حکمت وجود آیات متشابه در قرآن از منظر فریقین

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۴۴ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'می گویند' به 'می‌گویند')

یکی از مباحث مهم در تفسیر و علوم قرآنی بررسی حکمت وجود آیات متشابه در قرآن است. مفسران فریقین در این زمینه دیدگاههای متنوعی بیان کرده‌اند که در مقاله ذیل به تبیین برخی از این دیدگاهها می پردازیم .

دیدگاه فخر رازی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن

ایشان تحت عنوان "المسألة الرابعة: فُی الفوائد التُی لأجلها جعل بعض القرآن محکماً وبعضه متشابهاً " نخست شبهه برخی از ملحدین را درزمینه وجود متشابهات درقرآن مطرح نموده و سپس به پاسخ ان از منظر مفسرین می پردازد. گفتار فخررازی در بیان شبهه برخی ملاحده بشرح ذیل می باشد:


برخی از ملاحده نسبت به وجود ایات متشابه در قرآن ایراد گرفته و می‌گویند یک از عوامل پیدایش فرق گوناگون در اسلام وجود ایات متشابه است بدین معنا که هر یک از صاحبان فرق برغم تضادی که با یکدیگر دارند مذهبشان را مبتنی بر قرآن دانسته و به استناد می‌کنند . بنابر این هرگاه قرآن فاقد ایات متشابه می بود مانع از پیدایش اختلافات مذهبی می‌گردید .


حاصل شبهه مذکور ان است که تمام اختلافات بین فرق اسلامی به وجود ایات متشابه در قرآن برمی‌گردد.[۱]


پاسخهای پنجگانه فخر رازی به شبهه ملاحده – در چرائی وجود متشابهات در قرآن -

ایشان در پاسخ شبهه مذکور می گوید: عالمان دینی در پاسخ چرائی وجود متشابهات درقرآن وجوهی را ذکر نموده‌اند.


پاسخ اول: با وجود متشابهات درقرآن رسیدن به حقیقت سخت گردیده و این امر سبب ثواب بیشتر برای حقیقت جویان خواهد شد [۲]


پاسخ دوم: هر گاه مجموعه ایات قرآن از محکمات بود مانع پیدایش مذاهب مختلف گردیده و تنها منطبق بر مذهب خاص می شد در اینصورت برای برای صاحبان مذاهب راه اجتهاد مسدود می شد در حالی که تعدد مذاهب سبب تلاش ارباب مذاهب در اثبات برتری مذهب خویش بر دیگران بوده و این سبب رشد بیشتر انان خواهد بود . [۳]


پاسخ سوم: وجود متشابهات در قرآن سبب رشد عقلی بشر گردیده و انان را از ظلمت تقلید خارج خواهد کرد بدین معنا که هرگاه تمامی قرآن از محکمات بود انسانها از تمسک به دلائل عقلی بی نیاز گردیده و در ظلمت جهل و تقلید باقی می ماندند . [۴]


پاسخ چهارم: وجود متشابهات در قرآن سبب پیدایش علوم مختلف جهت تاویل انها گردیده است در حالی که هرگاه تمامی قرآن از محکمات می بود چنین تحولی در علوم ایجاد نمی شد. [۵]


ایشان بعد از بیان پاسخهای چهارگانه ، وجه پنجمی را هم ذکر می‌کند که از منظرشان نسبت به وجوه سابق قوی تر می باشد:


پاسخ پنجم:: از انجا که قرآن برای همه اقشار – اعم از عوام و خواص – نازل شده است از طرفی برای قشر عوام درک برخی از مفاهیم ومعارف سخت و دشوار است از اینرو لازم است این بخش از معارف با الفاظی بظاهر ساده اما امیخته به نکات عمیق باشد که عوام نیز در حدی انرا درک نموده و انگاه بعد از تامل و تدبر در ایات متشابه حقائق بیشتری برایشان روشن گردیده که در نتیجه متشابهات برایشان تبدیل به محکمات می‌گردد .[۶]

دیدگاه مولف کتاب "مقدمه فی اصول التفسیر "-از اعلام اهل سنت – در حکمت وجود متشابه در قرآن

مولف این کتاب تحت عنوان "الحکمة فُی تنوع القرآن إلى محکم ومتشابه"مدعی است هدف از وجود ایات متشابه در قرآن امتحان بندگان بوده تا انها که زیغ در قلوبشان می باشد مشخص گردد .[۷]

سید محمد باقر حکیم

ایشان در کتاب علوم القرآن تحت عنوان “الحکمة فُی وجود المتشابه فُی القرآن الکرُیم “ مدعی است که ایات متشابه به دو نوع کلی تقسیم می شود:

نوع اول: متشابهی که جز خداوند کسی علم به تاویل او نخواهد داشت .


نوع دوم: متشابهی که خداوند و راسخان در علم – به تعلیم الهی – اگاهی از ان دارند .


