاُیى است براى معارف حقه الهُیه ، و خداى تعالى براى اُینکه آن معارف را بُیان کند ، آنها را تا سطع افکار عامه مردم تنزل داده ، و چاره اى هم جز اُین نُیست ، چون عامه مردم جز حسُیات را درک نمىکنند ، ناگزُیر معانى کلُیه را هم باُید در قالب حسُیات و جسمانُیات به خورد آنان داد .-  




ایشان با اشاره به وجود محذوراتی که قرآن کریم در راستای بیان معانی و معارف عالی برای توده مردم وجود دارد ادامه می دهد :  
ایشان با اشاره به وجود محذوراتی که قرآن کریم در راستای بیان معانی و معارف عالی برای توده مردم وجود دارد ادامه می دهد :  
هُیچ راه گرُیزى از اُین دو محذور ندارد ، مگر اُینكه معانُیى را كه مىخواهد ممثل و مجسم كند در بُین مثلهاُیى مختلف متفرق نموده ، در قالبهاُیى متنوع در آورد ، تا خود آن قالبها مفسر و بُیانگر خود شود ، و بعضى بعض دُیگر را توضُیح دهد ، در نتُیجه شنونده بتواند با معارضه انداختن بُین قالبها :
هُیچ راه گرُیزى از اُین دو محذور ندارد ، مگر اُینکه معانُیى را که مىخواهد ممثل و مجسم کند در بُین مثلهاُیى مختلف متفرق نموده ، در قالبهاُیى متنوع در آورد ، تا خود آن قالبها مفسر و بُیانگر خود شود ، و بعضى بعض دُیگر را توضُیح دهد ، در نتُیجه شنونده بتواند با معارضه انداختن بُین قالبها :




اولا : بفهمد كه بُیانات و قالبها همه مثلهاُیى است كه در ما وراى خود حقاُیقى ممثل دارد ، و منظور و مراد گوُینده منحصر در آنچه از لفظ محسوس مىشود نُیست .
اولا : بفهمد که بُیانات و قالبها همه مثلهاُیى است که در ما وراى خود حقاُیقى ممثل دارد ، و منظور و مراد گوُینده منحصر در آنچه از لفظ محسوس مىشود نُیست .




ثانُیا : بعد از آنكه فهمُید عبارات و قالبها مثلهاُیى براى معانى است ، بفهمد چه مقدار از خصوصُیات ظاهر كلام را باُید طرد كند ، و چه مقدارش را محفوظ بدارد ، و اُین نكته را از ظاهر كلام بفهمد ، به اُین معنا كه كلام طورى باشد كه روشن سازد كه فلان خصوصُیت كه در آن جمله دُیگر است ، منظور نُیست ، و آن جمله بفهماند فلان خصوصُیت در اُین ، زُیادى است .
ثانُیا : بعد از آنکه فهمُید عبارات و قالبها مثلهاُیى براى معانى است ، بفهمد چه مقدار از خصوصُیات ظاهر کلام را باُید طرد کند ، و چه مقدارش را محفوظ بدارد ، و اُین نکته را از ظاهر کلام بفهمد ، به اُین معنا که کلام طورى باشد که روشن سازد که فلان خصوصُیت که در آن جمله دُیگر است ، منظور نُیست ، و آن جمله بفهماند فلان خصوصُیت در اُین ، زُیادى است .




ایشان در مقام نتیجه گیری از نکات مذکور می نویسد :  .... پس تا اُینجا روشن شد كه قرآن كرُیم هم مانند هر كلامى دُیگر باُید مشتمل بر آُیات متشابه باشد ، و باُید تشابهى را كه به حكم ضرورت در ُیك آُیه هست در آُیه اى دُیگر از آُیات محكمات ، آن تشابه را بر طرف سازد ،  <ref>رک  به : المیزان ج 3 ص58-63ترجمه  المیزان    - با تغییرات مختصر – ج 3ص 89-97 </ref>
ایشان در مقام نتیجه گیری از نکات مذکور می نویسد :  .... پس تا اُینجا روشن شد که قرآن کرُیم هم مانند هر کلامى دُیگر باُید مشتمل بر آُیات متشابه باشد ، و باُید تشابهى را که به حکم ضرورت در ُیک آُیه هست در آُیه اى دُیگر از آُیات محکمات ، آن تشابه را بر طرف سازد ،  <ref>رک  به : المیزان ج 3 ص58-63ترجمه  المیزان    - با تغییرات مختصر – ج 3ص 89-97 </ref>


بنظر می رسد در بین دیدگاههای مطرح شده در حکمت  وجود متشابه درقرآن جامع ترین انها دیدگاهی است که از علامه طباطبائی ره نقل گردید.
بنظر می رسد در بین دیدگاههای مطرح شده در حکمت  وجود متشابه درقرآن جامع ترین انها دیدگاهی است که از علامه طباطبائی ره نقل گردید.
خط ۱۸۷: خط ۱۸۶:
2 – در بین دیدگاههای مطرح شده در حکمت وجود متشابه در قرآن بیان علامه طباطبائی از جامعیت بیشتری برخوردار است .از منظر ایشان اساسا وجود ایات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل ایات قرآن مشتمل بر تاویل  بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض ایات ببعض دیگر خواهد بود.
2 – در بین دیدگاههای مطرح شده در حکمت وجود متشابه در قرآن بیان علامه طباطبائی از جامعیت بیشتری برخوردار است .از منظر ایشان اساسا وجود ایات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل ایات قرآن مشتمل بر تاویل  بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض ایات ببعض دیگر خواهد بود.


3- محكم و متشابه بودن ، دو وصف نسبى است ، بنابر این ممكن است آُیه ای  براى جمعی متشابه و براى جمعی دیگر محكم باشد ،  
3- محکم و متشابه بودن ، دو وصف نسبى است ، بنابر این ممکن است آُیه ای  براى جمعی متشابه و براى جمعی دیگر محکم باشد ،  


==منابع==
==منابع==
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۰۷۸

ویرایش