مضمون گفتار ایشان در حکمت وجود متشابه قسم اول این است که از انجا که هدف قرآن ارتقاءایمان و رشد معنوی بشر در جهت نیل به کمال مطلق می باشد ازاینرو بهره گیری از این نوع ایات متشابه - که بیانگر معارفی از عوالم غیب می باشد - امری لازم خواهد بود . [۸]

ایشان در زمینه علت وجود نوع دوم ایات متشابه – که علم به تاویلش نزد خداوند وراسخان درعلم می باشد – اظهار می‌دارد فایده این نوع از ایات متشابه ارتقاء فکری بشر و تهییج او در تدبر و تعمق بیشتر در موضوعات گوناگون هستی می باشد . [۹]

ایشان درادامه به اهمیت ایات متشابه نوع دوم در عصر کنونی اشاره کرده و می‌نویسد:


در عصر کنونی به ارزش ایاتی که در بردارنده حقائق علمی مهمی است پی می بریم ، حقائقی که راه بشر را در ترقی و تحقیق در طبیعت گشوده است .[۱۰]


بنابر این از منظر مولف کتاب علوم القرآن حکمت وجود متشابه – نوع اول - درقرآن ، ارتقاء سطح ایمانی و معنوی و هدف از متشابه نوع دوم ، ارتقاء سطح فکری و معرفتی بشر و نیز ایجاد روحیه تدبر در انسانها نسبت به قضایای گوناگون علمی و ...مطرح شده در قرآن می باشد .

دیدگاه علامه طباطبائی در زمینه حکمت وجود متشابه درقرآن

ایشان ضمن بیان پاسخهائی که در زمینه حکمت وجود متشابه توسط برخی از مفسران فریقین داده شده است همه انها را مورد نقد و بررسی قرار داده و برخی از انها را در شان قرآن کریم نمی داند . از جمله انکه برخی از وجوه پنجگانه ای که فخر رازی انها را نقل کرده است را سخیف دانسته و بی نیاز از جواب می داند . [۱۱]


ایشان در بین پاسخ های داده شده سه پاسخ ذیل را قابل بیان و نقد می داند:

پاسخ نخست:

خداى تعالى قرآن را مشتمل بر متشابهات کرد تا دلهاى مؤمنُین را بُیازماُید ، و درجات تسلُیم آنان را معُین سازد ، و معلوم شود چه کسى تسلُیم گفتار خدا و مؤمن به گفته او است ، چه اُینکه گفته او را بفهمد ُیا نفهمد ، و چه کسى تنها تسلُیم آُیاتى است که براُیش قابل درک است ، زُیرا اگر همه آُیات قرآن صرُیح و روشن بود اُیمان آوردن به آن جنبه خضوع در برابر خدا و تسلُیم در برابر رسولان خدا نمىداشت [۱۲]


ایشان در نقد این وجه می‌نویسد:

ولى اُین پاسخ درستى نُیست ، براى اُینکه خضوع ، ُیک نوع انفعال و تاثر قلبى است ، که در فرد ضعُیف ، آنجا که در برابر فرد قوى قرار مىگُیرد پُیدا مىشود ، و انسان در برابر چُیزى خاضع مىشود که ُیا به عظمت آن پى برده باشد ، و ُیا عظمت آن ، درک او را عاجز ساخته باشد ، نظُیر قدرت و عظمت غُیر متناهُیه خداى سبحان ، و ساُیر صفاتش ، که وقتى عقل با آنها روبرو مىشود عقب نشُینى مىکند ، زُیرا احساس مىکند که از احاطه به آنها عاجز است .


و اما چُیزهاُیى که عقل آدمى اصلا آنها را درک نمىکند ، و تنها باعث فرُیب خوردن آنان مىشود ، ُیعنى باعث مى شود که خُیال کنند آنها را مىفهمند برخورد با اُین گونه امور خضوع آور نُیست ، و خضوع در آنها معنا ندارد ، مانند آُیات متشابهى که عقل در فهم آن سرگردان است ، و خُیال مىکند آن را مىفهمد در حالى که نمىفهمد .[۱۳]


ایشان وجه دوم حکمت وجود متشابه درقرآن را اینگونه نقل می‌کند: گفته‌اند قرآن بدُین جهت در بر دارنده آُیات متشابه است که تا عقل را به بحث و تفحص وا دارد و به اُین وسُیله عقلها ورزُیده و زنده گردند ، بدُیهى است که اگر سر و کار عقول تنها با مطالب روشن باشد ، و عامل فکر در آن مطالب به کار نُیفتد ، عقل مهمل و مهملتر گشته و در آخر بوته مرده اى مىشود ، و حال آنکه عقل عزُیزترُین قواى انسانى است ، که باُید با ورزش دادن تربُیتش کرد .[۱۴]


علامه در نقد این پاسخ می‌فرماید:

اُین وجه نیز تمام نیست براى اُینکه خداى تعالى آن قدر آُیات آفاقى ( در طبُیعت ) و انفسى ( در بدن انسان ) خلق کرده که اگر انسانهاى امروز و فردا و مُیلُیونها سال دُیگر در آن دقت کنند به آخرُین اسرارش نمى رسند .


و در کلام مجُیدش هم به تفکر در آن آُیات امر فرموده ، هم امر اجمالى که فرموده ( در آُیات آفاق و أنفس فکر کنُید ) ، و هم بطور تفصُیل که در مواردى خلقت آسمانها و زمُین و کوه ها و درختان و جنبندگان و انسان و اختلاف زبانهاى انسانها و الوان آنان را خاطرنشان ساخته است .


و نُیز سفارش فرموده تا در زمُین سُیر نموده در احوال گذشتگان تفکر نماُیند و در آُیاتى بسُیار تعقل و تفکر را ستوده و علم را مدح کرده پس دُیگر احتُیاج نبود که با مغلق گوُیى و آوردن متشابهات عقول را به تفکر وا دارد و در عوض فهم و عقل مردم را دچار گمراهى سازد ، و در نتُیجه فهمها و افکار بلغزد و مذاهب مختلفى درست شود.[۱۵]

پاسخ سومی که علامه از قول برخی نقل می‌کند این است:

گفته‌اند انبُیا (ع) مبعوث شده‌اند براى همه مردم ، و در بُین مردم همه رقم افراد وجود دارد هم انسان باهوش و هم کودن هم عالم و هم جاهل.


از سوى دُیگر همه معارف در قیاس با فهم مردم یکسان نیستند و بعضى از معارف است که نمىشود آن را با عبارتى روشن ادا کرد بطورى که همه کس آن را بفهمد در امثال این معارف بهتر آن است طورى ادا شود که تنها خواص از مردم آن را از راه کنایه و تعریض بفهمند و بقیه مردم مامور شوند که آن معارف را نفهمیده بپذیرند و به آن ایمان آورده علم آن را به خدا واگذار کنند. [۱۶]


نقد علامه به جواب سوم:

این وجه نیز درست نیست، براى اینکه کتاب خدا همانطور که آیات متشابه دارد، محکمات نیز دارد، محکماتى که باید معناى متشابهات را از آنها خواست و لازمه این مطلب آنست که در متشابهات مطلبى زاید بر آنچه محکمات از آنها درمىآورد نبوده باشد ، آن وقت اُین سؤال بى پاسخ مىماند ، که پس چرا در کلام خدا آُیاتى متشابه گنجانده شده ، وقتى معانى آنها در محکمات بوده ، دُیگر چه حاجت به متشابهات بود ؟ [۱۷]


دیدگاه نهائی علامه طباطبائی (ره)

علامه بعد از نقد و بررسی پاسخ های داده شده دیدگاه خویش را در فلسفه وجود متشابه بیان می‌کند .


بطور کلی ایشان معتقد است : وجود متشابهات در قرآن امری ضروری و طبیعی است و این امر – وجود کلمات متشابه - در تمامی اقوام و اصناف گوناگون بشر جریان دارد بدین معنا که همانطور که در فرهنگهای گوناگون بشری ، برای تبیین برخی از معانی ، تمثیلاتی ذکرشده و جهت رفع ابهام کلماتشان راههائی را پیش بینی کرده‌اند .


در قرآن کریم هم برای بیان معانی و معارف عالیه اش گاه مطلب بگونه‌ای تنزل داده می شود تا قابل فهم برای مردم باشد و در همین راستا گاه ممکن است برای برخی این امر موجب سوء استفاده شود از اینرو با قرار دادن محکمات این ابهامات رفع می‌گردد در واقع محکمات بمنزله معاجمی است که برای فهم متشابهات بدان رجوع می‌گردد .


دراین قسمت پاسخ تفصیلی علامه به علت وجود متشابهات در قرآن را از تفسیر المیزان بیان می کنیم: ایشان ضمن تحلیلی منشا اشتباه پاسخ های ذکر شده را این می داند که از منظر پاسخ دهندگان ، متشابه و محکم دو مفهوم متبائن بوده ومعتقدند محکمات ایاتی است که برای خواص و عوام علم به مفاد ان میسور است بخلاف متشابهات که علم بدان تنها مختص خداوند و اولیای خاصش – اهل بیت ع – می باشد در حالی که بر اساس ایات قرآن تمامی ایات متشابه با ارجاع به محکمات قابل درک است. [۱۸]


ایشان در ادامه می‌فرماید: اساسا وجود ایات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل ایات قرآن مشتمل بر تاویل – به معنائی که گفته شد – بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض ایات ببعض دیگر خواهد بود. [۱۹]


علامه در ادامه جهت تبیین بیشتر مطلب مذکور پنج نکته مهم را - درراستای پاسخ تفصیلی نسبت به حکمت وجود متشابه در قرآن- بیان می‌کند:

نکته اول: خداى سبحان در کتاب مجُیدش فرموده: اُین کتاب تاوُیلى دارد که معارف و احکام و قوانُین و ساُیر محتوُیات آن دائر مدار آن تاوُیل است ، و اُین تاوُیلى که تمامى آن بُیانات متوجه آن است امرى است که فهم مردم معمولى چه تُیزهوش و چه کودن از درک آن عاجز است ، و کسى نمىتواند آن را درُیابد ، بجز نفوس پاکى که خداى عز و جل پلُیدى را از آنها دور کرده است ،


و تنها اُین گونه نفوس مىتوانند به تاوُیل قرآن دست ُیابند ، و اُین نقطه نهاُیى آن هدفى است که خداى عز و جل براى انسان در نظر گرفته ، خداُیى که دعاى بشر را مستجاب نموده ، اگر بخواهند در ناحُیه علم ، به علم کتابش هداُیتشان کند دعاُیشان را مىپذُیرد ، کتابى که بُیانگر هر حقُیقتى است ، و کلُید اُین استجابت همان تطهُیر الهى است ، هم چنان که خودش فرمود:« ما ُیُرُِیدُ اللَّه لُِیَجْعَلَ عَلَُیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ ، وَلکِنْ ُیُرُِیدُ لُِیُطَهِّرَکُمْ » و در اُین فرماُیش خود اعلام کرد که نقطه نهاُیى هدف از خلقت انسانها همان تشرُیع دُین ، و بدنبالش تطهُیر الهى است . و اُین کمال انسانى مانند ساُیر کمالات که خدا و عقل به سوى آن دعوت مىکنند چُیزى نُیست که تمامى افراد به آن برسند ، و جز افرادى مخصوص به آن دست نمىُیابند هر چند که از همه بشر دعوت شده تا بسوى آن حرکت کنند


نکته دوم: قرآن قاطعانه اعلام مىدارد که تنها راه رسُیدن انسانها به اُین هدف اُین است که نفس انسان را به انسان بشناسانند ، و به اُین منظور او را در ناحُیه علم و عمل تربُیت کنند.


در ناحُیه علم به اُین قسم که حقاُیق مربوط به او را از مبدأ گرفته تا معاد به او تعلُیم دهند ، تا هم حقائق عالم ، و هم نفس خود را ، که مرتبط با حقاُیق و واقعُیات عالم است بشناسد و در اُین صورت شناختى حقُیقى نسبت به نفس خود مىُیابد .


و اما در ناحُیه عمل به اُین قسم که قوانُین صالح اجتماعى را بر او تحمُیل کنند تا شؤون زندگى اجتماعُیش صالح گردد ، و مفاسد زندگى اجتماعى ، او را از برخوردارى از علم و عرفان باز ندارد ، و بعد از تحمُیل آن قوانُین ُیک عده تکالُیف عبادى بر او تحمُیل کنند ، که در اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن ، نفسش و سوُیداى دلش متوجه مبدأ و معاد شود ، و به عالم معنا و طهارت نزدُیک و مشرف گردد ، و از آلودگى به مادُیات و پلُیدُیهاى آن پاک شود .


نکته سوم: اساس هداُیت اسلام ( در مقابل ساُیر هداُیتها ) بر اساس علم و معرفت است ، نه تقلُید کورکورانه . دُین خدا مىخواهد تا جاُیى که افراد بشر ظرفُیت و استعداد دارند علم را در دلهاُیشان متمرکز کند ، چون همانطور که در گفتار قبلى گفتُیم غرض دُین ، معرفت است ، و اُین غرض حاصل نمىشود مگر از راه علم ، و چگونه اُینطور نباشد ؟ با اُینکه در مُیان کتب وحى هُیچ کتابى ، و در بُین ادُیان آسمانى هُیچ دُینى نُیست که مثل قرآن و اسلام مردم را به سوى تحصُیل علم تحرُیک و تشوُیق کرده باشد .


و همُین اساس باعث شده است که قرآن کرُیم ، اولا: حقاُیقى از معارف را بُیان نموده ، و در ثانى: احکام عملُیه اى را هم که تشرُیع کرده همه را به آن معارف مرتبط سازد ،


نکته چهارم: چهارم اُینکه فهم عامه بشر بُیشتر با محسوسات سر و کار دارد و لذا نمىتواند ما فوق محسوسات را به آسانى درک کند ، و مرغ فکر خود را تا بام طبُیعت پرواز دهد . افراد انگشت شمارى هم که از راه رُیاضتهاى علمى توانسته‌اند فهم خود را ترقى داده به ادراک معانى و کلُیات قواعد و قوانُین موفق شوند وضعشان به خاطر اختلاف وسائل اُین توفُیق ، مختلف است و به همُین جهت فهم آنان در درک معانى خارج از حس و محسوسات ، بشدت مختلف شده است و اُین اختلاف از نظر مراتب ، دامنه عرُیضى دارد که احدى نمىتواند اُین اختلاف را انکار کند .


اُین نُیز قابل انکار نُیست که هر معنا از معانى که به انسان القا شود ، تنها و تنها از راه معلومات ذهنى او صورت مىگُیرد ، ( مانند معلوماتى که در خلال زندگُیش کسب نموده ) ، حال اگر معلومات ذهنى او همه از قماش محسوسات باشد ، و ذهن او تنها با محسوسات مانوس باشد ، ما نُیز مىتوانُیم مساله معنوى خود را ، از طرُیق محسوسات به او القا کنُیم ، و تازه اُین القا به مقدار کشش فکرُیش در محسوسات امکان پذُیر است ، ... پس دسته اول ، معانى را هم با بُیان حسى درک مىکنند ، و هم با بُیان عقلى ، ولى دسته دوم تنها با بُیان حسى مىتوانند معانى را درک نماُیند .

ایشان ادامه می‌دهد: از آنجاُیى که هداُیت دُینى اختصاص به ُیک طاُیفه و دو طاُیفه ندارد ، و باُید تمامى مردم و همه طبقات از آن برخوردار شوند ، و نُیز از آنجاُیى که قرآن مشتمل بر تاوُیل بود ، لذا اُین سه خصوصُیت باعث شد بُیانات قرآن کرُیم جنبه مثل به خود بگُیرد .

به اُین معنا که ، قرآن کرُیم آنچه از معانى که معروف و شناخته شده ذهن مردم است گرفته ، معارفى را که براى مردم شناخته شده نُیست در قالب آن معانى در مىآورد ، تا مردم آن معارف را بفهمند ،


نکته پنجم: از بُیان سابق اُین به دست آمد که بُیانات لفظى قرآن ، مثلهاُیى است براى معارف حقه الهُیه ، و خداى تعالى براى اُینکه آن معارف را بُیان کند ، آنها را تا سطع افکار عامه مردم تنزل داده ، و چاره اى هم جز اُین نُیست ، چون عامه مردم جز حسُیات را درک نمىکنند ، ناگزُیر معانى کلُیه را هم باُید در قالب حسُیات و جسمانُیات به خورد آنان داد .-


ایشان با اشاره به وجود محذوراتی که قرآن کریم در راستای بیان معانی و معارف عالی برای توده مردم وجود دارد ادامه می‌دهد: هُیچ راه گرُیزى از اُین دو محذور ندارد ، مگر اُینکه معانُیى را که مىخواهد ممثل و مجسم کند در بُین مثلهاُیى مختلف متفرق نموده ، در قالبهاُیى متنوع در آورد ، تا خود آن قالبها مفسر و بُیانگر خود شود ، و بعضى بعض دُیگر را توضُیح دهد ، در نتُیجه شنونده بتواند با معارضه انداختن بُین قالبها:


اولا: بفهمد که بُیانات و قالبها همه مثلهاُیى است که در ما وراى خود حقاُیقى ممثل دارد ، و منظور و مراد گوُینده منحصر در آنچه از لفظ محسوس مىشود نُیست .


ثانُیا: بعد از آنکه فهمُید عبارات و قالبها مثلهاُیى براى معانى است ، بفهمد چه مقدار از خصوصُیات ظاهر کلام را باُید طرد کند ، و چه مقدارش را محفوظ بدارد ، و اُین نکته را از ظاهر کلام بفهمد ، به اُین معنا که کلام طورى باشد که روشن سازد که فلان خصوصُیت که در آن جمله دُیگر است ، منظور نُیست ، و آن جمله بفهماند فلان خصوصُیت در اُین ، زُیادى است .


ایشان در مقام نتیجه گیری از نکات مذکور می‌نویسد: .... پس تا اُینجا روشن شد که قرآن کرُیم هم مانند هر کلامى دُیگر باُید مشتمل بر آُیات متشابه باشد ، و باُید تشابهى را که به حکم ضرورت در ُیک آُیه هست در آُیه اى دُیگر از آُیات محکمات ، آن تشابه را بر طرف سازد ، [۲۰]

بنظر می‌رسد در بین دیدگاههای مطرح شده در حکمت وجود متشابه درقرآن جامع ترین انها دیدگاهی است که از علامه طباطبائی ره نقل گردید.

نتائج

1 – در معنای محکم و متشابه اقوال مختلفی بین فریقین وجود دارد .قول مشهور بین الفریقین ان است که ایات محکم ایاتی است که معانی شان واضح و ایمان و عمل به انها نیز لازم است و متشابه ان ایاتی است که ظواهرش ، مراد واقعی نبوده و تاویل ان نزد خداوند می باشد. بنابر این ، ایات متشابه تفسیر بردار نبوده و فقط ایمان به انها لازم است.

2 – در بین دیدگاههای مطرح شده در حکمت وجود متشابه در قرآن بیان علامه طباطبائی از جامعیت بیشتری برخوردار است .از منظر ایشان اساسا وجود ایات متشابه درقرآن امری ضروری است و این بدان جهت است که کل ایات قرآن مشتمل بر تاویل بوده که این امر مستلزم تفسیر بعض ایات ببعض دیگر خواهد بود.

3- محکم و متشابه بودن ، دو وصف نسبى است ، بنابر این ممکن است آُیه ای براى جمعی متشابه و براى جمعی دیگر محکم باشد ،

منابع

پانویس

  1. تفسیر الرازی ج 7ص 184-185: إعلم أن من الملحدة من طعن فی القرآن لأجل اشتماله على المتشابهات ، وقال: إنکم تقولون إن تکالیف الخلق مرتبطة بهذا القرآن إلى قیام الساعة ، ثم إنا نراه بحیث یتمسک به کل صاحب مذهب على مذهبه ، فالجبری یتمسک بآیات الجبر ، کقوله تعالى: * ( وجعلنا على قلوبهم أکنة أن یفقهوه وفی آذانهم وقراً ) * ( الأنعام: 103 ) والقدری یقول: بل هذا مذهب الکفار ، بدلیل أنه تعالى حکى ذلک عن الکفار فی معرض الذم لهم فی قوله * ( وقالوا قلوبنا فی أکنة مما تدعونا إلیه وفی آذاننا وقر ) * ( الأنعام: 25 ) وفی موضع آخر * ( وقالوا قلوبنا غلف ) * ( الإسراء: 46 ) وأیضاً مثبت الرؤیة یتمسک بقوله * ( وجوه یومئذ ناضرة ، إلى ربها ناظرة ) * ( القیامة: 22 ، 23 ) والنافی یتمسک بقوله * ( لا تدرکه الأبصار ) * ( الأنعام: 103 ) ومثبت الجهة یتمسک بقوله * ( یخافون ربهم من فوقهم ) * ( النحل: 50 ) وبقوله * ( الرحمان على العرش استوى ) * ( طه: 5 ) والنافی یتمسک بقوله * ( لیس کمثله شیء ) * ( الشورى: 11 ) ثم إن کل واحد یسمی الآیات الموافقة لمذهبه: محکمة ، والآیات المخالفة لمذهبه: متشابهة وربما آل الأمر فی ترجیح بعضها على بعض إلى ترجیحات خفیة ، ووجوه ضعیفة ، فکیف یلیق بالحکیم أن یجعل الکتاب الذی هو المرجوع إلیه فی کل الدین إلى قیام الساعة هکذا ، ألیس أنه لو جعله ظاهراً جلیاً نقیاً عن هذه المتشابهات کان أقرب إلى حصول الغرض
  2. همان:الوجه الأول: أنه متى کانت المتشابهات موجودة ، کان الوصول إلى الحق أصعب وأشق وزیادة المشقة توجب مزید الثواب ، قال الله تعالى: ( أم حسبتم أن تدخلوا الجنة ولما یعلم الله الذین جاهدوا منکم ویعلم الصابرین )( آل عمران:142
  3. همان: الوجه الثانی: لو کان القرآن محکماً بالکلیة لما کان مطابقاً إلا لمذهب واحد ، وکان تصریحه مبطلاً لکل ما سوى ذلک المذهب ، وذلک مما ینفر أرباب المذاهب عن قبوله وعن النظر فیه ، فالانتفاع به إنما حصل لما کان مشتملاً على المحکم وعلى المتشابه ، فحینئذ یطمع صاحب کل مذهب أن یجد فیه ما یقوی مذهبه ، ویؤثر مقالته ، فحینئذ ینظر فیه جمیع أرباب المذاهب ، ویجتهد فی التأمل فیه کل صاحب مذهب ، فإذا بالغوا فی ذلک صارت المحکمات مفسرة للمتشابهات ، فبهذا الطریق یتخلص المبطل عن باطله ویصل إلى الحق
  4. همان: الوجه الثالث: أن القرآن إذا کان مشتملاً على المحکم والمتشابه افتقر الناظر فیه إلى الاستعانة بدلیل العقل ، وحینئذ یتخلص عن ظلمة التقلید ، ویصل إلى ضیاءالاستدلال والبینة ، أما لو کان کله محکماً لم یفتقر إلى التمسک بالدلائل العقلیة فحینئذ کان یبقى فی الجهل والتقلید
  5. همان: الوجه الرابع: لما کان القرآن مشتملاً على المحکم والمتشابه ، افتقروا إلى تعلم طرق التأویلات وترجیح بعضها على بعض ، وافتقر تعلم ذلک إلى تحصیل علوم کثیرة من علم اللغة والنحو وعلم أصول الفقه ، ولو لم یکن الأمر کذلک ما کان یحتاج الإنسان إلى تحصیل هذه العلوم الکثیرة ، فکان إیراد هذه المتشابهات لأجل هذه الفوائد الکثیرة
  6. همان: الوجه الخامس: وهو السبب الأقوى فی هذا الباب أن القرآن کتاب مشتمل على دعوة الخواص والعوام بالکلیة ، وطبائع العوام تنبو فی أکثر الأمر عن إدراک الحقائق ، فمن سمع من العوام فی أول الأمر إثبات موجود لیس بجسم ولا بمتحیز ولا مشار إلیه ، ظن أن هذا عدم ونفی فوقع فی التعطیل ، فکان الأصلح أن یخاطبوا بألفاظ دالة على بعض ما یناسب ما یتوهمونه ویتخیلونه ، ویکون ذلک مخلوطاً بما یدل على الحق الصریح ، فالقسم الأول وهو الذی یخاطبون به فی أول الأمر یکون من باب المتشابهات ، والقسم الثانی وهو الذی یکشف لهم فی آخر الأمر هو المحکمات ، فهذا ما حضرنا فی هذا الباب والله أعلم بمراده- انتهی
  7. مقدمه فی اصول التفسیر: لو کان القرآنُ کلُّه محکماً لفاتت الحکمة من الاختبار به تصدیقاً وعملاً لظهور معناه، وعدم المجال لتحریفه، والتمسک بالمتشابه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله، ولو کان کلُّه متشابهاً لفات کونه بیاناً، وهدى للناس، ولما أمکن العمل به، وبناء العقیدة السلیمة علیه، ولکن الله تعالى بحکمته جعل منه آیات محکمات، یرجع إلیهن عند التشابه، وأُخر متشابهات امتحاناً للعباد؛ لیتبین صادق الإِیمان ممن فی قلبه زیغ، فإن صادق الإِیمان یعلم أن القرآن کله من عند الله تعالى، وما کان من عند الله فهو حق، ولا یمکن أن یکون فیه باطل، أو تناقض لقوله تعالى: {لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ}[فصلت:42] وقوله: {وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً}النساء: 82] وأما من فی قلبه زیغ، فیتخذ من المتشابه سبیلاً إلى تحریف المحکم واتباع الهوى فی التشکیک فی الأخبار والاستکبار عن الأحکام، ولهذا تجد کثیراً من المنحرفین فی العقائد والأعمال، یحتجون على انحرافهم بهذه الآیات المتشابهة .
  8. علوم القرآن -ص -189- 190 الأول: المتشابه الذی لا یعلم تأویله ومصداقه إلا الله . الثانی: المتشابه الذی لا یعلم تأویله إلا الله والراسخون فی العلم ، ولو کان ذلک بتعلیم الله تعالى لهم اما ورود القسم الأول فی القرآن ، فلان من الاهداف الرئیسة التی جاء من أجلها القرآن الکریم هو: ربط الانسان الذی یعیش الحیاة الدنیا بالمبدأ الاعلى وهو الله سبحانه ، وبالمعاد وهو الدار الآخرة وعوالمها ، وهذا الربط لا یمکن ان یتحقق إلا عن طریق إثارة الموضوعات التی تتعلق بعالم الغیب وما یتصل به من أفکار ومفاهیم ، لینمی غریزة الایمان التی فطر الانسان علیها ، ویشده إلى عالمه الذی سوف ینتهی إلیه ، فلم یکن هناک سبیل أمام القرآن الکریم یتفادى به المتشابه فی القرآن بعد أن کان هو السبیل الوحید الذی یوصل إلى هذا الهدف الرئیس .
  9. همان: واما ورود القسم الثانی فی القرآن الکریم بهذا الأسلوب فإنه أراد أن یطرح أمام العقل البشری قضایا جدیدة ، کبعض المسائل الکونیة أو الانسانیة وغیرها من المفاهیم الغیبیة ، لینطلق فی تدبر حقیقتها واکتشاف ظلماتها المجهولة ، أو یقترب منها بالقدر الذی تسمح له معرفته ودرجته فی تلک المعرفة ، کما ذکر العلامة الطباطبائی
  10. علوم القرآن -ص -189- 190ونحن فی هذا العصر حین نعیش التطور المدنی العظیم فی المجالات العلمیة المختلفة ندرک قیمة بعض الآیات القرآنیة التی ألمحت إلى بعض الحقائق العلمیة ، ووضعتها تحت تصرف الانسان لینطلق منها فی بحثه وتحقیقه ، وکذلک بعض المصادیق الانسانیة وبهذا یمکن ان نقدم تفسیرا لحکمة ورود المتشابه فی القرآن الکریم- انتهی
  11. المیزان ج 3ص 56 وأجیب عنه بوجوه من الجواب بعضها ظاهر السخافة کالجواب بأن وجود المتشابهات یوجب صعوبة تحصیل الحق ومشقة البحث وذلک موجب لمزید الأجر والثواب وکالجواب بأنه لو لم یشتمل إلا على صریح القول فی مذهب لنفر ذلک سائر أرباب المذاهب فلم ینظروا فیه لکنه لوجود التشابه فیه أطمعهم فی النظر فیه وکان فی ذلک رجاء أن یظفروا بالحق فیؤمنوا به وکالجواب بأن اشتماله على المتشابه أوجب الاستعانة بدلالة العقل وفی ذلک خروج عن ظلمة التقلید ودخول فی ضوء النظر والاجتهاد وکالجواب بأن اشتماله على المتشابه أوجب البحث عن طرق التأویلات المختلفة وفی ذلک فائدة التضلع بالفنون المختلفة کعلم اللغة والصرف والنحو وأصول الفقه ایشان بعد از بیان پاسخهای ذکر شده می‌نویسد: فهذه أجوبة سخیفة ظاهرة السخافة بأدنى نظر
  12. المیزان ج 3ص 56 لأول أن اشتمال القرآن الکریم على المتشابهات لتمحیص القلوب فی التصدیق به فإنه لو کان کل ما ورد فی الکتاب معقولا واضحا لا شبهة فیه عند أحد لما کان فی الایمان شئ من معنى الخضوع لأمر الله تعالى والتسلیم لرسله .- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص87
  13. المیزان ج 3ص 56 وفیه أن الخضوع هو نوع انفعال وتأثر من الضعیف فی مقابل القوی والانسان إنما یخضع لما یدرک عظمته أو لما لا یدرکه لعظمته وبهوره الادراک کقدرة الله غیر المتناهیة وعظمته غیر المتناهیة وسائر صفاته التی إذا واجهها العقل رجع القهقرى لعجزه عن الإحاطة بها وأما الأمور التی لا ینالها العقل لکنه یغتر ویغادر باعتقاد أنه یدرکها فما معنى خضوعه لها ؟ کالآیات المتشابهة التی یتشابه أمرها على العقل فیحسب أنه یعقلها وهو لا یعقل –ترجمه المیزان ج 3ص 87
  14. المیزان ج 3ص 57 الثانی أن اشتماله على المتشابه إنما هو لبعث العقل على البحث والتنقیر لئلا یموت بإهماله بإلقاء الواضحات التی لا یعمل فیها عامل الفکر فإن العقل أعزالقوى الانسانیة التی یجب تربیتها بتربیة الانسان- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص 87
  15. همان: وفیه أن الله تعالى أمر الناس بإعمال العقل والفکر فی الآیات الآفاقیة والأنفسیة إجمالا فی موارد من کلامه وتفصیلا فی موارد أخرى کخلق السماوات والأرض والجبال والشجر والدواب والانسان واختلاف ألسنته وألوانه وندب إلى التعقل والتفکر والسیر فی الأرض والنظر فی أحوال الماضین وحرض على العقل والفکر ومدح العلم بأبلغ المدح وفی ذلک غنى عن البحث فی أمور لیس إلا مزالق للاقدام ومصارع للأفهام .- ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص88
  16. همان: الثالث أن الأنبیاء بعثوا إلى الناس وفیهم العامة والخاصة والذکی والبلید والعالم والجاهل وکان من المعانی ما لا یمکن التعبیر عنه بعبارة تکشف عن حقیقته وتشرح کنهه بحیث یفهمه الجمیع على السواء فالحری فی أمثال هذه المعانی أن تلقى بحیث یفهمه الخاصة ولو بطریق الکنایة والتعریض ویؤمر العامة فیها بالتسلیم وتفویض الامر إلى الله تعالى ترجمه المیزان ج 3ص 88
  17. ترجمه المیزان ج 3ص 88 – متن عربی از المیزان ج 3ص 57: وفیه أن الکتاب کما یشتمل على المتشابهات کذلک یشتمل على المحکمات التی تبین المتشابهات بالرجوع إلیها ولازم ذلک أن لا تتضمن المتشابهات أزید مما یکشف عنها المحکمات وعند ذلک یبقى السؤال ( وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الکتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحکمات ؟ ) على حاله –
  18. المیزان ج 3 ص58-63وعند ذلک یبقى السؤال ( وهو أنه ما فائدة وجود المتشابهات فی الکتاب ولا حاجة إلیها مع وجود المحکمات ؟ ) على حاله ومنشأ الاشتباه أن المجیب أخذ المعانی نوعین متبائنین معان یفهمها جمیع المخاطبین من العامة والخاصة وهی مدالیل المحکمات ومعان سنخها بحیث لا یتلقاها الا الخاصة من المعارف العالیة والحکم الدقیقة فصار بذلک المتشابهات لا ترجع معانیها إلى المحکمات وقد مر أن ذلک مخالف لمنطوق الآیات الدالة على أن القرآن یفسر بعضه بعضا وغیر ذلک
  19. همان: والذی ینبغی أن یقال أن وجود المتشابه فی القرآن ضروری ناش عن وجود التأویل الموجب لتفسیر بعضه بعضا بالمعنى الذی أوضحناه للتأویل فیما مر
  20. رک به: المیزان ج 3 ص58-63ترجمه المیزان - با تغییرات مختصر – ج 3ص 89-97